ادعیه و اذکار

صحیفه سجادیه / دعای آنحضرت در نماز شب (۳۲)

وَ كان مِن دعائِه عليه‏‌السلام بَعدَالفَراغِ مِنْ‏ صَلوةِاللَّيْلِ لِنَفْسِهِ فِی ‏الْاِعْترافِ بِالذَّنْبِ‏

وَ كان مِن دعائِه عليه‏‌السلام بَعدَالفَراغِ مِنْ‏ صَلوةِاللَّيْلِ لِنَفْسِهِ فِی ‏الْاِعْترافِ بِالذَّنْبِ‏
«دعاى آن حضرت براى خود پس از فراغ از نماز شب در اعتراف به گناه»
اَللَّهُمَّ يا ذَاالْمُلْكِ الْمُتَاَبِّدِ بِالْخُلُودِ، وَ السُّلْطانِ الْمُمْتَنِعِ بِغَيْرِ
بار الها، اى دارنده ملک ابدى و جاوید، و سلطنت دست‏نایافتنى بدون
جنود و لااعوان, و القز الباقي علي مر الدهور و خوالي
سپاه و دستیاران، و عزّت باقى که با گذشت روزگاران و سالهاى
الْاَعْوامِ وَ مَواضِى الْاَزْمانِ وَالْاَيّامِ، عَزَّ سُلْطانُكَ عِزّاً لا حَدَّ
گذشته، و زمانها و روزهاى سپرى شده باقى است، فرمانروایى و حکومتت چنان غالب است که اول آن
لَهُ بِاَوَّلِيَّةٍ، وَ لا مُنْتَهى‏ لَهُ بِاخِرِيَّةٍ، وَاسْتَعْلى‏ مُلْكُكَ عُلُوّاً
را حدى، و آخر آن را نهایتى نیست، و پادشاهیت چنان بلند پایه است که همه چیز از دسترسى
سَقَطَتِ‏الْاَشْيآءُ دُونَ بُلُوغِ اَمَدِهِ، وَلايَبْلُغُ اَدْنى‏ مَااسْتَاْثَرْتَ
به قلّه آن فرومانده است، و دورترین توصیف واصفان به پایین‏ترین مرتبه از بلندى
بِهِ مِنْ ذلِكَ اَقْصى‏ نَعْتِ النَّاعِتينَ، ضَلَّتْ فيكَ الصِّفاتُ،
و رفعتى که به خود اختصاص داده‏اى نمى‏رسد، اوصاف در مقام وصفت سرگشته‏اند،
وَ تَفَسَّخَتْ دُونَكَ‏النُّعُوتُ، وَ حارَتْ فى كِبْرِيآئِكَ لَطآئِفُ
و تعریف‏ها در پاى حضرتت از هم گیسخته‏اند، و در عرصه‏گاه کبریائیت دقیق‏ترین
الْاَوْهامِ، كَذلِكَ اَنْتَ اللَّهُ الْاَوَّلُ فى اَوَّلِيَّتِكَ، وَ عَلى‏ ذلِكَ
تصورات سرگردانند، تو اى خداى ازلى در ازلیتت اینچنین بوده‏اى، و دائم و جاودان
اَنْتَ دآئِمٌ لاتَزُولُ، وَ اَنَا الْعَبْدُ الضَّعيفُ عَمَلاً، الْجَسيمُ
بر این مرحله خواهى بود، و منم آن بنده با عمل اندک، و آرزوى
اَمَلاً، خَرَجَتْ مِنْ يَدى اَسْبابُ الْوُصُلاتِ اِلاّ ما وَصَلَهُ
بسیار، که وسائل پیوند با تو از کفم بیرون رفته مگر آنچه رحمتت آن را
رَحْمَتُكَ، وَ تَقَطَّعَتْ عَنّى عِصَمُ الْامالِ اِلاّ ما اَنَا مُعْتَصِمٌ
متصل نموده، و رشته‏هاى امیدم از من گسسته مگر آنچه از
بِهِ مِنْ عَفْوِكَ، قَلَّ عِنْدى ما اَعْتَدُّ بِهِ مِنْ طاعَتِكَ، وَ كَثُرَ عَلَىَّ
عفو تو که به آن چنگ زده‏ام، طاعتى که به حساب آورم اندک، و معصیتى که به آن
مااَبُوءُ بِهِ‏مِنْ مَعْصِيَتِكَ، وَلَنْ يَضيقَ عَلَيْكَ عَفْوٌ عَنْ عَبْدِكَ
اعتراف کنم بسیار است، و عفو و بخشش از بنده‏ات بر تو سخت نیاید اگر چه بد
وَ اِنْ اَسآءَ، فَاعْفُ عَنّى. اَللَّهُمَّ وَ قَدْ اَشْرَفَ عَلى‏ خَفايَا
کرده باشد، پس مرا عفو کن. بار الها دانش تو بر اعمال نهانى
الْاَعْمالِ عِلْمُكَ، وَ انْكَشَفَ كُلُّ مَسْتُورٍ دُونَ خُبْرِكَ، وَ
واقف است، و هر پوشیده‏اى در برابر آگاهیت آشکار، و
لاتَنْطَوى عَنْكَ دَقآئِقُ الْاُمُورِ، وَ لاتَعْزُبُ عَنْكَ غَيِّباتُ
دقایق امور از نظرت پنهان نیست، و رازهاى نهان از تو مخفى
السَّرآئِرِ، وَقَدِ اسْتَحْوَذَ عَلَىَّ عَدُوُّكَ الَّذِى اسْتَنْظَرَكَ لِغَوايَتى
نمى‏ماند، و همانا بر من چیره شده است دشمن تو که براى گمراه کردن من از تو فرصت خواسته و تو بنا بر مصالحى
فَاَنْظَرْتَهُ، وَ اسْتَمْهَلَكَ اِلى‏ يَوْمِ الدّينِ لِاِضْلالى فَاَمْهَلْتَهُ،
فرصتش دادى، و براى منحرف کردن من تا روز قیامت از تو مهلت خواسته و تو مهلتش دادى،
فَاَوْقَعَنى وَقَدْ هَرَبْتُ اِلَيْكَ مِنْ صَغآئِرِ ذُنُوبٍ مُوبِقَةٍ، وَكَبآئِرِ
پس این دشمن غدّار مرا به زمین زد در حالى که از گناهان کوچک هلاک کننده، و معصیت‏هاى
اَعْمالٍ مُرْدِيَةٍ، حَتّى‏ اِذا قارَفْتُ مَعْصِيَتَكَ، وَ اسْتَوْجَبْتُ
بزرگ تباه‏کننده به سوى تو گریختم، تا چون دچار معصیت تو شدم، و بر اثر کوشش
بِسُوءِ سَعْيى سَخَطَتَكَ، فَتَلَ عَنّى عِذارَ غَدْرِهِ، وَ تَلَقّانى
زشتم مستحق خشم تو گشتم، عنان حیله و تزویر خود را از من بازگردانید، و با کلمه کفر خود
بِكَلِمَةِ كُفْرِهِ، وَ تَوَلَّى الْبَرآئَةَ مِنّى، وَ اَدْبَرَ مُوَلِّياً عَنّى،
با من روبرو شد، و از من بیزارى جست، و به من پشت کرده به راه افتاد،
فَاَصْحَرَنى لِغَضَبِكَ فَريداً، وَ اَخْرَجَنى اِلى‏ فِنآءِ نَقِمَتِكَ
و مرا در معرض خشم تو تنها گذاشت، و در عرصه‏گاه انتقام تو
طَريداً، لاشَفيعٌ يَشْفَعُ لى‏اِلَيْكَ، وَ لا خَفيرٌ يُؤْمِنُنى عَلَيْكَ،
رها ساخت، نه کسى از من به درگاهت شفاعت کند، و نه پناه دهنده‏اى در برابرت امانم دهد،
وَ لا حِصْنٌ يَحْجُبُنى عَنْكَ، وَ لا مَلاذٌ اَلْجَاُ اِلَيْهِ مِنْكَ. فَهذا
و نه هیچ دژ استوارى مرا از تو مانع نگردد، و نه پناهگاهى هست که از تو به آن پناه برم. اینک در
مَقامُ الْعآئِذِ بِكَ، وَ مَحَلُّ الْمُعْتَرِفِ لَكَ، فَلايَضيقَنَّ عَنّى
مقام پناه‏آورنده به تو، و اقرار کننده به گناه ایستاده‏ام، پس مباد که فضل تو از من
فَضلکَ, وَلايَقصرَن دوني عَفوکَ, وَلااکن اَخيَبَ عٍبادٍکَ
تنگی گیرد, و عفو و بخششت از من کوتاه آید، و مباد که من زیانمندترین بندگان
التّآئِبينَ، وَ لا اَقْنَطَ وُفُودِكَ الْامِلينَ، وَ اغْفِرْ لى، اِنَّكَ
توبه‏کارت، و ناامیدترین کسانى باشم که بر خوان نعمتت نشسته‏اند، و مرا بیامرز، که تو
خَيْرُ الْغافِرينَ. اَللَّهُمَّ اِنَّكَ اَمَرْتَنى فَتَرَكْتُ، وَ نَهَيْتَنى فَرَكِبْتُ،
بهترین آمرزندگانى. الهى مرا فرمان دادى و من فروگذاشتم، و مرا نهى کردى و من مرتکب شدم،
وَ سَوَّلَ لِىَ الْخَطآءَ خاطِرُ السُّوءِ فَفَرَّطْتُ، ولااَسْتَشْهِدُ
و اندیشه سوء گناه را در نظرم آراست پس تقصیر کردم، نه روزى را
عَلى‏ صِيامى نَهاراً، وَ لا اَسْتَجيرُ بِتَهَجُّدى لَيْلاً، وَ لاتُثْنى
به روزه‏گرفتنم گواه مى‏گیرم، و نه به بیدارى شبى پناه مى‏گیرم، و نه سنّتى را برپا داشته‏ام
عَلَىَّ بِاِحْيآئِها سُنَّةٌ، حاشى‏ فُرُوضِكَ الَّتى مَنْ ضَيَّعَها هَلَكَ،
تا از من به خوبى یاد کند، جز واجبات تو که هر کس آنها را ضایع کند هلاک شود کارى نکرده‏ام،
وَ لَسْتُ اَتَوَسَّلُ اِلَيْكَ بِفَضْلِ نافِلَةٍ مَعَ كَثيرِ ما اَغْفَلْتُ مِنْ
و نه نافله‏اى بجاى آورده‏ام تا به سبب آن دست توسّل به تو زنم در صورتى که بسیارى از
وَظآئِفِ فُرُوضِكَ، وَ تَعَدَّيْتُ عَنْ مَقاماتِ حُدُودِكَ اِلى‏
شروط واجبات را به غفلت فروگذاشته‏ام، و از حدود و مقرّرات تو تجاوز کرده پرده
حُرُماتٍ انْتَهَكْتُها، وَ كَبآئِرِ ذُنُوبٍ اجْتَرَحْتُها، كانَتْ
حرمت‏هایى را دریده‏ام، و گناهان بزرگى مرتکب شده‏ام، که فقط
عافِيَتُكَ لى مِنْ فَضآئِحِها سِتْراً. وَ هذا مَقامُ مَنِ‏اسْتَحْيى‏ لِنَفْسِهِ
عافیت تو در برابر رسواییهایم بر من پرده پوشیده است. و این جایگاه کسى است که به خاطر خود
مِنْكَ، وَ سَخِطَ عَلَيْها وَ رَضِىَ عَنْكَ، فَتَلَقَّاكَ بِنَفْسٍ
از تو شرمگین، و بر خود خشمگین و از تو خشنود است، پس با دلى
خاشِعَةٍ، وَ رَقَبَةٍ خاضِعَةٍ، وَ ظَهْرٍ مُثْقَلٍ مِنَ الْخَطايا، واقِفاً
شکسته، و گردنى فروافکنده، و پشتى از گناهان گرانبار و خمیده با تو روبرو شده، در میان
بَيْنَ الرَّغْبَةِ اِلَيْكَ وَ الرَّهْبَةِ مِنْكَ، وَ اَنْتَ اَوْلى‏ مَنْ رَجاهُ،
بیم و امیدِ به تو ایستاده، و تو شایسته‏تر کسى هستى که به او امید ورزد،
وَاَحَقُّ مَنْ‏خَشِيَهُ وَاتَّقاهُ. فَاَعْطِنى يارَبِّ مارَجَوْتُ،وَامِنّى
و سزاوارتر کسى هستى که از او بترسد و پروا کند. الهى پس آنچه را امید دارم به من بخشش، و از آنچه
ما حَذِرْتُ، وَعُدْ عَلَىَّ بِعآئِدَةِ رَحْمَتِكَ، اِنَّكَ اَكْرَمُ الْمَسْئُولينَ.
مى‏ترسم ایمنم فرما، و رحمتت را شامل حالم کن، که تو کریم‏ترین کسى هستى‏که از او درخواست شود.
اَللَّهُمَّ وَ اِذْ سَتَرْتَنى بِعَفْوِكَ، وَ تَغَمَّدْتَنى بِفَضْلِكَ فى دارِ
بار الها اکنون که مرا به پرده عفو خود پوشاندى، و در این جهان
الْفَنآءِ بِحَضْرَةِ الْاَكْفآءِ، فَاَجِرْنى مِنْ فَضيحاتِ دارِ الْبَقآءِ
فانى در معرض دید همدوشان غرق بخشش خود نمودى، پس مرا از رسواییهاى جهان باقى
عِنْدَ مَواقِفِ الْاَشْهادِ مِنَ الْمَلآئِكَةِ الْمُقَرَّبينَ، وَ الرُّسُلِ
در برابر حضار و بینندگان از فرشتگان مقرّب، و پیامبران
الْمُكَرَّمينَ، وَالشُّهَدآءِ وَ الصّالِحينَ، مِنْ جارٍ كُنْتُ اُكاتِمُهُ
گرامى، و شهدا و صالحین پناه ده، از همسایه‏اى که زشتیهایم را از او
سَيِّئاتى، وَ مِنْ ذى رَحِمٍ كُنْتُ اَحْتَشِمُ مِنْهُ فى سَريراتى،
مى‏پوشاندم و از خویشاوندى که در کارهاى پنهانى خود از او شرم مى‏داشتم،که – الهى –
لَمْ اَثِقْ بِهِمْ رَبِّ فِى السَّتْرِ عَلَىَّ، وَ وَثِقْتُ بِكَ رَبِّ فِى الْمَغْفِرَةِ
به پرده‏پوشى ایشان اعتماد نداشتم، و به تو اطمینان کردم اى خداى من، که مرا ببخشى،
لى، وَ اَنْتَ اَوْلى‏ مَنْ وُثِقَ بِهِ، وَ اَعْطى‏ مَنْ رُغِبَ اِلَيْهِ، وَ
وتوسزاوارکسى‏هستى‏که‏به‏او اعتمادشود، وبخشنده‏ترکسى هستى‏که‏به‏او روى‏آورده شود، و
اَرْاَفُ مَنِ اسْتُرْحِمَ، فَارْحَمْنى. اَللَّهُمَّ وَ اَنْتَ حَدَرْتَنى
مهربان‏تر کسى هستى که مهرش خواسته شود، پس بر من رحمت آر. الهى تو مرا به صورت
مآءً مَهيناً مِنْ صُلْبٍ مُتَضآئِقِ الْعِظامِ، حَرِجِ الْمَسالِكَ، اِلى‏
آبى کم‏ارزش از پشتى که استخوانهایش درهم فشرده، و راههایش بس تنگ است، به تنگناى
رَحِمٍ ضَيِّقَةٍ سَتَرْتَها بِالْحُجُبِ، تُصَرِّفُنى حالاً عَنْ حالٍ،
رحم که آن را به پرده‏هاپوشیده‏اى سرازیر کردى، در حالى که مرا از مرحله‏اى به مرحله دیگر گرداندى،
حَتَّى انْتَهَيْتَ بى اِلى‏ تَمامِ الصُّورَةِ، وَ اَثْبَتَ‏فِىَّ الْجَوارِحَ، كَما
تا وقتى که به کمال صورت رساندى، و اعضاء را در پیکر من برقرار نمودى، همان‏گونه
نَعَتَّ فى كِتابِكَ: نُطْفَةً ثُمَّ عَلَقَةً ثُمَّ مُضْغَةً ثُمَّ عَظْماً ثُمَّ
که «در کتابت وصف فرمودى: نطفه، سپس علقه، آنگاه مضغه، سپس استخوان‏بندى، و بعد استخوانها را
كَسَوْتَ الْعِظامَ لَحْماً، ثُمَّ اَنْشَاْتَنى خَلْقاً اخَرَكَما شِئْتَ،
به گوشت پوشاندى، و آنگاه مرا بدان‏گونه که خواستى به مرحله‏اى دیگر از آفرینش درآوردى،
حَتّى‏ اِذَا احْتَجْتُ اِلى‏ رِزْقِكَ، وَ لَمْ اَسْتَغْنِ عَنْ غِياثِ
تا آنجا که وقتى به روزى تو نیاز پیدا کردم، و از یارى احسانت بى‏نیاز
فَضْلِكَ، جَعَلْتَ لى قُوتاً مِنْ فَضْلِ طَعامٍ وَ شَرابٍ اَجْرَيْتَهُ
نبودم، برایم روزى فراهم نمودى، از زیادى آن مقدار خوردنى و آشامیدنى
لِأَمَتِكَ الَّتى‏اَسْكَنْتَنى جَوْفَها، وَ اَوْدَعْتَنى قَرارَ رَحِمِها. وَلَوْ
کنیزت که مرا در اندرونش جاى دادى و در رحم او به ودیعت سپردى، و اگر
تَكِلُنى – يا رَبِّ- فى تِلْكَ الْحالاتِ اِلى‏ حَوْلى،اَوْ تَضْطَرُّنى اِلى‏
مرا -اى خداى من- در چنین حالات به‏تدبیر خویشم وا مى‏گذاشتى، یا ناچارم مى‏کردى که از نیروى خود
قُوَّتى، لَكانَ الْحَوْلُ عَنّى مُعْتَزِلاً، وَ لَكانَتِ الْقُوَّةُ مِنّى بَعيدَةً،
بهره‏گیرم، همانا که توان راهیابى به هدف از من کناره مى‏گرفت، و نیرو و قوّت از من دور مى‏شد،
فَغَذَوْتَنى بِفَضْلِكَ غِذآءَ الْبَرِّ اللَّطيفِ، تَفْعَلُ ذلِكَ بى
پس به فضل و احسانت چون شخصى نیکوکار و دلسوز به من غذا دادى، و آنهمه لطف را از سر تفضل تا بدین پایه
تَطَوُّلاً عَلَىَّ اِلى‏ غايَتى هذِهِ، لا اَعْدَمُ بِرَّكَ، وَ لا يُبْطِى‏ءُ – بى
که رسیده‏ام همچنان درباره‏ام بجا مى‏آورى، از خیرت محروم نمى‏گردم، و خوبى اِنعامت
حُسْنُ صَنيعِكَ، وَ لاتَتَاَكَّدُ مَعَ ذلِكَ ثِقَتى، فَاَتَفَرَّغَ لِما هُوَ
درباره‏ام به تأخیر نمى‏افتد، و با این وجود اعتمادم به تو محکم نمى‏شود، تا کوشش خود را در کارى
اَحْظى‏ لى عِنْدَكَ، قَدْ مَلَكَ الشَّيْطانُ عِنانى فى سُوءِ الظَّنِّ
که برایم نزد تو سودمندتر است به‏کار برم، شیطان مهارم را در بدبینى
وَ ضَعْفِ الْيَقينِ، فَاَنَا اَشْكُو سُوءَ مُجاوَرَتِهِ لى، وَ طاعَةَ
و ضعف یقین به دست گرفته، از این رو از بدرفتارى او و پیروى نفسم از این موجود خطرناک
نَفْسى لَهُ، وَ اَسْتَعْصِمُكَ مِنْ مَلَكَتِهِ، وَ اَتَضَرَّعُ اِلَيْكَ فى
شکایت دارم، و از چیرگى او بر خودم از تو پناه مى‏جویم، و به تو زارى مى‏کنم تا
صَرْفِ كَيْدِهِ عَنّى، وَاَسْئَلُكَ فى‏اَنْ تُسَهِّلَ اِلى‏ رِزْقى سَبيلاً.
مکر او را از من بگردانى، و از تو مى‏خواهم که براى به‏دست آوردن روزى راهى آسان فرارویم قرار دهى.
فَلَكَ الْحَمْدُ عَلَى ابْتِدآئِكَ بِالنِّعَمِ الْجِسامِ، وَ اِلْهامِكَ الشُّكْرَ
پس حمد تو را بر آنکه نعمت‏هاى بزرگ را آغاز نمودى، و شکر
عَلَى الْاِحْسانِ وَ الْاِنْعامِ. فَصَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ الِهِ، وَ سَهِّلْ
بر احسان و انعام را الهام فرمودى. پس بر محمد و آلش درود فرست، و روزیم را بر من
عَلَىَّ رِزْقى، وَ اَنْ تُقَنِّعَنى بِتَقْديرِكَ لى، وَ اَنْ تُرْضِيَنى
آسان کن، و مرا به اندازه‏اى که برایم مقرر کرده‏اى قانع ساز، و
بِحِصَّتى فيما قَسَمْتَ لى، وَ اَنْ تَجْعَلَ ما ذَهَبَ مِنْ جِسْمى
به سهم خودم در آنچه قسمتم کرده‏اى خشنود کن، و آنچه از جسم
وَ عُمْرى فى سَبيلِ طاعَتِكَ، اِنَّكَ خَيْرُ الرّازِقينَ. اَللَّهُمَّ
و عمرم صرف شده در راه طاعت خود به حساب آر، که تو بهترین روزى دهندگانى. الهى
اِنّى اَعوُذُ بِكَ مِنْ نارٍ تَغَلَّظْتَ بِها عَلى‏ مَنْ عَصاكَ، وَ تَوَعَّدْتَ
به تو پناه مى‏برم از آتشى که به سبب آن بر هر که تو را معصیت نموده سخت‏گرفته‏اى، و هر که را روى
بِها مَنْ صَدَفَ عَنْ رِضاكَ، وَ مِنْ نارٍ نُورُها ظُلْمَةٌ، وَ هَيِّنُها
از خشنودیت گردانده وعده عذاب داده‏اى، و از آتشى که نورش تاریکى، و ملایمش
اَليمٌ، وَ بَعيدُها قَريبٌ، وَ مِنْ نارٍ يَاْكُلُ بَعْضَها بَعْضٌ، وَ
دردناک، و دورش نزدیک است، و از آتشى که بعضى از آن بعض دیگر را مى‏خورد، و
يَصُولُ بَعْضُها عَلى‏ بَعْضٍ، وَ مِنْ نارٍ تَذَرُ الْعِظامَ رَميماً، وَ
بخشى بر بخش دیگر حمله مى‏برد، و از آتشى که استخوان را مى‏پوساند، و
تَسْقى اَهْلَها حَميماً، وَمِنْ نارٍ لاتُبْقى عَلى‏ مَنْ تَضَرَّعَ اِلَيْها،
ساکنین خود را از آب جوشان سیراب مى‏کند، و از آتشى که بر زارى‏کنندگان رحم نمى‏آورد،
وَ لا تَرْحَمُ مَنِ اسْتَعْطَفَها، وَ لاتَقْدِرُ عَلَى التَّخْفيفِ عَمَّنْ
و به کسى‏که از او مهر جوید مهر نمى‏ورزد، و داراى آن قدرت نیست که از رنج کسى که نزد او
خَشَعَ لَها وَ اسْتَسْلَمَ اِلَيْها، تَلْقى‏ سُكَّانَها بِاَحَرِّ ما لَدَيْها مِنْ
فروتنى مى‏کند و در مقابلش سر تسلیم به زیر مى‏آورد بکاهد، آتشى که با ساکنین خود با
اَليمِ‏النَّكالِ وَ شَديدِالْوَبالِ. وَاَعُوذُ بِكَ مِنْ‏عَقارِبِهَا الْفاغِرَةِ
دردناکترین عذاب و سخت‏ترین وبال برخورد مى‏کند. و به تو پناه مى‏برم از عقربهاى دهان
اَفْواهُها، وَ حَيّاتِهَا الصّالِقَةِ بِاَنْيابِها، وَ شَرابِهَا الَّذى يُقَطِّعُ
گشوده‏اش، و مارهاى نیش‏زننده‏اش، و از آشامیدنیش که
اَمْعآءَ وَ اَفْئِدَةَ سُكّانِها، وَ يَنْزِعُ قُلُوبَهُمْ. وَ اَسْتَهْديكَ لِما
امعاء و احشاء ساکنین خود را پاره پاره مى‏کند، و دلهایشان را برمى‏کَند. و راهنمایى تو را به آنچه
باعَدَ مِنْها، وَ اَخَّرَ عَنْها. اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ الِهِ، وَ
مرا از آن آتش دور سازد و عقب اندازد خواستارم. بار خدایا بر محمد و آلش دورد فرست، و
اَجِرْنى مِنْها بِفَضْلِ رَحْمَتِكَ، وَ اَقِلْنى عَثَراتى بِحُسْنِ
مرا به فضل و رحمت خود از آن آتش پناه ده، و به حسن چشم‏پوشیت از لغزشهایم
اِقالَتِكَ، وَ لا تَخْذُلْنى يا خَيْرَ الْمُجيرينَ. اَللَّهُمَّ اِنَّكَ تَقِى
درگذر، و مرا اى بهترین پناه دهندگان خوار مساز. الهى، تو بندگانت را از ناخوشایند
الْكَرِيهَةَ، وَ تُعْطِى الْحَسَنَةَ، وَ تَفْعَلُ ما تُريدُ، وَ اَنْتَ عَلى‏ كُلِّ
حفظ مى‏کنى، و خوبى را عطا مى‏کنى، و هر چه بخواهى بجا مى‏آورى، و تو بر هر
شَىْ‏ءٍ قَديرٌ. اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ الِهِ اِذا ذُكِرَ الْاَبْرارُ،
چیز توانایى. الهى بر محمد و آلش درود فرست هر گاه که یاد نیکان شود،
وَ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ الِهِ مَا اخْتَلَفَ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ، صَلوةً
و بر محمد و آلش درود فرست تا زمانى که شب و روز در رفت و آمدند، چنان درودى
لايَنْقَطِعُ مَدَدُها، وَ لايُحْصى‏ عَدَدُها، صَلوةً تَشْحَنُ
که پایان نپذیرد، و به حساب درنیاید، درودى که فضا را
الْهَوآءَ، وَ تَمْلَأُ الْاَرْضَ وَ السَّمآءَ، صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ حَتّى‏
آکنده کند، و زمین و آسمان را پر کند، خداى بر حضرتش درود فرستد تا زمانى که
يَرْضى‏، وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ بَعْدَ الرِّضا، صَلوةً لا حَدَّ لَها
خشنود گردد، و خداى بر او و آلش درود فرستد پس از آن خشنودى، درودى که
وَ لامُنْتَهى‏، يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ.
هیچ مرز و پایانى ندارد، اى مهربان‏ترین مهربانان.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا