قديميترين نسخۀ صحيفۀ سجاديه و مشخصات آن
قديميترين نسخۀ صحيفۀ كاملۀ خطِّيَّه كه أخيراً به دست آمده است
فقط داراي 40 دعا ميباشد، و از صحيفۀ أصليّه 35 دعا كم دارد
در دوران حكومت طاغوت: محمدرضا پهلوي، و استانداري مَحَطّۀ خراسان و نيابت توليت آستان قدس حضرت ثامن الحُجَج سلام الله عليه: داود پيرنيا، و سرپرستي تعميرات حرم مطهّر مهندس انصاري، در هنگام برداشتن جرز و ستون حرم به واسطۀ توسعۀ مَطَاف زوّار، در ميان ستون، سه چيز يافت شد كه از جهت ارزشمندي و نفاست و دوري از دستبرد غارتگران و حفظ و صيانتشان، آنها را در وسط ستون و جرز حرم مبارك قرار داده و روي آن را بنّائي كرده بودند.
اين عمل در چه زمان، و به وسيلۀ كدام حاكم قدرتمند و تصدّي و تسلّط وي بر آستانه صورت گرفته است هيچ معلوم نيست؟ ولي از تاريخ نوشتجات و مكتوباتي كه در آن بوده است، معلوم ميشود: بعد از هفدهم شهر مبارك رمضان سنۀ چهار صد و بيست و نه هجريّۀ قمريّه ميباشد.
ص 102
آن سه چيز عبارت بودند از:
اوَّل: حدود يك هزار و ششصد و پنجاه قسمت از قرآن كريم.
دوم: چهار عدد كتاب كه يكي از آنها مجموعهاي است كه داراي جلد مقوّائي، و رنگ حنائي با سطور مختلف، و خطّ نسخ، و اندازۀ صفحه 5/11 × 5/17سانتيمتر ميباشد. اين مجموعه داراي پنج كتاب است: اوَّل قَوَارِعُ الْقُرْآن، دوم: جزوهاي كه در آن آيات رُقْيَه و حِرْز ميباشد. سوم صحيفۀ سجّاديّه. چهارم: كتاب المذكّر و المونّث، پنجم: رسالة في شَهْرِ رَجَب.
از اين چهار كتاب، اين مجموعۀ مذكوره بسيار ذيقيمت و نفيس ميباشد، وليكن سه كتاب دگر بدين مقدار داراي اهميّت نيستند.[108]
سوم: جواهرات بسيار گرانقدر و نفيس بوده است كه توسط داود پيرنيا و مهندس انصاري به سرقت رفته است.
صورت كلّ كتب مذكوره همراه با كتب به آقاي دكتر احمد علي رجائي رئيس دانشكدۀ أدبيات مشهد فرزند مزاربان فردوسي سپرده شده است، و آقاي مهدي ولائي كه متخصّص نُسَخْ خَطيّه و قديمهاند و ساليان متمادي در آستان قدس براي خصوص اين امور تصدّي داشتهاند، در آن زمان با وجود آنكه بازنشسته بودهاند امّا به جهت انحصار ايشان در اين فنّ باز به ايشان رجوع ميشود و كتب به ايشان تحويل ميگردد.
ايشان همآنمجموعه وسائركتب را بررسينموده وبرايآنها فهرستدر مجموعۀ فهرست كتب خطّي تنظيم مينمايند. تاريخ تحويل كتب به دكتر رجائي طبق گفتار خود ايشان (يعني مهدي ولائي) در 24 مردادماه 1349 شمسي بوده است. [109]، [110]
ص 103
چون «صحيفۀ سجّاديّه» در اين مجموعه، از جمله پنج كتابي ميباشد كه در يك مجلّد تجليد گرديده است، و يك كتاب آن در علائم شناختن لفظ مذكّر و مونّث است، و بقيّه در قسمت دعا و كلام ميباشد، لهذا در فهرست كتب خطّي كتابخانۀ آستان قدس رضوي، اوّل در قسمت كتب تفسير و حكمت و كلام كه جلد يازدهم از آن، و دوم در قسمت كتب صرف و نحو و ادبيّات كه جلد دوازدهم از آن ميباشد ضبط و ثبت گرديده است.[111]
و از مجموع آنچه كه از اين دو فهرست دستگير ميگردد، آن است كه اين مجموعه از فقهاي حنفيّه و شافعيّۀ اوائل قرن پنجم هجريّۀ قمريّه، و از علماي نيشابور، و از ساكنان و عالمان و مدرّسان و زاهدان معروف در اين بلده، و مدرسۀ
ص 103
اين بلده ميباشد.[112]
ص 104
«صحيفۀ سجّاديّه» كتاب سوم از اين مجموعه ميباشد، و در صفحۀ اوّل آن مسطور است:
كِتَابُ الدَّعَوَاتِ مِنْ قِيلِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ جَدِّ جَعْفَرِ بْنِ مَحَمَّدٍ الصَّادِقِ رحمة الله عَلَيْهِ وَ يُسَمَّي كِتَابَ الْكَامِلِ لِحُسْنِ مَا فِيهِ مِنَ الدَّعَوَاتِ. وَ الاصْلُ لابِيعَلِيٍّ الْحَسَنِ بْنِ إبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الزَّامِيِّ الْهَيْصَمِيّ أسْعَدَهُ اللهُ.
«كتاب دعاها از گفتار علي بن الحسين جدّ جعفر بن محمد الصادق ابو علي؛ ميباشد و به جهت نيكوئي دعاهائي كه در آن است، كتاب كامل ناميده ميشود. اين نسخه از كتاب، مِلْكِ أبوعلي: حسن بن ابراهيم بن محمد زاميّ، هَيْصَمي أسعده الله ميباشد.» و اين حسن بن ابراهيم زامي نويسندۀ صحيفه است كه تاريخ ختم را بدين گونه آورده است:
إنْتَهَا الْمَأثُورُ مِنَ الدَّعَوَاتِ عَنْ زَيْنِ الْعَابِدِينَ وَ حَافِدِ سَيِّدِ الْخَلَائقِ أجْمَعِينَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ ابْنِ أبيطَالِبٍ خَاتَمِ الْخُلَفَاءِ الرَّاشِدينَ، والصَّلَوةُ عَلي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبينَ، وَ كَتَبَهُ الْحَسَنُ بْنُ ابْراهِيمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الزَّاميُّ[113] في شوّالِ سَنَة ستَّ عَشْرَةَ و أربع مائة.
«به پايان رسيد آنچه كه از دعاهاي زين العابدين و نوادۀ سيّد جميع خلائق علي بن حسين بن علي بن أبيطالب ختم كنندۀ خلفاي راشدين روايت گرديده است، و
ص 106
صلوات و درود بر محمّد و آل طيّبين او باد. و نوشت اين كتاب دعا را حسن بن ابراهيم بن محمد زامي (جامي) در شوّال سال چهارصد و شانزده.» غَفَرَ اللهُ لَهُ وَ لِوَالِدَيْهِ وَ لِجَمِيعِ الْمومِنِينَ وَ الْمُومِنَاتِ.
و در آخر كتاب اين عبارت است: سَبَّلَهُ[114] صَاحِبُهُ الْخَادِمُ الْجَلِيلُ أبُوالْحَسَنِ عَلِيُّ بْنُ إبْرَاهِيمَ الْبُوزَجَانِيُّ عَلَي الاُسْتادِ الإمَامِ الزّاهِدِ أبِيبَكْرٍ مَحَمَّدِ بْنِ الْحَسَن 2 وَ عَلَي أوْلَادِهِ وَ عَلَي كُلٍّ مِنْهُمْ أكْرَمَهُمُ اللهُ بِمَرْضَاتِهِ لِيَقْرَوُا عَلَي رَأْسِ الْعَوَامِ فِي النَّصْفِ مِنْ رَجِبٍ يَوْمِ الاسْتِفْتَاحِ مَادَامَ هَذَا الْجَزْءُ بَاقِياً، رَجَا دَعْوَةً صَالِحَةً مِنْهُمْ، يَقبلُ اللهُ مِنْهُ عَمَلَهُ وَ حَقَّقَ رَجَاهُ وَ أمَلَهُ، وَ أصْلَحَ آخِرَهُ وَ أوَّلَهُ.
«صاحب اين كتاب، خادم بزرگوار: ابوالحسن علي بن ابراهيم بوزجاني، آن را وقف نمود بر استاد امام زاهد: ابوبكر محمد بن حسن 2 و بر اولاد وي، و بر هر يك از ايشان - كه خداوند آنان را به مرضات و ستودگيهاي خود گرامي بدارد - براي آنكه آن را در سر هر سال در نيمۀ ماه رجب كه روز استفتاح ناميده ميشود، تا زماني كه اين جزوه باقي است آن را بخوانند. از ايشان اميد دعاي صالح را دارم كه: خداوند از او عملش را قبول فرمايد و آرزويش و اميدش را برآورد، و آخر و اوّل امر او را اصلاح نمايد.»
و از اينجا به دست آمد كه اين نسخه، نسخۀ وقفي است، و آنكه صاحبان تنظيمفهرستها گفتهاند: واقف شناخته نشد،[115] واقف نامعلوم[116] است، درست ميباشد.
بايد دانست كه، كاتب صحيفه، پس از خاتمۀ آن، از سفيان بن عُيَيْنه از زُهْري
ص 107
محمّد بن شهاب از حضرت علي بن الحسين عليهماالسّلام مناجاتي را كه حاوي اشعاري ميباشد، و با نفس خود مخاطبه و با پروردگارشان گفتگو دارند، و اوّل آن اين است: يَا نَفْسُ حَتَّامَ إلَي الْحَيَوةِ سُكُونُكِ[117]،[118] با همۀ طولش درازايش ذكر ميكند، و سپس
ص 108
دعاي نيكوئي به قدر دو صفحه ميآورد كه اوَّلش اين است: اللَهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ الَّذِي خَلَقْتَهُ مِنْ شَجَرَةٍ أصْلُهَا إبْرَاهِيمُ الْخَلِيلُ، وَ فَرْعُهَا الذَّبيحُ إسْمَعيلُ، وَ عَلَي آلِهِ الْغُرِّ الْبَهاليلِ.
و بعد از آن دعائي براي ختم قرآن در چهار سطر ذكر ميكند، بدين گونه كه: اللَهُمَّ أنْتَ عَلَّمْتَنَاهُ قَبْلَ رَغْبَتِنَا فِي تَعَلُّمِهِ - تا آخر.
و آنگاه ميگويد: مقابلۀ اين كتاب از اوَّل آن تا اينجا با اصل آن با قرائت برادرم: اسمعيلبنمحمّد قَفَّال، أيَّده الله -بارك الله فيه لمن نظر فيه مستفيدا- انجام گرفت.
و سپس صورت اجازۀ روايت خود را بدين طريق مينويسد: اجازه داد به من برادرم ابوالقاسم عبدالله بن محمد بن سلمة فرهاذْجِرْدِي - سَلَّمه الله - كه اين صحيفه را بتمامها از او از ابوبكر كرماني؛ با روايت او از رجالش، همان طور كه آن را نوشتيم روايت نمايم.
و در ورقۀ بعدي سلسلۀ رجال روايت را بدين گونه ميآورد: بسم الله الرحمن الرحيم. استاد ابوبكر محمد بن علي كرماني 2 گفت: خبر داد به ما بندار بن يحيي بزوزن كه گفت: خبر داد به من ابوالحسن محمد بن يحيي بن سَهْل الدُّهْنِي (الرَّهْنِيّ هم خوانده ميشود) كه گفت: حديث كرد ما را ابو علي محمد بن هُمَام بن سُهَيْل
ص 109
اسْكافي كه گفت: حديث كرد ما را علي بن مالك كه گفت: حديث كرد ما را احمد بن عبدالله كه گفت: حديث كرد ما را محمد بن صالح از عُمَيْر بن متوكل بن هَرُون كه گفت: حديث كرد مرا پدرم متوكّل كه گفت: من يحيي بن زيد بن علي بن الحسين 2 را پس از كشته شدن پدرش در حالي كه به سوي خراسان ميرفت ملاقات نمودم و بر او سلام كردم.
در اينجا اين راوي شرح ملاقات و گفتگوئي را كه ميان او و حضرت يحيي بن زيد صورت پذيرفته است بيان ميكند تا ميرسد بدينجا كه: محمد و ابراهيم از نزد حضرت صادق عليهالسّلام برخاستند در حالي كه ميگفتند: لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إلَّا بِاللهِ. و متوكّل دفتري را طلبيد براي اينكه صحيفه را بنويسد و به حمد خداوند و منّ و فضل او، صحيفه بتمامها اين ميباشد.
اين آخرين عبارتي است از شرح مقدّمۀ سند صحيفه كه اوَّلاً برخلاف صحيفۀ مشهورۀ متداوله، و بر خلاف سائر كتب كه سند را در اوّل آن ميآورند، اينجا در آخر آورده است. و ثانياً دنبالۀ حديث را كه حضرت براي متوكّل بن هرون بيان كردهاند از روياي رسول الله صلياللهعليهوآلهوسلّم و حكومت بنياميّه و تفسير آيۀ مباركۀ: لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ ألْفِ شَهْرٍ را تا آخر به كلّي ساقط نموده است.
تعداد أدعيۀ صحيفۀ يافت شده 40 عدد ميباشد
در اين صحيفه مجموعاً از أدعيۀ «صحيفۀكامله» مشهوره15 دعا كمتر ميباشد، و لهذا نسبت بدان در حكم ناقص است. زيرا از أدعيۀ مشهوره فقط 39 دعا را واجد است، و چون يك دعا در تحت عنوان «وَ مِنْ دُعَائهِ فِي الشَّكْوَي» بر صحيفۀ مشهوره اضافه دارد، لهذا مجموعاً 40 دعا ميشود. و علّت آنكه در فهرست آن را 38 دعا به شمار آوردهاند آن است كه: در دو جا در صحيفۀ مشهوره دو دعا را مستقل و در تحت عنواني مخصوص ذكر نموده است كه در صحيفۀ يافت شده آن دو را متمّم دعاي سابق به حساب آورده است:
ص 110
اوَّل در صفحۀ 39 از نسخۀ يافت شده، بعد از كلمۀ: بِسُيُوفِ أعْدَائهِ سه نقطه گذاشته شده... و سپس مرقوم داشته: وَالْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي مَنَّ عَلَيْنَا... كه اين قسمت را در نسخههاي صحيفۀ مشهوره تحت عنوان «الصَّلَوةُ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ» آورده است.
دوم در صفحۀ 41 از نسخۀ يافت شده، بعد از كلمۀ «وَ لَايُخَافُ إغْفَالُكَ ثَوَابَ مَنْ أرْضَاكَ» بلافاصله آمده است: «يَا مَنْ لَا تَنْقَضِي عَجَائبُ عَظَمَتِهِ»... كه اين قسمت در نسخ صحيفۀ مشهوره تحت عنوان « دُعَاوُهُ لِنَفْسِهِ وَ خَاصَّتِهِ » آمده است.
و چون ميدانيم: مقدار أدعيۀ صحيفۀ مشهوره فعلاً در دست ما 54 دعا ميباشد بنابراين مقدار أدعيۀ صحيفۀ يافت شده، از أدعيۀ آن 15 عدد كمتر، و از مجموع شمارش أدعيه 14 عدد كمتر دارد. و لهذا گفتيم: اين نسخه، حكم نسخۀ ناقصي ميباشد كه از صحيفه يافت شده است.
بايد دانست كه: تحقيقات ما از روي عين نسخۀ يافت شده كه مجموعاً 101 ورق ميباشد، و صحيفه بخصوصها از ورق 40 تا ورق 83 از آن را استيعاب نموده است، ميباشد نه از روي نسخۀ عكسي و فتوگرافي آن.
اين از جهت متن، و امّا از جهت سند ديديم كه: راويان آن همه از اهل تسنّن و عامّي مذهب بودهاند و حجّيّتي في نفسها در كلام و نقلشان نميباشد و فقط اين صحيفه به واسطۀ قدمت تاريخ آن كه سنۀ 416 است، با اين نقصان، و با اين سند، فقط ميتواند مويّد صحيفۀ كاملۀ مشهوره بوده باشد.
اصل، صحيفۀ مشهوره است و اين صحيفه مويّد آن، و البته بايد جدا طبع گردد، و أدعيه و عبارات آن و سند و تاريخچۀ مقدّمۀ آن با صحيفۀ مشهوره، خلط نگردد.
طبع صحيفۀ يافت شده با مقدمه آية الله فهري در شام
در همين تابستان كه جناب صديق ارجمند دانشمند و محقّق و شيعه شناس:
ص 111
حضرت آية الله حاج سيد عزيز الله طباطبائي[119] براي ديدن حقير در بنده منزل به عنوان عيادت و ديدار بذل مرحمت نمودند، چون از اين صحيفه سخن به ميان آمد فرمودند: حضرت سيد العلماء الكرام رفيق گرامي ديرين، جناب آية الله حاج سيد احمد فهري زنجاني در شام اين صحيفه را طبع فرمودهاند، يك نسخه از آن لازم است به دست شما برسد. حقير فوراً پيغام كردم به جناب آقاي حاج ابوموسي جعفر مُحيي مدير مكتب التبرّعات و الاستلامات في الصَّحن الشَّريف در زينبيّۀ شام
ص 112
كه يك نسخه براي حقير بفرستند، و بعد از قريب بيست روز نسخهاي از صحيفۀ يافت شده، با طبع و خطّ و سليقۀ بسيار راقي، و با مقدّمهاي به قلم شريف خود آيةالله فهري واصل شد.[120] در همين اوان نيز نسخهاي فارسي به نام «شرح و ترجمۀ صحيفۀ سجّاديّه» تأليف حضرت ايشان كه در طهران به طبع رسيده بود، مجلّد اوّل آن به دست حقير رسيد[121] و الحمدللّه و المنّة چنان سرشار و شاداب انوار قدسيّۀ حضرت سجّاد عليهالسّلام توسط جناب ايشان و قلم ايشان و بركات ايشان شديم كه حدّ وصف ندارد.
نقد امتيازاتي كه براي صحيفۀ يافت شده ذكر شده است
امّا چنانكه از بيان ايشان در موارد اختلاف ميان نسخۀ صحيفۀ مشهوره و ميان نسخۀ يافت شده برميآيد، مجموع اختلافات به هشت مورد بازگشت ميكند كه پنج مورد از آن جزء امتيازات نسخۀ به دست آمده به حساب ميآيد. اين نظريۀ امتياز در نزد حقير نادرست آمد، لهذا بر خود حتم ديدم كه در اينجا كه بهترين موقع و محل براي معرفي صحيفۀ سجّاديّه ميباشد به عرض برسانم:
امتياز اوّل: قِدْمَت نسخه است. چون تاريخ كتابت آن سنۀ 416 هجريّۀ قمريّه ميباشد با وجود آنكه قديميترين نسخههاي موجوده از صحيفه در جهان كه در دسترس ميباشند تاريخ كتابتشان 694 و 695 و 697 ميباشد و از آنها كه بگذريم نسخهاي بهخط شهيداوّل استكه ميلادش734 و نيلبهفوز شهادتش در784است.
پاسخ آن است كه: قدمت نسخه به خودي خود موجب امتياز نميگردد تا مستند به اصل صحيح و راويان معتبر و صحيح و ثقه نگردد، و بر آنها تكيه نزند. در جائي كه خود ايشان اعتراف بر تواتر سند صحيفه دارند، و همين صحيفۀ مشهورۀ فعليّه از زمان خود امام عليهالسّلام و در هر عصري و در هر مِصْري تواتر خود را به اعلي درجۀ از اتقان حفظ نموده است، ديگر چه نيازي به لزوم قدمت نسخه
ص 113
فيحدّ نفسها ميباشد. زيرا تواتر نسخۀ مشهوره قدمتش قبل از سنۀ 416 بوده است، و در خود آن سنه، و بعد از آن، خواه نسخهاي خطي از آن در جهان يافت بشود يا نشود.
و به عبارت ديگر، معني تواتر آن است كه: از زمان ما در يكايك از زمانها تا عصر خود حضرت امام زين العابدين عليهالسّلام، همين صحيفۀ مشهوره، با عين اين أدعيه، و عين اين تعداد دعا، و عين اين عبارات، قطعيّت و يقينيّت دارد. يعني در خود زمان سنۀ 416 هم با همان صحيفه روبرو و مواجه بوده، و موجوديّت خود را ارائه ميدهد، و يقيني بودن خود را اگر چه در آن زمان هم نسخهاي از آن يافت نشود، در برابر آن صحيفه كه هم نقصان از جهت كمّيّت دارد، و هم از جهت شرح مقدّمه، و هم از جهت راويان مجهول الحال عامّي مذهب كه براي ما وثوقشان به اثبات نرسيده است، تحكيم و اثبات ميكند، و آن صحيفه را پس ميزند، و در برابر موارد اختلاف خود عرض اندام نموده جلوهگري مينمايد.
مثلاً شما فرض كنيد: اينك يك نسخۀ خطي از قرآن كريم در عالم يافت نشود، آنگاه يك نسخۀ خطّي بسيار نفيس متعلّق به زمان هارون الرّشيد مثلاً كشف گردد كه در آن بعضي از سورههاي قرآن موجود نباشد، و يا در بعضي از آيات، عبارتي مخالف با اين آيات به چشم بخورد، آيا شما در اين مورد و اين فرض چه ميگوئيد؟! آيا ميگوئيد: آن نسخه چون بسيار نفيس و عتيق ميباشد، مقدّم است بر اين قرآنهاي معمولۀ مُقْرُوَّه؟!
و يا آنكه بدان نسخه اعتنائي در برابر قرآن نمينمائيد؟! و به واسطۀ تواتر حتميّۀ قرآن، دست از آن نسخه برميداريد و فقط از آن به عنوان شاهدي براي آيات و سور قرآن استفاده ميكنيد؟!
در جائي كه آن نسخۀ قديمۀ عتيقه مكتوبۀ در سنۀ 416، هم از جهت سند اعتبار لازم را ندارد، و هم از جهت كمّيّت، در آن نقصان چشمگيري موجود ميباشد، و هم از جهت حذف بيان روياي رسول الله، و تعبير آن به حكومت بنياميّه و تفسير
ص 114
آيۀ قدر، در آن اسقاط معتنابهي كه موافق آراء سنّي مذهبان و راويان آن ميباشد، ملاحظه ميگردد، در اين صورت نفس قدمت آن چگونه ميتواند بدان ارزش علمي و تاريخي ببخشد؟!
بنابراين قدمت هر كتابي هنگامي ميتواند ارزش علمي و تحقيقي داشته باشد كه مبتني بر اصول علمي آن كتاب و يا آن فنّ بوده باشد، نه مخالف با آن.
و به لسان دانش: ارزش كشف آثار باستاني رابطۀ مستقيم دارد به نحو آليّت و مرآتيّت بر تحقّق وتثبيت فرضيۀ علمي كه نمايشگر آن ميباشد، نه به نحو موضوعيّت.
بنابراين كشف يك صفحه از كلام افلاطون كه انتسابش به وي محقّق گردد، ارزشمندتر است از كشف كتاب قطوري كه انتسابش به او مشكوك باشد، گرچه تاريخ كتابت آن كتاب قطور مشكوك، هزار سال جلوتر از اين صفحۀ متيقّنه، در خارج صورت گرفته باشد.
امتياز دوم: بلاغت چشمگيري است كه در اكثر موارد اختلاف با نسخۀ معروفه به چشم ميخورد.
پاسخ آن است كه: ما آنچه تفحّص كرديم و ميان عبارات و كلمات صحيفۀ مشهوره با صحيفۀ به دست آمده مقابله انداختيم، نه بلاغت چشمگير، و نه غير چشمگير را در آن كه مزيد بر صحيفۀ مشهوره باشد نيافتيم. بلكه از جهت بلاغت با جرح و تعديلها، و كسر و انكسارهائي كه به عمل آمد، هر دو صحيفه داراي درجۀ واحدي از بلاغت ميباشند. و اينك شرح مختصري را در اين باره راجع بخصوص يَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَكَارِهِ را در اينجا ذكر ميكنيم، و ميان يكايك از جملات و كلماتي كه با هم اختلاف دارند مقايسه نموده و بالاخره سرهم جمعبندي مينمائيم تا معلوم شود: در بلاغت صحيفۀ يافت شده نسبت به صحيفۀ موجودۀ مشهوره، امتيازي وجود ندارد.
اين دعا در صحيفۀ مشهوره به اسم «دُعَاوُهُ فِي الْمُهِمّاتِ» و در صحيفۀ به دست
ص 115
آمده به اسم وَ مِنْ دُعَائهِ إذَا نَزَلَتْ بِهِ مُهِمَّةٌ[122] ميباشد.
در مشهوره: وَ يَامَنْ يُفْثَأ بِهِ حَدُّ الشَّدَائدِ است.
و در به دست آمده: وَ يَامَنْ يُفْثَأ بِهِ حَمْيُ الشَّدَائدِ ميباشد.
حَدّ الشّدائد - حدّ الشّراب: سَوْرته. حدّ السّيف: مَقْطعه. من الإنسان: بأسْه و مايعتريه من الْغَضَب. من كلِّ شيءٍ: شباته وحِدَّتُه.
حَمْيُ الشَّدَائدِ. و صحيح حَمْيُ الشَّدَائد است نه حَمَي الشَّدَائدِ. زيرا حَمْي به معني حرارت و گرمي است. حَمِيَ يَحْمَي حَمْياً و حُمْياً و حُمُوّاً النَّارُ: اشتدّ حَرُّها.
فَثَأ يَفْثَأ فَثْأً وفُثُوءاً القِدْرَ: سَكَّنَ غَليانَها. الغضبَ: سَكَّنَ حدَّتَهُ.
بنابراين هر دو لغت خوب است. چون فَثَأ حَدَّهُ به معني ساكن كردن شدّت و حِدّت است. وَفَثأ حَمْيَهُ به معني فرو نشاندن گرمي و حرارت ميباشد.
در مشهوره: وَ يَا مَنْ يُلْتَمَسُ مِنْهُ الْمَخْرَجُ إلَي رَوْحِ الْفَرَجِ.
در به دست آمده: وَ يَا مَنْ يُلْتَمَسُ بِهِ الْمَخْرَجُ إلَي مَحَلِّ الْفَرَجِ.
در كلمۀ مِنْهُ و بِهِ تفاوتي وجود ندارد. و امّا روح الفرج كه در مشهوره ميباشد بلاغتش بيشتر است از به دست آمده كه محلّ الفرج است. زيرا رَوْح به معني راحت، نسيم، عدالتي كه دردمند و شِكْوِه دار را راحت ميبخشد، نصرت، فرح و رحمت وارد شده است و البته از محل فرج يعني جاي فرج ابلغ ميباشد، چرا كه در محل فرج اين لطائف رَوْح فرج به دست نميآيد.
در مشهوره: ذَلَّتْ لِقُدْرَتِكَ الصِّعَابُ.
در به دست آمده: ذَلَّتْ بِقُدْرَتِكَ الصِّعَابُ.
لام به معني تعديه، وباء به معني تسبيب است و تفاوتي ندارد.
در مشهوره: وَ تَسَبَّبَتْ بِلُطْفِكَ الاسْبَابُ.
ص 116
در به دست آمده: وَ تَشَبَّكَتْ بِلُطْفِكَ الاسْبَابُ.
تَسَبُّب اسباب يعني واسطه و وسيله قرار گرفتن اسباب است براي اجراي امر تو! و تشَبُّك اسباب يعني اختلاط و درهم اثر كردن. اشْتَبَكَ وَ تَشَبَّكَ: يعني اختلط و امتزج. تَداخَلَ بعضُه في بعض. هر دو معني، راقي و فصيح ميباشد.
در مشهوره: وَ جَرَي بِقُدْرَتِكَ الْقَضَاءُ.
در بدست آمده: وَ جَرَي بِطَاعَتِكَ الْقَضَاءُ.
جريان امور و قضايالهي طبق قدرت او،و يا طبق طاعت او،هر دو صحيح است.
در مشهوره: وَمَضَتْ عَلَي إرَادَتِكَ الاشْيَاءُ.
در به دست آمده: وَمَضَتْ عَلَي ذِكْرِكَ الاشْيَاءُ.
ذِكْر به معني تسبيح و تمجيد و آوازه و صيت ميباشد. و ارادۀ او به معني گذشتن امور و جريان اشياء طبق ارادۀ خدا. و البتّه اين أبلغ است تا گذشتن آنها طبق تسبيح و ياد خدا.
در مشهوره: وَ قَدْ نَزَلَ بِي.
در به دست آمده: قَدْ نَزَلَ بِي.
با واو شيرينتر و مليحتر است.
در مشهوره: مَا قَدْ تَكَأَّدَنِي ثِقْلُهُ.
در به دست آمده: مَا قَدْ تَكَاأدَنِي ثِقْلُهُ.
تَكَأَّدَ و تَكَاأدَ هر دو از باب كَأدَّ ميباشد. تَكَادَّ وَ تَكَاءَدَ الامرُ و فلاناً: شَقَّ عليه، از باب تفعّل و تفاعل است. و هر دو داراي يك معني ميباشند و فرق ندارند.
در مشهوره: وَ ألَمَّ بِي مَا قَدْ بَهَظَنِي حَمْلُهُ.
در به دست آمده: وَ ألَمَّ بِي مَاقَدْ بَهَظَنِي حِمْلُهُ.
بَهَظَهُ يَبْهَظُهُ بَهْظاً و أبْهَظَهُ الحمل أوالامرُ: أثْقَلَه و سبّب له مَشقَّةً.
حَمْل مصدر است به معني بار كردن و حِمْل اسم مصدر است به معني بار و حملي كه بر ميدارند، و هر دو معني خوب است بدون تفاوت.
ص 117
در مشهوره: وَ لَا فَاتِحَ لِمَا أغْلَقْتَ وَ لَا مُغْلِقَ لِمَا فَتَحْتَ وَ لَا مُيَسِّرَ لِمَا عَسَّرْتَ وَ لَا نَاصِرَ لِمَنْ خَذَلْتَ، فَصَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ افْتَحْ لِي يَا رَبِّ بَابَ الْفَرَجِ بِطَوْلِكَ!
در به دست آمده: وَ لَا فَاتِحَ لِمَا أغْلَقْتَ فَافْتَحْ لِي إل'هي أبْوَابَ الْفَرَجِ بِطَوْلِكَ.
معلوم است كه مشهوره فصيحتر و بليغتر است. مُغْلِق را در برابر فاتِح آوردن، و دو جملۀ: لا مُيَسِّر لما عَسَّرتَ و لا ناصَر لِمن خَذَلْتَ با آن معاني راقيه و عاليه و سپس ذكر صلوات بر محمّد و آل او، همه و همه در رساندن انحصار امر تدبير به دست خداوند ابلغ ميباشد، و در حقيقت در اينجا ميتوان گفت: صحيفۀ به دست آمده در اين جملات ناقص ميباشد.
در مشهوره: وَ أنِلْنِي حُسْنَ النَّظَرِ فِيمَا شَكَوْتُ!
در به دست آمده: وَ أنِلْنِي حُسْنَ النَّظَرِ فِيمَا شَكَوْتُ إلَيْكَ!
تفاوتي ندارد لجواز حذف مايعلم.
در مشهوره: وَ أذِقْنِي حَلَاوةَ الصُّنْعِ فِيمَا سَألْتُ!
در به دست آمده: وَ أذِقْنِي حَلَاوةَ الصُّنْعِ فِيمَا سَألْتُكَ!
اينهم بعينه مثل سابق ميباشد و تفاوتي ندارد.
در مشهوره: وَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً وَ فَرَجَاً هَنِيئاً!
در به دست آمده: وَهَبْ لِي إلَهِي مِنْ لَدُنْكَ فَرَجاً هَنِيّاً!
هَنِيء و هَنِيّ هر دو از يك باب و يك صيغه و داراي دو إعلال است به معني گوارا و بدون مشقّت از مادّۀ هَنَأ مهموز اللاّم كه جايز است همزۀ آن را به ياء إبدال نمود، و ياء را در ياء ادغام كرد تا هنّي گردد، و بدون تفاوت است. و در كامله لفظ «رحمت» آمده است كه در ناقصۀ به دست آمده، افتاده است. وَالاصلُ عدم الزّيادة، لاعدم النَّقيصة. و عطف فرج بر رحمت مستحسن ميباشد.
در مشهوره: وَ لَاتَشْغَلْنِي بِالاِهْتِمَامِ عَنْ تَعَاهُدِ فُرُوضِكَ!
در به دست آمده: وَ لَا تَشْغَلْنِي بِالاِهْتِمَامِ عَنْ تَعَهُّدِ فُرُوضِكَ!
تَعَاهَدَ و تَعَهَّدَ و اعْتَهَدَ الشَّيْءَ: تَحَفَّظَ بِهِ و تَفَقَّدَهُ. جَدَّدَ الْعَهْدَ بِهِ. بنابراين هيچ
ص 118
تفاوتي ميان دو عبارت نميباشد، زيرا هر دو داراي يك معني از دو باب ميباشند.
در مشهوره: وَاسْتِعْمَالِ سُنَّتِكَ!
در به دست آمده: وَاسْتِعْمَالِ سُنَنِكَ!
چون سُنَن جمع سنّت است، در برابر فروض كه آن نيز جمع فرض است أبلغ ميباشد.
در مشهوره: فَقَدْ ضِقْتُ لِمَا نَزَلَ بِي يَا رَبِّ ذَرْعاً!
در به دست آمده: فَقَدْ ضِقْتُ بِمَا نَزَلَ بِي يَا رَبِّ ذَرْعاً!
هيچ تفاوت ندارد، مثل ذَلَّت لِقدرتك و ذَلَّت بقدرتك كه گذشت.
در مشهوره: فَافْعَلْ بِي ذَلِكَ وَ إنْ لَمْأسْتَوْجِبْهُ مِنْكَ!
در به دست آمده: فَافْعَلْ ذَلِكَ بِي إلَهِي وَ إنْ لَمْأسْتَوْجِبْهُ مِنْكَ!
بدون تفاوت ميباشد.
در مشهوره: يَاذَا الْعَرْشِ الْعَظِيمِ!
در به دست آمده: يَاذَا الْعَرْشِ الْعَظِيمِ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ أزْكَي صَلَوةٍ وَ أتَمَّهَا وَ أنْمَاهَا وَ أكْمَلَهَا يَا أرْحَمَ الرَّاحِمينَ.
در اينجا صلوات آمده است، علاوه بر وسط دعا كه در مشهوره و به دست آمده، صلوات آمده بود، و همان طور كه در بحث از صلواتهاي صحيفه خواهيم ديد، انكار جناب ايشان صلوات را به طور مطلق از صحيفۀ مشهوره، از أغرب غرائب ميباشد.
اختلاف سوم: اختلاف نسخۀ قديمه با نسخۀ معروفه در ترتيب ذكر دعاهاست كه پارهاي از آنها پس و پيش ذكر شده است.
راست است، در ترتيب دعاها ميان دو صحيفه اختلاف وجود دارد، ولي اين اختلاف ترتيب موجب امتيازي براي صحيفۀ به دست آمده نميباشد، همچنانكه خود ايشان هم در اينجا ادّعاي امتياز نكردهاند.
اختلاف چهارم: اختلاف در شمارۀ دعاهاست كه بعضي از دعاها در نسخۀ
ص 119
معروفه عنواني مستقل دارد، و در نسخۀ قديمه متمّم دعاي پيش است. چنانكه دعاي اوّل و دوم در صحيفۀ مشهوره، در صحيفۀ قديم يك دعا بيش نيست.
عنوان متمّميّت دعا در صحيفۀ بهدست آمده فقط در دو مورد است كه ما صريحاً مواردشان را بيان كرديم، و بدين لحاظ بود كه تعداد أدعيۀ صحيفۀ به دست آمده را از 38 به 40 بالا آورديم.
ولي مطلبي مهم كه ايشان هم در مقدّمه بدان اشارهاي نمودهاند، همين نقصان أدعيۀ به دست آمده است كه از 54 دعاي معروف مقدار پانزده عدد كمتر دارد و با ضميمۀ دعاي شَكْو'ي چهارده عدد كمتر دارد. و اين مقدار نقصان فاحشي ميباشد كه در آن وجود دارد. زيرا 54/ 14 صحيفه را كه عدد معتنابهي ميان ثلث صحيفه تا ربع آن ميباشد، از آن كسر دارد.
و در حقيقت ميان ثلث تا ربع أدعيۀ صحيفۀ مشهوره از آن ساقط گرديده است.
و اين نقصان عدد را در آن نه تنها بايد امتيازي صحيح و علمي براي صحيفۀ مشهوره به شمار آورد، بلكه بايد فقط براي صحيفۀ به دست آمده، عنوان ناقصه را در برابر كامله برگزيد. و ما از جناب محترم ايشان ممنونيم كه به اين كمي أدعيه در آن، عنوان امتياز ندادهاند.
اختلاف پنجم: اختلاف در عناوين دعاهاي دو نسخه است كه بعضي از عناوين نسخۀ معروفه اصلاً در نسخۀ قديم نيست. مانند دعاي پنجم كه در صحيفۀ مشهوره عنوانش «دُعُاوُهُ لِنَفْسِهِ وَ خَاصَّتِهِ» و در نسخۀ قديمه بدون عنوان است.
راست است كه: در اين دو صحيفه، در عبارات و كلمات بعضي عناوين مختصر اختلاف وجود دارد كه آن زياد داراي اهميّت نميباشد، ولي اشكال در نبودن بعضي از عناوين در نسخۀ به دست آمده ميباشد كه با وجود داشتن عنوان براي هر دعائي جداگانه، چگونه اين أدعيه فاقد آن هستند؟!
آيا ميتوان براي آن محملي غير از سقوط، چيزي را معيّن كرد. در اين صورت
ص 120
فقدان خصوص اين عناوين در آن صحيفه، نقطۀ ضدّ امتياز به خود ميگيرد؛ يعني وَهْن و كم اعتباري.
اشكالات صحيفۀ بدست آمده در مورد صلواتها
اختلاف ششم: اختلاف دو نسخه در ذكر صلواتها است كه در نسخۀ قديم بسيار كم است، بر خلاف نسخۀ معروفه كه در بسياري از دعاهايش در سر فصول دعاها غالباً صلوات بر محمد و آل محمد مذكور است.
فقط در يك مورد، در دعاي نسخۀ معروفه صلوات نيست كه در نسخۀ قديم صلوات ذكر شده است، وآن دعاي «يَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَكَارِهِ» است چون در آخر آن صلوات بر محمد و آلش در نسخۀ قديمه ذكر شده است در صورتي كه در نسخۀ مشهوره وارد نشده است همچنان كه در آخر نسخۀ قديمه صلوات مفصّلي بر محمد صلياللهعليهوآلهوسلّم است كه در نسخۀ معروفه نيست.
و اين دو مورد نشانگر آن است كه: نبودن صلوات در موارد ديگر نه از روي تعصّب است نه از جهت تقيّه، و احتمال ميرود كه إكثار در ذكر صلوات از باب تيمّن و تبرّك بوده كه بر حسب روايات موجب استجابت دعاست... تا آنكه فرمودهاند: همچنين اضاف�� كردن كلمۀ (آل محمد) بر صلوات بر محمد به موجب رواياتي باشد كه از رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلّم حتّي از طريق عامّه نقل شده است كه فرموده: «لَاتُصَلُّوا عَلَيَّ صَلَوةً بَتْري'!» و صَلو'ة بَتْري' را تفسير فرمودهاند به آنكه صلوات بر آل محمّد بعد از صلوات بر محمّد ذكر نشود.
لذا در پارهاي از موارد، متعلّقات فعل، تناسب با صلوات بر محمد دارد ] نه بر آل او [ مانند «اللَهُمَّ فَصَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ أكْثَرَ مَا صَلَّيْتَ عَلَي أحَدٍ مِنْ خَلْقِكَ، وَ آتِهِ عَنَّا أفْضَلَ مَا آتَيْتَ أحَداً مِنْ عِبَادِكَ، وَاجْزِهِ عَنَّا أفْضَلَ وَ أكْرَمَ مَا جَزَيْتَ أحَداً مِنْ أنْبِيَائِكَ عَنْ اُمَّتِهِ». كه در دعاي صبح و شام وارد است كه اگر كلمۀ: وَ آلِهِ جزء اصل بود، مناسبتر بود كه ضمائر نيز به صورت جمع باشد و جملۀ آخر يعني (أحَداً مِنْ أنْبِيَائكَ عَنْ اُمَّتِهِ) بيتناسب مينمود.
و اين نوع كه ذكر شد، در موارد بسياري از صحيفه مشاهده ميشود.
ص 121
و محصّل اين اختلاف كه به حمل شايع صناعي آن را امتياز مهمّي نيز شمردهاند گر چه به حمل اوَّلي ذاتي تصريح به لفظ امتياز نفرمودهاند، سقوط صلوات بر محمد و آل محمد در جميع مواضع صحيفۀ به دست آمده ميباشد مگر در دو مورد: اوَّل پايان دعاي «يَا مَنْ تُحَلُّ» و ثاني پايان خود صحيفه.
زيرا كه در صحيفۀ مشهوره در بسياري از مواضع صلوات بدون مورد و بدون محل به نظر ميرسد. چرا كه نام محمّد تنها ذكر شده است، و اضافه كردن لفظ آل به او بدون مناسبت ميباشد.
و امّا از آنجائي كه رسول اكرم از صلوات بَتْري' (دم بريده) نهي فرمودهاند، ممكن است ذكر اين صلواتها در مشهوره از باب تيمّن و تبرّك بوده، يعني چيزي زائد بر اصل دعا بدين منظور آوردهاند.
و اين حقيقت را تأييد ميكند عدم تعصّب و عدم تقيّۀ نويسندۀ صحيفه چرا كه در آن صورت بايد آن را در آن دو مورد هم ذكر ننمايد.
پاسخ از اين كلام بايد به چند ناحيه برگردد:
ناحيۀ اوّل: دعاي يَا مَنْ تُحَلُّ در صحيفۀ مشهوره صلوات ندارد.
پاسخ: در جميع نسخههاي صحيفۀ مشهوره از جمله صحيفۀ مطبوعۀ خودشان در اين دعا صلوات وارد است: صفحۀ 163: وَ لَا نَاصِرَ لِمَنْ خَذَلْتَ فَصَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ افْتَحْ لِي يَارَبِّ بَابَ الْفَرَجِ بِطَوْلِكَ!
ناحيۀ دوم: در صحيفۀ به دست آمده (عتيقه) از اوّل تا به آخر فقط دوبار صلوات بر محمّد و آل محمّد ذكر شده است.
پاسخ: با توجه به اينكه در صحيفۀ مشهوره در همين ادعيهاي كه صحيفۀ به دست آمده نقل كرده، صلوات بر محمّد و آل محمّد 144 بار آمده است[123]، آمدن
ص 122
دو مورد صلوات بر محمّد و آل محمّد در صحيفۀ بدست آمده براي رفع اتّهام تعصّب و اِعمال سليقۀ شخصي نويسنده كافي نيست؛ و اين احتمال همچنان باقي است كه: اين دو مورد را براي مقبوليّتِ نسبي صحيفۀ استنساخيِ خود آورده است، زيرا اگر تمام موارد را حذف ميكرد اِعمال نظر شخصي و به كار گيري تعصّبمذهبي وي بر هر كس معلوم ميگشت، به همين جهت 128 مورد را بهطور كل حذف نموده -كه خود ضربۀ سنگيني بر صحيفه است- و14 مورد را بهصورت بَتْراء و بدون ذكر «آل محمد» آورده[124]، و تنها در 2مورد صلوات كامل ذكر كرده است. پس اشكال مهم اين است كه: اوّلاً چرا قسمت اعظم صلواتهاي صحيفه در نسخۀ به دست آمده به طور كامل حذف شده؟ و ثانياً: چرا در 14 مورد به صورت بتراء آورده و به چه علّت در اين صلواتها لفظ آل را عطف بر رسول نكرده،
ص 123
در صورتي كه بدون شك صلوات عبارت است از: درود بر محمّد و آل محمّد، و از روايات واردۀ در كيفيّت ذكر صلوات كه نقل كردهاند، حتَّي روايات عديدهاي از اهل تسنّن وارد است، و در صحاح معتبرهشان ذكر نمودهاند كه: پيامبر در پاسخ سوال سائل از كيفيّت صلوات فرمودند: كه بايد صلوات بر آل محمّد را هم ضميمه نمود:
پاورقي
[108] - شرح ديوان ابن مقبل و دو سه تا كتاب دعا.
[109] - تاريخ صحيح اسلامي آن كه تاريخ قمري ميباشد عبارت است از: دوازدهم شهر جمادي��لثانية سنۀ يكهزار و سيصد و نود.
[110] - مطالب مذكوره در اينجا توسط جناب برادر ارجمند حجةالاسلام و المسلمين آقاي حاج شيخ محسن سعيديان - دامتمعاليه - از خود جناب محترم آقاي مهديولائي -دامتوفيقه- بوده است. آقاي مهدي ولائي مردي خبير و مطّلع حدود هشتاد سال عمر دارد، و به واسطه نياز آستان قدس فعلاً هم بدين مهم اشتغال دارد. او ميگويد: داود پيرنيا مرد قبيح العمل و زشتكرداري بوده است و بسياري از سيّئات او را برشمرده است. اقول: شاه خائن مدتي او را استاندار شيراز كرده بود. و شيرازيها از مجالس شبنشيني و وقاحت او داستانها بيان ميكنند. او پسر مشيرالدّوله: حسن پيرنيا ميباشد، كه او و برادرش مُوتمن المُلْك: حسين پيرنيا از رجال بااطلاع و خيرخواه دوره قاجاريّه و أوائل سلطنت پهلوي اول به حساب ميآيند. موتمن الملك حسين پيرنيا پسري دارد به نام خسرو پيرنيا كه حقّاً مرد مومن و متعهّد و نمازگزار و خوش فكري است. با حقير از قديم الايّام سوابق دوستي و محبّت برقرار است و عجيب است از اين دو پسر عم كه يكي مانند داود پيرنيا با آن سوابق سيّئه و يكي مانند خسرو پيرنيا با اين اعمال حسنه اهل مسجد و دعا و روزه و قرآن از آب در ميآيند.
[111] - جلد يازدهم از جناب محترم آقاي حاج مهدي ولائي تنظيم شده است. و مجموعه مورد بحث ما در تحت شماره 435 مجموعه 12405 از صفحه 671 تا صفحۀ 675 از آن را استيعاب كرده است، و جلد دوازدهم از جناب محترم آقاي حاج غلامعلي عرفانيان تنظيم شده است. و اين مجموعه در تحت شماره 623 مجموعه 12405 از صفحه 411 تا صفحه 417 آن را شامل گرديده است.
[112] - چون علم بركيفيّت كتابت و زمان و مكان و نويسنده و سائر خصوصيات آن بيمدخليّت از علم به جميع محتويات مجموعه نميباشد لهذا به طور اجمال مختصري از تمام مجموعه را كه شامل پنج كتاب است از ج 11 ص 671 تا ص 675 و ج 12 ص 411 تا ص417 فهرست كتب خطّي كتابخانه مركزي آستان قدس رضوي در اينجا ذكر ميكنيم: مجموعه (12405) عربي، نسخهاي است فوق العاده نفيس مشتمل بر كتب مذكوره در ذيل:
أ- «قوارع القرآن» مرتّب است بر سه جزو مشتمل بر مختاراتي از آيات قرآن كريم مذيّل به چند حديث در باب فضايل هر آيه، تأليف شيخ فقيه ابوعمرو محمّد بن يحيي بن حسن كه از مشايخ حديث اهل سنّت و جماعت و از فقهاي شافعيّه ميباشد كه به منظور مداومت بر تلاوت آنها به جهت دفع شرّ شياطين تأليف نموده است. و از كتابت آن، ابوعبدالله احمد بن ابي عمر بن احمد اندرابي روز بيست و هفتم شعبان سنه چهارصد و بيست و نه فارغ گرديده است، و روز دوازدهم ماه مبارك رمضان 429 در مدرسهابوالحسن عبدالرحمن بن محمّد جَزَني واقع در نيشابور قرائت شده است.
ب- «جزءٌ فيه آيات الرُّقْيَة و الحِرْز» مولّف اين كتاب نيز مولّف سابق الذّكر است و كاتب آن نيز همان اندرابي ميباشد كه در سنه 429 در همان سه روز مانده به ماه رمضان از كتابتش فارغ شده است. و در سيزدهم رمضان سنه429 قرائت گرديده است.
ج- «صحيفه كاملۀ سجّاديّه» مشتمل است بر 38 دعا از ادعيۀ صحيفۀ مباركه سجّاديّه كه در بعضي كلمات و فقرات با روايت سيد نجم الدين بهاء الشّرف ابوالحسن محمّد كم و بيش اختلافاتي دارد بخصوص در سلسله روايت كه از همه حيث يعني چه از لحاظ تعداد و اسامي رواة، و چه از لحاظ طول متن حديث به كلّي با آن فرق دارد. نويسنده آن حسن بن ابراهيم بن محمّد زامي در شوّال سنه چهارصد و شانزده ميباشد و مقابله آن با قرائت اسمعيل بن محمّد قفّال متحقّق شده است و روايت آن را به زامي، ابوالقاسم عبدالله بن محمّد بن سَلَمِهفرهاذجردي نيشابوري اجازه داده است كه آن را او از ابوبكر كرماني روايت كند. و اين نسخه را ابوعبدالله احمد بن ابيعُمَر زاهد يعني همان نويسنده و كاتب «قوارع القرآن» بر مدرسه شيخ حامد ابناحمد در باب عزره وقف نموده است و توليت آن را به عمر بن محمّد حامدي واگذار كرده است.
د- كتاب «المذكّر و المونّث» مختصري است جامع و فوقالعاده نافع در بيان است اسماء مونّث در زبان عربي مرتّب بر سه باب، كاتب اين كتاب هم همان كاتب صحيفه يعني حسن بن ابراهيم بن محمّد زامي ميباشد كه در روز نوزدهم محرّم الحرام شب شنبه از سنه چهارصد و هفده نوشته است.
ه - «رسالةٌ في شهر رجب» اين كتاب مختصري است در خصوص فضائل و اعمال شهر رجب به املاء حاكم ابوالقاسم عبيدالله بن عبدالله بن احمد حَسْكَاني كه در جواب حامد بن احمد بن جعفر در پانزده باب نوشته است.
[113] - در فهرست، ج 12 ص 414 در تعليقه گويد: همان جام است كه در قديم جزو كورهاي نيشابور بوده مشتمل بر صد و هشتاد قريه و قصبه آن بوزجان بوده است. باري و از اين كلام معلوم ميشود كه: در نسخه مطبوعه از اين صحيفه كه آن را إلزامي خواندهاند، نادرست ميباشد. چرا كه در اين صورت بايد با الف و لام آورده شود: الالزامي و امّا جام و زام كه يك لغت است چون بر آن الف و لام در آورند الزَّامي ميگردد يعني اهل جام.
[114] - در أقرب الموارد گويد: سَبَّلَه: جعله في سُبُل الله. أي سبيل الخير يقال: سَبَّل ضيعتَه. و في الحديث : «احبس أصلها و سَبِّل ثمرتها» و - الشَّيءَ: أباحه كأنَّه جعل إليه طريقاً مطروقةً.
[115] - «فهرست» ج 11 ص 675، و«فهرست» ج 12 ص 417. زيرا مراد اين ميباشد كه: عليبنابراهيم بوزجاني را نشناختيم چه كسي است، نه آنكه براي وقف نسخه، واقفي معلوم نگشت.
[116] - «فهرست» ج 11 ص 675، و«فهرست» ج 12 ص 417. زيرا مراد اين ميباشد كه: عليبنابراهيم بوزجاني را نشناختيم چه كسي است، نه آنكه براي وقف نسخه، واقفي معلوم نگشت.
[117] - اين مناجات را بتمامها محدّث نوري در «صحيفه رابعه سجّاديّه» از ص 29 تا ص 38 وآيةالله امين عاملي در «صحيفه خامسه» از ص 259 تا ص 267 ذكر نمودهاند. هر دو بزرگوار ازشيخ ابراهيم كفعمي در «بلدالامين» و گفتهاند: و ما آن را بتمامها تبرّكاً و تأسّياً به شيخ حرّ عاملي ذكر ميكنيم چون او ندبه ديگري را از امام عليهالسلام ذكر نموده است كه اول آن آه وَانَفْساه استو در آخر «صحيفه ثانيه» آورده است و آن از نسخ اين ندبه ميباشد، و علاّمه سندش را دراجازه به بنيزهره اين طور آورده است: و از آنهاست ندبهاي براي مولانا زين العابدين�� علي بن الحسين عليهماالسّلام كه آن را حسن بن دربي از نجمالدّين عبدالله جعفر دوريستي از ضياءالدّين ابوالرّضا فضل الله بن علي الحسيني در كاشان از ابوجعفر محمّد بن علي بن حسين مقري نيشابوري ازحاكم ابوالقاسم عبدالله بن عبدالله حَسْكاني از ابوالقاسم علي بن محمّد عُمَري از ابوجعفر محمّد بن بابويه از ابومحمّد قاسم بن محمّد استرابادي از عبدالملك بن ابراهيم و علي بن محمّد بن سنان از ابو يحيي بن عبدالله بن يزيد مقري از سفيان بن عيينه از زهري روايت ميكند كه گفت: شنيدم از مولانا زين العابدين عليهالسلام كه با نفس خود محاسبه، و با خداي خود مناجات داشت و ميگفت: يا نفس حتّام الي الْحَيَوةِ سُكُونُكِ؟! تا آخر عبارت حضرت كه: وَ اجعلنا من سكّان دارِ النَّعيم برحمتك يا أرحم الرّاحمين ميباشد. مرحوم امين پس از آن ميگويد: اقول: ابنشهرآشوب در «مناقب» خود، مختصري از اين ندبه را بدين صورت ذكر كرده است و گفته است: و از براي زهد حضرت سجاد عليهالسلام براي تو همان بس است آنچه در صحيفه كامله و ندبههاي مرويّه از او وارد است. از آن زمره ميباشد آنچه را كه زُهْري روايت نموده است: يا نفس حتّام إلي الحيوة سكونك، و إلي الدّنيا و عمارتها ركونكِ؟ أما اعتبرتِ بمن مضي من أسلافكِ و من وارته الارض من اُلاّفك - الي قوله -: و ضمّتهم تحت التّراب الحفائر.
[118] - بايد دانست كه: حَتّام از جهت رسم الخطّ بايد با الف نوشته گردد. و محدّث نوري در «صحيفة رابعه» ص 30 با ياء نوشته است (حتّي م) و آيةالله امين در «صحيفه خامسه» ص 260: حتّي متي ذكر كرده است و در بين الهلالين حتّام را به عنوان نسخه بدل ذكر نموده است. و در هر صورت حتّام با ألف بايد نوشته گردد. و در عبارت صحيفه أخيره به دست آمده نيز حتّام آمده است و معلّق آن جناب غلامعلي عرفانيان در تعليقه گويد: صريحاً و واضحاً در دو موضع از مناجات مذكوره اين طور وارد شده است و هيئت صحيح همين است چه به موجب قاعده صرف در صورت اتّصال الي و علي و حتّي به ماء استفهاميّه حرف آخر آنها بعد از حذف الفِ «ما» حتماً بايد به صورت ألف نوشته شود. يعني به صورت «إلام و عَلام و حتّام» يعني غلط است نوشتن آنها به صورت «إلي مَ و علي م و حتّي م» و رضيّ در شرح شافيه (138 به بعد و قسمت اخير آن معنون به باب الخطّ) حتي اعتراض دارد كه: ياء مَتي را در اتّصال به ماء استفهاميّه چرا نبايد مانند كلمات مذكوره با ألف نوشت؟!
و اجهوري صريحاً ميگويد: «ولاجل اتّصال الحرف الجار لما الاستفهاميّة بها كتب نحو حتّام و عَلَام و إلامَ بألفات» (شرح منظومه رسم ضمن مجموعه شماره 12792 محفوظ در كتابخانه آستان قدس، ورق دوم) و علاّمه اثيرالدّين ابوحيّان اُندلسي نيز به صراحت تمام ميگويد: «فإن وليت ما الاستفهاميّة حتّي أو إلي أو علي كتبن بالالف» (التّذييل و التكميل أيضاً نسخه كتابخانه مذكور تحت رقم 3926 هجده ورق مانده به آخر نسخه) (جلد دوازدهم فهرست نسخههاي كتب خطّي آستان قدس رضوي ص 414).
[119] - دانشمند و محقّق برومند جناب آقاي حاج سيد عزيز الله طباطبائي دامت بركاته، نواده دختري مرحوم آية الله آقا سيد محمّد كاظم يزدي ميباشند، بدين گونه كه: مادر ايشان مُسَمَّاة به بتول صبيه آقا سيد احمد سومين پسر مرحوم يزدي است. و پسر اول ايشان آقا سيد محمّد، و پسر دوم ايشان آقا سيد علي بوده است. علويّه بتول با سيد جواد طباطبائي يزدي كه وي نيز از ارحام مرحوم سيّد آيةالله يزدي بوده است ازدواج كرده است. مادر علويّه بتول: بيبيبيگم ميباشد كه او دختر خديجه، و خديجه دختر زهراء، بنت شيخ مرتضي انصاري است. و عليهذا شيخ انصاري جدّ اُمّي با فاصله چهار مادر نسبت به آيةالله حاج سيد عزيز الله طباطبائي هستند. يعني مادرِ مادرِ مادرِ مادرِ ايشان. همان طور كه مرحوم آيةالله حاج ملا مهدي نراقي، جدّ امّي حقير با فاصله چهار مادر است.
بيبي بيگم خواهر آيةالله: مرحوم حاج سيد محمّد علي سبط هستند و عليهذا آقاي سبط، دائي مادر آقاي طباطبائي ميباشند. مرحوم آية الله سيد محمّد علي سِبط فرزند سيد محمّد نبيّ فرزند حاج سيّد موسي فرزند سيّد اسمعيل فرزند سيد حسين فرزند سيد عبدالباقي ميباشند كه ترجمۀ احوال ايشان در كتاب «أعيان الشّيعة» مذكور است. و از طرف مادر: نام مادرشان خديجه دختر زهراء بنت شيخ انصاري است، و نام داماد شيخ كه مرحومه زهراء را به حبالۀ نكاح خويش در آورده است سيد محمّد طاهر ميباشد.
پدر: سيدمحمدنبي
سيّد محمدعلي سبط {
مادر: خديجه > زهراء > شيخ انصاري
V
پدر: سيّدمحمدطاهر
[120] - «الصَّحيفة السّجاديّة الكاملة» المورّخۀ 416 ه ق خطّ استاد محمّد عدنان سنقنقي مطبعه شام دارطلاس.
[121] - چاپ پيام، انتشارات مفيد، چاپ اوّل.
[122] - «الصَّحيفة الكاملة السّجاديّة» طبع اوّل از دار طلاس، مطبعة الشام. نشر و مقدّمۀ آيةالله فهري ص 162 تا ص 164.
[123] - در صحيفۀ مشهوره فقط در همين ادعيه 4 مورد صلوات بر «محمد و آل محمد» و 1 مورد «صلّي الله عليه و آله» و 139 مورد صلوات به صورت «محمد وآله» آمده است. («المعجم المفهرس لالفاظ الصحيفة الكاملة» تحت عنوان «آل»)
[124] - مورد اوّل در دعائي است كه در صحيفۀ به دست آمده داراي عنواني نميباشد و بهدنبال دعاي اول كه به عنوان التحميد للّه عزّوجلّ است ذكر گرديده؛ صفحۀ 10 از صحيفۀ مطبوع در دمشق: والحمد للّه الذي منّ علينا بمحمد نبيّه صلي الله عليه دون الامم الماضية. و در صحيفۀ مشهوره صلّي الله عليه وآله مي باشد. دوم تا چهارم در صحيفۀ مطبوع در دمشق طبق نسخۀ بهدست آمده در ص 74 در آن به عنوان و مِنْ دُعَائه في التحميد، و در مشهوره به عنوان دعاوه في صلاة اللّيل وارد است: وَ صَلّ علي محمّد إذا ذكر الابرار. و صلّ علي محمّد ما اختلف اللّيل و النهار. وَ صلِّ عليه بعدالرّضا. پنجم در ص 93 و من دعائه لاهل الثّغور ، و در صحيفۀ مشهوره دعاوه لاهل الثّغور : اللَهمّ و صلّ علي محمّد عبدك و رسولك. ششم و هفتم در ص 98 و ص 103 و من دعائه لِرَمضان و دخول شهره ، و در صحيفۀ مشهوره: دعاوه لدخول شهر رمضان : اللَهمَّ و صلّ علي محمّد في كلّ وقت. هشتم در ص 122 و من دعائه في وداع شهر رمضان ، و در صحيفۀ مشهوره: دعاوه لوداع شهر رمضان: اللهمّ صلّ علي محمّد نبيّنا كماصلّيت. نهم تا يازدهم در ص 134 و من دعائه في التّوبة و ذكرها ، و در صحيفۀ مشهوره: دعاوه بالتّوبة: اللهمّ صلّ علي محمّد كما هَدَيْتَنَا به، و صلّ علي محمّد صلوةً تشفع لنا يوم القيمة و الفاقة إليك! و صلّ علي محمّد كما أسْعَدْتنا باتّباعه. دوازدهم در ص 139 و من دعائه في الحوائج، و در صحيفۀ مشهوره دعاوه في طلبه الحوائج: و صلَّ علي محمد صلوة دائمة . سيزدهم در ص 161 و من دعائه اذا أصبح ، و در صحيفۀ مشهوره دعاوه عند الصباح و المساء: اللهمّ فصلّ عليه كأتمّ ما صلَّيت. چهاردهم در ص 208 و من دعائه اذا خصّ نفسه ، و در صحيفۀ مشهوره: دعائه في مكارم الاخلاق: و صلّ علي محمّد كأفضل ما صلَّيت علي أحدٍقبله.