ص 9
بسم الله الرحمن الرحيم
و صلى الله على محمد و آله الطاهرين
و لعنة الله على اعدائهم اجمعين من الآن الى قيام يوم الدين
و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم
قال الله الحكيم فى كتابه الكريم:
و الذى اوحينا اليك من الكتاب هو الحق مصدقا لما بين يديه ان الله بعباده لخبير بصير ثم اورثنا الكتاب الذين اصطفينا من عبادنا فمنهم ظالم لنفسه و منهم مقتصد و منهم سابق بالخيرات باذن الله ذلك هو الفضل الكبير [1]
«و آنچه از كتاب آسمانى قرآن به تو وحى فرستاديم آن حق است كه كتب آسمانى قبل از خود را تصديق مىكند، به درستى كه پروردگار به بندگانش بصير و آگاه است سپس اين كتاب را به بندگان برگزيده خود به عنوان ارث سپرديم، بعضى از آنها به نفس خود ظلم كردند و بعضى راه عدالت و ميانهروى پيمودند و بعضى به واسطه اعمال خير گوى سبقت را از همگان به اذن خدا ربودند و اين همان مقام فضل بزرگ الهى است».
آيه اول خطاب پروردگار استبه حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در حقانيت كتابى كه بر آن حضرت وحى شده است و آن همان قرآن مجيد است كه مصدق تمام كتب آسمانى كه از طرف خدا بر پيغمبران گذشته نازل شده است مىباشد.آيه دوم راجع به انتقال همين قرآن كريم استبعد از پيغمبر به عنوان ارث بر بندگان برگزيده خدا.
ص 10
گر چه بعضى از مفسرين در معنى كتاب ترديد نموده و گفتهاند: شايد جنس كتابهاى آسمانى باشد يا خصوص تورات و انجيل باشد، ليكن اين ترديد به كلى از درجه واقعبينى ساقط است، چون الف و لام كتاب در اين آيه براى جنس نيست، و لفظ تورات و انجيلى سابقا در آيات، نگذشته تا بعنوان الف و لام عهد، بر آنها دلالت كند بلكه چون در آيه قبل مراد از كتاب مسلما قرآن كريم است كه بر پيغمبر وحى شده است و بلافاصله بعد از آن در اين آيه ارث كتاب را براى برگزيدگان از بندگان خود قرار داده استيقينا الف و لام اين كتاب براى عهد بوده و دلالتبر همان قرآن مجيد دارد، و مفاد و مفهومش اين خواهد بود كه همين قرآن را ما به ارث به برگزيدگان از بندگان خود خواهيم داد.
و علت آنكه به صيغه ماضى بيان مىكند و میگويد: ارث داديم، براى آن است كه در حكم و قضاء الهى اين ارث واقع شده و تسجيل و تثبيت گرديده، مثل آنكه اگر كسى براى فرزند خود وصيت كند كه م��لا فلان مال را يا فلان كتاب را به او بدهند بعد از تثبيت وصيت و امضاى آن مىگويد: اى فرزند من وصيتخود را كردم و براى تو فلان مال يا فلان كتاب را دادم.و اهل ادب گويند كه كارهائى كه بعدا به طور حتم و يقين واقع خواهد شد در تعبير كلام به منزله كارهاى واقع شده است.و مراد از ارث قرآن، انتقال قرآن استبه وارث از هر جهت، چون حقيقت معناى ارث در هر چيز انتقال قرآن استبه وارث از هر جهت، چون حقيقت معناى ارث در هر چيز انتقال آن چيز استبه ديگرى به طورى كه در همان جهات، آن وارث، قيام به مصالح آن چيز كند و متكفل امور آن گردد.مثلا مالى كه از كسى بعد از فوت به ديگرى ارث مىرسد معنيش اين است كه آن وارث در حكم آن ارث گذارنده در تمام جهات قرار مىگيرد و بايد به مصالح آن مال از حفظ و رسيدگى و صرف در موارد صحيحه قيام و اقدام كند، و نيز تعلق ملكيت آن مال به همان نحو كه بر او بود بر اين نيز خواهد شد.
ارث در سلطنت و حكومت همين معنى را دارد، مىگويند: فلانى وارث سلطنت پدر شد، يا زيد حكومتخود را به فرزندش به ارث سپرد، يا فلانى وارث علم پدر شد، يا فلانى از ميان اين همه فرزندان پدرش تنها وارث علوم و فنون او شد، يعنى آن علوم و فنون را اين فرزند گرفت و از عهده آن برآمد.
ص 11
ارث قرآن مجيد در اين آيه مباركه نيز همينطور است، يعنى خداوند عين آن حقيقتى را كه از قرآن مجيد بر پيغمبرش وارد كرده است از ظاهر آن مانند احكام عام و خاص، مجمل و مبين، مطلق و مقيد، ناسخ و منسوخ، و قصص انبياء و امتهاى گذشته، اخلاق و معارف دينى، توحيد به تمام مراتب آن، و وعظ و وعد و وعيد، مصالح و مفاسد و مراتب نفس و ظهور آن در عوالم ديگر، و از باطن قرآن مانند تاويل و تفسير و كليت و تطبيق و جرى و حقائق منطويه در آيات مانند حقيقت عالم طبع و عالم برزخ و صور مثالى، و عالم عقل و ملائكه و روح و مقامات آنها، و درجات ثوابكاران و دركات عاصيان و حقيقت و ادراك توحيد خالص و واقعى و كيفيت احاطه اسماء و صفات الهى بر تمام عوالم و اندكاك اسماء و صفات در ذات، و حقيقت تجلى بر جميع جهانها، و آيات الهيه آفاقيه و انفسيه و غير اينها، تمام اين حقايق را خدا به وارثان قرآن سپرده استبه طورى كه جانشين و نازل منزله رسول خدا در همه اين معانى خواهند بود، و حكم وجود باقيه رسول اكرم را در تكفل و حفظ و قيام به آن و اقدام به مصالح امت طبق مدلول آن را خواهند داشت.
بنابراين وارث قرآن يك نسخه تمام نما و كپيه وجود رسول خدا هستند، و قرآن به همان نحوه تجلى قرآن محكم و قرآن مفصل كتاب احكمت آياته ثم فصلت من لدن حكيم خبير [2]در وجود وارثين يكى پس از ديگرى متجلى خواهد شد، چون بين ارث گذارنده و وارث يك نسبت واقعى بايد باشد، همه چيز به همه كس ارث نمىرسد، سلطنتبه فرزند وزير يا وكيل ارث نمىرسد، فن طب طبيب به فرزند فلان روفتهگر ارث نمىرسد علم عالم به فرد جاهل و غير قابل ارث نمىرسد.و از اين دريچه مىتوان تماشا كرد كه وارثين قرآن مجيد از تمام افراد بشر شبيهتر و نزديكتر به پيغمبر اكرم بوده و بلكه در صفات و صفاى باطن و استعدادات تلقى حقايق و بواطن قرآن مانند رسول اكرم وسيع الصدر و قوى القلب مىباشند.
و بنابر همين نكته خدا مىفرمايد: ثم اورثنا الكتاب الذين اصطفينا «كتاب
ص 12
را به بندگان برجسته و برگزيده كه آنها را از ميان جميع بندگان خود اختيار و انتخاب نموده و صافى و پاك آنان را برداشتيم سپرديم»، چون معنى اصطفا برگزيدن و انتخاب چيز صافى و بىغل و غش مىباشد.و جمله من عبادنا ظاهرا بيانيه است چون عبادنا براى تشريف، اضافه شده است و مىخواهد بفرمايد كه: آن برگزيدگان و وارثان قرآن بندگانى هستند كه به ما نسبت بندگى و عبوديت دارند، مانند قول خداوند عزوجل:
و سلام على عباده الذين اصطفى [3]
«و سلام بر بندگان خدا آنان كه برگزيده استخدا آنان را».
اما جمله:
فمنهم ظالم لنفسه و منهم مقتصد و منهم سابق بالخيرات باذن الله
ممكن استبراى تقسيم عبادنا يعنى بندگان خدا به اين سه دسته باشد، بنابر آنكه ضمير منهم به عبادنا برگردد، و در اين صورت اين جمله در مقام تعليل براى جمله قبل خواهد بود، يعنى ما قرآن را به برگزيدگان از بندگان خود داديم به علت آنكه همه بندگان ما مساوى نيستند بلكه سه دسته هستند، و البته قرآن به بهترين آنها كه سابق بالخيرات هستند به ارث مىرسد، و بهشتهائى كه وعده داد شده است در سه آيه متصل به اين آيه براى آنان خواهد بود:
جنات عدن يدخلونها يحلون فيها من اساور من ذهب و لؤلؤا و لباسهم فيها حرير و قالوا الحمد لله الذى اذهب عنا الحزن ان ربنا لغفور شكور الذى احلنا دار المقامة من فضله لا يمسنا فيها نصب و لا يمسنا فيها لغوب [4]
«در آن بهشتهاى ابدى وارد شده و با دستبندهائى از طلا و لؤلؤ زينتشوند و لباسهاى حرير و ابريشم در بركنند و بگويند: حمد و سپاس اختصاص به ذات مقدس پروردگار ما دارد كه حزن و اندوه را از ما ببرد و پروردگار ما بسيار جرم بخشنده گناهكاران و پاداش دهنده سپاسگزاران است آن خدائى كه ما را در اين خانه ابدى از فضل و كرم خود وارد كرد كه در اينجا ابدا سختى و تعب به ما نمىرسد و هيچ ناراحتى و المى و رنجى براى تحصيل معيشت و زندگى نخواهيم داشت».
و ممكن است براى تقسيم الذين اصطفينا باشد يعنى ما قرآن را به برگزيدگان خود ارث داديم و آنها سه دسته هستند: دسته اول - افرادى كه به نفسهاى خود ظلم مىكنند.دوم - افرادى كه راه عدل و انصاف و ميانهروى را
ص 13
مىپيمايند.سوم - افرادى كه با حسنات و خيرات گوى سبقت را از همه ربوده و به اذن خدا از همه سبقت گرفتهاند.قرآن به نحو ارث به هر سه طائفه رسيده به علت آنكه همه آنها از برگزيدگان هستند با اختلاف مراتب و درجات.گر چه البته وارث حقيقى و كفيل قرآن و قائم به امر آن همان دسته سوم كه سابقون هستند خواهد بود.
و اين قسم از استعمالات نيز در عرف و محاورات شايع است كه نسبت چيزى كه اختصاص به شخص خاصى دارد به جمعيتى كه با آن شخص ارتباط دارند داده شود، مثل آنكه مىگويند: در فلان مسابقه فلان دسته جايزه گرفت در صورتى كه جايزه اختصاص به يكى از آنها داشته است، يا آنكه بگويند: قرآن بر اهل مكه نازل شد و سپس بر اهل مدينه با آنكه داشته است، يا آنكه بگويند: قرآن بر اهل مكه نازل شد و سپس بر اهل مدينه با آنكه بر خصوص رسول الله نازل شده است.و در قرآن مجيد نيز از اين قبيل استعمالات بسيار است، در سوره مؤمن آيه 54 مىفرمايد:
و لقد آتينا موسى الهدى و اورثنا بنى اسرائيل الكتاب هدى و ذكرى لاولى الالباب.
«ما به موسى هدايت داديم و كتاب تورات را به بنى اسرائيل به عنوان ارث سپرديم».
در حالى كه تورات به همه بنى اسرائيل داده نشد و پس از حضرت موسى به بعض از آنان داده شد.يا اگر مراد از كتاب تورات بخصوص نباشد بلكه همان كتاب آسمانى وحى بوده باشد، آن به خود حضرت موسى به عنوان تورات داده شد، نه به همه بنى اسرائيل.
ليكن از ملاحظه رواياتى كه در اين باب چه از طريق شيعه و چه از طريق سنت وارد شده است معلوم مىشود كه اين احتمال دوم قوىتر است.و در اين آيه خداوند بندگان برگزيده خود را به سه گروه قسمت مىكند كه آنها در عين آنكه با هم مختلفاند و بلكه يك دسته از آنان ستم به نفس خود نمودهاند در عين حال داراى مزيت و صفائى بوده و از ساير مردم جدا هستند، و همه آن سه طايفه وارث كتاباند به نحو اجمال، گر چه حقيقت ارث به همان دسته سوم كه سابقين در خيرات و پيشىگيرندگان در حسناتاند مربوط خواهد بود.
و شاهد بر اين آنكه آن بهشتهاى موعود نيز براى همان ستمكنندگان به نفس و ميانهروها و عدالتپيشههاست كه در اثر مغفرت خدا و جزاى اعمال به آنها رسيده
ص 14
است.چون در آن آيات، آنان خدا را به غفور و شكور مىستايند، و اين معنى مناسب با گناه و آمرزش و عمل نيك و پاداش آن است، و اين راجع به دسته اول و دوم است.ديگر آنكه حمد خداى را به جاى آرند آن خدائى كه اندوه و غصه را از آنان برده و در آن بهشت مخلد و مكان اقامت دائم از فضل خود بدون تعب و سختى و رنج و ناراحتى داخلشان كرده است.و اين فقرات از حمد نيز با دو دسته اول مناسبت دارد نه با دسته سوم كه آنها بدون حساب وارد در بهشتشوند و در حرم امن و امان الهى فى مقعد صدق عند مليك مقتدر جاى گيرند و با خطاب يا ايتها النفس المطمئنة ارجعى الى ربك راضية مرضية مخاطب شوند.
بارى در روايات بيان می كند كه آن سه دسته همه از اولاد فاطمه عليها السلام بوده و همه داخل در بهشتشوند، غاية الامر دسته اول با حساب شديد و رسيدن به نتيجه اعمال خود از ظلم به نفس خود، و دسته دوم با حساب آسان، و دسته سوم كه وارث حقيقى قرآنند بدون حساب در بهشت داخل گردند.
از كتاب «كافى» محمد بن يعقوب كلينى با سند متصل خود روايت است از احمد بن عمر قال: سالت ابا الحسن الرضا عليهالسّلام عن قول الله عز و جل: ثم اورثنا الكتاب الذين اصطفينا من عبادنا - الآية،
فقال: ولد فاطمة عليها السلام، و السابق بالخيرات الامام، و المقتصد العارف بالامام، و الظالم لنفسه الذى لا يعرف الامام [5]
مىگويد: «از حضرت امام رضا عليهالسّلام درباره تفسير و مراد اين آيه شريفه سئوال كردم.حضرت فرمود: بندگان برگزيده، اولاد فاطمه هستند، و سابق به سوى خيرات امام است، و ميانهرو و عادل، عارف به امام است، و ستمگر بر نفس خود آن كسى است كه امام را نمىشناسد».
و نظير اين روايت را با همين الفاظ (به استثناى ولد فاطمه عليها السلام) كلينى از سالم از حضرت امام محمد باقر عليهالسّلام روايت مىكند[6].
ص 15
و نيز ابن بابويه با سند متصل خود از جابر بن يزيد جعفى از حضرت امام محمد باقر عليهالسّلام روايت مىكند البته به استثناى لفظ ولد فاطمة عليها السلام و ليكن در ذيلش دارد: جنات عدن يدخلونها يعنى المقتصد و السابق [7] «افرادى كه در بهشت عدن از اين سه دسته وارد مىشوند دسته دوم و سوم يعنى عارف به امام و خود امام خواهد بود».
و طبرسى از عبد العزيز از حضرت صادق عليهالسّلام روايت كرده است كه آن - حضرت فرمود: الظالم من لا يعرف حق الامام، و المقتصد منا العارف بحق الامام، و السابق بالخيرات الامام، و هؤلاء كلهم مغفور لهم [8]
حضرت صادق نيز آيه را مانند حضرت باقر تفسير كردند و در ذيل فرمودند: «و اين سه دسته همه مورد عفو و مغفرت خدا واقع خواهند شد».
و ابن بابويه با سند متصل خود از حضرت صادق عليهالسّلام روايت كرده است كه: انه سئل عن قول الله عز و جل:
ثم اورثنا الكتاب الذين اصطفينا من عبادنا فمنهم ظالم لنفسه و منهم مقتصد و منهم سابق بالخيرات باذن الله.فقال: الظالم يحوم حرم نفسه، و المقتصد يحوم حوم قلبه، و السابق يحوم حوم ربه عز و جل [9]
حضرت صادق در تفسير اين سه دسته از برگزيدگان مىفرمايد: «مراد از ظالم به نفس كسى است كه دائما دور حرم نفس خود مىگردد (يعنى فكر نفس خود و منافع و لذات نفسانيه است)، و مراد از مقتصد و ميانهرو كسى است كه دور قلب خود دور مىزند (يعنى مراقب دل خود بوده معصيتى نكند و طاعتى از او فوت نشود و زنگ و زنگارى بر دل او ننشيند و قلب خود را پيوسته به نور طاعت پاكيزه نگاه دارد)، و مراد از سابقون بالخيرات كسى است كه دائما دور پروردگار خود دور زند و طواف آن كعبه
ص 16
كند (يعنى از نفس و قلب گذشته و در خود وجودى نمىبيند و دلى ندارد كه در ص��د پاكى و نظافت آن باشد، او دائما ناظر جمال حق و تجليات اوست و محو در شعاع صفات و اسماء و فانى در ذات مقدس اوست)».
و ليكن علامه طباطبائى از «معانى الاخبار» صدوق از حضرت صادق عليهالسّلام بدين قسم روايت كردهاند كه:
الظالم يحوم حوم نفسه، و المقتصد يحوم حوم قلبه، و السابق بالخيرات يحوم حوم ربه [10]
«ستمگر به نفس دور نفس خود مىچرخد، و مقتصد دور قلب خود مىگردد، و سابق به خيرات دور خداى خود طواف مىكند».
و در هر دو صورت مراد و مفهوم يكى است.
و محمد بن عباس ابن ماهيار كه از موثقين است در تفسير خود از ابىاسحاق سبيعى روايت كرده است كه گفت:
خرجتحاجا فلقيت محمد بن على عليهما السلام فسالته عن هذه الآية:
ثم اورثنا الكتاب الذين اصطفينا من عبادنا،
فقال: ما يقول فيها قومك يا ابا اسحاق - يعني اهل الكوفة -؟ قال: قلت: يقولون انها لهم، قال: فما يخوفهم اذا كانوا من اهل الجنة؟ قلت: فما تقول انت جعلت فداك؟ قال: هى لنا خاصة يا ابا اسحاق اما السابقون بالخيرات فعلى و الحسن و الحسين عليهم السلام و الامام منا، و المقتصد فصائم بالنهار و قائم بالليل، و الظالم لنفسه ففيه ما فى الناس و هو مغفور له.يا ابا اسحاق بنا يفك الله رقابكم و يحل رباق الذل من اعناقكم و بنا يغفر الله ذنوبكم، و بنا يفتح و بنا يختم، و نحن كهفكم ككهف اصحاب الكهف، و نحن سفينتكم كسفينة نوح، و نحن باب حطتكم كباب حطة بنى اسرائيل (11).
ص 17
ابو اسحاق سبيعى مىگويد: «براى اداى مناسك حج از كوفه حركت كردم و وقتى كه خدمتحضرت امام محمد باقر عليهالسّلام رسيدم از تفسير آيه:
«ثم اورثنا الكتاب» از آن حضرت پرسش نمودم حضرت فرمود: قوم شما يعنى اهل كوفه و علماى آنان در معنى وارثين و برگزيدگان چه نظرى دارند؟ عرض كردم: آنها مىگويند كه: آنان خودشان وارث كتاباند و بندگان برگزيده خدا.حضرت فرمود: اگر آنها اهل بهشتاند پس چرا از عذاب خدا در ترس و وحشتاند؟ عرض كردم: فدايتشوم پس راى و نظر شما در تفسير اين آيه چيست؟ حضرت فرمود: اين آيه اختصاص به ما دارد.اى ابو اسحاق، سابقون به خيرات على و حسن و حسين عليهم السلام و ائمه از ما اهل بيت هستند، و مقتصد و ميانهرو از ما آن كسى است كه به عبادت مشغول، روزها را روزه و شبها را در محراب عبادت به نماز مىگذراند، و ظالم به نفس كسى است كه حال او مانند حال ساير افراد مردم است، و البته مورد مغفرت و رحمتخدا واقع خواهد شد.اى ابو اسحاق به سبب ما خداوند گردنهاى شما را رهانيده و بند ذل و مسكنت و ذلت كفر و شرك و ساير صفات شنيعه را از شما باز كرده است، و به واسطه سعه رحمت و فيض ما خدا گناهان شما را مىآمرزد، و به ما خداوند فتح ابواب سعادت و توحيد نموده، و به ما ختم ابواب توحيد و معرفت مىشود، و ما كهف و پناهگاه شما هستيم مانند پناه اصحاب كهف، و ما كشتى نجات شما هستيم مانند كشتى نجات نوح، و ما باب آمرزش و در رحمت و مغفرت و ريزش گناهان شما هستيم مانند در آمرزش در بنى اسرائيل».
و ابن بابويه شيخ صدوق با سند متصل خود از ابو حمزه ثمالى رضوان الله عليه روايت مىكند كه
قال: كنت جالسا فى المسجد الحرام مع ابى جعفر عليهالسّلام اذ اتاه رجلان من اهل البصرة فقالا له: يا بن رسول الله انا نريد ان نسالك عن مسالة؟ فقال لهما: سلاعما شئتما.قالا: اخبرنا عن قول الله عز و جل:
ثم اورثنا الكتاب الذين اصطفينا من عبادنا فمنهم ظالم لنفسه و منهم مقتصد و منهم سابق بالخيرات باذن الله ذلك هو الفضل الكبير - الى آخر الآيتين - قال: نزلت فينا اهل البيت.قال ابو حمزة الثمالى: فقلت: بابى
ص 18
انت و امى فمن الظالم لنفسه منكم؟ قال: من استوت حسناته و سيئاته من اهل البيت فهو الظالم لنفسه.فقلت: من المقتصد منكم؟ قال: العابد لله فى الحالين حتى ياتيه اليقين.قلت: فمن السابق بالخيرات؟ قال: من دعا و الله الى سبيل ربه و امر بالمعروف و نهى عن المنكر و لم يكن للمضلين عضدا و لا للخائنين خصيما، و لم يرض بحكم الفاسقين الا من خاف على نفسه و دينه و لم يجد اعوانا[11]
ابو حمزه ثمالى گويد: «من نزد حضرت امام محمد باقر عليهالسّلام در مسجد - الحرام نشسته بودم كه دو نفر از اهل بصره آمدند و عرض كردند: اى فرزند رسول خدا اجازه مىدهى مسئلهاى را از تو بپرسيم؟ حضرت فرمود: هر چه مىخواهيد بپرسيد.گفتند: از معنى و تفسير اين آيه مباركه مىپرسيم كه مراد و منظور از وارثين چيست، و برگزيدگان بندگان خدا كيانند؟ حضرت فرمود: اين آيات درباره ما اهل بيت نازل شده است.ابو حمزه گويد: من عرض كردم: پدرم و مادرم فدايتباد ستم كننده به نفس خود در شما اهل بيت كيست؟ حضرت فرمود: آن كسى از خاندان رسول خدا كه حسنات و سيئات او برابر باشد آن ظالم به نفس خود خواهد بود.عرض كردم: ميانهرو و عادل از شما اهل بيت كيست؟ فرمود: آنكه عبادت خدا را در دو حال (گرفتارى و گشايش، تنگى و فراخى) به جاى بياورد تا زمانى كه مرگ، او را دريابد.عرض كردم: پس سبقت گيرنده به خيرات و اعمال ستوده كيست؟ فرمود: سوگند به خدا كسى كه فقط مردم را دعوت به خدا كند و امر به معروف و نهى از منكر بنمايد و بازوى قدرت گمرهان و كمك گمراه كنندگان مردم نباشد، و با خيانتپيشگان دوستى ننموده و به عداوت دوستان خدا قيام نكند، و به حكم فاسقان و راى و قانون آنها راضى نباشد مگر آنكه بر جان و دين خود بترسد و يار و معينى نداشته باشد».
و صاحب كتاب «ثاقب المناقب» از ابو هاشم جعفرى حديث كند كه او گويد: من در نزد حضرت ابى محمد امام حسن عسكرى عليهالسّلام بودم و از آن حضرت راجع به اين آيه سئوال كردم:
ثم اورثنا الكتاب الذين اصطفينا من عبادنا فمنهم ظالم لنفسه و منهم مقتصد و منهم سابق بالخيرات باذن الله.
قال عليهالسّلام: كلهم من آل -
ص 19
محمد، الظالم لنفسه الذى لا يقر بالامام، و المقتصد العارف بالامام، و السابق بالخيرات باذن الله الامام.قال: فدمعت عيناى و جعلت افكر فى نفسى ما اعطى الله آل محمد، فنظر الى و قال: الامر اعظم مما حدثتك به نفسك من عظم شان آل محمد فاحمد الله فقد جعلك مستمسكا بحبلهم تدعى يوم القيامة لهم اذا دعى كل اناس بامامهم، فابشر يا ابا هاشم و انك على خير
ابو هاشم گويد: «چون از حضرت عسكرى عليهالسّلام از تفسير اين آيه و وارثين كتاب و انقسام آنها به اقسام سه گانه سئوال كردم، حضرت فرمودند: همه اقسام آنها از آل محمداند، ستمگر به نفس خود كسى است كه به امام خود معترف نباشد و به ولايت او اقرار نكند، و عادل و ميانهرو كسى است كه معترف به امامت امام خود باشد و او را بشناسد، و پيشى گيرنده به خيرات به اذن خدا خود امام است.ابو هاشم گويد: با بيانات امام راجع به درجات آل محمد اشك از چشم من سرازير شد و من با خود در فكر فرو رفتم كه چه اندازه خداوند به آل محمد از عنايات خود عطا فرموده است! در اين حال حضرت به من نظرى كرده فرمودند: مطلب از اين مقدارها كه تو فكر مىكنى بالاتر و بزرگتر است، شان آل محمد از اينها بيشتر است، شكر و سپاس خدا را بجا آور كه تو را متمسك به ريسمان ولايت آنها قرار داده است، و زمانى كه در روز باز پسين هر امتى را به امامشان بخوانند تو را با ائمه اهل بيت مىخوانند، اى ابوهاشم بشارت باد تو را بدين موهبت الهى».
محمد بن يعقوب كلينى با سند خود از احمد بن حماد از ابراهيم از پدرش از حضرت ابو الحسن اول موسى بن جعفر عليهم السلام روايت كرده است كه مىگويد: «خدمت آن حضرت عرض كردم: آيا پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم از تمام پيغمبران در علم و مقامات آنها ارث برده است؟ حضرت فرمود: بلى از آدم ابو البشر تا آنكه برسد به خود او از همه پيغمبران ارث برده است.خداوند هيچ پيغمبرى را مبعوث ننموده مگر آنكه محمد از او اعلم و افضل بوده است.عرض كردم: عيسى بن مريم به اذن خدا مرده زنده مىكرد، فرمود: راست مىگوئى و سليمان بن داود زبان مرغان را مىدانست و حضرت
ص 20
رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم تمام اين منازل را طى نمود.سليمان بن داود در وقتى كه هدهد از او ناپديد شد و در امر او شك نمود كه شايد تمرد نموده و به حضورش حاضر نشده است غضب كرد و گفت: «ما لى لا ارى الهدهد ام كان من الغائبين»، «چه شده است كه من هدهد را نمىبينم يا آنكه او تمرد نموده و غيبت كرده است».چون هدهد به حضرت سليمان آبها را نشان مىداد و با تيزى چشمى كه داشت جاهاى آب را در زمين مىديد و سليمان را بر آن مواضع دلالت مىنمود.
حضرت سليمان از غيبت او به خشم آمد و گفت: لاعذبنه عذابا شديدا او لاذبحنه او لياتينى بسلطان مبين «من او را عذاب سختى خواهم كرد يا او را سر خواهم بريد يا بايد براى من دليل آورده عذر موجه خود را بر غيبتش بيان كند».حضرت سليمان به خشم آمد به علت آنكه آب مىخواست و هدهد او را راهنمائى بر آب مىنمود و در اثر غيبتبىآب ماند، سليمانى كه باد و مورچه و جن و شياطين و سپاهيان شياطين همه فرمانبر و منقاد اوامر او هستند از علم هدهد بىبهره بود و خداوند علمى را كه به اين حيوان آموخته بود به او نياموخته بود و مكان آب را در زير هوا نمىدانست و اين مرغ مىدانست، بنابراين سليمان در علومش ناقص بود .
و الله تعالى يقول:
و لو ان قرآنا سيرت به الجبال او قطعتبه الارض او كلم به الموتى،
و خداوند در قرآن كريم مىفرمايد: «و اگر قرآنى بوده باشد كه با آن كوهها به حركت درآيند، و زمين با آن قطعه قطعه شود، و مردگان با آن به سخن درآيند (همين قرآن است)».
اين قرآن با اين خصوصيات به ما آل محمد ارث رسيده است، اين قرآنى كه با آن كوهها در گردش آيند و زمين با آن تكه تكه گردد و با آن با مردگان تكلم شود، و ما آب را در زير هوا در مواضع خود مىدانيم (و محتاج به هدهد و علم او نيستيم)، و در كتاب آفرينش و تكوين، هيچ امرى واقع نشده كه خدا اذن در تصرف آن را به سابقين از پيغمبرانش داده است مگر آنكه علم و اذن در تصرف آن را به ما آل محمد داده و آن قدرت و تصرف را به اذن خود براى ما در ام الكتاب قرار داده است.
خدا مىفرمايد: و ما من غائبة فى السماء و الارض الا فى كتاب مبين،و سپس مىفرمايد: ثم اورثنا الكتاب الذين اصطفينا من عبادنا «هيچ موجودى در آسمان و زمين پنهان نمىگردد مگر آنكه در كتاب مبين و آشكار خدا حاضر است»، و در
ص 21
جائى ديگر مىفرمايد: «ما اين كتاب را به بندگان برگزيده و پاك خود به ميراث سپرديم».ما آل محمد كسانى هستيم كه خداوند ما را برگزيده و سپس كتاب را به ما به ارث داده است، آن كتابى كه در آن علم هر چيز موجود است، فيه تبيان كل شىء» [12]
و از «كافى» با اسناد خود از حضرت امام محمد باقر عليهالسّلام نقل است كه فرمود:
يمصون الثمار و يدعون النهر العظيم.قيل: و ما النهر العظيم؟ قال: رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم و العلم الذى اعطاه الله.ان الله عز و جل جمع لمحمد سنن النبيين من آدم و هلم جرا الى محمد.قيل له: و ما تلك السنن؟ قال: علم النبيين باسره، و ان رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم صير ذلك كله عند امير المؤمنين[13]
حضرت باقر عليهالسّلام فرمودند: «اين مردم آب كم غير متصل به ماده و چشمه را كه بعضى از اوقات از زمين پيدا مىشود و وقت ديگر مىخشكد مىمكند و ليكن نهر بزرگ و جارى را رها مىكنند.بعضى گفتند: مراد از نهر بزرگ چيست؟ حضرت فرمود: مراد، رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم است و آن علمى كه خدا به او عنايت نموده است.خداوند عز و جل تمام سنتهاى پيمبران گذشته را از آدم تا خاتم در وجود مبارك محمد صلى الله عليه و آله و سلم جمع كرده است.عرض كردند: آن سنتها چيست؟ فرمود: علوم تمام پيغمبران، و محمد صلى الله عليه و آله و سلم همه آن علوم را نزد امير المؤمنين گذارده است».
[1] سوره فاطر:35- آيه 31و32
[2] سوره هود: 11- آيه 1.
[3] سوره نمل: 27- آيه 59.
[4] سوره فاطر: 35- آيه 33 تا35.
[5] «غايه المرام» ص 351 حديث چهار، و تفسير«الميزان» ج17 ص 49، و «بحار الانوار» ج 7 ص 44 از «بصائرالدرجات».
[6] «غايه المرام» ص 351 حديث اول و «بحار الانوار» ج7 ص 44 از «بصائرالدرجات» و نيز در ص 45 از «تفسير علي بن ابراهيم».
[7] غايه المرام ص 351 حديث هشتم.
[8] «غايه المرام» ص 353 حديث شانزدهم. و در تفسير «الدر المنثور» ج 5 ص 251 در ذيل آيه شريفه گويد: وَ اخرج الطيالسي و احمد و عبد بن حميد و الترمذي و حسنه و ابن جرير و ابن المنذر و ابن ابي حاتم و ابن مردويه و البيهقي عن ابي سعيد الخدري رضي الله عنه عن النبي صلي الله عليه و آله و سلم انه قال في هذه الايه: «قم اورثنا الكتاب الذين اصطفينا من عبادنا فمنهم ظالم لنفسه و منهم مقتصد و منهم سابق بالخيرات» قال: هولاء كلهم بمنزله واحده و كلهم في الجنه.
[9] غايه المرام ص 351 حديث هفتم.
[10] تفسير الميزان ج 17 ص 50،و بحار الانوار ج 7 ص 43 از معاني الاخبار.
[11] غايه المرام ص 352 حديث نهم،وبحار الانوار ج 7ص44از معاني الاخبار.
[12] غايه المرام ص 351 حديث چهارم و بحار الانوار ج6ص226ازكافي.