صفحه قبل

دیه‌ زنان‌ و مرداني‌ كه‌ عقيم‌ شده‌اند بر عهدۀ سازمانهائي‌ است‌ كه‌ در اين‌ امر دخالت‌ داشته‌اند

حال‌ بايد ديد دیه‌ اين‌ يك‌ ميليون‌ زن‌ كه‌ آنها را عقيم‌ گردانيده‌اند و دیه‌ اين‌ هشتاد هزار مرد كه‌ نيز ايشان‌ را عقيم‌ گردانيده‌اند بعهدۀ‌ كيست‌ ؟!

در اينكه‌ اينها از روي‌ علم‌ و بصيرت‌ و انتخاب‌ اينكارها را نكرده‌اند، شكّي‌ نيست‌. زيرا همه‌ مردم‌ جاهل‌ به‌ موضوع‌ و جاهل‌ به‌ حكم‌ بوده‌اند، و بر


ص 323

اساس‌ فريب‌ و گول‌ خوردن‌، اقدام‌ بر اين‌ كار نموده‌اند. بنابراين‌، بر اصل‌ قاعدۀ غرور كه‌ پيامبر صلّی الله‌ عليه‌ و آله‌ فرمودند: الْمَغْرُورُ يَرْجِعُ إلی‌ مَنْ غَرَّهُ «شخص‌ گول‌ خورنده‌ بايد از شخص‌ گول‌ زننده‌ حقّ خود را اخذ كند» بايد گفت‌: مديون‌ اين‌ دين‌ عظيم‌، مجموع‌ سازمانهائي‌ هستند كه‌ در اين‌ امر دخالت‌ داشته‌اند و موجبات‌ تبليغ‌ و فريب‌ را فراهم‌ مي‌ساخته‌اند.

بر عهدۀ جميع‌ آنهاست‌ كه‌ ديه‌ يك‌ ميليون‌ زن‌ به‌ زنان‌ بپردازند. يعني‌:

500/000/000 =1/000/000*500 (پانصد ميليون‌ دينار طلا) يعني‌ نيم‌ ميليارد دينار طلا.

و بر عهدۀ‌ آنهاست‌ كه‌ ديه‌ هشتاد هزار مرد به‌ مردان‌ بپردازند.

يعني‌: 80/000/000=80/000*1000 يعني‌ هشتاد ميليون‌ دينار طلا.

و از آنجا كه‌ ميدانيم‌ يك‌ مثقال‌ صيرفي‌ از طلاي‌ مسكوك‌، امروزه‌ در بازار شانزده‌ هزار تومان‌ ارزش‌ دارد، و نيز مي‌دانيم‌ يك‌ مثقال‌ طلاي‌ شرعي‌ معادل‌ با 3/4 مثقال‌ صيرفي‌ مي‌باشد، بنابراين‌: ديه‌ يك‌ مرد معادل‌ با: 3/4*16000*1000 تومان‌ مي‌گردد. يعني‌ مقدار12/000/000 تومان‌. و اين‌ مقدار، ديه‌ يك‌ مرد مسلمان‌ است‌.

و أيضاً ديه‌ يك‌ زن‌ معادل‌ با 3/4*16000*500 تومان‌ مي‌شود. يعني‌ مقدار 6/000/000 تومان‌.

حالا اگر بخواهيم‌ مقدار ديه‌ جميع‌ مردان‌ لوله‌ بسته‌ و زنان‌ لوله‌ بسته‌ را به‌ معادل‌ تومان‌ حساب‌ كنيم‌ ؛ در زنان‌، بالغ‌ بر 6/000/000*1/000/000 تومان‌. و در مردان‌ بالغ‌ بر 12/000/000*80/000 تومان‌ خواهد شد.

يعني‌ در زنان‌ به‌ مقدار 6 هزار ميليارد تومان‌ ؛ و در مردان‌ 960 ميليارد تومان‌ بالغ‌ ميگردد.


ص 325

بازگشت به فهرست

مطلب‌ سيزدهم‌:

ضدّيّت‌ فلسفۀ إسلام‌ و روح‌ ايمان‌ با كاهش‌ جمعيّت‌


ص 327

اعتقاد به‌ روزي‌ رساندن‌ خدا، از مسلّميّات‌ قرآن‌ و حكمت‌ اسلام‌ است‌

مطلب‌ سيزدهم‌: كاهش‌ جمعيّت‌ بِأيِّ نَحوٍ كان‌، از ترس‌ فقر و مشكلات‌ زندگي‌، ضدّ فلسفi‌ اسلام‌ و روح‌ ايمان‌ است‌.

وَ فِی‌ السَّمَآء رِزْقُكُمْ وَ مَا تُوعَدُونَ * فَوَرَبِّ السَّمَآء وَ الارْضِ إِنَّهُو لَحَقٌّ مِّثْلَ مَآ أَنَّكُمْ تَنطِقُونَ. [144]

«و در آسمانست‌ روزي‌ شما و چيزهائي‌ كه‌ به‌ شما وعده‌ داده‌ شده‌ است‌، پس‌ قسم‌ به‌ پروردگار آسمان‌ و زمين‌، آن‌ حقّ است‌ به‌ مثل‌ همين‌ گفتار و سخني‌ كه‌ بر سر زبانتان‌ داريد!»

يعني‌ روزي‌ و جميع‌ مواعيد الهي‌، همه‌ در آسمان‌ بطور حتم‌ و يقين‌ وجود دارد. و مسلّميّت‌ آن‌ بدون‌ شبهه‌ و ترديد مي‌باشد، به‌ مثابه‌ همين‌ نطق‌ و عباراتي‌ كه‌ بر زبان‌ جاري‌ مي‌كنيد ! همان‌ طور كه‌ كسي‌ در اين‌ گفتگوهاي‌ شما بخود شكّ راه‌ نمي‌دهد، همينطور در روزي‌ ابداً نبايد كسي‌ بخود شكّي‌ راه‌ دهد.


ص 328

وَ مَن‌ يَتَّقِ اللَهَ يَجْعَل‌ لَّهُو مَخْرَجًا * وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ وَ مَن‌ يَتَوَكَّلْ عَلَی اللَهِ فَهُوَ حَسْبُهُوٓ إِنَّ اللَهَ بَـٰلِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا. [145]

«و كسيكه‌ تقواي‌ خداوند را پيشه‌ سازد، خداوند براي‌ او گريزگاه‌ قرار ميدهد، و از آنجائي‌ كه‌ به‌ خيالش‌ هم‌ نمي‌رسد به‌ او روزي‌ ميدهد. و كسيكه‌ بر خداوند توكّل‌ نمايد، خداوند كافي‌ مي‌باشد براي‌ او. تحقيقاً خداوند رسانندۀ‌ امر خود هست‌. و حتماً خداوند براي‌ تمام‌ چيزها اندازه‌اي‌ قرار داده‌ است‌.»

در اين‌ آِیه‌ مباركه‌ با اختصارش‌ پنج‌ قانون‌ فلسفي‌ الهي‌ گنجانيده‌ شده‌ است‌:

اوّل‌: كسيكه‌ تقوي‌ پيشه‌ گيرد، كارش‌ به‌ بن‌بست‌ برخورد نميكند و هميشه‌ مفرّي‌ خواهد داشت‌.

دوّم‌: از طريقي‌ كه‌ اصلاً نمي‌پندارد و به‌ گمانش‌ نميرسد، خدا به‌ او روزي‌ ميرساند.

سوّم‌: كسيكه‌ خدا را در امور خود وكيل‌ بگيرد، خدا براي‌ وي‌ كافي‌ است‌ و بجاي‌ وي‌ مي‌نشيند.

چهارم‌: خداوند پيوسته‌ به‌ امر و اراده‌ و خواست‌ خود ميرسد ؛ و چيزي‌ نمي‌تواند او را برگرداند.

پنجم‌: خداوند براي‌ هر چيز، اندازه‌ و مقداري‌ معيّن‌ قرار داده‌است‌ كه‌ كم‌ و بيش‌ نخواهد شد.

وَ كَأَيِّن‌ مِّن‌ دَآبَّةٍ لتَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَهُ يَرْزُقُهَا وَ إِيَّاكُمْ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ. [146]

«و چه‌ بسيار از جنبندگاني‌ وجود دارند كه‌ نمي‌توانند روزي‌ خودشان‌ را برعهده‌ گيرند ؛ خداوند است‌ كه‌ آنها و شما را روزي‌ مي‌دهد و اوست‌ تنها كه‌


ص 329

شنوا و دانا مي‌باشد.»

در اين‌ آِیه‌ شريفه‌ بوضوح‌ ميرساند كه‌ روزي‌ جميع‌ جنبندگان‌ و انسان‌ از توان‌ آنها بيرون‌ است‌.

اللَهُ لَطِيفُ بِعِبَادِهِ يَرْزُقُ مَن‌ يَشَآءُ وَ هُوَ الْقَوِيُّ الْعَزِيزُ . [147]

«خداوند به‌ بندگانش‌ لطيف‌ است‌ ؛ هر كس‌ را بخواهد روزي‌ ميدهد و اوست‌ تنها قويّ و عزيز.»

لطيف‌ به‌ معني‌ نافذ در خصوصيّات‌ و جزئيّات‌. يعني‌ خداوند بقدري‌ به‌ بندگانش‌ وجوداً و صفةً و فعلاً قريب‌ و نزديك‌ مي‌باشد كه‌ گويا درتمام‌ شراشر وجودي‌ نفساني‌ ومثالي‌ و طبيعي‌ بندگانش‌ نفوذ كرده‌ است‌. روزي‌ دادن‌ از اختيارش‌ بيرون‌ نيست‌ كه‌ نتواند بدهد ؛ و يا جبراً و اضطراراً به‌ همه‌ يكسان‌ بدهد ؛ بلكه‌ طبق‌ اراده‌ و اختيار خود، هر كس‌ را كه‌ بخواهد روزي‌ مي‌دهد. و او قويّ مي‌باشد، ضعيف‌ نيست‌ ؛ در روزي‌اش‌ فتور و سستي‌ پديدار نمي‌گردد. و داراي‌ مقام‌ عزّت‌ و تمكين‌ و استقلال‌ است‌، نه‌ ذلّت‌ و انفعال‌ كه‌ مغلوب‌ حوادث‌ و أمر غير گردد.

قُلْ مَن‌ يَرْزُقُكُم‌ مِّنَ السَّمَآء وَ الارْضِ أَمَّن‌ يَمْلِكُ السَّمْعَ وَ الأبْصَـٰرَ وَ مَن‌ يُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ يُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَ مَن‌ يُدَبِّرُ الأمْرَ فَسَيَقُولُونَ اللَهُ فَقُلْ أَفَلا تَتَّقُونَ * فَذَ'لِكُمُ اللَهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلا الضَّلَـٰلُ فَأَنَّیٰ تُصْرَفُونَ * كَذَ'لِكَ حَقَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ عَلَی الَّذِينَ فَسَقُوٓا أَنَّهُمْ لا يُؤْمِنُونَ . [148]

«بگو اي‌ پيغمبر: كيست‌ كه‌ شما را روزي‌ دهد از آسمان‌ و زمين‌ ؟! بلكه‌ كيست‌ كه‌ صاحب‌ اختيار و ولايت‌ بر قوّۀ شنوائي‌ و بر چشمها باشد ؟! و كيست‌ كه‌ زنده‌ را از مرده‌ بيرون‌ آورد ؛ و مرده‌ را از زنده‌ بيرون‌ آورد ؟! و كيست‌ كه‌ تدبير امر را بكند ؟! پس‌ بزودي‌ خواهند گفت‌: الله‌ مي‌باشد. پس‌ اي‌ پيغمبر بگو:


ص 330

بنابراين‌ به‌ چه‌ سبب‌ تقواي‌ چنين‌ خدائي‌ را پيشه‌ نمي‌گيريد ؟ و خود را در حفظ‌ و صيانت‌ وي‌ قرار نمي‌دهيد ؟!

پس‌ آگاه‌ باشيد اي‌ گروه‌ مردمان‌ ! الله‌ است‌ پروردگارتان‌ كه‌ حقّ مي‌باشد ! پس‌، از حقّ كه‌ صرف‌ نظر نمائيم‌ چه‌ چيزي‌ مي‌تواند وجود داشته‌ باشد غير از ضلالت‌ و گمراهي‌ ؟! پس‌ بكجا از حقّ اعراض‌ كرده‌، بدانجا روي‌آور مي‌شويد ؟!

اي‌ پيغمبر ! مثل‌ اين‌ موضوع‌ بود كه‌ كلمه‌ حتميّه‌ پروردگارت‌ بر كسانيكه‌ فسق‌ ورزيدند و از راه‌ حقّ عدول‌ كردند مُهر شده‌، ثابت‌ و متحقّق‌ گشت‌ كه‌ ايشان‌ ابداً ايمان‌ نخواهند آورد!»

در اين‌ آيات‌ مباركات‌ چقدر با منطق‌ متين‌ و برهان‌ دلنشين‌ و احتجاج‌ قويّ راستين‌، تمام‌ خلائق‌ را مخاطب‌ ساخته‌ است‌ كه‌: روزي‌ دهنده‌ از آسمان‌ و زمين‌ و صاحب‌ ولايت‌ و تصرّف‌ در حواسّ ظاهره‌: سمع‌ و بصر، و تدبير امر در عالم‌ ملكوت‌ و زنده‌ كردن‌ از مردگان‌ و ميرانيدن‌ از زندگان‌ همه اينها مربوطاً و مجتمعاً بدست‌ كيست‌ ؟!

كيست‌ كه‌ مي‌تواند پاسخ‌ نفي‌ دهد ؛ حتّی‌ مشركين‌ و عبَدۀ اصنام‌ و اوثان‌؟!

لهذا فوراً پاسخ‌ ميدهند: الله‌ مي‌باشد.

پس‌ اي‌ پيامبر روشندل‌ و متحقّق‌ به‌ حقّ بديشان‌ بگو: آيا سزاوار نيست‌ كه‌ خود را در مصونيّت‌ و حراست‌ چنين‌ پروردگاري‌ در آوريد ؟! اينست‌ خداوند كه‌ حقّ است‌ و غير او هر چه‌ هست‌ باطل‌ مي‌باشد و ضلالت‌ و گمرهي‌ و پريشاني‌ و تحيّر و سرگشتگي‌ و ندامت‌ !

بنابراين‌، به‌ چه‌ علّت‌ شما از اين‌ خداوند حقّ و متحقّق‌ به‌ حقّ و حقيقت‌ و داراي‌ أصالت‌ و واقع‌ و واقعيّت‌ روي‌ مي‌گردانيد ؛ و به‌ سوي‌ باطل‌ و ضلال‌ كه‌ هَبَآءً مَّنثُورًا مي‌باشد، و ابداً وزني‌ و مايه‌اي‌ و ثقلي‌ ندارد متوجّه‌ مي‌شويد ؟! اين‌ خسراني‌ است‌ بزرگ‌ و شقاوتي‌ است‌ سترگ‌ ! كه‌ مردم‌ و اهالي‌ كشورِ مورد


ص 331

خطاب‌ خداوند، مُهر فسق‌ و عدول‌ از حقّ بر پيشاني‌ آنها بخورد و كلمه‌ حقّه‌ الهيّه بُعد از رحمت‌ بر آنها زده‌ شود ؛ و روزي‌ خود را از غير خدا طلب‌ كنند ؛ و با نسل‌كشي‌ و عقيم‌ كردن‌ امّت‌، راه‌ روزي‌ را بدست‌ افكار بي‌مايه‌ و آراء إبليسيّه‌، و انظار تلبيسيّه‌ خارج‌ از مرزها بسپارند !!!

اُفٍّ لَكُمْ وَ لِماتَعْبُدونَ وَ تَتَّكِئونَ وَ تَسْتَنِدونَ مِنْ دونِ اللَهِ فَأنَّی‌ تُصْرِفونَ !

بازگشت به فهرست

يهود ميگويند: دستهاي‌ خدا بسته‌ و زنجير شده‌ ؛ و روزي‌ نميتواند برساند

در نُه‌ جاي‌ از قرآن‌ مجيد با عبارات‌ مختلفه‌ و معني‌ واحد آمده‌ است‌ كه‌: بسط‌ رزق‌ و تنگي‌ آن‌ هر دو فقط‌ بدست‌ خداوند مي‌باشد.

مانند آِیه‌:

قُلْ إِنَّ رَبِّی‌ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن‌ يَشَآءُ مِنْ عِبَادِهِ وَ يَقْدِرُ لَهُو وَ مَآ أَنفَقْتُمْ مِّن‌ شَيْءٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُو وَ هُوَ خَيْرُ الرَّ'زِقِينَ .[149]

«بگو (اي‌ پيغمبر): حقّاً و تحقيقاً پروردگار من‌ است‌ كه‌ روزي‌ را براي‌ هر يك‌ از بندگانش‌ كه‌ بخواهد فراخ‌ و گسترده‌ ميكند ؛ و براي‌ وي‌ تنگ‌ و فشرده‌ ميگرداند. و آنچه‌ را كه‌ شما انفاق‌ كرده‌ايد، او بجايش‌ مي‌نهد و جبران‌ مي‌نمايد؛ و اوست‌ كه‌ از ميان‌ روزي‌ دهندگان‌ مورد انتخاب‌ و اختيار مي‌باشد.»

اين‌ منطق‌ دين‌ مبين‌ و شرع‌ قويم‌ مي‌باشد كه‌ بر اساس‌ آن‌ امّت‌ را تربيت‌ مي‌نمايد ؛ و امّا منطق‌ يهود به‌ عكس‌ اينست‌. ايشان‌ خدا را دست‌ بسته‌ و تنگ‌ چشم‌ ميدانند، و اعتقاد دارند كه‌ قدرت‌ انفاق‌ و سعه‌ روزي‌ براي‌ وي‌ نمي‌باشد.

وَ قَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَ لُعِنُوا بِمَا قَالُوا بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ يُنفِقُ كَيْفَ يَشَآءُ وَ لَيَزِيدَنَّ كَثِيـرًا مِّنْهُم‌ مَّآ أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن‌ رَّبِّكَ طُغْيَـٰـنًا وَ كُفْـرًا وَ أَلْقَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَ'وَةَ وَ الْبَغْضَآءَ إِلَی‌ٰ يَوْمِ الْقِيَـٰمَةِ كُلَّمَآ أَوْ قَدُوا نَارًا لِّلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَهُ وَ يَسْعَونَ فِی‌ الارْضِ فَسَادًا وَ اللَهُ لايُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ. [150]

«يهوديان‌ ميگويند: دستهاي‌ خدا با غُلّ و زنجير بسته‌ شده‌ است‌ ؛


ص 332

دستهاي‌ خودشان‌ بسته‌ شده‌ باشد با غُلّ و زنجير، و مورد لعنت‌ و دور باش‌ از رحمت‌ قرار گرفته‌ باشند در اثر پي‌آمد اين‌ گفتارشان‌. بلكه‌ هر دو دست‌ خدا باز و گسترده‌ مي‌باشد و به‌ هر قسم‌ كه‌ اراده‌ كند انفاق‌ مي‌نمايد. و البتّه‌ اينطور است‌ كه‌ آنچه‌ را برتو از جانب‌ پروردگارت‌ فرود آيد ؛ موجب‌ زيادتي‌ طغيان‌ و كفرشان‌ مي‌شود. و ما در ميان‌ آنها تا روز قيامت‌ عداوت‌ و دشمني‌ را در افكنديم‌. هر زمان‌ كه‌ شعله‌اي‌ از آتش‌ جنگ‌ برافروزند، خداوند آن‌ را خاموش‌ مي‌فرمايد. و آنان‌ در روي‌ زمين‌ در فساد و خرابي‌ سعيي‌ وافر مي‌كنند ؛ و خداوند فساد كنندگان‌ را دوست‌ نمي‌دارد.»

قاضي‌ بيضاوي‌ در تفسير اين‌ آيات‌، جمله‌ «غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَ لُعِنُوا بِمَا قالُوا» را جمله‌ انشائيّه‌ براي‌ نفرين‌ بر آنها دانسته‌ است‌. و در «يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ» گفته‌ است‌: «باز كردن‌ دستها مبالغه‌ در نفي‌ بخل‌ است‌ و اثبات‌ غايت‌ جود. چون‌ نهايت‌ آنچه‌ را كه‌ شخص‌ سخاوتمند از مال‌ خود بذل‌ مي‌نمايد آنست‌ كه‌ با دو دست‌ خودش‌ ميدهد. و اشاره‌ است‌ به‌ عطاياي‌ دنيا و آخرت‌، و به‌ آنچه‌ خداوند، گاهي‌ بجهت‌ استدراج‌ و نقمت‌ ميدهد، و گاهي‌ به‌ جهت‌ اكرام‌ و نعمت‌. و در «يُنفِقُ كَيْفَ يَشَآءُ» تأكيد همين‌ نكته‌ ميباشد ؛ يعني‌ خداوند در انفاق‌ خودش‌ اختيار دارد گاهي‌ توسعه‌ ميدهد و گاهي‌ تضييق‌ مي‌كند بر حسب‌ مشيّت‌ و بر مقتضاي‌ حكمتش‌ ؛ نه‌ آنكه‌ پيوسته‌ بر فردي‌ يكسره‌ توسعه‌ و بر فردي‌ يكسره‌ تضييق‌ نمايد.»

بازگشت به فهرست

يهود كينۀ ديرينه‌ و حسد و عداوت‌ با مسلمانان‌ را دارند

و در «لَيَزِيدَنَّ كَثِيرًا مِّنْهُم‌ مَّآ أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن‌ رَّبِّكَ طُغْيَـٰنًا وَ كُفْرًا» گفته‌ است‌: «يهوديان‌ اهل‌ طغيان‌ و كفران‌ هستند، و هر وقت‌ از قرآن‌ چيزي‌ را بشنوند موجب‌ زيادتي‌ طغيان‌ و كفرانشان‌ مي‌گردد همانطوري‌ كه‌ مريض‌ هر چه‌ از غذاي‌ مردم‌ صحيح‌ المزاج‌ بخورد موجب‌ شدّت‌ مرض‌ او مي‌شود.»

و در «أَلْقَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَ'وَةَ وَ الْبَغْضَآءَ إِلَی‌ٰ يَوْمِ الْقِيَـٰمَةِ» گفته‌ است‌: «هميشه‌ بطور مداوم‌ در ميان‌ خودشان‌ عداوت‌ و كينه‌ و حسد و آز و دشمني‌


ص 323

جريان‌ دارد، بطوريكه‌ ابداً دلهايشان‌ با يكدگر موافقت‌ ندارد و گفتارشان‌ با هم‌ نمي‌خواند.»

و در عبارت‌ « كُلَّمَآ أَوْ قَدُوا نَارًا لِّلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَهُ» گفته‌ است‌: «هر وقت‌ ايشان‌ نبرد و كارزاري‌ را بر عليه‌ رسول‌ اكرم‌ صلّی الله‌ عليه‌ و آله‌ بر پا مي‌كردند، و هر گاه‌ كه‌ شعله شرّي‌ را مي‌افروختند خداوند آنرا بخودشان‌ بازگشت‌ ميداد به‌ آنكه‌ بغضاء و عداوت‌ در ميانشان‌ پديدار مي‌شد و بدينجهت‌ شرّشان‌ از جهت‌ رسول‌ خدا بخودشان‌ منعطف‌ ميگرديد.

يا اينكه‌ هر وقت‌ ارادۀ‌ كارزاري‌ بر عليه‌ كسي‌ داشتند خودشان‌ مغلوب‌ مي‌شدند ؛ زيرا وقتيكه‌ مخالفت‌ حكم‌ تورات‌ را نمودند خداوند بر آنها بُخْتُ نَصَّرْ را مسلّط‌ گردانيد ؛ و باز پس‌ از اين‌ مخالفت‌ كردند، خداوند بر آنها فُطْرُس‌ رومي‌ را برانگيخت‌ ؛ و پس‌ از آن‌ نيز مخالفت‌ كردند، خداوند مجوس‌ را بر ايشان‌ مسلّط‌ كرد و چون‌ باز هم‌ دست‌ به‌ فساد و افساد گشودند خداوند مسلمين‌ را تسلّط‌ داد.» [151]

باري‌، حقيقةً اين‌ معجزۀ‌ قرآن‌ است‌ كه‌ از حقيقت‌ زشتي‌ نفوس‌ و آثار و تبعات‌ كردارشان‌ پرده‌ برداشته‌ است‌. تمام‌ جمعيّت‌ آنها كه‌ امروزه‌ با غصب‌ اراضي‌ مسلمانان‌ دولت‌ اسرائيل‌ را سرپانموده‌اند از چند ميليون‌ تجاوز نمي‌كند ؛ و مخالفت‌ دروني‌ فيما بينشان‌ زياد است‌ و اتّحاد و اتّفاق‌ ندارند ؛ با آنكه‌ دولت‌ انگلستان‌ قديم‌ العداوة‌ للإسلام‌ و المسلمين‌ و آمريكاي‌ جوان‌ تازه‌ دست‌ بكار حيله‌ گري‌ و مكّاري‌، با وسيله‌ تبليغات‌ و گماشتن‌ مزدوران‌ عرب‌ بر سر راه‌ مسلمين‌ بجهت‌ جلوگيري‌ از انهدام‌ يهود، و صرف‌ مبالغ‌ خطيره‌ براي‌ تشكيل‌ دولت‌ بنام‌ آنان‌ فعّاليّت‌ مي‌كنند معذلك‌ ابداً رشد ندارند. مهاجران‌ يهودي‌ را از نقاط‌ دور دست‌ دنيا بدانجا مي‌برند و مهاجران‌ پشيمان‌ مي‌شوند و قصد مراجعت‌ مي‌نمايند. از شوروي‌ كه‌ يك‌ ميليون‌ يهودي‌ را بدانجا سوق‌ دادند


ص 334

پانصد نفر زن‌ يهودي‌ بواسطه‌ نداشتن‌ خوراك‌ و پوشاك‌ دست‌ به‌ خودفروشي‌ زده‌اند ؛ و هر روزه‌ در مقابل‌ سفارت‌ شوروي‌ در اسرائيل‌ صفّ طويلي‌ از مهاجران‌ براي‌ اخذ ويزا و مراجعت‌ به‌ شوروي‌ تشكيل‌ مي‌شود.

بايد دانست‌: كليميان‌ در مرام‌ و روش‌ غير از يهوديان‌ هستند. كليميان‌ در بسياري‌ از اين‌ امور با يهوديان‌ كه‌ امروزه‌ غالباً به‌ دولت‌ غاصبه‌ اسرائيل‌ توجّه‌ دارند و جز حزب‌ صهيونيزم‌ هستند، مخالفت‌ دارند. تابعين‌ دين‌ حضرت‌ موسی‌ علی‌ نبيّنا و آله‌ و عليه‌ السّلام‌ در اصل‌ كليميان‌ هستند ؛ و يهوديان‌ حزبي‌ مي‌باشند كه‌ از آن‌ تشعّب‌ پيدا كرده‌اند.

امّا آنچه‌ ما در اخبار و روايات‌ داريم‌: قيام‌ و اقدام‌ يهوديان‌، چون‌ مخالف‌ حقّ و مخالف‌ عدالت‌ هستند، و به‌ علّت‌ آنكه‌ مردمي‌ ستمگر و تجاوز پيشه‌ ميباشند، پا نخواهدگرفت‌. و خيال‌ اسرائيل‌ صغير و سپس‌ اسرائيل‌ كبير را با خود، با شمشير امام‌ ما: امام‌ زمان‌ عجّل‌ الله‌ تعالی‌ فرجه‌ الشّريف‌ به‌ گور خواهند برد، و اگر نوبت‌ حيات‌ بما برسد در ركاب‌ آنحضرت‌، و گرنه‌ بطور مسلّم‌ فرزندان‌ و ذراري‌ ما با آنحضرت‌ پس‌ از سرنگوني‌ اين‌ مردم‌ متجاوز و متعدّي‌ و حرف‌ حقّ نشنو، بطرف‌ انگلستان‌ سالخورده‌ و پيرِ ديرْ استعمار و شيطنت‌ حركت‌ مي‌كنند، و مالتوس‌ گرايان‌ متجاوز به‌ حقّ و حقوق‌ اوّليّه‌ بشريّت‌ را بخاك‌ هلاك‌ در مي‌افكنند، و عالم‌ را به‌ نور عدالت‌ و سخاوت‌ و كرامت‌ و تجرّد و نور و سُرور و حُبور و فراخي‌ و گشايش‌ و معرفت‌ و توحيد مبدّل‌ مي‌سازند.

مرحوم‌ پدرم‌ آِیه‌ الله‌ حاج‌ سيّد محمّد صادق‌ حسيني‌ طهراني‌ رضوان‌ الله‌ عليه‌ مي‌فرمودند: من‌ در اخبار ديده‌ام‌ كه‌ امام‌ زمان‌ عجّل‌ الله‌ تعالی‌ فرجه‌ الشّريف‌ «جزيرۀ‌ نَسناس‌» را خراب‌ مي‌كنند.

ايشان‌ مي‌فرمودند: مراد از جزيرۀ‌ نسناس‌، جزيرۀ‌ انگلستان‌ است‌ كه‌ همه مردم‌ آن‌ شبيه‌ به‌ ميمون‌ هستند ؛ نه‌ تنها در سيرت‌، بلكه‌ در صورت‌ هم‌. زيرا


ص 225

نسناس‌ به‌ معني‌ بوزينه‌ مي‌باشد.

و اينكه‌ مي‌بينيد: اينك‌ مالتوس‌ گرايان‌ داخلي‌ و خارجي‌، همه‌ و همه‌ دست‌ به‌ هم‌ داده‌، و در تبليغ‌ انهدام‌ بشريّت‌ و نطفه‌ انسانيّت‌ و وجود آدميّت‌ سعيي‌ بليغ‌ دارند، و بر زبانشان‌ جز شعارهاي‌ تكراري‌ مسخره‌آميز و سخره‌انگيز چيزي‌ نمي‌باشد، اين‌ مقدّمه‌ ظهور همان‌ نور وجود و طلوع‌ حقيقت‌ ولايت‌ مي‌باشد كه‌: يَمْلَأ الأرْضَ قِسْطًا وَ عَدْلا بَعْدَ مَا مُلِئَتْ ظُلْمًا وَ جَوْرًا.

بازگشت به فهرست

يهوديان‌ عملاً مردم‌ تنگدل‌ و مادّه‌ پرست‌ و مُعرض‌ از عالم‌ غيب‌ هستند

دين‌ مقدّس‌ اسلام‌ نه‌ تنها دين‌ توحيد است‌ بلكه‌ جميع‌ آيات‌ و روايات‌ سنن‌، فلسفه‌ اسلام‌ را بر بنياد اخذ از ذات‌ پروردگار گذارده‌ است‌ ؛ و از عالم‌ محض‌ بالا كه‌ نقطه‌ نور و تجرّد و احاطه‌ و بساطت‌ مي‌باشد، جميع‌ امور و افعال‌ و وقايع‌ و حوادث‌ عالم‌ ملك‌ و ملكوت‌ اسفل‌ را مُستند مي‌داند. بنابراين‌، هر فعلي‌ و هر كار و حادثه‌ تكويني‌ از خداوند است‌ و بس‌. اوست‌ كه‌ افاضه‌ مي‌فرمايد و سپس‌ بر عوالم‌ كثرات‌، مخروطي‌ شكل‌ پخش‌ مي‌گردد. بنابراين‌هر ذرّه‌اي‌ كه‌ موجود شود و يا معدوم‌ گردد، مستقيماً مربوط‌ و منوط‌ به‌ ارادۀ‌ اوست‌: وَ مَا تَسْقُطُ مِن‌ وَرَقَةٍ إِلّا يَعْلَمُهَا وَلاحَبَّةٍ فِی ظُلُمَـٰتِ الأرْض‌ وَ لا رَطْبٍ وَ لا يَابس‌ إِلا فِی‌ كِتَـٰبٍ مُّبِينٍ. [152]

و اين‌ سِرّ همه اديان‌ الهيّه‌ و پيامبران‌ مرسلين‌ از حضرت‌ نوح‌ و إبراهيم‌ و موسی‌ وعيسی‌ و نبيّنا محمّد عليهم‌ الصّلوة‌ و السّلام‌ مي‌باشد. و همه شرايع‌ الهيّه‌ براين‌ نهج‌، اُمَم‌ سالفه‌ را دعوت‌ نموده‌اند ؛ امّا در ميان‌ راه‌، تشعّب‌ و تفنّن‌ در مسلكها و مرامها موجب‌ آراء و انظار خاصّه‌ شخصيّه‌اي‌ گرديده‌ است‌ كه‌ چه‌


ص 336

بسا آن‌ روح‌ توحيد و توسّل‌ و توكّل‌ بخدا را مقرون‌ به‌ شرك‌ و مادّه‌ پرستي‌ و توجّه‌ به‌ كثرت‌ و غفلت‌ از وحدت‌ نموده‌ است‌ و مِلَل‌ و نِحَلي‌ در اين‌ موارد پديدار گشته‌ است‌.

مذهب‌ و مرام‌ فعلي‌ يهوديان‌ چنين‌ مي‌باشد. آنها همه‌ چيز را مستند به‌ مادّه‌ و طبيعت‌ و قواي‌ مردۀ‌ طبيعي‌ مي‌كنند، و بنابراين‌ استمداد از عالم‌ غيب‌ و تجرّد و حقيقة‌ الحقائق‌ اصولاً در اين‌ مكتبها معني‌ ندارد. مالتوس‌ كه‌ يك‌ نفر انگليسي‌ و از كارمندان‌ مستعمرات‌ انگليس‌ در شرق‌ هندوستان‌ بوده‌است‌، صددرصد چنين‌ مردي‌ بوده‌ است‌. وي‌ يا تحقيقاً يهوديّ و يهوديّ الاصل‌ بوده‌ است‌، و يا اگر هم‌ مسيحي‌ بوده‌ است‌، همانند جمع‌ كثيري‌ از انگليسيها مرام‌ صهيونيزم‌ را معتبر مي‌دانسته‌ است‌ ؛ مثل‌ گِلادْسْتُون‌ كه‌ استعمار انگليس‌ را با عداوت‌ اسلام‌، جان‌ نويني‌ بخشيد ؛ و مثل‌ لُرد كُرْزُن‌ وزير مستعمرات‌ انگليس‌ كه‌ با آنكه‌ مسيحي‌ بود ولي‌ در عمل‌ و رفتار عيناً مشابه‌ يك‌ يهودي‌ تنگدل‌ مادّه‌پرست‌ و حيله‌پرداز، در صدد جلب‌ منافع‌ حياتي‌ انگلستان‌ و إضرار بر مسلمين‌ بوده‌ است‌.

يكي‌ از صفات‌ خداوند كه‌ در هفت‌ جاي‌ قرآن‌ كريم‌ آمده‌، صفت‌ واسع‌ است‌ ؛ وَ اللَهُ وَ'سِعٌ عَلِيمٌ «و خداوند باز و گسترده‌ و وجودش‌ داراي‌ سعه‌ مي‌باشد، و بسيار داناست‌» به‌ جميع‌ وقايع‌ ممكنه‌، و حقائق‌ موجوده‌، و حوادث‌ واقعه‌.

وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَهِ إِنَّ اللَهَ وَ'سِعٌ عَلِيمٌ . [153]

«و اختصاص‌ به‌ خدا دارد مشرق‌ و مغرب‌ عالم‌. بنابراين‌ شما از هر جهت‌ روي‌ خودتان‌ را متوجّه‌ سازيد، آنجا وجه‌ خداست‌. تحقيقاً خداوند وجودش‌ گسترده‌ و وسيع‌، و داراي‌ علم‌ بسيار است‌.»

حقيقةً اين‌ صفت‌ واسع‌ چقدر عالي‌ و راقي‌ و پرمحتوی‌ مي‌باشد. در هر


ص 337

امري‌ از امور از ذات‌ و وجود، و از صفت‌ حيات‌ و علم‌ و قدرت‌، خداوند گسترده‌ است‌، ضيق‌ و تنگي‌ در آن‌ مجال‌ ندارد ؛ در اينصورت‌ چگونه‌ تصوّر دارد كه‌ شما از فقر و تنگدستي‌ و ضيق‌ معيشت‌ و كثرت‌ اولاد و فرزندان‌ شَكوه‌ داشته‌ باشيد، با آنكه‌ اوست‌ رازق‌ و رزّاق‌ و واسع‌ و عليم‌ ؟!

آن‌ پديدۀ پنداري‌ كه‌ در خيال‌ شما به‌ طور دزدي‌ و سرقت‌ آمده‌ است‌، فكر صحيح‌ اسلامي‌ نيست‌. آن‌ انديشه تنگ‌ و كوتاه‌، و پندار سست‌ مالتوس‌ گرايان‌ يهودي‌ فكر و صهيونيزم‌ مسلك‌ مي‌باشد. آنها را به‌ فوريّت‌ از خانه‌ ذهن‌ بيرون‌ كنيد و به‌ دست‌ داروغه‌ عقل‌ بسپاريد تا محاكمه‌ و قصاص‌ كند.

شما مسلمانيد و حيف‌ نيست‌ كه‌ بر سر زبانهايتان‌ شعار يهوديها به‌ تبليغ‌ و ترويج‌ يهوديها جاري‌ باشد ؟!

بازگشت به فهرست

آِیه‌ قرآن‌ دالّۀ بر أمر به‌ نكاح‌، و تحذير از ترس‌ فقر و معيشت

ترس‌ از فقر نه‌ تنها مذموم‌ است‌، بلكه‌ بايد با آن‌ مبارزه‌ نمود و به‌ نكاح‌ دست‌ برد ؛ طبق‌ آِیه‌ قرآن‌ مَثْنَی‌ٰ و ثُلَـٰثَ و رُبَـٰعَ. زيرا خود وجود زن‌ و نكاح‌ آن‌ موجب‌ خير و بركت‌ و رحمت‌ مي‌باشد. با نكاح‌ بيشتر، رحمت‌ افزونتر ؛ و با فرزندان‌ بيشتر، سرمآِیه‌ وجودي‌ و بركت‌ بيشتر خواهد شد. بسياري‌ از مسلمانان‌ فقير بوده‌اند، ازدواج‌ موجب‌ غناي‌ ايشان‌ گرديد. اين‌ آيه‌ را ملاحظه‌ كنيد كه‌ چگونه‌ پروردگار به‌ آنان‌ از فضل‌ خود وعدۀ توسعه‌ مي‌دهد:

وَأَنكِحُوا الأيَـٰمَیٰ مِنكُمْ وَ الصَّـٰلِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَ إِمَآئكُمْ إِن‌ يَكُونُوا فُقَرَآءَ يُغْنِهِمُ اللَهُ مِن‌ فَضْلِهِ وَ اللَهُ وَ'سِعٌ عَلِيمٌ . [154]

«وبه‌ نكاح‌ در آوريد افراد بی‌زن‌ و بي‌شوهر (مجرّد) را كه‌ از خودتان‌ هستند، و صالحان‌ از غلامان‌ و كنيزانتان‌ را ! اگر ايشان‌ فقير باشند، خداوند از فضل‌ خود آنانرا بی‌نياز مي‌گرداند ؛ و خداوند واسع‌ و عليم‌ مي‌باشد.»

در تفسير «بيضاوي‌» آمده‌ است‌: «خطاب‌ براي‌ اولياء و بزرگان‌ است‌، و در آن‌ دليل‌ بر وجوب‌ تزويج‌ مملوكه‌ و مملوك‌ است‌ اگر طالب‌ آن‌ باشند. و


ص 338

أيامَیمقلوب‌ أيائم‌ است‌ مثل‌ يَتَامي‌، و جمع‌ آن‌ أيِّم‌ مي‌باشد، و آن‌ به‌ معني‌ فرد عزَب‌ است‌ خواه‌ مذكّر باشد خواه‌ مؤنّث‌، خواه‌ بكر باشد خواه‌ ثيّب‌. و اختصاص‌ صالحان‌ بجهت‌ آن‌ مي‌باشد كه‌ حفظ‌ دينشان‌ و اهتمام‌ به‌ شأنشان‌ داراي‌ اهمّيّت‌ بيشتري‌ است‌ و گفته‌ شده‌است‌: مراد، صالحان‌ در نكاح‌ هستند و قَيّام‌ بحقوق‌ نكاح‌.»

و در جمله‌ «إِن‌ يَكُونُوا فُقَرَآءَ يُغْنِهِمُ اللَهُ مِن‌ فَضْلِهِ» گويد: اين‌ عبارت‌ ردّ كسانيست‌ كه‌ گمان‌ مي‌كنند: فقر مانع‌ از نكاح‌ مي‌شود. و معني‌ اينطور مي‌باشد كه‌ فقرِ خطبه‌ كننده‌ يا فقر خطبه‌ شده‌ مانع‌ از نكاح‌ نمي‌گردد. و محصّل‌ آن‌ اينست‌ كه‌: فقر خاطِب‌ يا فقر مَخْطوبه‌ منع‌ از مُناكحت‌ نمي‌كند بجهت‌ آنكه‌ جائي‌ كه‌ فضل‌ خدا باشد انسان‌ را بی‌نياز از مال‌ مي‌نمايد ؛ زيرا مال‌ صبح‌ مي‌آيد و شب‌ مي‌رود. يا وعدۀ خداست‌ به‌ بي‌نياز كردن‌ ؛ چون‌ رسول‌ خدا صلّی الله‌ عليه‌ و آله‌ فرمود: اطْلُبُوا الْغِنَی‌ فِي‌ هَذِهِ الآِیه ! «غنا و بي‌نيازي‌ را در اين‌ آيه‌ بجوئيد!» بدين‌ معني‌ كه‌ اگر فقير مي‌باشيد و ميخواهيد غنيّ شويد ازدواج‌ كنيد !

وَاللَهُ وَ'سِعٌ عَلِيمٌ: داراي‌ گسترش‌ است‌، نعمتش‌ تمام‌ نمي‌شود ؛ زيرا قدرتش‌ نهايت‌ ندارد، و داناست‌ به‌ بسط‌ رزق‌ و تضييق‌ آن‌، طبق‌ آنچه‌ را كه‌ مصلحتش‌ اقتضا كند.

بازگشت به فهرست

وَلْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لايَجدُونَ نِكَاحًا حَتَّي‌ٰ يُغْنِيَهُمُ اللَهُ مِن‌ فَضْلِهِ . [155]

«و آنانكه‌ تمكّن‌ بر نكاح‌ ندارند، بايد عفّت‌ را پيشه‌ گيرند تا وقتيكه‌ خداوند از فضل‌ خود ايشان‌ را بي‌نياز گرداند.»

آنان‌ كه‌ قدرت‌ بر نكاح‌ ندارند، نبايد دست‌ به‌ شهوت‌ زنند بلكه‌ لازم‌ است‌ در عفّت‌ و قمع‌ و قلع‌ شهوت‌ بكوشند تا هنگامي‌ در رسد كه‌ اسباب‌ نكاح‌


ص 339

فراهم‌ گردد و بتوانند نكاح‌ كنند. [156]

بازگشت به فهرست

استدلال‌ براي‌ كمي‌ فرزند به‌ قِلَّةُ الْعِيَالِ أَحَدُ الْيَسَارَيْنِ مردود ميباشد

ديده‌ شده‌است‌ كه‌ بعضي‌ از غير مطّلعين‌ براي‌ رجحان‌ كاهش‌ فرزند استدلال‌ كرده‌اند به‌ روايت‌ «نهج‌ البلاغة‌»: قِلَّةُ الْعِيَالِ أَحَدُ الْيَسَارَيْنِ . [157] «كمي‌ افراد نانخور انسان‌ يكي‌ از دو وسيله‌ توانگري‌ مي‌باشد.»

و ندانسته‌اند كه‌: عيال‌ در لغت‌ عرب‌ به‌ معني‌ فرزند نيست‌ ؛ چه‌ بسا فرزنداني‌ كه‌ نانخور انسان‌ نيستند، و چه‌ بسا عائله‌اي‌ كه‌ فرزند نمي‌باشند. عيال‌ به‌ معني‌ نانخور و در تحت‌ عيلوله‌ و مخارج‌ انسان‌ در آمدن‌ است‌ ؛ مانند خادم‌ و خادمه‌ و شاگردان‌ كسب‌ و غلام‌ و كنيز و ميهمانان‌ وارد بر انسان‌، و تكفّل‌ مخارج‌ بسياري‌ از اقوام‌ و محارم‌ و زوجه‌ و امثالها كه‌ تحت‌ مخارج‌ و عيلوله‌ انسان‌ زيست‌ ميكنند. بنابراين‌ نسبت‌ ميان‌ عيال‌ و اولاد، نسبت‌ عموم‌ و خصوص‌ مِن‌ وجه‌ مي‌باشد. ومنافات‌ ندارد كه‌ ترغيب‌ به كثرت‌ فرزندان‌ شده‌ باشد ؛ با وجود اين‌، توصيه‌ شده‌ باشد كه‌ هر چه‌ انسان‌ بتواند افراد تحت‌ عيلوله‌ خويشتن‌ را تقليل‌ كند يك‌ گونه‌ توانائي‌ و توانگري‌ را حائز گرديده‌ است‌. اين‌ از يك‌ ناحيه‌.

و از ناحيه‌ ديگر، در جمله‌ أَحَدُ الْيَسَارَيْنِ، ترغيبي‌ و تحريضي‌ بدان‌ نيست‌ ؛ بلكه‌ توانگري‌ براي‌ انسان‌ از دو راه‌ تحصيل‌ مي‌شود: يكي‌ از راه‌ كسب‌ مال‌ و صرف‌ آن‌ بر عائله‌ كثيره‌ ؛ و ديگري‌ حصر عائله‌ در قلّت‌ با وجود قلّت‌ مال‌. هر كدام‌ را ميخواهي‌ انتخاب‌ كن‌ ! هذا أوّلاً .

و ثانياً ايشان‌ توجّه‌ نكرده‌اند به‌ گفتار ديگر مولی‌ الموحّدين‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ قبل‌ از اين‌ حكمت‌ كه‌ مي‌فرمايد: تَنْزِلُ الْمَعُونَةُ عَلَی قَدْرِ الْمَئُونَةِ . [158]

«كمك‌ و مساعدت‌ آسماني‌ به‌ مقدار مؤونه‌ زندگي‌ و مخارج‌ لازم‌ فرود


ص 240

مي‌آيد.»

بنابراين‌: «هر كه‌ بامش‌ بيش‌ برفش‌ بيشتر»

خداوندِ رازق‌ عالم‌ قادر حكيم‌، كه‌ از عوالم‌ غيب‌ روزي‌ را نازل‌ مي‌فرمايد براي‌ هر فرد بخصوصه‌ روزي‌ جداگانه‌ ميرساند ؛ براي‌ يكي‌، يكي‌ ؛ براي‌ هزار، هزار .

بسيار عجيب‌ است‌ اين‌ شرع‌ مبين‌ و آئين‌ توحيدي‌ و معرفتي‌، كه‌ چگونه‌ در عمل‌ و متن‌ كار، ما را به‌ خدا پيوسته‌ و مربوط‌ مي‌سازند. در «وسآئل‌ الشّيعة‌» چهار روايت‌ وارد است‌ در كراهت‌ اعراض‌ از نكاح‌ بجهت‌ بيم‌ از تنگدستي‌ و ترس‌ از فقر، و پنج‌ روايت‌ در استحباب‌ اقدام‌ به‌ نكاح‌ با وجود فقر و تنگدستي‌.

امّا آن‌ چهار روايت‌، اوّلش‌ اينست‌:

محمّد بن‌ يعقوب‌ ازعليّ بن‌ إبراهيم‌، از پدرش‌، از ابن‌ أبي‌ عُمَير، از أبان‌ ابن‌ عثمان‌، از حَريز، از وليدبن‌ صبيح‌، از أبي‌ عبدالله‌ عليه‌ السّلام‌ قال‌: مَنْ تَرَكَ التَّزْوِيجَ مَخَافَةَ الْعِيلَةِ فَقَدْ أَسَآءَ بِاللَهِ الظَّنَّ.

«هر كس‌ كه‌ از ترس‌ مخارج‌ زندگاني‌ ازدواج‌ را ترك‌ كند، به‌ ذات‌ اقدس‌ الله‌ سوء ظنّ برده‌ است‌.»

و امّا آن‌ پنج‌ روايت‌، اوّلش‌ اينست‌:

محمّد بن‌ يعقوب‌، از محمّد بن‌ يحيی‌، از أحمد و عبدالله‌ دو پسران‌ محمّد بن‌ عيسی‌، از عليّ بن‌ حَكَم‌، از هِشام‌ بن‌ سالم‌، از أبي‌ عبدالله‌ عليه‌ السّلام‌ قال‌: جَآءَ رَجُلٌ إلی‌ النَّبيِّ صَلَّی‌ اللَهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ فَشَكَا إلیهِ الْحَاجَةَ . فَقَالَ: (لَهُ ـ خ‌) تَزَوَّجْ ! فَتَزَوَّجَ فَوُسِّعَ عَلَيْهِ . [159]

«مردي‌ به‌ حضور پيامبر صلّی الله‌ عليه‌ و آله‌ شرفياب‌ شد و از تنگدستي‌ و نيازمندي‌ به‌ او شكايت‌ آورد. حضرت‌ به‌ او فرمود: ازدواج‌ كن‌ ! چون‌ ازدواج‌


ص 341

كرد روزيش‌ فراخ‌ شد.»

بازگشت به فهرست

كفّار پيوسته‌ مبتلا به‌ آثار اعمال‌ خود ميشوند تا بكلّي‌ نابود گردند

باري‌ اين‌ بود نظريّه‌ اسلام‌ دربارۀ‌ محبوبيّت‌ كثرت‌ مسلمانان‌ و موحّدان‌ در جهان‌. و ما بحمدالله‌ والمنّة‌ آنچه‌ راجع‌ به‌ اين‌ امر بنظر مي‌رسيد در طيّ اين‌ مطالب‌ سيزده‌گانه‌ ذكر نموديم‌، و از مساعي‌ در جمع‌آوري‌ آن‌ دريغ‌ ننموديم، شايد مورد نظر حضرت‌ قائم‌ بحقّ، وليّ امر، امام‌ زمان‌ ما عجّل‌ الله‌ تعالی‌ فرجه‌ الشّريف‌ قرار گيرد، و با توجّهات‌ كامله‌ خود دست‌ اين‌ امّت‌ را بگيرد و از ورطات‌ هلاكت‌ نجات‌ بخشد ؛ و كَيد كائدان‌ و مكر ماكران‌، و خدعه‌ خادعان‌ را بخودشان‌ باز گرداند و دعاي‌ اين‌ مساكين‌ را خواه‌ از جهت‌ نفرين‌ بر اعداء اسلام‌، و خواه‌ از جهت‌ دعاي‌ خير بر شيعيان‌ و پيروان‌ اسلام‌، مقرون‌ به‌ اجابت‌ فرمايد. و دشمنان‌ را در پي‌آمد زشتيها و سيّئات‌ نفوس‌ خودشان‌ در گيرد و بخاك‌ هلاكت‌ ظاهري‌ در افكند، همانطور كه‌ به‌ هلاكت‌ ابدي‌ و شقاوت‌ نفساني‌ و استكبار محض‌ درافكنده‌ است‌، بطوريكه‌ امروزه‌ چنان‌ گرفتار و بدبخت‌ و نكبت‌ زده‌ و سرافكنده‌ و بيچاره‌ شده‌اند كه‌ هيچ‌ مفرّي‌ ندارند و بطور دائم‌ و پيوسته‌ نتائج‌ نفسانيّات‌ كريه‌ و زشت‌ دامنگيرشان‌ مي‌شود.

وَ لا يَزَالُ الَّذِينَ كَفَرُوا تُصِيبُهُم‌ بِمَا صَنَعُوا قَارِعَةٌ أَوْ تَحُلُّ قَرِيبًا مِّن‌ دَارِهِمْ حَتَّی‌ٰ يَأْتِیَ وَعْدُ اللَهِ إِنَّ اللَهَ لا يُخْلِفُ الْمِيعَادَ . [160]

«و هميشه‌ بطور مستمرّ در اثر عمل‌ دست‌ كافران‌، بِديشان‌ كوبنده‌اي‌ اصابت‌ مي‌كند و يا نزديك‌ خانه‌شان‌ داخل‌ مي‌شود، تا وعدۀ‌ خدا در رسد و حقّاً خداوند خلاف‌ وعده‌ نمي‌كند.»

ديروز كه‌ به‌ ديدن‌ دوست‌ ارجمند، جناب‌ آقاي‌ دكتر حاج‌ مهديّ عمادزاده‌ وفّقه‌ الله‌ كه‌ براي‌ تكميل‌ دوره‌ فوق‌ تخصّص‌ در رشته قلب‌ تداخلي‌ به‌ انگلستان‌ رفته‌ و شش‌ ماه‌ در دانشگاه‌ منچستر اقامت‌ گزيده‌ بود رفتيم‌، و مطالب‌ بسياري‌ ردّ و بدل‌ شد ؛ از جمله‌ مطالب‌ جالب‌ ايشان‌ آن‌ بود كه‌: « در اين‌ مدّت‌


ص 342

من‌ از تبليغ‌ و ترويج‌ مذهب‌ اسلام‌ و مكتب‌ شيعه‌ كوتاهي‌ نمي‌كردم‌، و با كاتوليكها بحثها داشتيم‌. همه‌ اهالي‌ انگلستان‌ بطور عموم‌، و ساكنان‌ لندن‌ و منچستر از بزرگان‌ اساتيد، چه‌ پير و چه‌ جوان‌، همه‌ متحيّر و سرگشته‌، و به‌ بن‌بست‌ رسيده‌ بودند.

بسياري‌ مي‌گفتند: ما در مدّت‌ عمرمان‌ رنگ‌ كليسا را هم‌ نديده‌ايم‌. جز شهوات‌ و تكبّر و پول‌ پرستي‌ هيچ‌ چيز در آنجا حكومت‌ ندارد. و چون‌ از من‌ مختصري‌ اخلاق‌ اسلامي‌ مي‌ديدند، و از جريان‌ امور ما در كشور ما مي‌پرسيدند و من‌ براي‌ آنها شرح‌ و توضيح‌ مي‌دادم‌ حيرت‌ زده‌ مي‌شدند و صريحاً مي‌گفتند: خوشا بحال‌ شما ! شما سعادتمند هستيد !

يك‌ نفر انگليسي‌ كه‌ مرد قد بلند و خوش‌ صحبت‌ و عميق‌ بنظر مي‌رسيد و از اهالي‌ اسكاتلند بود به‌ من‌ گفت‌: من‌ دو چيز را به‌ شما بايد بگويم‌:

اوّل‌ آنكه‌: انگليسيها بسيار مردمان‌ بدي‌ هستند ؛ دوّم‌ آنكه‌: آِیة‌ الله‌ خميني‌ بسيار مرد خوبي‌ بود.»

بار پروردگارا ! مسلمانان‌ را در كنفت‌ حفظ‌ فرما ؛ شرّ منافقين‌ داخلي‌ و كافرين‌ خارجي‌ را از سرشان‌ دور كن‌ ؛ سرحدّات‌ و ثغورشان‌ را مصون‌ بدار تا ديگر رخنه‌اي‌ از خارج‌ مرز هويدا نگردد ؛ و تبليغات‌ واهيه‌، اصول‌ و اُسَس‌ آنها را متزلزل‌ نگرداند، ودر ايمان‌ و پايداري‌ آنان‌ فتوري‌ حاصل‌ نشود، و در جمعيّت‌ و كثرتشان‌ وقفه‌اي‌ رخ‌ ندهد.

بازگشت به فهرست

فقراتي‌ از دعاي‌ امام‌ سجّاد عليه‌ السّلام‌ دربارۀ‌ مسلمين‌

اللَهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ ءَالِهِ وَ حَصِّنْ ثُغُورَ الْمُسْلِمِينَ بِعِزَّتِكَ، وَ أَيِّدْ حُمَاتَها بِقُوَّتِكَ، وَ أَسْبِـغْ عَطَايَاهُمْ مِنْ جِدَتِكَ...

اللَهُمَّ افْلُلْ بِذَلِكَ عَدُوَّهُمْ، وَ أَقْلِمْ عَنْهُمْ أَظْفَارَهُمْ، وَ فرِّقْ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ أَسْلِحَتِهِمْ، وَاخْلَعْ وَثَآئِقَ أَفْئِدَتِهِمْ، وَ بَاعِدْ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ أَزْوِدَتِهِمْ، وَ حَيِّرْهُمْ فِي‌ سُبُلِهِمْ، وَ ضَلِّلْهُمْ عَنْ وَجْهِهِمْ، وَاقْطَعْ عَنْهُمُ الْمَدَدَ، وَانْقُصْ مِنْهُمُ الْعَدَدَ، وَامْلأ أَفْئِدَتَهُمُ الرُّعْبَ، واقْبِضْ أَيْدِيَهُمْ عَنِ الْبَسْطِ...


ص 343

اللَهُمَّ عَقِّمْ أَرْحَامَ نِسَآئِهِمْ، وَ يَبِّسْ أَصْلا بَ رِجَالِهِمْ، وَاقْطَعْ نَسْلَ دَوَآبِّهِمْ وَ أَنْعَامِهِمْ لا تَأْذَنْ لِسَمَآئِهِمْ فِي‌ قَطْرٍ، وَ لا لأرْضِهِمْ فِي‌ نَبَاتٍ !

اللَهُمَّ وَ قَوِّ بِذَلِكَ مِحَالَ أَهْلِ الإسْلمِ، وَ حَصِّنْ بِهِ دِيَارَهُمْ، وَ ثَمِّرْ بِهِ أَمْوَالَهُمْ، وَ فَرِّغْهُمْ عَنْ مُحَارَبَتِهِمْ لِعِبَادَتِكَ،وَ عَنْ مُنَا بَذَتِهِمْ لِلْخَلْوَةِ بِكَ ؛ حَتَّی‌ لايُعْبَدَ فِي‌ بِقَاعِ الارْضِ غَيْرُكَ، وَ لتُعَفَّرَ لأحَدٍ مِنْهُمْ جَبْهَةٌ دُونَكَ...

اللَهُمَّ اشْغَلِ الْمُشْرِكِينَ بِالْمُشْرِكِينَ، عَنْ تَنَاوُلِ أَطْرَافِ الْمُسْلِمِينَ، وَ خُذْهُمْ بِالنَّقْصِ عَنْ تَنَقُّصِهِمْ، وَ ثبِّطْهُمْ بِالْفُرْقَةِ عَنِ الإحْتِشَآدِ عَلَيْهِمْ،

اللَهُمَّ أَخْلِ قُلُوبَهُمْ مِنَ الأمَنَةِ، وَ أَبْدَانَهُمْ مِنَ الْقُوَّةِ، وَ أَذْهِلْ قُلُوبَهُمْ عَنِ الإحْتِيَالِ، وَ أَوْهِنْ أَرْكَانَهُمْ عَنْ مُنَاوَلَةِ الرِّجَالِ، وَ جَنِّبْهُمْ عَنْ مُقَارَعَةِ الأبْطَالِ...

اللَهُمَّ وَ أَيُّمَا مُسْلِمٍ أَهَمَّهُ أَمْرُ الاسْلا مِ، وَ أَحْزَنَهُ تَحَزُّبُ أَهْلِ الشِّرْكِ عَلَيْهِمْ فَنَوَی‌ غزْوًی‌، أَوْ هَمَّ بِجِهَادٍ فَقَعَدَ بِهِ ضَعْفٌ، أَوْ أَبْطَأَتْ بِهِ فاقَةٌ، أَوْ أَخَّرَهُ عَنْهُ حَادِثٌ، أَوْ عَرَضَ لَهُ دُونَ إرَادَتِهِ مَانِعٌ ؛ فَاكْتُبِ اسْمَهُ فِي‌ الْعَابِدِينَ، وَ أَوْجِبْ لَهُ ثَوَابَ الْمُجَاهِدِينَ، وَاجْعَلْهُ فِي‌ نِظَامِ الشُّهَدَآءِ وَالصَّالِحِينَ !

اللَهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَ رَسُولِكَ وَ ءَالِ مُحَمَّدٍ صَلَوةً عَالِيَةً عَلَی الصَّلَوَاتِ، مُشْرِفَةً فَوْقَ التَّحِيَّاتِ، صَلَوةً لايَنْتَهِي‌ أَمَدُهَا، وَ لاينْقَطِعُ عَدَدُهَا ؛ كَأَتَمِّ مَامَضَی‌ مِنْ صَلَوَاتِكَ عَلَی أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَآئِكَ ؛ إنَّكَ الْمَنَّانُ الْحَمِيدُ الْمُبْدِئ‌ُ الْمُعِيدُ الْفَعَّالُ لِمَا تُرِيدُ ! [161]

بازگشت به فهرست

ترجمۀ دعاي‌ امام‌ سجّاد عليه‌ السّلام‌ دربارۀ‌ مسلمين‌

ترجمه‌ اين‌ فقرات‌ منتخبه‌: «بار خداوندا تحيّت‌ و درود بر محمّد و آل‌ او بفرست‌ ؛ و با مقام‌ عزّت‌ خود سرحدهاي‌ كشور مسلمين‌ را محفوظ‌ بدار ! و مرزداران‌ و نگهبانان‌ آنرا به‌ قوّت‌ خودت‌ تأييد فرما ! و از ثروت‌ و هديه‌هاي‌ خودت‌ عطايايشان‌ را گوارا بنما !(تا آنكه‌ عرض‌ مي‌كند:)


ص 344

خداوندا ! بدينجهت‌، دشمنانشان‌ را سست‌ گردان‌ ! و چنگ‌ و ناخنشان‌ را از آنان‌ برچين‌ ! و بين‌ آنها و بين‌ اسلحه‌هايشان‌ جدائي‌ افكن‌ ! و بندهاي‌ دلهايشان‌ را بگسل‌ ! و ميان‌ آنها و ميان‌ خوراكهايشان‌ فاصله‌ انداز ! و آنان‌ را در راههايشان‌ سرگردان‌ كن‌ ! و از مقصد و هدفشان‌ گمراه‌ بنما ! و مدد رسيدن‌ به‌ آنها را از ايشان‌ قطع‌ كن‌ ! و در جمعيّت‌ و تعدادشان‌ كاهش‌ بده‌ ! و قلوبشان‌ را از ترس‌ و دهشت‌ سرشار نما ! و دستشان‌ را از گشادگي‌ ببند ! (تا آنكه‌ عرض‌ مي‌كند:)

بار خداوندا ! رحم‌ زنهايشان‌ را عقيم‌ كن‌ ! و اصلاب‌ مردانشان‌ را از نطفه‌ خشك‌ نما ! ونسل‌ چارپايان‌ سواري‌ وچارپايان‌ شيرده‌ آنها را ببر ! و آسمان‌ را اجازه‌ مده‌ تا بر آنها قطرۀ باراني‌ بريزد ! و به‌ زمينشان‌ اجازه‌ مده‌ تا برايشان‌ روئيدني‌ بروياند !

بار خداوندا ! و بواسطه‌ آن‌ اهل‌ اسلام‌ را قدرت‌ بخش‌، و خانه‌هايشان‌ را مصون‌ بدار، و اموالشان‌ را بدان‌ بارور و با ثمر كن‌ ! و آنان‌ را از جنگ‌ و نبرد با آنها فارغ‌ گردان‌ تا به‌ عبادت‌ تو پردازند، و از كارزار و منازعه‌ با آنها آسوده‌ كن‌ تا با تو خلوت‌ نمايند ؛ تا بجائي‌ برسد كه‌ در هيچ‌ نقطه‌ از بسيط‌ خاك‌، غير تو پرستيده‌ نشود ! و پيشاني‌ كسي‌ براي‌ غير تو به‌ خاك‌ ماليده‌ نگردد !(تا آنكه‌ عرض‌ مي‌كند:)

بار خداوندا ! مشركين‌ را با مشركين‌ مشغول‌ كن‌ تا از دستبرد به‌ مسلمين‌ محروم‌ باشند ! و ايشان‌ را ناقص‌ كن‌ تا از تنقيص‌ مسلمين‌ باز مانند ! و در ميان‌ آنها پريشاني‌ انداز تا از گردآمدن‌ و اجتماع‌ بر عليه‌ مسلمين‌ باز مانند !

بار خداوندا ! دلهايشان‌ را از آرامش‌ تهي‌، و بدنهايشان‌ را از قدرت‌ و نيرو خالي‌ گردان‌ ! و دلهايشان‌ را از حيله‌ بر عليه‌ مسلمين‌ به‌ فراموشي‌ انداز ! و اندامشان‌ را از نبرد با مردان‌ سست‌ كن‌ ! و ترس‌ در دلشان‌ بيفكن‌ تا از جنگ‌ و جدال‌ با شجاعان‌ فرو مانند ! (تا آنكه‌ عرض‌ مي‌كند:)

بار خداوندا ! هر مسلماني‌ را كه‌ به‌ امر اسلام‌ دل‌ بسته‌ است‌ و آنرا مقصد خود قرار داده‌ است‌ و از تحزّب‌ و اتّفاق‌ اهل‌ شرك‌ بر عليه‌ اسلام‌ اندوهگين‌


ص 345

ميگردد و نيّت‌ جنگ‌ نموده‌ است‌ يا اهتمام‌ به‌ جهاد كرده‌ است‌ امّا ضعف‌، وي‌ را در خانه‌ افكنده‌ است‌ يا فقر و تنگدستي‌ وي‌ او را از جهاد بازداشته‌ است‌ يا پيش‌آمد و حادثۀ‌ ديگري‌ او را از نبرد با دشمن‌ تأخير انداخته‌ است‌ يا مانعي‌ پيش‌ آمده‌ است‌ كه‌ نگذارده‌ است‌ او بمنظور و مراد خود فائق‌ گردد ؛ پس‌ اسم‌ وي‌ را در زمرۀ‌ عبادت‌ كنندگان‌ در معركه كارزار بنويس‌ ! و براي‌ او ثواب‌ مجاهدين‌ في‌ سبيل‌ الله‌ درج‌ فرما ! و او را در نظام‌ و رديف‌ شهداء و صالحين‌ قرار بده‌ !

بار خداوندا ! تحيّت‌ و درود بر محمّد: بنده‌ات‌ و فرستاده‌ات‌ و بر آل‌ محمّد بفرست‌ ! درود و تحيّتي‌ كه‌ از همه‌ درودها برتر و عالي‌تر باشد و إشراف‌ بر همه‌ تحيّات‌ و صلوات‌ پيدا كند، درود و صلاتي‌ كه‌ مدّتش‌ پايان‌ نپذيرد و مقدار و تعدادش‌ بريده‌ و منقطع‌ نگردد ؛ مثل‌ تمامترين‌ و كاملترين‌ درودها و صلوات‌ها كه‌ بر أحدي‌ از اولياء خودت‌ فرستاده‌اي‌ ! بجهت‌ آنكه‌ تو بسيار رحمت‌ آفرين‌ و عطا كننده‌ و مورد حمد و ستايش‌ مي‌باشي‌ ! آغاز خلقت‌ و رحمت‌ از تُست‌ ؛ و بازگشت‌ خلقت‌ و رحمت‌ هم‌ به‌ سوي‌ تست‌ ؛ و در آنچه‌ بخواهي‌ بجاي‌ آوري‌ و اراده‌ نمائي‌ انجام‌ دهي‌، بسيار فعّال‌ و كاردان‌ و كارگردان‌ هستي‌!»

بحمدالله‌ و مَنِّه‌ اين‌ تذييلات‌ بر «رساله‌ نكاحيّه‌» در وقت‌ قبل‌ از ضُحَی‌، روز شنبه‌ بيست‌ و هفتم‌ شهر صفر المظفّر، ليله‌ رحلت‌ حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ و نبيّ مكرّم‌: محمّدبن‌ عبدالله‌ صلّی الله‌ عليه‌ و آله‌ از سنه‌ يكهزار و چهارصد و پانزدۀ هجريّه‌ قمريّه‌ علی‌ مُهاجرها آلافُ الصَّلوات‌ و السَّلام‌، به‌ خامه حقير فقير سيّد محمّد حسين‌ حسيني‌ طهراني‌ وَفّقه‌ اللهُ لمَرضاته‌، در أرض‌ مقدّس‌ رضوي‌ علی‌ ثاويها و ساكنها آلاف‌ التّحيّة‌ و الإكرام‌ پايان‌ يافت‌ ؛ و از حسن‌ تفضّلات‌ و نعم‌ إلهيّه‌ يك‌ اربعين‌ تمام‌ بطول‌ انجاميد.

اللَهُمَّ اجْعَلْ مَحْيانا مَحْيا مُحَمَّدٍ وَ ءَالِ مُحَمَّدٍ، وَ مَماتَنا مَماتَ مُحَمَّدٍ وَ


ص 346

ءَالِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلِ اللَهُمَّ فَرَجَهُمْ، وَ نَوِّرْ قُلوبَنا بِنورِ مَعْرِفَتِكَ وَ مَعْرِفَةِ مُحَمَّدٍ وَ ءَالِ مُحَمَّدٍ، وَ أبْصارَنا بِظُهورِ قآئِمِهِمْ ؛ يا رَبَّ الْعالَمينَ !

بازگشت به فهرست

پاورقي


[144] ـ آِیه‌ 22 و 23، از سورۀ‌ 51: الذّاريات‌

[145] ـ ذيل‌ آِیه‌ 2 و آِیه‌ 3، از سورۀ‌ 65: الطّلاق

[146] ـ آِیه‌60، از سورۀ‌ 29: العنكبوت‌

[147] ـ آِیه‌ 19، از سورۀ‌ 42: الشّوري‌

[148] ـ آيات‌ 31 تا 33، از سورۀ‌ 10: يونس‌

[149] ـ آِیه‌ 39، از سورۀ‌ 34: سبأ

[150] ـ آِیه‌ 64، از سورۀ‌ 5: المآئدة‌

[151] ـ تفسير «بيضاوي‌» طبع‌ مصر، دار الطّباعة‌ العامرة‌، ج‌ 1، ص347 و 348

[152] ـ قسمتي‌ از آِیه‌ 59، از سورۀ‌ 6: الانعام‌: وَ عِندَهُ و مَفَاتِحُ ا لْغَيْبِ ليَعْلَمُهَآ إِلا هُوَ وَ يَعْلَمُ مَا فِی‌ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ مَا تَسْقُطُ مِن‌ وَرَقَةٍ الا يَعْلَمُهَا وَ لاحَبَّةٍ فِی‌ ظُلُمَـٰتِ الأرْض‌ وَ لا رَطْبٍ وَ لا يَابِس‌ إِلا فِی‌ كِتَـٰبٍ مُّبِينٍ. «فقط‌ در نزد خداوند است‌ كليدهاي‌ عالم‌ غيب‌، نمي‌داند آنها را مگر او، و ميداند آنچه‌ را كه‌ در خشكي‌ و در دريا مي‌باشد، و هيچ‌ برگي‌ وجود ندارد مگر آنكه‌ خداوند به‌ آن‌ علم‌ دارد، و هيچ‌ دانه‌اي‌ در طبقات‌ تاريكيهاي‌ زمين‌ نيست‌ و هيچ‌ تري‌ نيست‌ و هيچ‌ خشكي‌ نيست‌ مگر آنكه‌ در كتاب‌ آشكار خدا وجود دارد.»

[153] ـ آِیه‌ 115، از سورۀ‌ 2: البقرة‌

[154] ـ آِیه‌ 32، از سورۀ24: النّور

[155] ـ صدر آِیه‌ 33، از سورۀ24: النّور

[156] ـ تفسير «بيضاوي‌» طبع‌ مصر، دارالكتب‌ العامرة‌، ج‌ 2، ص‌ 139 و140

[157] ـ «نهج‌ البلاغة‌» طبع‌ دكتر صبحي‌ صالح‌، باب‌ حكم‌، ص495، حكمت141

[158] ـ همين‌ مصدر، ص494، حكمت‌ 139

[159] ـ «وسآئل‌ الشّيعة‌» شيخ‌ محمّد بن‌ الحسن‌ الحرّ العامِليّ، طبع‌ اسلاميّه‌، ج‌14، كتاب‌ النّكاح‌، ص24 و25، باب‌ 10 و 11، روايت‌ اوّل‌ از هر باب‌

[160] ـ ذيل‌ آِیه‌ 31، از سورۀ‌ 13: الرّعد

[161] ـ منتخباتي‌ از دعاي‌ بيست‌ و هفتم‌ از «صحيفه‌ مباركه‌ سجّاديّه‌» كه‌ براي‌ اهل‌ ثغور و سرحدّداران‌ به‌ پيشگاه‌ خداوند عرضه‌ داشته‌اند. از صحيفه‌ با شرح‌ و ترجمه‌ آِیة‌ الله‌ شعراني‌ رضوان‌ الله‌ عليه‌، ص94 تا ص‌ 100

sبازگشت به فهرست