ص 321
أعوذُ بِاللَهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجيم
بِسْـمِ اللَهِ الـرَّحْمَنِ الـرَّحيم
وَ صَلَّي اللَهُ عَلَي سَيِّدِنا مُحَمَّدٍ وَ ءَالِهِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرينَ
وَ لَعْنَةُ اللَهِ عَلَي أعْدآئِهِمْ أجْمَعينَ مِنَ الآنَ إلَي قِيامِ يَوْمِ الدّينِ
وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إلاّ بِاللَهِ الْعَليِّ الْعَظيم
قالَ اللَهُ الْحَكيمُ في كِتابِهِ الْكَريم: مَن كَانَ يَرْجُوا لِقَآءَ اللَهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَهِ لَا تٍ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ.
(آيه پنجم از سوره عنكبوت: بيست و نهمين سوره از قرآن كريم)
«كسيكه اينطور بوده باشد كه اميد ديدار و لقاء خداوند را داشته باشد ، پس بطور حتم و يقين زمان سرآمد ديدار خداوند خواهد آمد. و اوست يگانه شنوا و دانا.»
و آيات پيش از آن اين است:
بِسْمِ اللَهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ
المٓ * أَ حَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُوٓا أَن يَقُولُوٓا ءَامَنَّا وَ هُمْ لَا يُفْتَنُونَ * وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكَـٰذِبِينَ * أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّـَاتِ أَن يَسْبِقُونَا سَآءَ مَا يَحْكُمُونَ.
و آيات پس از آن اين است:
وَ مَن جَـٰهَدَ فَإِنَّمَا يُجَـٰهِدُ لِنَفْسِهِ إِنَّ اللَهَ لَغَنِيٌّ عَنِ الْعَـٰلَمِينَ * وَالَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّـٰلِحَـٰتِ لَنُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّـَاتِهِمْ وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ
ص 322
أَحْسَنَ الَّذِي كَانُوا يَعْمَلُونَ .
«به اسم الله كه داراي صفات رحمانيّت و رحيميّت است .
المٓ . آيا مردم چنين گمان كردهاند كه به مجرّد آنكه بگويند: ما ايمان آوردهايم يله و رها شده، و ديگر ايشان آزمايش نميشوند ؟ و سوگند به خدا كه تحقيقاً ما آزمايش نمودهايم آن كساني را كه قبل از آنان بودهاند. پس سوگند به خدا كه خداوند ميداند كساني را كه راست گفتهاند؛ و سوگند به خدا كه وي ميداند دروغ گويان را . بلكه آنچنان پنداشتهاند كسانيكه زشتيها را مرتكب ميگردند كه از اراده و مشيّت ما پيشي ميگيرند. بد است آنگونه حكمي كه ميكنند.» و آيات بعد از آن اينست:
«و كسيكه در راه خدا مجاهده كند، براي نفع و بهره خويشتن مجاهده نموده است. تحقيقاً خداوند از عالميان و مجاهداتشان بينياز ميباشد . و كساني كه ايمان آوردهاند و كارهاي شايسته را انجام ميدهند ، تحقيقاً و حتماً ما از سيّئات و زشتيهايشان درميگذريم و آنان را به پاداش بهترين اعمالي كه انجام دادهاند ميرسانيم!»
در آيه مورد بحث ، خداوند سبحانه و تعالي شأنه صريحاً وعده لقاء و زيارتش را به اميدواران ديدارش ميدهد. و در آيات قبل از آن گوشزد ميكند كه به مجرّد گفتار شهادتين و ايمان لساني كار تمام نميشود. مومنان امتحاناتي در پيش دارند ، و بدون آزمايش و در بوته تجربه در آوردن قائلين به اسلام و ايمان و گروندگان به خداوند محال است كسي به درجات نعيم و فوز جنّت و لقاي جمال دلآراي حضرت واهب منّان واصل گردد. اين سنّت سنيّه و دأب ديرين آنحضرت است كه تمام اقوام و اُمم را امتحان فرموده است تا مومنان صادق از مدّعيان كاذب بازشناخته شوند.
بسيار در غلط و اشتباه روشني هستند كساني كه چنان خيال ميكنند كه با
ص 323
ارتكاب قبائح و زشتيها بر اراده و اختيار و تقدير و قضاي وي جلو ميافتند؛ آنها را به پس رانده، و در عالم كون و امر و خلق و ايجاد ، خودشان با اراده خود مستقلاّ دست به كار زدهاند. اين بد فكري و قبيح انديشهاي است! ندانستهاند كه خود اين جلو زدن و پندارِ عقب زدنِ امر الهي ، امر خداوندي است كه گريبانگيرشان شده؛ و با اين طرز تفكّر و حكم ، خود را در دهان و چنگ اراده قاهره و مشيّت غالبه وي گذاردهاند.
امّا آنانكه اميدشان ديدار خداوندشان ميباشد ، آن اميد به وقوع خواهد پيوست و به ناكامي و يأس نخواهد گرائيد. زمان وعده درخواهد رسيد، و دوران هجران سپري خواهد شد. و خداوند كه يگانه و تنها دانا و يگانه شنوا در عالم وجود است ، پيوسته و در هر لحظه بدان اميد علم و اطّلاع دارد ؛ كه ناگهان پرده از رخ برافكنده و حجاب از روي سيماي دلربايش ميزدايد و نتيجه يكعمر مجاهده و سعي و كوشش در راه لقاء و زيارتش را بر كفش مينهد.
مجاهدههاي مردم مجاهد در راه خدا و در سبيل لقاي وي اينطور نميباشد كه به خداوند ثمرهاي برساند. او غنيّ علي الإطلاق است. او از جميع عالميان بينياز است. اين جهادها و سعيها همه و همه به سوي خود شخص مجاهد و ساعي و سالك في سبيل الله بازگشت ميكند.
و كسانيكه ايمان ميآورند حقّاً و واقعاً ، نه از روي زبان بلكه از صميم قلب، و به دنبال آن كارهاي نيكو و شايسته و مورد رضايت محبوب ازل و لايزال كه اميد لقايش را در سر ميپرورانند ميروند ؛ البتّه خداوندِ محبوب از زشتيهاي سابقه و اعمال ناشايسته پيشين اين محبّان صادق درخواهد گذشت ، و بهترين و شايستهترين اعمالي را كه ايشان بجاي آوردهاند مزد و ثواب و پاداششان قرار خواهد داد.
حضرت اُستادنا الاعظم ، المفسّر الاكبر: علاّمه طباطبائي قدَّس اللهُ تربتَه
ص 324
المُنيفه در تفسير اين آيات فرمودهاند:
» از سياق آيات اين سوره بالاخصّ آياتي كه در صدر آن ميباشد، تلويحاً استفاده ميشود كه بعضي از آنانكه به پيغمبر صلّي الله عليه و آله و سلّم در شهر مكّه قبل از هجرت ايمان آورده بودند ، از خوف فتنه مشركين كه پيوسته آنها را تهديد مينمود، از ايمانشان بازگشتند. زيرا دأب مشركين آن بوده است كه آنان را به كيش و آئين خود فرا ميخواندهاند، و بر عهده خود ميگرفتند كه اگر از آنها و از راه و روش آنها پيروي كنند، خطاياشان را متحمّل گردند. و اگر از رجوع به آنها امتناع ورزند، آنان را به فتنه و فساد بكشند و تعذيب و شكنجه كنند تا آنكه ايشان را به ملّت و آئينشان برگردانند.
و اشاره به اين معني دارد كلام خداي تعالي:
وَ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ ءَامَنُوا اتَّبِعُوا سَبِيلَنَا وَ لْنَحْمِلْ خَطَـٰيَـٰكُمْ ـ الآية .[1]
«و كسانيكه كافر شدهاند ، به كسانيكه ايمان آوردهاند گفتند: شما از راه و روش ما تبعيّت كنيد، و ما بار خطايا و گناهانتان را به دوش خود ميكشيم.»
و كلام خداي تعالي:
وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ ءَامَنَّا بِاللَهِ فَإِذَآ أُوذِيَ فِي اللَهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ كَعَذَابِ اللَهِ ـ الآية .[2]
«و برخي از مردمانند آنانكه ميگويند: ما ايمان به خداوند آوردهايم . آنگاه چون در سبيل خدا مورد آزار و اذيّت قرار گيرند، اين فتنه مردم را به مانند عذاب خدا قرار ميدهند.»
و گويا در ميان اين گروه بازگشت كنندگان از ايمانشان به سوي كفر كساني
ص 325
يافت شدهاند كه رجوعشان بواسطه والدين آنها و الحاح و ابرامشان در ارتداد بوده است؛ مثل برخي از پسران مشركين ، همانطور كه از اين آيه استشمام ميشود:
وَ وَصَّيْنَا الإنسَـٰنَ بِوَ 'لِدَيْهِ حُسْنًا وَ إِن جَـٰهَدَاكَ لِتُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا ـ الآية .[3]
«و ما راجع به انسان درباره پدر و مادرش وصيّت به نيكي نمودهايم. و اگر پدر و مادر با تو (اي انسان) سخت بگيرند كه به من (كه خداي تو هستم) شرك بياوري آنگونه شركي كه مبدأ و اساس علمي و يقيني ندارد، نبايستي از آنها اطاعت كني!»
پس غرض سوره بنابر آنچه از ابتداء و از انتهايش و از سياق جاري در آن بدست ميآيد، آنستكه آن مقدار ايماني را كه خداوند سبحانه از مردم ميخواهد، مجرّد گفتار: ءَامَنَّا بِاللَهِ (ايمان به خدا آورديم) نميباشد؛ بلكه ايماني است كه تندبادهاي فتنهها و تغييرات زمانها آنرا نتواند تكان بدهد. و آن، چنان حقيقتي بايد بوده باشد كه با توارد بلايا و امتحانات، خوب و مستحكم گردد و مستقرّ و پا برجا شود؛ و با تراكم مصائب و محنتها با ثباتتر و استوارتر گردد.
بنابراين ، مردم هيچگاه به مجرّد قول ءَامَنَّا بِاللَهِ بدون آنكه امتحان شوند و در بوته آزمايش روند و آنچه در باطن نفوسشان از حقيقت ايمان يا لكّه كفر وجود دارد به ظهور برسد، يله و رها نخواهند بود. و البتّه خداوند ميداند آنان را كه با قدم صدق در راه ايمان گام نهادهاند ، و نيز ميداند آنان را كه با دروغ، ايمان ظاهري آوردهاند.
ص 326
بناءً عليهذا ، فتنه و امتحان و مشكلات در راه توحيد، سنّتي است الهيّه كه ابداً راه گريز و گزيري در آن موجود نميباشد. در ميان مردم امروزه جاري است بعين آنكه در امم ماضي جاري بوده است ؛ همچنان قوم نوح و عاد و ثمود ، و قوم إبراهيم و لوط و شعيب و موسي. استقامت كردند از ايشان آنانكه استقامت كردند ، و هلاك شدند از ايشان آنانكه به هلاكت رسيدند. وَ مَا ظَلَمَهُمُ اللَهُ وَلَـٰكِن كَانُوٓا أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ .[4] «و خداوند به آنان ستم نكرده است، وليكن ايشان بودهاند كه خودشان بر خودشان ستم روا داشتهاند.»
لهذا بر عهده آنكس است كه ميگويد: ءَامَنْتُ بِاللَهِ (من به خداوند ايمان آوردم) اينكه بر ايمانش شكيبائي ورزد، و خداوند يگانه را بپرستد. و اگر براي وي قيام به وظائف دين متعذّر گشت ، بايد به سوي زميني كه قدرت دارد در آن خداپرستي كند هجرت بنمايد. زيرا زمين خدا گسترده ميباشد. و مبادا از تنگي روزي و عسر معيشت بهراسد؛ زيرا كه رزقش را خداوند تكفّل كرده است.
وَ كَأَيِّن مِن دَآبَّةٍ لَا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَهُ يَرْزُقُهَا وَ إِيَّاكُمْ .[5]
«و چه بسيار از جنبندگاني هستند كه قدرت ندارند روزي خود را تهيّه كنند؛ خداوند است كه به آنها و به شما روزي ميرساند.»
و امّا مشركيني كه مومنين را به فتنه و آشوب و تباهي ميكشند بدون جرم و جريمهاي كه مرتكب شده باشند غير از آنكه بگويند: رَبُّنَا اللَهُ (پروردگار ما خداست) پس گمان نكنند كه ايشان خدا را عاجز نموده و بر او سبقت جستهاند. تحقيقاً فتنه و فسادي كه در مومنين انجام ميدهند و اذيّت و آزاري كه
ص 327
بديشان وارد ميسازند و شكنجه و تعذيبي كه راجع به آنان روا ميدارند؛ بدون شكّ و ريب، فقط امتحاني است براي خودشان و براي مومنين بدون آنكه از علم خدا و از تقديرات او بيرون بوده باشد. آن فتنه و آزمايش را خداوند عليه آنان محفوظ ميدارد . اگر اراده نمايد ايشان را به وبال آن در دنيا اخذ ميكند، و اگر اراده نمايد تا روزيكه به سوي او بازگشت ميكنند به تأخير ميافكند ؛ و فرارگاه و ملجأي براي آنها نخواهد بود.
و امّا آن ادلّه و براهيني كه خودشان ميبافند و با كلام باطل بدان تكيه ميزنند ، همه آنها شكسته و خرد شده و به خودشان برميگردد؛ و حجّت خداوندي تامّ است و عليه آنان قائم. «
حضرت استاد در اينجا پس از تفسير فقره اوّل اين سوره كه بيان مينمايند ميرسند به آيه دوّم:
وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكَـٰذِبِينَ.
و ميفرمايند: » دو تا لام « لَقَدْ » و « فَلَيَعْلَمَنَّ » براي قسم ميباشند. و جمله وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ جمله حاليّه است يا از براي اسم ظاهر: ناس در كلام خدا: أَحَسِبَ النَّاسُ ، و يا از براي ضمير جمع در كلام او: لَا يُفْتَنُونُ . و بنابر وجه اوّل انكار و توبيخ خداوندي متوجّه به پندار آنانست كه ايشان مورد امتحان و آزمايش واقع نميشوند با وجود جريان سنّت الهيّه بر امتحان و ابتلاء. و بنا بر وجه دوّم متوجّه به پندار آنانست درباره اختلاف در فعل خداي تعالي بجهت آنكه قومي را آزمايش ميكند و قومي را آزمايش نميكند. و شايد وجه اوّل با سياق آيات موافقتر بوده باشد.
بنابراين ظاهراً مراد از گفتار خدا: وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ آن باشد كه امتحان يك سنّت جاريهاي است براي ما و آنها ، و براي كسانيكه پيش از آنان
ص 328
بودهاند نيز جاري بوده است؛ وَ لَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَهِ تَبْدِيلاً.[6] «و هيچوقت در سنّت خداوندي تبديل و تغييري را پيدا نخواهي نمود!»
و كلام خدا: فَلَيَعْلَمَنَّ اللَهُ الَّذِينَ صَدَقُوا تا آخر آيه (پس قسم به خدا كه خداوند ميداند كساني را كه راست گفتهاند.) جمله تعليل است براي جمله ماقبل خود. و مراد از علم خدا به آنان كه راست گفتهاند، و به دروغگويان؛ ظهور آثار صدق و كذبشان ميباشد در مقام عمل به سبب آزمايش و امتحاني كه ملازم ثبوت ايمان است در دلهايشان از روي حقيقت، و ملازم عدم ثبوت آنست از روي حقيقت.
به علّت آنكه سعادتي كه مترتّب است بر ايماني كه ما را بدان فراخواندهاند و همچنين ثواب ، تحقيقاً و منحصراً مترتّب ميباشد بر حقيقت ايماني كه داراي آثار بارزي از صبر در مشكلات و ناگواريها و صبر در اطاعت خدا و صبر از معصيت خداوند باشد؛ نه بر صِرف و مجرّد ادّعاي ايمان.
و ممكنست مراد از علم، علم فعلي خداوند باشد كه عبارت ميباشد از خود امر خارجي. زيرا امور خارجيّه، خودشان از مراتب علم خدا هستند. و امّا علم ذاتي خداي تعالي البتّه معلوم است كه توقّفي بر امتحان ندارد.
و معني اينچنين است كه آيا مردم گمان دارند كه واگذار و متروك واقع شدهاند ، و آزمايشي از آنان بعمل نخواهد آمد به مجرّد ادّعاي ايمان و اظهار آن؟ در حاليكه امتحان سنّت ديرين ماست ، و در ميان كسانيكه پيش از آنها بوده است دائر و رائج بوده است. لهذا از امور لازم است كه راستگويان از دروغگويان متمايز گردند ، بواسطه ظهور آثار صدق اين جماعت و آثار كذب آن جماعت كه ملازم ميباشد با استقرار ايمان در قلوب اينان، و با زوال صورت
ص 329
دروغين آن از قلوب آنان.
و التفات (برگرداندن وجهه تكلّم به غيبت: ضمير متكلّم در فَتَنَّا به اسم ظاهر اللَهُ ) گفته شده است كه براي داعيه ترسانيدن و تربيت مهابت است. وليكن ظاهر آنستكه در امثال اين مقام براي افاده نوعي از بيان علّت و جهت ميباشد.
و اين بواسطه آنست كه دعوت به سوي ايمان، و هدايت به آن، و پاداش و مزد براي آن، از آنجا كه راجع ميباشد به مسمّاي الله كه ابتداي هر موجودي ازوست ، و قيام هر چيزي بدوست، و غايت و منتهاي هر چيزي در حقيقت به سوي اوست ( مِنْهُ يَبْدَأُ كُلُّ شَيْءٍ ، وَ بِهِ يَقومُ كُلُّ شَيْءٍ، وَ إلَيْهِ يَنْتَهي كُلُّ شَيْءٍ بِحَقيقَتِهِ .) بنابراين واجب است كه در نزد وي حقيقت ايمان ، از مجرّد ادّعاي ايمان تو خالي باز شناخته گردد، و از حالت ابهام به حالت صراحت بيرون رود. و بدين سبب است كه عدول فرمود از مثل گفتار ما: فَلَنَعْلَمَنَّ ، به سوي گفتارش: فَلَيَعْلَمَنَّ اللَهُ . «
و در قوله تعالي: أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّـَاتِ أَن يَسْبِقُونَا سَآءَ مَا يَحْكُمُونَ فرمودهاند:
» لفظ «أَمْ» در اينجا منقطعه است. و مراد از كلام وي: الَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّـَاتِ مشركين هستند كه دأب و ديدنشان آن بوده است كه مومنين را به مشكلات ميكشاندند و از طيّ سبيل خدا باز ميداشتند. همانطور كه مراد از كلام او: أَحَسِبَ النَّاسُ همان كساني هستند كه ميگفتهاند: ءَامَنَّا ، و ايشان در معرض رجوع از ايمان بودهاند بجهت دهشت از بلا و شكنجه.
و مراد از كلام او: أَن يَسْبِقُونَا ، غلبه بر خدا و عاجز گردانيدن اوست به سبب فتنه مومنين و بازدارنده بودنشان از سبيل الله ، بنابر دلالت سياق آيات.
ص 330
و كلام او: سَآءَ مَا يَحْكُمُونَ ، تخطئه پندارشان ميباشد كه آنان بر خداوند سبقت ميگيرند بواسطه مكرشان با فتنه و فسادي كه مينمايند؛ و راه خداوند را مسدود ميكنند. به غلط فكر ميكنند؛ چون اين كردارشان بعينه فتنه و امتحاني است از خداوند نسبت به آنان، و بستن و مسدود كردن راه سعادت است از جانب خدا براي ايشان ؛ وَ لَا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّيُ إِلَّا بِأَهْلِهِ.[7] «ثابت و لازم نميگردد خدعه و حيله زشت، مگر بجا آورندگان آن خدعه و حيله.» «
علاّمه پس از شرح مختصري ميرسند به اين آيه: مَن كَانَ يَرْجُوا لِقَآءَ اللَهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَهِ لَا تٍ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ . و تفسير آنرا با دو آيه بعد از آن بدين طريق بيان مينمايند:
» از آنجائيكه خداوند سبحانه مردم را توبيخ نمود بر سبك شمردنشان به امر ايمان و رجوعشان از آن به هر فتنه و آزاري از جانب مشركين، و مشركين را توبيخ نمود بر فتنه و فسادشان و آزارشان مومنين را و بازگردانيدنشان مردم را از سبيل خدا به داعيه اطفاء نور خدا و به داعيه عاجز كردن خدا را در آنچه ميخواهد و اراده ميكند؛ و هر دو گروه را در پندارشان تخطئه نمود؛ در اينجا بازگشت نمود به بيان حقّ ، آن حقّي كه راه عدول از آن متصوّر نميباشد، و واجبي كه خلاصي از آن نيست . و در اين آيات سه گانه مبيّن فرمود: كسيكه متوقّع رجوع به خداوند و لقاي او بوده باشد بايد:
اوّلاً بداند كه: آن لقاء و ديدار لامحاله در خواهد رسيد، و خداوند سميع
ص 331
است نسبت به اقوالش و عليم است نسبت به احوال و اعمالش. بنابراين بر وي واجب است كه در حِذر و سنگر الهي درآيد، و ايمان به او بياورد آنچنان ايماني كه هيچ فتنهاي و ايذائي نتواند او را منصرف گرداند. و واجب است در راه خدا جهاد نمايد آنطور كه شايسته و بايسته ميباشد.
و ثانياً بداند كه: آن كس كه از ايمان وي بهره ميجويد و از جهاد او منتفع ميگردد، خود شخص اوست. خداوند نه نياز به ايمان او دارد و نه نياز به ايمان غير او ؛ هركه باشد و هرچه باشد از عالميان.
و ثالثاً بداند كه: اگر ايمان بياورد و عمل صالح انجام دهد تحقيقاً خداوند از سيّئات اعمال او در خواهد گذشت. و وي را به بهترين اعمالش ثواب و اجر خواهد داد.
و اين دو علم و دانستن اخير مؤكِّد و مويِّد علم و دانائي اوّل هستند؛ و استيجاب ميكنند كه لزوم علم اوّل، به دنباله خود صبر در فتنهها و شكيبائي در محنتهاي خدائي را در كنار خدا بر دوش بكشد.
بنابراين ، كلام خدا: مَن كَانَ يَرْجُوا لِقَآءَ اللَهِ ، بازگشت است به بيان حال كسي كه ميگويد: ايمان آوردهام. چرا كه ايمان او گرچه داراي فيالجمله صدقي بوده باشد ، فقط بجهت توقّع لقاء خدا و اميد رجوع به ساحت اقدس اوست ـ سبحانه و تعالي ـ در روز بازپسين.
زيرا اگر معاد نباشد، دين از بن و ريشه لغو خواهد شد. بناءً عليهذا مراد از اين گفتار: مَن كَانَ يَرْجُوا لِقَآءَ اللَهِ آن خواهد بود: مَنْ كانَ يُوْمِنُ بِاللَهِ ؛ يا كسيكه ميگويد: ءَامَنْتُ بِاللَهِ . بنابراين ، جمله در جاي مُسبَّب قرار گرفته و از مواضعي ميباشد كه سبب در محلّ مسبّب آمده است.
و مراد از لقآء الله وقوف بنده ميباشد در موقفي كه هيچ حجابي ميان او و ميان پروردگارش وجود ندارد؛ همانطور كه آن شأن، شأن روز قيامت است كه
ص 332
ظرف ظهور حقائق ميباشد. خداي تعالي گويد:
وَ يَعْلَمُونَ أَنَّ اللَهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ .[8]
«و ميدانند كه حقّاً و حقيقةً الله است كه اوست حقّ آشكارا.»
و گفته شده است: مراد از لقاء خدا بعث است. و گفته شده است: وصول به عاقبت امر از لقاء ملك الموت و حساب و جزاء است. و گفته شده است: مراد لقاي جزاي خداوند است از ثواب و عقاب. و گفته شده است: لقاء حكم اوست در روز قيامت. البتّه لفظ رجاء را در بعضي از اين وجوه به معني خوف بايد گرفت.
و اين وجوه، وجوه مجازيّۀ بعيده هستند ، و موجبي براي حمل لفظ بدانها در ميان نميباشد مگر آنكه تفسير را تفسير به لوازم معني بگيريم (نه خود معني) .
و كلام خدا: فَإِنَّ أَجَلَ اللَهِ لَاتٍ ، أجل به معني غايتي است كه زمان قرض و دَين انسان و نحو آن بدان منتهي ميگردد. و گاهي اطلاق ميشود بر مجموع آن زمان. و غالباً در معني اوّل استعمال ميشود.
و أَجَلَ اللَهِ آن غايتي است كه خداي تعالي براي لقاي خود معيّن نموده است. و آن بدون شكّ از امور آمدني ميباشد. و خداوند براي تأكيد در اين گفتار بطور مبالغه و رسانيدن امر را به وجهي بليغ ، موكّد فرموده است. و لازمه حتميّت آمدن اين سررسيد و مدّت اجل كه روز قيامت است آن ميباشد كه در امرش مسامحه بعمل نيايد؛ و به امر ايمان به خدا، به حقّ ايمان و شكيبائي در برابر آن هنگام وقوع فتنهها و محنتها بدون رجوع و ارتداد از دين به سستي و كوتاهي گرايش نشود. و خداوند براي مزيد تأكيد بر اين امر ، آيه را بدين ذيل
ص 333
مُذيَّل ساخت كه: وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ . «و اوست تنها شنوا و تنها دانا.»
زيرا از آنجا كه خداوند سميع است به گفتارشان و عليم است به احوالشان، سزاوار نميباشد كه گوينده، زبان به توحيد حقّ بگشايد مگر از صميم دل، و با صبر بر هر فتنه و محنهاي.
و از اينجا نيز ظاهر ميشود كه ذيل آيه: فَإِنَّ أَجَلَ اللَهِ لَا تٍ از قبيل وضع سبب ميباشد به جاي مسبّب ؛ همانطور كه در صدر آيه چنين بود: مَن كَانَ يَرْجُوا لِقَآءَ اللَهِ ، و اصل مطلب اينطور بود: كسيكه بگويد: ءَامَنْتُ بِاللَهِ بايد آنرا بر وجه استقامت بگويد و بر آن شكيبا باشد و در راه پروردگارش مجاهده نمايد.
و كلام خدا: وَ مَن جَـٰهَدَ فَإِنَّمَا يُجَـٰهِدُ لِنَفْسِهِ إِنَّ اللَهَ لَغَنِيٌّ عَنِالْعَـٰلَمِينَ ، مجاهده و جهاد از مادّه جَهْد ميباشد به معني بذل طاقت.
و در اين مطلب تنبيهي است براي ايشان مبني بر آنكه مجاهده آنان در سبيل خدا، به لزوم ايمان و صبر در مكاره، در برابر خدا ؛ از چيزهائي نيست كه منفعتش به خداوند سبحانه برگردد تا آنكه آنها آنرا مهمّ به شمار نياورند و نسبت به وجود خويشتن آنرا مُلغي بنمايند؛ بلكه فقط ثمره و نفع آن راجع به سوي خود آنان و نفوس خودشان ميباشد. بجهت آنكه خداوند از عالميان بينياز است. بنابراين بر آنها فرض است كه ايمان را ملازم خود قرار دهند و بر مكاره و ناگواريها در برابر آن پاي فشاري و استقامت ورزند.
و كلام خدا: وَ مَن جَـٰهَدَ فَإِنَّمَا يُجَـٰهِدُ لِنَفْسِهِ تأكيد است براي آيه سابقه. و إِنَّ اللَهَ لَغَنِيٌّ عَنِ الْعَـٰلَمِينَ تعليل است براي مطالب ماقبل خود.
و التفات (ادبي و عربي) از سياق متكلّم بالغير به سوي اسم جلاله در اين دو آيه، همچنين نظير التفاتي ميباشد كه در گفتار خدا: فَلَيَعْلَمَنَّ اللَهُ الَّذِينَ صَدَقُوا ذكر شد.
ص 334
و كلام خدا: وَ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّـٰلِحَـٰتِ لَنُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّـَاتِهِمْ وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذِي كَانُوا يَعْمَلُونَ ، بيان است براي عاقبت ايمانشان حقّ ايماني كه مقارن با جهاد بوده است . و بواسطه اين مبيّن ميشود كه منفعت ايمانشان به سوي خودشان رجوع ميكند نه به سوي الله سبحانه ، و آن عطيّه و فضلي ميباشد از جانب خداوند.
و بنابراين، اين آيه خالي از دلالت مختصري نميباشد بر آنكه جهاد در راه خدا عبارت است از ايمان و عمل صالح. چرا كه در حقيقت ، در معني تبديل گفتار خدا در آيه سابقه: وَ مَن جَـٰهَدَ ميباشد بدين گفتارش در اين آيه: وَالَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّـٰلِحَـٰتِ .
و تكفير سيّئات ، عبارت است از عفو و گذشتن از آنها. زيرا اصل در معني كفر، سَتر و پوشانيدن ميباشد. و گفته شده است: تكفير سيّئات عبارت است از تبديل كفر سابقشان به ايمان، و معاصي سابقشان به طاعات؛ و اين گفته درست نميباشد.
و جزاي ايشان به أَحْسَنَ الَّذِي كَانُوا يَعْمَلُونَ عبارت است از ترفيع مقامشان به درجهاي كه متناسب با بهترين اعمالشان بوده باشد، و يا عدم مناقشه با ايشان در اعمالشان هنگام حساب ؛ اگر در ميان آن اعمال جهت پستي و ردائتي وجود داشته باشد. بنابراين با آنها در يكايك اعمالشان ، معامله كسي را انجام ميدهند كه بهترين نوع عمل از ميان انواع آن عمل را بجا آورده است.
و لهذا نمازشان به بهترين نمازها احتساب ميگردد و اگر چه مشتمل باشد بر بعضي از جهات ردائت و پستي؛ و هكذا. «[9]
بالجمله اين آيه شريفه مورد بحث ، و با اين تفسير مُنيف حضرت علاّمه
ص 335
قدَّس اللهُ سرَّه به خوبي مبيّن ميسازد كه لقاي خداوند امري است حتمي، و براي حصول آن لازم و واجب است تا مردمان اميدوار ، بدان كمر همّت بر ميان بندند، و پاي راستين در مِضمار اين ميدان بنهند و با قدمي استوار و عزمي راسخ اين راه را طيّ كنند، و از هيچ آفتي و عاهتي به هراس درنيايند، و از هيچ مشكل و رادع و مانعي كه بر سر راهشان قرار گيرد از راه متوقّف نشوند و با حول و قوّه الهي آن مانع را بر كنار بنهند، و از امتحانهاي گوناگون كه لازمه طيّ اين طريق ميباشند در وحشت نيفتند؛ تا با مدد خداوندي به وصال او نائل آيند. اين راه اختصاص به امّت پيامبر آخر زمان ندارد؛ در جميع امم سالفه و پيشينيان از مومنان به پيامبران ، مطلب از همين قرار بوده است.
از بهانه آوردن نتيجهاي حاصل نميشود، و از «از امروز به فردا افكندن» ثمري به دست نميآيد، و از سرپوش جهل و حماقت بر روي ديده عقل نهادن نوري در دل پديدار نميگردد.
آخر خداوند با چه بياني بيان كند؟! و با چه اصرار و ابرامي مطلب را حالي نمايد؟! و با چه تأكيد و توبيخي جاهلان را دانا، و خواب روندگان را بيدار، و غافلان را هشيار فرمايد؟!
والله و تالله و بالله اگر در تمام قرآن كريم نبود مگر همين چند آيه اخير مذكوره در اوائل سوره عنكبوت كه تفسيرش را اجمالاً از حضرت استاد فقيد الفقه، و فقيد العلم و العرفان، و فقيد البصيره و الشّهود، گوش داديم و خوانديم؛ براي ما كافي بود تا چه رسد به باقي آيات و جميع قرآن كه سراسر آن از وحدت حقّ و وجود واجب الوجود بحث دارد و لقاي وي را با اصرح بيان و اظهر دلالات به ما گوشزد مينمايد.
نخست ديده طلب كن، پس آنگهي ديدار |
از آنكه يار كند جلوه بر اُولو الابصار |
ص 336
ترا كه ديده نباشد كجا تواني ديد |
به گاه عرض تجلّي جمال چه��ه يار |
اگر چه جمله پرتو، فروغ حُسن وي است |
ولي چو ديده نباشد كجا شود نَظّار |
ترا كه ديده نباشد چه حاصل از شاهد |
ترا كه گوش نباشد چه سود از گفتار |
ترا كه ديده بود پر غبار ، نتواني |
صفاي چهره او ديد با وجود غبار |
اگر چه آينه داري براي حسن رخش |
ولي چه سود كه داري هميشه آينه تار |
بيا به صيقل توحيد، آينه بزداي |
غبار شرك، كه تا پاك گردد از زنگار |
اگر نگار تو آئينهاي طلب دارد |
روان تو ديده دل را به پيش او ميدار |
جمال حسن ترا صد هزار زيب افزود |
از آنكه حسن ترا مغربي است آينه دار[10] |
پاورقي
[1] صدر آيه 12 ، از سوره 29 : العنكبوت
[2] صدر آيه 10 ، از سوره 29 : العنكبوت
[3] صدر آيه 8 ، از سوره 29 : العنكبوت
[4] ذيل آيه 33 ، از سوره 16: النّحل
[5] صدر آيه 0 6 ، از سوره 29: العنكبوت
[6] ذيل آيه 23 ، از سوره 48: الفتح
[7] آيه 42 و 43 ، از سوره 35 : فاطر: وَ أَقْسَمُوا بِاللَهِ جَهْدَ أَيْمَـٰنِهِمْ لَئِِن جَآءَهُمْ نَذِيرٌ لَيَكُونُنَّ أَهْدَي' مِنْ إِحْدَي الامَمِ فَلَمَّا جَآءَهُمْ نَذِيرٌ مَا زَادَهُمْ إِلَّا نُفُورًا * اسْتِكْبَارًا فِي الارْضِ وَ مَكْرَ السَّيِّيءِ وَ لَا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّيُ إِلَّا بِأَهْلِهِ فَهَلْ يَنظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الاوَّلِينَ فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَهِ تَبْدِيلاً وَ لَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَهِ تَحْوِيلاً.
[8] ذيل آيه 25 ، از سوره 24: النّور
[9] «الميزان في تفسير القرءَان» طبع آخوندي ، ج 16 ، ص 1 0 1 تا ص 7 0 1