و بر همين اساس است كه در سورۀ رعد، خوردن طعامهاي بهشت را دائمي شمرده است، و سايۀ لطيف درختان آنرا نيز پيوسته و مستمرّ دانسته است:
مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الانْهَـٰرُ أُكُلُهَا دَآئمٌ وَ ظِلُّهَا تِلْكَ عُقْبَي الَّذِينَ اتَّقَوا وَ عُقْبَي الْكَـٰفِرِينَ النَّارُ. [243]
«مثال آن بهشتي كه به پرهيزگاران وعده داده شده است، چنين است كه از زير درختان انبوه و سر بهم آوردهاش نهرهائي جريان دارد. خوراكيهاي آن بهشت پيوسته و دائم، و سايۀ آن نيز پيوسته و دائم است. اينست عاقبت كار كساني كه پرهيزكار شوند؛ و عاقبت كار كافران آتش است.»
و در «مجمع البيان» اينطور تفسير كرده است كه: اُكُلُهَا دَآئمٌ يعني ميوههايش مانند ميوههاي دنيا منقطع نميشود، و سايهاش زوال نميپذيرد و خورشيد آن سايه را از بين نميبرد. و گفته شده است كه: به موت و آفت مقطوع نميشود.[244]
و از ابن عبّاس در تفسير آيۀ:
وَ يُسْقَوْنَ فِيهَا كَأْسًا كَانَ مِزَاجُهَا زَنجَبِيلاً. [245]
ص 200
«و أبرار در آن بهشت، آشامانيده ميشوند از شرابي كه در آن زنجبيل مخلوط شده است.»
نقل كرده است كه او گفته است: هر چه را كه خداوند از چيزهاي بهشتي در قرآن ذكر كرده و نام برده است، مثل و همانند آن در دنيا نيست، وليكن به اسمي كه شناخته شود آن را نام برده است؛ و چون عرب از زنجبيل خوشش ميآيد و آنرا چيز طيّب و خوبي ميشمارد، از اين جهت در قرآن از آن ذكر كرده است و بهشتيانِ ابرار را وعده داده است كه در بهشت از كاسۀ شرابي كه ممزوج به زنجبيل شده است، آنان را ميآشاماند.[246]
در «جامع الاخبار» از أميرالمؤمنين عليه السّلام نقل كرده است كه رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم گفتهاند: در بهشت بازاري است كه در آنجا هيچ خريد و فروشي نيست مگر صورتهائي از مردان و زنان. هر كس ميل و اشتهاي صورتي را داشته باشد، در آن بازار داخل ميشود. و در آنجا مجتمع حورالعين است كه به صوتي خوش و دلكش چنان ميخوانند كه خلائق چنان صدائي را نشنيدهاند:
نَحْنُ النَّاعِمَاتُ فَلَا نَبْأَسُ أَبَدًا. وَ نَحْنُ الطَّاعِمَاتُ فَلَا نَجُوعُ أَبَدًا. وَ نَحْنُ الْكَاسِيَاتُ فَلَا نَعْرَي أَبَدًا. وَ نَحْنُ الْخَالِدَاتُ فَلَانَمُوتُ أَبَدًا. وَ نَحْنُ الرَّاضِيَاتُ فَلَا نَسْخَطُ أَبَدًا. وَ نَحْنُ الْمُقِيمَاتُ فَلَا نَظْعَنُ أَبَدًا. فَطُوبَي لِمَنْ كُنَّا لَهُ وَ كَانَ لَنَا. نَحْنُ
ص 201
خَيْرَاتٌ حِسَانٌ؛ أَزْوَاجُنَا أَقْوَامٌ كِرَامٌ.[247]
«ما هميشه خوش و خرّم هستيم و هيچوقت غصّهدار و اندوهگين نميشويم. و ما پيوسته سير و شاداب هستيم و هيچوقت گرسنه نميگرديم. و ما هميشه با لباس هستيم و هيچگاه عريان نميشويم. و ما پيوسته و جاودان زنده هستيم و هيچوقت نميميريم. و ما هميشه خرسند هستيم و هيچوقت خشمگين نميشويم. و ما پيوسته اقامت داريم و هيچوقت كوچ نميكنيم. پس خوشا به حال كسي كه ما براي او هستيم و او براي ماست. ما زنان نيكو سيرت و نيكو صورت هستيم؛ شوهرهاي ما مردمي بزرگوار و كريم ميباشند.»
در «مجمع البيان» در ذيل آيۀ فِيهِنَّ خَيْرَ'تٌ حِسَانٌ از رسول الله در شب معراج نقل كرده است كه: حوريّهها از خدا اذن گرفته و به پيامبر سلام كردند و ميگفتند: نَحْنُ الْخَالِدَاتُ فَلَا نَمُوتُ، وَ نَحْنُ النَّاعِمَاتُ فَلَا نَبْأَسُ؛ أَزْوَاجُ رِجَالٍ كِرَامٍ. [248]
و نيز در تفسير اين آيه گفته است كه: گفته شده است: اين زنان همين زنان دنيوي هستند كه بر شوهران در بهشت وارد ميشوند و از حورالعين جليلتر و بهتر ميباشند. و گفته شده است كه:
لَسْنَ بِذَرِباتٍ، وَ لا زَفِراتٍ، وَ لا نَخِراتٍ، وَ لا مُتَطَلِّعاتٍ، وَ لا مُتَسَوِّفاتٍ، وَ لا مُتَسَلِّطاتٍ، وَ لا طَمّاحاتٍ، و لا طَوّافاتٍ في
ص202
الطُّرُقِ، وَ لا يَغَرْنَ، وَ لا يُؤْذينَ.
وَ قالَ عَقَبَةُ بْنُ عَبْدِ الغَفّارِ: نِسآءُ أهْلِ الْجَنَّةِ يَأْخُذُ بَعْضُهُنَّ بِأَيْدي بَعْضٍ وَ يَتَغَنَّيْنَ بِأصْواتٍ لَمْ يَسْمَعِ الْخَلآئِقُ مِثْلَها:
نَحْنُ الرّاضياتُ فَلا نَسْخَطُ، وَ نَحْنُ الْمُقيماتُ فَلا نَظْعَنُ، وَ نَحْنُ خَيْراتٌ حِسانٌ، حَبيباتٌ لاِزْواجٍ كِرامٍ. [249]
«آن زنان يا حوريان، تند گفتار و حادّ اللسان نيستند، و نفس كشيدن آنها با صدا نيست، و صدا در بيني نمياندازند و خُرخُر نميكنند، و اهل تفحّص و پيجوئي و سردرآوردن از اسرار مردم نيستند، و تقاضاي شوهران را پيوسته به تأخير نمياندازند، و بر شوهران خود تسلّط ندارند، و بسوي برتران از خود ـ و يا بسوي منازل مردم ـ نظر نمياندازند، و در راهها و كوچهها رفت و آمد ندارند، و بر شوهران در مورد زنهاي ديگرشان حميّت و غيرتي اعمال نميكنند، و آزار و اذيّت نميرسانند.
و عقبة بن عبدالغفّار گفته است: زنان اهل بهشت دست در دست يكدگر مياندازند و با صوت خوشي كه خلائق همانند آن را نشنيدهاند تغنّي ميكنند كه:
ما پيوسته خوش و خرّم هستيم و هيچوقت خشمناك نميگرديم، و ما پيوسته مقيم هستيم و كوچ نميكنيم، و ما در سيرت و اخلاق نيكو و در شكل و شمائل زيبا هستيم، و ما محبّان و حبيبان شوهران بزرگ و بزرگوار خود هستيم.»
ص203
و بالجمله جاوداني بودن لذّتهاي بهشت، عقلاً و شرعاً جاي شبهه و ترديد نيست. و با فرض آنكه آن عالم محلّ تزاحم و كسر و انكسار و فعل و انفعال مادّه نيست، و كون و فساد در آنجا نيست، عالم، عالم ثابتات است؛ ديگر معني ندارد تصادفات و تعارضات مادّي موجب نغص عيش و كسر لذّت گردد، و موت يا مرضي و يا چيز ديگري آن لذّت را بهم زند.
آيات قرآن براي مخلّد بودن بهشتيان، بسيار فراوان، و همه يك زبان ناطق بر اين معني هستند:
لَـٰكِنِ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنَّـٰتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الانْهَـٰرُ خَـٰلِدِينَ فِيهَا نُزُلاً مِنْ عِندِ اللَهِ وَ مَا عِندَ اللَهِ خَيْرٌ لِلابْرَارِ.[250]
«ليكن آنانكه تقواي پروردگار خود را بجاي آوردند، از براي آنهاست بهشتهائي كه در زير درختان آن نهرهائي جاري است، و در آن بهشتها جاودان و مُخلَّد ميمانند. واينگونه نعمتها، كرامت و نيكي و طعام و غذائي است كه خداوند براي ميهمانان خود مقدّر كرده است؛ و آنچه در نزد خداست براي ابرار و نيكان مورد پسند و انتخاب است.»
نُزُل، همانطور كه در «مجمع البيان» آورده است، آن چيزي است كه از انواع كرامت و نيكوئيها و غذا و طعام براي ميهمان تهيّه ميكنند.
الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ هَاجَرُوا وَ جَـٰهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَهِ بِأَمْوَ'لِهِمْ وَ
ص204
أَنفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِندَ اللَهِ وَ أُولَـٰئِكَ هُمُ الْفَآئِزُونَ * يُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُم بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَ رِضْوَ 'نٍ وَ جَنَّـٰتٍ لَهُمْ فِيهَا نَعِيمٌ مُقِيمٌ * خَـٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدًا إِنَّ اللَهَ عِندَهُ و أَجْرٌ عَظِيمٌ. [251]
«كسانيكه ايمان آوردهاند، و هجرت كردهاند، و در راه خدا با مالهاي خود و جانهاي خود جهاد كردهاند، درجه و مقام آنان در نزد خداوند از همه برتر و عظيمتر است؛ و ايشانند فقط رستگاران و فائزان. پروردگارشان ايشان را بشارت ميدهد به رحمت و رضوان خود، و بهشتهائي كه در آنهانعيم جاوداني است. در آن بهشتها هميشه و بطور جاودان تا ابد مخلّدند؛ و حقّاً در نزد خداوند اجر عظيمي است.
وَ مَن يُؤْمِن بِاللَهِ وَ يَعْمَلْ صَـٰلِحًا يُدْخِلْهُ جَنَّـٰتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الانْهَـٰرُ خَـٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدًا قَدْ أَحْسَنَ اللَهُ لَهُ و رِزْقًا. [252]
«و هر كس ايمان به خدا آورد و عمل صالح بجا آورد، خداوند او را در بهشتهائي كه در زير آنها نهرهائي جاري است داخل ميكند، و آنان در آن بهشتها به عنوان ابديّت و هميشگي، مخلّدند؛ و خداوند روزي آنان را نيكو قرار ميدهد.»
در «رجال كَشّي» در ترجمۀ احوال هِشام بن حَكَم قضيّهاي را دربارۀ خلود در مناظرهاي كه با نَظّام دارد، نقل ميكند كه بسيار شيرين و جالب است:
ص205
ميگويد: عليّ بن محمّد بن قُتَيبة نيشابوري از ابوزكريّا: يحيي بن أبيبكر روايت كرد كه: نَظّام به هِشام بن حَكم گفت: اهل بهشت در بهشت إلي الابد نميمانند، زيرا در اينصورت بقاء آنها مثل بقاء خداوند خواهد بود، و محال است كسي مانند بقاء خداوند بقاء داشته باشد.
هشام گفت: اهل بهشت باقي ميمانند به واسطۀ علّت مُبْقيه و باقي گذارندۀ آنها كه خداست، و ليكن خداوند خود بخود و بدون علّتِ مُبقيه باقي ميماند؛ و البتّه اين بقاء غير از آن بقاء است.
نظّام گفت: محال است كه إلي الابد باقي بمانند.
هشام گفت: در صورت عدم بقاء، بالاخره عاقبت آنها چه خواهد شد؟!
نظّام گفت: آنان را ضعف و سستي فرا ميگيرد.
هشام گفت: آيا به تو اين آيۀ قرآن رسيده است كه در بهشت آنچه نفوس، ميل بدان پيدا كند براي آنها مهيّا است؟ [253]
نظّام گفت: آري!
هشام گفت: اگر بهشتيها ميل به بقاء و دوام ابدي پيدا كنند و از خداوند بخواهند كه آنها را تا ابد زنده بدارد، چگونه است؟!
نظّام گفت: چنين خيالي را خداوند به فكر آنان نمياندازد! و
ص206
چنين الهامي را به آنان نميكند!
هشام گفت: اگر يك مردي از اهل بهشت نظرش به ميوۀ درختي افتاد، و دستش را دراز كرد كه آن ميوه را بچيند، و درخت با ميوههايش به نزد آن مرد نزديك و خَم شدند، [254] و در اين حال انصراف پيدا نموده و نظرش را به ميوۀ ديگري انداخت كه از آن بهتر بود، و دست چپ خود را دراز كرد كه آنرا بچيند كه ناگهان همان خُمول و ضعف و سستي او را گرفت در حاليكه دو دستش به دو درخت معلّق بود، و درختها نيز خود را بالا كشيده و به محلّ خود برگشتند، و اين مرد بهشتي به حال شخصي به دار كشيده و مصلوب بر فراز درخت باقي ماند؛ آيا تو چنين شنيدهاي كه در بهشت، شخص مصلوب و آويزان به چوبۀ دار بوده باشد؟!
نظّام گفت: اين محال است!
هشام گفت: آنچه تو ميگوئي، از اين امر محالتر است؛ كه جماعتي خلق شوند، و مدّتي زندگي كنند، و در بهشت وارد شوند، و سپس تو اي مرد جاهل، در آن بهشت آنها را بميراني! [255]
و شايد به همين جهت، به نوع بهشت ـ هر نوع كه بوده باشد ـ جَنَّةُ الْخُلْدِ: بهشت دوام و بقاء گويند.
قُلْ أَذَ'لِكَ خَيْرٌ أَمْ جَنَّةُ الْخُلْدِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ كَانَتْ لَهُمْ جَزَآءً وَ مَصِيرًا * لَهُمْ فِيهَا مَا يَشَآءُونَ خَـٰلِدِينَ كَانَ عَلَي' رَبِّكَ وَعْدًا مَسْـُولاً. [256]
207
«بگو اي پيغمبر: آيا اينها بهتر است يا بهشت خُلدي كه به پرهيزكاران و متّقيان وعده داده شده است؟! كه آن بهشت، پاداش آنها و محلّ صيرورت و جابجا شدن آنهاست. از براي آنانست در آن هر چه را كه بخواهند، و در آن بهشتِ خلد، مُخلّد خواهند بود. و اين وعدهاي است كه در مقابل درخواست، بر عهدۀ پروردگار تو است!»
و اضافۀ جَنَّت به خُلْد (جَنَّةُ الْخُلْدِ) كه به معناي دوام و تأبيد است، دلالت دارد بر آنكه بهشت في حدّ نفسه داراي بقاء و دوام است و فنا ندارد؛ همچنانكه جملۀ بعد كه ميفرمايد: خَـٰلِدِينَ فِيهَا دلالت دارد بر آنكه اهل بهشت داراي دوام و بقاء هستند و فنا بدانها راه ندارد.
بايد دانست: بهشتهائي كه در قرآن از آنها نام برده شده است چهار است:
جَنّت عَدْن و جنّت فِرْدَوس و جنّت نَعيم و جنّت مأوَي؛ همچنانكه در روايت وارد است: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ: أَمَّا الْجِنَانُ الْمَذْكُورَةُ فِي الْكِتَابِ فَإنَّهُنَّ جَنَّةُ عَدْنٍ، وَ جَنَّةُ الْفِرْدَوْسِ،
ص208
وَ جَنَّةُ نَعِـيـمٍ، وَ جَنَّةُ الْمَأْوَي.
وَ إنَّ لِلَّهِ تَعَالَي جِنَانًا مَحْفُوفَةً بِهَذِهِ الْجِنَانِ. [257]
«... و غير از اين چهار بهشت، خداوند تعالي بهشتهائي دارد كه اين چهار بهشت آنها را احاطه كرده و در برگرفته است.»
امّا جنّة النّعيم در بسياري از آيات قرآن نام برده شده است؛ مانند:
وَالسَّـٰبِقُونَ السَّـٰبِقُونَ * أُولَـٰٓئكَ الْمُقَرَّبُونَ * فِي جَنَّـٰتِ النَّعِيمِ. [258]
«پيشي گيرندگان در أعمال صالحه، پيشي گيرندگان در غفران و رحمت خداوند هستند. وايشانند مقرّبان خدا كه در بهشتهاي نعيم هستند.»
و مانند:
أَيَطْمَعُ كُلُّ امْرِيءٍ مِنْهُمْ أَن يُدْخَلَ جَنَّةَ نَعِيمٍ * كَلَّا. [259]
«آيا هر فرد از ايشان چنين طمعي دارد كه در بهشت نعيم داخل شود؟ نه، چنين نيست.»
و امّا جنّت عَدن نيز در بسياري از آيات قرآن نام آن برده شده است؛ مانند:
وَ مَسَـٰكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّـٰتِ عَدْنٍ ذَ'لِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ. [260]
ص209
«و (خداوند شما را داخل ميكند) در مسكنهاي پاك و پاكيزهاي كه در بهشتهاي عدن است؛ و اينست فوز عظيم!»
و امّا جنّت فردوس در دو جاي قرآن نام آن برده شده است؛ اوّل: در سورۀ كهف:
إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّـٰلِحَـٰتِ كَانَتْ لَهُمْ جَنَّـٰتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلاً * خَـٰلِدِينَ فِيهَا لَا يَبْغُونَ عَنْهَا حِوَلاً. [261]
«حقّاً آن كسانيكه ايمان آوردهاند و أعمال صالحه بجاي ميآورند، براي آنان بهشتهاي فردوس مهيّا و به عنوان پذيرائي و كرامتِ آنان خواهد بود؛ در آن بهشتها بطور جاودان ميمانند و هيچگونه تغيير و جابجائي از آن را طلب نميكنند.»
دوّم: در سورۀ مؤمنون:
أُولَـٰٓئكَ هُمُ الْوَ 'رِثُونَ * الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيهَا خَـٰلِدُونَ. [262]
«(مؤمنان كه چنين و چنانند) ايشانند فقط وارثان؛ آنانكه فردوس را به ارث برند. و ايشان در آن بهشت فردوس بطور جاودان زيست مينمايند.»
و جنّت مأوي نيز در دو مورد از قرآن آمده است؛ اوّل: در سورۀ سجده:
أَمَّا الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّـٰلِحَـٰتِ فَلَهُمْ جَنَّـٰتُ الْمَأْوَي'
ص210
نُزُلَا بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ. [263]
«امّا آن كسانيكه ايمان آوردهاند و اعمال صالحه انجام ميدهند، پس براي آنان بهشتهاي مأوي' به عنوان پذيرائي و پاداش كارهائي كه در دنيا بجاي ميآوردهاند مهيّا و آماده ميباشد.»
و دوّم: در سورۀ نجم:
عِندَ سِدْرَةِ الْمُنتَهَي' * عِندَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَي'. [264]
«در نزد سدرة المنتهي، كه آخرين درخت است. و در نزد آن سدرة و درخت، بهشت مأوي است.»
باري، جَنّة الخُلد، بهشتي غير از اين بهشتها نيست كه قَسيم آنها باشد، بلكه مَقسم آنهاست. و همانطور كه اشاره شد اضافۀ جنّت به خُلد براي تحقّق معناي جاوداني بهشت است.
وليكن جَنّة النّعيم بهشت ولايت است؛ و هر جا كه در قرآن نامي از نعمت برده شده است، مراد ولايت است. و ما اين حقيقت را در مجلس 58، از مجلّد هشتم به اثبات رسانيدهايم.
ولي چون ميدانيم كه حضرت حقّ وعدۀ ديدار داده است، و متجاوز از بيست جا در قرآن كريم لقاء و زيارت خود را وعده ميدهد، پس جَنَّت لِقاء يكي از بهشتهاست؛ آنهم چه بهشتي!
وُجُوهٌ يَوْمئِذٍ نَاضِرَةٌ * إِلَي' رَبِّهَا نَاظِرَةٌ. [265]
ص211
«چهرههائي در آن روز، با طراوت و خرّماند؛ و بسوي پروردگارشان نظر ميكنند.»
فَمَن كَانَ يَرْجُوا لِقَآءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صَـٰلِحًا وَ لَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ ٓ أَحَدًا. [266]
«پس هر كس كه اميد ديدار پروردگارش را داشته باشد بايد عمل نيكو انجام دهد و در پرستش پروردگار خود هيچكس را شريك قرار ندهد.»
و ميتوان اين نام جَنّت لقآء را از نسبت اين جنّت به خود خدا استفاده نمود، آنجا كه فرمايد:
يَـٰٓأَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِيٓ إِلَي' رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً* فَادْخُلِي فِي عِبَـٰدِي * وَادْخُلِي جَنَّتِي.[267]
«اي نفسي كه به مقام سكينه و اطمينان و آرامش رسيدهاي! بسوي پروردگارت بازگشت كن در حاليكه هم تو از پروردگارت راضي و خشنود هستي و هم او از تو راضي و خشنود است! پس داخل شو در ميان بندگان من، و داخل شو در بهشت من!»
در اينجا ملاحظه ميشود كه جَنَّتِي فرموده است، و اين بهشت را براي خصوص چنين بندگاني، نسبت به خود داده است.
و يا بعضي از بهشتها را به عنوان جَنّت تعبير نكرده، بلكه به عنوان دار يعني خانه ذكر كرده است؛ مانند جَنّة السّلام:
ص212
لَهُمْ دَارُ السَّلَـٰمِ عِندَ رَبِّهِمْ. [268]
و در تفسير آمده است كه گفته شده است: سَلام، خودِ خداست؛ و خانۀ او بهشت اوست. [269]
و از جمله مقامات سالك بسوي خدا، مقام فَناء في الله است من جميع الجهات، و بنابراين حتماً جَنّةُ الذّات يكي از بهشتهائي است كه حضرت حقّ به مؤمن وعده داده است.
به زيورها بيارايند وقتي خوبرويان را تو سيمينتن چنان خوبي كه زيورها بيارائي [270]
بعضي چنين ميپندارند كه چون درهاي بهشت طبق روايات وارده، هشت دَر است، فلهذا بايد خود بهشتها نيز هشت عدد باشد، زيرا وصول به هر بهشت مستلزم ورود از در مختصّ به آن است، چون از غير در نميتوان و نبايد وارد شد؛ و كريمۀ شريفۀ:
وَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوَ'بِهَا وَ اتَّقُوا اللَهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ. [271]
«و به خانهها از درهايش وارد شويد! و تقواي خدا را در پيش گيريد! اميد آنكه شما رستگار شويد!»
بر اين مطلب دلالت دارد.
وليكن اين استدلال تمام نيست، زيرا أوّلاً ممكن است يك خانه
ص213
و يا يك بهشت، دو در و يا بيشتر داشته باشد. يعني خانه و بهشت واحد است و وصول به آن مقصد از دو راه و دو طريق باشد.
و ثانياً ممكنست اين درهاي هشتگانۀ بهشت، همه درِ يك بهشت باشند، و خداوند از درِ بهشتهاي ديگر، به لسان معصومين ذكري به ميان نياورده باشد. همچنانكه از بعضي از روايات استفاده ميشود كه بهشت بيش از هفتاد در دارد.
در «مناقب» ابن شهرآشوب از أميرالمؤمنين عليه السّلام روايت كرده است كه:
إنَّ لِلْجَنَّةِ إحْدَي وَ سَبْعِينَ بَابًا، يَدْخُلُ مِنْ سَبْعِينَ مِنْهَا شِيعَتِي وَ أَهْلُ بَيْتِي، وَ مِنْ بَابٍ وَاحِدٍ سَآئِرُ النَّاسِ. [272]
«بهشت هفتاد و يك در دارد، از هفتاد در آن شيعيان من و اهلبيت من وارد ميشوند، و از يك در آن سائر افراد مردم.»
همچنانكه در «كافي» از عليّ بن إبراهيم از پدرش از ابن أبيعُمير از منصور بن يونس از إسحاق بن عمّار، از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده است كه:
إنَّ لِلْجَنَّةِ بَابًا يُقَالُ لَهُ الْمَعْرُوفُ، لَا يَدْخُلُهُ إلَّا أَهْلُ الْمَعْرُوفِ. وَ أَهْلُ الْمَعْرُوفِ فِي الدُّنْيَا هُمْ أَهْلُ الْمَعْرُوفِ فِي الاخِرَةِ. [273]
«براي بهشت دري است كه به آن مَعْروف گويند، و در آن در داخل نميشوند مگر اهل معروف و كارهاي خير و پسنديده و
ص 214
نيكوكاران. و اهل معروف در دنيا همان اهل معروف در آخرت هستند.»
و در «أمالي» صدوق از وَهَب بن وهب قُرَشي، از حضرت صادق، از پدرش، از جدّش عليهم السّلام روايت كرده است كه رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم فرمودند:
لِلْجَنَّةِ بَابٌ يُقَالُ لَهُ بَابُ الْمُجَاهِدِينَ، يَمْضُونَ إلَيْهِ فَإذَا هُوَ مَفْتُوحٌ، وَ هُمْ مُتَقَلِّدُونَ سُيُوفَهُمْ، وَالْجَمْعُ فِي الْمَوْقِفِ. الْمَلَآئِكَةُ تُرَحِّبُ بِهِمْ.
فَمَنْ تَرَكَ الْجِهَادَ، أَلْبَسَهُ اللَهُ ذُلاًّ فِي نَفْسِهِ، وَ فَقْرًا فِي مَعِيشَتِهِ، وَ مَحْقًا فِي دِينِهِ. إنَّ اللَهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي أَعَزَّ أُمَّتِي بِسَنَابِكِ خَيْلِهَا وَ مَرَاكِزِ رِمَاحِهَا. [274]
«بهشت دري دارد كه به آن درِ مجاهدان گويند، كه مردم مجاهدِ در راه خدا بسوي آن در روانه ميشوند و آن در باز است، در حاليكه مجاهدان همگي شمشيرهاي خود را به نيام بستهاند، و هنوز خلائق در موقف حساب هستند. فرشتگان به آنها تهنيت و خير مَقدم ميگويند.
كسيكه جهاد را ترك كند، خداوند در نفس او لباس ذلّت را ميپوشاند، و در معيشت او فقر و فاقه را ميآورد، و در دين او نابودي و هلاكت را پديد ميكند. خداوند تبارك و تعالي امّت مرا به سُمهاي اسبانشان، و محلّ كوبيدن و فرو كردن نيزههايشان عزّت بخشيده است.»
ص215
البتّه بهشت داراي درجات و مقاماتي است كه بعضي از بعضي برتر و بالاتر است. و همينطور خود بهشتهاي هشتگانه متفاوت هستند. درهاي ورود به آنها نيز مختلف است. فلذا ميتوان براي بهشت درجات و ابواب بسياري دانست.
حضرت أميرالمؤمنين عليه السّلام ميفرمايد:
دَرَجَاتٌ مُتَفَاضِلَاتٌ، وَ مَنَازِلُ مُتَفَاوِتَاتٌ. لَا يَنْقَطِعُ نَعِيمُهَا، وَ لَا يَظْعَنُ مُقِيمُهَا، وَ لَا يَهْرَمُ خَالِدُهَا، وَ لَا يَبْأَسُ سَاكِنُهَا. [275]
«بهشت داراي درجات مختلف و متفاوتي است كه برخي بر برخي فضيلت دارد، و داراي منزلهاي متفاوتي است. نعيمش أبداً منقطع نميشود، و ساكن در آن هيچگاه كوچ نميكند، و شخص مخلّد در آن پير نميشود، و ساكن در آن نيازمند و محتاج نميگردد.»
و در آيات شريفۀ قرآن داريم كه پيامبران هر يك با ديگري در فضيلت مختلفاند.
تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَي' بَعْضٍ. [276]
«(اي پيغمبر) ما اين پيامبران را، بعضي را بر بعضي فضيلت و برتري بخشيدهايم!»
وَ لَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِيِّـنَ عَلَي' بَعْضٍ. [277]
«و به تحقيق كه ما بعضي از پيغمبران را بر بعضي ديگر تفضيل و
ص216
رجحان دادهايم.»
وَ مَا مِنَّآ إِلَّا لَهُ و مَقَامٌ مَعْلُومٌ. [278]
«و هيچيك از ما نيست مگر آنكه براي او مقام و درجۀ معلومي است.»
و بر همين اساس هر يك از پيامبران و امامان و اولياي خدا، با همۀ تقرّب و خلوص، و با وجود مقام توحيد و عرفان إلهي، هر يك داراي منزلتي خاصّ و محلّ و مقامي مختصّ به خود اوست. و چقدر اين گفتار حكماء شيرين و دلپسند است كه گفتهاند: الطُّرُقُ إلَي اللَهِ بِعَدَدَ أنْفاسِ الْخَلآئِقِ. «راههاي به سوي خداوند، به تعداد نفوس مخلوقات است.»
يعني هر كس از راه نفساني مختصّ به خود ميرود بسوي خداوند، و بنابراين منازل بهشت نيز مختلف و متفاوت ميشود، و هر كس داراي منزلگهي مختصّ به خود خواهد بود. و بر همين اصل در روايت داريم كه رسول الله صلّي الله عليه وآله وسلّم فرمودهاند: ما در بهشت عَدْن هستيم، و آن در وسط بهشتهاست، و سائر انبياء در بهشتهاي اطراف ما هستند.
در «عيون» با اسناد تَميمي از حضرت رضا، از پدرانش عليهمالسّلام آورده است كه رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم گفتهاند: وَسَطُ الْجَنَّةِ لِي وَ لاِهْلِ بَيْتِي. [279] «وسط بهشت براي من و
ص217
براي أهل بيت من است.»
در «تفسير عليّ بن إبراهيم» در ذيل آيۀ كريمۀ:
إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّـٰلِحَـٰتِ كَانَتْ لَهُمْ جَنَّـٰتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلاً. [280]
آورده است كه: اين آيه دربارۀ أبوذرّ و مقداد و سلمان فارسي و عمّار بن ياسر نازل شده است؛ جَعَلَ اللَهُ لَهُمْ جَنَّاتِ الْفِرْدَوْسِ نُزُلاً مَأْوًي وَ مَنْزِلاً. [281]
و در «خصال» صدوق، با سند خود از ابن عبّاس آورده است كه قَالَ:
خَطَّ رَسُولُ اللَهِ صَلَّي اللَهُ عَلَيْهِ وَءَالِهِ وَسَلَّمَ أَرْبَعَ خِطَطٍ فِي الارْضِ وَ قَالَ: أَتَدْرُونَ مَا هَـذَا؟ قُلْنَا: اللَهُ وَ رَسُولُهُ أَعْلَمُ! فَقَالَ رَسُولُ اللَهِ صَلَّي اللَهُ عَلَيْهِ وَءَالِهِ وَسَلَّمَ: أَفْضَلُ نِسَآءِ الْجَنَّةِ أَرْبَعٌ؛ خَدِيجَةُ بِنْتُ خُوَيْلِدٍ، وَ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ صَلَّي اللَهُ عَلَيْهِ وَءَالِهِ وَسَلَّمَ، وَ مَرْيَمُ بِنْتُ عِمْرَانَ، وَ ءَاسِيَةُ بِنْتُ مُزَاحِمٍ: امْرَأَةُ فِرْعَوْنَ.[282]
«رسول الله صلّي الله عليه وآله وسلّم در روي زمين چهار خط كشيدند و گفتند: آيا ميدانيد اين خطها چيست؟! ما گفتيم: خدا و رسول خدا بهتر ميدانند! رسول الله فرمود: با فضيلتترين زنان بهشت چهار نفرند؛ خديجه دختر خُوَيلِد، و فاطمه دختر محمّد، و
ص218
مريم دختر عمران، و آسيه دختر مزاحم: زوجۀ فرعون.»
و در «مجالس» مفيد از ابن قولوَيه از پدرش از سعد از ابن عيسي از سعيد بن جَناح از عبدالله بن محمّد از جابر بن يزيد، از حضرت امام محمّد باقر عليه السّلام، از پدرانش عليهم السّلام، از رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم آورده است كه:
الْجَنَّةُ مُحَرَّمَةٌ عَلَي الانْبِيَآءِ حَتَّي أَدْخُلَهَا، وَ مُحَرَّمَةٌ عَلَي الامَمِ كُلِّهَا حَتَّي يَدْخُلَهَا شِيعَتُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ.[283]
«بهشت ممنوع است بر پيامبران كه در آن وارد شوند مگر زماني كه من وارد شوم، و ممنوع است بر تمام امّتها مگر زماني كه شيعيان ما اهل بيت وارد شوند.»
و در «خصال» صدوق با سند خود از حضرت صادق عليهالسّلام آورده است كه:
قَالَ النَّبِيُّ صَلَّي اللَهُ عَلَيْهِ وَءَالِهِ وَسَلَّمَ: إنَّ اللَهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي خَلَقَ فِي الْجَنَّةِ عَمُودًا مِنْ يَاقُوتَةٍ حَمْرَآءَ، عَلَيْهِ سَبْعُونَ أَلْفَ قَصْرٍ، فِي كُلِّ قَصْرٍ سَبْعُونَ أَلْفَ غُرْفَةٍ؛ خَلَقَهَا اللَهُ عَزَّ وَجَلَّ لِلْمُتَحَآبِّينَ وَالْمُتَزَاوِرِينَ فِي اللَهِ. [284]
«رسول الله صلّي الله عليه وآله وسلّم فرمودهاند: خداوند تبارك و تعالي در بهشت ستوني را از ياقوت سرخ آفريده است كه بر روي آن
ص219
هفتاد هزار قصر بنا شده است، و در هر قصري هفتاد هزار غرفه و اطاق فوقاني است؛ اين را خداوند براي كساني آفريده است كه دربارۀ خدا و بر اساس محبّت خدا، به يكديگر محبّت كنند و يكديگر را زيارت و ملاقات نمايند.»
و چون دانستيم كه هر يك از صفات حَسَنه و أفعال پسنديده، راهي است بسوي بهشت، ميدانيم كه راههاي بسوي بهشت بيشمار؛ و بالقرينة چون صفات سيّئه و افعال ناپسنديده راهي بسوي دوزخ است، بنابراين نيز راههاي بسوي جهنّم بسيار خواهد بود. و بنابراين مجموع هشت در بهشت، عناوين كلّي و جامعي است كه بهشت را متشكّل ميكند، و نيز هفتاد و يك در، عبارت از جامعِ طرقي است كه مردم را بسوي بهشت روانه ميسازد، و گرنه افراد و آحاد راهها بسيار و از اندازه بيرون است.
در «أمالي» شيخ از جماعت خود از أبوالمُفضَّل از جعفر بن محمّد بن جعفر از أيّوب بن محمّد از سعيد بن مَسْلَمة، از حضرت جعفر بن محمّد، از پدرانش، از حضرت أميرالمؤمنين عليهم السّلام آورده است كه:
قَالَ رَسُولُ اللَهِ صَلَّي اللَهُ عَلَيْهِ وَءَالِهِ وَسَلَّمَ: إنَّ السَّخَآءَ شَجَرَةٌ مِنْ أَشْجَارِ الْجَنَّةِ، لَهَا أَغْصَانٌ مُتَدَلِّيَةٌ فِي الدُّنْيَا؛ فَمَنْ كَانَ سَخِيًّا تَعَلَّقَ بِغُصْنٍ مِنْ أَغْصَانِهَا، فَسَاقَهُ ذَلِكَ الْغُصْنُ إلَي الْجَنَّةِ.
وَالْبُخْلُ شَجَرَةٌ مِنْ أَشْجَارِ النَّارِ، لَهَا أَغْصَانٌ مُتَدَلِّيَةٌ فِي الدُّنْيَا؛ فَمَنْ كَانَ بَخِيلاً تَعَلَّقَ بِغُصْنٍ مِنْ أَغْصَانِهَا، فَسَاقَهُ ذَلِكَ
ص 220
الْغُصْنُ إلَي النَّارِ. [285]
«رسول الله صلّي الله عليه وآله وسلّم گفتند: سخاوت درختي است از درختان بهشت كه شاخههائي دارد كه همه در دنيا آويزان شدهاند؛ و بنابراين هر كس با سخاوت باشد، خود را به شاخهاي از شاخههايش آويزان كردهاست، و آن شاخه او را بسوي بهشت ميكشد.
و بخل درختي است از درختهاي آتش كه شاخههائي دارد كه همه در دنيا آويزان شدهاند؛ و هر كس بخيل باشد خود را به شاخهاي از شاخههايش آويزان كرده است، و آن شاخه او را بسوي آتش خواهد كشيد.»
در «أمالي» صدوق از ماجيلَوَيه از عمويش از بَرقي از پدرش از محمّد بن سِنان از مُفضَّل بن عُمر، از حضرت صادق عليه السّلام آورده است كه فرمودهاند ـ و حديث را ذكر ميكند تا ميرسد به اينكه ميفرمايد:
وَ عَلَيْكُمْ بِتِلَاوَةِ الْقُرْءَانِ! فَإنَّ دَرَجَاتِ الْجَنَّةِ عَلَي عَدَدِ ءَايَاتِ الْقُرْءَانِ؛ فَإذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ، يُقَالُ لِقَارِيِ الْقُرْءَانِ: اقْرَأْ وَارْقَ! فَكُلَّمَا قَرَأَ ءَايَةً رَقَي دَرَجَةً ـ الحديث. [286]
«بر شما باد به تلاوت قرآن! چون درجات و مراتب بهشت بر مقدار تعداد آيات قرآن است؛ و چون روز قيامت شود به قاري و خوانندۀ قرآن ميگويند: بخوان و بالا برو! و هر آيهاي را كه بخواند
ص221
يك درجه بالا ميرود.»
و نيز در «أمالي» صدوق از پدرش از سعد از سَلَمة بن خَطّاب از محمّد بن لَيث از جابربن إسماعيل، از حضرت صادق عليه السّلام از پدرش عليه السّلام روايت كرده است كه: مردي از حضرت أميرالمؤمنين عليه السّلام دربارۀ قيام شب و نماز خواندن با سورههاي قرآن سؤال كرد. حضرت پس از آنكه بياناتي داشتند، چنين گفتند كه:
وَ مَنْ صَلَّي لَيْلَةً تَآمَّةً تَالِيًا لِكِتَابِ اللَهِ، رَاكِعًا وَ سَاجِدًا وَ ذَاكِرًا، أُعْطِيَ مِنَ الثَّوَابِ مَا أَدْنَاهُ يَخْرُجُ مِنَ الذُّنُوبِ كَمَا وَلَدَتْهُ أُمُّهُ، وَ يُكْتَبُ لَهُ عَدَدَ مَا خَلَقَ اللَهُ مِنَ الْحَسَنَاتِ وَ مِثْلُهَا دَرَجَاتٌ، وَ يَثْبُتُ النُّورُ فِي قَبْرِهِ، وَ يُنْزَعُ الإثْمُ وَالْحَسَدُ مِنْ قَلْبِهِ، وَ يُجَارُ مِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ، وَ يُعْطَي بَرَآءَةً مِنَ النَّارِ، وَ يُبْعَثُ مِنَ الامِنِينَ.
وَ يَقُولُ الرَّبُّ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي لِمَلَآئِكَتِهِ: مَلَآئِكَتِي! انْظُرُوا إلَي عَبْدِي، أَحْيَي لَيْلَةً ابْتِغَآءَ مَرْضَاتِي! أَسْكِنُوهُ الْفِرْدَوْسَ، وَ لَهُ فِيهَا مِائَةُ أَلْفِ مَدِينَةٍ، فِي كُلِّ مَدِينَةٍ جَمِيعُ مَا تَشْتَهِي الانْفُسُ وَ تَلَذُّ الاعْيُنُ وَ مَا لَا يَخْطُرُ عَلَي بَالٍ؛ سِوَي مَا أَعْدَدْتُ لَهُ مِنَ الْكَرَامَةِ وَالْمَزِيدِ وَالْقُرْبَةِ. [287]
«و كسيكه يك شب تمام را نماز بخواند در حاليكه به تلاوت كتاب خدا و ركوع و سجود و ذكر اشتغال ورزد، آنقدر اجر و ثواب به او عنايت ميشود كه كمترين درجۀ آن، آنستكه از گناهان خود مانند
ص222
روزي كه از مادر متولّد شده است بيرون ميآيد، و براي او به اندازۀ تعداد جميع مخلوقات، حسنه، و به همين مقدار درجه نوشته ميگردد، و نور در قبر او ثابت ميماند، و گناه و حَسَد از دل او بيرون ميرود، و از عذاب قبر محفوظ و در أمان ميماند، و نامۀ برائت و بيزاري از آتش جهنّم به او داده ميشود، و از جملۀ ايمنان محشور ميگردد.
و خداوند تبارك و تعالي به فرشتگان خود ميگويد: اي ملائكۀ من! نظر كنيد به بندۀ من! يك شب را به إحياء و شب زندهداري، براي طلب رضا و خشنودي من بپا خاسته است؛ او را در بهشت فردوس مسكن دهيد! و از براي او در آن فردوس، صد هزار شهر است كه در هر شهري جميع آنچه نفوس بدان اشتها داشته باشد و چشمها از آن لذّت برد، و آن چيزهائي كه به خاطرۀ كسي خطور نكرده است، موجود است؛ غير از آن چيزهائي كه من براي او بخصوصه از كرامت و مزيد و قربت خود مهيّا و تهيّه نمودهام.»
و همچنين در «أمالي» از عليّ بن حسين بن شاذَوَيه مؤدِّب از محمّد بن عبدالله بن جعفر بن (حسين بن) جامع از پدرش از يعقوب ابن يزيد از محمّد بن أبي عُمير از أبان بن عثمان از أبان بن تَغلب، از حضرت أبوجعفر محمّد بن عليٍّ الباقر، از پدرش عليّ بن الحسين، از پدرش حسين بن علي سيّد الشّهداء، از پدرش عليّ بن أبيطالب سيّدالاوصياء روايت كرده است كه رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم فرمودهاند:
مَنْ صَلَّي عَلَيَّ وَ لَمْ يُصَلِّ عَلَي ءَالِي، لَمْ يَجِدْ رِيحَ الْجَنَّةِ؛ فَإنَّ
ص223
رِيحَهَا لَتُوجَدُ مِنْ مَسِيرَةِ خَمْسِمِائَةِ عَامٍ. [288]
«هر كس بر من صلوات بفرستد و بر آل من صلوات نفرستد، بوي بهشت را نمييابد؛ و همانا بوي بهشت از فاصلۀ مسير پانصد سال راه به مشام ميرسد.»
باري، در اينجا ذكر يك نكته لازم است كه بهشت در روز قيامت، بهشت صوري است، و داراي حور و غلمان و اشجار و اثمار است؛ و اينكه گفتيم بهشت قيامت، طلوع عالم نفس است از عوالم ثلاثه: طبع و مثال و نفس، و انسان به مقام فناء في الله ميرسد و در فناء چيزي نيست جز ذات حضرت حق سبحانه و تعالي، تمام مطالب صحيح و به جاي خود محفوظ و مبرهن است، وليكن موقف بهشت، موقف بقاء بعد از فناء است، و در آنجا تجلّيات نفسانيّه، منافات با استيلاء و غلبه و سيطره بر عالم صورت و عالم طبع ندارد.
و توضيحاً يادآور ميشود كه در سير حركت بسوي خدا و تحقّق معناي إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ، بدون هيچ شبهه نفس انسان از عالم طبع و از عالم صورت و مثال عبور ميكند و سپس مندكّ و فاني در ذات حضرت احديّت ميگردد، و لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْوَ'حِدِ الْقَهَّارِ است و بس. اينجا عالم فناء است كه همۀ موجودات فاني ميگردند و در آنجا نه اسمي است و نه رسمي، و نه صورتي و شكلي، و نه عذابي و نه ثوابي. در آنجا نه انساني است و نه حيواني و نه جنّي، نه پيامبري و نه فرشتهاي، حتّي خود ملك الموت به امر خدا قبض روح ميشود.
ص224
و سپس موجودات بقاء پيدا ميكنند به بقاء حضرت حقّ جلّ وعلا. و در اين عالم بقاء، دوباره نفوس بر ميگردد و آثار و خواصّ و تمايزات پيدا ميشود، ثواب و عقاب پيش ميآيد. سؤال و حساب و كتاب و عرض و جزاء و صراط و ميزان و تطاير كتب و منبرِ وسيله و لِواءِ حمد و بالاخره دوزخ و بهشت است. اينجا موجودات به بقاء حقّ باقي و پايندهاند، اينجا طلوع عالم نفس است در آثار و خصوصيّات خود.
فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَ فَرِيقٌ فِي السَّعِيرِ. [289]
«گروهي در بهشت و گروهي در آتش سعير هستند.»
و ما در مبحث معاد جسماني، از كيفيّت فناء في الله و سپس بقاء بالله مفصّلاً بحث نمودهايم (مجلس 39 جلد ششم)؛ لِلَّهِ الْحَمْدُ وَ لَهُ الْمِنَّةُ.
در اينجا كه ديگر بحث در بهشت را خاتمه ميدهيم، مناسب است خطبهاي از أميرالمؤمنين عليه السّلام بياوريم. دربارۀ اوصاف بهشت، در ذيل خطبهاي كه در عجائب خلقت طاووس ايراد فرموده است بيان ميفرمايد كه:
فَلَوْ رَمَيْتَ بِبَصَرِ قَلْبِكَ نَحْوَ مَا يُوصَفُ لَكَ مِنْهَا، لَعَزَفَتْ نَفْسُكَ عَنْ بَدَآئِعِ مَا أُخْرِجَ إلَي الدُّنْيَا مِنْ شَهَوَاتِهَا وَ لَذَّاتِهَا وَ زَخَارِفِ مَنَاظِرِهَا، وَ لَذَهِلَتْ بِالْفِكْرِ فِي اصْطِفَاقِ أَشْجَارٍ غُيِّبَتْ عُرُوقُهَا فِي كُثْبَانِ الْمِسْكِ عَلَي سَوَاحِلِ أَنْهَارِهَا!
ص225
وَ فِي تَعْلِيقِ كَبَآئِسِ اللُؤْلُؤِ الرَّطْبِ فِي عَسَالِيجِهَا وَ أَفْنَانِهَا، وَ طُلُوعِ تِلْكَ الثِّمَارِ مُخْتَلِفَةً فِي غُلُفِ أَكْمَامِهَا، تُجْنَي مِنْ غَيْرِ تَكَلُّفٍ فَتَأْتِي عَلَي مُنْيَةِ مُجْتَنِيهَا!
وَ يُطَافُ عَلَي نُزَّالِهَا فِي أَفْنِيَةِ قُصُورِهَا بِالاعْسَالِ الْمُصَفَّقَةِ وَالْخُمُورِ الْمُرَوَّقَةِ.
قَوْمٌ لَمْ تَزَلِ الْكَرَامَةُ تَتَمَادَي بِهِمْ حَتَّي حَلُّوا دَارَالْقَرَارِ، وَ أَمِنُوا نُقْلَةَ الاسْفَارِ.
فَلَوْ شَغَلْتَ قَلْبَكَ أَيـُّهَا الْمُسْتَمِعُ بِالْوُصُولِ إلَي مَا يَهْجُمُ عَلَيْكَ مِنْ تِلْكَ الْمَنَاظِرِ الْمُونِقَةِ، لَزَهَقَتْ نَفْسُكَ شَوْقًا إلَيْهَا وَلَتَحَمَّلْتَ مِنْ مَجْلِسِي هَذَا إلَي مُجَاوَرَةِ أَهْلِ الْقُبُورِ اسْتِعْجَالاً بِهَا.
جَعَلَنَا اللَهُ وَ إيَّاكُمْ مِمَّنْ سَعَي بِقَلْبِهِ إلَي مَنَازِلِ الابْرَارِ بِرَحْمَتِهِ. [290]
«و اگر تو چشم دلت را بسوي آنچه از بهشت براي تو توصيف شده است بيندازي، هر آينه مكروه ميداري و بیميل و ملول ميشوي از آنچه در دنيا از شهوات آن و لذّات آن و زينتهاي مناظر آن به ظهور رسيده، و از بدايع و طرائف زيبائيهائي كه در آن به وقوع پيوسته است. و يكسره از دنيا غافل ميشوي بواسطۀ فكركردن در بهم خوردن برگهاي درختان واشجاري كه ريشههاي آنها در تلهائي از مشك فرورفته و بر سواحل نهرهاي آن روئيده است!
و در آويخته شدن خوشههاي مرواريدتر و تازه در شاخههاي بزرگ و كوچك آنها، و در به ظهور رسيدن و طلوع كردن اين ميوههاي
ص226
مختلف و متفاوت در غلافهاي غلاف ميوۀ آنها كه بدون هيچ مشقّت و سختي چيده ميشوند، و طبق ميل و خواست شخص چيننده كجشده فرود ميآيند و به دست او قرار ميگيرند!
و پيوسته براي واردين از بهشتيان در پيرامونِ قصرهاي آنها عَسَلهاي تصفيه شده و شرابهاي صاف كرده شده به گردش درميآورند و براي آنان ميگردانند.
آنان جماعتي هستند كه پيوسته و هميشه، كرامت و مكرمت دربارۀ آنها متّصل و پيوسته شده، تا آنها را به خانۀ قرار و محلّ امن و اطمينان داخل كرده است، و از نقل و انتقال و مصائب سفرها در ايمني قرار گرفتهاند.
و بنابراين، اي گوش دارنده به سخنان من! اگر دل خود را گرايش دهي به وصول به آنچه بر تو وارد ميشود و هجوم ميآورد از آن مناظر شگفت انگيز، هر آينه از شدّت اشتياق به آنها جانت بيرونميآيد، و از اين مجلس ما به سوي مجاورت أهل قبور حركتميكني، و براي سرعت و عجله به وصول به آن نعمتها كوچميكني!
خداوند ما و شما را ـ به رحمت خود ـ از أفرادي قرار دهد كه با دل به سوي منازل ابرار و مساكن نيكان حركت كنند و در وصول به آن ساعي باشند.»
پاورقي
[243] ـ آيۀ 35، از سورۀ 13: الرّعد
[244] ـ «مجمع البيان» مجلّد 3، ص 296
[245] ـ آيۀ 17، از سورۀ 76: الدّهر
[246] ـ «مجمع البيان» مجلّد 5، ص 411
[247] ـ «جامع الاخبار» فصل 137، ص 202 از طبع سنگي
[248] ـ «مجمع البيان» مجلّد 5، ص 211
[249] ـ «مجمع البيان» مجلّد 5، ص 211
[250] ـ آيۀ 198، از سورۀ 3: ءال عمران
[251] ـ آيات 20 تا 22، از سورۀ 9: التّوبة
[252] ـ ذيل آيۀ 11، از سورۀ 65: الطّلاق
[253] ـ چون در قرآن كريم داريم: وَ لَكُمْ فِيهَا مَا تَشْتَهِيٓ أَنفُسُكُمْ. (قسمتي از آيۀ 31، از سورۀ 41: فصّلت) «براي شما در بهشت هر چيزي است كه بدان ميل داشته باشيد.»
[254] ـ چون در روايات است كه: چيدن ميوههاي بهشتي نياز به بالا رفتن از درخت و نردبان و غيره ندارد؛ هر كس هر ميوهاي را كه بخواهد فوراً آن درخت بسوي او خم ميشود، و تا حدّي نزديك ميآيد كه دست برسد و ميوه را بچيند. آيات قرآن هم بر اين دلالت دارد: قُطُوفُهَا دَانِيَةٌ.
[255] ـ «رجال كشّي» طبع بمبئي، ص 177 و 178
[256] ـ آيۀ 15 و 16، از سورۀ 25: الفرقان
[257] ـ «علم اليقين» فيض كاشاني، طبع سنگي وزيري، ص 224
[258] ـ آيات 10 تا 12، از سورۀ 56: الواقعة
[259] ـ آيۀ 38 و صدر آيۀ 39، از سورۀ 70: المعارج
[260] ـ ذيل آيۀ 12، از سورۀ 61: الصّفّ
[261] ـ آيۀ 107 و 108، از سورۀ 18: الكهف
[262] ـ آيۀ 10 و 11، از سورۀ 23: المؤمنون
[263] ـ آيۀ 19، از سورۀ 32: السّجدة
[264] ـ آيۀ 14 و 15، از سورۀ 53: النّجم
[265] ـ آيۀ 22 و 23، از سورۀ 75: القيامة
[266] ـ قسمتي از آيۀ 110، از سورۀ 18: الكهف
[267] ـ آيات 27 تا 30، از سورۀ 89: الفجر
[268] ـ صدر آيۀ 127، از سورۀ 6: الانعام
[269] ـ «مجمع البيان» مجلّد 2، ص 364
[270] ـ از سعدي شيرازي؛ «كلّيّات» طبع فروغي، غزليّات، ص 278
[271] ـ ذيل آيۀ 189، از سورۀ 2: البقرة
[272] ـ «بحار الانوار» طبع حروفي، ج 8، ص 139
[273] ـ «كافي» ج 4، ص 30
[274] ـ «أمالي» صدوق، مجلس 85، طبع سنگي، ص 344
[275] ـ «نهج البلاغة» خطبۀ 83 از طبع عبده مصر، ص 149
[276] ـ صدر آيۀ 253، از سورۀ 2: البقرة
[277] ـ قسمتي از آيۀ 55، از سورۀ 17: الإسرآء
[278] ـ آيۀ 164، از سورۀ 37: الصّآفّات
[279] ـ «عيون أخبار الرّضا» ص 257
[280] ـ آيۀ 107، از سورۀ 18: الكهف
[281] ـ «تفسير قمّي» طبع سنگي، ص 407
[282] ـ «خصال» طبع سنگي، باب الاربعة، ج 1، ص 96
[283] ـ «أمالي» مفيد، مجلس هشتم، ص 45
[284] ـ «خصال» طبع سنگي، باب ما فوق ألْف، ج 2، ص 171؛ و در «بحارالانوار» طبع حروفي، ج 8، ص 132
[285] ـ «أمالي» طوسي، جزء 17، طبع سنگي، ص 302
[286] ـ «أمالي» صدوق، مجلس 57، طبع سنگي، ص 216
[287] ـ همان مصدر، مجلس 48، ص 176
[288] ـ «أمالي» صدوق، مجلس 36، ص 120
[289] ـ ذيل آيۀ 7، از سورۀ 42: الشّوري
[290] ـ «نهج البلاغة» خطبۀ 163 از طبع عبده مصر، ج 1، ص 310 و 311