أعوذُ بِاللَهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم
بِـسْـمِ اللَهِ الـرَّحْمَـنِ الـرَّحيـم
الْحَمْدُ للَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ والصَّلَوةُ والسَّلامُ عَلَي سَيِّدِنا مُحَمَّدٍ و ءَالِهِ الطّاهِرين
و لَعْنَةُ اللَهِ عَلَي أعْدآئِهِمْ أجْمَعينَ مِنَ الانَ إلَي قيامِ يَوْمِ الدّين
و لا حَوْلَ و لا قُوَّةَ إلاّ بِاللَهِ الْعَليِّ الْعَظيم
قال اللهُ الحكيمُ في كِتابِه الكَريم:
وَ بَيْنَهُمَا حِجَابٌ وَ عَلَي الاعْرَافِ رِجَالٌ يَعْرِفُونَ كُلَّا بسِيمَاهُمْ وَ نَادَوْا أَصْحَـٰبَ الْجَنَّةِ أَن سَلَامٌ عَلَيْكُمْ لَمْ يَدْخُلُوهَا وَ هُمْ يَطْمَعُونَ.[1]
«و ميان بهشتيان و دوزخيان حجابي است، و بر اعراف مرداني هستند كه هر يك از بهشتيان و دوزخيان را از علائم چهره و سيمايشان ميشناسند، و هنوز خودشان داخل در بهشت نگرديدهاند ولي اميد و انتظار و طمع دخول در آن را دارند؛ به بهشتيان ندا ميكنند كه: سلام باد بر شما.»
اين آيۀ شريفه، محلّ و موقف اعراف و اهل آن را نشان ميدهد، كه در عَرصات قيامت، و در بين بهشت و دوزخ و مُهَيمن بر هر دو، و
ص24
فاصلۀ بين سعادتمندان و اشقياء ميباشد. و چون در بين آياتي واقع است كه حال و خصوصيّات برخورد و ملاقات و گفتگوي بهشتيان با جهنّميان را بيان ميكند، و موقعيّت و منزلت اهل اعراف را نشان ميدهد؛ اوّلاً لازم است كه تمام اين آيات را بياوريم، و سپس در اطراف و جوانب آن به بحث پردازيم:
امّا آيات:
وَ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّـٰلِحَـٰتِ لَا نُكَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَآ أُولَـٰٓئكَ أَصْحَـٰبُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَـٰلِدُونَ * وَ نَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِم مِنْ غِلٍّ تَجْرِي مِن تَحْتِهِمُ الانْهَـٰرُ وَ قَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدَنـٰنَا لِهَـٰذَا وَ مَا كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْلَآ أَنْ هَدَنـٰنَا اللَهُ لَقَدْ جَآءَتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ وَ نُودُوٓا أَن تِلْكُمُ الْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوهَا بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ.
وَ نَادَي'ٓ أَصْحَـٰبُ الْجَنَّةِ أَصْحَـٰبَ النَّارِ أَن قَدْ وَجَدْنَا مَا وَعَدَنَا رَبُّنَا حَقًّا فَهَلْ وَجَدتُم مَا وَعَدَ رَبُّكُمْ حَقًّا قَالُوا نَعَمْ فَأَذَّنَ مُؤَذِّنُ بَيْنَهُمْ أَن لَعْنَةُ اللَهِ عَلَي الظَّـٰلِمِينَ * الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَهِ وَ يَبْغُونَهَا عِوَجًا وَ هُم بِا لا خِرَةِ كَـٰفِرُونَ.
وَ بَيْنَهُمَا حِجَابٌ وَ عَلَي الاعْرَافِ رِجَالٌ يَعْرِفُونَ كُلَّا بِسِيمَیـٰهُمْ وَ نَادَوْا أَصْحَـٰبَ الْجَنَّةِ أَن سَلَـٰمٌ عَلَيْكُمْ لَمْ يَدْخُلُوهَا وَ هُمْ يَطْمَعُونَ * وَ إِذَا صُرِفَتْ أَبْصَـٰرُهُمْ تِلْقَآءَ أَصْحَـٰبِ النَّارِ قَالُوا رَبَّنَا لَا تَجْعَلْنَا مَعَ الْقَوْمِ الظَّـٰلِمِينَ.
وَ نَادَي'ٓ أَصْحَـٰبُ الاعْرَافِ رِجَالاً يَعْرِفُونَهُم بِسِيمَیٰهُمْ قَالُوا
ص25
مَآ أَغْنَي' عَنكُمْ جَمْعُكُمْ وَ مَا كُنتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ * أَهَـٰٓؤُلَآءِ الَّذِينَ أَقْسَمْتُمْ لَا يَنَالُهُمُ اللَهُ بِرَحْمَةٍ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ لَا خَوْفٌ علَيْكُمْ وَ لَآ أَنتُمْ تَحْزَنُونَ.
وَ نَادَي'ٓ أَصْحَـٰبُ النَّارِ أصْحَـٰبَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفِيضُوا عَلَيْنَا مِنَ الْمَآءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَهُ قَالُوٓا إِنَّ اللَهَ حَرَّمَهُمَا عَلَي الْكَـٰفِرِينَ * الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَهُمْ لَهْوًا وَ لَعِبًا وَ غَرَّتْهُمُ الْحَيَو'ةُ الدُّنْيَا فَالْيَوْمَ نَنسَیٰهُمْ كَمَا نَسُوا لِقَآءَ يَوْمِهِمْ هَـٰذَا وَ مَا كَانُوا بِـَايَـٰتِنَا يَجْحَدُونَ.[2]
«و كساني كه ايمان بياورند و عمل نيكو انجام دهند ـ و البتّه ما بيش از وسع كسي به او تكليف نميكنيم ـ آنان اهل بهشتند، و پيوسته و بطور جاودان در آن زيست ميكنند.
و ما از دلها و سينههاي آنان هر گونه غِلّ و آلودگي را بيرون كشيديم. و در بهشت در زير قصرهايشان نهرهائي جاري است. و ميگويند: سپاس و حمد اختصاص به خداوند دارد كه ما را بدين منزل و مقام رهبري كرد؛ و اگر هر آينه خداوند ما را بدينجا هدايت نميفرمود، ما هيچگاه خود به خود و در خود چنين نبوديم كه بتوانيم بدين مقام و منزل هدايت شويم؛ همانا رسولان خدا ما را بحقّ هدايت كردند و براي ما حق را نشان دادند. و آنگاه بر آنان ندائي رسد كه: اينست آن بهشتي كه در پاداش أعمالي كه شما در دنيا بجاي ميآوردهايد، بر سبيل اعطاء و ارث به شما موهبت شده است.
و آنگاه بهشتيان به جهنّميان ندا ميكنند كه: آنچه را كه پروردگار
ص26
ما به ما وعده داده بود، همه را حقّ و استوار يافتيم! آيا آنچه را هم كه پروردگار شما به شما بيم داده بود و بر حذر داشته بود، حقّ و استوار يافتيد؟!
در جواب ميگويند: آري! و در اين وقت إعلان كنندهاي در ميان آنها اعلان ميكند كه: لعنت و دورباش از رحمت خدا بر ستمكاران باد!
ستمكاران كساني هستند كه راه خدا را بر مردم ميبندند، و آن راه را كج و مُعوَج ميجويند، و آنان به روز حشر و قيامت ايمان ندارند.
و بين اين دو گروه (بهشتيان و دوزخيان) پرده و حجابي است. و بر قسمتهاي بالاي آن حجاب، كه أعراف آن باشد، مرداني هستند كه تمام افراد را يكايك (چه از بهشتيان و چه از دوزخيان) از سيما و آثار و علائمشان ميشناسند.
و افرادي كه (بر قسمتهاي پائين آن حجاب قرار دارند و) هنوز خودشان داخل در بهشت نگرديدهاند ولي اميد و انتظار و طمع دخول در آن را دارند، به بهشتيان ندا ميكنند كه: سلام باد بر شما!
و چون نگاه آنان را به طرف دوزخيان برگردانند گويند: بارپروردگارا! ما را با قوم ستمگر، يكجا قرار مده، و با معيّت آنان ما را مگذار!
و صاحبان و ملازمان اعراف، مرداني راكه از سيما و علائمشان ميشناسند ندا ميدهند كه: آنچه را كه شما اندوختيد و جمع كرديد،
ص27
و آنچه را به مباهات و سرافرازي و بلند پروازي و استكبار بدان اتّكاء داشتيد، به هيچگونه دستي از شما نگرفت، و سودي نبخشيد و شما را در امروز بينياز ننمود!
آيا نميبينيد اين بهشتيان را كه شما در دنيا سوگند ياد ميكرديد كه خداوند آنان را مشمول رحمت خود نميگرداند و در بهشت داخل نميكند (چگونه همگي مشمول رحمت شده و در بهشتها مسكن گزيدهاند! و اين اصحاب أعراف به اين بهشتيان خطاب ميكنند كه) داخل شويد در بهشت بدون هيچگونه خوف و انديشه، و بدون هيچگونه حزن و غصّهاي كه در شما راه نخواهد يافت!
و اهل جهنّم در اين حال اهل بهشت را ندا دهند كه: از آب و طعامي كه خداوند شما را روزي فرموده است قدري هم بر ما افاضه كنيد و ما را بهرمند سازيد! اهل بهشت در جواب گويند: آب و طعام بهشت را خداوند بر كافران و منكران حرام فرموده است.
بر آن كساني كه دين خود را لهو و لعب پنداشتند، و باطل و بازيچه گرفتند، و حيات و زندگي دنيا آنان را فريفت. پس به پاداش آنكه آنان چنين روزي را كه روز لقاء و ديدار ماست فراموش كردند و به خاطر نياوردند، و آنكه آيات ما را انكار ميكردند؛ ما نيز امروز آنها را مورد نظر رحمت قرار نميدهيم، و در بوتۀ نسيان و فراموشي مياندازيم!»
اين مجموع آياتي بود كه در آن، أعراف به كار رفته بود، و ديديم كه فقط لفظ اعراف در دو جا آمده، و اهل اعراف و رجال اعراف كه
ص28
به عنوان ضمير نيز چند جا آمده بود فقط در همين آيات بود.
آنچه با دقّت تامّ و توجّه كامل به دقائق اين آيات بدست ميآيد، آنستكه: اعراف فاصله و حجابي است بين بهشتيان و جهنّميان؛ اين حجاب داراي درجات و مراتبي است.
در درجات اعلاي آن نفوس قدسيّه كه حاكم و مسيطر بر بهشت و دوزخند و هر يك از آنان را از علائم و سيمايشان ميشناسند، قرار دارند.
آنان به قدري قويّ و در مراتب خلوص و قرب، پا در افق عالي نهادهاند كه مُهَيمن و مسلّط بر هر دو گروه از بهشتيان و جهنّميان هستند، و بهشت و جهنّم در زير نظر و در حيطۀ نفوذ و ارادۀ آنهاست.
آنانند كه به بهشتيان ميگويند: ادْخُلُوا الْجَنَّةَ، داخل در بهشت شويد!
و آنانند كه يَعْرِفُونَ كُلَّا بِسِيماَ'هُمْ، همه را از علائم و سيمايشان ميشناسند.
و آنانند كه أَذَّنَ مُؤَذِّنُ بَيْنَهُمْ، در ميان مردم محشر اعلان ميكنند كه: دوري از رحمت خدا فقط براي ستمكاران است.
و آنانند كه در خطاب مجهول: وَ نُودُوا أَن تِلْكُمُ الْجَنَّةُ، فاعل آن ندا هستند، و به اهل بهشت خير مقدم ميگويند و بشارت به خلود و دوام ميدهند.
و آنانند كه جهنّميان را مورد مؤاخذه و بازپرسي قرار ميدهند و ميگويند: مَآ أَغْنَي' عَنكُمْ جَمْعُكُمْ وَ مَا كُنتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ. و نيز به
ص29
آنها ميگويند: ببينيد اين بهشتيان هستند كه شما سوگند ميخورديد كه خداوند آنان را به بهشت وارد نميكند.
و در درجات پائين اعراف، جماعاتي از مردم هستند كه به آن نفوس قدسيّه و مُخْلَصه مرتبط، و پيرو و شيعۀ آنان بوده و جزء گروه آنان محسوب ميشدهاند ـ همچون لشگريان حاكم و سلطان كه جزء دستگاه حكومتاند ـ ولي بواسطۀ گناه و خطائي كه انجام دادهاند، يكسره به بهشت نرفته و در انتظار فيض رحمت و شفاعت و اخذ ورقۀ عبور از صراط هستند. آنان هنوز داخل در بهشت نشدهاند، و در بين بهشت و دوزخ واقعند، ولي اميد رحمت و نزول فيض و ورود در بهشت را دارند.
و آنانند كه به بهشتياني كه قبل از آنها داخل در بهشت شدهاند و آرميدهاند، سلام ميفرستند و ميگويند: سَلَـٰمٌ عَلَيْكُمْ.
و آنانند كه چون صورتشان به جانب ظالمان و دوزخيان منعطفشود، گويند: بار پروردگارا! ما را با گروه ستمگران قرار مده، رَبَّنَا لَا تَجْعَلْنَا مَعَ الْقَوْمِ الظَّـٰلِمِينَ!
و ما در موارد عديده از اين دورۀ علوم و معارف اسلام، چه در «إمام شناسي» و چه در «معاد شناسي» به إثبات رسانيدهايم كه بندگان مُخلَصين حضرت حقّ، در محشر براي سؤال و كتاب حضور ندارند؛ فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ * إِلَّا عِبَادَ اللَهِ الْمُخْلَصِينَ [3]، و مقام آنها اعلي و اشرف است، و حساب و كتاب امّتها به دست آنان است.
ص30
پس آنها كه به مقام بقاء بالله فائز گرديدهاند، و داراي مقام بقاء بعد از فناء و منزلت جَمعُ الجَمعي هستند از بهشت و دوزخ بالاتر، و در حجاب اقرب، مهيمن و مسيطر بر دو گروه بوده و از آن افق اعلي به همه مينگرند! و همه را ميشناسند، و مقام و درجۀ هر يك را معيّن و مشخّص ميسازند.
اين اجمال استفادهاي بود كه از آيات اعراف نموديم. حال بپردازيم به بحث دقيق قرآني از راه تفسير آيه به آيه، و در ضمن از روايات وارده از اهل بيت عصمت كه همگي مؤيّد و شاهد بر اين حقيقت است نمونههائي ذكر كنيم، بِحَولِ اللَهِ و قُوَّتِهِ؛ و لا حَولَ و لاقُوَّةَ إلاّ بِاللَهِ العَليِّ العَظيم:
وَ بَيْنَهُمَا حِجَابٌ وَ عَلَي الاعْرَافِ رِجَالٌ يَعْرِفُونَ كُلَّا بِسِيماَ'هُمْ.
أعرافِ حجاب و پرده، قسمتهاي بالاي آنرا گويند. و نيز اعراف، نام براي تپّهها و تلهاي بلندي است كه از رَمْلهاي بيابان تشكيل شده است، و غالباً بواسطۀ وزش بادهاي تند اين تلهاي رملي بوجود ميآيد.
و چون در اين آيه، اعراف به دنبال حجاب ذكر شده است، محتمل است كه معناي اوّل از آن مراد باشد. و بودن مرداني بر روي اعراف، معناي دوّم را تقويت ميكند. وليكن بين اين دو معني در آيۀ مباركه، منافات و مغايرتي نيست، زيرا كه معناي حجاب: ما يَحْجُبُ شَيْئاً عَن شَيْءٍ (چيزي كه چيزي را از چيز ديگري مستور
ص31
كند) ميباشد، و بنابراين ميتوان گفت كه: اين مرداني كه بر روي اعراف قرار دارند، در مقام و محلّ مرتفع و بلندي هستند كه بر هر دو جمعيّت، از گروه بهشتيان و گروه جهنّميان سيطره و إشراف دارند، و بر هر دو منزل و درجه از بهشت و دوزخ واقف ميباشند. و به همين جهت كانوا عَلَي الاعْرافِ، روي اعراف هستند، تا آنكه همۀ طبقات و اصناف را به سيما و علائمشان بشناسند. چون مادّۀ لغويِ اعراف از عَرَفَ يَعْرِفُ مَعْرِفَةً و عِرْفاناً به معناي شناختن و دانستن است.
خداوند تعالي در قرآن كريم در سورۀ حديد، وصف اعراف را با تعبير «سُور» كه به معناي ديوار است، و گفتگوي بين بهشتيان و دوزخيان را كه در اينجا آمده است، در آنجا به عنوان گفتگوي بين منافقين و منافقات با مؤمنين و مؤمنات بيان ميكند؛ و چنانكه ميبينيم در هر دو جا بيان يك امر و حقيقت را به دو عنوان و تعبير مينمايد:
يَوْمَ يَقُولُ الْمُنَـٰفِقُونَ وَ الْمُنَـٰفِقَـٰتُ لِلَّذِينَ ءَامَنُوا انظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِن نُورِكُمْ قِيلَ ارْجِعُوا وَرَآءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا فَضُرِبَ بَيْنَهُم بِسُورٍ لَهو بَابُ بَاطِنُهو فِيهِ الرَّحْمَةُ وَ ظَـٰهِرُهو مِن قِبَلِهِ الْعَذَابُ. [4]
«روز قيامت روزي است كه مردان منافق و زنان منافق، به كساني كه ايمان آوردهاند ميگويند: شما به ما نظري كنيد! و نگاهي بيندازيد! تا بدينوسيله ما از نور چهرۀ شما، مقداري براي خود بهره
ص32
برداشته و اقتباس كنيم!
به آنها در پاسخ گفته ميشود: شما به عقب و قهقرا برگرديد! و از آنجا طلب نور كنيد! در اين حال بين اين دو دسته، ديواري زده ميشود كه دري دارد؛ و آن در، ظاهري دارد و باطني؛ در باطنش رحمت است، و در ظاهرش از مقابل در، عذاب است.»
و در ذيل آيۀ اعراف داشتيم:
وَ نَادَي'ٓ أَصْحَـٰبُ النَّارِ أَصْحَـٰبَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفِيضُوا عَلَيْنَا مِنَ الْمَآءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَهُ قَالُوا إِنَّ اللَهَ حَرَّمَهُمَا عَلَي الْكَـٰفِرِينَ.
«و جهنّميان به بهشتيان ندا ميكنند: قدري از آب و يا طعامي كه خداوند به شما روزي كرده است، بر ما رحمت آورده و إفاضه كنيد! در جواب آنها اهل بهشت ميگويند: خداوند آن آب و طعام را بر كافران حرام كردهاست.»
در قياس اين دو آيۀ واقع در سورۀ اعراف و سورۀ حديد، ميبينيم كه: گفتار منافقين به مؤمنين كه به ما نظري كنيد تا از نور شما توشهاي برگيريم، و آنچه در جواب ميشنوند كه به عقب و پشت برگرديد و از آنجا التماس نور كنيد (اُنظُرُونا نَقْتَبِسْ مِن نُورِكُمْ قِيلَ ارْجِعُوا وَرَآءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا ) بعينه همان گفتار اهل جهنّم است به اهل بهشت كه: بر ما از آب و طعامي كه خدا به شما داده است بدهيد! و جواب ميشنوند كه: خداوند آنها را بر كافران حرام نموده است (أَنْ أَفِيضُوا عَلَيْنَا مِنَ الْمَآءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَهُ قَالُوا إِنَّ اللَهَ حَرَّمَهُمَا عَلَي الْكَـٰفِرِينَ).
ص33
پس بنابراين، سور و ديوارِ كشيده شده بين منافقين و مؤمنين، همان حجاب و اعراف فاصل بين بهشتيان و دوزخيان است. و در آيۀ سورۀ حديد كه فقط منافقين را بر روي درِ اين سور قرار داده است، به جهت آنستكه آنان با مؤمنين در ظاهر امرشان اشتراك دارند، چون بنا به فرض منافق هستند. پس درِ اين ديوار كه باطنش و حقيقتش ايمان و واقع است، رحمت؛ و ظاهرش از جلوي در، عذاب است؛ و منافقان چون از حقيقت خبري ندارند، از باطن كه رحمت است سودي نميبرند، و فقط از ظاهر اسلام و ايمان در دنيا استفاده كردهاند كه آنهم در محشر به صورت عذاب جلوهگر ميگردد.
و حاصل معني آنستكه حجاب و ديوار چيز واحدي هستند ولي داراي دو وجهه و دو جهت: ظاهري و باطني، ظاهرش عذاب است و باطنش رحمت. كساني كه به باطنش رسيدهاند، از فوز و كاميابي إيمان و حقيقت بهرمند شدهاند؛ و كساني كه به ظاهرش اكتفا كرده و از باطن خبري ندارند همان دستهاي هستند كه از حقيقت ايمان و عقيدۀ پاك بيبهرهاند، و فقط براي حفظ مصالح شخصيّه ايمان آوردهاند، و همان دستهاي هستند كه از ظاهر در برابر اين ديوار در عذابند.
و گويا اين ديوار چنين است كه اگر هر آينه انظارشان از ظاهر تجاوز ميكرد و به باطن ميرسيد، به نعيم الهي ميرسيدند و رحمت حقّ آنانرا فرا ميگرفت؛ ولي چون به ظاهر قناعت كردند، از درون آن بيبهرهاند.
ص34
پس ديوار و حجاب يكي است؛ ظاهري دارد و باطني. و مؤمنان و كافران، در مقابل خود فقط يك راه به سوي خدا دارند كه بايد بپيمايند، و اين راه واحد است، همچنانكه ديوار و حجاب واحد است.
و اختلاف فقط از ناحيۀ ادراك و فهم آنهاست؛ عيناً مانند حاليكه در دنيا دارند، كه بين مؤمنان و كافران فرقي نيست در اينكه هر دو بايد راهي را كه به سوي خدا دارند طي كنند؛ اين راه را مؤمنان بطور استقامت طي ميكنند و گام در صراط مستقيم مينهند، و كافران منحرف ميشوند و بطور اعوجاج و كجي ميپيمايند.
پس همه با هم هستند، و اختلاف از جهت استقامت و انحراف نفوس است، و از جهت اراده و انتخاب خوب و يا اراده و انتخاب زشت.
و لذا ميبينيم در ذيل آيۀ سورۀ حديد وارد است كه:
يُنَادُونَهُمْ أَلَمْ نَكُن مَعَكُمْ قَالُوا بَلَي' وَ لَـٰكِنَّكُمْ فَتَنتُمْ أَنفُسَكُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ وَارْتَبْتُمْ وَ غَرَّتْكُمُ الامَانِيُّ حَتَّي' جَآءَ أَمْرُ اللَهِ وَ غَرَّكُم بِاللَهِ الْغَرُورُ. [5]
«(چون بين منافقان و مؤمنان ديوار زده ميشود، و سور كشيده ميشود) منافقان به مؤمنان ميگويند: مگر ما با شما در دنيا نبودهايم و معيّت نداشتهايم؟! مؤمنان در پاسخ ميگويند: آري! وليكن شما خود را به فتنه و فساد انداختيد! و پيوسته انتظار كشيديد!
ص35
و در شكّ و ترديد بسر برديد! و آرزوهاي دراز شما را فريفت، تا آنكه امر خدا نازل شد و مرگ گريبانتان را گرفت، و آن غَرور و شيطان و نفس گولزننده و فريب دهنده شما را گول زد (و با خدعه و مكر شما را در غفلت نگاه داشت، تا ناگهان امر خدا آمد و كار از كار گذشت).»
و اين همان امر واحدِ ذووجهين را ميرساند، كه منافقان با مؤمنان از هر جهت از جهات طبيعي و مزاياي مادّي در دنيا با هم بودند، در يك زمين، و يك عشيره، و يك غذا، و يك كسب و كار، و يك پدر و مادر، و يك مقدار عمر، و بالاخره چنانكه ميبينيم در اين جهات طبيعي مَيْزي و فرقي ندارند، و ليكن نيّت و هدف و أخلاق و گرايش معنوي تفاوت داشت، و همين موجب شد كه آنان را به دوزخ بكشاند و مؤمنان را به بهشت رهبري كند.
پس صراط واحد است، و آن راهي است كه بايد انسان بسوي خداوند تعالي طي كند؛ مؤمنان از راه مستقيم، و كافران و منافقان و بدكاران از راه اعوجاج و انحراف طي ميكنند.
و قبل از آيۀ اعراف آمده است:
وَ نَادَي' أَصْحَـٰبُ الْجَنَّةِ أَصْحَـٰبَ النَّارِ أَن قَدْ وَجَدْنَا مَا وَعَدَنَا رَبُّنَا حَقًّا فَهَلْ وَجَدتُم مَا وَعَدَ رَبُّكُمْ حَقًّا قَالُوا نَعَمْ فَأَذَّنَ مُؤَذِّنُ بَيْنَهُمْ أَن لَعْنَةُ اللَهِ عَلَي الظَّـٰلِمِينَ * الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَهِ وَ يَبْغُونَهَا عِوَجًا وَ هُم بِا لا خِرَةِ كَـٰفِرُونَ.
«اهل بهشت به اهل جهنّم گويند: حقّاً آنچه را كه پروردگار ما به
ص36
ما وعده داده بود، حقّ و محكم و ثابت يافتيم! آيا آنچه را هم كه پروردگار شما به شما وعده داده بود (از پاداش سخت) حقّ و محكم و ثابت يافتيد؟!
در پاسخ گويند: آري! و در اين حال إعلان كنندهاي اعلام ميدارد كه: لعنت خداوند بر ظالمان است؛ آن كساني كه مردم را از راه خدا بازداشتند، و راه را به روي آنها بستند، و آن را كج و مُعوج پنداشتند، و به آخرت كافر شدند.»
پس راه، راه واحد است، و آن راه براي خداست و بسوي خداست؛ يكي به استقامت و درستي و راستي طي ميكند، و ديگري به انحراف و كجي ميپيمايد. و اين همان حقيقت واحد سور و حجاب و اعراف است، كه يكي به باطن توجّه دارد، و يكي به ظاهر؛ باطنش رحمت، و ظاهرش نقمت و نكبت است.
و اين مطلب در قرآن كريم تصريحاً و تلويحاً بسيار آمده است؛ مثلاً خداوند ميفرمايد:
يَعْلَمُونَ ظَـٰهِرًا مِنَ الْحَيَو'ةِ الدُّنْيَا وَ هُمْ عَنِ الاخِرَةِ هُمْ غَـٰفِلُونَ. [6]
«از حيات و زندگي دنيا ظاهري را ميدانند و بس، و ايشان از زندگي و حيات آخرت غافل هستند.»
در اينجا روشن است كه به قرينۀ مقابله كه آخرت را در مقابل ظاهر حيات دنيا قرار داده است، منظور و مقصود از آخرت، باطن
ص37
حيات دنياست. پس يك حيات است و بس؛ ظاهري دارد و باطني: ظاهرش همين زندگي بهيميّت و شهوت و وهم و غفلت از سراي جاوداني و حيات انساني ابدي و معنوي است، و باطنش حيات انساني و معنوي و روحي و عقلي است كه مستلزم و ملازم با بيداري و هشياري است، كه هر كدام از اين دو صورت كه دو وجهۀ اين حيات واحد را تشكيل دادهاند، پس از مرگ بطور بروز و ظهور نمايان شده و تجلّي مينمايند
و ميفرمايد:
أَوَ لَمْ يَتَفَكَّرُوا فِيٓ أَنفُسِهِم مَا خَلَقَ اللَهُ السَّمَـٰوَ 'تِ وَ الارْضَ وَ مَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّي وَ إِنَّ كَثِيرًا مِنَ النَّاسِ بِلِقَآيءِ رَبِّهِمْ لَكَـٰفِرُونَ. [7]
«آيا اين مردم با خود فكر نميكنند كه پروردگار، آسمانها و زمين و ما بينهما را نيافريده است مگر به حقّ و أجل مُسمّي؟! و حقّاً كه بسياري از مردم، به زيارت و لقاء پروردگارشان كافرند.»
يعني خلقت آسمانها و زمين، اگر به ديدۀ حق نگريسته شود و با حقّ و أجل مسمّي ملاحظه گردد، راه مستقيم و استوار فكري است؛ و اگر به ديدۀ باطل نگريسته شود و با انكار لقاء خداوند توأم باشد، راه كج و انحراف فكري است.
و ميفرمايد:
وَ الَّذِينَ كَفَرُوٓا أَعْمَـٰلُهُمْ كَسَرَابِ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْـَانُ مَآءً
ص38
حَتَّي' إِذَا جَآءَه و لَمْ يَجِدْهُ شَيْـًا وَ وَجَدَ اللَهَ عِندَهُ و فَوَفّئهُ حِسَابَهُ. [8]
«و كساني كه كفر ورزيدهاند، كردار آنان همچون سرابي است كه در زمين خشك و لم يَزْرعي واقع است. شخص تشنه آن را آب ميپندارد و به دنبالش ميرود، تا همينكه بدان رسيد، أبداً آبي را نمييابد، بلكه آنجا خداوند را مييابد كه حساب او را بطور تامّ و تمام ميكند، و در حساب استيفا مينمايد.»
راه بسوي خدا واحد است؛ شخص كافر سراب را به صورت آب ميبيند، و مؤمن آب را به صورت آب. و هر دو با هم ميروند؛ اوّلي تشنه كام ميماند و به سزاي غفلت و خيال باطلش ميرسد، و دوّمي سيراب ميگردد.
و ميفرمايد:
فَأَعْرِضْ عَن مَن تَوَلَّي'عَن ذِكْرِنَا وَ لَمْ يُرِدْ إِلَّا الْحَيَو'ةَ الدُّنْيَا * ذَ 'لِكَ مَبْلَغُهُم مِنَ الْعِلْمِ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدَي'. [9]
«پس اي پيغمبر! روي گردان از كسي كه از ياد ما روي گردانيده است، و غير از زندگي و حيات دنيا چيزي را نميخواهد! اين نهايت درجۀ بلوغ علم و پايۀ دانش آنانست. بدرستيكه پروردگار تو داناتر است به كسي كه از راه او گمراه شده، و به كسي كه در راه او راهنمائي شده و راه را يافته است!»
ص39
اين آيه روشن است در اينكه زندگي كردن در دنيا، و غير از بهيميّت و مراتب نازلۀ از عيش و عشرت چيزي را نفهميدن و نخواستن، عين گمراهي و إعراض از ياد خداست؛ و زندگي كردن در اين دنيا و مقصد را لقاي خدا قرار دادن و غير از اين مراتب نازله چيزي را عاليتر و بهتر خواستن، عين اهتداء و راه يافتگي است.
و ميفرمايد:
إِنَّ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَآءَنَا وَ رَضُوا بِالْحَيَو'ةِ الدُّنْيَا وَاطْمَأَنُّوا بِهَا وَ الَّذِينَ هُمْ عَنْ ءَايَـٰتِنَا غَـٰفِلُونَ * أُولَـٰئِكَ مَأْوئهُمُ النَّارُ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ. [10]
«و حقّاً آن كساني كه اميد ديدار و ملاقات با ما را ندارند، و به زندگي پست دنيوي قناعت كردهاند، و بدان دل داده و اعتماد نموده و سكون و آرامش خود را در آن قرار دادهاند، و آن كساني كه از آيات ما در غفلت هستند؛ حقاً محلّ و مأواي آنان در پاداش چنين كرداري كه نمودهاند، آتش است.»
اين آيه ميرساند كه اطمينان و دلبستگي به اين ظاهر زندگي دنيوي، و اكتفا به آن، و عدم اميد لقاي خدا، آتش است. و به عكس، همين زندگي چنانچه توأم با اميد لقاي پروردگار، و عدم اتّكاء و اعتماد به امور زوال پذير دنيا باشد، و با توجّه و درايت به آيات خدا بوده باشد، سعادت و بهشت است.
و آيات وارده در اين سبكِ بيان بسيار است، و از همه بليغتر و
ص40
رساتر اين آيه است كه:
أَلَمْتر إِلَي الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَهِ كُفْرًا وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ * جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَهَا وَ بِئْسَ الْقَرَارُ. [11]
«آيا نظري نيفكندي بسوي كساني كه نعمت خدا را به كفر تبديل كردند و قوم خود را به ديار هلاكت و نابودي كشاندند؟ آنان در جهنّم ميسوزند، و جهنّم بد قرارگاهي است!»
سابقاً ذكر كرديم كه مراد از نعمت در اين آيه، ولايت است.[12] و ولايت، سبيل و راه بسوي خداست؛ و در مقابلش كفر است، يعني بستنِ راه و مسدود شدن طريق عبوديّت.
پس غايت و نهايت سير چنين افرادي كه بر ظاهر جمود دارند و از باطن إعراض ميكنند، بَوار و هلاك و نابودي است. و ظاهر، از بين رونده، و خراب شونده، و نابود است؛ و باطن، پايدار، و ثابت، و بادوام، و پا برجا؛ همچنانكه خداوند ميفرمايد:
وَ بَشِّرِ الَّذِينَ ءَامَنُوٓا أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِندَ رَبِّهِمْ. [13]
« و اي پيامبر! به كساني كه ايمان آوردهاند بشارت بده كه از براي آنان در نزد پروردگارشان گامي متين و قدمي راستين است.»
و نيز ميفرمايد: فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ. [14]
ص41
«در نشيمنگاه راست و درستي، در نزد خداوند مالك و مقتدر، نشست دارند.»
و نيز ميفرمايد:
لَا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْوًا وَ لَا تَأْثِيمًا. [15]
«در بهشت خداوندي، سابقون كه مقرّبان درگاه او هستند هيچگاه سخن لغو و بيهوده، و سخني كه آنان را به گناه اندازد نميشنوند.»
و نيز ميفرمايد:
لَا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْوًا وَ لَا كِذَّ 'باً [16]
«متّقيان در بهشت، هيچوقت سخن لغو و بيهوده، و سخن دروغ نميشنوند.»
و عليهذا نهايت و غايتِ مؤمنان، محلّ صدق و حقّ است، كه در آنجا أبداً دروغ و لغو و باطل نيست، به خلاف غير مؤمنان.
و بالجملة، اصحاب أعالي و مقامات مرتفع أعراف، كساني هستند كه بر هر دو مكان از بهشت و آتش تسلّط و هيمَنه و اشراف دارند، و بر هر دو گروه از سعادتمندان و شقاوت پيشگان سيطره و استيلا دارند.
چون ميدانيم كه آن تلها و فاصلههاي بين آنها مانند تلّ رَمل و شن از رمل مادّي طبيعي نيست، چون در آن روز، زمين به گونۀ فعلي
ص42
نيست، و در آن پست و بلندي و اعوجاج و كژي نيست.
وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْجِبَالِ فَقُلْ يَنسِفُهَا رَبِّي نَسْفًا * فَيَذَرُهَا قَاعًا صَفْصَفًا * لَا تَرَي' فِيهَا عِوَجًا وَ لَآ أَمْتًا. [17]
«و اي پيامبر! چون از تو دربارۀ كوهها در روز قيامت بپرسند، پس بگو: خداوند چنان آنها را از جا بر كند و خرد كند و خاك شدۀ آنرا بر باد دهد كه هيچ از آن اثري نماند. و بنابراين، آن كوهها به صورت زمين مستوي و همواري در آيد كه أبداً در آن هيچگونه كجي و بلندي را نميبيني!»
پس مراد از اهل اعراف، ارتفاع مقام و منزلت آنهاست نسبت به اهل محشر كه اهل جمعند.
و آنانند كه از مُحضَرين نيستند، چون از مُخلَصيني هستند كه خداوند آنان را از صَعْقه و نفخ صور، و از فزع و دهشت آن روز، در حفظ و مصونيّت داشته است. و مقام و محلّ آنان حِجاب است كه در آن رحمتي است كه هر چيزي را فرا گرفته، و مسلّط بر آتش است كه بر اهلش استيلا دارد.
و ميتوان اين معني را از اين گفتار خداي تعالي استشعار نمود كه فرمودهاست: فَأَذَّنَ مُؤَذِّنُ بَيْنَهُمْ أَن لَعْنَةُ اللَهِ عَلَي الظَّـٰلِمِينَ «مؤذّني و اعلان كنندهاي اعلام كرد در بين بهشتيان و دوزخيان.» و نفرمود: فَأَذَّنَ بَيْنَهُمْ مُؤَذِّنٌ «مؤذّني و اعلان كنندهاي كه بين آنها بود اعلام كرد.» زيرا در صورت اوّل ظاهر اينستكه مؤذّن و اعلان كننده از خود
ص43
آنها نيست بلكه مسيطر بر آنهاست، به خلاف صورت دوّم كه ظاهر اينستكه مؤذّن و اعلان كنندهاي كه از آنها بود چنين گفت.
و آنانند كه در روز قيامت حاكمند، هم حاكم بر بهشت و هم حاكم بر جهنّم. از جهنّميان بازپرسي و مؤاخذه ميكنند و آنان را مورد عتاب و ملامت قرار ميدهند. و آيۀ اعراف صريح در اين مطلب است:
وَ نَادَي' أَصْحَـٰبُ الاعْرَافِ رِجَالاً يَعْرِفُونَهُم بِسِيماَهُمْ قَالُوٓا ما أَغْنَي'عَنكُمْ جَمْعُكُمْ وَ مَا كُنتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ * أَهَـؤُلَآءِ الَّذِينَ أَقْسَمْتُمْ لَا يَنَالُهُمُ اللَهُ بِرَحْمَةٍ.
«و اهل اعراف، مرداني را كه از روي سيما و علائمشان ميشناسند ندا ميكنند كه: آنچه را كه شما جمع كرديد و آنچه را كه موجب استكبار خود قرار داديد، شما را بينياز ننمود و دستي از شما نگرفت! آيا اين بهشتيان نيستند كه شما سوگند ميخورديد كه خداوند آنان را داخل در بهشت نميكند؟!»
و سپس خود اهل اعراف به بهشتيان امر ميكنند كه:
ادْخُلُوا الْجَنَّةَ لَا خَوْفٌ عَلَيْكُمْ وَ لَا أَنتُمْ تَحْزَنُونَ.
«داخل در بهشت شويد، بدون آنكه هيچ خوف و ترسي براي شما باشد، و بدون آنكه هيچ غصّه و اندوهي داشته باشيد!»
و آنانند اصحاب روح كه فقط در معيّت فرشتگان، در روز قيامت حقّ سخن گفتن را دارند، و سخن آنها صواب است.
يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَالْمَلَائِكَةُ صَفًّا لَا يَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ و
ص44
الرَّحْمَـٰنُ وَ قَالَ صَوَابًا. [18]
«روز قيامت روزي است كه روح و فرشتگان بطور صفوف منظّم در پيشگاه خداوند قيام ميكنند، و كسي سخن نميگويد مگر آن كسي كه خداوند رحمن به او اذن داده باشد، و سخن به راستي بگويد.»
زيرا كه با وحيِ روح، علم به كتاب و ايمان پيدا ميشود، و روح مقام و موجودي است أفضل از همۀ ملائكه.
وَ كَذَ 'لِكَ أَوْحَيْنَآ إِلَيْكَ رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا مَا كُنتَ تَدْرِي مَا الْكِتَـٰبُ وَ لَا الإيمَـٰنُ. [19]
«و همچنين اينطور است كه ما روحي را از امرمان به تو وحي كرديم، كه قبل از اين وحي نميدانستي كه كتاب چيست، و نميدانستي كه ايمان چيست!»
و آنانند كه در روز قيامت حكم به خسران و زيان كساني ميكنند كه در جان و نفسهاي خود و اهلشان دچار خسران و زيان شدهاند:
وَ تَریَهُمْ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا خَـٰشِعِينَ مِنَ الذُّلِّ يَنظُرُونَ مِن طَرْفٍ خَفِيٍّ وَ قَالَ الَّذِينَ ءَامَنُوا إِنَّ الْخَـٰسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ وَ أَهْلِيهِمْ يَوْمَ الْقِيَـٰمَةِ. [20]
«(و اي پيامبر!) ميبيني كه ستمكاران را بر آتش عرضه ميدارند،
ص45
و آنان از شدّت ذلّت و سرافكندگي، ترسناك و دل تهي شده، و با نگاه ضعيف از گوشۀ چشم به آن مينگرند. و كساني كه ايمان آوردهاند ميگويند: زيانكاران كساني هستند كه دربارۀ نفوس خود واهل خود در روز قيامت دچار خسران شدهاند!»
ظاهراً اين ايمان آورندگان، به عنوان قضاوت و حكومت چنين حكمي را ميكنند؛ و اين، اختصاص به متّصفان به صفات اهل اعراف دارد و اين حكم از وظائف اهل آن است.
و آنانند كه به آنها علم و ايمان داده شده، و در پاسخ سوگند مجرمان كه ما غير از ساعتي درنگ نكرديم ميگويند: شما در كتاب خدا تا روز بعث درنگ كردهايد!
وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ مَا لَبِثُوا غَيْرَ سَاعَةٍ كَذَ'لِكَ كَانُوا يُؤْفَكُونَ * وَ قَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِيمَـٰنَ لَقَدْلَبِثْتُمْ فِي كِتَـٰبِ اللَهِ إلَي' يَوْمِ الْبَعْثِ فَهَـٰذَا يَوْمُ الْبَعْثِ وَلَـٰكِنَّكُمْ كُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ. [21]
«و در روزي كه ساعت قيامت بر پا شود، مجرمان سوگند ياد ميكنند كه غير از يك ساعت در دنيا درنگ نكردهاند؛ اينچنين دأب و روش آنها بود كه به دروغ و بهتان سخن ميگفتند. و كساني كه به آنها علم و ايمان داده شده است ميگويند: شما در كتاب خدا تا روز بازپسين و حشر درنگ كردهايد! و اينست روز بازپسين، و ليكن شما چنين بوديد كه نميدانستيد.»
ص46
اين گمان غلط و پندار نادرست آنان، به جهت آنستكه در دنيا خود را مقيّد ساخته بودند، و أنظار خود را به نگاه كردن و توجّه به همان ساعتي كه در آن سرگرم افكار شيطاني، و هواجس نفساني، و ملتذّات حيواني بودند منعطف داشته بودند، و بيشتر از اين مقدار انظار و افكار خود را وسعت نبخشيده بودند كه زمانهاي خود را قبل از دنيا، و امور واقعۀ خود را بعد از دنيا بنگرند، و به حسب سيطرۀ زمان، اين أمَد طويل و مدّت طولاني و دراز را ادراك كنند!
آنان فقط ساعت فعلي و زودگذر را ميديدند كه پيوسته به وجود ميآيد و از بين ميرود، يك ساعت ظاهر ميشود و آن ساعت مختفي ميشود؛ و بنابراين سوگند ياد ميكنند در روز حشر كه ما غير از يك ساعت در دنيا توقّف نداشتهايم!
آري اگر تمام مدّت زندگي و حيات دنيوي را نسبت به عمر زمان و دَهْر اندازه بگيريم، بسيار كم است و حقّاً ميتوان گفت: ساعتي بيش نيست؛ ولي آنان چنين منظوري از تقليل را نداشتهاند، و گرنه حرف صحيحي بود. و چون اين مقصودشان نبوده است، از آنها مؤاخذه ميشود، و اين قول به درنگ يك ساعت را به عنوان إفك و دروغ از آنان ميشنوند.
و ليكن همانطور كه گفته شد، بنا بر اصل قياس عمر انسان به سعۀ زمان و عالم طويل و دهرِ سرمد، بيش از يك ساعت نيست؛ همچنانكه خدا فرمايد:
ص47
كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَ مَا يُوعَدُونَ لَمْ يَلْبَثُوٓا إِلَّا سَاعَةً مِن نَهَارٍ. [22]
«گويا آنها در روزي كه آنچه از آن بيم داده شدهاند را ببينند، بيش از يك ساعت از روز درنگ نكردهاند.»
و نيز فرمايد:
قَـٰلَ كَمْ لَبِثْتُمْ فِي الارْضِ عَدَدَ سِنِينَ * قَالُوا لَبِثْنَا يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ فَسْئَلِ الْعَـآدِّينَ * قَـٰلَ إِن لَبِثْتُمْ إِلَّا قَلِيلاً لَوْ أَنـَّكُمْ كُنتُمْ تَعْلَمُونَ. [23]
«خداوند در روز قيامت به كافران ميگويد: چند سال شما در روي زمين توقّف كرديد؟ آنان ميگويند: ما يك روز يا مقداري از يك روز را توقّف كردهايم! و تو اي پروردگار! از حسابگران بپرس (كه ما در اين سخن راست ميگوئيم).
خداوند ميگويد: شما اگر از زندگاني ابدي خود مطّلع بوديد، ميدانستيد كه مدّت توقّفتان در دنيا، با آنكه چندين سال بوده است، بسيار اندك و كم بودهاست!»
باري، شايد گفتار اهل علم و ايمان به مجرمان كه: شما در كتاب خدا تا يوم بعث درنگ كرديد! و اينست روز بعث (وَ قَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الإيمَـٰنَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِي كِتَـٰبِ اللَهِ إِلَي' يَوْمِ الْبَعْثِ فَهَـٰذَا يَوْمُ الْبَعْثِ وَلَـٰكِنَّكُمْ كُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ) اشاره باشد به گفتار خداوند متعال در آيۀ:
ص48
وَ لَوْلَا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَبِّكَ إِلَي' أَجَلٍ مُسَمًّي لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ. [24]
«و اگر گفتاري از پروردگار تو اي پيغمبر سبقت نگرفته بود كه: آنان را تا اجل مسمّي نگاه ميداريم، هر آينه بين آنها حكم ميشد.»
و همچنين اشاره باشد به آيۀ:
هُوَ الَّذِي خَلَقَكُم مِن طِينٍ ثُمَّ قَضَي'ٓ أَجَلاً وَ أَجَلٌ مُسَمًّي عِندَهُ. [25]
«اوست آن كسي كه شما را از گِل آفريد و اجل را معيّن كرد، و اجل مسمّي در نزد اوست.»
و در صدر بحث «معاد شناسي» در جلد اوّل، مجلس دوّم، بحثي راجع به اجل و اجل مسمّي در پيرامون آيۀ كريمۀ:
مَا خَلَقَ اللَهُ السَّمَـٰوَ'تِ وَ الارْضَ وَ مَا بَيْنَهُمَآ إِلَّا بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّي. [26]
«خداوند آسمانها و زمين و آنچه بين آنهاست را نيافريد مگر به حقّ و اجل مسمّي.»
آورديم و روشن شد كه: اجل مسمّي ثابت است و در نزد خداست، و وجهۀ ملكوتي و ثابت اين اجل است.
و عليهذا گفتار اهل علم و ايمان ـ كه اصحاب اعرافند ـ به مجرمان، از آن جنبۀ ملكوتي و تعيين اجل مسمّي است، به اينكه
ص49
چون درنگ شما و انتهاء آن هر دو مسلّم بوده است، بنابراين اينست روز بعث! و ليكن شما بر اين تحديد و انتهاء ملكوتي علم نداشتيد! و اجل مسمّي را حاكم و محيط بر اجل نميديديد! و نميدانستيد كه: إِنَّ السّاعَةَ كَلَمْحِ الْبَصَرِ أوْ هُوَ أقْرَبُ. «ساعت قيامت و روز بعث مانند چشم بر هم گذاردن است بلكه نزديكتر.» و نميدانستيد كه: وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةُ بِالْكَـٰفِرِينَ. «روز جهنّم به كافران احاطه دارد.»
و بنابراين در غفلت و جهل بسر برديد! و اينك دانستيد كه اينست روز بعث و يوم الحشر و القيامة.
يك نكته ناگفته نماند: اين ادّعاي غير صحيح از مجرمين كه ما غير از يك ساعت توقّف نكردهايم، و پس از آن ظهور بطلان اين ادّعا، و امثال اين اختلافاتي كه در مخاصمات بين ضعفاء و مستكبران واقع ميشود، و ردّ و بدلهائي را كه قرآن بين تابعين و متبوعين بيان ميكند، و در روز قيامت با يكدگر مشاجرات و منازعاتي در پيرامون مسائل دنيويّه دارند كه هر كدام ميخواهند جُرم و جَريمه را به گردن ديگري اندازند؛ منافاتي ندارد با آنچه سابقاً گذشت كه: روز قيامت، روزي است كه حقائق ظهور و بروز ميكند، و حجابها و پردهها كنار ميرود، و سرائر و بواطن آشكارا ميشود. زيرا اين كشف حقائق و آشكارا شدن و غير قابل إنكار گشتن، داراي مراتب و درجاتي است: در نزد بعضي تامّ و تمام و به كمال مرتبه، و در نزد بعضي ديگر فيالجمله و مقدار كمي؛ و اين تفاوت مراتب در تمام شؤون قيامت موجود است.
ص50
روايات وارده در اين باب از جهت مفاد و موضوع به چند بخش قسمت ميشوند:
اوّل:
رواياتي كه دلالت دارند بر اينكه در مادّۀ اعراف، عرفان و معرفت به كار رفته است. و شايد ريشۀ اين نوع تعبير، از آيۀ قرآن گرفته شده باشد كه: وَ عَلَي الاعْرَافِ رِجَالٌ يَعْرِفُونَ كُلَّا بِسِيمَا'هُمْ.
چون در اين آيه، وقوف بر اعراف را از آنِ كساني قرار داده است كه معرفت دارند بواسطۀ علامت و نشانههائي كه در سيماي مردم است، اگر ضمير هُمْ به كُلاًّ بر گردد؛ و يا به نشانههائي كه در سيماي خودشان است اگر ضمير هُمْ به رِجَالٌ بر گردد.
و ممكنست بگوئيم به هر دو يعني به رِجَالٌ و كُلاًّ بر گردد، و از نقطۀ نظر ادبيّت اشكالي ندارد. و عنوان ارجاع ضمير به جامع بين دو چيز مذكور در عبارت، خالي از لطف نيست.
در تفسير «مجمع البيان» آورده است كه:
بَكر بن عبدالله مُزْني به حسن گفت: به من چنين رسيده است كه: اهل اعراف، گروهي هستند كه نيكيها و بديهاي آنان به قدر هم است، و لذا بين بهشت و دوزخ وقوف دارند.
حسن دست خود را بر ران خود زد و گفت: اهل اعراف كساني هستند كه خداوند آنان را براي معرفت و شناسائي اهل بهشت و جهنّم در آن محلّ وقوف داده است؛ تا بعضي را از بعضي ديگر تميز دهند. و سوگند به خدا كه چه بگويم؟ شايد بعضي از آنان، با ما در
ص51
اين خانه باشند!
و ثَعلبي با اسناد خود در تفسير از ضحّاك، از ابن عبّاس آوردهاست كه: اعراف مكان بالا و مرتفعي است بر روي صراط، و بر آن حمزة و عبّاس و عليّ و جعفر قرار دارند. و آنان محبّان خود را به سفيدي چهره، و دشمنان خود را به سياهي چهره ميشناسند.
و سپس گفته است:
قَالَ أَبُوجَعْفَرٍ الْبَاقِرُ عَلَيْهِ السَّلَامُ: هُمْ ءَالُ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِم السَّلَامُ؛ لَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ عَرَفَهُمْ وَ عَرَفُوهُ، وَ لَا يَدْخُلُ النَّارَ إلَّا مَنْ أَنْكَرَهُمْ وَ أَنْكَروُهُ.
«حضرت باقر عليه السّلام گفتند: اهل اعراف آل محمّد عليهمالسّلام هستند؛ داخل بهشت نميشود مگر كسي كه آنها را بشناسد و آنها او را بشناسند، و داخل آتش نميگردد مگر كسي كه آنها را ناشناخته بگيرد و آنان او را ناشناخته بگيرند.»[27]
م و در «تفسير عيّاشي» از هِلْقام از حضرت باقر عليه السّلام آورده است كه در جواب اينكه پرسيده بود: مراد از وَ عَلَي الاعْرَافِ رِجَالٌ در آيۀ شريفة: وَ عَلَي الاعْرَافِ رِجَالٌ يَعْرِفُونَ كُلَّا بِسِيمَاهُمْ چيست؟ فرمودند: آيا شما در بين خودتان، اهل خبره و شناسائي نداريد؟! آيا بر قبائل خود كساني را كه خوبان را از بدان بشناسند نداريد؟!
هِلقام گويد: عرض كردم: آري.
حضرت فرمود: ما هستيم آن مرداني كه تمام خلائق را از روي
ص52
سيما و علائم ميشناسيم![28]
و نيز عيّاشي از زاذان، از سلمان آورده است كه گفت: شنيدم بيش از دهبار رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم به علي ميفرمود:
يَا عَلِيُّ! إِنَّكَ وَ الاوْصِيَآءَ مِنْ بَعْدِكَ أَعْرَافٌ بَيْنَ الْجَنَّةِ وَالنَّارِ؛ لَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ إلَّا مَنْ عَرَفَكُمْ وَ عَرَفْتُمُوهُ، وَ لَا يَدْخُلُ النَّارَ إلَّا مَن�� أَنْكَرَكُمْ وَ أَنْكَرْتُمُوهُ. [29]
«اي عليّ! تو و اوصياء بعد از تو، أعراف هستيد بين بهشت و آتش؛ داخل در بهشت نميشود مگر كسي كه شما را بشناسد و شما هم او را بشناسيد، و داخل آتش نميشود مگر كسي كه شما را ناشناخته گيرد و شما هم او را ناشناخته گيريد!»
و نيز عيّاشي از سَعد بن طَريف از حضرت باقر عليه السّلام در تفسير اين آيه آورده است كه فرمودند:
اي سعد! ايشان آل محمّد عليهم السّلام هستند؛ داخل بهشت نميشود مگر كسي كه آنها را بشناسد و آنها او را بشناسند، و داخل جهنّم نميشود مگر كسي كه آنان را ناشناخته گيرد و آنان او را ناشناخته گيرند. [30]
و نيز عيّاشي از ثُمالي از حضرت باقر عليه السّلام آورده است كه در پاسخ كسي كه از گفتار خداوند تعالي: وَ عَلَي الاعْرَافِ رِجَالٌ يَعْرِفُونَ كُلَّا بِسِيمَا'هُمْ سؤال كرده بود فرمودهاند:
نَحْنُ الاعْرَافُ! الَّذِينَ لَا يُعْرَفُ اللَهُ إلَّا بِسَبَبِ مَعْرِفَتِنَا. وَ
ص53
نَحْنُ الاعْرَافُ! الَّذِينَ لَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ إلَّا مَنْ عَرَفَنَا وَعَرَفْنَاهُ، وَ لَايَدْخُلُ النَّارَ إلَّا مَنْ أَنْكَرَنَا وَ أَنْكَرْنَاهُ.
وَ ذَلِكَ بِأَنَّ اللَهَ لَوْ شَآءَ أَنْ يُعَرِّفَ النَّاسَ نَفْسَهُ لَعَرَّفَهُمْ، وَ لَكِنَّهُ جَعَلَنَا سَبَبَهُ وَ سَبِيلَهُ وَ بَابَهُ الَّذِي يُؤْتَي مِنْهُ. [31]
«ما هستيم اعراف! آن كساني كه خداوند شناخته نميشود مگر بوسيلۀ شناخت ما. و ما هستيم اعراف! آن كساني كه داخل بهشت نميشود مگر آن كه ما را بشناسد و ما او را بشناسيم، و داخل آتش نميشود مگر آن كه ما را انكار كند و ما او را انكار كنيم.
و اين بجهت آنستكه خداوند اگر إراده ميفرمود و ميخواست خود را بدون واسطه به مردم بشناساند البتّه ميشناسانيد، وليكن او ما را سبب و وسيله و دري قرار داده است كه بايد از آن داخل شد.»
و در «بصائر الدّرجات» از محمّد بن الحسين از موسي بن سَعْدان از عبدالله بن قاسم از بعضي اصحابش از سعد إسكاف ـ پس از سؤال او از حضرت باقر عليه السّلام از تفسير اين آيه، و پس از جواب آنحضرت بر همين نهجي كه أخيراً از «تفسير عيّاشي» ذكر شد ـ آورده است كه حضرت به دنبال آن اضافه ميكنند كه:
فَلَا سَوَآءٌ مَا اعْتَصَمَتْ بِهِ الْمُعْتَصِمَةُ وَ مَنْ ذَهَبَ مَذْهَبَ النَّاسِ؛ ذَهَبَ النَّاسُ إلَي عَيْنٍ كَدِرَةٍ يَفْرُغُ بَعْضُهَا فِي بَعْضٍ، وَ مَنْ أَتَي ءَالَ مُحَمَّدٍ أَتَي عَيْناً صَافِيَةً تَجْرِي بِعِلْمِ اللَهِ لَيْسَ لَهَا نَفَادٌ وَ لَاانْقِطَاعٌ.
ص54
ذَلِكَ بِأَنَّ اللَهَ لَوْ شَآءَ لَارَاهُمْ شَخْصَهُ حَتَّي يَأْتُوهُ مِنْ بَابِهِ، لَكِنْ جَعَلَ اللَهُ مُحَمَّدًا وَ ءَالَ مُحَمَّدٍ الابْوَابَ الَّتِي يُؤْتَي مِنْهَا وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ: وَ لَيْسَ الْبِرُّ بِأَن تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِن ظُهُورِهَا وَ لَـٰكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقَي' وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوَ 'بِهَا [32]. [33]
«و بنابراين مساوي نيستند آنچه كه معتصمين بدان تمسّك ميجويند با آنچه كه مردم به هر سو راهي را انتخاب نموده و ميروند؛ مردم پيوسته براي آبخوردن به سوي چشمههاي آلوده و كدر ميروند كه بعضي از آنها در بعضي ديگر ريخته شده و آميخته ميگردد، ولي كسي كه به سوي آل محمّد بيايد به سوي چشمۀ صاف و پاكي آمده است كه به علم خدا جاري است و هيچگاه انقطاع و نابودي ندارد.
و اين حقيقت به جهت آنستكه اگر خداوند اراده فرموده بود كه خودش را بشخصه به مردم بشناساند تا بدون هيچ واسطه از در خدا وارد شده و او را ببينند، البتّه چنين كاري را ميكرد، وليكن محمّد و آل محمّد را درهائي براي شناسائي خود قرار داده است كه بايد از آن درها وارد شوند؛ و اينست معناي گفتار خدا كه: نيكوئي و خوبي به اين نيست كه شما در خانهها از پشت آنها وارد شويد! وليكن خوبي براي كسي است كه تقوي پيشه ساخته است! و شما به خانهها از درهاي آنها وارد شويد!»
باري، و نظير مفاد اين روايت را دربارۀ اهل اعراف، فُرات بن
ص55
إبراهيم در تفسير خود، از أصبَغ بن نُباته و از حَبّة عُرَني از أميرالمؤمنين عليه السّلام، [34] و شيخ صدوق «در معاني الاخبار» از حضرت باقر از حضرت أميرالمؤمنين عليهم السّلام، [35] و عليّ بن إبراهيم در تفسير خود، [36] و كليني از حضرت صادق عليه السّلام در گفتگوي ابن كَوّاء با أميرالمؤمنين عليه السّلام [37 آوردهاند.
دوّم:
رواياتي كه دلالت دارند بر آنكه اعلان كنندۀ بين بهشتيان و دوزخيان كه: لعنت خدا بر ظالمان است، أميرالمؤمنين عليه السّلام هستند.
طبرسي از أبوالقاسم حَسْكاني با اسناد خود از محمّد بن حنفيّه از أميرالمؤمنين عليه السّلام آورده است كه إنَّهُ قَالَ: أَنَا ذَلِكَ الْمُؤَذِّنُ! «من آن مؤذّن هستم!»
و نيز حسكاني با اسناد خود از أبوصالح از ابن عبّاس روايت كرده است كه:
م إنَّ لِعَلِيٍّ فِي كِتَابِ اللَهِ أَسْمَآءٌ لَا يَعْرِفُهَا النَّاسُ؛ قَوْلُهُ: فَأَذَّنَ مُؤَذِّنُ بَيْنَهُمْ، فَهُوَ الْمُؤَذِّنُ بَيْنَهُمْ؛ يَقُولُ: أَلَا لَعْنَةُ اللَهِ عَلَي الظَّـٰلِمِينَ، الَّذِينَ كَذَّبُوا بِوِلَايَتِي وَاسْتَخَفُّوا بِحَقِّي. [38]
«
ص56
از براي عليّ عليه السّلام در كتاب خدا اسمهائي هست كه مردم آنها را نميدانند؛ مثل گفتار خدا كه ميفرمايد: «مؤذّني بين بهشتيان و جهنّميان اعلان كرد.» كه اوست همان مؤذّنِ بين ايشان؛ ندا ميدهد: آگاه باشيد كه لعنت خدا بر ستمكاران است. ستمكاران كساني هستند كه ولايت مرا تكذيب كردهاند و حقّ مرا سبك شمردهاند.»
و عيّاشي از محمّد بن فُضيل از حضرت امام رضا عليه السّلام در گفتار خداوند: فَأَذَّنَ مُؤَذِّنُ بَيْنَهُمْ أَن لَعْنَةُ اللَهِ عَلَي الظَّـٰلِمِينَ روايت كرده است كه:
قَالَ: الْمُؤَذِّنُ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ. [39]
«حضرت فرمودند: مؤذّن و اعلام دارنده أميرالمؤمنين عليهالسّلام است.»
و كليني، از حسين بن محمّد از مُعَلَّي بن محمّد از وَشّاء از احمدبن عمر حَلاّل [40] آورده است كه از حضرت أبوالحسن عليهالسّلام دربارۀ تفسير گفتار خداي تعالي: فَأَذَّنَ مُؤَذِّنُ بَيْنَهُمْ أَن لَعْنَةُ اللَهِ عَلَي الظَّـٰلِمِينَ سؤال كردم، حضرت فرمودند: مؤذّن أميرالمؤمنين
ص57
عليهالسّلام است. [41]
پاورقي
[1] - سورۀ أعراف: 7، آيۀ 46.
[2] ـ آيات 42 تا 51، از سورۀ 7: الاعراف
[3] ـ قسمتي از آيۀ 127 و آيۀ 128، از سورۀ 37: الصّافّات
[4] ـ آيۀ 13، از سورۀ 57: الحديد
[5] ـ آيۀ 14، از سورۀ 57: الحديد
[6] ـ آيۀ 7، از سورۀ 30: الرّوم
[7] ـ آيۀ 8، از سورۀ 30: الرّوم
[8] ـ قسمتي از آيۀ 39، از سورۀ 24: النّور
[9] ـ آيۀ 29 و 30، از سورۀ 53: النّجم
[10] ـ آيۀ 7 و 8، از سورۀ 10: يونس
[11] ـ آيۀ 28 و 29، از سورۀ 14: إبراهيم
[12] ـ «معاد شناسي» ج 8، اواخر مجلس 58
[13] ـ قسمتي از آيۀ 2، از سورۀ 10: يونس
[14] ـ آيۀ 55، از سورۀ 54: القمر
[15] ـ آيۀ 25، از سورۀ 56: الواقعة
[16] ـ آيۀ 35، از سورۀ 78: النّبأ
[17] ـ آيات 105 تا 107، از سورۀ 20: طه
[18] ـ آيۀ 38، از سورۀ 78: النّبأ
[19] ـ نيمۀ اوّل از آيۀ 52، از سورۀ 42: الشّوري
[20] ـ قسمتي از آيۀ 45، از سورۀ 42: الشّوري
[21] ـ آيۀ 55 و 56، از سورۀ 30: الرّوم
[22] ـ قسمتي از آيۀ 35، از سورۀ 46: الاحقاف
[23] ـ آيات 112 تا 114، از سورۀ 23: المؤمنون
[24] ـ قسمتي از آيۀ 14، از سورۀ 42: الشّوري
[25] ـ قسمتي از آيۀ 2، از سورۀ 6: الانعام
[26] ـ قسمتي از آيۀ 8، از سورۀ 30: الرّوم
[27] ـ «مجمع البيان» طبع صيدا، مجلّد 2، ص 423
[28] ـ «تفسير عيّاشي» ج 2، ص 18
[29] - همان
[30] - همان
[31] ـ همان مصدر، ص 19
[32] ـ قسمتي از آيۀ 189، از سورۀ 2: البقرة
[33] ـ «بحار الانوار» ج 8، ص 336، به نقل از «بصآئر الدّرجات» ص 146
[34] ـ «تفسير فرات» ص 46
[35] ـ «معاني الاخبار» طبع مطبعۀ حيدري، ص 59
[36] ـ «تفسير قمّي» ص 694
[37] ـ «اُصول كافي» طبع حروفي، ج 1، ص 184
[38] ـ «مجمع البيان» مجلّد 2، ص 422؛ و «بحار الانوار» ج 8، ص 331
[39] ـ «تفسير عيّاشي» ج 2، ص 17؛ و اين روايت را در تفسير «برهان» طبع حروفي رحلي، ج 2، ص 17 (و از طبع سنگي، ج 1، ص 355 )؛ و تفسير «صافي» ج 1، ص 578 آورده است.
[40] ـ احمد بن عمر حلاّل، از اصحاب امامين همامين موسي بن جعفرالكاظم و عليّ بن موسي الرّضا عليهم السّلام ميباشد، كه هر دو بزرگوار مكنّي به أبوالحسن هستند. (م)