جلسه ۳ شرح دعای ابوحمزهثمالی سال ۱۴۳۰
موضوع: جلسه ۳ شرح دعای ابوحمزه ثمالی، سال ۱۴۳۰ ه.ق
سخنران: حضرت آیت الله حاج سیّد محمّد محسن حسینی طهرانی
متن:
جلسه ۳ رمضان ۱۴۳۰
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
اذَا رَأیتُ مَولاى ذُنُوبِى فَزِعتُ، وَ اذَا رَأیتُ کَرَمَکَ طَمِعتُ، وقتى که به گناهان خودم نگاه کنم اى مولاى من و صاحب اختیار من به فزع و لرزه مىافتم و وقتى که به کرم تو نگاه کنم و بزرگوارى تو نگاه کنم و به لطف و عنایت تو نگاه کنم به طمع و میل و رغبت به سوى نعمتهاى تو در من پیدا مىشود.
دیشب و شبهاى گذشته خدمت رفقا عرض شد که امام علیهالسّلام گرچه داراى مقام عصمت است و لازمه عصمت، عدم صدور خطا فرضا عن المعصیه و الذنب تا چه برسد به این که گناه و فعل حرامىاز امام علیهالسّلام صادر بشود، امام داراى مقام عصمت است و کسى که به مرتبه عصمت برسد صدور خطا از او متمشى نیست، یعنى امتناع صدور خطا و گناه از فردى است که به مرتبه عصمت رسیده است هر کسى مىخواهد باشد چه امام باشد چه غیر امام باشد مثل اولیاء الهى البته نه این اولیاى الهى که امروزه در هر دهان و کتاب و هر کوچه و بازارى مطرح است و دیگر به هر فرد و شخصى اولیاءالهى گفته مىشود، به هر کسى عارف مىگویند، به هر شخصى که ….
من یادم هست در جایى بودم فردى صحبت مىکرد از یک فردى در خطبههاى نماز جمعه، خطیب بود در یکى از شهرستانها و حالا ما این مسئله را نسبت نمىدهیم که قصد و غرضى داشته، بالاخره خدا عالم به قلوب است چرا ما بیاییم چیزى را که یقین نداریم بخواهیم مطرح کنیم؟ مرحوم آقا در نماز جمعه شرکت مىکردند در قبل از کسالتشان، همان کسالت قلبى بود که بعد آقایان گفتند که شرکت در نماز جمعه براى شما خوب نیست و فشار مىآورد و صحیح نیست که در معرض ازدحام و گرما و این طور مسائل قرار بگیرید بله ایشان شرکت داشتند و ما در خدمت ایشان بودیم که به نماز جمعه رفته بودیم و این را هم خدمتتان عرض کنم که مرحوم آقا نسبت به شرکت در نماز جمعه در آن زمان، زمانهاى سابق خیلى اهتمام داشتند خیلى، و من آن انبساط و بهجت و انتزاعى را که از ایشان مشاهده مىکردم براى آمدن روز جمعه و شرکت در نماز جمعه هیچ گاه از یادم نمىرود که ایشان مثلا یک روز، روز چهارشنبه ما خدمت ایشان بودیم در تهران در آن موقع نماز جمعه دانشگاه بود ما رفتیم نماز جمعهکه در بهشت زهرا بود به امامت آیهالله منتظرى بله به امامت ایشان بود که ما رفتیم در آن جا و شرکت کردیم و بسیار نماز جمعه باحالى بود یادم هست روز گرمى بود خیلى روز روز گرمى بود و ایشان هم معلوم بود که در تب و تاب بودند و ما مسافتى زیادى را پیاده رفتیم براى شرکت در نماز جمعه، در نماز جمعه دانشگاه هم در آن زمان همین آقاى منتظرى مىخواندند گاه گاهى هم آیهالله خامنهاى مىخواندند در همان دانشگاه و ایشان هم آن زمان خیلى مشتاق بودند حتى بعد از اینکه به
مشهد مشرف شدند چه در ایام زمستان که نماز جمعه در خود مسجد گوهرشاد و حرم مطهر بود و چه در بیرون مشهد که جایى بود که مصلى مىگفتند و مسافتى را بیرون مشهد بود البته کنار شهر بود که در تابستانها هم آن جا برگزار مىشد و ایشان مىرفتند و خیلى به نماز جمعه اهتمام داشتند و اصلا عجیب بود آن حال و هوا و اى کاش این رساله نماز جمعه ایشان” صلاه الجمعه” به فارسى ترجمه مىشد، من که نمىتوانم، از من بر نمىآید ولى اگر رفقا و دوستان این رساله را ترجمه کنند در آن جا مطالبى است، خود بنده که حواشى زدم در همین رساله مرحوم آقا در آن جا گفتهام که شرایط نماز جمعه چه باید باشد شرایط خطیب چه باید باشد، مطالبى که مىگوید چه باید باشد، و مسائل چه باید باشد و اى کاش به این مطالب عمل مىشد و در دسترس همه قرار مىگرفت، متأسفانه یکى از مسائل نگران کننده ما جماعت حوزه و فضلا این است که به متون عربى خیلى تمایلى نشان نمىدهیم و مىخواهیم هر چه بهتر متون راحتتر باشد و سلیستر باشد و فارسى باشد و اگر این رساله ایشان به فارسى نوشته شده بود و خود تزییلات ما هم فارسى بود شاید زودتر افراد و مردم نسبت به مطالب او توجه مىکردند و مطالبى در آن جا هست که خیلى به جا است که ائمه جمعه حتما این رساله صلاه الجمعه مرحوم آقا را بخوانند و به آن عمل کنند تا اینکه حال و هواى نماز جمعه تغییر پیدا کند و حال و هواى جنبه ملکوتى غلبه کند.
یکى از مسائلى که بنده در آن جا نوشتم در همان نماز جمعه این است که خطیب نماز جمعه باید جنبه ملکوتى این حضور را بر جنبه سیاسى ترجیح بدهد الان برداشتى که ما مردم و به طور کلى افراد اجتماع مملکت از نماز جمعه دارند یک برداشت سیاسى است همه مىآیند این طور تصور مىکند، واقعا هم همین طور است آن گونه که مشاهده مىکنیم نماز جمعه جنبه سیاسى دارد بله دارد و باید هم داشته باشد در نماز جمعه باید مردم از مسائل سیاسى اطلاع پیدا کنند از مسائل سیاسى واقعى باید مردم اطلاع پیدا کنند، واقعى و حقیقى، از آنها باید مردم اطلاع پیدا کنند و هر چه اطلاعاتشان بیشتر باشد درکشان بالاتر مىرود عملشان صحیحتر مىشود، فعلشان صحیحتر مىشود، وظیفه حاکم اسلام است،- این را خیلى باید دقت کنیم- یک وظیفه مهمى که حاکم اسلام نسبت به امت اسلامى دارد این است که سطح فکر و سطح عقول و معرفت جامعه اسلامى را باید بالا ببرد و به مردم بینش بدهد و این بینش دادن آمپول نیست که تزریق کنند و قرص نیست که هر ۸ ساعت یک بار بخورید! بینش دادن به افراد یعنى مردم را از نقطه نظر جریانات و مسائل سیاسى که در دور و بر آنها مىگذرد، نه گزینشى، بلکه واقعى مطلع کند، گزینشى نه، سه تا را نگویند یکى را بگویند، این رشد نیست این در یک چهارچوب محصور کردن است و در یک فضاى بسته قرار دادن است فایدهاى ندارد، آن چه را که واقع است، واقع و آن چه را که حق است آن را باید با مردم در میان گذاشت و در حکومت اسلام باید باور را به مردم ارزانى
داشت، اعتماد را باید به مردم هدیه داد، مردم اعتماد کنند به مطالبى که مطرح مىشود، به مسائلى که از دور و بر آنها مىگذرد، به جریاناتى که هست اعتماد کنند و خوب ببینید کِى این مردم به این اعتماد مىرسند آن وقتى که دم شتر به زمین برسد! کى مردم به آن اعتماد واقعى به آن اعتماد حقیقى …
آقا الان این ستون چیست؟ آیا این ستونى که در مقابل من است پلاستیک است؟ کائوچو است؟ فولاد است؟ پنبه است؟ فرض کنید که پنبه است، سقف روى پنبه ایستاده است؟ جنس این ستون چیست؟ من باید بیایم آن چه را که هست براى فرد توضیح بدهم: این ستون عبارت است از یک آهنى که این آهن این قدر قطر و این قدر طول دارد و این قدر ضخامت و استحکام دارد و اطراف آن سیمان و گچ و آهک و سنگ است و به این شکل درآمده است، درست، این مىشود اعتماد سازى، فضاى ایجاد اعتماد، این وظیفه حکومت اسلامى است ایجاد اعتماد و باور اجتماعى آن وقت ببیند چه قدر مسئله فرق مىکند، چه قدر از مشکلات حل مىشود، این مشکلاتى که باید گرههایش را با دندان باز کرد … اصلا گره سفت خودش باز مىشود، چرا؟ چون باور وجود دارد، اعتماد وجود دارد، وقتى که اعتماد وجود داشت این شخص نمىآید قایم موشک بازى کند، شخص که نمىآید دور بزند، شخص که نمىآید فرض کنید که یک چیزى بگوید و یکى نگوید، شخص که نمىآید دو تا را براى خودش نگهدارد و یکیش را مطرح کند، خوب اعتماد دارد، مسئله همین است چه کنیم؟ مطلب همین است وضع ما همین است، اوضاع ما همین است، شرایط همین است، مسائلى که در اطراف ما است همین است، شماى مردم بگویید چه کنیم؟ بفرمایید این کار، این کار، …. خیلى راحت حالا اگر اعتماد نباشد از آن طرف مىشود و مشکل درست مىشود … کلاف سردرگمى به وجود بیاید یکى به سر یکى به سینه، که چه؟ این قضایا و مسائل حل بشود!
در نمازجمعه باید به مسائل سیاسى رسیدگى شود مسائل سیاسى به دور از هوى، به دور از باندبازى، به دور از حزب گرایى، به دور از انتساب به یک جا و دورى از جاى دیگر، به دور از مسائل و منافع گروهى و شخصى به دور از منافع صنفى به دور از رجحانها و ترجیحات اعتبارى، یک دسته براى خودشان رجحانى براى خودشان قرار بدهند، مرتبهاى قرار بدهند، یک سروگردن بالاتر از بقیه مردم قرار بدهند، نخیر در حکومت اسلامى بین روحانى و بین غیر روحانى تفاوتى نیست، همه مسلمانند همه بنده خدا هستند و همه پیش خدا معزز و محترم هستند إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ، نه اعلمکم!، نه ان اکرمکم عند الله افضلکم!، ان اکرمکم عندالله روحانیکم! نه، این چیزها را در قرآن نداریم این خبرها نیست، نسبت به این قضیه خیلى حساسیت نداشته باشید، اتقکم، آنکس که تقوى بیشترى دارد، آنکس که صداقت در عمل او بیشتر است، آنکس که صفا و اخلاصش در عمل بیشتر است، آن، ان اکرمکم عند الله
تمام شد روحانى براى خودش یک وظیفه دارد،- ما در اسلام روحانى نداریم ما عالم دینى داریم روحانى براى نصارا است که بیخود در اسلام آمده است ما روحانى نداریم عالم داریم عالم دینى داریم قائد داریم- بنابراین این مطلب دقیق است در حکومت اسلامى تمام افراد مملکت مثل دانههاى یک شانه مىمانند و این فقط حرف نیست که از گلوى بنده و دهان بنده در بیاید واقع مسئله همین است و باید با این دیدگاه در جامعه اسلامى زندگى کرد، با این دیدگاه در جامعه اسلامى انسان باید امور خود و تصرفات خود را ترویج کند، با این دیدگاه، نباید تفاوتى باشد در هیچ قسمت و در هیچ فردى مگر در مسئله تقوى که آن هم به خدا مربوط است و بنده و شما از تقواى مردم سر در نمىآوریم. آنکس که باید سر در بیاورد فقط امام زمان است، و غیر از امام زمان آن اولیاى الهى هستند که مىدانند در بواطن چه مىگذرد و در خفایا و اسرار و قلوب چه مىگذرد، آن چه را که ما مىبینیم فقط ظاهر است، ظاهرى که دیشب گفتم، که معلوم نیست که این ظاهر فردا سر از کجا در بیاورد! الحمدلله ما در این دنیا خوبیم، ما در این مدتِ دهها سالى که از عمرمان مىگذرد حوادث متفاوتى دیدیم، در زمان طفولیت، در زمان نوجوانى، در زمان جوانى و در این زمانه که به من پیر مىگویید یا جوان مىگویید (مزاح) و این بسته به تشخیص شماست که چه قضاوت کنید، مىگویند دل باید جوان باشد، درست است آقا، بقیه مسائل قابل توجه نیست در این مدت ما همه جور دیدیم، همه صنف دیدیم، همه قسم دیدیم، همه شکل دیدیم، همه نوع دیدیم، همه جور تظاهر دیدیم، همه جور اقبال دیدیم، همه جور ادبار دیدیم، همه جور دیدیم دیگر، بالاخره در ارتباطمان با افراد، با مردم و با اشخاص همه را دیدیم آن چه را که براى ما بود این بود که حرکت در غیر مسیر عرفاى الهى و اولیاى خدا جز خسارت و هلاکت و بوار دنیا و آخرت نصیب انسان نمىکند این تجربهاى بود که به دست آمد براى ما در طول این سالیان متمادى با افراد مختلف از اصناف مختلف و با مسائل مختلف.
در نماز جمعه سیاست باید براى مردم باز شود مردم نسبت به جریاناتى که در آن مىگذرد مطلع باشند، دسیسههاى دشمنان اسلام که در کمین از بین بردن کیان اسلام نشستهاند باید براى مردم شفاف بیان بشود، براى مردم باید روشن بشود، جورى باید صحبت شود که مردم احساس تمایل به این طرف و آن طرف در قضاوتها مشاهده نکنند و واقع را کما هو هو باید ببینند نسبت به مسائل مختلف نباید حکومت اسلام دوگونه بازى داشته باشد و دو جور سیاست داشته باشد، در یک جا یک جور عمل کند و در یک جا جور دیگر عمل کند، اگر قرار است مسلمانها در یک جا کمک شوند، به مسلمانها در جاى دیگر هم همان جور باید کمک شود همان غذا باید باشد، همان سیاست باید رعایت بشود، اگر قرار بر این است دشمنى در کمین براى از بین بردن کیان اسلام ایستاده باشد، دشمن بین غرب و شرق تفاوتى
نمىکند هر دو یکى است و هر دو کافر است و هر دو ملحد است و هر دوى اینها به یک قسم باید مورد توجه قرار بگیرد، ما باید رعایت انصاف و عدالت در قضاوت را در همه شوون حیات خود در مسائل مختلف به منصه ظهور باید بگذاریم و باید مردم همه دنیا نسبت به صداقت و خلوص ما باور داشته باشند و آن خلوص اسلام را که در قالب زمامداران اسلامى ظهور پیدا کرده است با تمام وجود احساس کنند و لمس کنند و خداى نکرده نباید به نحوى باشد که مسئله اختلاف و تمایز و اینها در این قیاسات و تدبیرات ما دگرگونىهاى غیرواقعى ایجاد کند. این وظیفه وظیفه خطیب است که در نماز جمعه این طور باشد.
نسبت به مسائل باید خطیب جمعه خودش یک سیاستمدار باشد، خودش باید نسبت به مسائل صاحب رأى باشد، صاحب عقیده باشد و صاحب نظر باشد هر کسى که حرف دهانش را بلد نیست بزند نباید که خطبه نماز جمعه بخواند هر کسى که داراى هوىهاى مختلف و اغراض مختلف است که انسان نمىتواند او را خطیب جمعه کند، هر کسى که چون تمایل به یک دسته دارد دلیل به انتخاب و گزینش نخواهد شد، آثارش همین است که فرض کنید که نسبت به نماز مردم بى تفاوت باشند و مردم عمل سهل بدانند و عمل عادى بداند و عملى که فرض کنید که حالا انجام شد شد، نشد نشد، حال داشتیم مىرویم، نداشتیم نمىرویم.
خطیب باید مستقلا نسبت به مسائل سیاسى اظهار نظر کند نه کاغذ به او بدهند که آقا بفرمایید، این خطیب نیست، خطیب نسبت به قضایایى که در دنیا مىگذرد خودش باید برود گوش بدهد، ببیند در دنیا چه مىگذرد، دولى که بر علیه اسلام توطئه مىکنند باید برود خودش گوش بدهد و ببیند چه مىگویند وسایل باید در اختیارش باشد، امکانات باید در اختیار او باشد و راههاى رسیدن مطالب به او باید در اختیارش باشد، شاید آن کسى که براى او مسائل را توضیح مىدهد اشتباه بکند و حدس خودش بوده باشد.
اگر مطلب را خودم بشنوم یک جور قضاوت مىکنم و اگر کسى دیگر بگوید جور دیگر قضاوت مىشود، عرض کردم خدمتتان قضیه قضیه عادى است که برداشتهاى افراد در یک قضیه بر حسب اغراض آنها متفاوت است. یک قضیه را به یک نفر بگویى یک جور برداشت مىکند به شخص دیگر بگویى جور دیگر برداشت مىکند خود من در مجلس عصر روز جمعه مرحوم آقا بودم ایشان مطلبى را راجع به قضیه اجتماعى مطرح کردند و رفتند وضو بگیرند و برگردند حدود ۲۵ نفرى در این جلسه بودند صحبت در این شد که منظور ایشان از مطلبى که بیان کردند چه بوده؟ من دیدم بسیارى از افرادى که بودند درست ۱۸۰ درجه بر خلاف نظر ایشان قضاوت مىکردند براى چه؟ همان افرادى که از نقطه
نظر فکرى و نفسى به یک جریان خاص متمایل بودند دقیقا همان افرادى بودند که برداشت متقابل داشتند، حالا اگر خودم در آن مجلس نبودم و این افراد مىآمدند و پیش من شهادت مىدادند که والله ما شنیدیم- و راست هم مىگویند دروغ هم که نمىگویند- که حضرت آقا در جلسه فرمودند در این قضیه این کار را بکنید، خوب من چه کار کنم؟ چه راهى براى من است؟ چه راهى براى من وجود دارد؟ اگر من نسبت به مبانى ایشان اطلاع نداشته باشم و معرفت نداشته باشم فریفته مىشوم و گول مىخورم.
و بعضى از مطالب است که انسان یک مرتبه اشتباه مىکند و دو مرتبه نیست، وقتى در یک واقعه بیفتد دیگر راه برگشت ندارد دیگر راه ترمیم ندارد راه اصلاح ندارد.
خدا رحمت کند در زمان مرحوم علامه طباطبایى رضواناللهعلیه ایشان قائل به خلود در جهنم بودند خالِدِینَ فِیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلَّا ما شاءَ رَبُّکَ إِنَّ رَبَّکَ فَعَّالٌ لِما یُرِیدُ[۱] آیه درباره اهل جهنم است، خالدین فیها داریم، معناى خلود یعنى همان استمرار بقا در یک جا بدون امد و بدون مدت، در مشهد در منزلشان بودیم و من ۱۸ ساله بودم قضیه مال آن زمان است، یکى از این آقایان سوال کرد که این چه عدالتى است یک شخص یک عملى انجام مىدهد جزایش این است که تا خدا خدایى مىکند این مىبایست معاقب باشد و مىبایست این تبعات مسئله دامن او را بگیرد؟ ایشان یک مثالى زدند:- البته من کارى به این ندارم که اینجا جاى این مثال هست یا نه؟ خود مثال فى حد نفسه قابل توجه است- مثلا شخصى یک اشتباه مىکند و یک شخصى را مىزند و یک دفعه چشمش را درمىآورد، خوب یک دفعه چشم را درآورده است ولى نتیجهاش این است که تا وقتى که زنده است کور باشد، فرض کنید شما اشتباه مىکنید یک دفعه با تفنگ این قوزک پا را نشانه مىگیرید، و بعد طرف را مىبرید در بهشت معصومه یا بهشت زهرا یواشکى دفنش مىکنید، یک دفعه است ولى یک دفعهاى که دیگر پشت بند ندارد و قابل جبران نیست، لذا نباید این یک دفعهها را انجام داد خدا را خوش نمىآید.
مرحوم علامه مىگفتند: بله این کارهایى که انسان انجام مىدهد یک دفعه است انسان انجام مىدهد ولى تبعات او به این کیفیت است، خوب شما ببینید افرادى که در آن مجلس بودند آمدند این
قضیه را …- حالا خوب است من خودم بودم و شنیدم و منظور ایشان هم خیلى مسائلى است که … بزرگان نمىتوانند با صراحت بیان کنند و بیان با صراحت مشکلاتى در پى دارد، ممکن است جامعه قبول نکند و تحمل نکند که حرفى صریحا زده بشود، این حرف صریح بیست سال دیگر باید گفته شود و نباید الان گفته شود. الان جایش نیست الان در کنایه و اشاره گفته مىشود هر که گرفت که گرفت، و هر کس نگرفت که نگرفت، همین است و بیش از این نیست، انسان به نکات و رموز باید دقت کند که این رمز چیست؟ این نکته در این جا براى چه در این جا آمده است؟
خوب این مسائلى است که در سیاست نماز جمعه گفته مىشود ولى مسئله مهمتر در نماز جمعه که متأسفانه امروزه نسبت به این مسئله خیلى کوتاهى مىشود و مشاهده مىکنیم وقتى خطیب مىآید صحبت کند هم خود خطیب و هم افرادى که نشستند همهاش دنبال این هستند که از مسائل سیاسى چه مىگوید، اگر هم تقوى مىگوید زودتر تمام کند برود مسائل اصلى را بگوید همان مسائلى که خلاصه برایش این همه زحمت کشیدیم، آمدهایم و نشستهایم خطیب مىگوید عدالت داشته باشید، با مردم بعدل رفتار کنید، خدا را در نظر داشته باشید، طرف مىگوید اینها را بلدیم و مىدانیم بعدیها را بگو!
این غلط است بلکه باید در نماز جمعه هفتاد درصد نماز جمعه به مسائل معنوى اختصاص پیدا کند و سى درصد مسائل سیاسى باشد، اما الان قضیه عکس شده است بیشتر هم شده، ده درصد امر به تقوى و امثال ذلک و احتیاطى هم بشود و لفظ تقوى هم آورده بشود، که اوصیکم عباد الله و نفسى بتقوى الله در صورتى که احتیاط غلط است، تقوى همین صحبت کردن و همین مطرح کردن است و اینها خودش دعوت به تقوى است، این که حتما لفظ تقوى آورده شود بىخود است و جا ندارد.
امروزه ده درصد به مسائل تقوى و رعایت مسائل اجتماعى و تصرفات و مسائل شخصى افراد برمىگردد و نود درصد به مسائل سیاسى برمىگردد آن هم سیاست گزینشى! در نماز جمعه باید بر عکس باشد خطیب نماز جمعه باید مردم را با مسائل معرفتى و اعتقادى و عبادى و توجه به خدا احیاء کند، زنده کند، این مهم است در نماز و در صلاه جمعه این مسئله باید مورد رعایت باشد، خطیب باید از روایات، از آیات قرآن، از تحف و طرائف احادیث ائمه علیهمالسلام، از حکایات و قصص اولیاءالهى، از مطالب و امثله و از اشعار آبدار اولیاءالهى مثل ملامحمدبلخى، مثل عطارنیشابورى، مثل خواجهحافظ شیرازى، مثل اشعار عربى ابنفارض و امثال ذلک که اینها جان مىدهند به نفس، روح مىدهند به نفس، حیات مىدهند به نفس، بیاید و با صداى بلند زیر آواز بزند در نماز جمعه اگر صدایش خوب باشد، اگر خوب نباشد از آن افرادى که هستند دعوت کند، عیب ندارد، اشکال ندارد، خطبههاى نماز جمعه را خودش بخواند و یک نفر خوش صدا را هم در کنار خودش بنشاند، تا وقتى که به او اشاره کرد، بلند
شود و این اشعار را براى مردم بخواند، و این چه نماز جمعهاى خواهد شد؟ این چه فضایى بر این مردمى که در زیر آفتاب آمدهاند و از منازل خودشان حرکت کردهاند و رنج و تعب کشیدهاند و با پاى پیاده این همه راه آمده اند چون خیابانهاى اطراف را مىبندند و مردم باید پیاده بیایند نمىشود که تا محراب با پاشین بیایند! اینها راه آمدهاند و زحمت کشیدهاند و عرض کنم حضورتان که خودشان را به رنج انداختهاند تا یک چیزى گیرشان بیاید، یک معنویتى گیرشان بیاید، یک فضاى روحانى بر اینها حاکم بشود، آن وقت خواهیم دید که دیگر فضا چه فضایى خواهد شد، چه وضعى پیش خواهد آمد.
مرحوم ملامحمدتقى مجلسى پدر ملامحمدباقر مجلسى صاحب بحارالانوار و عالم بزرگ و جلیلالقدر که واقعا فردى است که جامعه شیعه بسیار نسبت به او وامگذار مىباشد و خیلى حق دارد این مرد بزرگ به شیعه و به معارف شیعه، چه قدر ایشان زحمت کشید، چه قدر افراد را تربیت کرد، چه قدر اموالش را … چون مرد بسیار ثروتمندى بود و تمام ثروت خودش را براى تحصیل و گردآورى احادیث اهلبیت خرج مىکرد، در مناطق دوردست مثل آفریقا و … شاگردانش را مىفرستاد که از کتابخانهها کتب را جمع آورى کنند و برگردنند و منابع شیعه را تنظیم کنند، واقعا این کتاب بحارالانوار، بحارالانوار است، البته فرد صاحب نظر باید نظر کند چون روایات مختلف هستند و برخى روایات مخدوش هست و در این کتاب هم وجود دارد و باید افرادى که صاحب فن هستند نظر کنند و از این نظر اشکالى بر ایشان وارد نمىشود، پدر ایشان مرحوم ملامحمدتقى مجلسى علاوه بر مقام علمى و معرفتى و اعتقادى بسیار مرد صاحب دلى بود نمىخواهم بگویم از آن عرفاى به اصطلاح کملین بود ولى بسیار مرد صاحب دلى بود، مرد وارستهاى بود، مرد اهل دلى بود و اهل سیر و سلوک بود و مرد راه رفتهاى بود و به مقاماتى رسیده بود، ایشان در کتابى که در شرح کتاب منلایحضرفقیه مرحوم شیخ صدوق دارد در آن جا- در کتاب لوامع صاحب قرانیه- دارد که یکى از وظایف خطیب نماز جمعه این است که با آوردن مثالها و پندها و اندرزها و طُرَف و مطالب ظریف و از جمله خواندن اشعار آبدار مثنوى، اشعارِ آبدارِ مثنوىِ ملامحمدبلخىرومى رضواناللهعلیه باید مردم را آن هم با صداى بلند به سر حال بیاورد و به سر وجد بیاورد و به سر کیف بیاورد درست، این نماز جمعه که مورد توجه ملائکه مقربین و نفوس قدسیه ملاء اعلاء قرار مىگیرد تا هفته آینده بر نفوس مجتمعین در صلاهجمعه به نحوى حاکم و غالب و قاهر باشد که امور آنها را تا هفته دیگر در اختیار بگیرد و در کارهاى آنها اثر بگذارد، بر رفتارشان اثر بگذارد و بر تفکرات و تخیلات آنها تأثیر بگذارد، أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ پس چه است؟ الصلاه قربان کل تقى پس چه است؟ این همه احادیث که آمده که هر کسى که غسل کند و حرکت کند و عطر استعمال کند و بهترین لباس خود را بپوشد و نظیف ترین لباس را بپوشد و در نماز جمعه شرکت کند، باید وضعیت او
وضعیتى باشد که اطرافیان از وضعیت او متأذّى نشوند بلکه به مصاحبت با او راغب باشند و به مجالست با او راغب باشند. لذا بهتر است که غسل روز جمعه را قبل از حرکت به نماز جمعه انسان انجام بدهد و ثواب بیشترى دارد، نه اینکه صبح انجام بدهد وساعت یازده حرکت کند به نماز جمعه، و عطر استمال کند و خود را بیاراید و به نماز جمعه برود، کسى که این کار را انجام بدهد تمام گناهانى که در هفته گذشته مرتکب شده خدا مىآمرزد، مال همین است آیا ما این مطالب را در نظر مىگیریم؟ نماز جمعه این مسائل است؟ یا این که باید در همه چیز ما باید تغییر و تحول ایجاد کنیم، یکى هم در نماز جمعه است، باید تغییر ایجاد بشود، تحول ایجاد شود، آن چه را که براى ما بیان شده همان جور باید در اختیار افراد گذاشته بشود، دخل و تصرف نباید بکنیم، گزینشى نباید برخورد بکنیم، اینها همه امورى است که از شاخهها مىزنیم آن شاخه را مىزنیم.
یک جریانى بود حالا بالاجمال مىگویم، جریانى بود مىبایست جریان انجام بشود، احساس مىکردیم بر خلاف دارد انجام مىشود مىآمدیم صحبت مىکردیم افراد دیگر خوب تذکر مىدادیم، بیان مىکردیم مسائل را، کمکم احساس کردیم مثل اینکه این مطالب ما ناگوار است و ثقیل است، احساس این بود که آن تمایل اول که براى بیان مسائل است دیگر این تمایل وجود ندارد و به سختى و سنگینى این مطالب شنیده مىشود، آن چه که بیشتر مورد نظر است این است که مسائلى گفته بشود که خوشایند طرف باشد و طرف خوشش بیاید، بشر همین گونه است لازمه بشر بودن همین است، مسائلى گفته شود که نفس خوشش بیاید، از تنقید خوشش نمىآید، اگر بگویند آقا این چه طرز صحبت کردن است؟ درست صحبت کنید! مىگوید: کسى بهتر از من نمىتواند حرف بزند و این مطالب را بگوید، کسى نیست این حرفها را بزند، این حرف یعنى چه؟ نخیر فلان کار من درست است …. ببینید این مطالب را نداریم، ما در اسلام این را نداریم، أمیرالمؤمنین علیهالسّلام اول مخلوق عالم خلقت پس از رسول خدا یعنى شخص دوم عالم وجود، آن چنان باز بود، آن چنان براى همه آسان بود، آن چنان موقعیتش براى همه افراد سهلالوصول بود، که پاى صحبت او و پاى منبر او شخص بلند مىشد و ایراد
مىگرفت و حضرت جواب مىدادند نمىگفتند خفه شو، بگیر بشین، پدرت را درمىآورم، زندان مىاندازم تو را، نه این حرفها نبود و گوش مىدادند و جواب مىدادند و بعد به صحبت ادامه مىدادند این اسلام ما است، این آن چیزى است که به ما گفته شده این است و ما هم آن را دیدیم و حق هم همین است و غیر از این باطل است. حق همین است، این اسلام، اسلام است و این اسلام اسلامى است که جذب مىکند و غیر از این دفع مىکند. خوب حالا هى آدم این طرف بکند آن طرف بکند مسائلى ایجاد کند فایده ندارد، باید به اسلام برگشت، باید خود را با بقیه مثل دانههاى یک شانه دید، دید، دید، دید نه شوخى کرد، أمیرالمؤمنین علیهالسّلام خودش را با آن زن یتیم شوهر از دست داده فقیر به نان شب محتاج، در حد و در اندازه دانههاى یک شانه مىدید، او امام بود او دروغ نمىگفت او با خدا بازى نمىکرد و با مردم دورو نبود واقع همین بود، این موقعیت باید براى افراد توضیح داده شود، این مسائل بایستى که براى همه توضیح داده شود.
مرحوم آقا که در آن زمان این نحو استقبال مىکردند خوب براى رسیدن به یک همچنین مرتبهاى بود براى رسیدن به این جا بود دیگر این شعف و شوقى را که ایشان داشتند براى همین مطلب بود یک وقت با خود مرحوم اقا در یکى از همین نماز جمعهها شرکت کردیم در یک از همین شهرستانها بنده در خدمت ایشان بودم از اول تا آخر خطبهها که شخص خطیب مىخواند یا به این گفت یا به آن گفت! این چه نماز جمعهاى است؟ چه فایدهاى بر این مسئله مترتب است؟ چه چیزى با این جور صحبتها مىخواهیم ثابت کنیم؟ چه عقدهایى از دل خود مىخواهیم با این حرفها باز کنیم؟ یعنى این همه جمعیت که آمده، این همه افراد آمده، اشخاص آمده، براى خدا بلند شدند حرکت کردند در آن گرمایى که نشسته بودیم و همین طورى عرق مىریختیم از اول تابه آخر همین طور عرق ریختیم یک مشت حرفهایى که هیچ فایدهاى ندارد نه به درد دنیا خورد نه به درد آخرت خورد، این
چه وضعى است؟ اینها مسائلى است که از انسان سوال مىکنند، از انسان این مطالب را مورد بازخواست قرار مىدهند، انشاءالله رفقا این مطالبى که مرحوم آقا در آن کتاب بسیار واقعا ارزشمند صلاهالجمه آوردهاند و در آنجا مطلب به این جا رسید که نظر مرحوم آقا در این رساله آن بود که حتى در زمان غیبت امام و در زمان غیرحکومت اسلام نماز جمعه مستحب است، در زمان حضور امام علیهالسّلام نماز جمعه واجب واجب عینى و تعیینى است- در قبال تخییرى-، در زمان حکومت اسلام هم نماز جمعه واجب است، در این دو فرض واجب است، و در غیر حکومت اسلام مثل اینکه در بلاد دیگر نماز جمعه مستحب است، این نظر ایشان بود، ولى بنده با توجه به برخى از مطالبى که در این زمینه در خود زمان مرحوم آقا با ایشان مباحثاتى در این مسئله داشتیم- یکى دو جلسه- و البته آن مطالب دیگر استمرار پیدا نکرد و بنده توفیق نداشتم به آن مسائل ادامه بدهم و با توجه به همان ادلهاى که ایشان ذکر کردند بنده در همان جا بحث استنباطى و اجتهادى صلاهجمعه را به این جا کشاندیم که صلاهجمعه و نمازجمعه نمازى است که در همه زمانها چه در زمان رسول خدا، چه زمان ائمه علیهمالسلام، چه زمان خلافت به حق ائمه علیهمالسلام یا غیر خلافت آنها از خلفاى دیگر و چه در زمان حکومت اسلام و در بلده اسلام که مثل فرض کنید ایران که خوب حکومت اسلام در این جا حاکم است یا این که در غیر از این جا مثل سایر بلاد که در آن جا حکومت اسلام نیست، در تمام زمانها نمازجمعه واجب عینى و تعیینى است و در هر جا اگر مومنین
اجتماعى داشته باشند که آن اجتماع به هفت نفر برسد- آن اجتماع در سفر واجب نیست گرچه اشکال ندارد و مىشود در سفر هم نمازجمعه اقامه کند- در هر کجا که بودند وقتى که اجتماع به هفت نفر مىرسد که یک نفر از آن هفت نفر مىتواند نماز را به پا کند، البته لازم نیست که فرد فصیح و واعظ باشد، همین قدر که صحبت کند، روایتى بخواند، نصیحتى بکند، داراى اطلاعات به اصطلاح مفیدى باشد، اشکال ندارد و براى همان افراد اقامه صلاهجمعه واجب است، گرچه معمم هم نباشد یعنى در میان آنها معممى نباشد، نماز جمعه در هر شرایطى واجب است واجب عینى و تعیینى، این آن تزییلاتى بود که بنده در زیر کتاب صلاهجمعه مرحوم آقا عرض کردم والعُهده عَلى القَارِى، دیگر هر کسى هر چه را که بسته به نظر او در این مسئله هست … على کل حال مسئله بسیار مسئله مهمى است و خیلى مهم است.
این یکى از مطالبى است که خلاصه حکومت اسلام باید خیلى بیش از اینها به آن بها بدهد، خیلى بیش از اینها باید در این زمینه مایه بگذارد و خیلى بیشتر باید از نظر فرهنگى مردم را به آثار و به تبعات نمازجمعه و به برکات نمازجمعه و به خصوصیات نمازجمعه خیلى بیش از آنچه که تا به حال بوده باید مردم را آشنا کند و افراد بیایند و مطالبى را که احساس مىکنند و مىبینند و مىفهمند بدون مسائل انحرافى بدون مطالب صارفه و مطالب مانعه باید در اختیار مردم بگذارند، خوب صحبت راجع به این کلام امام سجاد علیهالسّلام بود که امشب رفتیم در قضیه نمازجمعه خوب على کل حال بالاخره اینها مطالب را بایستى که بدانند.
عرض شد که امام علیهالسّلام امام است و امام معصوم است و معصوم گرچه خطا نمىکند ولکن باید ببینیم که مطالبى را هم که مىگوید آن مطالب هم مزاح نیست، بله امام علیهالسّلام خطا نمىکند و گناه از او متمشّى نمىشود و تمام وجود او وجود مطهر و وجود مقدس است و به طهارت مطلقه رسیده است، خوب این مطالبى هم که امام علیهالسّلام این مطالب را عرض مىکند به پروردگار و از آن حضرت در خطاب به پروردگار سر مىزند خوب این فقط یک جنبه تعارف دارد؟ یک جنبهاى که فرض کنید مثل اینکه شاگردى در کنار استادش نشسته و هى به استاد مىگوید ببخشید من در قبال شما چه بگویم! در حالى که هیچ فرق و تفاوتى بین او و بین آن استاد نیست چون بالاخره یک وقتى این شاگرد او بوده ولى الان هر چه که او دارد به این یاد داده و فقط فرقشان سن است که سن او بالاتر است و اولویتى دارد که به واسطه تعلیم به او پیدا کرده ولى از نظر تعلیمات تفاوتى ندارند و در یک سطح قرار دارند و این ادب است نه اینکه یک مطلب واقعى است، واقع این است که یکسان هستند، شاید شاگرد بیشتر از استاد هم بداند، خیلى از شاگردها هستند که بیشتر مطالعه کردهاند، مدارک بیشترى را خواندهاند
و مراجع بیشترى را دیدهاند ولى در عین حال جنبه خضوع و راهنمایى و جنبهاى که” ما در قبال شما نیستیم”، و جنبه تواضع همه وجود دارد و باید هم باشد، بالاخره شاگردى گفتهاند، استادى گفتهاند، اینها حساب و کتابى دارد، پدرى، پسرى …. رعایت این مسائل واقعا مهم است.
من در این ارتباط بین شاگرد و استاد مسائلى از مرحوم آقا دیدم که واقعا براى من عجیب بود، عجیب، خیلى بسیار عجیب، در یک مجلسى بودیم که در آن مجلس دو نفر از اساتید مرحوم آقا حضور داشتند جمعى بودند از بزرگان و فضلا همه پیرمرد و در مشهد این قضیه اتفاق افتاد، به مناسبتى افرادى که در مشهد بودند نسبت به مرحوم آقا ارادت خاصى داشتند البته از شاگردان ایشان نبودند ولى ارادتى داشتند و نسبت به مسئله علمیت مرحوم آقا هم معتقد بودند دو تا از اساتید ایشان حضور داشتند- نهار دعوت داشتیم- ولى اصلا قابل مقایسه هم نیستند حالا البته اگر هم اغراق باشد لااقل آن اختلاف فاحشى است و اختلاف کمى نیست، وقتى یکى از پزشکانى که در آن جا بود سوال اعتقادى کرد و از میان این جمع خطاب او به مرحوم آقا بود ایشان هیچ جوابى نداند و ساکت نشستند چون استادشان در این جا بودند، دوباره سوال کرد باز هم ساکت بود، نگفتند مىدانم، نگفتند نمىدانم، نگفتند از آقایان بپرسید، بالاخره اگر از آنها مىپرسیدند طبعا دوباره مجبور بودند قضیه را به خود آقا ارجاع بدهند، خیلى ایشان دقیق بودند، دقیق، چنان دقیق بودند در رعایت این مسائل و اینها براى ما همه نکته است آن چه که ایشان را علامه طهرانى کرد و آن چه که ایشان سیدالطائفتین کرد و آن چه که ایشان را عارف بالله کرد و ولى الهى کرد رعایت همین نکتهها بود والا همینطورى که آدم مثل جوجه نیست که شب بخوابد و فردا سر از تخم دربیاورد …. کار دارد، شرایط مختلف را تجربه کردن دارد، در مسائل مختلف انسان از آن مسیر مستقیم خودش این طرف و آن طرف نیامدن و متمایل نشدن دارد، دیشب و پریشب عرض کردم خدمت رفقا همیشه سر سفره برنج زعفرانى نیست، قضیه این جا به دست نمىآید صد میلیون سال هم انسان باشد چیزى گیرش نمىآید شرایط مختلف و فراز و نشیب و صعود و حضیض، در موارد مختلف آن ممشى را انسان در همه موارد مختلف در نظر بگیرد، در بعضى از موارد حتى نسبت به انسان کسر شأن داشته باشد، مىگویند بلد نبود جواب بدهد، خوب بگویند، حالا یکى ممکن است بداند که حتما قضیهاى است یک مطلبى است.
قضیه مرحوم علامه طباطبایى را نمىدانم براى رفقا گفتم یا نه که چند نفر آمدند پیش ایشان یکى نقل مىکرد از یک فردى که در این جریان بود که در زمان مرحوم علامه طباطبایى ایشان مردى بود که از هوى گذشته بود و عالم و عامى معترف به این مسئله بودند، دوست و دشمن این قضیه را مطرح مىکردند که مرحوم علامه طباطبایى از نفس گذشته، و هر کسى وقتى ایشان را مىدید دیگر نیازى به
تأمل نداشت که در ایشان تأمل کند و ایشان را تست کند و بالا و پایین کند که ببیند که قضیه چیست از قیافه ایشان و وضعیت ایشان و احوال ایشان همان پنج دقیقه اول پیدا بود که در عالم دیگرى سیر مىکند و مربوط به این عالم نیست اصلا در فضاى دیگرى حرکت مىکند مشخص بود- در زمان سابق، زمان شاه، از طرف دانشگاه انجمن فلسفه و حکمت آمدند گفتنند چند نفرى از خارج آمدند و اشخاصى بودند حالا اسامى آنها را نمىبرم بعضى در قید حیات هستند از افرادى که در این مجلس بودند و الان از نقطه نظر علمى مراتبى دارند و دارى جایگاههاى خاص خودشان هستند بعضى در اینجا هستند و بعضى در خارج هستند، متفاوت هستند، آمدیم پیش شما که مرد حکمت و فلسفه را به ما نشان بدهید دیگر آخرین تیرى که در ترکش دارید به اصطلاح به ما نشان بدهید، گفته بودند الان که کسى هست علامه است برویم ببینیم و سوال کنیم ببینیم مطلب چه بوده است، جمعهاى آمدند پیش ایشان ناقل مىگفت که آمدند نشستند و چایى آوردند و خوردند بعد یکى از آنها سوالى کرد و آن افراد ترجمه کردند براى علامه این مسئله چه است؟ ایشان وقتى که ترجمه تمام شد گفتند نمىدانم، عجب این که مهمى نبود این به آن نگاه کرد گفتند درست شنیدیم؟ چه شد؟ به هم نگاه کردند ایشان مىگویند نمىدانم، دوباره سوال کرد و مطلب دیگرى پرسید گفت اینها ترجمه کردند و دوباره فرمودند نمىدانم، قضیه چه است؟ گفتند امروز علامه از چه دندهاى از خواب بلند شده مسئلهاى اتفاق افتاده ما با این همه تعریف و تمجید و فلان ما که را داریم، فرض کنید اولئک آبائى فجئنى بمثلهم، اذا جمعتنا یا جریر المجامع، در کجاى مطول است؟ در مغنى هم هست ظاهرا، یک مدتى گذشت خود خارجیها برایشان عجیب بود که این قضیه چیست؟ این مسئله؟ بعد دیگر براى سوم باز هم اینها حالا اگر اجازه بدهید، اگر لطف کنید، دست خالى نرویم، از این هندوانههایى که زیر بغل ما مىگذارند، البته شما براى ما نمىگذارید و بار ما را سنگین نمىکنید انشاالله، از این هندوانههاى ۳۵ کیلویى که خلاصه نصف مىکنند و در آن لباس مىشورند راست میگن؟ ما اینجورى شنیدیم که در بعضى از جاها هندوانه هاى بزرگى است- از اینها مىگذارند نه بابا بغل آدم مىگذاردند ۳۵۰ کیلو و این بیچاره این هندوانه را بر مىدارد و مىگذارد و با خودش حمل مىکند خبر ندارد چه بر سرش مىآید … از این مطالب گفتند و گفتند خوب الحمدلله دل علامه را نرم کردیم این دفعه سوال بکنیم دیگر نمىگوید نمىدانم، صحبت کردند وقتى تمام شد دوباره گفتند نمىدانم، خوب فهمیدیم، بلند شویم برویم و رفتند بیرون فقط قیافه آنها تماشایى بود که وقتى بیرون مىرفتند با این افراد و مهمانهایى که براى آنها آمده بودند چه بساطى و چه وضعى، دست از پا درازتر به سمت تهران برگشتند، البته ما نمىدانیم چه قضیهاى بوده ولى علامه کار بىحساب نمىکند اگر ما بودیم شلوغ مىکردیم داد سخن دادن فرض کنید اگر یک چیزى بلد بودیم ده تا روى آن مىگذاشتیم
چرند و پرند و هر رطب و یابسى را به هم مىبافتیم که بیشتر بالا برویم و اوج بگیریم: از حضرت آقا فلان را سوال کردیم جوابى دادند که ما تا به حال نشنیدیم که به ما اینطورى جواب بگویند، مىگوییم: هان خوب شد، البته خواهش مىکنم لطف پروردگار است و … دروغ نگو پدرسوخته لطف نفس است نه پروردگار! که با این مسائل که نمىداند چه بلائى بر سرش مىآید.
مرحوم آقا هم ساکت نشستند، سوال بعدى، سوال بعدى، دیدند نه، ایشان فهمیدند مطلب را، فهمیدند که با وجود اساتید ایشان، همین اساتید حوزوى و اساتید علوم رایج و دارج حوزوى ایشان مطلب نمىگوید و صحبت نمىکند این طور بود که به این جا رسیدند این بزرگان به این جا رسیدند.
من خودم شاهدم بر این در یک مجلس افطارى بودیم که بعضى از بزرگان بودند اساتید بودند و شاگردانشان هم بودند و تازه صاحب اسم و رسم شده بودند و وقتى صحبتى مىشد اینها بر آنها خودشان را مقدم مىکردند ببینید تفاوت از کجا است تا به کجا؟ اینها بر آنها خودشان را مقدم مىکردند و حتى در یک جا کار به طعنه و استهزاء رسید که آقا شروع کرد:” این مسائل احتیاج به دقت دارد، احتیاج به تحقیق دارد”، به به به این درس درس خدا است؟ این مىشود درس امام صادق؟ امام صادق اگر در این مجلس بود اگر بلند نمىشد یک کشیده تو گوش تو بزند لااقل مىگفت بیاندازیدش بیرون، بنده از طرف امام صادق این مطلب را مىگویم و روى آن هم مىایستم یعنى اگر بلند نمىشد یکى تو گوش تو بزند با این بى تربیتى تو مىگفت بیاندازیدش بیرون و یا خودشان هم مىرفت بیرون.
این طور است؟ رعایت پدر و رعایت پسر …. در جایى ما بودیم شخصى بود البته با اسم و رسمى است در مجلس وقتى که وارد شدند اول او آمد پشت سرش پدرش آمد، آمد پیش من که با من معانقه کند، رو کردم به او گفتم آقاى فلان شما با پدرت برگرد بیرون،- من هم کنار مجلس ایستاده بودم من باید مىایستادم و به مهمانها خیر مقدم مىگفتم-، برگرد بیرون اول پدرت بیاید گفتم مىدانى چرا این را به تو مىگویم؟ به خاطر اینکه از این مجلس فیض ببرى براى این گفتم خیلى خلاصه متأثر شد و با پدرش رفت بیرون و گفتش کارى دارم، و دوباره موقع آمدن پدرش اول آمد معلوم شد قضیه پدر فهمید که این مسئله یک جریانى بوده براى اینکه این اتفاق بیافتد خیلى بنده خدا منفعل شد و آمد به او گفتم حالا این مجلس براى تو نور دارد اگر با آن وضع مىآمدى این مجلس براى تو کدورت داشت، شرکت در این مجلس براى تو ضرر داشت، نمىدانست بنده خدا، اطلاع نداشت، متوجه نبود چون در یک وضعیت و فرهنگ دیگرى بود. چقدر مسئله مهم و مسئله دقیق است.
زمانى ما در خدمت مرحوم آقا بودیم- حیفم مىآید این قضیه را نگویم- در کربلا بودیم خدمت آقاى حداد سماور نفتى بود کنار که خودمان بلند مىشدیم روشن مىکردیم و بعد هم چایى درست
مىکردیم، ما نشسته بودیم و مرحوم حداد آن طرف و پدرم و بنده و اخوى بزرگتر من سلمهالله آن طرف بود چایى که درست شد اخوى ما بلند شد که چایى بریزد و بیاورد من نشسته بودم اصلا توجه نداشتم ایشان چایى ریخت در استکان و آوردند یکى جلوى آقاى حداد گذاشتند و یکى جلوى مرحوم آقا و یکى هم جلوى ما و یکى هم براى خودشان و یکى هم براى شخص دیگرى که ظاهرا بودند، وقتى که گذاشتند چایى را، یک مرتبه دیدم آقاى حداد فرمودند وقتى که برادر کوچکتر هست نباید اجازه بدهد که برادر بزرگتر بلند شود و براى او کار انجام دهد او باید برخیزد و در این گونه امور احترام و ادب نسبت برادر بزرگتر را انجام دهد، دیدم اى داد بیداد عجب کارى کردم، بلند شدیم این دو تا چاى که بود ریختیم در قورى یکى مال خودمان و یکى هم چاى ایشان، ایشان آمد که … گفتم نمىشود آقاى حداد اینجا نشسته فعلا حالا تذکر آییننامهاى است، بخواهیم انجام ندهیم برنامه بعدى چک و لگد است، حساب کار دستمان باشد، شما بنشینید، و بلند شدیم چایى ریختیم و آمدیم، آقاى حداد فرمودند احسنت، بارکالله این روش روش اولیاء خدا است حساب و کتاب دارد این عالم حساب دارد این عالم کتاب دارد، باید ادب را حفظ کرد باید احترام را حفظ کرد، که تمام اینها بر اساس تکلیف تنظیم شده تشریع ما بر اساس تکوین است این مقدمهاى بود که انشاءالله براى بعد اگر خدا بخواهد. دیشت گفتیم اگر خدا بخواهد، خدا نخواست و ما در یک جریان دیگرى قرار گرفتیم، باز در عین حال مىگوییم شد فردا شب ادامه مىدهیم نشد باز یک حرف دیگر پیش خواهد آمد، الان من هى چیز نمىدانم.
خدا رحمت کند مرحوم آقا دستغیب رضوان الله علیه یکى از دوستان مىگفت ما صداى ایشان را ضبط مىکردیم یک شب یک ساعت صحبت ایشان ضبط نشد- بسیار مرد بزرگى بود و بسیار مرد باصفایى بود من خیلى از اوقات نوارها و صحبتهاى ایشان را گوش مىدهم اصلا یک صفایى یک نورانیت خاصى داشتند من هر وقت گوش کردم براى من مفید بود و متأثر مىشوم حیف که اینها رفتند و کسى به جاى اینها نیامد، رفتند رفتند این بزرگان و کسى به جاى ایشان نیامد- بله مىگفت آمدم منزل دیدم ضبط کار نکرده فردا شب بود که ما رفتیم به مجلس- شبهاى ماه رمضان بود که مرحوم دستغیب صحبت مىکردند- رفتم و گفتم که این صحبت دیشب ضبط نشده اگر مىشود خواهش کنم نصفه دیگر را تکرار کنید اگر من آن جا بودم مىگفتم آخر مرتیکه من به خاطر ضبط تو باید مردم علاف کنم به جهنم که ضبط نکرده مردم چه گناهى کردند که تاوان ضبط تو را تحمل کنند او که نگفت چیز دیگرى گفت ایشان گفت آقاى فلان من که نمىدانم امشب چه مىخواهم بگویم همین طورى مىآید من چه مىدانم دیشب چه گفتم و امشب چه مىگویم من بالاى منبر مىنشینم هر چه خودش آمد من هم همان را مىگویم خیلى مرد با صفا و بزرگى بود خدا همه را رحمت کند و ما را هم پوینده راه آنها قرار بدهد. انشاءالله.
اللهم صلى على محمد و آل محمد
[۱] – سوره هود( ۱۱) آیه ۱۰۷