صفحه قبل

برزخ‌ و قيامت‌ انسان‌ در خود اوست‌ و ميتواند در دنيا به‌ آن‌ برسد

بنابراين‌ افرادي‌ كه‌ در دنيا هستند، ميتوانند هم‌ به‌ برزخ‌ برسند و هم‌ به‌ قيامت‌، و مشاهده‌ كنند كه‌ عالم‌ برزخ‌ بر اين‌ عالم‌ طبع‌ احاطه‌ دارد، و عالم‌ قيامت‌ بر عالم‌ برزخ‌ و دنيا هر دو احاطه‌ دارد.

پس‌ از بيان‌ اين‌ مطلب‌ كه‌ به‌ عنوان‌ مقدّمه‌ يادآور شديم‌، معلوم‌ ميشود كه‌ اگر از ما سؤال‌ كنند كه‌ زمان‌ قيامت‌ چه‌ موقع‌ است‌؟ جواب‌ آن‌ چيست‌.

جواب‌ آن‌ اينستكه‌ قيامت‌ حاضر است‌، حاضر! از يك‌ چشم‌ به‌هم‌ زدن‌ به‌ انسان‌ نزديكتر است‌. و رضوان‌ خدا از يك‌ چشم‌ به‌ هم‌ زدن‌ به‌ انسان‌ نزديكتر است‌. چون‌ برزخ‌ انسان‌ در خود انسان‌ است‌، و چون‌ قيامت‌ انسان‌ در خود انسان‌ است‌.


ص156

نفس‌ انسان‌ احاطه‌ بر عالم‌ مثال‌ و صورت‌ انسان‌ دارد و مثال‌ و صورت‌ احاطه‌ بر بدن‌ دارد، و بنابراين‌ از همه‌ چيز به‌ انسان‌ حتّي‌ از يك‌ چشم‌ بر هم‌ نهادن‌ هم‌ نزديكتر، همان‌ برزخ‌ و قيامت‌ انسان‌ است‌.

غاية‌ الامر براي‌ رسيدن‌ و ادراك‌ كردن‌ اين‌ معني‌، اين‌ ديوار بايد طيّ شود، آن‌ ديوار برزخي‌ بايد طيّ شود، بايد در صور دميده‌ شود.

اينها براي‌ طول‌ مسافت‌ است‌ نه‌ بُعد راه‌.

كسيكه‌ نمي‌تواند الآن‌ اين‌ ديوار را بشكافد و فوراً به‌ مقصود برسد، طول‌ اين‌ ديوار را بايد طيّ كند. حالا اين‌ ديوار در چه‌ مدّت‌ طيّ ميشود؛ پنجاه‌ سال‌، شصت‌ سال‌، هفتاد سال‌، صد سال‌؛ بايد زندگي‌ كند تا بفهمد برزخ‌ چيست‌.

بعد ميرود در برزخ‌؛ فوراً كه‌ نمي‌تواند برود در قيامت‌، چون‌ اسير عالم‌ مثال‌ و صورت‌ است‌. بايد برود دنبال‌ آن‌ ديواري‌ كه‌ بين‌ برزخ‌ و قيامت‌ است‌، آنقدر راه‌ برود تا برسد به‌ آخر آن‌ ديوار. درحاليكه‌ اگر بتواند فوراً ديوار را بشكافد و به‌ رضوان‌ خدا و آن‌ نعمت‌هائي‌ كه‌ خداوند عزّوجلّ در قيامت‌ وعده‌ داده‌ است‌ برسد، ديوار را مي‌شكافد و خود را در قيامت‌ مي‌بيند.

مي‌پرسند: قيامت‌ كجاست‌؟ و چه‌ موقع‌ است‌؟

بازگشت به فهرست

بين‌ برزخ‌ و قيامت‌، حجاب‌ صورت‌ فاصله‌ است‌ از يك‌ چشم‌ بر هم‌ نهادن‌ نزديكتر.

وَ لِلَّهِ غَيْبُ السَّمَـٰوَ 'تِ وَ الارْضِ وَ مَآ أَمْرُ السَّاعَةِ إِلَّا كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ إِنَّ اللَهَ عَلَي‌' كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ. [128]


ص157

«غيب‌ آسمانها و زمين‌ اختصاص‌ به‌ خدا دارد. و امر قيام‌ ساعت‌ قيامت‌ نيست‌ مگر يك‌ چشم‌ بر هم‌ زدن‌ يا نزديكتر. خداوند بر هر چيزي‌ تواناست‌.»

خدا همه‌ جا هست‌، و ملكوت‌ و غيب‌ آسمانها و زمين‌ نيز همه‌ جا هست‌؛ پس‌ غيب‌ آنها در دست‌ خدا و با خدا و براي‌ خداست‌. چقدر طول‌ مي‌كشد انسان‌ به‌ قيامت‌ برسد؟ از يك‌ چشم‌ به‌ هم‌ زدن‌ سريعتر و نزديكتر؛ چون‌ هستي‌ و واقعيّت‌ نفس‌ انسان‌، به��� انسان‌ از يك‌ چشم‌ بر هم‌ زدن‌ نزديكتر است‌. إِنَّ اللَهَ عَلَي‌' كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ؛ مي‌تواند شما را به‌ يك‌ چشم‌ بر هم‌ نهادن‌ يا سريعتر از آن‌ به‌ قيامت‌ برساند.

پس‌ قيامت‌ چه‌ موقع‌ برپاست‌؟ نمي‌شود گفت‌: اكنون‌. برزخ‌ چه‌ موقع‌ برپاست‌؟ نمي‌شود گفت‌: اكنون‌. ولي‌ مي‌شود گفت‌: قيامت‌ و برزخ‌ هر دو بر پا هستند و هر دو موجودند.

چه‌ موقع‌ انسان‌ به‌ برزخ‌ ميرسد و آثار آن‌ عالم‌ را ادراك‌ ميكند؟

وقتي‌ كه‌ از عالم‌ طبع‌ قدم‌ بيرون‌ گذارد، و سلسلۀ اسباب‌ و مسبّبات‌ را محكوم‌ در دست‌ خدا ببيند.

چه‌ موقع‌ از عالم‌ برزخ‌ بيرون‌ مي‌آيد و عالم‌ قيامت‌ را ادراك‌ ميكند؟

وقتي‌ كه‌ عالم‌ صورت‌ را مضمحلّ كند و از آن‌ بگذرد، آن‌ وقت‌ وارد عالم‌ قيامت‌ ميشود. هر چه‌ زودتر، زودتر؛ و افرادي‌ كه‌ نمي‌توانند، ديرتر.


ص158

مؤمنين‌ زودتر از كفّار، و كفّار ديرتر. و براي‌ بعضي‌ در عبور از عَقَبات‌، برزخشان‌ خيلي‌ طول‌ مي‌كشد، و براي‌ رسيدن‌ به‌ قيامت‌ مشكلات‌ بسياري‌ در پيش‌ دارند، وليكن‌ براي‌ بعضي‌ آسان‌ است‌.

براي‌ ائمّۀ طاهرين‌ عليهم‌ السّلام‌ و اولياي‌ خدا بسيار آسان‌ است‌. آنها در دنيا برزخ‌ و قيامت‌ را پيموده‌اند، حساب‌ و كتاب‌ و صراط‌ و ميزان‌ و عدل‌ و بهشت‌ و جهنّم‌، همه‌ را ديده‌ و عبور كرده‌اند؛ و به‌ مقام‌ فناء در ذات‌ حضرت‌ احديّت‌ رسيده‌ و سپس‌ به‌ اين‌ عالم‌ رجوع‌ كرده‌ و براي‌ ما خبر آورده‌اند.

از رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ مي‌پرسند: مَتَي‌' هَـٰذَا الْوَعْدُ؟ «وعدۀ قيامت‌ را كه‌ خدا داده‌ است‌ كي‌ ميرسد؟»

وَ يَقُولُونَ مَتَي‌' هُوَ قُلْ عَسَي‌' أَن‌ يَكُونَ قَرِيبًا.[129]

«و ميگويند: چه‌ زماني‌ است‌ آن‌؟ اي‌ پيامبر! بگو: اميد است‌ كه‌ نزديك‌ باشد.»

آنهائي‌ كه‌ از پيغمبر سؤال‌ ميكردند چه‌ مي‌فهميدند اين‌ معاني‌ چيست‌؟

عالم‌ نفس‌ و روح‌، و تجلّيات‌ أنفُسيّه‌، و احاطۀ عالم‌ نفس‌ بر برزخ‌، و برزخ‌ بر اين‌ عالم‌؛ اينها مباحث‌ مهمّي‌ است‌، بسيار مهمّ.

اين‌ مطالبي‌ كه‌ در اين‌ چند بحث‌ اخير بيان‌ شد، شيره‌ كشيده‌ شدۀ تمام‌ آيات‌ قرآن‌ و روايات‌ و اخباري‌ است‌ كه‌ دربارۀ معاد و معارف‌ الهيّه‌ وارد شده‌ است‌.


ص159

آن‌ شخصي‌ كه‌ مشرك‌ بوده‌ و تازه‌ ايمان‌ آورده‌، يا آن‌ مشركي‌ كه‌ هنوز ايمان‌ نياورده‌، و از رسول‌ الله‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ سؤال‌ ميكند: قيامتي‌ را كه‌ وعده‌ ميدهي‌، چه‌ موقع‌ بر پا ميشود؟ رسول‌ اكرم‌ در جواب‌ او چه‌ بگويد؟ چه‌ قِسم‌ او را تفهيم‌ كند؟ چه‌ قسم‌ متوجّهش‌ سازد كه‌ هم‌ اكنون‌ تو در آتش‌ ميسوزي‌! سراپايت‌ را آتش‌ فرا گرفته‌ است‌ امّا ادراك‌ نمي‌كني‌! الآن‌ قيامت‌ تو با تست‌، ولي‌ نمي‌فهمي‌! بايد اين‌ دنيا را سپري‌ كني‌! بروي‌ در برزخ‌! از آن‌ عذاب‌هاي‌ سخت‌ برزخي‌، آنقدر بچشي‌ تا برسي‌ به‌ قيامت‌! در صور دميده‌ شود، تو را در محشر حاضر كنند، اوّلين‌ و آخرين‌ حاضر شوند در روزي‌ كه‌ پنجاه‌ هزار سال‌ به‌ طول‌ مي‌انجامد، اين‌ مراحل‌ همه‌ بايد طيّ شود تا بفهمي‌ كه‌ قيامت‌ چگونه‌ است‌!

غير از اين‌ پيغمبر نمي‌تواند بگويد. و چقدر عالي‌ و صحيح‌ و حساب‌ شده‌ و طبق‌ واقع‌ جواب‌ داده‌ است‌، و چقدر نيكو فرموده‌: قُلْ عَسَي‌'ٓ أَن‌ يَكُونَ قَرِيبًا. «بگو: شايد نزديك‌ باشد، اميد است‌ نزديك‌ باشد.»

ديگر از اين‌ جمله‌ بهتر و عالي‌تر چه‌ گفتاري‌ است‌؟

وَ يَقُولُونَ مَتَي‌' هَـٰذَا الْوَعْدُ إِن‌ كُنتُمْ صَـٰدِقِينَ * قُلْ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِندَ اللَهِ وَ إِنَّمَآ أَنَا نَذِيرٌ مُبِينٌ * فَلَمَّا رَأَوْهُ زُلْفَةً سِيٓـَتْ وُجُوهُ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ قِيلَ هَذَا الَّذِي‌ كُنتُم‌ بِهِ تَدَّعُونَ. [130]

و ميگويند: اين‌ وعده‌اي‌ كه‌ شما ميدهيد، ميگوئيد: بهشتي‌ و


ص160

جهنّمي‌ هست‌، جهنّم‌ محلّ كافران‌ و بهشت‌ محلّ مؤمنان‌ است‌، اگر راست‌ ميگوئيد، وقتش‌ را معيّن‌ كنيد و بگوئيد چه‌ موقع‌ برپا ميشود.

اي‌ پيامبر! به‌ آنها بگو: اين‌ است‌ و غير از اين‌ نيست‌ كه‌ علمش‌ در نزد خداست‌. من‌ آمده‌ام‌ شما را از عواقب‌ وخيم‌ كفر و شرك‌ و نفاق‌ و كردار زشت‌ بترسانم‌. و من‌ به‌ وضوح‌ و روشني‌ شما را از اين‌ خطر بر حذر ميدارم‌. شما برويد خودتان‌ را اصلاح‌ كنيد! شما چكار به‌ وقتش‌ داريد؟ اطّلاع‌ وقت‌ آن‌ دردي‌ از شما دوا نمي‌كند، خود را درست‌ كنيد كه‌ گرفتار نشويد؛ اين‌ مهمّ است‌!

وقتي‌ ببينند كه‌ قيامت‌ نزديك‌ شده‌ است‌، چهره‌ و سيماي‌ كسانيكه‌ كافر بودند سياه‌ و تباه‌ و خراب‌ و بد ميگردد. آن‌ وقت‌ به‌ آنها خطاب‌ ميشود كه‌ اينست‌ همان‌ قيامتي‌ كه‌ شما بطلان‌ و عدم‌ آن‌ را مي‌پنداشتيد، و بر عقيدۀ خود كه‌ نبودِ آن‌ بود صحّه‌ مي‌نهاديد!

شما قيامت‌ را مسخره‌ ميكرديد كه‌ چه‌ موقع‌ مي‌آيد؟ چگونه‌زمين‌ از بين‌ ميرود؟ كُرات‌ سَماوي‌ فرو ميريزد؟ ديديد كه‌ از يك‌ چشم‌ به‌ هم‌ زدن‌ به‌ شما نزديكتر بود! ادراك‌ نموديد كه‌ قرب‌ آن‌ از چه‌ قرار بود!

بازگشت به فهرست

آيات‌ دالّۀ قرآن‌ بر نزديكي‌ قيامت‌

و لَوْ تَرَي‌'ٓ إِذْ فَزِعُوا فَلَا فَوْتَ وَ أُخِذُوا مِن‌ مَكَانٍ قَرِيبٍ.[131]

«اي‌ پيغمبر! كاش‌ ميديدي‌ زماني‌ را كه‌ اين‌ كفّار و مشركين‌ را كه‌ براي‌ جهنّم‌ ميگيرند و ميبرند، چگونه‌ فَزَع‌ و جَزَع‌ مي‌كنند؛ و هيچيك‌ از آنها نمي‌تواند خود را نجات‌ دهد. و آنها را از مكان‌ نزديك‌


ص161

ميگيرند. (ناگهان‌ آنانرا ميربايند و در ميان‌ آتش‌ ميبرند.)»

در اينجا قرآن‌ كريم‌ نزديكي‌ دنيا به‌ قيامت‌ را به‌ «مكان‌ نزديك‌» تعبير كرده‌ است‌.

يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَرًا وَ مَا عَمِلَتْ مِن‌ سُوٓءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَهَا وَ بَيْنَهُوٓ أَمَدَا بَعِيدًا. [132]

«روزي‌ ميرسد كه‌ در آن‌ روز هر نفسي‌ آنچه‌ را كه‌ از اعمال‌ نيكو بجاي‌ آورده‌ است‌ حاضر مي‌بيند، و دوست‌ دارد بين‌ او و بين‌ اعمال‌ زشتي‌ كه‌ انجام‌ داده‌ است‌ فاصلۀ دوري‌ باشد.»

اين‌ آيه‌ دلالت‌ دارد بر آنكه‌ اعمالي‌ كه‌ انسان‌ انجام‌ ميدهد از خير و شرّ، نفس‌ اين‌ اعمال‌ در قيامت‌ حاضر است‌. يعني‌ عين‌ اين‌ اعمال‌ در برزخ‌ است‌ و در قيامت‌ است‌، غاية‌ الامر به‌ صورت‌ برزخي‌ و قيامتي‌ آن‌ در دنيا ديده‌ نمي‌شود. پس‌ قيامت‌ و برزخ‌ آنقدر به‌ دنيا نزديكند كه‌ نفس‌ عمل‌ دنيوي‌ به‌ مجرّد انجام‌ دادن‌ آن‌، هم‌ در برزخ‌ و هم‌ در قيامت‌ حاضر است‌.

چون‌ انسان‌ در دنيا در پشت‌ دو ديوار برزخ‌ و قيامت‌ است‌، اين‌ اعمال‌ را به‌ صورت‌ برزخي‌ و قيامتي‌ نمي‌بيند؛ وقتي‌ عبور كرد، اعمالي‌ كه‌ قبل‌ فرستاده‌، همه‌ را حاضر و موجود و محفوظ‌ مينگرد.

صورت‌ برزخي‌ عمل‌، و حقيقت‌ نفس‌ الامري‌ عمل‌ كه‌ در قيامت‌ است‌؛ به‌ مجرّد عمل‌ در عالم‌ طبع‌ موجود، و هر يك‌ در موطن‌ و ظرف‌ خود قرار ميگيرند.


ص162

وَ لَوْلَا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن‌ رَبِّكَ إِلَي‌'ٓ أَجَلٍ مُسَمًّي‌ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ [133].

آيۀ بسيار عجيبي‌ است‌ در افادۀ اين‌ معناي‌ مورد بحث‌.

«اگر كلمه‌اي‌ از خداي‌ تو سبقت‌ نميگرفت‌ و جلو نمي‌افتاد، كه‌ مردم‌ را تا اجل‌ مُسمّي‌ در دنيا نگهدارد و مرگ‌ آنانرا تا آن‌ زمان‌ تأخير اندازد، هر آينه‌ بين‌ مردم‌ فوراً حكم‌ ميشد (و تمام‌ افراد بشر خود را در قيامت‌ ميديدند).»

بازگشت به فهرست

اگر خواست‌ الهي‌ نبود تمام‌ افراد قيامت‌ و ملكوت‌ خود را مي‌ديدند

بين‌ ما و قيامت‌ فاصله‌ نيست‌. علّت‌ اينكه‌ بين‌ ما و قيامت‌ جدائي‌ افتاده‌، آن‌ كلمۀ خدا و خواست‌ خداست‌ كه‌ آمده‌ و جلوگيري‌ كرده‌ است‌. آن‌ كلمه‌ كدام‌ است‌؟

وَ لَكُمْ فِي‌ الارْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتَـٰعٌ إِلَي‌' حِينٍ. [134]

چون‌ افراد بشر از نسل‌ آدم‌ در دنيا آمدند، خداوند مقدّر فرمود كه‌ بايد در روي‌ زمين‌ متمكّن‌ شوند و تا زمان‌ معيّن‌ از ثمرات‌ زمين‌ تمتّع‌ و بهره‌برداري‌ نمايند.

اين‌ حكم‌ خدا و تقدير خدا بر سكونت‌ بشر در روي‌ زمين‌، همان‌ كلمۀ الهيّه‌اي‌ است‌ كه‌ انسان‌ را در دنيا تا زمان‌ خاصّ و مشخّص‌ نگهداشت‌. و اگر اين‌ كلمۀ خاصّ نبود لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ، فوراً بين‌ انسانها حكم‌ ميشد: بين‌ انسانها با يكدگر، و بين‌ انسانها با اعمال‌ خودشان‌؛ و بنابراين‌ فوراً انسان‌ در بهشت‌ و يا در جهنّم‌ بود و هيچ‌ فاصله‌اي‌ بين‌ او و عالم‌ ملكوت‌ أعلي‌ و بهشت‌ و دوزخ‌ وجود نداشت‌.


ص163

چون‌ لغت‌ «سَبْق‌» آنجائي‌ استعمال‌ ميشود كه‌ بين‌ چيزي‌ و چيز ديگري‌ فاصله‌ باشد.

مثلاً شما ميگوئيد: من‌ از رفيقم‌ سبقت‌ گرفتم‌؛ يعني‌ در راه‌، رفيق‌ را عقب‌ گذارديد و سبقت‌ گرفتيد بسوي‌ مكان‌ معيّن‌؛ و در نتيجۀ اين‌ پيشي‌ گرفتن‌، بين‌ شما و رفيقتان‌ فاصله‌ افتاد! و گرنه‌ سبقت‌ معني‌ ندارد اگر پيوسته‌ با رفيقتان‌ با يك‌ سرعت‌ در مسير حركت‌ ميكرديد، با هم‌ بوديد بدون‌ جدائي‌ و فاصله‌!

سبقتِ كلام‌ خداست‌ كه‌ نميگذارد به‌ حساب‌ مردم‌ رسيدگي‌ شود، و آن‌ «كلمۀ الهيّه‌» است‌ كه‌: بايد تا زمان‌ معيّن‌ در زمين‌ بمانيد: وَ لَكُمْ فِي‌ الارْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتَـٰعٌ إِلَي‌' حِينٍ. اگر اين‌ كلمه‌ نبود الآن‌ مهلت‌ نبود، بلكه‌ فوراً به‌ حساب‌ مردم‌ رسيدگي‌ ميشد و بين‌ آنان‌ حكم‌ خدا صادر مي‌گشت‌، و تمام‌ افراد بشر خود را در ملكوت‌ ميديدند؛ اعمّ از ملكوت‌ بهشت‌ و يا جهنّم‌.

بازگشت به فهرست

در قيامت‌، اهل‌ محشر دنيا و برزخ‌ را به‌ قيامت‌ نزديك‌ مي‌بينند

در قرآن‌ كريم‌ آياتي‌ وارد است‌ كه‌ وقتي‌ افراد مجرم‌ در روز بازپسين‌ محشور ميگردند، خداوند از آنها سؤال‌ ميكند: چقدر شما در روي‌ زمين‌ درنگ‌ كرديد؟

آنها در پاسخ‌ ميگويند: درنگ‌ ما در عالم‌ برزخ‌ ـ كه‌ عالم‌ زمين‌ نيز به‌ آن‌ گفته‌ ميشود ـ بسيار كم‌ بوده‌ است‌. در حاليكه‌ عذاب‌ خدا در برزخ‌ بر آنها شديد بوده‌، و هنگام‌ حشر نيز مشكلاتي‌ داشتند، و در دنيا هم‌ خيلي‌ زندگي‌ كردند؛ و مجموع‌ اينها زياد است‌.

امّا آنها ميگويند: ما يك‌ ساعت‌ بيشتر درنگ‌ نكرديم‌. اين‌ يك‌


ص164

ساعت‌ يعني‌ چه‌؟

يعني‌ چون‌ به‌ عالم‌ قيامت‌ وارد ميشوند و احاطۀ آن‌ عالم‌ را بر برزخ‌ و دنيا مي‌بينند، چنان‌ مشاهده‌ مي‌كنند كه‌ از شدّت‌ ارتباط‌ و اتّصال‌ عوالم‌ به‌ يكديگر كه‌ در حقيقت‌ يك‌ عالم‌ واحدي‌ بيش‌ نيست‌، درنگ‌ آنها در دنيا و برزخ‌ يك‌ ساعت‌ بيشتر نبوده‌ است‌. قرب‌ عوالم‌ را در آنجا به‌ خوبي‌ حسّ مي‌كنند.

يَسْـَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْسَیـٰهَا * فِيمَ أَنتَ مِن‌ ذِكْرَيـٰهَآ * إِلَي‌' رَبِّكَ مُنتَهَـٰهَآ * إِنَّمَآ أَنتَ مُنذِرُ مَن‌ يَخْشَيـٰهَا * كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَهَا لَمْ يَلْبَثُوٓا إِلَّا عَشِيَّةً أَوْ ضُحَـٰهَا. [135]

«اي‌ پيامبر! از تو سؤال‌ مي‌كنند از تعيين‌ ساعت‌ و موقعي‌ كه‌ ميخواهد قيامت‌ بر پا شود، كه‌ تحقّق‌ و وقوعش‌ چه‌ موقع‌ است‌؟ اي‌ پيغمبر ما! به‌ ساعت‌ قيامت‌ چكار داري‌؟ انتهاي‌ ساعت‌ بسوي‌ پرورد��ار تو است‌! و به‌ تحقيق‌ كه‌ تو براي‌ ترسانيدن‌ و بيم‌ دادن‌ و برحذر داشتن‌ افرادي‌ آمده‌اي‌ كه‌ از قيام‌ قيامت‌ در خوف‌ و خشيت‌ هستند. و چون‌ در قيامت‌ آيند و آن‌ مناظر را مشاهده‌ كنند، مثل‌ آنكه‌ يك‌ شب‌ يا يك‌ روز بيشتر توقّف‌ نكرده‌اند.» آنقدر آن‌ عالم‌ را به‌ اين‌ عالم‌ پيوسته‌ و چسبيده‌ و نزديك‌ مي‌بينند.

كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَ مَا يُوعَدُونَ لَمْ يَلْبَثُوٓا إِلَّا سَاعَةً مِن‌ نَهَارٍ. [136]

«مثل‌ آنكه‌ افراد انسان‌ در روزي‌ كه‌ مي‌بينند آنچه‌ را كه‌ آنها را از


ص165

آنها بر حذر داشته‌اند و بيم‌ داده‌اند، يك‌ ساعت‌ از يك‌ روزي‌ را بيشتر در عالم‌ دنيا و برزخ‌ توقّف‌ ننموده‌اند؛ و به‌ زودي‌ به‌ قيامت‌ رسيده‌اند.»

قَـٰلَ كَمْ لَبِثْتُمْ فِي‌ الارْضِ عَدَدَ سِنِينَ * قَالُوا لَبِثْنَا يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ فَسْـَلِ الْعَآدِّينَ * قَـٰلَ إِن‌ لَبِثْتُمْ إِلَّا قَلِيلاً لَوْ أَنَّكُمْ كُنتُمْ تَعْلَمُـونَ. [137]

«خداوند به‌ اينها ميفرمايد: شما چند سال‌ در روي‌ زمين‌ درنگ‌ كرديد؟!

آنها جواب‌ ميدهند: ما يك‌ روز، يا مقداري‌ از يك‌ روز را درنگ‌ كرديم‌؛ خداوندا! از حسابگران‌ بپرس‌ كه‌ ما واقعاً درست‌ ميگوئيم‌!

خداوند ميفرمايد: آري‌ شما درنگ‌ نكرديد مگر زمان‌ بسيار اندكي‌، اگر شما اهل‌ علم‌ و دانش‌ اين‌ معني‌ بوديد!»

بازگشت به فهرست

سعه‌ و احاطۀ عوالم‌، زمان‌ طولاني‌ را در نظر مجرمين‌ كوتاه‌ مي‌سازد

وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ مَا لَبِثُوا غَيْرَ سَاعَةٍ كَذَ'لِكَ كَانُوا يُؤْفَكُونَ * وَ قَـالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِيمَـٰنَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِي‌ كِتَـٰبِ اللَهِ إِلَي‌' يَوْمِ الْبَعْثِ فَهَـٰذَا يَوْمُ الْبَعْثِ وَلَـٰكِنَّكُمْ كُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ. [138]

«و در روزي‌ كه‌ ساعت‌ قيامت‌ فرا ميرسد، مردم‌ مجرم‌ سوگند ياد مي‌كنند كه‌ غير از يك‌ ساعت‌ درنگ‌ نكرده‌اند؛ اينطور آنها عادت‌ و روششان‌ بوده‌ كه‌ دروغ‌ بگويند. (چون‌ در دنيا زندگي‌ كرده‌اند،


ص166

برزخشان‌ بسيار سخت‌ بوده‌ و طول‌ كشيده‌ است‌.)

آن‌ كساني‌ كه‌ به‌ آنها علم‌ و ايمان‌ داده‌ شده‌ است‌ به‌ مجرمان‌ ميگويند: شما در كتاب‌ تكوين‌ الهي‌ تا روز رستاخيز درنگ‌ كرديد (دنيا، و انتقال‌ از دنيا به‌ برزخ‌، و درنگ‌ در برزخ‌، و انتقال‌ از آن‌ به‌ قيامت‌). و اين‌ روز رستاخيز است‌؛ وليكن‌ شما اينطور بوديد كه‌ نميدانستيد!»

آمديد در اينجا و اين‌ وسعت‌ عجيب‌ و احاطۀ شگفت‌انگيز را نسبت‌ به‌ دنيا مي‌بينيد و گمان‌ داريد كه‌ يك‌ ساعت‌ فاصله‌ بيشتر نبوده‌ است‌؛ در حاليكه‌ درنگ‌ بسيار بوده‌ و زمان‌هاي‌ طولاني‌ و قرون‌ و أحقابي‌ گذشته‌ است‌، وليكن‌ اين‌ شدّت‌ سعه‌ و احاطه‌ و اتّحاد عوالم‌، اين‌ زمان‌ بسيار طولاني‌ را در نظر شما به‌ صورت‌ يك‌ ساعت‌ تقليل‌ داده‌ است‌!

يَسْـَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْسَیٰهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ رَبِّي‌ لَا يُجَلِّيهَا لِوَقْتِهَآ إِلَّا هُوَ ثَقُلَتْ فِي‌ السَّمَـٰوَ'تِ وَ الارْضِ لَا تَأْتِيكُمْ إِلَّا بَغْتَةً يَسْـَلُونَكَ كَأَنَّكَ حَفِيٌّ عَنْهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ اللَهِ وَلَـٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ. [139]

«از تو سؤال‌ مي‌كنند كه‌ قيامت‌ كي‌ بر پا ميشود! زمانش‌ را براي‌ ما مشخّص‌ كن‌!

اي‌ پيغمبر بگو: علم‌ به‌ قيام‌ قيامت‌ و دانستن‌ ساعت‌ و زمان‌ آن‌، فقط‌ در نزد پروردگار من‌ است‌.

كسي‌ غير از خدا حجاب‌ از ساعت‌ قيامت‌ كنار نميزند و پرده‌ از


ص167

روي‌ خفاء آن‌ بر نميدارد و موقع‌ آن‌ را روشن‌ و واضح‌ نمي‌كند. ساعت‌ قيامت‌ در آسمانها و زمين‌ سنگين‌ است‌ و تحمّل‌ آن‌ مشكل‌! ناگهان‌ به‌ شما خواهد رسيد.

از تو سؤال‌ مي‌كنند كه‌ گويا تو از قيامت‌ خبر داري‌ ولي‌ از آنها مخفي‌ ميكني‌، و از اطّلاع‌ به‌ آنها دريغ‌ ميكني‌ و منع‌ مي‌نمائي‌! بگو: اين‌ است‌ و جز اين‌ نيست‌ كه‌ غير از پروردگار كسي‌ نميداند؛ وليكن‌ اكثر مردم‌ نميدانند.»

بازگشت به فهرست

مجرمان‌ در آتشند، ولي‌ ادراك‌ سوختن‌ نمي‌كنند

گفتيم‌ كه‌ قيامت‌ نزديك‌ است‌، الآن‌ هست‌، با تو هست‌، آتش‌ ترا گرفته‌، عذاب‌هاي‌ خدا احاطه‌ نموده‌؛ وليكن‌ چون‌ بدنت‌ سِر شده‌ است‌، و روحت‌ كِرِخ‌ شده‌ و درد را حسّ نمي‌كند، نمي‌فهمد كه‌ چگونه‌ در حال‌ اشتعال‌ است‌.

شخصي‌ كه‌ در حال‌ غضب‌ است‌، احساسات‌ عصبيش‌ بالا رفته‌، عقلش‌ در آن‌ حال‌ ادراك‌ ندارد؛ ميزند كاسه‌ را مي‌شكند، كوزه‌ را مي‌شكند، آدم‌ مي‌كشد، هزار جنايت‌ ميكند و ادراك‌ نمي‌كند.

وقتي‌ غضبش‌ فرو نشست‌، آن‌ وقت‌ مي‌فهمد كه‌ چه‌ آتشي‌ به‌ جانش‌ افتاده‌ است‌.

وقتي‌ كسي‌ در حال‌ شهوت‌ است‌، هزار كار شنيع‌ انجام‌ ميدهد و قبحش‌ را نمي‌فهمد؛ و وقتي‌ به‌ حال‌ عادي‌ بازگشت‌، مي‌فهمد در حال‌ شهوت‌ چه‌ كرده‌ است‌، با مادر خود و با دختر خود زنا نموده‌ و خود را از حيوان‌ نيز ساقط‌تر نموده‌ است‌.

مردم‌ در دنيا گرفتار شهوتند. اين‌ شهوات‌، روح‌ و نفس‌ و عقل‌


ص168

آنها را گيج‌ كرده‌، نميگذارد بفهمند چگونه‌ دردناك‌ و مبتلا هستند؟

مردم‌ دنيا كه‌ در آرزوهاي‌ دراز به‌ سر ميبرند و به‌ حبّ جاه‌ و حبّ مال‌ مبتلا هستند، ادراك‌ حقائق‌ نمي‌كنند. در آتش‌ ميسوزند، امّا سوزش‌ را نمي‌فهمند. وقتي‌ عالم‌ اسباب‌ و مسبّبات‌ و سلسلة‌ علل‌ و معلولات‌ و تشكيلات‌ اين‌ عالم‌ بهم‌ خورد و نور خدا طلوع‌ كرد و انسان‌ از مسير شهوت‌ بيرون‌ آمد، آن‌ وقت‌ ادراك‌ مي‌كنند كه‌ آتش‌ فراوان‌ است‌، و عجيب‌ آتشي‌ است‌، و چقدر از بدن‌ آنها سوخته‌ و تفته‌ گرديده‌ است‌.

مستي‌ شهوت‌ و غضب‌ انسان‌ را از ادراك‌ سوختن‌ و آتش‌ گرفتن‌ و مُشتعل‌ شدن‌ جلوگيري‌ مي‌نمايد، چون‌ حُبُّكَ الشَّيْءَ يُعْمِي‌ وَ يُصِمُّ؛ محبّت‌ هر چيز، انسان‌ را از نظر به‌ غير آن‌ كور و كر ميكند.

و چون‌ عالم‌ دگرگون‌ گردد، و انسان‌ از طبع‌ و مادّه‌ بيرون‌ آيد و بار سفر به‌ عالم‌ تجرّد را ببندد، مي‌بيند كه‌ چه‌ بلاهائي‌ به‌ سرش‌ آمده‌ است‌؛ و چگونه‌ نفس‌ لطيف‌ خود را جريحه‌دار و قريحه‌دار نموده‌ و در آتش‌ افكنده‌ است‌؟

لَا تَأْتِيكُمْ إِلَّا بَغْتَةً؛ ناگهان‌ قيامت‌ در ميرسد و همه‌ را ميبرد. به‌ كجا؟

إِلَي‌' رَبِّكَ مُنتَهَـیـٰهَا، وَ أَنَّ إِلَي‌' رَبِّكَ الْمُنتَهَي‌'؛ بازگشت‌ همه‌ بسوي‌ خودِ خداست‌. منتهي‌ و آخر هر سيري‌ و مسيري‌ خداست‌. مقصد و مقصود هر قاصدي‌ خداست‌.


ص169

يَـٰٓأَيـُّهَا الْإِنسَـٰنُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَي‌' رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَـٰقِيهِ. [140]

«اي‌ انسان‌! بدان‌ كه‌ تو با نهايت‌ زحمت‌ و سعي‌ و كوشش‌، با سرعت‌ بسوي‌ پروردگارت‌ ميروي‌! و بالاخره‌ بايد به‌ ملاقات‌ او برسي‌!»

اين‌ آيه‌ راجع‌ به‌ مؤمنين‌ نيست‌. لقاي‌ خدا كه‌ در اين‌ آيه‌ و در بسياري‌ از آيات‌ قرآن‌ كريم‌ آمده‌ است‌، راجع‌ به‌ انسان‌ است‌؛ انسان‌ هر كه‌ باشد: مؤمن‌، كافر، متّقي‌، فاجر، عادل‌، فاسق‌، هر كه‌ هست‌ بايد بسوي‌ خدا حركت‌ كند و به‌ ملاقات‌ او نائل‌ آيد.

بازگشت به فهرست

نعمت‌هاي‌ بهشت‌ در نفوس‌ مختفي‌ است‌، و خداوند در بهشت‌ ظاهر مي‌كند

نور خدا از دريچۀ عالم‌ وحدانيّتش‌ مي‌تابد و تمام‌ درون‌ را روشن‌ ميكند؛ و آثار نعمت‌هاي‌ الهيّه‌ از بهشت‌، و حورالعين‌، و جنّات‌ تَجري‌ مِن‌ تحتها الانهار، و نسيم‌هاي‌ دل‌انگيز، و عطرهاي‌ روح‌افزا، وَ رِضْوَ'نٌ مِنَ اللَهِ أَكْبَرُ، آن‌ قدر نعمت‌هائي‌ كه‌ در قيامت‌ وعده‌ داده‌ شده‌ است‌؛ همه‌ و همه‌ در اثر طلوع‌ نور توحيد، در مظاهر جمال‌ به‌ انسان‌ ميرسد.

وَ فِيهَا مَا تَشْتَهِيهِ الانفُسُ وَ تَلَذُّ الاعْيُنُ. [141]

«در روز بازپسين‌ در بهشت‌، آنچه‌ را كه‌ نفوس‌ اشتها داشته‌ باشند و چشمها از آن‌ لذّت‌ برند، براي‌ انسان‌ خداوند مهيّا فرموده‌ است‌.»

اين‌ نعمت‌ها همه‌ در باطن‌ نفوس‌ مختفي‌ بوده‌، و در حقيقتِ مؤمن‌ پنهان‌ بوده‌؛ ليكن‌ لَا يُجَلِّيهَا لِوَقْتِهَآ إِلَّا هُوَ، روشن‌ نمي‌كند و به‌


ص170

انسان‌ نشان‌ نميدهد در موقعش‌ مگر خداوند تبارك‌ و تعالي‌.

وَ أَشْرَقَتِ الارْضُ بِنُورِ رَبِّهَا؛ اين‌ مواضع‌ و مواقع‌ را در صُقع‌ نفوس‌، نور خدا روشن‌ ميكند.

مردم‌ معصيت‌كار و گناهكار هم‌ همينطور هستند. دائماً براي‌ خود آتش‌ درست‌ مي‌كنند و نمي‌فهمند. مست‌ شهوتند، مست‌ غضبند، مست‌ غفلتند و نمي‌فهمند. و آن‌ حسّي‌ كه‌ در وجودشان‌ هست‌ و اين‌ آتش‌ها را با آن‌ بايد ادراك‌ كنند كِرِخ‌ و سِر شده‌ است‌. آن‌ حسّ، بيكار و بي‌قوّه‌ و بي‌اثر مانده‌ است‌. آن‌ حسّ ـ كه‌ حسّ معنوي‌ است‌ و مجرّد است‌؛ و به‌ آن‌، حسّ گفتن‌ از ضيق‌ عبارت‌ است‌ ـ عاطل‌ و باطل‌ در زاويۀ خمود خميده‌ و در زندانِ تعطيل‌ تنيده‌ است‌.

چون‌ نور خدا ظاهر گردد و بر اين‌ حسّهاي‌ مرده‌ و مست‌ و خواب‌ تابش‌ كند و آنانرا زنده‌ و بيدار و هشيار نمايد، معلوم‌ ميشود كه‌ چه‌ خبر است‌؟

عيناً مانند يك‌ بيابان‌ كه‌ در يكطرفش‌ كثافات‌ و قاذورات‌ و موادّ عَفِن‌، و در طرف‌ ديگرش‌ گل‌ و ياسمن‌ و ريحان‌ است‌؛ امّا چون‌ شب‌ است‌ و سرد است‌، و آفتاب‌ نيست‌ و نور و گرمي‌ نداده‌ است‌، نه‌ بوي‌ كثافات‌ از آن‌ طرف‌ به‌ مشام‌ ميرسد و نه‌ بوي‌ رياحين‌ از اين‌ طرف‌.

وقتي‌ آفتاب‌ از افق‌ سر به‌ در آرد و بر اين‌ زمين‌هاي‌ خشك‌ و سرد و تاريك‌ بتابد، تمام‌ اين‌ موجودات‌ به‌ حركت‌ در مي‌آيند و آثار و خواصّ نهفته‌ و كامنۀ در وجودشان‌ را نشان‌ ميدهند.


ص171

از آنطرف‌ بوي‌ تعفّن‌ مي‌آيد، و از اينطرف‌ بوي‌ گل‌ و ريحان‌ به‌ مشام‌ ميرسد.

ظهور باطن‌، و خفاء ظاهر؛ لازمه‌اش‌ ظهور حقائق‌ است‌ و ارتفاع‌ حُجُب‌ ماهيّات‌ و پرده‌هاي‌ هويّات‌، و رسيدن‌ كُلٌّ إلَي‌ غايَةِ الْغاياتِ، وَ نَهايَةِ النَّهاياتِ، الَّذي‌ هُوَ بَدْأُ الْبَداياتِ؛ وَ هُوَ اللَهُ سُبْحانَهُ وَ تَعالَي‌. همه‌ به‌ خدا ميرسند كه‌ اوست‌ آخرين‌ سرمنزل‌ مقصود تمام‌ موجودات‌.

وَ إِلَيْهِ تُقْلَبُونَ.[142]

«شما بسوي‌ خدا وارونه‌ و واژگون‌ ميشويد!» يعني‌ بر ميگرديد، و تمام‌ آثار و خصوصيّات‌ شما قلب‌ و دگرگون‌ ميشود؛ چيز ديگري‌ ميگرديد!

گويا عالم‌ قيامت‌ كه‌ ظهور حقّ است‌، انسان‌ را قلب‌ ميكند، عوض‌ ميكند.

طلوع‌ قيامت‌، تمام‌ شؤونات‌ زندگي‌ را بصورت‌ ديگر كه‌ اصلاً در فكر انسان‌ نمي‌گنجد در مي‌آورد، و بطور ديگر مجسّم‌ ميكند و در مَر آي‌ او قرار ميدهد.

وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ. [143]

اين‌ جمله‌ از كلام‌ الهي‌ در بسياري‌ از آيات‌ آمده‌ است‌: «بسوي‌ خدا بازگشت‌ مي‌كنيد.»


ص172

وَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ. [144]

اين‌ جمله‌ نيز در چند آيۀ ديگر آمده‌ است‌: «صيرورت‌ (يعني‌ چگونگي‌ امور) همه‌ بسوي‌ خداست‌.»

أَلَآ إِلَي‌ اللَهِ تَصِيرُ الامُورُ. [145]

«چگونگي‌ و بازگشت‌ تمام‌ امور بسوي‌ خداست‌.»

إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّآ إِلَيْهِ رَ'جِعُونَ.[146]

«بدرستيكه‌ حقّاً ما مِلك‌ طِلق‌ خدائيم‌، و بدرستيكه‌ حقّاً ما بسوي‌ او از بازگشتگانيم‌.»

خوشا به‌ حال‌ آن‌ كساني‌ كه‌ خوب‌ حركت‌ كنند، و همين‌ طور كه‌ در قرآن‌ كريم‌ و روش‌ پويندگان‌ راه‌ حقِّ ائمّۀ طاهرين‌ سلامُ الله‌ علَيهم‌ أجمعين‌ آمده‌ است‌، آمادۀ سفر شده‌ و از قافلۀ راه‌ حقّ عقب‌ نمانند.

هر كس‌ به‌ هر درجه‌اي‌ از سعادت‌ رسيده‌، در اثر متابعت‌ آنها بوده‌، و هر كس‌ به‌ شقاوت‌ رسيده‌ بر اثر مخالفت‌ آنها بوده‌ است‌. چون‌ آنان‌ وَجْهُ اللَه‌ هستند و متحقّق‌ به‌ حقّ و واقعيّت‌. و معلوم‌ است‌ كه‌ هرچه‌ انسان‌ به‌ آنان‌ نزديكتر شود به‌ متن‌ واقع‌ و حقيقت‌ نفس‌ الامر نزديك‌ شده‌، و هر كس‌ دور شود از اصالت‌ واقع‌ و نفس‌ الامر دور شده‌ است‌. و معيار تشخيص‌، وجدان‌ خود انسان‌ است‌.

انسان‌ هر كار صحيحي‌ بكند، در وجدان‌ خود ميتواند با عمل‌


ص173

ائمّه‌ عليهم‌ السّلام‌ تطبيق‌ كند؛ و هر كار خطائي‌ كند نيز با همين‌ قياس‌ ميزان‌ ميكند و قبح‌ او را در مي‌يابد.

بازگشت به فهرست

مقام‌ محمود در قيامت‌، شفاعت‌ كبري‌ است‌

درجات‌ و مقامات‌ رسول‌ الله‌ و حضرت‌ صدّيقه‌ و امامان‌ علَيهم‌الصّلوة‌ و السّلام‌ بر همين‌ اساس‌ است‌.

مجلسي‌ رضوان‌ الله‌ عليه‌ در «بحار الانوار» روايت‌ ميكند از «تفسير فُرات‌ بن‌ إبراهيم‌» با سلسلۀ سند متّصل‌ خود از حضرت‌ إمام‌ جعفر صادق‌ از پدرش‌ از پدرانش‌ عليهم‌ السّلام‌ كه‌ فرمود:

رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ فرمود:

خداوند تبارك‌ و تعالي‌ به‌ من‌ وعده‌ داده‌ است‌ كه‌ در روز قيامت‌، چون‌ اوّلين‌ و آخرين‌ را در قيامت‌ حاضر گرداند، به‌ من‌ «مقام‌ محمود» را بدهد. و البتّه‌ خداوند به‌ وعدۀ خود وفا مي‌نمايد.

چون‌ روز قيامت‌ بر پا گردد براي‌ من‌ منبري‌ نصب‌ مي‌كنند كه‌ هزار پلّه‌ دارد. من‌ از پلّه‌ها بالا مي‌روم‌ تا بر فراز آن‌ قرار ميگيرم‌.

در اين‌ حال‌ جبرائيل‌ لواي‌ حمد را مي‌آورد و در دست‌ من‌ ميگذارد، و ميگويد:


ص174

اي‌ محمّد! اين‌ است‌ آن‌ مقام‌ محمودي‌ كه‌ خداوند تبارك‌ و تعالي‌ به‌ تو وعده‌ كرده‌ است‌!

پس‌ من‌ به‌ علي‌ ميگويم‌: از اين‌ منبر بالا بيا! و علي‌ بالا مي‌آيد، تا يك‌ پلّه‌ پائين‌تر از من‌ قرار ميگيرد. و من‌ لواي‌ حمد را در دست‌ او ميگذارم‌.

پس‌ از آن‌ «رضوان‌» خازن‌ بهشت‌ مي‌آيد و كليدهاي‌ بهشت‌ را مي‌آورد، و ميگويد:

اي‌ محمّد! اين‌ است‌ آن‌ مقام‌ محمودي‌ كه‌ خداوند تعالي‌ تو را وعده‌ فرموده‌ است‌! و پس‌ از اين‌، كليدها را در دست‌ من‌ ميگذارد. و من‌ در دامان‌ عليّ بن‌ أبي‌طالب‌ ميگذارم‌.

و پس‌ از آن‌ «مالك‌» خازن‌ دوزخ‌ مي‌آيد، و ميگويد: اي‌ محمّد! اين‌ است‌ آن‌ مقام‌ محمودي‌ كه‌ خداوند تعالي‌ به‌ تو وعده‌ داده‌ است‌، و اين‌ كليدهاي‌ جهنّم‌ است‌؛ دشمنان‌ خودت‌ و دشمنان‌ امّت‌ خودت‌ را در آتش‌ بيفكن‌.

من‌ كليدها را ميگيرم‌ و در دامان‌ عليّ بن‌ أبي‌طالب‌ ميگذارم‌.

و در آن‌ روز بهشت‌ و جهنّم‌ از عروسي‌ كه‌ نسبت‌ به‌ شوهر شنواست‌، دربارۀ من‌ و علي‌ شنواتر و مطيع‌ترند.

و اين‌ است‌ مفاد گفتار خداي‌ متعال‌:

أَلْقِيَا فِي‌ جَهَنَّمَ كُلَّ كَفَّارٍ عَنِيدٍ.[147]

يعني‌ اي‌ محمّد و اي‌ علي‌! بيفكنيد دشمنان‌ خود را در آتش‌!

پس‌ از آن‌ من‌ مي‌ايستم‌، و چنان‌ حمد و ثناي‌ خداوند را بجاي‌مي‌آورم‌ كه‌ هيچكس‌ قبل‌ از من‌ چنان‌ ثنائي‌ را بجا نياورده‌ است‌.

و پس‌ از آن‌ حمد و ثناي‌ ملائكۀ مقرّبين‌ را بجاي‌ مي‌آورم‌. و پس‌ از آن‌ حمد و ثناي‌ انبياء و مرسلين‌ را ميكنم‌. و سپس‌ حمد و ثنا بر جميع‌ امّت‌هاي‌ صالح‌ مي‌نمايم‌.

و پس‌ از آن‌ مي‌نشينم‌، و خداوند ثناي‌ مرا بجا مي‌آورد. و


ص175

فرشتگان‌ ثناي‌ مرا بجا مي‌آورند. و انبياء و مرسلين‌، نيز حمد و ثناي‌ مرا بجا مي‌آورند. و امّت‌هاي‌ صالح‌ نيز حمد و ثناي‌ مرا بجا مي‌آورند.

بازگشت به فهرست

عبور فاطمه‌ عليها سلام‌ الله‌ از محشر، و شفاعت‌ كبري‌

در اين‌ حال‌ از داخل‌ عرش‌ پروردگار، منادي‌ ندا ميكند:

يَا مَعْشَرَ الْخَلَآئِقِ! غُضُّوا أَبْصَارَكُمْ حَتَّي‌ تَمُرَّ بِنْتُ حَبِيبِ اللَهِ إلَي‌ قَصْرِهَا!

«اي‌ اهل‌ محشر! چشمان‌ خود را پائين‌ بيفكنيد و خيره‌ نگاه‌ نكنيد، كه‌ دختر حبيب‌ خدا اينك‌ ميخواهد به‌ قصرش‌ برود!»

فَتَمُرُّ فَاطِمَةُ بِنْتِي‌، عَلَيْهَا رَيْطَتَانِ خَضْرَاوَانِ، وَ عِنْدَ حَوْلِهَا سَبْعُونَ أَلْفَ حَوْرَآءَ. فَإذَا بَلَغَتْ إلَي‌ بَابِ قَصْرِهَا وَجَدَتِ الْحَسَنَ قَآئِمًا وَ الْحُسَيْنَ قَآئِمًا [148] مَقْطُوعَ الرَّأْسِ.

«در اينحال‌ دختر من‌ فاطمه‌ در محشر حركت‌ ميكند، و بر دوش‌ او دو حلّۀ سبز رنگ‌ است‌، و در اطراف‌ او هفتاد هزار حوريّه‌ حركت‌ مي‌كنند. و چون‌ به‌ در قصرش‌ ميرسد، مي‌بيند كه‌ حسن‌ بر در ايستاده‌ است‌، و حسين‌ با سر بريده‌ بر در ايستاده‌ است‌.»

به‌ فرزندش‌ حسن‌ ميگويد: اي‌ حسن‌! اين‌ شخص‌ سر بريده‌ كيست‌؟

حسن‌ ميگويد: اين‌ برادر من‌ است‌! امّت‌ پدرت‌ او را كشتند، و سرش‌ را جدا كردند.


ص176

در اينحال‌ از جانب‌ خدا براي‌ فاطمه‌ ندا مي‌آيد:

اي‌ دختر حبيب‌ خدا! من‌ آنچه‌ را كه‌ امّت‌ پدرت‌ با او بجا آورده‌ بودند به‌ تو نشان‌ دادم‌؛ چون‌ در ازاء اين‌ مصيبت‌ و در پاداش‌ اين‌ شهادت‌، من‌ براي‌ تو در نزد خود ذخيره‌ كرده‌ بودم‌ و با خود قرار داده‌ بودم‌ كه‌ نظر در محاسبۀ بندگان‌ خود نكنم‌ تا زماني‌ كه‌ تو و ذرّيّۀ تو و شيعيان‌ تو و كسانيكه‌ به‌ شما و ذرّيّۀ شما احسان‌ كرده‌اند گرچه‌ از شيعيان‌ تو نباشند؛ همه‌ را داخل‌ در بهشت‌ گردانم‌!

پس‌ فاطمه‌ داخل‌ بهشت‌ مي‌شود. و ذرّيّۀ او و شيعۀ او داخل‌ بهشت‌ ميگردند. و هر كسي‌ كه‌ به‌ فاطمه‌ احسان‌ نموده‌ باشد گر چه‌ از شيعيان‌ نباشد داخل‌ در بهشت‌ مي‌شود.

و اينست‌ گفتار خداوند تعالي‌: لَا يَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الاكْبَرُ. [149]

«فَزَع‌ اكبر آنها را به‌ اندوه‌ در نمي‌آورد.» كه‌ منظور قيامت‌ است‌.

آيۀ « وَ هُمْ فِي‌ مَا اشْتَهَتْ أَنفُسُهُمْ خَـٰلِدُونَ » دربارۀ فاطمه‌ و شيعيان‌ اوست‌

وَ هُمْ فِي‌ مَا اشْتَهَتْ أَنفُسُهُمْ خَـٰلِدُونَ. [150]

«و ايشان‌ پيوسته‌ در آنچه‌ نفوس‌ ايشان‌ اشتها داشته‌ باشد مخلَّدند.»

هِيَ وَ اللَهِ فَاطِمَةُ وَ ذُرِّيَّتُهَا وَ شِيعَتُهَا وَ مَنْ أَوْلَاهُمْ مَعْرُوفًا مِمَّنْ لَيْسَ هُوَ مِنْ شِيعَتِهَا.

«سوگند به‌ خدا كه‌ اين‌ آيه‌ دربارۀ فاطمه‌ و ذرّيّۀ او و شيعۀ او و كسيكه‌ به‌ ايشان‌ احسان‌ كرده‌ است‌ از غير شيعيان‌ نازل‌ شده‌ است‌.» [151]


ص177

حضرت‌ سيّد الشّهداء عليه‌ السّلام‌ هستي‌ خود را براي‌ خدا داد، حتّي‌ طفل‌ رضيع‌ و شيرخوار خود را؛ در اينصورت‌ اگر خداوند همه‌ چيز خود را به‌ او بدهد به‌ مقتضاي‌ عدل‌ رفتار كرده‌ است‌.

دو كَون‌ در خور يك‌ موي‌ اصغر تو نَيَرزد                     چو كار در تو فِتَد چيست‌ خونبهات‌ حسين‌ جان‌؟

در بعضي‌ از روايات‌ اينطور وارد است‌ كه‌ كنار خيام‌ حرم‌ آمد و گفت‌: نَاوِلِينِي‌ وَلَدِيَ الصَّغِيرَ حَتَّي‌ أُوَدِّعَهُ، طفل‌ شيرخوار مرا بياور من‌ با او وداع‌ كنم‌. طفل‌ را به‌ دست‌ او دادند، خم‌ شد كه‌ طفل‌ را ببوسد كه‌ همانجا تير حَرمَله‌ آمد، و جان‌ داد. [152]

بازگشت به فهرست


ص179

 

مجلس سي ويكم:

قيامت‌، عالم‌ نور و اشراق‌ و بروز حقائق‌ است‌

 


ص181

أعوذُ بِاللَهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم‌

بِـسْـمِ اللَهِ الـرَّحْمَـنِ الـرَّحـيم‌

الْحَمْدُ للَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ والصَّلَوةُ والسَّلامُ عَلَي‌ سَيِّدِنا مُحَمَّدٍ و ءَالِهِ الطّاهِرينَ

و لَعْنَةُ اللَهِ عَلَي‌ أعْدآئِهِمْ أجْمَعينَ مِنَ الآنَ إلَي‌ قيامِ يَوْمِ الدّينِ

و لا حَوْلَ و لا قُوَّةَ إلاّ بِاللَهِ الْعَليِّ الْعَظيم‌

قال‌ اللهُ الحكيمُ في‌ كتابِه‌ الكريم‌:

وَ مَا قَدَرُوا اللَهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَ الارْضُ جَمِيعًا قَبْضَتُهُ و يَوْمَ الْقِيَـٰمَةِ وَ السَّمَـاوَات مَطْوِيَّـٰتُ بِيَمِينِهِ سُبْحَـٰنَهُ و وَ تَعَـٰلَي‌' عَمَّا يُشْرِكُونَ.

تا آنكه‌ ميفرمايد:

وَ أَشْرَقَتِ الارْضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَ وُضِعَ الْكِتَـٰبُ وَ جِاي‌ٓءَ بِالنَّبِيِّــنَ وَ الشُّهَدَآءِ وَ قُضِيَ بَيْنَهُم‌ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لَا يُظْلَمُونَ.

(آيۀ شصت‌ و هفتم‌ و شصت‌ و نهم‌، از سورۀ زمر: سي‌ و نهمين‌ سوره‌ از قرآن‌ كريم‌)

مباحث‌ ما در پيرامون‌ معاد، به‌ حشر كشيده‌ شد؛ يعني‌ بسياري‌ از مباحث‌ تتمّۀ عالم‌ دنيا و تمام‌ مسائل‌ عالم‌ برزخ‌ و كيفيّت‌ زنده‌ شدن‌ مردگان‌ براي‌ ورود در محشر و معناي‌ حشر بيان‌ شد.


ص182

و اينك‌ مردگان‌ سر از قبور خود بيرون‌ آورده‌ و در محشر حاضرند.

از اين‌ به‌ بعد إن‌ شاء الله‌ تعالي‌ با استفاده‌ از آيات‌ مباركات‌ قرآن‌ مجيد و اخباري‌ كه‌ داريم‌ اين‌ موضوع‌ بررسي‌ ميشود كه‌ در قيامت‌ چه‌ ميگذرد؟

ذكر شد كه‌ در قيامت‌، موجودات‌ يكي‌ از ديگري‌ محجوب‌ نيستند، چون‌ قيامت‌ عالم‌ مادّه‌ و مدّت‌ نيست‌. و بنابراين‌ در آنجا موجودات‌ پرده‌ و حجابي‌ در ميان‌ خود، و هر كدام‌ با يكديگر ندارند.

اين‌ موضوع‌ در يك‌ بحث‌ مفصّل‌ سابقاً ذكر شد و آياتي‌ از قرآن‌ كريم‌ به‌ عنوان‌ استشهاد بيان‌ شد.

بازگشت به فهرست

تفسير آيۀ: وَ أَشْرَقَتِ الاَْرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا

اينك‌ سخن‌ ما در اين‌ باره‌ است‌ كه‌ عالم‌ قيامت‌، عالم‌ ظهور و بروز است‌؛ يعني‌ عالم‌ نور است‌ نه‌ عالم‌ ظلمت‌؛ و بنابراين‌ موجودات‌ گرچه‌ في‌الجمله‌ بعضي‌ از آنها از بعضي‌ محجوب‌ باشند وليكن‌ تمام‌ موجودات‌ آن‌ عالم‌ موجودات‌ نوراني‌ است‌.

وَ أَشْرَقَتِ الارْضُ بِنُورِ رَبِّهَا. «زمين‌ در آن‌ هنگام‌ به‌ نور پروردگارش‌ اشراق‌ ميكند، و نوراني‌ ميشود، و نور ميدهد.»

وَ وُضِعَ الْكِتَـٰبُ. «در آن‌ وقت‌ كتاب‌ قرار داده‌ ميشود؛ نامۀ اعمال‌ گذارده‌ ميشود.»

وَ جِاي‌ٓءَ بِالنَّبِيِّــنَ وَ الشُّهَدَآءِ. «پيغمبران‌ را مي‌آورند، و گواهان‌ را مي‌آورند.»

وَ قُضِيَ بَيْنَهُم‌ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لَا يُظْلَمُونَ. «و به‌ حقّ در ميان‌ مردم‌


ص183

حكم‌ ميشود؛ و ايشان‌ مورد ظلم‌ و ستم‌ واقع‌ نمي‌شوند.»

شاهد در اينجاست‌ كه‌ ميفرمايد:

وَ مَا قَدَرُوا اللَهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَ الارْضُ جَمِيعًا قَبْضَتُهُ و يَوْمَ الْقِيَـٰمَةِ وَ السَّمَـاوَات مَطْوِيَّـٰتُ بِيَمِينِهِ.

«مردم‌ آنطور كه‌ بايد و شايد قدر خدا را نميدانند (و به‌ آن‌ قدري‌ كه‌ سزاوار اوست‌ او را تقدير نمي‌كنند و نمي‌سنجند) و حال‌ آنكه‌ تمام‌ بسيط‌ زمين‌ در مشت‌ اوست‌ در روز قيامت‌، و آسمانها پيچيده‌ در دست‌ قدرت‌ اوست‌.»

چنين‌ قدرتي‌ دارد كه‌ زمين‌ و آسمان‌ در مشت‌ اوست‌، و در تحت‌ سيطره‌ و سلطنت‌ و حكومت‌ او.

سُبْحَـٰنَهُو وَ تَعَـٰلَي‌' عَمَّا يُشْرِكُونَ. «منزّه‌ و مقدّس‌ و مبرَّي‌ است‌، و رفيع‌ الدّرجه‌ و بالا مرتبه‌ است‌ از آنچه‌ را كه‌ مردم‌ با او شريك‌ قرار ميدهند، و در وحدانيّت‌ او غيري‌ را ضميمه‌ مي‌نمايند.»

بازگشت به فهرست

در قيامت‌ همه‌ چيز براي‌ همه‌ چيز مشهود و حاضر است‌

آن‌ عالم‌، عالم‌ نوراني‌ است‌. و اصولاً سِنخ‌ آن‌ عالم‌، ظهور و بروز و تجلّي‌ است‌.

اين‌ عالمي‌ كه‌ ما در آن‌ زيست‌ مي‌كنيم‌، داراي‌ مادّه‌ و داراي‌ مدّت‌ است‌. هيولاي‌ اوّليّه‌اي‌ كه‌ اين‌ عالم‌ دارد كه‌ همان‌ مادّۀ الموادّ است‌، صُوَر مختلفه‌اي‌ را به‌ خود ميگيرد؛ و در تدريج‌ زمان‌ و در تقيّد به‌ مكان‌، موجودات‌ قرار ميگيرند.

و بنابراين‌ چون‌ زمان‌ و مكان‌ از مشخِّصات‌ موجودات‌ اين‌ عالمند، و تحقّق‌ و تشخّص‌ موجودات‌ بستگي‌ به‌ زمان‌ و مكان‌ دارد،


ص184

و با برداشتن‌ زمان‌ و مكان‌، موجود مادّي‌ برداشته‌ ميشود؛ لذا هر موجودي‌ كه‌ در اين‌ زمان‌ باشد، از زمان‌هاي‌ ديگر منفصل‌ است‌ و هر موجودي‌ كه‌ در اين‌ مكان‌ باشد، از مكانهاي‌ ديگر جدا و منفصل‌ است‌.

انسان‌ در آنِ واحد نمي‌تواند در چند زمان‌ باشد، و نمي‌تواند در چند مكان‌ باشد.

هر كس‌ در يك‌ مكاني‌ است‌ و در يك‌ زماني‌؛ كه‌ اين‌ دو عَرَض‌، شخصيّت‌ ماهُوي‌ او را بنّائي‌ كرده‌اند.

شما فرض‌ كنيد اين‌ عالمي‌ را كه‌ ما در آن‌ هستيم‌، ثقالت‌ و كثافت‌ مادّه‌ در آن‌ نباشد، و در آن‌، مكاني‌ كه‌ يك‌ موجود را از موجود ديگر از نقطۀ نظر تحيّز و اشتغال‌ مكاني‌ جدا كند نباشد، و زماني‌ كه‌ زمانيّات‌ را از هم‌ جدا كند نباشد؛ در آنجا ديگر ماضي‌ و حال‌ و استقبال‌ يكي‌ است‌.

در آنجا اينطرف‌ و آنطرف‌ عالم‌ يكي‌ است‌؛ چون‌ فرض‌ كرديم‌ كه‌ مكاني‌ نيست‌.

بنابراين‌ تمام‌ موجودات‌ در آنجا حاضرند و مشهود، و هر يك‌ از آنها براي‌ موجود ديگر نيز منكشف‌ و مشهودند؛ چون‌ حجاب‌ مادّه‌ نيست‌ كه‌ آنها را از هم‌ جدا كند. زمان‌ و مكان‌ نيست‌ كه‌ موجب‌ جدائي‌ آنها گردد.

پس‌ بنابراين‌ همه‌ چيز هست‌، و همه‌ چيز براي‌ همه‌ چيز روشن‌ و منكشف‌ است‌.


ص185

فرض‌ كنيد جماعتي‌ در يك‌ مسجد دور هم‌ نشسته‌ و به‌ گفت‌ و شنود پرداخته‌اند؛ به‌ درس‌ و بحث‌ و تفسير و قرآن‌ مشغولند. در آن‌ ساعتي‌ كه‌ نشسته‌اند همه‌ موجوديّت‌ خود را و شخصيّت‌ خود را حسّ مي‌كنند امّا گفت‌ و شنودهاي‌ ساعت‌ قبل‌ را حسّ نمي‌كنند و موجوديّت‌ ساعت‌ قبل‌ را نيز احساس‌ نمي‌نمايند، و نيز موجوديّت‌هاي‌ ساعت‌ بعد و گفت‌ و شنودهاي‌ آنرا نيز ادراك‌ نمي‌كنند.

روزي‌ كه‌ بر آنها گذشته‌ و ساعاتي‌ كه‌ گذشته‌ ادراك‌ نمي‌كنند، و روزي‌ كه‌ نيامده‌ و ساعات‌ آن‌ را نيز ادراك‌ نمي‌نمايند.

از طرف‌ ديگر اين‌ جماعت‌ فقط‌ با يكديگر مواجهه‌ دارند، و بنابراين‌ با افراد مورد مذاكره‌ و خطاب‌ سر و كار دارند، ولي‌ پشت‌ ديوارهاي‌ مسجد را نمي‌بينند تا چه‌ رسد به‌ موجودات‌ دورتر و اشياء بسيار دور.

امّا اگر فرض‌ كنيد در يك‌ مسجدي‌ نشسته‌اند كه‌ آن‌ ساعتِ مذاكره‌ و ساعت‌ قبل�� از آن‌ و ساعت‌ بعد از آن‌ هر سه‌ براي‌ آنها موجود باشد؛ موجوديّت‌ فعلي‌ آنان‌ با موجوديّت‌ ديروز و فردايشان‌ يكسان‌ باشد، و سال‌ گذشته‌ و آيندۀ آنان‌ واحد باشد؛ اين‌ از طرفي‌.

و از طرف‌ ديگر اين‌ مسجد، مسجدي‌ باشد نوراني‌؛ ديوارهايش‌ همه‌ بلور، سقفش‌ بلورين‌، زمينش‌ بلورين‌، ساعتي‌ كه‌ كار ميكند نيز از بلور باشد، چرخ‌ دنده‌ها و عقربه‌ و قابش‌ از بلور باشد، فرش‌هايش‌ از بلور باشد، خاك‌ زمينش‌ از بلور باشد.


ص186

در آن‌ فرض‌ ديگر فقط‌ ظاهر ساعت‌ ديده‌ نمي‌شود بلكه‌ تمام‌ داخل‌ آن‌ از چرخ‌ها و پيچ‌ها و رقّاص‌ و پاندول‌ آن‌ ديده‌ ميشود. فرش‌ هم‌ كه‌ بلور است‌، حاجب‌ رؤيت‌ زمين‌ نيست‌. انسان‌ از روي‌ فرش‌ زمين‌ را مشاهده‌ ميكند. و چون‌ خود زمين‌ هم‌ بلور است‌، زير زمين‌ تا تُخوم‌ آن‌ هر چه‌ هست‌ ديده‌ ميشود. ديوارها چون‌ بلور است‌ در پشت‌ آنها هر چه‌ هست‌ ديده‌ ميشود.

پس‌ عالم‌، عالم‌ بلورين‌ است‌ و وجود خود انسان‌ هم‌ بلورين‌ است‌؛ و همانطور كه‌ هر كس‌ خودش‌ را مي‌يابد و ادراك‌ ميكند، همۀ موجودات‌ ديگر را ادراك‌ ميكند؛ و موجودات‌ ديگر نيز انسان‌ را به‌ همين‌ طريق‌ ادراك‌ مي‌كنند و مي‌يابند. هيچ‌ چيز از هيچ‌ چيز غائب‌ نيست‌.

نور بر اين‌ بلورها ميدرخشد، و از هر كدام‌ از اينها به‌ بلورهاي‌ ديگر درخشش‌ دارد؛ و چون‌ تمام‌ اشياء و موجودات‌ متلالي‌ و متشعشع‌ هستند لذا جملۀ عالم‌ نوراني‌ و مشهود خواهد بود.

اينست‌ كيفيّت‌ عوالم‌ عِلوي‌. ما به‌ دنيا مثال‌ زديم‌؛ حقيقتش‌ در جهان‌ ديگر است‌.

بازگشت به فهرست

حديث‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ دربارۀ عالم‌ عِلوي‌

از حضرت‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ دربارۀ عالم‌ عِلوي‌ سؤال‌ كردند.

و منظورشان‌ اين‌ بود كه‌ عالم‌ عِلوي‌ چطور است‌؟ خصوصيّات‌ و آثارش‌ چيست‌؟ در مقابل‌ عالم‌ سِفلي‌ يعني‌ عالم‌ پائين‌، عالم‌ پست‌ كه‌ ما در آن‌ زيست‌ مي‌كنيم‌.


ص187

آن‌ عالمي‌ كه‌ محلّ ملائكه‌ و ارواح‌ و عقول‌ و موجودات‌ مجرّده‌ است‌، آنها چه‌ خواصّي‌ دارند؟

فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلَامُ: صُوَرٌ عَارِيَةٌ عَنِ الْمَوَآدِّ، عَالِيَةٌ عَنِ الْقُوَّةِ وَالاِسْتِعْدَادِ. تَجَلَّي‌ لَهَا فَأَشْرَقَتْ، وَ طَالَعَهَا فَتَلَالَاتْ. وَ أَلْقَي‌ فِي‌ هُوِيَّتِهَا مِثَالَهُ، فَأَظْهَرَ عَنْهَا أَفْعَالَهُ.

وَ خَلَقَ الإنْسَانَ ذَا نَفْسٍ نَاطِقَةٍ؛ إنْ زَكَّاهَا بِالْعِلْمِ وَ الْعَمَلِ فَقَدْ شَابَهَتْ جَوَاهِرَ أَوَآئِلِ عِلَلِهَا، وَ إذَا اعْتَدَلَ مِزَاجُهَا وَ فَارَقَتِ الاضْدَادَ، فَقَدْ شَارَكَ بِهَا السَّبْعَ الشِّدَادَ.[153]

ما اين‌ حديث‌ شريف‌ را با ذكر سند و بحثي‌ دربارۀ آن‌ در جلد سوّم‌ از «معاد شناسي‌» (در صفحات‌ 158 تا 160 ) آورديم‌.

بازگشت به فهرست

شرح‌ حديث‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌: صُوَرٌ عَارِيَةٌ عَنِ الْمَوَآدِّ

اينك‌ فقط‌ به‌ بحثي‌ دربارۀ مفاد و معاني‌ آن‌ مي‌پردازيم‌:

حضرت‌ در پاسخ‌ سؤال‌ فرمودند: «در عالم‌ بالا مادّه‌ نيست‌؛ صورت‌هائي‌ است‌ كه‌ از مادّه‌ عريان‌ است‌.» و البتّه‌ چون‌ مادّه‌ نيست‌، مدّت‌ هم‌ نيست‌، زيرا مادّه‌ از ملازمات‌ زمان‌ است‌.

«آن‌ موجودات‌ فعليّت‌ محضه‌ هستند و داراي‌ استعداد و قوّه‌ نيستند.» موجوداتي‌ كه‌ بسوي‌ كمال‌ در حركتند، داراي‌ استعداد و قوّه‌ هستند كه‌ با طيّ مدارج‌ كمال‌، قواي‌ خود را به‌ فعليّت‌ ميرسانند و پيوسته‌ بين‌ استعداد و فعليّت‌ در حركت‌ ميباشند. هر لحظه‌ قوّه‌ را تبديل‌ به‌ فعليّتي‌، و در لحظۀ ديگر آن‌ فعليّت‌ را نيز كه‌ به‌ نوبۀ خود قوّه‌


ص188

و استعداد نسبت‌ به‌ مراحل‌ و مراتب‌ بعدي‌ است‌ تبديل‌ به‌ فعليّت‌ ديگري‌ مي‌نمايند. و همينطور پيوسته‌ هر قوّه‌ تبديل‌ به‌ فعليّت‌ نسبي‌، و آن‌ فعليّت‌ نسبي‌ تبديل‌ به‌ فعليّت‌ كاملتري‌ ميگردد تا به‌ منزل‌ فعليّت‌ محضه‌ برسد و فعليّت‌ مطلقه‌ را حائز گردد.

تخم‌ ميوه‌ كه‌ در آن‌ استعداد درخت‌ و ريشه‌ و ساقه‌ و برگ‌ و ميوه‌هاي‌ فراوان‌ در ساليان‌ متمادي‌، نهفته‌ شده‌ است‌، چون‌ در زير زمين‌ كاشته‌ گردد بسوي‌ تكامل‌ و پيدايش‌ درخت‌ و دادن‌ ميوه‌ در حركت‌ است‌.

تمام‌ موجودات‌ اين‌ عالم‌ با داشتن‌ قوّه‌ و استعداد، بواسطۀ خَلع‌ و لَبس‌، آن‌ قوا را تبديل‌ به‌ فعليّت‌ مي‌كنند و با صعود از نردبان‌ ترقّي‌ به‌ تكامل‌ ميرسند. ترقّي‌ و كمال‌ از مختصّات‌ اين‌ عالم‌ است‌. در آن‌ عالم‌ همۀ موجودات‌ داراي‌ فعليّت‌ محضه‌ هستند.

هر كس‌ از اينجا رفت‌، در آنجا با هر فعليّتي‌ كه‌ هست‌ همان‌ است‌ كه‌ از دنيا ميرود؛ مُهر ميشود. گرچه‌ در عالم‌ برزخ‌ في‌ الجمله‌ حركت‌ و تكاملي‌ هست‌ ليكن‌ همانطور كه‌ سابقاً اشاره‌ شد عالم‌ برزخ‌ از تتمّۀ عالم‌ دنيا محسوب‌ ميگردد، چون‌ داراي‌ خصوصيّات‌ كمّ و كيف‌ است‌ كه‌ از جهتي‌ مشابه‌ با موجودات‌ مادّي‌ است‌؛ ولي‌ در قيامت‌ بهيچوجه‌ تكاملي‌ و حركتي‌ نيست‌ و هر كس‌ پا به‌ قيامت‌ گذارد به‌ فعليّت‌ محضه‌ رسيده‌ است‌.

ملائكۀ آن‌ عالم‌ حركت‌ و تكامل‌ ندارند. هر كدام‌ از آنها براي‌ هر مأموريّت‌ و وظيفه‌اي‌ كه‌ آفريده‌ شده‌اند، تا آخر براي‌ همان‌ جهت‌


ص189

خاصّ بوده‌، ضعف‌ و قدرت‌ و كم‌ و كاست‌ و زياده‌ و نقصان‌ براي‌ آنها نيست‌. تخطّي‌ و تجاوز نمي‌توانند بنمايند، كوتاهي‌ و سستي‌ نيز نمي‌توانند بكنند.

اين‌ از خواصّ موجودات‌ عالم‌ عِلوي‌ است‌ كه‌ از مادّه‌ و حجاب‌ آن‌ فارغ‌، و در بسترهاي‌ فعليّت‌ و تحقّق‌ صِرف‌ آرميده‌اند.

«خداوند تبارك‌ و تعالي‌ بر آنها تجلّي‌ كرد، يعني‌ خود را در آئينۀ هويّات‌ و ماهيّات‌ آنان‌ كه‌ همان‌ «أعيان‌ ثابته‌» در اصطلاح‌ عرفاءِ ذَوِي‌العزّة‌ و المِقدار است‌ نشان‌ داد، فَأَشْرَقَتْ، آنها داراي‌ نور و روشني‌ شدند؛ و در آن‌ طلوع‌ كرد يعني‌ خودي‌ ارائه‌ نمود پس‌ آنها متلالي‌ و درخشان‌ شدند.

و خداوند در هويّت‌ آن‌ موجودات‌، شَبَه‌ و مثال‌ و نمونۀ خود را كه‌ ظهور و بروز صفات‌ و اسماء اوست‌ قرار داد؛ پس‌ بنابراين‌ از آن‌ موجودات‌ افعال‌ خود را ظاهر كرد.»

و بدين‌ جهت‌، ظهور افعال‌ خداوند از آن‌ موجودات‌، به‌ علّت‌ القاء مثال‌ خود در آنها بوده‌ است‌؛ اوّل‌ در آنها اسم‌ و صفت‌ را قرار داد و به‌ پيرو آن‌، افعال‌ او از آنها ظهور و بروز كرد.

پس‌ تمام‌ افعال‌ موجودات‌ عوالم‌ عِلوي‌، فقط‌ ظهور صفات‌ و اسماء خداست‌ كه‌ آن‌ نيز بر اساس‌ تجلّي‌ ذاتي‌ در آنها پديد آمده‌ است‌.

«و خداوند انسان‌ را آفريد كه‌ داراي‌ نفس‌ ناطقه‌ است‌ و بدين‌ جهت‌ از سائر موجودات‌ تمايز و برتري‌ دارد. اگر انسان‌ نفس‌ خود را


ص190

بواسطۀ علم‌ و عمل‌ تزكيه‌ نمايد و رشد و نموّ دهد، در اينصورت‌ با اصل‌ جواهر سلسلۀ علل‌ خود در مبدأ تكوين‌ مشابهت‌ پيدا ميكند و با آن‌ موجودات‌ طاهره‌ و منوَّرۀ عالم‌ علوي‌ تسانخ‌ و تشابه‌ به‌ هم‌ ميرساند.

و اگر مزاج‌ انسان‌ معتدل‌ شود و از أضداد و از قواي‌ مختلفۀ شهويّه‌ و غضبيّه‌ و وهميّه‌ مفارقت‌ كند و استعمال‌ آنها را بر اساس‌ اعتدال‌ و اوامر قوّۀ عقليّه‌ و ناطقۀ قدسيّۀ خود در آورد، در اينصورت‌ با آسمانهاي‌ هفتگانه‌ كه‌ بر فراز او هستند در حيات‌ و در آثار حياتي‌ مشاركت‌ خواهد نمود.»

يعني‌ انسان‌ مانند «سَبع‌ شداد» آسمانهاي‌ هفتگانۀ مُتقَن‌ و محكم‌، ترقّي‌ ميكند و داراي‌ روح‌ كمال‌ ميگردد، و مثل‌ آنان‌ داراي‌ صفات‌ و افعال‌ مجرّده‌ و مطلقه‌ و بسيطه‌ مي‌شود.

اين‌ شرح‌ مختصري‌ بود كه‌ در پيرامون‌ اين‌ حديث‌ شريف‌ داده‌ شد، و بحث‌ تفصيلي‌ آن‌ از حوصلۀ اين‌ كتاب‌ خارج‌ است‌.

خواجه‌ حافظ‌ شيرازي‌ دربارۀ آفرينش‌ عالم‌ علوي‌ و اختلاف‌ ظروف‌ و ماهيّات‌ و خلقت‌ انسان‌ كه‌ مجمع‌ صفات‌ خداست‌، چه‌ خوب‌ سروده‌ است‌:

بازگشت به فهرست

دنباله متن

پاورقي


[128] ـ آيه‌ 77، از سورۀ 16: النّحل‌

[129] ـ ذيل‌ آيۀ 51، از سورۀ 17: الإسرآء

[130] ـ آيات‌ 25 تا 27، از سورۀ 67: المُلك‌

[131] ـ آيۀ 51، از سورۀ 34: سبأ

[132] ـ قسمتي‌ از آيۀ 30، از سورۀ 3: ءَال‌ عمران‌

[133] ـ قسمتي‌ از آيۀ 14، از سورۀ 42: الشّورَي‌

[134] ـ ذيل‌ آيۀ 36، از سورۀ 2: البقرة‌

[135] ـ آيات‌ 42 تا 46، از سورۀ 79: النّازعات‌

[136] ـ قسمتي‌ از آيۀ 35، از سورۀ 46: الاحقاف‌

[137] ـ آيات‌ 112 تا 114، از سورۀ 23: المؤمنون‌

[138] ـ آيۀ 55، و 56، از سورۀ 30: الرّوم‌

[139] ـ آيۀ 187، از سورۀ 7: الاعراف‌

[140] ـ آيه‌ 6، از سورۀ 84: الانشقاق‌

[141] ـ قسمتي‌ از آيۀ 71، از سورۀ 43: الزّخرف‌

[142]ـ ذيل‌ آيۀ 21، از سورۀ 29: العنكبوت‌

[143] ـ ذيل‌ آيۀ 245، از سورۀ 2: البقرة‌

[144] ـ ذيل‌ آيۀ 18، از سورۀ 5: المآئدة‌

[145] ـ ذيل‌ آيۀ 53، از سورۀ 42: الشّور

[146] - قسمتي از آيه 156 از سوره 2: بقره

[147] ـ آيۀ 24، از سورۀ 50: ق‌ٓ

[148] ـ در اصل‌ «تفسير فرات‌ بن‌ إبراهيم‌» وَ الْحُسَيْنَ نَآئِمًا (يعني‌ حسين‌ با سر بريده‌ خوابيده‌ بود.) ضبط‌ كرده‌ است‌. (تعليقه‌)

[149] -صدر آيۀ 103، از سورۀ 21: الانبيآ

[150] - ذيل‌ آيۀ 102، از سورۀ 21: الانبيآ

[151] «بحار الانوار» طبع‌ حروفي‌ ج‌ 7، ص‌ 335 و 336

[152] ـ «نفس‌ المهموم‌» ص‌ 216

[153] ـ شرح‌ «غُرر و دُرَر» آمُدي‌، از آقا جمال‌ خونساري‌، ج‌ 4، ص‌ 218 تا ص‌ 220

بازگشت به فهرست

دنباله متن