بسم الله الرحمن الرحيم
و صلى الله على محمد و آله الطاهرين
و لعنة الله على اعدائهم اجمعين من الآن الى قيام يوم الدين
و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم
قال الله الحكيم في كتابه الكريم:
يَا أَيّها الذين ءامنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم فان تنازعتم فى شىء فردوه الى الله و الرسول ان كنتم تؤمنون بالله و اليوم الآخر ذلك خير و احسن تاويلا[1].
در اين آيه مباركه خداوند خطاب به مؤمنين نموده و به طور اطلاق اطاعت خدا و رسول خدا و اولى الامر را بر آنها واجب شمرده است، و چون اولو الامر يعنى صاحبان امر و دارندگان اين منصب اطاعتشان بدون هيچ شرط و قيدى در رديف اطاعت رسول خدا لازم شمرده شده استبايد ديد كه آنها چه كسانند؟ براى توضيح اين منظور و به دست آوردن اين مقصود بايد آيه مباركه را تفسير نمود.
در اين آيه اطاعت خداوند و اطاعت رسول خدا و اطاعت اولوا الامر واجب شده است.منظور از اطاعت آنها چيست و در كدام مورد و مصداق بايد از آنها اطاعت نمود؟
آيا اطاعت خدا عين اطاعت رسول خدا نيست؟ آيا به وسيله ديگرى غير از راه رسول خدا خداوند بر ما امر و نهيى دارد و بايد بدانها گوش فرا داشت؟ مسلم است كه اطاعتخدا همان اطاعت از رسول خدا است و راه معرفى احكام و قوانين خدا، همان
ص 12
شخص رسول الله است، بنابر اين چرا دو اطاعت لازم شمرده شده يكى اطاعتخدا و ديگر اطاعت رسول خدا؟
در اطاعتخدا منظور پيروى از احكامى است كه به عنوان وحى بر قلب آن حضرت نازل شده و مورد حكم و خطاب تمام مؤمنين هستند.قرآن كريم كلام خدا و وحى حضرت احديت استبراى جميع مردم.بنابر اين اطاعت از خدا يعنى اطاعت از كلام خدا كه همان قرآن كريم است.و اما اطاعت از رسول خدا به دو قسمت تقسيم مىشود:
اول: اطاعت در آنچه كه خداوند براى تشريع احكام و تفصيل آنها از غير كتاب به آن حضرت وحى نموده است.چون معلوم است كه احكامى را كه كتاب خدا بيان مىكند همانا اصول احكام و موضوعات شرعيه است مثلا درباره نماز و روزه و حج و جهاد و زكات و نكاح و قوانين معاملات و ساير عبادات و احكام، كلام خدا از اجمال تجاوز نمىكند و اما كيفيت نماز و روزه و حج و ساير موضوعات را بايد از رسول الله آموخت، همان طور كه فرمود: صلوا كما رايتمونى اصلى، نماز را خدا واجب كرده ولى ببينيد چگونه من نماز مىخوانم، از نقطه نظر شرائط و مقدمات و افعال و اقوالى كه در نماز لازم است طبق نماز من شما هم نماز بخوانيد.خصوصيات اين موضوعات بطور تمام و كمال در قرآن كريم بيان نشده و فقط اصول عبادات و معاملات و احكام بيان شده است.تفصيلات آنها را بايد از رسول الله آموخت.
نفس رسول خدا مانند يك ذره بين بسيار قوى آن مجملاتى را كه خدا در كتاب وحى نموده استبزرگ و روشن و واضح نموده، شرائط و اجزاء هر عبادت را با كيفيت مخصوص آشكار مىنمايد.آيات قرآن به صورت اجمال بر پيغمبر نازل شده و در نفس آن حضرت منعكس گرديده ليكن آن نفس قدسيه حدود و ثغور و تاويل و تفسير و شان نزول و ساير خصوصيات كتاب خدا را روشن و آشكارا نموده، به طور تفصيل به خارج منعكس مىكند،
و انزلنا اليك الذكر لتبين للناس ما نزل اليهم[2].
«ما كتاب را به صورت وحى بر تو فرستاديم براى آن كه آنچه را به سوى مردم فرستاده شده و احكامى را كه براى آنان نازل شده استبراى آنان روشن و واضح كنى»،
ص 13
احكام را تفصيل دهى، مراد از آيات را بيان كنى.
و به عبارت ديگر مىتوان گفت كه بيان خصوصيات مسائل و احكام نيز وحيى است كه توسط جبرائيل به غير عنوان قرآن و كتاب خدا بر آن حضرت نازل شده است و معلوم است كه بيان رسول خدا در اين خصوصيات و تفصيلات جنبه تشريع را دارد[3].
دوم: اطاعت رسول خدا در آراء شخصيه و اوامر نفسيه راجع به اجتماع مردم مسلمان از آن اوامرى كه وظيفه والى و حاكم براى برقرارى نظم و اجتماع امت است و در آنها عنوان تشريع حكم نيست مانند حكومت و بيان وظائف شخصيه مسلمين و نصب ولاة و حكام به ولايات و فرستادن جيوش براى جهاد و نصب قضاة و ائمه جماعتبراى رسيدگى به امور اجتماعى و رفع مرافعات و امور دينى مؤمنين.
قال الله تعالى:
انا انزلنا اليك الكتاب بالحق لتحكم بين الناس بما اريك الله[4].
«ما قرآن را بر تو فرستاديم براى آنكه در بين مردم به آنچه خدا به تو نشان داده حكم دهى».
و البته اين حكم در امور شخصيه طبق قوانين قضاء مىباشد.و نيز در تصميمات رسول خدا در مهمات از امور مانند تجهيز جيوش و نصب امراى لشكر و ارسال آنها براى جهاد به نقاط دور دست و معاهده با اقوام خارج از اسلام طبق مصالحى كه خود آن حضرت تشخيص مىدادهاند، تمام مسلمين بايد بدون قيد و شرط مطيع و منقاد آن حضرت باشند گرچه خداوند در مهمات امور آن حضرت را امر به مشورت با مؤمنين نموده است و شاورهم فى الامر[5]، لكن با جمله متصل فرموده: فاذا عزمت فتوكل على الله[6]. پيغمبر با مسلمين در عزائم امور مشورت مىنمايد ولى در نتيجه، طبق اراده و تصميمى كه خود آن حضرت مىگيرد بايد رفتار كند و تمام
ص 14
مسلمين بايد اطاعتبنمايند.
از آنچه ذكر شد به دست آمد كه با وجود آن كه اطاعت رسول خدا در حقيقت اطاعتخدا است چون خدا اطاعت رسول الله را لازم شمرده است كما قال:
و ما ارسلنا من رسول الا ليطاع باذن الله[7]، در عين حال اطاعت از خدا يك معنائى دارد و اطاعت از رسول خدا معناى ديگرى.بر مردم لازم است از خدا اطاعت كنند راجع به دستورات قرآن مجيد، و از رسول خدا راجع به آنچه كه در خصوصيات احكام آن حضرت بيان مىكند و عنوان تشريع دارد و راجع به مصالح مسلمين در آراء شخصيه و فرامين آن حضرت آنچه را كه جنبه تشريع ندارد، و شايد همين جهتسر آن باشد كه خداوند با دو لفظ «اطيعوا» مؤمنين را امر به پيروى كرده است و اطاعتخدا را از اطاعت رسول خدا جدا شمرده است نه از جهت آن كه بعضى از مفسرين گفتهاند كه اين تكرار به جهت تاكيد است، چون در اينجا اگر تكرار نمىشد بهتر تاكيد را مىرسانيد از نقطه نظر اقتران اطاعتخدا و رسول خدا كه افاده وحدت اطاعت را در دو مقام مىنمود.
اما اولوا الامر مسلما منصب تشريع را ندارند[8] و مانند رسول خدا مفصل و مشرع احكام اجماليه قرآن نيستند بلكه ميان مسلمين مبين احكام و مبلغ آيات، طبق تشريع رسول خدا خواهند بود، و نيز در امور مسلمين داراى راى و نظر بوده و در قضاء و مرافعات و ساير جهات اجتماع كه احتياج به راى رئيس براى تنظيم امور و دفع مشكلات و خطرات وارده و جلب منافع عامه دارد مردم بايد از آنها پيروى كنند و اطاعت آنها از اين جنبه در رديف اطاعت رسول خدا از اين جنبه مىباشد و لذا اين دو اطاعت را با يك لفظ «اطيعوا» بيان فرموده و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم.و بنابر اين
ص 15
فقط اطاعت آنها در اين ناحيه مىباشد به خلاف اطاعت از رسول خدا كه هم در اين ناحيه و هم در ناحيه تشريع احكام جزئيه و مفصلات مسائل است، دليل بر اين مدعا آن كه بلافاصله قرآن مىگويد:
فان تنازعتم فى شىء فردوه الى الله و الرسول ان كنتم تؤمنون بالله و اليوم الآخر.
در منازعات و مشاجراتى كه بين مسلمين اتفاق مىافتد آنها بايد به كتاب خدا و سنت رسول خدا رجوع كنند و از آن اصول، مشاجره را فيصله دهند.و اگر اولوا الامر منصب تشريع را داشتند مىبايست عند المرافعه مؤمنين را به حكم مشرع آنان ارجاع داد در حالى كه به اولى الامر ارجاع داده نشده است.
براى توضيح اين معنى مىگوئيم: افرادى كه مورد خطاب اين آيه هستند مؤمنيناند چون در صدر آيه مىفرمايد:
يا ايها الذين آمنوا و مسلما نزاع آنها با غير اولى الامر است، چه بعد از فرض وجوب اطاعت اولى الامر ديگر نزاع با خود آنها معنى ندارد و ارجاع به خدا و رسول خدا براى رفع نزاع معنى ندارد[9]. و نيز اين نزاع در امورى كه راجع به راى و اوامر شخصيه باشد نيستبلكه راجع به حكم خدا در قضيه مورد نزاع استبه دليل آنكه در آيات بعد مذمت مىكند افرادى را كه به حكم طاغوت رضا داده و آن را مرجع خود گرفتهاند و حكم خدا و رسول او را ضايع و مهمل گذاشتهاند، بلكه مراد نزاع مسلمانان استبعضى با بعض ديگر در امور شخصيه، و در اين مسائل براى رفع اختلاف بايد مراجعه به كتاب الله و سنت رسول الله بنمايند، و كتاب خدا و سنت دو حجت قاطع هستند براى رفع اختلاف و فصل منازعه براى كسانى كه به كتاب و سنت علم دارند و قول اولوا الامر نيز در فهم كتاب و سنت
ص 16
حجت است، چون آيه شريفه اطاعت آنها را بدون قيد و شرط لازم شمرده است، و اگر آنها كتاب و سنت را تفسير و بيان كنند چون در اين كار عنوان تشريع وجود ندارد بايد از آنها پيروى نمود، و بنابر اين انا[10] كشف مىكنيم كه قول و گفتار آنان مطابق با واقع و خالى از خطا و لغزش است.
و محصل كلام آنكه اولوا الامر افرادى هستند كه به استثناى مواردى تشريع، به طور مطلق و بدون قيد و شرط از جميع نواحى بايد از آنها اطاعت كرد و اطاعت آنها در رديف اطاعت رسول خدا است و همان طور كه امر و نهى رسول خدا خلاف امر و نهى خدا نيست وگرنه موجب تناقض بين امر خدا و امر رسول خدا و بين نهى خدا و نهى رسول خدا مىشد، و اين معنى تمام نمىشود مگر به التزام عصمت رسول خدا، همين طور اولوا الامر امرشان و نهيشان خلاف امر و نهى خدا و رسول خدا نيست وگرنه موجب تناقض و امر به ضدين يا نهى از متناقضين مىشود، و اين معنى نيز تمام نمىشود مگر به التزام عصمت اولوا الامر، و در نتيجه لازمه اطاعت مطلقه بدون قيد و شرط، عصمت آنها است، و از طرفى چون مىدانيم هيچ يك از مذاهب مسلمين عصمت را درباره پيشوايان و رهبران خود ادعا نكردهاند به جز طائفه شيعه در حق ائمه دوازده گانه خود، بنابر اين معنى و مفهوم آيه طبعا منطبق بر ائمه معصومين سلام الله و صلواته عليهم اجمعين خواهد شد.
اين از نقطه نظر دلالت آيه كريمه، و شاهد بر اين مطلب از روايات از حد و احصاء بيرون است، از جمله تفسير مورد آيه تطهير بر آنان.
در «تفسير برهان» و «غاية المرام» از محمد بن يعقوب كلينى با اسناد متصل خود از ابو بصير روايت مىكنند:
قال: سالت ابا عبد الله عليه السلام عن قول الله عز و جل:
اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم،
فقال: نزلت في على بن ابيطالب و الحسن و الحسين عليهم السلام، فقلت له: ان الناس يقولون: فماله لم يسم عليا و اهل بيته فى كتاب الله عز و جل؟ قال: فقولوا لهم: ان رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم نزلت عليه الصلاة لم يسم الله لهم ثلاثا و لا اربعا حتى كان رسول الله هو
ص 17
الذى فسر ذلك لهم، و نزلت عليه الزكاة و لم يسم لهم من كل اربعين درهما حتى كان رسول الله هو الذى فسر ذلك لهم، و نزل الحج فلم يقل لهم: طوفوا اسبوعا حتى كان رسول الله هو الذى فسر ذلك لهم، و نزلت:
اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم
و نزلت فى على و الحسن و الحسين، فقال رسول الله فى على عليه السلام:
الا من كنت مولاه فعلى مولاه.
و قال: اوصيكم بكتاب الله و اهل بيتى فانى سالت الله عز و جل ان لا يفرق بينهما حتى يوردهما على الحوض فاعطانى ذلك.
و قال صلى الله عليه و آله و سلم: لا تعلموهم فهم اعلم منكم.
و قال: انهم لن يخرجوكم من باب هدى و لن يدخلوكم فى باب ضلالة.
فلو سكت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فلم يبين من اهل بيته لادعاها آل فلان و آل فلان و لكن الله عز و جل انزل فى كتابه تصديقا لنبيه:
«انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا»
فكان على و الحسن و الحسين و فاطمة عليهم السلام فادخلهم رسول الله تحت الكساء فى بيت ام سلمة فقال: اللهم ان لكل نبى اهلا و ثقلا و هؤلاء اهلى و ثقلى، فقالت ام سلمة: الست من اهلك؟ فقال لها: انك الى خير و لكن هؤلاء اهلى و ثقلى[11].
«ابو بصير مىگويد از حضرت صادق عليه السلام راجع به تفسير آيه اولى الامر سؤال كردم فرمود: اين آيه درباره على بن ابيطالب و حسن و حسين عليهم السلام نازل شده است.گفتم: مردم مىگويند به چه علت نامى از على و اهل بيت او در كتاب خدا برده نشده است؟ حضرت فرمود: به آنها بگوئيد:
آيه نماز بر رسول خدا نازل شد و خداوند نامى از سه ركعت و چهار ركعت نبرده است تا آنكه رسول خدا اين آيه را براى مردم تفسير نمود و ركعات نماز را مشخص كرد، و آيه زكات نازل شد و نامى در كتاب خدا برده نشده است كه از چهل درهم بايد يك درهم زكات داد تا آنكه رسول خدا اين آيه را تفسير فرموده و نصاب زكات را معين كرد، و آيه حج نازل شد و خداوند در آن نفرموده هفتشوط بايد دور كعبه طواف كرد تا آنكه رسول خدا آيه حج را تفسير نموده و طواف را هفت شوط قرار داد، و آيه اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم نازل شد و اين آيه درباره على و حسن و حسين است و پيامبر براى تعيين و تشخيص اولى الامر فرمود: اى مردم آگاه باشيد
ص 18
هر كس من ولى او هستم على ولى اوست.و فرمود: اى مردم من شما را به كتاب خدا و اهل بيتخودم توصيه و سفارش مىكنم و من از خداوند عز و جل درخواست نمودهام كه بين آن دو جدائى نيفكند تا زمانى كه هر دو را با هم بر من در كنار حوض كوثر وارد كند، و خداوند دعاى مرا مستجاب نموده و اين مسئلت مرا برآورده است، و فرمود: شما به اهل بيت من ياد ندهيد و آنها را تعليم ننمائيد زيرا آنها از شما داناترند، و فرمود: اهل بيت من هيچگاه شما را از در هدايتبيرون نمىكنند و در در ضلالت و گمراهى داخل نمىنمايند.و اگر رسول خدا سكوت اختيار مىكرد و اهل بيتخود را در على و حسن و حسين مبين و معين نمىنمود هر آينه آل فلان و آل فلان ادعا مىكردند كه مراد از اهل بيت مائيم و ليكن خداوند عز و جل در كتاب خود به جهت تصديق پيامبرش و تاييد گفتار رسولش آيهاى فرستاد:
انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا[12].
و در نزد رسول خدا على و حسن و حسين و فاطمه بودند، پيامبر گرامى در بيت ام سلمه آنان را در زير كساء برد و به پيشگاه حضرت ربوبى عرضه داشت: بار پروردگارا براى هر پيغمبرى اهل بيتى است و اثاث البيت و متاعى است و اينان اهل من و متاع من هستند، ام سلمه گفت: اى رسول خدا آيا من از اهل تو نيستم؟ رسول خدا به او فرمود: تحقيقا راه تو به سوى خير و عافيت است و ليكن اهل من و متاع من منحصر در اين جماعت است»، تا آخر حديث كه برخى ديگر از خصائص و فضائل اهل بيت را بيان مىكند.
و در تفسير «برهان» و «غاية المرام» از ابن شهر آشوب از «تفسير مجاهد» روايت كرده است كه:
انها نزلت فى امير المؤمنين عليه السلام حين خلفه رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم بالمدينة فقال: يا رسول الله اتخلفنى على النساء و الصبيان؟ فقال: يا امير المؤمنين اما ترضى ان تكون منى بمنزلة هارون من موسى حين قال له: «اخلفنى فى قومى و اصلح»، فقال الله:«و اولى الامر منكم». قال: على بن ابيطالب ولاه الله امر الامة بعد محمد و حين خلفه رسول الله بالمدينة.فامر الله العباد بطاعته و ترك خلافه.[13]
ص 19
در «تفسير مجاهد» گويد كه آيه اولى الامر در شان امير المؤمنين عليه السلام نازل شده است در وقتى كه رسول الله على بن ابيطالب را در مدينه به جاى خود گذاشتند.امير المؤمنين عرض مىكند: اى رسول خدا تو مرا به جاى خود و براى سرپرستى زنان و كودكان گذاشتى؟ رسول الله فرمود: اى امير المؤمنين آيا راضى نيستى كه نسبت و منزله تو با من مانند نسبت و منزله هارون با موسى بوده باشد در وقتى كه موسى به برادرش هارون گفت: تو به جاى من در ميان قوم من خليفه و جانشين من باش و امور امت را اصلاح كن، پس خداوند آيه و اولى الامر منكم را فرستاد.
مجاهد مىگويد: خداوند امر ولايت امت را بعد از محمد صلى الله عليه و آله و سلم به على بن ابى طالب واگذار كرد و نيز در هنگامى كه رسول خدا او را به جاى خود در مدينه گماشت پس خداوند بندگان خود را امر نمود كه از او اطاعت كنند و از خالفتبا او اجتناب ورزند».
و نيز در «تفسير برهان» و «غاية المرام» از ابن شهر آشوب از ابانة الفلكى روايت مىكند كه: انها نزلتحين شكى ابو بريدة من على عليه السلام [14].
ابانه فلكى گويد كه: «چون ابو بريده نزد رسول خدا از على عليه السلام شكايت كرد اين آيه: اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم وارد شد، و عين اين خبر مروى از مجاهد را در شان نزول روايت كرده است.
و در تفسير «برهان» از صدوق (ره) با اسناد متصل خود از ابو بصير از حضرت امام باقر عليه السلام روايت كرده است:
فى قول الله عز و جل: يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم قال: الائمة من ولد على و فاطمة صلوات الله عليهما الى ان تقوم الساعة [15].
«حضرت امام محمد باقر عليه السلام در تفسير آيه اولى الامر فرمودند: «مراد از اولوا الامر ائمه از اولاد على و فاطمه صلوات الله عليهما هستند تا زمانى كه ساعت
ص 20
قيام قيامتبرپا گردد».
و در تفسير «الميزان» از «عبقات الانوار» از كتاب «ينابيع المودة» از «مناقب» ابن شهر آشوب از سليم بن قيس هلالى از امير المؤمنين عليه السلام در ضمن حديثى روايت كند كه:
قال: و اما ادنى ما يكون به العبد ضالا فان لا يعرف حجة الله تبارك و تعالى و شاهده على عباده، الذى امر الله عباده بطاعته و فرض ولايته.قال سليم: قلت: يا امير المؤمنين صفهم لى، قال: الذين قرنهم الله بنفسه و نبيه فقال:
يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم
فقلت له: جعلنى الله فداك اوضح لى.
فقال: الذين قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فى مواضع و فى آخر خطبته يوم قبضه الله اليه عز و جل: انى تركت فيكم امرين لن تضلوا بعدى ان تمسكتم بهما: كتاب الله عز و جل، و عترتى اهل بيتى، فان اللطيف الخبير قد عهد الى انهما لن يفترقا حتى يردا على الحوض كهاتين - و جمع بين مسبحتيه - و لا اقول كهاتين - و جمع بين مسبحته و الوسطى - فتمسكوا بهما و لا تقدموهم فتضلوا[16].
حضرت امير المؤمنين عليه السلام در ضمن حديثى فرمودند: «كوچكترين چيزى كه بنده خدا به واسطه آن گمراه مىشود آن است كه حجتخداوند تبارك و تعالى را نشناسد و به گواه و شاهدبودن او بر بندگانش معرفت پيدا نكند، آن حجت و گواهى كه خداوند بندگان خود را امر به اطاعت از او نموده است و ولايت او را بر بندگان لازم و واجب شمرده است.
سليم گويد: گفتم: اى امير مؤمنان آن حجت و گواه را براى من توصيف كن.
حضرت فرمود: حجتخدا و ولى خدا بر بندگانش آن كسانى هستند كه خداوند آنان را با خودش و با پيغمبرش قرين شمرده و با هم ياد كرده است و گفته است:
اى كسانى كه ايمان آوردهايد از خدا اطاعت كنيد و از رسول خدا و اولى الامر اطاعت كنيد.
سليم گويد: عرض كردم خداى مرا فداى تو گرداند اين مطلب را براى من توضيح ده و روشن كن.
حضرت فرمود: اولوا الامر و حجتهاى الهيه كسانى هستند
ص 21
كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در مواقع بسيارى و نيز در آخرين خطبه خود كه در روز رحلت انشاء فرمود از آنان ياد كرده و مردم را به پيروى از آنان توصيه نموده است، آنجا كه گفته است: من در ميان شما دو امر را به جاى مىگذارم كه پس از من اگر بدانها متمسك گرديد ابدا گمراه نخواهيد شد يكى كتاب خدا و ديگرى عترت من كه اهل بيت من هستند، چون خداوند لطيف و خبير براى من بر عهده خود گرفته است كه آن دو هيچگاه از هم جدا نشوند تا زمانى كه هر دو بر من در كنار حوض كوثر وارد شوند مانند اين دو انگشت - و رسول خدا بين دو انگشت مسبحه دو دستخود را كه از لحاظ بلندى و هم شكلى كاملا مانند يكديگرند به هم پيوستند و به مردم نشان دادند - و سپس فرمودند: نمىگويم مانند اين دو انگشت - و رسول خدا بين انگشت مسبحه و وسطاى خود را كه هر دو در يك دست واقع است و از نقطه نظر شكل و اندازه تفاوت دارند به هم پيوستند و به مردم نشان دادند - (كنايه از آنكه كتاب خدا و اهل بيت من مانند يكديگرند و هيچ كدام را بر ديگرى امتياز نيست) و سپس گفتند: اى مردم شما به اين دو چنگ زنيد و بر آنها تقدم نجوئيد كه گمراه خواهيد شد».
و نيز در «تفسير برهان» در ذيل آيه:
اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم و در «غاية المرام» و در تفسير «الميزان» از تفسير «برهان» روايت جابر بن عبد الله انصارى را از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم روايت مىكند كه در آن حديث رسول خدا يك يك از ائمه دوازده گانه را مىشمرند و علت غيبت حضرت مهدى قائم آل محمد را بيان مىكنند[17].
و اين حديث حاوى نكات درخشان و مطالبى بس عالى است.
بارى وضوح انطباق اولوا الامر بر ائمه طاهرين عليهم السلام تا سر حدى است كه در روايت صادق آل محمد براى اثبات آن دستور مباهله داده اند.چنانكه در تفسير «برهان» و «غاية المرام» و در تفسير «الميزان» از محمد بن يعقوب كلينى در «كافى» روايت مىكنند از ابى مسروق از حضرت ابى عبد الله عليه السلام:
قال: قلت له: انا نكلم اهل الكلام فنحتج عليهم بقول الله عز و جل: اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم فيقولون: نزلت فى المؤمنين، و نحتج عليهم بقول الله
ص 22
عز و جل: قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى، فيقولون: نزلت فى قربى المسلمين، قال: فلم ادع شيئا مما حضرنى ذكره من هذا و شبهه الا ذكرته، فقال لى: اذا كان ذلك فادعهم الى المباهلة، قلت: و كيف اصنع؟ فقال: اصلح نفسك ثلاثا و اطبه، قال: و صم و اغتسل و ابرز انت و هو الى الجبال فتشبك اصابعك من يدك اليمنى فى اصابعه، ثم انصفه و ابدا بنفسك و قل: اللهم رب السموات السبع و رب الارضين السبع عالم الغيب و الشهادة الرحمن الرحيم، ان كان ابو مسروق جحد حقا و ادعى باطلا فانزل عليه حسبانا من السماء و عذابا اليما، ثم رد الدعوة عليه فقل: و ان جحد حقا و ادعى باطلا فانزل عليه حسبانا من السماء و عذابا اليما، ثم قال لى: فانك لا تلبث ان ترى ذلك فيه، فو الله ما وجدت خلقا يجيبنى اليه.
و از «كافى» به اسنادش از حضرت باقر عليه السلام روايتشده است كه قال: الساعة التى تباهل فيها ما بين طلوع الفجر الى طلوع الشمس[18].
«ابو مسروق گويد: به محضر حضرت امام صادق عليه السلام عرض كردم: ما با اهل كلام مباحثه و احتجاج مىكنيم به قول خداوند عز و جل:
اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم، و آنها در پاسخ ما مىگويند: اين آيه در شان مؤمنين نازل شده است، و احتجاج مىكنيم با آنها به قول خداوند عز و جل:
قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى، و آنها در پاسخ مىگويند: اين آيه در شان ارحام و اقرباى مسلمين نازل شده است.
ابو مسروق گويد: من به امام هر چه را از قبيل اين مسائل در نظر داشتم و با آن احتجاج نموده بودم عرض كردم.
حضرت فرمود: چون مطلب از قرارى است كه مىگوئى، آنها را براى مباهله دعوت كن.گفتم: چگونه مباهله كنم؟ حضرت فرمود: براى اصلاح حال و طهارت دل خود سه روز مراقب نفس خود باش و روزه بگير و غسل كن و خودت با او به سمت كوهها رهسپار گرد و انگشتان دست راستخود را شبكه مانند در انگشتان دست او داخل كن، و سپس از در انصاف وارد شده و ابتداء از نفس خود نموده و
ص 23
شروع به مباهله كن و بگو: بار پروردگارا توئى آفريننده و مدبر آسمانهاى هفتگانه و آفريننده و مدبر زمينهاى هفتگانه و به پنهان و آشكارا عالم و مطلع، و توئى خداوند بخشاينده و مهربان، اگر ابو مسروق حقى را كه مورد گفتگو است انكار كرده و مدعى امرى باطل شده است پس از آسمان نازلهاى (مانند صاعقه و آتش) و عذاب دردناكى براى او بفرست، و سپس اين دعا را درباره او برگردان و به او رد كن و بگو: و اگر او حق را انكار نموده و باطل را مدعى شده است پس نازله آسمانى و عذاب دردناكى براى او بفرست.
و سپس حضرت فرمودند: پس از اين عمل درنگ نخواهى كرد مگر آنكه اين عذاب را بر او مشاهده خواهى نمود، سوگند به خدا كه من هيچ كس را نيافتم كه دعوت مرا به مباهله پاسخ مثبت دهد».و حضرت باقر عليه السلام فرمودهاند كه: «بايد ساعتى كه در آن مباهله مىشود ما بين طلوع فجر تا طلوع آفتاب بوده باشد».
و حاكم حسكانى با سلسله سند خود روايت كند از ابان بن ابى عياش:
قال: حدثنى سليم بن قيس الهلالى عن على قال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم: شركائى الذين قرنهم الله بنفسه و بى و انزل فيهم:
يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول (الآية)
فان خفتم تنازعا فى امر فارجعوه الى الله و الرسول و اولى الامر.قلت: يا نبى الله من هم؟ قال: انت اولهم.[19]
«ابن ابى عياش مىگويد: سليم بن قيس هلالى براى من حديث كرد از على بن ابيطالب كه او گفت: رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: شريكان من آن كسانى هستند كه خداوند آنها را در لسان آيه قرآن با خودش و با من قرين قرار داده است و در شان آنان آيه اولى الامر را فرستاده است، پس اگر ترسيديد كه در امرى بين شما نزاع در گيرد در آن امر رجوع به خدا و رسول و اولى الامر بنمائيد، عرض كردم: اى پيغمبر خدا آنان چه كسانند؟ فرمود: تو اولين آنها هستى».
و در تفسير «الميزان» از تفسير «عياشى» از عمر بن سعيد از حضرت ابو الحسن عليه السلام روايت مىكند كه در آيه:
اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم قال: على بن ابيطالب و الاوصياء من بعده[20].
ص 24
حضرت ابو الحسن فرمودند: «مراد از اولوا الامر على بن ابيطالب و اوصياء بعد از آن حضرت هستند».
و از ابن شهر آشوب روايت است كه: سال الحسن بن صالح عن الصادق عليه السلام عن ذلك، فقال: الائمة من اهل بيت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم[21].
«حسن بن صالح از حضرت صادق عليه السلام از تفسير و معناى اولوا الامر سؤال مىكند، حضرت مىفرمايند: مراد، ائمه از اهل بيت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم هستند».
بارى از مجموع بحث استدلالى تفسيرى كه در پيرامون آيه اولوا الامر نموديم و از اين سلسله روايات وارده كه اولوا الامر را به ائمه طاهرين منحصر مىداند و ما مقدارى از آن را در اينجا ذكر كرديم (و هر كس استقصاء بخواهد ملاحظه نمايد به تفسير «برهان» در ذيل آيه
اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم و به «غاية المرام» كه چهار حديث از عامه و چهارده حديث از خاصه روايت مىكند و به «ينابيع المودة» مراجعه كند) واضح شد كه بدون شك و ترديد مراد از اولوا الامر امامان معصوم از گناه و از خطا مىباشند.
و عجيب آنكه همان طور كه بعدا مفصلا ذكر خواهيم نمود امام فخر رازى به لزوم عصمت در اولوا الامر در اين آيه مباركه اعتراف مىنمايد ولى مىگويد: عصمت و مصونيت از خطاء به واسطه اجتماع اهل حل و عقد كه ولى امر را انتخاب مىنمايند حاصل مىشود و به عبارت ديگر هر يك از افراد اهل حل و عقد فى نفسه معصوم و مصون از گناه و لغزش نيستند ولى از تبادل افكار و اجتماع آنان اين مصونيت پيدا مىشود و بالنتيجه عصمت زائيده شده اجتماع اهل حل و عقد است.
ما ان شاء الله مفصلا به رد اين كلام عارى از حقيقتخواهيم پرداخت و ليكن فعلا به يك نكته اكتفا مىكنيم و آن اينكه اگر اجتماع اهل حل و عقد مولد و مورث عصمت است پس چرا عثمان كه به وصيت عمر، اهل حل و عقد او را به روى كار آوردند اين همه اشتباه و خطا نمود، چرا اين همه لغزش و گناه اجتماعى و سلب
ص 25
حقوق ضعفاء و محروميت ملت و امت اسلام از او سر زد به طورى كه بزرگان اهل تاريخ معترف و موارد خطاى او را در كتب ثبت و ضبط نمودهاند.
عثمان قرآن را سوزانيد و شكم عمار ياسر را شكافت و با لگد چنان بر او زد كه بيهوش افتاد و دچار مرض فتق شد، با آنكه مقام و منزلت عمار صحابى بزرگوار رسول خدا از آفتاب روشنتر و اين قول رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم:
عمار مع الحق و الحق مع عمار حيث كان، عمار جلدة ما بين عينى و انفى[22]، نزد همه واضح و بر خرد و كلان پوشيده نبود، عثمان عبد الله بن مسعود را به علت امتناع از دادن قرآنى كه خود جمع نموده بود تازيانه زد، عثمان ابوذر غفارى آن صحابى كريم و عظيم را كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در شان او فرموده بود:
ما اظلت الخضراء و لا اقلت الغبراء على ذى لهجة اصدق من ابى ذر[23]، به علت صراحت لهجه و امر به معروف و نهى از منكر از شام به مدينه بر شتر برهنه جمازه تندرو، تبعيد و از آنجا تنها و بىكس به ربذه تبعيد نموده و با حالت غربت و گرسنگى در ميان بيابان خشك دستخوش هلاك و مرگ ساخت.
عثمان بيت المال مسلمانان را بين حكام و بنى اميه كه همه ارحام و اقرباى او بودند قسمت نمود و فرياد اغاثه و استغاثه مسلمانان را بلند كرد، عثمان فدك را به خالد بن وليد تمليك كرد و ارث فاطمه دختر رسول خدا را كه بايد به فرزندانش برسد به آن مرد خشن و بىباك بخشيد، عثمان حكم را كه مطرود رسول خدا بود به مدينه فرا خواند و تمام خراج افريقا را در يك مجلس به او واگذار نمود.
و امير المؤمنين عليه السلام ضمن موعظه به عثمان مىفرمايد:
و ان شر الناس عند الله امام جائر ضل و ضل به فامات سنة ماخوذة و احيى بدعة متروكة، و انى سمعت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم يقول: يؤتى يوم القيامة بالامام الجائر و ليس معه نصير و لا عاذر، يلقى فى نار جهنم فيدور كما تدور الرحى ثم يرتبط فى قعرها[24].
«مسلما بدترين مردم در نزد خداوند، امام جائرى است كه گمراه شده و مردم نيز به وسيله او گمراه گردند و آن امام جائر سنتهاى صحيحه معمول شده در بين امت را بميراند و بدعتهاى غلط و ترك شده را زنده گرداند، و حقا كه من از
ص 26
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم شنيدم كه مىفرمود: در روز قيامت امام جائر را مىآورند در حالى كه هيچ يار و ياورى ندارد و هيچ عذرخواهى ندارد و در آتش جهنم انداخته مىشود و آن ظالم در جهنم به گرد خود مانند آسيائى كه به گردش درآيد دور مىزند و سپس در قعر جهنم آويخته مىگردد».
امير المؤمنين عليه السلام در بسيارى از خطبهها و نامهها و گفتارهاى خويش از تعدى و ستمى كه درباره ولايتبه آن حضرت شد شكوه دارند و از آنچه نگذاردند امر بر محور خويش قرار گيرد و به صاحب و ولى امر سپرده شود ناله مىكنند و بر اين تبختبرگشته اعراض نموده از كتاب خدا و سنت رسول خدا مىگريند.در «نهج البلاغه» در مواضع بسيارى اين موضوع را بيان مىفرمايد، يك جا مىفرمايد:
حتى اذا قبض الله رسوله صلى الله عليه و آله و سلم رجع قوم على الاعقاب و غالتهم السبل و اتكلوا على الولائج و وصلوا غير الرحم، و هجروا السبب الذى امروا بمودته، و تقلوا البناء عن رص اساسه، فبنوه فى غير موضعه، معادن كل خطيئة و ابواب كل ضارب فى غمرة، قد ماروا فى الحيرة و ذهلوا فى السكرة على سنة من آل فرعون من منقطع الى الدنيا راكن او مفارق للدين مباين[25].
«تا آنكه خداوند پيامبرش را به سوى خود برد، جماعتى از مردم به همان كجروىهاى جاهلى و اعقاب شرك برگشتند و راههاى مختلفه آبستن به شر و داهيه آنها را از پستان خود شير داد و حقد باطنى، آنها را فرا گرفت، و بر مكر و خدعه تكيه زدند و غير رحم را مواصلت نمودند و آن سبب و واسطه فيضى را كه مامور شده بودند با آن مودت كنند مهجور و تنها گذاشتند و از آن اعراض نمودند، و بناى محكم ايمان و ولايت و امامت را از اصل اساسى خود ريشه كن نموده و آن را در غير موضع واقعى خود انتقال داده و در آنجا گذاشتند، اينان معدنهاى هر گناه و خطيئهاى بودند و درهاى باز براى تمام افرادى كه در شدت فتنهها و ازدحام آشوبها جلودار مىشوند و معركهها برپا مىدارند، حقا كه در حيرت و ضلالت دائما مضطرب و متحرك بودند، و در شدت سكر و مستى مقام و جاه و اعتبار تمام حقايق را فراموش نموده و قرآن و
ص 27
سنت و وحى و امامت و واقعيت را به خاك نسيان سپردند، بر همان طريقه و سنت آل فرعون، يا يكسره به سوى دنيا و اعتباريات آن گرايش پيدا نموده و بر آن تكيه نمودند، و يا يكسره از دين ستبرداشته و راه منافرت و مباينت پيمودند».
و در نامهاى كه به مالك اشتر مینويسد میفرمايد:
فلما مضى صلى الله عليه و آله و سلم (يعنى محمدا) تنازع المسلمون الامر من بعده.فو الله ما كان يلقى فى روعى و لا يخطر ببالى ان العرب تزعج هذا الامر من بعده صلى الله عليه و آله و سلم عن اهل بيته، و لا انهم منحوه عنى من بعده، فما راعنى الا انثيال الناس على فلان يبايعونه، فامسكتيدى حتى رايت راجعة الناس قد رجعت عن الاسلام يدعون الى محق دين محمد صلى الله عليه و آله و سلم فخشيت ان لم انصر الاسلام و اهله ان ارى فيه ثلما او هدما تكون المصيبة به على اعظم من فوت ولايتكم التى انما هى متاع ايام قلائل يزول منها ما كان كما يزول السراب او كما يتقشع السحاب، فنهضت فى تلك الاحداث حتى زاح الباطل و زهق، و اطمان الدين و تنهنه[26].
«چون رسول خدا رحلت نمود مسلمانان در امر ولايت و امامتبعد از او نزاع نمودند، سوگند به خدا كه هيچگاه به دل من خطور نمىكرد و چنين خاطرهاى را تصور نمىنمودم كه عرب بعد از رسول خدا امر ولايت را از اهل بيت او جدا كند و از من بگرداند و هيچ ترس و خوفى نداشتم مگر آنكه مىديدم مردم يكسره براى بيعتبا ابو بكر روان شدهاند، سپس من دست از مبارزه و منازعه براى ولايت كشيدم تا زمانى كه ديدم مردمى كه بر عليه من قيام كرده و امامت را از من گردانيده بودند از اسلام برگشتند و مردم را به نابودى دين محمد مىخوانند، سپس ترسيدم كه اگر اسلام و پيروانش را يارى ننمايم در اسلام شكافى يا خرابى پيدا شود كه مصيبتبر آن از مصيبتبر فوت امارت و حكومتبر شما گرانتر باشد، ولايتى كه چند روزى بيش دوام ندارد و مانند سراب زائل گردد يا مانند ابرها در آسمان متفرق و پاره پاره پراكنده گردد، پس من در چنين موقعيتى قيام نمودم تا باطل از بين رفت و نابود شده و حق استقرار يافت و از دستبرد متعديان محفوظ ماند».
ص 29
ص 31
بسم الله الرحمن الرحيم
و صلى الله على محمد و آله الطاهرين
و لعنة الله على اعدائهم اجمعين من الآن الى قيام يوم الدين
و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم.
قال الله الحكيم فى كتابه الكريم:
يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم فان تنازعتم فى شىء فردوه الى الله و الرسول ان كنتم تؤمنون بالله و اليوم الآخر ذلك خير و احسن تاويلا[27].
سابقا ذكر شد كه مراد از اولوا الامر در اين آيه مباركه معصومين عليهم السلام هستند، چون آيه به طور مطلق اطاعت آنها را لازم شمرده و در رديف اطاعت رسول خدا قرار داده و اين معنى بدون عصمت آنها محال است.اگر بنا به فرض معصوم نباشند و قولا يا فعلا خلاف اوامر رسول خدا را عمل كنند لازمهاش اجتماع امر و نهى از طرف خدا كه اطاعت آنان را لازم شمرده، خواهد بود.چون از طرفى امر مىكنند طبق قول خدا و رسول خدا و از طرفى عملا يا قولا نهى مىكنند و اين محال است.
اولوا الامر حتما افرادى هستند كه هيچ گاه در قول يا فعل آنها مخالفت كتاب و سنت ديده نمىشود و فعل و قول آنها به طور اطلاق بر امتحجيت دارد و اين امر ملازم با عصمت آنها است، و چون تمام افراد مسلمين چه شيعه و چه غير شيعه غير ائمه معصومين را معصوم نمىدانند بنابر اين، آيه كه به طور اطلاق امت را بر لزوم اطاعت معصوم امر مىكند مراد ائمه طاهرين عليهم السلام هستند.
ص 32
بعضى از اهل سنت گفتهاند[28] كه نه عصمت رسول خدا از اين آيه استفاده مىشود و نه عصمت اولوا الامر.اما عصمت رسول خدا اگر ثابتشود به ادله ديگرى است و اما عصمت اولوا الامر در صورتى استفاده مىشود كه آيه بدون اين معنى استقلال و مفهوم صحيح خود را حفظ نكند ولى مىبينيم كه چنانكه اولوا الامر را معصوم ندانيم باز آيه در استقامتخود باقى و اجتماع امر و نهى لازم نمىآيد و مستلزم امر محال نخواهد بود.بيان اين مطلب آنكه اين آيه فقط براى حفظ اجتماع مسلمين و عدم تشتت و تفرق آنان اطاعت اولوا الامر را واجب كرده است مانند ولايت معهودى كه سرپرستهاى ساير امم و مجتمعات در ميان خود دارند.آن مجتمعات براى خود رئيس و سرپرستى تعيين مىكنند و به او اختيار مىدهند و امت را در لزوم اطاعت او مقيد مىكنند ولى اگر احيانا سرپرستى به طور عمد سركشى نموده و بر خلاف قانون آن مجتمع رفتار كرد از او در اين موضوع اطاعت نمىكنند چون او را حافظ قانون انتخاب كردهاند نه مشرع قانون، و اگر خطا و اشتباه نمود نيز متابعت او واجب نبوده و بايد او را به خطا و اشتباه واقف كنند، و اما در صورتى كه خطاى او يقينى نباشد بلكه فقط احتمال خطا درباره اوامر او بدهند در اينجا حكمش به علتحفظ اجتماع لازم الاتباع مىباشد چون مصلحتحفظ وحدت اجتماع و بقاء سيادت و بزرگى آنها امرى است مهم و به واسطه آن مفسده مترتبه بر اوامر محتمل الخطاء تدارك مىشود و بالجمله اولوا الامر در آيه شريفه همين رؤساء و حكامى هستند كه در ميان امت وظيفه سرپرستى را دارند.اگر يقينا در حكمى مخالف قول خدا و رسول خدا رفتار نمايند در خصوص آن حكم نبايد از آنها پيروى كرد چون مقيدات از قبيل: ان الله لا يامر بالفحشاء[29] و قول رسول خدا: لا طاعة لمخلوق فى معصية الخالق[30] كه شيعه و سنى در نقل و روايت آن از رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم مشتركاند، و مثل قول رسول خدا: لا طاعة الا فى المعروف[31] و امثال اينها وجوب اطاعت آنها را در موارد معصيت تخصيص مىزنند، و
ص 33
اگر در حكمى اشتباه كنند بايد آنها را متوجه نموده و به كتاب و سنت ارجاع داد و اين در صورتى است كه خطاى آنها محرز باشد اما در صورت احتمال خطا و اشتباه، اوامر آنها حجيت دارد و مانعى نيستبراى حجيت اوامر آنها در اين موارد گرچه اتفاقا عمل بر خلاف واقع شود، چون حفظ مصلحت و نظام مسلمين به پيروى آنها از مفسده مترتبه بر اين امور اهميتش بيشتر است.
و ليكن با تامل كافى در ظهور آيه شريفه و سبك و سياق آن اين شبهه به كلى بىمورد است زيرا اگر چه فى حد نفسه جعل جيتبر اقوال و افعال غير معصوم محال نيست و در صورت خطاى يقينى يا معصيت، دليل مخصص، لزوم اطاعت آنان و حجيت اوامر آنان را تخصيص مىزند و در موارد خطاء محتمل، مفسده مخالف واقع به مصلحتسلوكيه كه آن حفظ اجتماع و برقرارى نظم است تدارك مىشود و نظير اين گونه حجيت را در امراء سرايا كه حضرت رسول الله به عنوان جهاد مىفرستادند و در مورد حكامى كه آن حضرت يا امير المؤمنين به ولايات نصب مىنمودند و در مورد حجيت قول مجتهد نسبتبه مقلد و در مورد حجيت روايات و خبر واحد مىتوان يافت، ولى امكان جعل حجيت اوامر اولوا الامر بدين كيفيت مسئلهاى است و ظهور آيه شريفه در اطلاق وجوب متابعت آنها مسئلهاى ديگر، و اين دو ابدا با هم ربط ندارند.ما انكار امكان حجيتحكام و رؤساء و به طور كلى هر شخص غير معصوم را به طريق تدارك مفسده واقعه به مصلحتسلوكيه نمىكنيم و ليكن مىگوئيم ظهور آيه شريفه از اين مصب خارج است.
پاورقي
[1] سوره نساء: 4- آيه 59.
[2] سوره نحل: 16- آيه 44.
[3] شاهد بر اين معنى روايتى است كه در «شواهد التنزيل» ج 1 ص 149 با سلسله سند متصل خود از مجاهد روايت كرده است كه:
عن مجاهد فى قوله تعالى:
يا ايها الذين آمنوا يعنى الذين صدقوا بالتوحيد، اطيعوا الله يعنى فى فرائضه و اطيعوا الرسول يعنى فى سنته و اولى الامر منكم قال نزلت فى امير المؤمنين حين خلفه رسول الله بالمدينة.
[4] سوره نساء: 4- آيه 105.
[5] سوره آل عمران: 3- آيه 159.
[6] همان
[7] سوره نساء: 4- آيه 64.
[8] در تفسير «الميزان» ج 4 ص 437 روايتى را نقل مىكند كه شاهد بر اين مدعا است، مىفرمايد:
و فى تفسير العياشى عن عبد الله بن عجلان عن ابيجعفر عليه السلام فى قوله:
اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم قال: هى فى على و فى الائمة جعلهم الله مواضع الانبياء غير انهم لا يحلون شيئا و لا يحرمونه.
[9] در «الميزان» ج 4 ص 437 گويد:
و فى الكافى باسناده عن بريد بن معاوية قال: تلا ابو جعفر عليه السلام:
اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم فان خفتم تنازعا فى الامر فارجعوه الى الله و الى الرسول و الى اولى الامر منكم.قال: كيف يامر بطاعتهم و يرخص فى منازعتهم؟ انما قال ذلك للمارقين الذين قيل لهم:
اطيعوا الله و اطيعوا الرسول.و فى تفسير العياشى عن بريد بن معاوية عن ابيجعفر عليه السلام (و هو رواية الكافى السابقة) و فى الحديث: قال للناس يا ايها الذين آمنوا فجمع المؤمنين الى يوم القيامة اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم ايانا عنى خاصة «فان خفتم تنازعا فى الامر فارجعوا الى الله و الى الرسول و الى اولى الامر منكم» هكذا نزلت، و كيف يامر بطاعة اولى الامر و يرخص لهم فى منازعتهم؟ انما قيل ذلك للمارقين الذين قيل لهم:
اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم.
[10] «انا»، در اصطلاح يعنى پى بردن از اثر و معلول به مؤثر و علت.
[11] تفسير «برهان» ج 1 ص 235 و «غاية المرام» ص 265 و ص 266 حديثسوم از باب 59 و نيز علامه طباطبائى در جلد چهارم از تفسير «الميزان» ص 438 اين حديث را از تفسير «عياشى» نقل كردهاند و در «شواهد التنزيل» ج 1 ص 149 تا قول رسول خدا: فاعطانى ذلك روايت كرده است.
[12] سوره احزاب: 33- آيه 33.
[13] تفسير «برهان» ج 1 ص 238 و «غاية المرام» ص 263 و ص 264 حديث اول از باب 57 و در «الميزان» ج 4 ص 439 از تفسير «برهان» نقل نموده است.
[14] تفسير «برهان» ج 1 ص 238 و «غاية المرام» ص 264 حديث دوم از باب 57 و در «الميزان» ج 4 ص 439 از تفسير «برهان» نقل كرده است.
[15] تفسير «برهان» ص 236 و نيز در «غاية المرام» ص 267 حديث هشتم از باب 59.
[16] تفسير «الميزان» ج 4 ص 439.
[17] اين حديث را در تفسير «برهان» ج 1 ص 234 و 235 و در «غاية المرام» ص 265 و ص 266 از مرحوم صدوق، و علامه طباطبائى در تفسير «الميزان» ج 4 ص 435 و ص 436 از تفسير «برهان» نقل كردهاند و ما عين اين حديث را در اوائل جلد سوم از اين كتاب (امام شناسى) ذكر كردهايم.
[18] تفسير «برهان» ج 1 ص 235 و «غاية المرام» ص 268 حديثيازدهم از باب پنجاه و نهم و در تفسير «الميزان» ج 4 ص 436 و ص 437 تا آخر روايت اول «خلقا يجيبنى اليه» نقل نموده است.
[19] «شواهد التنزيل» ج 2 ص 148.
[20] تفسير «الميزان» ج 4 ص 436.
[23] «بحار الانوار» ج 15 ص 109 چاپ آخوندى.
[24] «نهج البلاغه» باب الخطب ص 304 ط عبده مصر.
[25] «نهج البلاغه» باب خطبهها ص 271 و ص 272 از چاپ عبده مصر.
[26] «نهج البلاغه» باب الكتب ص 119 از چاپ عبده مصر.
[27] سوره نساء: 4- آيه 59.
[28] تفسير «الميزان» ج 4 ص 415.
[29] سوره اعراف: 7- آيه 28
[30] تفسير «الدر المنثور» ج 2 ص 177 و ايضا روى عن عمران بن الحصين قال سمعت رسول الله قال: لا طاعة فى معصية الله، و «وسائل الشيعة» ج 11 ص 422.
[31] «صحيح بخارى» ج 9 ص 79 (كتاب الاحكام باب 4- ح 4) قال (ص): «انما الطاعة فى المعروف».