• علامه امینی و کتاب در السمطین

    حجت‌الاسلام سید محمد نوری که در کتابخانه نجف اشرف، ملازم علامه امینی بود، گفته است:
    علامه امینی می‌فرمود: در یک شب جمعه، زائر حرم حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام و مشغول زیارت و دعا بودم، از خدا می‌خواستم به خاطر حضرت امیر علیه‌السلام کتاب «درالسمطین» را که در آن زمان کمیاب بود و در تکمیل مباحث کتاب الغدیر به آن نیاز داشتم، برای من مهیا کند.ادامه »

  • وزیرخدا شناس

    پادشاهی را گویند بسیار میل بکفر و زندقه داشت و وزیری داشت خدا پرست و با ایمان که همیشه در این اندیشه بود پادشاه را با منطق و برهان واضحی هدایت کند و در آن زمان چنین رسم بود که در هر سال وزیر پادشاه را یکبار در محلی خوش منظره و با آب وهوا ضیافت مینمود در سالی هنگام ضیافت بعرض شاه رسانید که امسال محل میهمانی را در فلان شورستان و بیابان بی آب و علف قرار میدهم . پادشاه گفت آن محل قابل سکونت و زیست نیست چگونه تو میخواهی در چنین جائی مار اضیافت نمائی.
    وزیر جوابداد در آنجا بتازگی عمارتهای عالی و مناظر حیرت انگیز طبیعی و آبهای روان شیرین پدید آمده بدون اینکه کسی بانی و مباشر آنها شود .

    ادامه »

  • خداشناسی کودک

    چون هنگام آن رسید که آفتاب دولت ابراهیم خلیل از مشرق سعادت طلوع کند منجمان نمرود را اطلاع دادند که امسال پسری بوجود خواهد آمد که ملك تو بر دست او زایل می شود نمرود دستور داد هر پسری که در عرصه ملك او بوجود آید او را بکشند تا موقع ولادت ابراهیم رسید . و ذات مبارك او از حرم رحم بفضای وجود خرامید. مادر ابراهیم از نیم گماشتگان نمرود فرزند خود را در قماطی پیچید و بغاری برده در آنجاد نهاد و در غار را محکم کرده بازگشت روز دیگر -فرصت پیدا نموده بغار رفت تا حال فرزند خود را مطالعه کند ابراهیم را در حال سلامتی یافت و دید انگشت سبابه را بر عادت اطفال در دهن گرفته می مکد و بوسیله آن تغذی مینماید او را شیرداد و باز گشت و هر وقت فرصت می یافت بذار رفته او را شیر میداد و از حالش اطلاع حاصل مینمود تا هفت سال بر این وضع گذشت آثار عقل و نشانه های فراست از پیشانی مبارك او ظاهر گشت روزی از مادر خود سؤال کرد آفرید گار من کیست مادر جواب داد نمرود پرسید که آفریدگار نمرود کیست مادر از جواب او فروماند و دانست که این پسر همانست که بواسطه وجود مبارك او بناء ملك نمرود خراب خواهد شد (۱)

    (۱) جوامع الحكايات عوفي

  • ابو الحسن علی بن میثم بامرد طبیعی چه کرد؟

    روزی علی بن میثم که بدو واسطه نسبت بمیثم  تمار دارد و مردی بسیار دانشمند و با فضیلت  است وارد مجلس حسن بن سهل وزير مأمون گردید . مشاهده کرد مردی دهری و طبیعی در صدر مجلس نشسته و

    حسن نسبت با و احترامی شایان میکند و تمام اعیان و دانشمندان در مقامی پست تر از او نشسته اند و آن مرد با کمال جرأت در مسلك و مرام خود گستاخانه سخن میگوید و دیگران گوش فراداده اند این وضع علی بن میثم را آشفته نمود و پیش رفته گفت ای وزیر امروز در خارج منزل شما چیز بسیار عجیبی دیدم. حسن بن سهل جریان را سؤال نمود.

    گفت: در کنار دجله ديدم يك كشنی بدون ملاح و نا خدا مردم را سوار کرده از اینطرف رود بطرف دیگر میبرد و از آنطرف بهمین طريق بجانب ما می‌آورد مرد طبیعی از موقعیت بخیال خود استفاده کرده گفت: ای و زیر گویا این شخص در عقلش نقصی پیدا شده که سخن دیوانگان را میگوید و چنین ادعای محال و غیر قابل و قوعی را میکند علی بن میثم رو بطبیعی کرده گفت ممکن نیست يك كشتي بدون ناخدا مسافرینی را از رودی بگذراند مرد مادي فاتحانه و با تمسخر گفت هرگز نمیشود.
    علی بن میثم گفت پس چگونه در این دریای نامتناهی وجود این موجودات بیشمار در حرکت وسیرند و در جو لایتناهی این کرات درخشان و اختران فروزان و ماه و ستارگان هر يك در مدار و مسیر معینی بدون خدا وخالقی بسیر و گردش خود ادامه میدهند؟! ای مرد تو برای حركت يك كشنی از رودی بطرف دیگر ناخدائی را لازم میدانی آیا برای سیر موجودات گوناگون در دریای آفرینش خدائی لازم نمیبینی اکنون تأمل کن وفكر نما ببين كداميك از ما ادعای محال می کنیم مرد دهری دیگر جواب نتوانست بگوید و شرمنده سر بزیر افکند و دانست علی بر میثم داستان کشتی را وسیله ای قرار داده از برای مجاب کردن و مغلوب نمودن او ، حسن بن سهل از این مناظره شیر بن بسیار خرسند گردید. (۱)

    (۱) روضات الجنات ص ٥٦٦ و نامه دانشوران ج۳ ص ۳۷۷ چاپ جدید این حکایت را از نظر استفاده کمی توضیح داده ایم.

  • اضطرار نیز راهي است بسوی خدا

    صاحب كفاية الموحدین از بحار نقل کرده که مردی بحضرت صادق عرض کرد مرا بسوی شناسائی خداراهنمائی کن که جدل کنندگان بر من مجادله بسیار میکنند. حضرت فرمود آیا هیچگاه کشتی سوار شده ای ؟ گفت چرا فرمود کشتی شما اتفاق نیافتاده در محلی بشکند که در آنجا بظاهر فریاد سی نباشد ؟ گفت چنین اتفاقی افتاده ، فرمود:
    در آن حال دل تو علاقه گرفت باینکه کسی هست بفریادت برسدو ترا نجات دهد؟ گفت بلی یا بن رسول الله فرمود همان خدا است.

     

  • حضرت صادق علیه‌السلام و ابن ابی العوجاء

    در كفاية الموحدين نقل شده از بحار مجلسی که هشام ابن حکم گفت در خدمت حضرت صادق بودم که وارد شد ابن ابی العوجاء حضرت باو فرمود:

    أمصنوع انتام غير مصنوع قال ابن ابی العوجاء لست بمصنوع فقال الصادق فلو كنت مصنوعاً كيف كنت فلم يحر ابن ابی العوجاء جواباً قام وخرج

    آیا ترا سازنده ایست و تو در تحت قدرت صانعی حکیم بوجود آمده ای یا خیر
    ابن ابی العوجاء گفت مصنوع نیستم
    حضرت فرمود اگر ترا صانعی بود بچه کیفیت بوجودت میآورد آیا این شكل وهیئت که داری تغییر میداد و بصورتی دیگر میساخت؟
    در اینجا این ابی العوجاء سربزیر افکند و هر چه فکر نمود جواب نتوانست بگوید حرکت کرده از مجلس خارج شد .

  • زندگی هر موجودی راهنمای بخداست

    سیاحتی از جنگلی میگذشت چشمش بگنجشگی افتاد که بر روی در ختی نشسته و با وضعیکه اضطراب و وحشت از آن آشکار بود صدا های پی در پی میداد

    آشفتگی گنجشك توجه صیاد را بخود جلب نمود و دقت کرده دید در هر چند ثانیه آن حیوان حرکت مینماید و بر گرد درخت دیگری میپرد

    ادامه »

  • چون پیره زنان خدا را بشناسید

    اميرالمؤمنين عليه السلام با جمعی از پیروان  در معبری عبور مینمود پیرزنی را دید که با چرخ نخ ریسی خود مشغول رشتن پنبه است.پرسید پیرزن (بما ذا عرفت ربك ) خدای را بچه چیز شناختی؟

    ادامه »

دکمه بازگشت به بالا