دوست داشتم بجای برادرت بودم تا برای خواهرم کفش میخریدم

پسرک جلوی خانمی را میگیرد و با التماس میگوید :
“خانم ، تو رو خدا یه شاخه گل بخرید.”

زن در حالی که گل را از دست پسرک می گرفت؛ نگاه پسرک را روی کفش هایش حس کرد ،
پسرک گفت: چه کفش های قشنگی دارید !

زن لبخندی زد و گفت :

برادرم برایم خریده است ، دوست داشتی جای من بودی ؟
پسرک بی هیچ درنگی محکم گفت :
نه … ولی دوست داشتم جای برادرت بودم ، تا من هم برای خواهرم کفش میخریدم …

┘◄ دست افتاده گان را بگیریم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا