« كيفيّت تسطيح سطح كرۀ زمين بر روي نقشههاي جغرافيا كه مستوي هستند:
از نتائج افكار و بدايع آثار آن فاضل يگانه، بعضي مسائل طريفه و مطالب عاليه است كه با فقدان اسباب و نقصان آلات، به حسن قريحت و فكر دوربين براي آنها ايجاد قانون و تأسيس اسامي كرده است كه هر كس با نظر انصاف در آنها تأمّل كند، بر رتبت علم و مقدار فضلش اطّلاع يابد.
منجمله اصول و ضوابطي است كه در تسطيح كرۀ زمين و ترسيم
ص73
نقشههاي جغرافيا در مطاوي مؤلّفات خود آورده است. اگر چه حكماي اروپا آن قواعد را از وفور اسباب و تكميل ادوات به أعلي مدارج كمال رسانيدهاند، ولي هر زمان اين عبارات بشنوند و آن اشارات را ببينند، به اقتضاي الْفَضلُ لِلْمُتقدِّم او را بزرگ شمارند و شايستۀ هر قسم تحسين دانند.
اينك محض ايضاح آن رموز و كشف آن كنوز، آنچه در «آثار الباقية» در باب ترسيم نقشههاي جغرافي ذكر كرده است، حاصل مراد او را بيان ميكنيم...»
آنگاه در سه صفحۀ تمام، كيفيّت تسطيح كره را كه «آثار الباقية» آورده است، بيان نموده است. [57]
«ابوريحان را بر خلاف جميع متقدّمين كه بنا بر هيئت بطلميوس، قائل به سكون زمين بودهاند، در مسألۀ حركت أرض، قريحۀ نويني بوده كه هر كس در عبارات او تأمّل كند ميداند كه: اختيار آن مذهب و سلوك آن طريقه را رغبتي تمام داشته است.
وي در كتاب «استيعاب در عمل اُسطُرلاب زَورَقي» چنين گويد:
وَ قَدْ رَأَيْتُ لاِبيالسَّعيدِ السَّجْزيِّ اُسْطُرْلابًا مِنْ نَوْعٍ واحِدٍ بَسيطٍ، غَيْرَ مُرَكَّبٍ مِن شِماليٍّ وَ جَنوبيٍّ، سَمّاهُ الزَّوْرَقيَّ.فَاسْتَحْسَنْتُهُ جِدًّا لاِخْتِراعِهِ إيّاهُ عَلَي أصْلٍ قآئِمٍ بِذاتِهِ مُسْتَخْرَجٍ مِمّا يَعْتَقِدُهُ بَعْضُ النّاسِ مِنْ أنَّ الْحَرَكَةَ الْمَرْئيَّةَ مِنَ الارْضِ دونَ الْفَلَك.
وَ لَعَمْري هُوَ شُبْهَةٌ عَسِرَةُ التَّحْليلِ، صَعِبَةُ الْمَحْقِ، لَيْسَ لِلْمُعَوِّلينَ عَلَي الْخُطوطِ الْمَساحيَّةِ مِنْ نَقْضِها شَيْءٌ؛ أعْني بِهِمُ الْمُهَنْدِسينَ وَ عُلَمآءَ الْهَيْئَة.
عَلَي أنَّ الْحَرَكَةَ سَوآءٌ كانَتْ لِلارْضِ أوْ كانَتْ لِلسَّمآءِ؛ فَإنَّها في كِلْتاالْحالَتَيْنِ غَيْرُ قادِحَةٍ في صَناعاتِهِمْ. بَلْ إنْ أمْكَنَ نَقْضُ هَذا الاِعْتِقادِ وَ
ص 74
تَحْليلُ الشُّبْهَةِ، فَذَلِكَ مَوْكولٌ إلَي الطَّبيعيّينَ مِنَ الْفَلاسِفَة.
گويد: ((از أبوسعيد سجزي، اسطرلابي بسيط ديدم كه: از شمالي و جنوبي مركّب نبود؛ و آنرا زورقي ناميدي. آن عمل مرا زياده پسند افتاد؛ وي را بسيار تحسين كردم. چه آن را بر اصلي قرار داده بود قائم به ذات.
بنيان آن عمل و مدار آن صنعت، بنا بر عقيدت مردمي بوده است كه ارض را متحرّك دانسته، و حركت شبانه روزي را به فلك منسوب ندانستهاند.
قسم با جان خود كه آن عقيدت شبهه ايست كه تحليلش در نهايت دشواري است، و قولي است كه رفع و ابطالش در كمال صعوبت است.
مهندسين و علماء هيئت كه اعتماد و استناد ايشان بر خطوط مساحيّه است، در نقض آن شبهت و ردّ آن عقيدت، بسي ناچيز و تهي دست باشند. هرگز دفع آن شبهه را اقامت برهان و تقرير دليلي نتوانند نمود.
و اين معني مايۀ طعن ايشان نشود، زيرا كه حركت مرئيّه را چه از ارض دانند و چه از سَما شناسند، در هر حال به صناعت ايشان زياني نرساند. و اگر دفع شبهت در حيّز امكان آيد و در آن باب ياراي دم زدن باشد، به افكار و انظار طبيعيّين فلاسفه منوط است.)) » [58]
ابوريحان در كتاب «تحقيق ما للهند» نيز راجع به مشكل حركت زمين بحث كرده است. [59]
« استخراج جَيب يك درجه:
استخراج جيب (سينوس) يك درجه از مسائل عالي رياضي است كه علماي پيش از ابوريحان به كشف آن توفيق نيافته بودند.
ص75
ابوريحان اوّل كسي است كه آن مسأله را كشف كرده، و شرح آن را در باب چهارم از مقالۀ سوّم «قانون مسعودي» ج 1، ص 292 آورده؛ بدين تفصيل كه ابتداءً دوازده مقدّمه يعني دوازده قضيّۀ رياضي را از پيش خود طرح و اثبات كرده و سپس مقصود خود را از آن نتيجه گرفته است.
از معاصران ابوريحان دو تن از اعاظم علماي رياضي يكي أبوسهل بيژن ابن رستم كوهي، و ديگري أبوالجود محمّد بن ليث سمرقندي در اين باره اهتمام به خرج داده بودند، امّا كوشش ايشان بجائي نرسيد و نتيجهاي از كار ايشان بدست نيامد. » [60]
مسائل مهمّ ديگري كه بيروني در آنها رأي خاصّي را داشت، كه خودش با محاسبۀ دقيق رياضي و رصد اندازه كرده بود، مانند مساحت، محيط و قطر كرۀ زمين و تسييرات كواكب و قاعدۀ نجومي تسوية البيوت و طول و عرض جغرافيائي و سمت قبلۀ شهرها و قاعدۀ جديد براي يافتن سمت قبله و ساختن محراب مساجد و رصد ميل كلّي و ميل أعظم و حركت خاصّۀ وَسَطي شمس و حركت اوج شمس و مقدار حركت دَوري ثوابت و بسياري از مسائل ديگر، بقدري است كه اگر بخواهيم دربارۀ هر يك بخصوصه شرحي بياوريم، مطلب به درازا ميانجامد.[61] او بطور مبسوط اين مسائل را در «قانون مسعودي» و
ص76
«تحديدُ نهاياتِ الأماكن» و «ءآثار الباقية» و «كتاب الجماهر» ذكر كرده است.[62]
ص77
از جملۀ هيئت و رياضيدانان، و نجوم شناساني كه پس از وي تا به حال، همۀ ارباب تقاويم و محاسبات مرهون علم و فضل و كمال او ميباشند، و در
ص 78
اكثر از كتب، وي را با ألقاب أفضل المتكلّمين، سلطان الحكماءِ و المُحقّقين، استادُ البشر، علاّمةُ البشر، عقل حاديعَشر و نظائر اينها ياد ميكنند، علاّمه خواجه نصيرالدّين محمّد بن محمّد بن حسن طوسي است؛[63] كه با تأسيس رصدخانۀ مراغه، و جمع فضلاء و دانشمندان رياضي، و هيئتدانان درجۀ اوّل در مدّت شانزده سال زيج ايلخاني را مرتّب و مدوّن ساخت. و پس از او يكي از معاونانش در تنظيم زيج،[64] به نام غياث الدّين جمشيد كاشاني كتابي در تكميل زيج ايلخاني خواجه كه ناقص مانده بود تأليف نمود، و به زيج خاقاني موسومش گردانيد.
خواجه در نتيجۀ عمل رصد، زيج ايلخاني را به نام هلاكوخان نگارش داد. و چند جدول هم كه در زيجهاي سابق نبود بدان افزود، و بهمين جهت اعتبار تمام يافت.
مورّخين اروپا نيز موافق نقل معتمَد، در سال هزار و شصت و سه از هجرت مطابق هزار و ششصد و پنجاه و دوّم ميلادي، در شهر لندن، جدول عرض و طول بلاد را از روي همين زيج ايلخاني ترجمه و منتشر نمودند.[65] و [66]
ص79 تا ص83 (ادامه پاورقی)
ص84
از جملۀ كتب خواجه نصير طوسي در علم آسمان كتاب «التَّذكرةُ النّصيريَّة في الهَيئة» است كه مختصر ولي جامع مسائل اين فنّ است. و از شروح مشهورۀ بر اين كتاب شرح فاضل شمس الدّين محمّد بن أحمد خَفْري از شاگردان سعدالدّين ميباشد. اين شرح، شرح مزجي است؛ آن را «تكملة» نام گذارده است، و در محرّم سنۀ 932 از تأليفش فراغت جسته است. [67]
ص85
علم هيئت نيز از علومي است كه در حوزههاي علميّه تدريس ميشود. حضرت علاّمه آية الله طباطبائي قدَّس اللهُ نفسَه خودشان استاد اين فنّ بودند و قادر بر استخراج تقويم بودند، اين حقير يكدوره هيئت در محضر مباركشان خوانده ام.
و امّا علم طبّ و دوا سازي: در عظمت تدريس و تعليمش و شهرتش همين بس كه تا همين اواخر طبّ منحصر به فرد از روي خمسۀ يوناني و از روي طبّ ابو زكريّاي رازي بوده است. حكماء و اطبّاي برجسته و بصير و خبير و حاذقي را كه در هر شهر و كوي و برزن داشتيم، كه از روي كتب ادويه همچون قَرابادين كبير و سائر كتبي كه در اين زمينه بود، برحسب تشخيص مرض از دواهاي يوناني يعني عقاقير و ادويۀ گياهي و پاك كردن مزاج بوسيلۀ مُنضِج (دوائي كه خلط و مادّه را بپزد و مهيّاي دفع كند) و سپس مُسهِل، با نظم مشخّص و ترتيب معيّني مشغول به مداوا و معالجۀ امراض ميشدند، هنوز فراموش ننمودهايم.
كتاب «قانون» بوعليّ يكي از كتب معروفي بود كه بايد خوانده ميشد. و علاوه هر استادي بر روش معالجۀ خاصّي كه داشت شاگردان خود را تربيت ميكرد، و كتاب ديگري را كه طبق آن منهج بود تدريس مينمود. و علاوه شاگردان را از اوّل كار در محكمه (مطبّ) خود ميآورد، و انواع و اقسام مرضها را عملاً به آنها نشان ميداد، و طريق معالجه و مقدار دوا را نيز نشان ميداد. كتاب «قانون» را تا همين أخيراً در اروپا براي شاگردان پزشكي، درس ميدادند.
امروزه آن متد عوض شده، و داروها را بصورت فرمولهاي شيميائي و تركيبات خاصّي بصورت قرص و يا آمپول در آوردهاند، تا أوّلاً به آساني قابل حمل و نقل باشد و بتوان هر مقدار از آن را بر حسب موقعيّت مصرف نمود، و ثانياً داروي آماده را زودتر و بهتر ميتوان به مريض رسانيد و با وضع تكنولوژياي
ص86
كه امروز بر دنيا حكمفرماست سازش بيشتري دارد، و ثالثاً با تجزيۀ عقاقير ميتوان موادّ مضرّ و سمّي آن را كنار ريخت، و با تركيب موادّ نافع از چند دوا، داروي خاصّي را كه مورد نظر است تهيّه كرد.
اين عمل گرچه منافعي را متضمّن است وليكن ضررهائي را نيز در بردارد: اوّلاً دواهاي طبيعي و گياهان طبّي، بدون ضرر و بدون خرابي ممكن است سالها عمر كنند، امّا دواهاي ساختگي زود فاسد ميشود؛ و براي رفع فساد بايد تدابيري را انجام دهند تا دارو مدّت معيّني دوام داشته باشد. و آن تدابير كه بالأخره بواسطۀ يك عمل شيميائي و يا يك عمل فيزيكي بر روي دارو ميباشد، در بدن بيمار بیتأثير نيست؛ و كم كم در اثر رسوب موادّ غير نافعه و واكنشهاي سلّولها در ورود آن، بدن را تدريجاً رو به ضعف و نقاهت ميبرد.
و ثانياً استعمال آمپول يعني يك مادّۀ خارجي را دفعةً در شريان قلب و يا در عضله داخل كردن، ايجاد عكس العمل نامطلوب دارد. عموم غذاها و داروها بايد از مجاري طبيعي همچون معده و ريه وارد بدن شوند.
ثالثاً داروي ساخته شده از اين فرمولها، داروئي است كه آن را براي تمام جهان أعمّ از نقاط گرمسير و سردسير و معتدل، و براي هر گونه مزاج و هر صنف و نوعي از مردمان تجويز ميكنند. درحاليكه ملاحظۀ موقعيّت آب و هوا و كيفيّت جغرافيائي، همانطور كه در اصل طبيعت و صحّت انسان مؤثّر است، در كيفيّت معالجه و تعيين نوع دارو، بیاثر نخواهد بود.
روي همين اصل است كه بوعلي سينا در كتاب «قانون» ميگويد: وَ كُلٌّ يُداوَي عَلَي نَبْتِ بَلَدِه.
يعني: هر مريضي را بايد با همان گياهي كه در شهرش روئيده ميشود معالجه كرد؛ نه با گياه شهر ديگري.
و اين مطلب در طبّ قديم ملاحظه ميشد؛ و داروهائي را كه حكيمان
ص87
ميدادند عبارت از ريشۀ عقاقير و گياهاني بود كه غالباً در همان شهر و يا بلاد مجاور تهيّه ميشد.
اربعاً آن داروهاي طبّي گياهي، موادّي بود معلوم و شناخته و تجربه شده كه از نباتات و يا حيوانات حلال گوشت مثلاً روغن ماهي حلال ميگرفتند. و امّا داروهاي شيميائي امروزه كه از فرنگ ميآورند، هيچ ضابطهاي ندارد.
آنها سگ و خوك و قورباغه و خرچنگ و مار و سوسمار و عقرب، و هرچه را كه در تصوّر آيد حلال ميدانند و ميخورند. و داروهاي خود را نيز از هرچيزي كه به نظرشان آيد تهيّه ميكنند: از روغن ماهي حرام گوشت، و از جگر و معدۀ خوك، و از لوزالمعدۀ بسياري از حيوانات حرام گوشت و يا از عصارۀ فضلۀ سگ. [68]
ص88
آمپول تِستُوويرُون (Testoviron) كه براي بعضي از انواع ضعفهاي جنسي تجويز ميكنند، از بيضۀ ميمون ميگيرند؛ فلهذا گرانقيمت است. الكل و شراب را حلال ميشمرند و يكي از موادّ اصولي در داروسازي به حساب ميآيد. شرع مقدّس اسلام كه اينها را حرام شمرده است، نه فقط بواسطۀ امر تعبّدي است؛ بلكه به علّت زيانهاي جسمي و روحي است كه در آنهاست. فلهذا ميبينيم: اينگونه معالجات فرمولي با موادّ شيميائي و تركيبات موادّ صنعتي غير طبيعي، بطور كلّي سطح عمر طبيعي را پائين كشيده است. يعني بواسطۀ خوردن اين موادّ، يك نحوه سمومات و موادّ مضرّي در بدن وارد ميشود كه گرچه منجرّ به مرگ آني و دفعي نميگردد، ولي ايجاد يك گونه مرگ تدريجي مينمايد. ميگويند: با اينگونه داروها و اينگونه معالجهها، عمرهاي طبيعي نزديك به ده سال كاهش يافته است.
دكتر آلِكسيس كارِل ميگويد: )) از طرف ديگر بايد از خود پرسيد كه: آيا كاهش تلفات كودكان و جوانان، اشكال تازهاي پيش نميآورد؟! در تمدّن جديد، كودكان ناتوان و عليل نيز نگهداري ميشوند، و مصون ميمانند. انتخاب أصلح ديگر اجرا نميشود، و هيچكس نميداند: آيندۀ نژادي كه موجودات عليل و ناقصش بدينسان بوسيلۀ موازين بهداشتي و طبّي حمايت ميشود، بكجا خواهد انجاميد؟!
ولي ما در برابر خود مسألۀ بغرنج ديگري داريم كه بايد هر چه زودتر براي
ص89
آن راه حلّي يافت:
در حاليكه بيماريهاي عفوني، چون آبله و حصبه و ديفتري و سلّ و طاعون و اسهال وبائي كودكان و غيره، رفته رفته از ميان ميروند و از ميزان تلفات آنها كاسته ميشود، در عوض تعداد مبتلايان به بيماريهاي رواني روز به روز بيشتر ميگردد.
در بعضي مناطق، شمارۀ ديوانگان بستري در تيمارستانها، حتّي از تعداد تمام بيماران بستري ديگر تجاوز ميكند. علاوه بر اين، وفور اختلالات و عوارض عصبي نيز شايان توجّه است كه خود يكي از علل اصلي تيرهروزي افراد، و بهم پاشيدگي خانوادههاست؛ و بمراتب از بيماريهاي عفوني كه امروزه طبّ و بهداشت، اينقدر وقت و همّت خود را صرف مطالعه و مبارزۀ آنها ميكند، براي آيندۀ بشريّت و تمدّن خطرناكتر است. (( [69]
)) و امروز نيز مانند قرن گذشته، يك مرد 45 ساله كمتر اميد اين موفّقيّت را دارد كه به 80 سالگي برسد. محتملاً با آنكه متوسّط عمر افراد خيلي بالا رفته، از درازاي آن كاسته شده است. (( [70]
روي اين مطلب، بسياري از بزرگان در اثر از بين رفتن طبّ يوناني در تأسّف ميباشند. زيرا ديگر فعلاً از آن أطبّاء در تمام مملكت ايران، جز يكي دو نفر نداريم.[71] و با از بين رفتن آنها تعليم و حوزۀ علمي آنگونه طبّ از هم پاشيده است.
ص90
و اين طبابت بدست عطّاران و گياه فروشاني افتاده است كه شأن طبابت را ندارند، و مراجعۀ به آنها جز ايجاد خطر براي مريض مبتلا، عائدي همراه ندارد.
گويند: در آلمان بعضي از پزشكان فقط بر نهج طبّ يوناني مداوا ميكنند، و داروفروشيهاي آنها هم جداست، و فقط دواهاي سنّتي و عقاقير را ميفروشند، و نسخههاي اين پزشكان را ميپذيرند، و بر بالاي دكّانهاي آنها نوشته شده است: Herbalist Medicine Shop.
و أمّا در آمريكا بدينگونه نيست. در آنجافقط دكّانهائي وجود دارد كه صرفاً موادّ غذائي بهداشتي در آنجا بفروش ميرسد؛ مثل آب نبات ساده و گياهان و عقاقير و قرصها و داروهائي كه نياز به نسخۀ پزشك ندارد. و بر بالاي آنها نوشته شده است: Health Food Store (فروشگاه موادّ غذائي بهداشتي). [72]
و اينك ما در انتظار پيدايش چنين طبابتي و چنان اطبّائي هستيم كه با مزاياي مفيد و مثبت پزشكي امروز همچون عمليّات جرّاحي و نظير آن، داراي تخصّص و حذاقت در آن فنّ بوده باشند.
ميگويند: پزشكي امروزه بر سه ركن است: بوعلي سينا، جرّاحي، ترياك.
و ما بحمدالله و منّه با اين سه ركن كه در دست داريم ميتوانيم پزشكي عالي كه داراي مزاياي پزشكي نوين و فاقد ضررهاي آن باشد تأسيس كنيم، تا
ص91
هم بهتر مريضها علاج شوند و هم بهتر پزشكان، تخصّص يابند و داراي حذاقت گردند.
يكي از مضرّات پزشكي امروز آنست كه: طبيب را با فهم و با شعور بار نميآورد. استعمال ميزان الحراره (Thermometer) ديگر مجالي و فهمي براي گرفتن نبض و كيفيّت ضربان آن، كه بنا بر طبّ قديم براي آن سي و دو نوع ضربان قائل بودند و پزشكان از كيفيّت هر نوع ضربان، مرض خاصّي را در مبتلا تشخيص ميدادند، نگذاشته است.
تا كار بجائي رسيده است كه: اخيراً دستگاهي اختراع كردهاند كه با آن فوراً ميتوان غدّۀ واقع در سر را تشخيص داد و جاي آن را هم مشخّص كرد. و آسيستان پزشك، قبل از معاينه و رؤيت پزشك اين عمل را انجام ميدهد؛ و تصوير غدّه و كيفيّت آن را با مريض نزد طبيب ميبرد. اين عمل گرچه داراي مزيّتي است ولي ديگر قوّۀ ابتكار و جستجو و كيفيّت پيدا كردن غدّه را كه از راههاي متعدّد أطبّاء پيدا ميكردند، از بين میبرد. و خلاصۀ مطلب هر چه دائرۀ اختراع و اكتشاف اينگونه اسباب براي تشخيص امراض بيشتر شود، به نسبت كاملاً معكوس، فهم و حذاقت پزشكان تنزّل ميكند. و اين هم يك آفتي براي پزشكي مدرن است كه خلاصۀ مطلب طبيب حاذقِ دردشناس تربيت نميكند، و پزشكان را مانند مأموران يك ماشين فيزيكي و يا يك موتور الكتريكي براي جابجا كردن پيچها و مهرهها بر پا ميدارد.
باري! تا اينجا همۀ بحث در اشكال دوّم بود، كه به گفتار صاحب مقاله نمودهايم. و براي آنكه اطراف و جوانب آن معلوم و مشخّص گردد ناچار سخن را بسط داديم، تا اوّلاً عظمت علم حكمت و فلسفۀ إسلامي مشهود گردد، و ثانياً حقارت فلسفۀ جديد، أعمّ از الهيّات و طبيعيّات آن، در برابر آن فلسفه نيز مبرهن شود.
ص92
[58] ـ «نامۀ دانشوران ناصري» ج 1، ص 77
[59] ـ «تحقيق ما للهند» ص 138 (بنا به نقل مقدّمۀ كتاب «التّفهيم» ص 123 )
[60] ـ مقدّمۀ «التّفهيم» ص 113، از «قانون مسعودي» ج 1، ص 297
[61] -برتري مسلمين در علوم، به جهت «اسلوب تجربي» آنان بود
ـ در «نامۀ دانشوران ناصري» ج 1، ص 70 گويد: « و نمونهاي از فضائل آن استاد كامل، مناظرات و مباحثاتي است كه در هيجده مسألۀ طبيعيّه با شيخ الرئيس أبوعلي سينا در ميان داشته است. و مبناي آن مسائل بر سكون ارض است و بر ميل جميع اجسام به اين مركز، و امتناع خلأ، و إبطال جزء لايتجزّي، و تناهي أبعاد و امثال آنها. هر كس با نظر تدقيق در آن رساله كه مطمح انظار متقدّمين و مطرح افكار متأخّرين است تأمّل كند، از مايۀ فضل و پايۀ علم آن دو حكيم يگانه آگاه شود. » تا آنكه گويد:
« ياقوت حَمَوي گويد: وقتي بجامع مرو در آمدم، در وقف نامۀ آن مسجد فهرست اسامي مؤلّفاتش را ديدم كه اوراقي چند با خطّي درهم و مُقرَمِط [ ريز و نزديك بهم ] نوشته بودند و چون برشمردم، شصت ورق بود. و برخي گويند: در هنگام حمل و نقل زياده از يك بار شتر بود، ولي دست حوادث چنان شيرازۀ آن تصانيف نفيسه از آن [ از هم ] بگسيخت كه از آن بسيار، جز اندكي در ميان نيست. »
[62] ـ عبدالحليم جندي در كتاب ((الإمام جعفرٌ الصّادق)) ص 296 و 297 گويد: « و چون اقوال جابر بن حيّان در قرن دوّم هجري را در كنار اقوال حسن بن هيثم كه ميلادش 354 و مرگش در 0 43 ميباشد و بيش از دو قرن ميان آنها فاصله است قرار دهيم (وي كه در خدمت دولت فاطميّين بوده است، و آن دولتي از دول شيعي است، و 47 كتاب در رياضيّات و 58 كتاب در هندسه دارد) آنگاه براي ما طريقه و منهج علمي تجربه و استخلاص (روش تجربي) كه آن را امام صادق پيموده است و عمل به آن را بطور متقن انجام داده است، و جابر بن حيّان و حسن بن هيثم آن را وصف نمودهاند مورد إطمینان قرار خواهد گرفت. وحسن بن هيثم از آن با منهج علمي واضح المعني با عبارات مشخّص ودقیق و رسا بخوبی تعبير نموده است. *از اهل اروپا درايير در كتابش: ((النّزاع بين العلم و الدّين)) بدين حقيقت گواهي داده است؛ وي ميگويد: اسلوبي كه مسلمين آن را بخصوصه دنبال كردند، سبب برتري ايشان در علم شد. زيرا مسلمين تحقيق كردند كه: تنها اسلوب نظري نميتواند باعث پيشرفت شود و تحقيقشان بدينجا رسيد كه بررسي و مشاهدۀ خود حوادث و پديدهها، تنها اميد دستيابي به حقيقت است؛ فلهذا شعار آنان در ابحاثشان همان اسلوب تجربي بود و اين اسلوب آنها را به اكتشاف علم جبر و غير آن از علوم رياضي و زیست شناسی ارشاد نمود. و ما حقّاً به دهشت ميافتيم وقتي كه در مؤلّفاتشان نظر افكنده، و از آراء علميّه چيزهائي را مييابيم كه تا بحال ميپنداشتيم از ثمرات علم در اين عصر حاضر است. »
* ـ عبد الحليم در تعليقه گويد: « به مقدّمۀ كتاب دكتر مصطفي نظيف، مدير جامعۀ عين شمس در قاهره، دربارۀ حسن بن حسن هيثم بصري بزرگترين عالم در رياضي و طبيعي در قرون وُسطي مراجعه كن. حسن از عراق به قاهره وارد شد تا در عصر حاكم بأمرالله در خدمت دولت فاطميّين به عنوان مهندس كار كند. و از جمله آرائش اين بود كه ميتوان بر روي رود نيل آلاتي را نصب نمود كه امواج آبها بتواند آن را به حركت در آورد. و دكتر نظيف ميگويد: براي ما لازم و سزاوار است كه أسامي راجر بيكن، و مورليكوس، و داوينچي، و كپلر و دلابورتا را با اسم حسن بن هيثم عوض و بدل كنيم. چرا كه با دست حسن «مبحث نور» در وجهۀ جديد با منهج خاصّ اسلامي خود شروع به حركت نمود كه آن عبارت است از: استقراء موجودات، و بررسي و جستجو در احوال ديدنيها، و تميز خواصّ جزئيّات، و آنچه اختصاص به چشم در حال ديدن دارد، و آنچه را كه هميشگي است و تغيير نميكند و ظاهري است از كيفيّت حواسّ كه مشتبه نميگردد. و پس از آن در بحث و مقياسها به تدريج و ترتيب، با ارزيابي مقدّمات و تحفّظ و مراعات همۀ جوانب درنتیجه گیریها بالا رويم . و مقصود و منظورمان را در جميع آنچه را كه استقراء نموده و در آن تفحّص و كوشش بجا آوردهايم، عمل نمودن به عدالت باشد نه متابعت از هوي، و تنها هدفمان در سائر آنچه را كه تميز ميدهيم و نقد در آن به عمل ميآوريم، طلب حقّ باشد، نه پيروي از آراء. و در اينصورت اميد ميرود كه با اين طريقه ما به حقّ و واقعيّتي برسيم كه سينهها را آرام ومطمئنّ ��ند و بتدريج و تلطّف به نهايتي واصل گرديم كه در آنجا يقين و قطع قرار دارد و با نقد و تحفّظ و هشیاری و مراعات همۀ جوانب، به حقيقتي نائل آئيم كه با آن هرگونه خلاف از ميان برخيزد و هر گونه شبهه، ریشه کن و نابود گردد. و اين جمع است ميان استقراء و قياس. و اين نيست مگر منهج علماء رياضي و طبيعي از مسلمين كه ابن هيثم از آنها پيروي كرد و دانشمندان اروپا آن را نقل نمودهاند إبتدای این منهج از كنْدي متوفّاي سنۀ 252، عالم طبيعيدان يا طبيب فيلسوف، و از رازيّ متوفّاي 320 ، جالينوس عرب يا طبيب فيلسوفي كه احساس به جزئيّات را اساس براي جميع أعمال خود كرد و با موجودات حيّه و زنده استدلال بر وجود خالق نمود، و ابن سينا متوفّاي 428، الرّئيس، يا فيلسوف طبيبي كه-چنانكه سارتُن گويد- نمايانگر اندیشۀ «مَثَل أعلي» (عالیترین سرمشق)در قرون وسطي بود. و تصوير اين دونفر أخیر همراه با تصوير جرّاح استخوان: ابن زُهَر،بردیوارهای دانشگاه پاریس نصب شده و الآن موجود است. »
[63] ـ «ريحانة الأدب» ج 2، ص 171؛ و در همين كتاب و در ترجمه و شرح احوال او گويد:«خواجه بنا بر مشهور در يازدهم جمادي الاولي سال 597 از هجرت، در طوس متولّدگرديد. و در سال 657 مشغول ساختمان رصد شد و بنا بر مشهور روز عيد غدير سال 672 از هجرت، در بغداد رحلت كرد و جنازۀ او را بنا به وصيّت وي، به كاظمين عليهماالسّلام نقل دادند و در پائين پاي آن دو امام معصوم بخاك سپردند. »
[64] ـ زيج به كتابهائي كه در آنها اصول احكام علم نجوم، و يا جدولهائي كه در آنها نتائج رصد را ثبت كنند، گفته ميشود.
[65] ـ «ريحانة الأدب»ج 2 ، ص 177
[66] تأثير علوم و فرهنگ و تمدّن اسلام در علوم اروپائي
ـ مستشار عبدالحليم جندي در كتاب «الإمام جعفرٌ الصّادق» در ص 4 0 3 تا ص 7 0 3 چنين آورده است: )) و شگفتي نيست در هم مشورت بودن و همآهنگي أكثر اروپائيان در سكوت از مناهج و طرق علم جديد كه از مسلمين نقل شده است؛ همانند دأب و دَيْدَنشان در انكار نمودن رشتۀ اتّصال پدران علوم رياضي و هندسه به گاهوارهاي كه آن علوم در آن نشأت گرفته و رشد و نما نمودهاست. اين همان استمرار جنگهاي صليبي است (تا زمان ما) و كوبيدن و خرد كردن حقائق علمي است بخاطر تعصّب ديني متأصّل و ريشهدار در تمدّن جديد اروپائي. ايشان به زبان نميآوردند كه: فيثاغورث و ارشميدس و اقليدس، پدران رياضيّات، دروس خود را در مدرسۀ اسكندريّۀ مصر ياد گرفته و از آنجا نشر نموده و القا كردهاند. و به زبان نميآورند كه: اصلاً كتاب اقليدس مسمّي به «أساسيّات» يا «عناصر» را نشناخته بودند مگر از نسخۀ عربي. و به زبان نميآورند كه: اروپاي جديد، منهج علوم تجربي (تجربه و استخلاص) را كه راه و روش علمي معاصر است، از علوم اسلام فرا گرفته است.
شاعر محمّد اقبال * گويد: دوبرينگ Dubring ميگويد: آراء راجر بيكن از آراء پيشينيانش واضحتر و صادقتر است. و از كجا راجر بيكن دروس علميّۀ خود را اتّخاذ كرده و از كجا استمداد نموده است؟ از حوزهها و دانشگاههاي اسلامي در اندلس.
بريفو **Robert Briffault ميگويد: هيچگونه فضيلتي در اكتشاف منهج علوم تجربي در اروپا به راجر بيكن متوفّاي سال 1294 ميلادي *** و هم نامش فرانسيس بيكن متوفّاي سال 1626 ميلادي، نسبت داده نميشود. راجر بيكن در حقيقت نيست مگر يك نفر از رُسل علم اسلامي و منهج اسلامي به سوي اروپاي مسيحي.
راجر بيكن از گفتن این نکته که: معرفت عرب و علمشان، طريق وحيدو راه منحصر به فرد براي شناخت و معرفتند خودداري ننموده است. منهج تجربي عربي در عصر بيكن در اروپا انتشار يافت و مردم آن را آموختند ،و رغبت تامّ و تمامي ایشان را بدان سوق ميداد.
وي اضافه ميكند كه: هيچيك از اقسام و انواع علوم اروپائي نيست كه فرهنگ و تمدّن اسلامي در آن تأثير اساسي نداشته باشد. و مهمترين اثر فرهنگ اسلامي، تأثير آن در علم طبيعي و روح علمي است. اينها دو نيروئي هستند كه علم جديد را جدا و ممتاز ميكنند. سپس ميافزايد:
«آنچه را كه علوم ما به عرب مديون است، تنها اكتشاف نظريّات مبتكرانه و جوّال متحرّك نيست؛ علم بيش از اين مقدار مديون تمدّن و فرهنگ اسلامي است ؛ چرا كه يونانيان طرقي را ابداع نموده راههائي را گشودند و احكام و مسائلي را تعميم دادند، وليكن راههاي تحقيق و جمع آوري علوم تجربي و تدوين آنها و روشهاي دقيق علمي و ملاحظۀ تفصيلي عميق و بحث و فحصهاي تجربي، تمام اينها از مزاج علوم يوناني، غريب بودهاند.
آنچه را كه ما علم ميناميم و در اروپا ظاهر شد، نتيجۀ روح تازهاي است در بحث و تحقيق. و نتيجۀ طرق جديدهاي است در استقصاء و تتبّع كه همان طريقۀ تجربه و ملاحظه و قياس است. و نتيجۀ تطوّر و دگرگوني علوم رياضي است به صورتي كه يونان آن را نشناخته بود.
و اين روح، و اين مناهج را عرب داخل جهان اروپا نمود.»
يا همچنانكه مستشرق معاصر: برنارد لويس ميگويد: اروپاي قرون وسطي، دَيْن دوچنداني را به معاصرين عرب خود متحمّل شد. ايشان بودند كه واسطۀ در انتقال جزء كبيري از آن ميراث گرانقيمت كه به اروپا منتقل شد بودند.
همانطور كه اروپا از عرب طريقۀ تازهای را آموخت که عقل و انديشه را بر فراز قدرت قرار داد، و وجوب بحث و جستجوی مستقلّ و تجربه را تبلیغ نمود. و اين دو امر مهمّ و دو اساس، سهميّۀ بزرگي در پشت سر گذاردن دوران قرون وسطي، و إعلام عصر نهضت( رنسانس) داشتند.
راجر بيكن چنان تحت تأثير منهج عربي قرار گرفت و منهج ارسطوئي، كه سيطره بر انديشۀ اروپائي یافته بود را از جهت فساد در بعضي استنتاجاتي كه در علوم طبيعي داشت، رفض نموده بود، كه ميگويد:
If it had my way , I should burn all books of Aristotle for the study of them Can Lead to a Loss of time , produce error , increase ignorance.
و عربياش اينست: لَوْ اُتيحَ ليَ الأمرُ لَاحرَقْتُ كلَّ كُتبِ أرَسطو. لأِنّ دِراستَها يُمْكِنُ أنْ تُؤَدّيَ إلَي ضِياعِ الوَقتِ وَ الوُقوعِ في الخَطآءِ و نَشرِ الجَهالة.
«اگر قدرت دست من بود، جميع كتابهاي ارسطو را ميسوزاندم، زيرا كه تعليم و تعلّم آن ممكن است به ضايع شدن وقت، و وقوع در خطا، و انتشار جهالت منجرّ گردد.» و همانطور كه گوستاولوبون پس از گذشت شش قرن از مرگ بيكن ميگويد: أدْركَ العَربُ بَعدَ لَأيٍ أنّ التَّجرِبةَ و الْمُشاهَدةَ خَيرٌ مِن أفْضلِ الكُتب. و لِذلكَ سَبَقوا اُوروبَةَ إلَي هذِه الحَقيقة، فَالمُسلِمونَ أسبَقُ إلَي نظامِ التَّجرِبةِ في العُلوم.
«عرب پس از مدّت و شدّت، ادراك نمودند كه: تجربه و مشاهده از بهترين كتابها بهتر است. و روي اين اساس در اين حقيقت بر اروپائيان سبقت دارند، بنابراين مسلمين در نظام تجربه در علوم پيشترند.»
*ـ در کتابش:« إعادَةُ تَكْوينِ الفِكْرِ الدّينيِّ في الإسلام»[إحیای فکر دینی در إسلام]
The Reconstruction of Religious Thinking
**ـ در کتابش: «صُنعُ الإنسانيّة» [ساختن إنسانیّت]Making of Humanity
***ـ راجر بيكن در سنۀ 1294 مرد، و دانشگاههاي عربي و عربها، تا دو قرن پس از آن در أندلس، در كنار مراكزي كه براي ترجمۀ علومشان در فرانسه و أندلس و ايتاليا و آلمان تأسيس يافته بود، باقي ماندند.
راجر بيكن لغت عربي و عبراني را خوب ميدانست. و به تجارب علمي در فیزیک و شیمی ممارست داشت. معاصرين وي در برابر او مقاومت كردند، امّا پاپ بازويش را محكم و وي را تقويت مينمود. و به كيفر نوشتجاتش در پاريس او را به زندان انداختند. آن نوشتجات طليعههائي براي كشفهاي علمي جديد (مانند عدسيها، و ماشينهائي كه داراي محرّك إبتدایی بود، و طيّارهها) شد.
وي معتقد بود كه: «فلسفه از زبان عربي استمداد دارد. و بنابراين زبان لاتين قدرت و توان فهم كتب مقدّسه و فلسفه را ندارد مگر زمانيكه لغتي كه از آن نقل شده است شناخته شود». و چندين قرن پيش از وي ـ و تحقيقاً در سال 0 92 ميلادي ـ پادشاه صقالبه (اِسلاوها) از خليفه طلب كرد كه به سوي او بفرستد معلّمين و فقهائي را، و اين كار انجام گرفت. و جغرافيدانان عرب از قرن نهم ميلادي در ارمنيّه بودند.
و همچنين پاپ سِيلوِستر (از سال 999 تا 3 00 1 ) علوم خود را در مسجد قرطبه فراگرفت، و پيش از آنكه رئيس دير رافنا شود، اسمش راهب ژيلبر بود. و اوست كه علوم عربي و أعداد عربي را به اروپا منتقل ساخت. او مدرسهاي در ايتاليا و مدرسۀ دگري در ريمس آلمان براي نقل علوم عربي ايجاد كرد. و به ثبوت پيوسته است كه: مدرسۀ وعّاظ (مبلّغان) در طُلَيطَلة براي تدريس لغت عربي در سال 0 125 ميلادي تأسيس يافت، و پس از آن مجلس وين در سال 1311 ميلادي امريّه صادر نمود تا علوم عربي در پاريس و سلامانكا وغيرها تدريس شود.
و در سال 7 0 12، جِنووا دانشگاهي براي نقل كتابهاي عربي ايجاد كرد؛ و در سنۀ 9 0 12، 1215 مجمع مقدّس مسيحي تدريس كتابهاي ابن رشد، و ابن سينا را چون در آنها آزادي و حرّيّت فكر و انديشه بود، ممنوع كرد.
و در سنه 1296 مجمع لاهوتي تحريم تدريس فلسفۀ عربي را مقرّر داشت؛ و حكم به محروميّت كسي نمودند كه معتقد بود عقل انساني در ميان جميع افراد مردم، واحد است.
امپراطور فردريك دوّم جامعۀ نابولي (دانشگاه ناپل) را تأسيس كرد براي نقل علوم عربي، مهمتر و بالاتر از آنچه را كه مدرسۀ سالرنو كه در مجاورت آن بود، نقل نموده بود. و عربهایي كه از اسپانيا رانده شده بودند، مدرسۀ مونيليه در پرووانس را در جنوب فرانسه تأسيس كردند.
و شريف ادريسي معلّم راجر، پادشاه صِقلّيّه (سيسيل)،در سال 1153 براي او كرهاي از نقره مانند كرۀ زمين ساخت قبل از آنكه اروپا بداند كه زمين كروي شكل است.
و محقّق و ثابت است كه فيبروناتشي Fibronacci اوّلين دانشمندي كه به علم جبر اشتغال پيدا نمود، در عصر پادشاه فردريك دوّم پادشاه صقلّيّه، به مصر و سوريّه كوچ كرد، و ادلارد بائي Adilard of Bath دو علم فلك (نجوم) و هندسه را نزد عرب خواند. و اينها افرادي هستند كه طليعهها و جلوداران عصري بودند كه در آن ميزيستهاند.
و در همين عصر مدرسۀ صقلّيّه، و مثل آن مدرسۀ سالرنو در جنوب ايتاليا و دانشگاه ناپل كه امپراطور فردريك دوّم آن را تأسيس كرده بود، علوم عربي را پخش نموده و منتشر ميساختند.
عرب جزيرههاي بحر ابيض (درياي سفيد) را، از كريت در سال 212 تا صقلّيّه در سال 216 ،يعني در نيمۀ اوّل از قرن نهم ميلادي، تصرّف كردند همچنانكه بر باري، و برينديزي در وسط ايتاليا استيلا يافتند، و سيطرۀ آنان بر دو ايالت كاميانيا و ابروزي (آبروتتسي) استوار شد، و در آن دو محلّ، حكومتهاي عربي اقامه نمودند؛ و قدرت و حكومت عرب اندلس تا جنوب فرانسه در ايالت پرووانس امتداد يافت، و روم را محاصره كردند.
لباسهاي پاپ با حروف عربي مزيّن و مُطَرّز بود. و تحت تأثير واقع شدن دانته از تمدّن عرب در كتاب «كمدي إلهي» واضح است؛ و اوست كه در كتابش از صلاح الدّين ايّوبي، و از دوك گودفُرُواي (سلطان گودفُرُواي پادشاه بيت المقدس در جنگ با صليبيها بود) ياد ميكند. و إعزام سفراء ميان ملوك و امراء فرنگ با سلاطين اسلام، همه گونه اسباب تمدّن را به سوي اروپا كشيد. و كتابهاي ابن رُشد و غزالي در آن ايّام تأمين كنندۀ غذاي علميِ فكر اروپائي بود. و نوشتجات قدّيس توماس اكوين (القدّيس توما) ناطق است به تأثّر ظاهر يا نقل كامل از تمدّن و حَضارت اسلام.
و اوّلين رصد فلكي كه در اروپا بر پا شد آن را عرب در اشبيليّه بر پا كردند. و اوّلين مدرسۀ پزشكي در اروپا همانست كه در سالِرن اقامه نمودند. و از سال 0 97 در غَرناطۀ اسپانيا 0 12 مدرسه كه از آنها 17 مدرسۀ بزرگ و 27 مدرسۀ مجّاني بود تأسيس كردند كه در آنها أشراف و نُبَلاي اروپا علوم عربيّه را ميآموختند.
و هنگاميكه طُليطله در سنۀ 85 0 1 بواسطۀ غلبۀ اسپانيها سقوط كرد، در آنجا مدارسي را براي ترجمۀ علوم عربي دائر نمودند؛ و اين نقل علوم متوقّف نماند، بلكه بواسطۀ سقوط قُرطُبه (كُردُبا) در سنۀ 1236 و سپس سقوط غرناطه (گرانادا) در سنۀ 1492 مصادر ومحلّهاي جديدي براي ترجمه آماده و مهيّا شد.
و بعد از سقوط طليطله، دربار آلفونسو ششم كاملاً بخود رنگ فرهنگ و تمدّن عرب را گرفته بود، بلكه وي خود را امپراطور دو عقيدۀ: مسلمان و مسيحي خواند. و آلفونسو پنجم ملقّب به حكيم كه پادشاه قشتاله (كاستيل) از سنۀ 1252 تا 1284 ميلادي بود، بزرگترين مبلّغ تمدّن و فرهنگ عرب بشمار ميآمد، و يهود براي وي جميع كتابهاي عرب را گرد آوردند. و در سنۀ 0 125 در طليطلة، جماعت وعّاظ (هيئت مبلّغان) مدرسهاي براي تدريس لغت عربي و عبري تأسيس نمودند به قصد نصراني كردن مسلمين، همچنانكه كتابهائي در دفاع از مسيحيّت، ضدّ مسلمين تأليف شد. و اُسقف استفان در پاريس در كتابهاي ابن رشد مناقشه ميكرد. و در آخر دوران مسلمين در اندلس محكمههاي تفتيش در مقابل علم و فلسفه كه از انتشار آنها از كتابهاي مسلمين در خوف افتاده بودند، تشكيل شد.
و در بحر در مدّت هجده سال (از 1481 ـ 1499 ) اين محكمهها 0 22 0 1 مرد را زنده آتش زدند؛ و 0 686 نفر را به دار كشيدند، و 000 97 نفر ديگر را به سائر انواع عقوبتها، عقوبت كردند. ودر سنۀ 2 0 15 مجمع لاترانا مقرّر نمود تا هر كس در فلسفۀ ابن رشد نظراندازد مورد لعنت قرار گيرد، چونكه ابن رشد، قائل به آزادي عقل است.
مراجعه شود به فصل دوّم با عنوان: «قوّةُ الحَضارةِ العِلميّة» از باب اوّل در كتاب ما: «توحيدُ الاُمّةِ العربيّة» فقرات 4 تا 18. ((
[67] ـ در «كشف الظّنون» طبع عثماني سنۀ 0 136 هجري؛ ج 1، ص 391 و ص 392 گويد: )) از كساني كه اين كتاب «تذكرة» را شرح كردند، علاّمه سيّد شريف جرجاني متوفّي در سنۀ 816 بود، و نيز آن را محقّق نظام الدّين حسن بن محمّد نيشابوري معروف به نظام أعرج شرح كرد و آن را «توضيح التّذكرة» نام نهاد ودر سنۀ 811 از آن فارغ شد، و اين شرح مشهور و مقبولي است. و سپس آن را محمّد خَفري كه در متن بيانش را آورديم شرح كرد. و گفته ميشود كه: علاّمه قطب الدّين محمّد بن مسعود شيرازي، و فاضل عبدالعلي بيرجندي نيز شرحي بر آن نوشتهاند وليكن من آنرا نديدهام (آنها را نديدهام). ((
[68] ـ يكي از موادّ غذائي و داروهائي كه امروزه در كشورهاي كفر از آن استعمال ميكنند و آن را بهترين موادّ و دارو از نظر بهداشتي ميدانند، غذاها و دواهائي است كه از فاضلاب شهرها تهيّه مينمايند. بدينطريق كه كارخانه تجزيۀ موادّ شيميائي را در محلّ اجتماع فاضلابها نصب ميكنند و آنچه از نجاسات و فضولات انسان و حيوانات و سائر كثافات در فاضلاب است در آن كارخانه ميرود و تجزيه ميشود. و از موادّ بدست آمده، روغن و كره و موادّ نشاستهاي و پروتئيني و حتّي گوشت ميسازند و همۀ اقسام از ويتامينها را كه بطور سرشار در آن وجود دارد، بصورت موادّ غذائي و اقسام دارو درميآورند و به بازار عرضه ميكنند.
در زمان طاغوت در نظر داشتند در طهران فعلاً كارخانۀ كوچكي از آن را در ممرّ فاضلاب بيمارستان هزار تختخوابي نصب كنند كه با اقدام و جلوگيري علماء أعلام عملي نشد. و نيز در اصفهان نزديك بود اين كار جامۀ عمل بپوشد؛ يك نفر مهندس از فاضلاب آنجا كرهاي تهيّه كرد و به بازار عرضه كرد و خودش هم در مجمع عرضه از آن خورد. گويند: به قدري شبيه به كرۀ طبيعي بود كه متخصّصين مشكل بود بتوانند بين آن دو را فرق بگذارند؛ از آن عمل هم جلوگيري شد. امّا در كشورهاي كفر از ساليان درازي است كه اين عمل مشهور است. و حتّي از آن كارخانه عِطر مصنوعي ميگيرند. گويند صابونهاي معطّري كه از خارجه ميآيد، در بعضي از اقسام آنها همين عطر را زدهاند. بايد دانست كه اين موادّ غير از موادّي است كه از نفت ميگيرند و ميگويند: هفتاد درصد موادّ خوراكي از نفت تهيّه ميشود، و غير از عطري است كه از آن بدست ميآورند و گران قيمت ترين و نادرترين اقسام عطر در دنياست.
[69] ـ «انسان موجود ناشناخته» طبع ششم، ص 22 و 23؛ بايد دانست كه تأليف كتاب «انسان موجود ناشناخته» در سنۀ 1935 ميلادي بوده است، و تا اين زمان كه سنۀ 9 0 14 هجري قمري، و مطابق با 1988 ميلادي است، 53 سال از تأليف آن ميگذرد.
[70] ـ همين كتاب، ص 199 و 00 2
[71] ـ دو سيّد و آقاي بزرگوار: اوّل به نام حاج سيّد عبدالحسين خسروي همداني كه چند سال است به رحمت حقّ پيوسته است. او در همدان طبابت ميكرد، و اخيراً در طهرانبود، و رسماً از طرف وزارت بهداري و دانشكدۀ پزشكي، تصديق طبابت داشت. دوّم آقاي حاج سيّد احمد عليّ همداني پسر عموي ايشان كه فعلاً در همدان هستند و مشغول طبابت ميباشند، پيرمردي است زحمت كشيده. أبْقاهُ الله إنْ شآءَ الله.
[72] ـ ناقل اين قضيّه براي حقير، جناب محترم استاد و پزشك عاليقدر دندان: دكتر باكدان آراكليان، هَداهُ اللهُ تعالي إلي النَّهجِ القَويم و الصّراطِ المُستقيم است كه هم در تخصّص و استادي در فنّ خود، و هم از جهت صدق و راستي، از پزشكان ارجمند ماست.