باري آنچه اينک مشروحاً بيان شد ، مسئله کشتن أولاد بود ؛ که از گناهان کبيره غيرقابلعفوبه شمارآمده است . وعلاوه ؛ مادر و يا پدر که متصدي قتل أولاد خود ميشوند ؛ بايد ديه (پول خون) آنرا نيز بپردازند ؛ و ديه پسر يک هزار دينار شرعي طلا ؛ وديه دختر نصف آن معين شده است .
اين پرداخت ديه از طرف پدرومادردرصورتي است که : جنايت عمدي باشد ؛ کهبه غيرازقاتل بهساير ورّاث الأقرب فالأقرب بنحو إرث ميرسد . اگر قاتل خصوص پدر باشد ، تمام ديه به مادر ميرسد ؛ و پدر را به جرم قتل پسر نميکشند وفقط ديه ميگيرند ؛ مگر آنکه مادر از تمام ديه ، ويا برخيازآن گذشت نمايد ، که دراين فرض برعهده پدرچيزي نيست ؛ واگرقاتل خصوص مادر باشد ، اگرپدر به غيراز قصاص راضي نشد ؛ مادررابجرم قتل فرزند خود ، خواه پسر باشد ، و خواه
ص 168
دختر ميکشند ؛ و اگر پدر از حق قصاص خود گذشت ، و حاضر به تنازل به ديه شد ؛ مادر در اثر قتل فرزند پسر بايد به پدر يکهزار دينار بپردازد ؛ واگر مقتول دختر باشد ، نصف آن که پانصد دینار است میپردازد ؛ مگر آنکه در هر دو صورت ، پدر از تمام ديه ، و يا از بعض آن صرف نظر کند ؛ ومادر را عفو نمايد که : در اينصورت مادر برياا لذمّه ميگردد.
ودرتمام اين صوري کهذکرشد ؛ پدر قاتل ، ويامادرقاتل بايدکفاره هم بدهد ؛ يعني يک بنده مؤمن درراه خدا آزاد کند .
واگر جنايت بر فرزند ، ازطرف پدرو يا مادرخطآئي باشد ؛ دراينصورت ديه دیگر برعهده آنان نيست ؛ بلکه برعَاقِله است . وعاقله عبارت است از : خويشاوندان پدري قاتل ( که قاتل در این فرض پدر یا مادر اين فرزندمقتول میباشد) ، کهآنهابرحسبقرابت خود ، يعني نزديکي خودبه قاتل ، ازجهت مراتب إرث ، جميعاً ديه را ميپردازند.
ونيز دراينصورت که جنايت پدرويا مادرخطآئي است ؛ همچنين بايد جانی يک بنده مؤمن در راه خدا آزاد کند .
و اگر پدر و ما در هر دو با هم جنايت عمدي را بر فرزند خود وارد کنند ، در اينصورت بايد ديه به ساير وُرّاثِ فرزند ، الأقرب فألاقرب داده شود (بايد به جدّ وجَدّه ، چه پدري وچه مادري داده شود ؛ وهمچنين به برادران وخواهران تنی فرزند بپردازند و کفّاره راهم قسمت کنند .
اينها همه مسائلي بود که درباره کشتن فرزند ، عمدي ويا سهوي بيان شد . واينک بايد به مسئله قتل جنين بپردازيم . وآن نيزازگناهان کبيره است ؛ خواه جنين در دوران أوّل بارداري باشد ؛ وخواه درآخرآن . ودر هر صورت براي آن عذاب سخت مقدر شده است و براي آن ديه نيز مقرر گرديده است . و در صورتي که جنين دارايجانشدهباشد ؛ علاوهبرديه ، کفاره هم بايد داده شود .
ما در اينجا محصّل ومختصربيان مرحوم مُحَققِّ حِلِّي رادرکتاب شرآيع
ص 169
إلاسلام ، و شهيد ثاني : زين الدين عاملي را در کتاب الرَّوْضَةُ البِهَيَّة ، در کتاب ديات ، در باب ديه جنين ، براي روشن شدن مطلب و أهميت موضوع ميآوريم :
قيمتِ نطفه دَهْ دينار طلا است ؛ که هر دينار آن يک مثقال شرعي وزن دارد . بنابراين اگر کسي مردي را که در حال مجامعت با زوجهاش بود ، بترساند بطوريکه مرد مني رادر خارج از رحم بريزد ، بايد ده دينار طلا (ديه و قيمت نطفه را)به آنان بدهد ، و آنان آنرا بين خود أثْلَاثاً (به نسبت 1 و 2) قسمت ميکنند ، بطوريکه زن3 /1 و مرد 3 / 2 از آنرا بر ميدارد .
و اگر در حال مجامعت و آميزش ، زن مرد را ترسانيد ، تا او مني را در خارج رحم ريخت ؛ بايد تمام ديه ، يعني ده دينار طلا را زن به مرد بدهد ، و اگر مرد زن را ترسانيد ؛ و درأثر اين دهشت ، مني در خارج ريخت ؛ بنابر قول حرمت عَزْل اختياراً براي مرد ، مرد بايد ديه را به زن بپردازد . و أمَّا بنابر قول أقوي که اختياراً عزل براي مرد حرام نيست ، أدآء ديه يعني ده دينار طلا نيز بر عهده وي نيست .
و در صورتي که نُطْفَه در رحم ريخته شود و استقرار هم پيدا کند ، ديه و قيمت آن بيست دينار طلا است که : چنانچه سقط شود ، بايد کسي که سبب اين أمر شده است اين مقدار را أدا کند .
اگر زن سبب اين أمر باشد ؛ بايد بيست دينار را به مرد بدهد ؛ و اگر مرد باشد ؛ بايد به زن بپردازد ؛ و اگر زن و مرد ، هر دو سبب شده باشند ؛ بايد به جَدّ ، و جَدّه و برادران ، و خواهران اين نطفه که مبداء آفرينش طفل است بدهند .
و اگر نطفه بصورت عَلَقَه درآيد ؛ ديه آن چهل دينار است . چنانچه زماني بر نطفه بگذرد ، تا بصورت خون بسته درآيد ، آنرا عَلَقَه گويند که در اثر تبدل و تحول آن حاصل میشود .
و اگر علقه بصورت مُضْغَه درآيد ؛ ديه آن شصت دينار است . چنانچه زماني بر علقه بگذرد تا بصورت گوشتي بقدر يک لقمهای را که ميخورند و ميجوند
ص 170
درآيد ، آنرا مُضْغَه نامند ، که در اثر تحول علقه پيدا ميشود .
و اگر مُضْغَه بصورت استخوان درآيد ؛ يعني ابتداي تکوّن وخلقت استخوان از اين ماده ؛ ديه آن هشتاد دينار است ؛ که در اثر تحول مُضْغَه حاصل ميگردد .
و اگر خلقت جنين کامل شود ، و گوشت روي استخوانها برويد ، و أعضاء و جوارحش تام تمام گردد ؛ ليکن هنوز روح در آن ظاهر نشده باشد ؛ ديه آن صد دينار است . خواه جنين پسر باشد ؛ خواه دختر .
و مستند و دليل اين تفصيل ، اخبار بسياري است ، از جمله صحيحه محمد بن مسلم از حضرت باقر عليه السلام .
البته در اينموضوع روايات ديگري هم از جمله روايت أبوبصير از حضرت صادق عليه السلام وارد شده است ، که دلالت دارد بر آنکه : در سقط جنين بهر کيفيت که باشد ، بايد يک غُرَّه [1] ديه بدهند ؛ خواه آن غُرَّة غلام باشد ، ويا کنيز که سالم باشدو پير نباشد ، و از هفت سال نيز کمتر نداشته باشد . وليکن روايت أوَّل هم سندش صحيحتر ، و هم شهرت فتوائي بر طبق آن بيشتر است .
ودرجميع اين صور از قتل جنين ، کفاره لازم نيست . زيرا لزوم کفاره (آزاد کردن بنده مومن در راه خدا) مشروط است به حياة مقتول . و چون در فرض ما ، در اين جنين ، روح دميده نشده است ؛ لذا کفاره ندارد .
و اگر بر جنين ، روح دميده باشد ، ديه آن ديه يک انسان کامل است ، اگر پسر باشد ، هزار دينار شرعي که هزار مثقال شرعي از طلاي سکه داراست ؛ و اگر دختر باشد ، پانصد دينار شرعي است که بايد سِقْط کننده اين جنين در صورت عمد ، به وارث ديگر که يا پدر است درصورت قتل مادر ؛ و يا مادر است در صورت قتل پدر ؛ و ياهر دو هستند در صورت ورود جنايت از غير آن دو بپردازد . و در اين فرض پدر و مادر ديه فرزند مقتول خود را بين خود به نسبت 3/1 و 3/2 تقسيم
ص 171
میکنند .
و اگر پسر و دختر بودن جنين مشخص نگردد ، مثل آنکه جنين در شکم مادر مرده است ؛ و خود مادر هم مرده است . در اينصورت بايد از شخص جاني ، يعني کشنده جنين ، نصفِ مجموع ديه پسر و ديه دختر را گرفت . و آن هفتصد و پنجاه دينار است .
750 = 2 /500+1000 دينار
و اين فرض بسيار اتفاق میافتد ، مثل آنکه جاني جنايت را بر مادر و جنين او هر دو وارد کند ؛ و يا بر جنين وارد کند ؛ و مادر با مرگ طبيعي بميرد . در هر دو صورت ديه جنين چون معلوم نيست مذکر است يا مونث ، بايد هفتصد و پنجاه دينار پرداخته شود .
و اين در صورتي است که معلوم شود : موت جنين پس از حياتش در رَحِم مادر واقع شده است ، خواه جنين قبل از مادر بميرد ، و يا بعداز آن . زيرا موت او پيش از مادر و يا بعداز آن تاثيري درمقداردیه ندارد. اشتباه حال او از ذکوريت و إناثيت درصورتی موثّر است که موت جنين بعداز حيات خودش باشد ؛ که در صورت عدم خروج او از شکم مادر ، و با فرض دميده شدن روح در او ، و سپس ورود جنايت ؛ بايد ديه او را نصف مجموع ديه دختر و پسر قرارداد .
و در اين کيفيت از قتل جنين ، بر قاتل کفاره هم لازم است ؛ خواه قتل عمدي باشد ، و يا خطآئي . و اما در فرض عمد ، علاوه بر کفاره ، ديه هم بعهده خود اوست که بايد بپردازد . و در فرض خطآء ، کفاره بر عهده خود او ، و ديه بر عهده عاقله (خويشاوندان پدري قاتل ) است که الأقرب فالأقرب بايد بپردازند .
تا اينجا تمام شد ما حصل گفتار محقق و شهيد ثاني در ديه و کفاره سقط جنين .
بايد دانست که : آنچه در گناه و ديه و کفاره سقط جنين مؤثر است ،
ص 172
همان از بين بردن جنين است در شکم مادر ؛ بهر وسيله و بهر کيفيتي که باشد ، تفاوتي ندارد . خواه در اثر برداشتن چيز سنگين باشد ؛ و خواه به واسطه خوردن دارو ؛ و خواه به وسيله استعمال بعضي از مواد ؛ و خواه به واسطه خوردن بعضي از غذاهاي حلال زياده از حد متعارف که منجر به سقط طفل گردد . مثلاً گويند : خوردن زعفران بيش از حدّ متعارف در ابتداي حمل موجب سقط جنين میشود .
و خواه به وسيله عمل جراحي باشد ؛ و خواه به وسيله أنحآء و انواع استنشاق بعضي از گازه ، و يا عبور بعضي از اقسام اشعهها که در طب بکار ميرود . در هر حال سقوط جنين ، قتل است ، و گناه کبيره ، و از اعظم محرمات إلهيه .
أطباء و پزشکانی که بواسطه عمل جراحي ، بچه را زنده زنده قطعه قطعه ميکنند ؛ و بيرون ميکشند ؛ بايد در انتظار و ترقب عذاب سخت الهي که خلود در آتش جهنم است بوده باشند . و علاوه بايد هم ديه ، وهم کفاره را بدهند .
اگر در طفل جان دميده شده بود ؛ و پزشک جنايتکار زن بود ؛ حاکم شرع در صورت تقاضاي حق قصاص از ولي طفل مقتول ، او را إعدام ميکند ؛ خواه طفل معصوم بيگناه ، پسر باشد ؛ و خواه دختر .
اگر پزشک متصدي اين عمل منکر و زشت ، مرد بود ؛ حاکم شرع در صورت تقاضاي حق قصاص از ولي طفل مقتول ، در صورتيکه او پسر باشد ؛ او را اعدام ميکند ؛ و در صورتيکه دختر باشد ؛ نيز او را اعدام ميکند ؛ ولي وارثان طفل مقتول ، بايد نصف ديه کامل ، يعني پانصد دينار شرعي مسکوک را به وارثان پزشک بپردازند .
و در صورت عدم تقاضاي ولي طفل مقتول ، حاکم شرع در صورت ثبوت جنايت در ��زد وي ، بايد او را تعزير کند ؛ و بطوريکه خود صلاح بداند با حبس ، و شکنجه و شلاق ، جلوي امر قبيح و ناروا را بگيرد .
پدراني که زن هاي خود را مجبور به سقط جنين ميکنند ؛ مادراني که خود متصدي سقط جنين میشوند ؛ بايد در انتظار نکبت و ذلت و انتقام بنشينند که:
ص 173
خداوند خالق ، آنان را به اين قتل مظلومانه طفل خواهد گرفت . و دير و يا زود ، طومار زندگي خوش آنان را درهم خواهد پيچيد ؛ و سپس در برزخ و قيامت چه برسرشان ميآورد ؟ او ميداند و بس .
از آنچه گفته شد ، بدست ميآيد که : تا چه حد کشورهاي کفر در ضلالت ، و منهاج پست ، و زندگي نکبت بار ، و ذلت زا فرو رفتهاند : تا حکم إسقاط جنين را در محاکم و قوانين خود مشروع نمودهاند . و علناً حکم به إمضاء آدم کشي مينمايند . و طفل معصوم يعني ثمره حيات و زندگاني و بهترين ميوه عالم هستي خود را در برابر چشمان خود اعدام ميکنند . ومعذلک خود را متمدن ؛ و کشورهاي پيشرفته ؛ بلکه لوادار تمدن ميخوانند.
در حاليکه اين اعمالشان أبداً با اعراب دوران جاهليت تفاوتي ندارد . آنها بچههاي خود را میکشتند ؛ و زنده به گور مينمودند . و اينان بصورتي ديگر همان کار را ميکنند . غاية الامر بر اعمال آنان لعنت و نفرين ميفرستند ؛ و بر اعمال خودشان مرحبا و آفرين . تَبًّا لَهُم وَ لِمَا عَمِلَت لَهُم أَيدِيهِم وَلُعِنُوا بِمَا فَعَلُوا وَ بِمَا قالُو ا.
از اينجا نيز دستگير ميشود که : اين نوع تمدن ، و اين کلمه تمدن ، غير از بربريت ، و وحشي گري ، و جاهليت چيزي نيست . منتهي در کتاب هاي لغت آنها کلمه تمدن و مدنيت و مدينه ، جاي خود را عوض کردهاند ؛ و مزورانه و مکارانه بر روي اعمال منکر و زشت خود ، لعاب زده ، و با زرق و برق عوام فريبانهای هَمَجيّت خود را بر عالم تحميل کردهاند .
در جائيکه مانند انگلستان عمل لَوَاطْ (آميزش مرد را با همجنس خود) مشروع کنند ؛ و در محاکم إجازه دهند ؛ و قانونيت آنرا از مجلس أعيان ، و مجلس لردها گذرانده و به تصويب برسانند ؛ ديگر از امثال قانوني نمودن سقط جنين ، و ماشابهه ، نبايد استبعاد کرد . اينها همه اموري است مشابه با هم بر اساس برنامه حيوانيت ؛ بلکه اضل و خرابتر و تاريکتر . زيرا عمل لواط و يا سقط جنين عمدي
ص 174
أبداً در حيوانات ديده نشده است . و از اينجا عبارت شريفه قرآن : بل هم أَضَل [2]و یا أعمي و أضَلُّ سَبِيلاً [3] خوب معناي خود را روشن ميکند .
در اسلام سقط جنين ، گرچه نطفه آن از زنا هم منعقد شده باشد ؛ حرام است . و زني که زنا کرده است . و يا زني که در أثر وَطْيِ بِشُبهَه (آميزش و مجامعت با حرام و بدون عقد شرعي ، بگمان حِلِّيِّت در شبهه موضوعيه . مثل کسي که در شب و يا در تاريکي ، و يا بواسطه غلبه خواب ، و يا بيهوش ، با زن أجنبيه با علم به آنکه زن اوست و حلال است ، بياميزد ؛ و سپس معلوم شود که : آن زن ، زن او نبوده ، و حرام بوده است . ) آبستن شده باشد ، حق سقط جنين خود را ندارد . و اگر شهود نزد حاکم شهادت بر زناي او دهند ؛ حاکم بايد صبر کند ؛ تا بچهاش را بزايد ؛ و سپس حکم زنااز حد و يا رجم را درباره او جاري نمايد . زيرا اجراي حد در حال حاملگي موجب ضرر و يا سقط طفل میشود ؛ و اين جايز نيست .
چون انسان در اين احکام مُتْقَن و مستحکم نظر ميکند ؛ معناي يَهْدِي بِهِ اَللهُ مَنِ اتَْبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلَامِ برايش مکشوف ميگردد . ببينيد : چه راههاي سلام ، و سلامت ، و عافيت مطلقه ، و اجتناب و دوري از هر فساد ، و خرابي و تباهي را قرآن نشانداده ؛ و بدان رهبري نموده است !
چون نطفه در رحم قرار گرفت ؛ ديگر بهيچ وجهي نميتوان آنرا خارج کرد أخراج آن بهر کيفيتي باشد ؛ سقط محسوب میشود ؛ و مستلزم أدآء بيست دينار است .
ص 175
عَزْل ، [4] موجب عدم استقرار نطفه در رحم است ؛ نه اخراج آن بعداز استقرار . و معذلک جواز آنهم محل اشکال است . و بنا بر فرض حرمت ، ايجاب ده دينار ديه آن است .
اشکالي که در عزل میباشد ؛ اينست که : در زن عقدي دائمي ، نطفه حق اوست . و مرد نمي تواند بدون رضايت او عَزْل کند ، و هر بار که عَزْل کند ؛ بايد ديه آنرا به زوجه دائميه خود بدهد .
و همانطور هم که ديديم ، ريختن نطفه در رحم نيز حق مرد است ، و زن بهيچوجه من الوجوه چه دائميه باشد؛ و چه منقطعه ، نميتواند مرد را مجبور به عزل کند .
نطفه در حقيقت ، ماده اوليه سرشت إنسان است ، همچون تخم مرغ و يا تخم سيب است که پس از طي مراحل و منازلي که در ابتداء خاک بوده و بعداً با آب مخلوط شده و درجات و مراتبي را در سير استعداد طبعي و طبيعيی خود طيّ کرده است ؛ تا اينک قابليّت آن براي مبدءِ تکوين إنسان تامّ و تمام شده ؛ و پس از سير مدارج حرکت جوهريّه در رحم ، تبديل به يک إنسان کامل میشود .
عَزل يعني اين استعداد و قابليت قريب به فعليّت را ضايع نمودن ؛ و مبدءِ سرشت و آفرينش يک إنسان را که تا اين سر حدّ پيش آمده است ؛ فاسد کردن ، و نابود ساختن ، و در بوته إعدام سپردن ، و لذا ديديم که در اين أمر طبق روايت وارده در مجمع البيان رسول اکرم صلّي الله عليه وآله و سلم گفتهاند : الْعَزْلُ هُوَالْوَءْدُ الْخَفِيُّ [5]
ص 176
يعني عَزل نمودن ، در حکم و طراز همان زنده به قبر نمودن طفل است . غايه الأمر اين نتيجه در عزل پنهان است ؛ و در وَءْد آشکارا و ظاهر .
عَزل دو ضرر کلي براي مرد و زن دارد . البتّه ضرر مزاجي و جسمي ، غير از ضررهاي روحي .
أمَّا درباره مرد ، موجب کسالت أعصاب میشود ؛ و در اثر تکرار به حدي ميرسد که درمانش صعب میگردد.
أمَّا درباره زن ، موجب پیدایش مرضی در رحم به نام غدّه فِيْبُرم و أحياناً سرطان رحم میشود که در اثر تهیّج رحم براي غذاي آن که نطفه است ؛ و سپس آنرا بدون غذا و گرسنه گذاردن پیدا میشود.
خوردن دارو براي جلوگيري رحم از پذيرش نطفه ، و آبستن نشدن زنان که امروزه بصورت قرص متداول و معمول شده است ؛ ضررهاي مزاجي شديد دارد ؛ و موجب کسالت أعصاب ، و در بعض ا�� أحيان منجر به جنون و ديوانگي است . و علاوه موجب کسالت قلب ، [6] و سرطان رحم ، و اختلال جريان خون ، و بهم خوردن سير طبيعي غدد ، و ترشحات زائده ، و أمراض فراوان ديگري است که دست بگريبان جوامع فقير بشر شده است .
خوردن اين داروها به هر صورت و بهر کيفيّتي که باشد ؛ و با هر فورمولي که ساخته شود ؛ موجب قطع جريان حيض در أوقات معيّنه و مشخصّه میگردد ؛ و موجب عدم قبول رحم نطفه را در خود میشود ؛ و عواقب وخيمي را در پي دارد .
و لذا بهداري در زمان طاغوت که أبداً نظري بحال ضعفآ و مصلحت آنان نداشت ؛ براي ترغيب و تحريص مردم به نازائي و عقيم شدن ، و بچه نياوردن ، به مقدار فراوان از اين دارو را در درمانگاههاي عمومي دولتي مجاناً در اختيار زنان میگذاشت . و زنان مسکين هم مراجعه نموده ؛ أخذ مینمودند ؛ و میخوردند و به مفاسد و پي درآمدهاي آن گرفتار می شدند . أمّا زنهاي أعيان و پولدارها أبداً از اينها مصرف نمي نمودند ؛ و مثال «مرگ حق است أمّا براي همسايه» خوب در اينجا
ص 177
مصداق و موضوع روشني را پيدا می کرد .
بسياري از زنان مؤمنه هم در وقت زيارت مشاهد مشرّفه ، و در وقت حجّ بيت الله الحرام ، براي جلوگيري از عادت ماهيانه ، و قدرت بر عمل مشروط به طهارت ؛ از اين قرصها میخوردند . و هم کسالت و هم مرض جسمي ، و در بعضي أوقات کسالت رواني پيدا مینمودند . و علاوه چه بسا عادت ماهيانه شان خراب و دگرگون میشد ؛ و به قول معروف از اينجا رانده ، و از آنجا مانده میشدند . هم عملشان خراب میشد ؛ و هم بهره معنوي و روحي از اين زيارت و مناسک نمي بردند .
شارع مقدس إسلام براي زنان حائض ، تکليف خاصي مقرر کرده است که با بجا آوردن آن هم حجّشان صحيح است ، و هم عمره شان . ديگر در اين صورت چرا در کار او تصرّف کنيم ؟ تصرّفي که چه بسيار موجب بطلان عمل میشود ؛ و حج و عمره صحيح و مطلوب را که پيغمبر به بعضي از زوجات خود دستور دادند ؛ و آنها عمل نمودند ؛ با دست خود و تصرّف خود ، آلوده و مشتبه سازيم ؛ و عمل يقين را بصورت عمل مشکوک أنجام دهيم ؟ !
سلامت بدن و روان زن در زائيدن است . در حامله شدن و شير دادن است . بَه بَه از بانواني که يا در شکم خود بچه میپرورند ؛ و يا در آغوش خود بچه را شير ميدهند . اين بهشت است . اين سُبُل سَلام است .
خداوند خالق آفرينش ، مزاج زن را طوري آفريده است که : از زمان بلوغ تا دوران يائسگي پيوسته مزاج او غذاي خاصّي رامطابق مزاج طفل در بدن درست میکند ؛ و آن خون حيض است که در زمان حاملگي اين خون در رحم مادر غذاي طفل است . علت آنکه زنان در دوران بارداري غالباً عادت ماهيانه نمي شوند ؛ براي آنستکه : اين خون در رحم صرف غذا و طعام جنين میگردد .
و چون بچه را زمين گذارند و وضع حمل کنند ؛ اين خون تبديل به شير شيرين سفيد ، و نرم ، و راحت و ملايم با مزاج نوزاد ، میشود ؛ و از سوراخهاي
ص 178
پستان سرازير میشود . فلهذا زنان نيز در دوران رِضاع و شيردادن غالباً عادت ماهيانه نمي شوند .
أما وقتي که آبستن نيستند ، و شير هم نمي دهند ؛ اين غذا مصرفي ندارد ؛ و بنابراين از دهانه رحم خارج میشود ؛ و دور ريخته میشود . يعني زن بواسطه عدم حمل ، و عدم رِضاع (آبستن نبودن و شير ندادن) مقداري از قواي بدني و جسمي خود را که خداوند بصورت خون در آورده است ؛ هدر نموده ، و ضايع کرده است . فلذا از رحمت خدا دور است . و خداوند در اينجا به وي إجازه عبادت و خشوع و خضوعي را که بواسطه نماز و روزه و طواف حاصل میشود ؛ نداده است .
زن بايد مانند مرد پيوسته راه تقرّب را بپيمايد . و آن وقتي است که : دوش با دوش مرد ، نماز بخواند ؛ و روزه بگيرد ؛ و طواف کند . و اين فقط در وقتي است که حامله باشد ؛ و يا طفل خود را شير دهد .
اين زن قرين رحمت خدا است که حائض نيست ؛ و إجازه رکوع ، و سجود ، وقيام ، و طهارت به وي داده شده است . و إجازه صيام به وي داده شده است . و إجازه طواف گرد کعبه به وي داده شده است .
بنابراين ، زنان بايد پيوسته يا حامله باشند ؛ و يا شيردهند ؛ تا در کاروان انسانيت ، و حرکت به سوي معبود ، و محبوب ، و قبله مشتاقان ، و کعبه عاشقان ، و پويندگان به سوي حرم و حريم أمن و أمان او ، با مردان هم آهنگ باشند .
حائض شدن زنان موقعي است که : در اين کاروان نشستهاند ؛ و از حرکت افتاده ، و متوقف گشتهاند . بنابراين أصلْ در زنان عبادت است يعني أصل در زنان حَمل و رِضاع است . حيض زنان خلاف أصل است . يعني عدم حمل و عدم رضاع ، خلاف است . فتأمَّل براين نکته دقيق .
اين حقير روزي با يکي از پزشکان حاذق و بصير و متعهّد [7]که سخن از
ص 179
اين موضوع به ميان آمده بود ؛ گفتم : سلامت و سعادت زن در اين است که : يا حامله باشد ؛ و يا بچه در زير پستان خود داشته باشد .
قدري تأمل کرد و گفت : آقا ؛ اين گفتار ، مطابق آخرين نتيجه کنگرههاي پزشکي است که امسال در امريکا بر گزار شده است . و من تز دکتري خود را در امريکا در همين موضوع قرار داده ام .
آنگاه گفت : طبق آخرين مدارک و آمار أخير ، دختراني که قبل از هيجده سال بچه بزايند ، سرطان پستان نمي گيرند . و هر چه ديرتر بچه بزايند ، درصد خطر تهديد سرطان پستان در آنها زياد میشود ؛ تا چون از بچه زائيدنشان سي سال بگذرد ؛ خطر سرطان پستان به نحو مضاعف بالا میرود .
أما زناني که اصلاً ازدواج نکنند ، و بچه نياورند ؛ درصد خطر سرطان پستان در آنها سرسام آور است .
اين مطالب را که عين واقعیّت است ، قياس کنيد با تبليغات و انتشارات استعمار کافر که بر در و ديوار نوشته بود : زندگي خوشتر ، فرزند کمتر . و يا فرزند فقط يکي و يا دوتا . و در يک صفحه پوستر يا پلاکارد ، عکس يکمرد و يک زني راکشيده بود ، که در دستشان يک دختر و يک پسر بود ، بطور شادابي و خوشحالي در حرکت بودند . و دست راست را بلند کرده ، فقط انگشت وسطي و مسبّحه را (سبابه) بطرف بالا باز نموده تا نشان دهند که فقط أولاً فرزند بايد دوتا باشد و
ص 180
بس ، و ثانياً اين را با حرف Vکه رمز موفقيت است ، خاطرنشان نموده باشند .
V از اين تابلوها بر هر إدارهاي ، و کانوني ، بالأخص در سالن بيمارستانها ، و درمانگاهها ، و محل اجتماع مردم، زده میشد . و مردم میديدند . بيچارهها هم باور می کردند . و از زيادي بچه خودداري میکردند . و زنها دسته دسته به درمانگاههامي آمدند ؛ و قرصهاي ضد حاملگي را به عنوان هديه و تحفه مجاني میگرفتند ؛ و خوشحالانه با خود میبردند . غافل از اينکه اين قرصها ، همچون قرص استرکنين سّم قاتل است که بر روي آن لعاب شيرين کشيده باشند .
پزشکان غير متعهّد ، و خودفروخته هم ، پيوسته در روزنامه و راديو و تلويزيون ، تبليغات را در اين موضوع بالا میبردند .
يکروز پزشکي به خانمي که براي معالجه نزد او رفته بود ؛ گفته بود : خانم ! رَحِم زن ، حکم درخت را دارد . مگر درخت چقدر ميوه ميدهد ؟ اين زن هم به منزل آمده بود ؛ وبناي بدسري در آبستن شدن با شوهرش گذارده بود .
شوهرش در مسجد نزد من آمد ؛ و از زنش شکايت کرد ؛ و گفتار دکتر را که به وي گفته بود ؛ بازگو کرد .
گفتم : اين دکتر در اين سخن مغالطه نموده است ؛ وبه اصطلاح عامه مردم ، حُقه بازي نموده است . برو منزل و به عيالت بگو : درخت ميوه تا زنده است ميوه ميدهد . به مجرد آنکه به بلوغ خود رسد ؛ در بعضي از درختان در سال دوم ؛ و در بعضي نيز ديده شده است که در سال أوَّل ، ميوه ميدهند .
درختان ميوه هر سال مرتب ميوه ميدهند . هيچ ميوه شان قطع نميشود ، مگر زمانيکه آفتي به آنها برسد ؛ و ريشه آنها کرم بزند . در اينصورت چوب است . ديگر درخت ميوه نيست . آنرا ميبرند .
بسوزند چوب درختان بیبر سزا خود همين است مربي بري را
بچه شادابترين ميوه خوش زندگي است ؛ و عالي ترين ثمره حياتي از بوستان إنسانيّت ، و معطرترين گل از گلستان بشريّت است . زنهائي که بجاي
ص 181
بچه داري و تکثير اين نوباوه ريحان آدمي ، اين عمل سالم و نيکو را ترک ميکنند ؛ وبه دنبال کارهاي خارج از منزل ميروند ؛ چقدر از قافله تقدّم و پيشرفت ، عقب افتادهاند ؟
آنها هر کاري بکنند ؛ و بهر مقام و شغلي دست بزنند ؛ و هر گونه هنر وفن را بياموزند ؛ بطوريکه فرضاً سراسر اطاقشان را از تابلوهاي دکتري ، و مهندسي ، و ساير فنون زينت دهند ؛ و تا پايان عمرشان هم اگر تلاش کنند ؛ و حقّاً و واقعاً نيّتشان خوب باشد ؛ و در صدد خدمت به اجتماع بوده باشند ؛ همه اينها بقدر يک بچه زائيدن ، و شيردادن ، و آنرا بزرگ کردن ، و تربيت نمودن ، و به جامعه تحويل دادن ؛ أرزش ندارد .
به دو دليل :
أوّل آنکه : اين خانمي که سراسر اطاقش را از ديپلمها ، و ليسانسها ، و دکتريها پرکرده است ، و در هر مقام و پست که شاغل شده است ؛ صد برابر آنهم اگر فرضاً بر آن افزوده گردد ؛ چنانچه به او بگويند : تو حاضري فرزندت را بدهي ؛ و مقامات و گواهي نامههايت محفوظ باشد ؟ ! و يا آنها را فداي اين فرزند ميکني ؟!
فوراً ميگويد : فدا ميکنم ! فرزند ، براي من ارزشش بيشتر است .
پس اي خانمي که به يک فرزند ، و يا دو فرزند ، اکتفا کردهاي ، و خودت سرگرم کارهاي ديگر نمودهاي ! بدان که : آن فرزندهاي احتمالي که در صورت فرض زائيدن بهوجود ميآمدند ؛ واينک نيامدهاند ، همانند همين فرزند تو میباشند . همه آنها را از دست دادهاي ! و به فوز عظيم نرسيدهاي ! و آن فرزندهاي لطيف و شيرين را فداي اين مشاغل و در حقيقت شواغل نمودهاي ! اين به اعتراف خودت ، چه خسراني است بزرگ ؛ و تهي دستي و فقري است سترگ.
و علّت و رمز حلّ اين معما آنستکه : فرزند داراي حيات و زندگي است ؛ و مشابه خود تست ؛ و بقآءِ وجود تست ! فلهذا هيچ چيز از أموال ، و تجارتها و
ص 181
صناعتها ، و مقامها ، ارزش او را ندارند ؛ و نمي توانند داشته باشند .
زيرا اصل حيات و زندگي تو ، براي تو ، ارزشش از همه مقامها و تعينات و اندوختهها بيشتر است .
دوم آنکه : بچه زائيدن ، تکثير مثل نمودن است . يعني زن ، موجوداتي را مشابه خود از پسر و دختر بوجود میآورد . اگر زني شش اولاد زائيد ، شش انسان مشابه خود در خارج ايجاد کرده است . اگر زني ده اولاد زائيد ، ده انسان مشابه خود را . تازه اگر اين اولادها دختر باشند ؛ وگرنه اگر همه آنها ، يا بعض از آنها پسر باشند ؛ موجودات قويتر ، و نيرومندتري را در خارج بوجود آورده است .
اين اولادها در اثر زحمت مادر و تکميل رشد و تربيت ، هر کدام به نوبه خود ، انساني از جميع جهات مشابه مادر ، و يا نيرومندتر و موثرتر از او هستند . و در فعاليت و خدمت به جامعه مسلمين عينا مانند مادرشان ؛ و يا بهتر و فعالتر و موثرتر میباشند .
اگر زني بجاي دخول و شرکت در کار ، و فنون ، صنايع اجتماعي ، بچه بزايد ؛ و بزرگ کند ، و تحويل اجتماع دهد ؛ خدمات وجودي خود را در اعلا ترين درجه ، با ضريب تعداد فرزندان خود بالا برده است .
اگر هشت فرزند زائيد ؛ هشت برابر خدمات اجتماعي خود ، به جامعه خدمت نموده است ؛ و اگر بچهای نزائيد ، و تربيت ننمود ؛ درجات خدمت خود را با ضريب هشت پائين آورده و ساقط نموده است .
و در حقيقت اين چنين بانواني که در اجتماع وارد میشوند ؛ و خود را خادم و دلسوز مجتمع ميدانند ؛ با اين ضريب ، خود را از اجتماع دور کرده ؛ و از خدمت به آن شانه خالي کردهاند .
اينها همه بجاي خود محفوظ ؛ و در عين حال تحصيل کمالات معنوي ، و علوم الهي ، و تحصيل دانشهائي که به درد بانوان ميخورد ، از قبيل خانه داري ، خياطي ، غذاپزي ، بهداشت و حفظ الصحه ، و قابلگي ، و پزشکي زنان ، و علوم
ص 183
فراگيري تربيت فرزند ، و غيرها که بسيار است ، ابداً با بچه داري منافات ندارد ؛ بلکه کمال ملايمت را نيز دارد .
از آنچه گفته شد ، همچنين ميتوانيم اين نتيجه را بگيريم که : بانواني که با عمل جراحي لولههاي رحم خود را مسدود ميکنند ؛ در حقيقت اساسي ترين دستگاه موجوديت خود را که زنيّت است ، خراب و تباه و فاسد مینمايند .
رحم زن ، مانند چشم ، و دست و پا ، و قلب او يکي از اعضاي پيکر اوست . بلکه از اعضاي بسيار مهم است که با بقاء و سلامت آن ، موجوديّت و زنيّت زن محفوظ ، و با فناء و نابودي و مرض آن ، زنيّت زن تباه شده است.
پزشك و جراح ، حق بستن لولههاي رحم را ندارد ، گرچه با اجازه و يا امر زن و شوهرش باشد . زيرا موجب نقصان عضو است ؛ و نقصان عضو شرعاً و عقلا حرام است .
همانطور که کسي حق ندارد به جراح بگويد : دست مرا ببر ! و يا گوش مرا ببر ! و يا پاي مرا قطع کن ! همينطور نميتواند بگويد : لولههاي رحم را مسدود کن ! انسان اختيار اجزاء و اعضاي بدن خود را ندارد و حق از بين بردن و خراب کردن آنها را ندارد . مالک انسان خداوند است ؛ و او به انسان نه عقلاً و نه شرعاً اجازه اينگونه تصرفات را نداده است .
کسي که لولههايش را بستهاند ؛ بکلي عقيم و نازا ميگردد ؛ و با فرض بازکردن لول��ها با عمل جراحي دگر ، باز حمل برداشتن و آبستن شدن او بسيار بعيد است . ولي احيانا اگر بانوئي که از روي جهالت خود ، و يا شوهرش لولههايش را بستهاند ؛ چنانچه گمان آن رود که با عمل جراحي مجدد ، ميتوانند لولهها را بازکنند ، شرعا بر او واجب است که : در صورت امکان ، و عدم محذوري ، خود را تحت عمل قرار داده ؛ و لولههاي خود را باز کند .
در زمان طاغوت ، بستن لولهها براي طبقه مُرفَّه و بیدرد ، مُدْ شده بود ؛ و اينک که بعضي متوجه خطاي منکر خود شدهاند ؛ کار از کار گذشته ؛ و در آرزوي
ص 184
طفل نوزاد ، عمرشان به پايان ميرسد .
گويند :سخن در اين بود که مردان فقير و کم بضاعت را که غالبا کثيرالاولاد ميباشند ، أخْتِه کنند . و اين أخْتِه کردن بصورت قانوني درآيد ؛ همچون مردان هند که جبراً و قهراً حکومت وقت آنها را أخْتِه مينمايد ؛ [8] و دراينصورت ديگر نه زني در کشور باقي بود ؛ نه مردي . زنان بواسطه خوردن قرص و بستن لوله ؛ و مردان بواسطه عقيم کردن و کوبيدن خُصْيَتَینْ (بَيْضَتَيْن) اينست معناي ذلت و اسارت و بردگي ! اينست مفهوم استثمار حقيقي ! و اينست مفاد استحمار و استعباد واقعي ؛ که آنچه را که با بردگان زمان جاهليت نميکردند ؛ با ما بنمايند . ميگويند : زمين گنجايش اين همه افراد را ندارد . اگر سيل نوزاد رو به جلو برود ؛ زمين از نوزاد پر میشود . اُفِّ لَکُمْ وَ لِأوْهَامِکُمُ الْخَالِيَةِ وَ أَرَائکُمُ الْبَالِيَةِ ، وَ أهْوَائکُمُ الْکَاسِدَةِ !
خداوند در قرآن گنجايش زمين را براي زندگان ، و دفن مردگان ، تضمين فرموده است . شما دلتان براي خدا ميسوزد ؛ و ميخواهيد زمينش سنگين نشود ؛ و در حمل و دربرگيري مردگان و زندگان جا براي آن تنگ نگردد .
أَلَم نَجعَلِ الأَرضَ کِفَاتاً أَحياَءً وَ أَموَاتاً . [9]
(آيا ما به زمين گنجايش فراگيري ، و حمل زندگان و مردگان را نداده ايم ؟! )
در کشور انگلستان جمعيت قريب پنجاه و شش ميليون است ؛ و در کشور
ص 185
فرانسه قريب پنجاه و پنج ميليون است ؛ و در کشور آلمان قريب هفتاد و هفت و نيم ميليون است . و کشور ايران که مساحتش به تنهائي برابر مساحت اين سه کشور است ؛ چگونه اين قرعه بدبختي ، و عدم گنجايش ، براي اينجا افتاد ، که اينک که جمعيتش افزون شده است به قريب پنجاه ميليون [10]بالغ گرديده است ؟ ! با آنکه از جهت معدن و ذخائر تحت الارض ، و آمادگي زمين هاي زراعتي ، و دام داري ، از مرغوبترين کشورهاي جهان است . ولي آن کشورها که نه معدن دارند ؛ ونه زراعت ؛ و خوراکشان سيب زميني است ؛ قرعه به نام ايشان أصابت نکرده است ؟ ! بلکه پيوسته قرعه موافق و قرعه حيات و سلامت و بهداشت بنامشان میافتد .
اين سرّي است پنهان و رمزي است غير عيان ، که گمان نميرود تا زماني که زمام اختيار ما به دست کفار باشد؛ از حقيقت آن کس مطلع گردد .
راز درون پرده زرندان مست پرس کاين حال نيست زاهد عاليقام را
اين گونه زندگي فرسايشي ؛ و توام با نکبت ، و خواري ، و مهر بردگي را قياس کنيد : با تعليم قرآن و هدايت آن به سوي سُبُل سلام ؛ و طرق عافيت و
ص 186
برومندي وعزّت که به مالداران ومتمکنين دستورميدهدکه : نه تنها خودشان بايد ازدواج کنند و مَثْنَي و ثُلَاثَ ورُبَاعَ [11] (دوتا دوتا ، سهتا سهتا ، چهارتا چهارتا) زن دائم بگيرند ؛ وأولاد بسياربياورند ؛ بلکه بايدآنها وسائل ازدواج و نکاح يتيمان ، ومستضعفان ، وفقيران رافراهم آورند .
وَأنْکِحُوا الْأيَامَي مِنْکُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِکُمْ وَ إمَائکُمْ إنْ يَکُونُوا فُقَرآءَ يُغْنِهِمُ اَللهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اَللهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ . [12]
(وبه نکاح درآوريد مردان بیزن ، وزنان بیشوهر را که ازخودتان هستند ، وشایستگان ازغلامهاي خودتان ، واز کنيزهاي خود را! واگرآنها فقيرباشند(باکي نيست زيرا)خداوند از فضل خودآنها رابينياز مينمايد ؛ وخداوند واسع يعني : پرظرفيّت ومتحمّل ، وعليم يعني : داناست . )
شيخ مُحَمَّدبن حَسَن حُرِّعَامِلي ، ازمحمّدبن يعقوب کُلَينيّ ، واز شيخ طوسي ؛ واز شيخ صدوق درتوحيد ، با اسناد خود ازحضرت صادق عليه السّلام روايت ميکند که فرمود : رسول خدا صلّی الله عليه وآله وسلم فرمود :
تَزَوَّجُوا ألْاَبکَار ! فَإنَّهُنَّ أطْيَبُ شَيْيءٍ أفْوَاه ، قَال : (وفي حديثٍ آخر)وَأنْشَفُهُ أرْحَام ، وَأدَرُّشَيْيءٍ أخْلَا فاً (أحْلَاماً) وَأفْتَحُ شَيْيءٍ أرْحَاماً .
أمَا عَلِمْتُمْ أنِّي أبَاهِيِ بُکُمُ الْاُمَمَ يَوْمَ الْقِيِمَةِ حَتيَّ بِالسِّقْْطِ يَظِلُّ مُحْبَنْطِياً عَلي بَابِ الجِنَّةِ فَيَقُولُ الله عَز وَجَلَّ: ادْخُلْ ! فَيَقُولُ : لَا أدْخُلُ حَتَّي يَدْخَلُ أبَوَايَ قَبْلي !
فَيَقُولُ اَللهُ تَبَارَکَ وَتَعَالَی : لِمَلَکٍ مِنَ الْمَلَئکَةِ : ائْتِنيِ بِأبَوَيْهِ فَيَأمُرُبِهِمَا إلَي
ص 187
الُجَنَّةِ .
فَيَقُولُ : هَذَا بِفَضْلِ رَحْمَتِي لَکَ . [13]
(بادختران باکره إزدواج کنيد ! زيرا دهانشان خوشبوتر است ، گفت : (ودرحديث ديگر آمده است که) و رحمهايشان خشکتر است ؛ و پستانهايش از شير ريزان سرشارتر است ( نوک پستانهايشان) و رحمهايشان براي قبول نطفه ، و تربيت جنين آمادهتر است .
آيا نمي دانيد که : من به شما اُمَّت در روز قيامت افتخار میکنم ؛ حتي به جنيني که سقط شده باشد! او پيوسته بر در بهشت ايستاده و مقيم است ، با حالت افتخار و مباهات ، شکم خود را به جلو داده ، ودست بر کمر زده ، در اينحال خداوند عزّوجّل باو میگويد : داخل در بهشت شو ! او پاسخ میدهد : داخل نمي شوم تا پدر و مادرم پيش از من داخل شوند !
در اينحال خداوند تبارک و تعالي ، به فرشتهای از فرشتگان میگويد : پدر و مادرش را نزد من بياور ! و خداوند أمر مینمايد که : آن دو نفر در بهشت وارد شوند . خداوند بفرزندِ سقط شده در اين موقع میگويد :
اين بعلّت زيادي فضل و رحمت من براي تو بوده است ! )
در روايت صدوق ، ��مله و في حديثٍ ءاخر:وأنْشَفُهُ أرْحَاماً را نياورده است .
پاورقي
[1] غُرَّه به معناي غلام و کنيز است .
[2] آيه 179 ، از سوره 7 : اعراف : و لقد ذرأنا لجهنم کثيرا من الجن و الإنس لهم قلوب لا يفقهون بها و لهم أعين لا يبصرون بها و لَهُم ءَاذان لا يسمعون بها اولئک کالانعام بل هم أضل اولئک هم الغافلون (و هر آينه تحقيقاً ما براي جهنم بسياري از افراد جن و از افراد انسان را آفريده ايم آنهائيکه دل دارند ولي با آن نميفهمند ؛ و چشم دارند ولي با آن نمي بينند ، و گوش دارند ولي با آن نمي شنوند . ايشان همانند حيوانات (گاو و شتر و گوسپند) هستند بلکه راهشان از آنها گمتر و به هلاکت و نيستي و نابودي نزديکتر است . ايشان کساني هستند که در غفلت بسر میبرند) .
[3] آيه 72 ، از سوره 17 : اسراء : و من کان في هذه أعمي فهو في الاخرة أعمي و أضل سبيلاً (و کسي که در اين دنيا کور باشد ؛ او در آخرت کور است . وراهش گمتر و به هلاکت و نابودي نزديکتر است . )
[4] همانطور که بيان شد ، عزل عبارت است از کناره گيري مرد از زن ، و در اينجا به معناي کناره گيري خاصي است که بدان وسيله ، نطفه را در خارج از رحم زن بريزد .
[5] ص 165 از همين کتاب و نيز در تعليقه آن آورده ايم که اين حديث را حاکم در مستدرک ، ج 4 ، ص 69 با اسناد خود از دختر وهب أسديّه روايت می کند که : قالت : وسئِّل رسول الله صلّی الله عليه و آله و سلّم عن العَزْل ؛ فقال : هو الوَءْدالْخَفِيُّ .
در «إحيآء العلوم» ج 4 ، ص 242 از رسول خدا صلّي الله عليه وآله و سلّم روايت ميكند فيمَنْ تَرَكَ الْعَزْلَ فَأقَرَّ النُّطفَةَ قَرارَه : أنَّ لَهُ أجْرَ غُلامٍ وُلِدَ لَهُ مِنْ ذَلِكَ الْجِماعِ وَ عاشَ فَقُتِلَ في سَبيلِ اللَهِ تَعالَي ؛ وَ إنْ لَمْ يولَدْ لَهُ . يعني : «دربارۀ كسيكه عزل را ترك كرده و نطفه را در جاي خودش استقرار داده است ، اينكه : براي او ثواب كسي است كه از آن جماع متولّد شده و زندگي نموده و در سبيل خداي تعالي به شهادت رسيده است ؛ و اگرچه از آن جماع بچّهاي براي او متولّد نشود. »
[6] دکتر پروفسور سیف الدین نبوی تفرشی در کتاب (درمان رایگان با ورزش ) ص 54 گوید : ( بدن زنان يك آنزيمي وجود دارد به نام «آلفا پروتئين كلسترول» كه اين آنزيم در نزد مردان خيلي كمتر وجود دارد و درنتيجۀ وجود اين آنزيم است كه زنان در عمر دوّم و سوّم يعني قبل از يائسگي خيلي كمتر به بيماريهاي عروقي قلب و آنفاركتوس مبتلا ميشوند ، مگر آنكه زنان در دوران ياد شده از قرص هاي ضدّ آبستني و سيگار زياد استفاده نمايند كه در اين صورت خطر ابتلا به بيماري عروقي و آنفاركتوس قلبي به مانند مردان افزايشمييابد.)
[7]دکتر حاج سيد حميد سجادي ، از مفاخر چشم پزشکان عصر ماست در جهان که علاوه بر نبوغ الهي در فن چشم پزشکي ، و داراي دو شهادت و گواهي فوق تخصّص در قسمتهاي خَلفي و قُدّامي چشم (شبکه و قرنيه) از جوانان مسلمان و خوش فهم و غيور و دلسوز و متعهد به اسلام و جامعه مسلمين است . چشم راست حقير را که مبتلا به پارگي شبکه ( دِکُلْمَان) شده بود ، و از سخت ترين انواع پارگي بود . يعني نعلي شکل دور تا دور پاره شده ؛ و فقط از يک نقطه مختصر اتکاء باقي مانده بود ، و خطر آن نود و پنج درصد بود . و اين نوع از عمل از مشکلترين اقسام عملي است که در سطح جهان بر روي چشم انجام میگيرد ، به فوريّت عمل کرد . زمان عمل هفت ساعت طول کشيد ؛ ولله الحمد و له الشّکر ، عمل در نهايت خوبي ، و منتج نتيجه شد . شکرالله مساعيه الجميله ؛ و أبقاه الله ذُخْراًللمسلمين ، و خَتَم له بالحُسني . بمحمد و آله الطّاهرين .
[8] اينک در کشور چين ، هر خانوادهای فقط حق يک اولاد را دارد ؛ و اگر احيانا بيشتر بياورد ، از جهت رفاه اجتماعي نظير مدرسه و مسکن و بهداشت ، و آذوقه و کثرت ماليات آنقدر سخت ميگيرند که وي را عاجز نمايند فلهذا فعلاً خانوادههائي که فرزندشان دختر است ، بواسطه اشتياق به پسر دختر خود را ميکشند ؛ تا با آوردن يک پسر نزد حکومت مجرم نباشند . ولي اين محدوديت براي مسلمانان ساکن چين نيست ؛ زيرا چون کثرت اولاد بر اساس مبناي مذهبي آنهاست ، حکومت چين آنها را در ازدياد اولاد آزاد گذارده است .
[9] آيه 25 و 26 ، از سوره 77 : المرسلات .
[10] - طبق آخرين آمار که از کشور ايران در سنه 1404 ، هجريه قمريه بدست آمده است جمعيت ايران 49 ، 445 ، 010 چهل و نه ميليون و چهارصد و چهل و پنجهزار و ده نفر است . و بنابر آنچه در کتاب یرموک (يعني کتاب سال) که مربوط به سالهاي 1983 و 1984 ميلادي است و با 1404 هجريه قمريه مقارن است ، آمده است ؛ طبق آخرين آمار ، کشور آلمان غربي 60 ، 700 ، 000 شصت ميليون و هفتصد هزار نفر ؛ جمعيت دارد . و در کشور آلمان شرقي 16 ، 700 ، 000 شانزده ميليون و هفتصد هزار نفر ؛ وکشور فرانسه 54 ، 300 ، 000 پنجاه و چهار ميليون و سيصد هزار نفر و انگلستان 49 ، 200 ، 000 000 چهل و نه ميليون و دویست هزار نفر و کشور ايرلند شمالي 1 ، 500 ، يک ميليون و نيم نفر و اسکاتلند 5 ، 000 ، 000 پنج ميليون نفر جمعيت دارد . و عليهذا مجموع اين ارقام که کشور انگليس و فرانسه و آلمان را تشکيل ميدهند قريب به 187 ، 500 ، 000 يکصدوهشتادو هشت ميليون و پانصد هزار نفر است که تقريبا چهار برابر جمعيت ايران است . و نيز بايد گفت : کشور ژاپن با آنکه مساحتش يک پنجم مساحت ايران است ؛ جمعيتش بالغ بر يکصدو سي ميليون نفر است . و در اينصورت از جهت تراکم جمعيت بالنسبه به ايران سيزده برابر است .
[11] آيه 3 ، ازسوره 4 : نسآء : وإن خِفتم أن لا تُفْسِطوا فِي اليتامِي فانکحوا ما طاب لکم من النسّآءِِ مَثْني وثُلاثَ ورُباع فان خفتم أن لا تَعدلوا فواحدةً أو ماَملکت ایمانکم ذلک ادني أن لا تعولوا (واگر ميترسيد ازآنکه شما درباره يتيمان به قسط و عدالت رفتار نکنيد ؛ در اينصورت از زنان طيّب وپاکيزه که مورد رضايت خاطر شماست . دو تا دو تا و سه تاسه تا وچهارتا چهار تارا به نکاح خود درآوريد ؛ واگرمي ترسيد از آنکه از عهده عدالت درميان آنها برنيائيد ؛ پس به نکاح يکنفر اکتفا کنيد ويا از کنيزکان خود نکاح کنيد اينطريق نزديکتر است به آنکه ستم نکنيد وازفشار وتحميل باربرآنها اجتناب نمائيد ! )
[12] آيه 32 ، ازسوره 24 : نور .
[13] وسائل الشيعة ، طبع حروفي ، مطبعه اسلاميّه ، ج7 ، باب17 ، ص34 وص 35 .
و قاضي قضاعي در «شرح فارسي شهاب الاخبار» كلمات قصار پيغمبر خاتم صلّيالله عليه وآله در ص 315 به شمارۀ 492 بدين عبارت آورده است : تَزَوَّجوا الْوَدودَ الْوَلودَ ؛ فَإنّي مُكاثِرٌ بِكُمُ الانْبيآءَ يَوْمَ الْقِيَمَةِ . «به زني كنيد زني كه شما را دوست دارد و بسيار زايد ؛ كه من روز قيامت به بسياري امّت فخر آورم بر ديگر پيغمبران.»