حکایتی که امام سجاد علیهالسلام را بسیار خوشحال کرد
روزی در محضر آقا سید الشهدا علیه السلام مجلسی از بانوان تشکیل شده بود که در این هنگام یکی از بانوان نزدیک آمد،
امام سجاد علیهالسلام نیز که در آن مجلس حضور داشتند فرمودند:
شما که هستید؟ گویا مطلبی داری که میخواهی آن را به ما بگویید؟
عرض کرد آری، من زبده دختر عجلان از بنى ساعده هستم و میخواهم مطلبی را برای شما تعریف کنم، به خدا سوگند یادم نمی رود، ام عماره دختر عباده بن فضله بن مالک بن عجلان ساعدى مرا خبر داد که روزى در میان زنان عرب بودیم که ابوطالب با حال اندوه و حزن به سوى ما آمد، من به او گفتم: چرا اینطور پریشانى؟
گفت: چون فاطمه بنت اسد در شدّت درد زاییدن گرفتار است.
پس ابوطالب دست فاطمه را گرفته و به کعبه آورد و او را در داخل کعبه جاى داد و گفت همین جا بهنام خدا بنشین! ناگهان یکمرتبه او را درد سختى گرفت و طفل نظیف و پاکى را که پاکیزهتر از او ندیده بودیم متولد شد او را ابوطالب على نام گذارده و درباره او شعرى سرود:
سَمَّیتُهُ بِعَلِىٍّ کَى یَدُومَ لَهُ |
عِزٌّ العُلُوِّ وَ عِزُّ الفَخرِ ادوَمَهُ |
من او را على نامیدم براى آنکه عزّت بلندى مقام و عزّت فخر بطور مداوم و جاودان براى او باشد.
و در اینحال پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله آمدند و از کعبه على و مادرش فاطمه را به خانه مادرش بردند.
حضرت سجّاد مىفرماید: سوگند به خدا که من هیچگاه چیز خوبى را نشنیده بودم مگر آنکه این خبر از بهترین و خوبترین آنها بود.
منبع: کتاب امام شناسی ج ۱ ص ۵۷ (با اندکی تصرف در متن) به نقل از فصول المهمه ص ۱۲
گردآوری شده پرمطلب
pormatlab.com