جلسه ۳ شرح دعای ابوحمزه‌ثمالی سال ۱۴۳۰

موضوع: جلسه ۳ شرح دعای ابوحمزه ثمالی، سال ۱۴۳۰ ه.ق

سخنران حضرت آیت الله حاج سیّد محمّد محسن حسینی طهرانی

متن:

جلسه ۳ رمضان ۱۴۳۰

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم‏

بسم الله الرحمن الرحیم‏

اذَا رَأیتُ مَولاى ذُنُوبِى فَزِعتُ، وَ اذَا رَأیتُ کَرَمَکَ طَمِعتُ، وقتى که به گناهان خودم نگاه کنم اى مولاى من و صاحب اختیار من به فزع و لرزه مى‏افتم و وقتى که به کرم تو نگاه کنم و بزرگوارى تو نگاه کنم و به لطف و عنایت تو نگاه کنم به طمع و میل و رغبت به سوى نعمتهاى تو در من پیدا مى‏شود.

دیشب و شبهاى گذشته خدمت رفقا عرض شد که امام علیه‏السّلام گرچه داراى مقام عصمت است و لازمه عصمت، عدم صدور خطا فرضا عن المعصیه و الذنب تا چه برسد به این که گناه و فعل حرامى‏از امام علیه‏السّلام صادر بشود، امام داراى مقام عصمت است و کسى که به مرتبه عصمت برسد صدور خطا از او متمشى نیست، یعنى امتناع صدور خطا و گناه از فردى است که به مرتبه عصمت رسیده است هر کسى مى‏خواهد باشد چه امام باشد چه غیر امام باشد مثل اولیاء الهى البته نه این اولیاى الهى که امروزه در هر دهان و کتاب و هر کوچه و بازارى مطرح است و دیگر به هر فرد و شخصى اولیاءالهى گفته مى‏شود، به هر کسى عارف مى‏گویند، به هر شخصى که ….

من یادم هست در جایى بودم فردى صحبت مى‏کرد از یک فردى در خطبه‏هاى نماز جمعه، خطیب بود در یکى از شهرستانها و حالا ما این مسئله را نسبت نمى‏دهیم که قصد و غرضى داشته، بالاخره خدا عالم به قلوب است چرا ما بیاییم چیزى را که یقین نداریم بخواهیم مطرح کنیم؟ مرحوم آقا در نماز جمعه شرکت مى‏کردند در قبل از کسالتشان، همان کسالت قلبى بود که بعد آقایان گفتند که شرکت در نماز جمعه براى شما خوب نیست و فشار مى‏آورد و صحیح نیست که در معرض ازدحام و گرما و این طور مسائل قرار بگیرید بله ایشان شرکت داشتند و ما در خدمت ایشان بودیم که به نماز جمعه رفته بودیم و این را هم خدمتتان عرض کنم که مرحوم آقا نسبت به شرکت در نماز جمعه در آن زمان، زمانهاى سابق خیلى اهتمام داشتند خیلى، و من آن انبساط و بهجت و انتزاعى را که از ایشان مشاهده مى‏کردم براى آمدن روز جمعه و شرکت در نماز جمعه هیچ گاه از یادم نمى‏رود که ایشان مثلا یک روز، روز چهارشنبه ما خدمت ایشان بودیم در تهران در آن موقع نماز جمعه دانشگاه بود ما رفتیم نماز جمعهکه در بهشت زهرا بود به امامت آیهالله منتظرى بله به امامت ایشان بود که ما رفتیم در آن جا و شرکت کردیم و بسیار نماز جمعه باحالى بود یادم هست روز گرمى بود خیلى روز روز گرمى بود و ایشان هم معلوم بود که در تب و تاب بودند و ما مسافتى زیادى را پیاده رفتیم براى شرکت در نماز جمعه، در نماز جمعه دانشگاه هم در آن زمان همین آقاى منتظرى مى‏خواندند گاه گاهى هم آیهالله خامنه‏اى مى‏خواندند در همان دانشگاه و ایشان هم آن زمان خیلى مشتاق بودند حتى بعد از اینکه به‏

مشهد مشرف شدند چه در ایام زمستان که نماز جمعه در خود مسجد گوهرشاد و حرم مطهر بود و چه در بیرون مشهد که جایى بود که مصلى مى‏گفتند و مسافتى را بیرون مشهد بود البته کنار شهر بود که در تابستان‏ها هم آن جا برگزار مى‏شد و ایشان مى‏رفتند و خیلى به نماز جمعه اهتمام داشتند و اصلا عجیب بود آن حال و هوا و اى کاش این رساله نماز جمعه ایشان” صلاه الجمعه” به فارسى ترجمه مى‏شد، من که نمى‏توانم، از من بر نمى‏آید ولى اگر رفقا و دوستان این رساله را ترجمه کنند در آن جا مطالبى است، خود بنده که حواشى زدم در همین رساله مرحوم آقا در آن جا گفته‏ام که شرایط نماز جمعه چه باید باشد شرایط خطیب چه باید باشد، مطالبى که مى‏گوید چه باید باشد، و مسائل چه باید باشد و اى کاش به این مطالب عمل مى‏شد و در دسترس همه قرار مى‏گرفت، متأسفانه یکى از مسائل نگران کننده ما جماعت حوزه و فضلا این است که به متون عربى خیلى تمایلى نشان نمى‏دهیم و مى‏خواهیم هر چه بهتر متون راحت‏تر باشد و سلیس‏تر باشد و فارسى باشد و اگر این رساله ایشان به فارسى نوشته شده بود و خود تزییلات ما هم فارسى بود شاید زودتر افراد و مردم نسبت به مطالب او توجه مى‏کردند و مطالبى در آن جا هست که خیلى به جا است که ائمه جمعه حتما این رساله صلاه الجمعه مرحوم آقا را بخوانند و به آن عمل کنند تا اینکه حال و هواى نماز جمعه تغییر پیدا کند و حال و هواى جنبه ملکوتى غلبه کند.

یکى از مسائلى که بنده در آن جا نوشتم در همان نماز جمعه این است که خطیب نماز جمعه باید جنبه ملکوتى این حضور را بر جنبه سیاسى ترجیح بدهد الان برداشتى که ما مردم و به طور کلى افراد اجتماع مملکت از نماز جمعه دارند یک برداشت سیاسى است همه مى‏آیند این طور تصور مى‏کند، واقعا هم همین طور است آن گونه که مشاهده مى‏کنیم نماز جمعه جنبه سیاسى دارد بله دارد و باید هم داشته باشد در نماز جمعه باید مردم از مسائل سیاسى اطلاع پیدا کنند از مسائل سیاسى واقعى باید مردم اطلاع پیدا کنند، واقعى و حقیقى، از آنها باید مردم اطلاع پیدا کنند و هر چه اطلاعاتشان بیشتر باشد درکشان بالاتر مى‏رود عملشان صحیح‏تر مى‏شود، فعلشان صحیح‏تر مى‏شود، وظیفه حاکم اسلام است،- این را خیلى باید دقت کنیم- یک وظیفه مهمى که حاکم اسلام نسبت به امت اسلامى دارد این است که سطح فکر و سطح عقول و معرفت جامعه اسلامى را باید بالا ببرد و به مردم بینش بدهد و این بینش دادن آمپول نیست که تزریق کنند و قرص نیست که هر ۸ ساعت یک بار بخورید! بینش دادن به افراد یعنى مردم را از نقطه نظر جریانات و مسائل سیاسى که در دور و بر آنها مى‏گذرد، نه گزینشى، بلکه واقعى مطلع کند، گزینشى نه، سه تا را نگویند یکى را بگویند، این رشد نیست این در یک چهارچوب محصور کردن است و در یک فضاى بسته قرار دادن است فایده‏اى ندارد، آن چه را که واقع است، واقع و آن چه را که حق است آن را باید با مردم در میان گذاشت و در حکومت اسلام باید باور را به مردم ارزانى‏

داشت، اعتماد را باید به مردم هدیه داد، مردم اعتماد کنند به مطالبى که مطرح مى‏شود، به مسائلى که از دور و بر آنها مى‏گذرد، به جریاناتى که هست اعتماد کنند و خوب ببینید کِى این مردم به این اعتماد مى‏رسند آن وقتى که دم شتر به زمین برسد! کى مردم به آن اعتماد واقعى به آن اعتماد حقیقى …

آقا الان این ستون چیست؟ آیا این ستونى که در مقابل من است پلاستیک است؟ کائوچو است؟ فولاد است؟ پنبه است؟ فرض کنید که پنبه است، سقف روى پنبه ایستاده است؟ جنس این ستون چیست؟ من باید بیایم آن چه را که هست براى فرد توضیح بدهم: این ستون عبارت است از یک آهنى که این آهن این قدر قطر و این قدر طول دارد و این قدر ضخامت و استحکام دارد و اطراف آن سیمان و گچ و آهک و سنگ است و به این شکل درآمده است، درست، این مى‏شود اعتماد سازى، فضاى ایجاد اعتماد، این وظیفه حکومت اسلامى است ایجاد اعتماد و باور اجتماعى آن وقت ببیند چه قدر مسئله فرق مى‏کند، چه قدر از مشکلات حل مى‏شود، این مشکلاتى که باید گره‏هایش را با دندان باز کرد … اصلا گره سفت خودش باز مى‏شود، چرا؟ چون باور وجود دارد، اعتماد وجود دارد، وقتى که اعتماد وجود داشت این شخص نمى‏آید قایم موشک بازى کند، شخص که نمى‏آید دور بزند، شخص که نمى‏آید فرض کنید که یک چیزى بگوید و یکى نگوید، شخص که نمى‏آید دو تا را براى خودش نگه‏دارد و یکیش را مطرح کند، خوب اعتماد دارد، مسئله همین است چه کنیم؟ مطلب همین است وضع ما همین است، اوضاع ما همین است، شرایط همین است، مسائلى که در اطراف ما است همین است، شماى مردم بگویید چه کنیم؟ بفرمایید این کار، این کار، …. خیلى راحت حالا اگر اعتماد نباشد از آن طرف مى‏شود و مشکل درست مى‏شود … کلاف سردرگمى به وجود بیاید یکى به سر یکى به سینه، که چه؟ این قضایا و مسائل حل بشود!

در نمازجمعه باید به مسائل سیاسى رسیدگى شود مسائل سیاسى به دور از هوى، به دور از باندبازى، به دور از حزب گرایى، به دور از انتساب به یک جا و دورى از جاى دیگر، به دور از مسائل و منافع گروهى و شخصى به دور از منافع صنفى به دور از رجحانها و ترجیحات اعتبارى، یک دسته براى خودشان رجحانى براى خودشان قرار بدهند، مرتبه‏اى قرار بدهند، یک سروگردن بالاتر از بقیه مردم قرار بدهند، نخیر در حکومت اسلامى بین روحانى و بین غیر روحانى تفاوتى نیست، همه مسلمانند همه بنده خدا هستند و همه پیش خدا معزز و محترم هستند إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ‏، نه اعلمکم!، نه ان اکرمکم عند الله افضلکم!، ان اکرمکم عندالله روحانیکم! نه، این چیزها را در قرآن نداریم این خبرها نیست، نسبت به این قضیه خیلى حساسیت نداشته باشید، اتقکم، آن‏کس که تقوى بیشترى دارد، آنکس که صداقت در عمل او بیشتر است، آنکس که صفا و اخلاصش در عمل بیشتر است، آن، ان اکرمکم عند الله‏

تمام شد روحانى براى خودش یک وظیفه دارد،- ما در اسلام روحانى نداریم ما عالم دینى داریم روحانى براى نصارا است که بیخود در اسلام آمده است ما روحانى نداریم عالم داریم عالم دینى داریم قائد داریم- بنابراین این مطلب دقیق است در حکومت اسلامى تمام افراد مملکت مثل دانه‏هاى یک شانه مى‏مانند و این فقط حرف نیست که از گلوى بنده و دهان بنده در بیاید واقع مسئله همین است و باید با این دیدگاه در جامعه اسلامى زندگى کرد، با این دیدگاه در جامعه اسلامى انسان باید امور خود و تصرفات خود را ترویج کند، با این دیدگاه، نباید تفاوتى باشد در هیچ قسمت و در هیچ فردى مگر در مسئله تقوى که آن هم به خدا مربوط است و بنده و شما از تقواى مردم سر در نمى‏آوریم. آنکس که باید سر در بیاورد فقط امام زمان است، و غیر از امام زمان آن اولیاى الهى هستند که مى‏دانند در بواطن چه مى‏گذرد و در خفایا و اسرار و قلوب چه مى‏گذرد، آن چه را که ما مى‏بینیم فقط ظاهر است، ظاهرى که دیشب گفتم، که معلوم نیست که این ظاهر فردا سر از کجا در بیاورد! الحمدلله ما در این دنیا خوبیم، ما در این مدتِ دهها سالى که از عمرمان مى‏گذرد حوادث متفاوتى دیدیم، در زمان طفولیت، در زمان نوجوانى، در زمان جوانى و در این زمانه که به من پیر مى‏گویید یا جوان مى‏گویید (مزاح) و این بسته به تشخیص شماست که چه قضاوت کنید، مى‏گویند دل باید جوان باشد، درست است آقا، بقیه مسائل قابل توجه نیست در این مدت ما همه جور دیدیم، همه صنف دیدیم، همه قسم دیدیم، همه شکل دیدیم، همه نوع دیدیم، همه جور تظاهر دیدیم، همه جور اقبال دیدیم، همه جور ادبار دیدیم، همه جور دیدیم دیگر، بالاخره در ارتباطمان با افراد، با مردم و با اشخاص همه را دیدیم آن چه را که براى ما بود این بود که حرکت در غیر مسیر عرفاى الهى و اولیاى خدا جز خسارت و هلاکت و بوار دنیا و آخرت نصیب انسان نمى‏کند این تجربه‏اى بود که به دست آمد براى ما در طول این سالیان متمادى با افراد مختلف از اصناف مختلف و با مسائل مختلف.

در نماز جمعه سیاست باید براى مردم باز شود مردم نسبت به جریاناتى که در آن مى‏گذرد مطلع باشند، دسیسه‏هاى دشمنان اسلام که در کمین از بین بردن کیان اسلام نشسته‏اند باید براى مردم شفاف بیان بشود، براى مردم باید روشن بشود، جورى باید صحبت شود که مردم احساس تمایل به این طرف و آن طرف در قضاوتها مشاهده نکنند و واقع را کما هو هو باید ببینند نسبت به مسائل مختلف نباید حکومت اسلام دوگونه بازى داشته باشد و دو جور سیاست داشته باشد، در یک جا یک جور عمل کند و در یک جا جور دیگر عمل کند، اگر قرار است مسلمانها در یک جا کمک شوند، به مسلمانها در جاى دیگر هم همان جور باید کمک شود همان غذا باید باشد، همان سیاست باید رعایت بشود، اگر قرار بر این است دشمنى در کمین براى از بین بردن کیان اسلام ایستاده باشد، دشمن بین غرب و شرق تفاوتى‏

نمى‏کند هر دو یکى است و هر دو کافر است و هر دو ملحد است و هر دوى اینها به یک قسم باید مورد توجه قرار بگیرد، ما باید رعایت انصاف و عدالت در قضاوت را در همه شوون حیات خود در مسائل مختلف به منصه ظهور باید بگذاریم و باید مردم همه دنیا نسبت به صداقت و خلوص ما باور داشته باشند و آن خلوص اسلام را که در قالب زمامداران اسلامى ظهور پیدا کرده است با تمام وجود احساس کنند و لمس کنند و خداى نکرده نباید به نحوى باشد که مسئله اختلاف و تمایز و اینها در این قیاسات و تدبیرات ما دگرگونى‏هاى غیرواقعى ایجاد کند. این وظیفه وظیفه خطیب است که در نماز جمعه این طور باشد.

نسبت به مسائل باید خطیب جمعه خودش یک سیاستمدار باشد، خودش باید نسبت به مسائل صاحب رأى باشد، صاحب عقیده باشد و صاحب نظر باشد هر کسى که حرف دهانش را بلد نیست بزند نباید که خطبه نماز جمعه بخواند هر کسى که داراى هوى‏هاى مختلف و اغراض مختلف است که انسان نمى‏تواند او را خطیب جمعه کند، هر کسى که چون تمایل به یک دسته دارد دلیل به انتخاب و گزینش نخواهد شد، آثارش همین است که فرض کنید که نسبت به نماز مردم بى تفاوت باشند و مردم عمل سهل بدانند و عمل عادى بداند و عملى که فرض کنید که حالا انجام شد شد، نشد نشد، حال داشتیم مى‏رویم، نداشتیم نمى‏رویم.

خطیب باید مستقلا نسبت به مسائل سیاسى اظهار نظر کند نه کاغذ به او بدهند که آقا بفرمایید، این خطیب نیست، خطیب نسبت به قضایایى که در دنیا مى‏گذرد خودش باید برود گوش بدهد، ببیند در دنیا چه مى‏گذرد، دولى که بر علیه اسلام توطئه مى‏کنند باید برود خودش گوش بدهد و ببیند چه مى‏گویند وسایل باید در اختیارش باشد، امکانات باید در اختیار او باشد و راههاى رسیدن مطالب به او باید در اختیارش باشد، شاید آن کسى که براى او مسائل را توضیح مى‏دهد اشتباه بکند و حدس خودش بوده باشد.

اگر مطلب را خودم بشنوم یک جور قضاوت مى‏کنم و اگر کسى دیگر بگوید جور دیگر قضاوت مى‏شود، عرض کردم خدمتتان قضیه قضیه عادى است که برداشت‏هاى افراد در یک قضیه بر حسب اغراض آنها متفاوت است. یک قضیه را به یک نفر بگویى یک جور برداشت مى‏کند به شخص دیگر بگویى جور دیگر برداشت مى‏کند خود من در مجلس عصر روز جمعه مرحوم آقا بودم ایشان مطلبى را راجع به قضیه اجتماعى مطرح کردند و رفتند وضو بگیرند و برگردند حدود ۲۵ نفرى در این جلسه بودند صحبت در این شد که منظور ایشان از مطلبى که بیان کردند چه بوده؟ من دیدم بسیارى از افرادى که بودند درست ۱۸۰ درجه بر خلاف نظر ایشان قضاوت مى‏کردند براى چه؟ همان افرادى که از نقطه‏

نظر فکرى و نفسى به یک جریان خاص متمایل بودند دقیقا همان افرادى بودند که برداشت متقابل داشتند، حالا اگر خودم در آن مجلس نبودم و این افراد مى‏آمدند و پیش من شهادت مى‏دادند که والله ما شنیدیم- و راست هم مى‏گویند دروغ هم که نمى‏گویند- که حضرت آقا در جلسه فرمودند در این قضیه این کار را بکنید، خوب من چه کار کنم؟ چه راهى براى من است؟ چه راهى براى من وجود دارد؟ اگر من نسبت به مبانى ایشان اطلاع نداشته باشم و معرفت نداشته باشم فریفته مى‏شوم و گول مى‏خورم.

و بعضى از مطالب است که انسان یک مرتبه اشتباه مى‏کند و دو مرتبه نیست، وقتى در یک واقعه بیفتد دیگر راه برگشت ندارد دیگر راه ترمیم ندارد راه اصلاح ندارد.

خدا رحمت کند در زمان مرحوم علامه طباطبایى رضوان‏الله‏علیه ایشان قائل به خلود در جهنم بودند خالِدِینَ فِیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلَّا ما شاءَ رَبُّکَ إِنَّ رَبَّکَ فَعَّالٌ لِما یُرِیدُ[۱] آیه درباره اهل جهنم است، خالدین فیها داریم، معناى خلود یعنى همان استمرار بقا در یک جا بدون امد و بدون مدت، در مشهد در منزلشان بودیم و من ۱۸ ساله بودم قضیه مال آن زمان است، یکى از این آقایان سوال کرد که این چه عدالتى است یک شخص یک عملى انجام مى‏دهد جزایش این است که تا خدا خدایى مى‏کند این مى‏بایست معاقب باشد و مى‏بایست این تبعات مسئله دامن او را بگیرد؟ ایشان یک مثالى زدند:- البته من کارى به این ندارم که اینجا جاى این مثال هست یا نه؟ خود مثال فى حد نفسه قابل توجه است- مثلا شخصى یک اشتباه مى‏کند و یک شخصى را مى‏زند و یک دفعه چشمش را درمى‏آورد، خوب یک دفعه چشم را درآورده است ولى نتیجه‏اش این است که تا وقتى که زنده است کور باشد، فرض کنید شما اشتباه مى‏کنید یک دفعه با تفنگ این قوزک پا را نشانه مى‏گیرید، و بعد طرف را مى‏برید در بهشت معصومه یا بهشت زهرا یواشکى دفنش مى‏کنید، یک دفعه است ولى یک دفعه‏اى که دیگر پشت بند ندارد و قابل جبران نیست، لذا نباید این یک دفعه‏ها را انجام داد خدا را خوش نمى‏آید.

مرحوم علامه مى‏گفتند: بله این کارهایى که انسان انجام مى‏دهد یک دفعه است انسان انجام مى‏دهد ولى تبعات او به این کیفیت است، خوب شما ببینید افرادى که در آن مجلس بودند آمدند این‏

قضیه را …- حالا خوب است من خودم بودم و شنیدم و منظور ایشان هم خیلى مسائلى است که … بزرگان نمى‏توانند با صراحت بیان کنند و بیان با صراحت مشکلاتى در پى دارد، ممکن است جامعه قبول نکند و تحمل نکند که حرفى صریحا زده بشود، این حرف صریح بیست سال دیگر باید گفته شود و نباید الان گفته شود. الان جایش نیست الان در کنایه و اشاره گفته مى‏شود هر که گرفت که گرفت، و هر کس نگرفت که نگرفت، همین است و بیش از این نیست، انسان به نکات و رموز باید دقت کند که این رمز چیست؟ این نکته در این جا براى چه در این جا آمده است؟

خوب این مسائلى است که در سیاست نماز جمعه گفته مى‏شود ولى مسئله مهمتر در نماز جمعه که متأسفانه امروزه نسبت به این مسئله خیلى کوتاهى مى‏شود و مشاهده مى‏کنیم وقتى خطیب مى‏آید صحبت کند هم خود خطیب و هم افرادى که نشستند همه‏اش دنبال این هستند که از مسائل سیاسى چه مى‏گوید، اگر هم تقوى مى‏گوید زودتر تمام کند برود مسائل اصلى را بگوید همان مسائلى که خلاصه برایش این همه زحمت کشیدیم، آمده‏ایم و نشسته‏ایم خطیب مى‏گوید عدالت داشته باشید، با مردم بعدل رفتار کنید، خدا را در نظر داشته باشید، طرف مى‏گوید اینها را بلدیم و مى‏دانیم بعدیها را بگو!

این غلط است بلکه باید در نماز جمعه هفتاد درصد نماز جمعه به مسائل معنوى اختصاص پیدا کند و سى درصد مسائل سیاسى باشد، اما الان قضیه عکس شده است بیشتر هم شده، ده درصد امر به تقوى و امثال ذلک و احتیاطى هم بشود و لفظ تقوى هم آورده بشود، که اوصیکم عباد الله و نفسى بتقوى الله در صورتى که احتیاط غلط است، تقوى همین صحبت کردن و همین مطرح کردن است و اینها خودش دعوت به تقوى است، این که حتما لفظ تقوى آورده شود بى‏خود است و جا ندارد.

امروزه ده درصد به مسائل تقوى و رعایت مسائل اجتماعى و تصرفات و مسائل شخصى افراد برمى‏گردد و نود درصد به مسائل سیاسى برمى‏گردد آن هم سیاست گزینشى! در نماز جمعه باید بر عکس باشد خطیب نماز جمعه باید مردم را با مسائل معرفتى و اعتقادى و عبادى و توجه به خدا احیاء کند، زنده کند، این مهم است در نماز و در صلاه جمعه این مسئله باید مورد رعایت باشد، خطیب باید از روایات، از آیات قرآن، از تحف و طرائف احادیث ائمه علیهم‏السلام، از حکایات و قصص اولیاءالهى، از مطالب و امثله و از اشعار آب‏دار اولیاءالهى مثل ملامحمدبلخى، مثل عطارنیشابورى، مثل خواجه‏حافظ شیرازى، مثل اشعار عربى ابن‏فارض و امثال ذلک که اینها جان مى‏دهند به نفس، روح مى‏دهند به نفس، حیات مى‏دهند به نفس، بیاید و با صداى بلند زیر آواز بزند در نماز جمعه اگر صدایش خوب باشد، اگر خوب نباشد از آن افرادى که هستند دعوت کند، عیب ندارد، اشکال ندارد، خطبه‏هاى نماز جمعه را خودش بخواند و یک نفر خوش صدا را هم در کنار خودش بنشاند، تا وقتى که به او اشاره کرد، بلند

شود و این اشعار را براى مردم بخواند، و این چه نماز جمعه‏اى خواهد شد؟ این چه فضایى بر این مردمى که در زیر آفتاب آمده‏اند و از منازل خودشان حرکت کرده‏اند و رنج و تعب کشیده‏اند و با پاى پیاده این همه راه آمده اند چون خیابانهاى اطراف را مى‏بندند و مردم باید پیاده بیایند نمى‏شود که تا محراب با پاشین بیایند! اینها راه آمده‏اند و زحمت کشیده‏اند و عرض کنم حضورتان که خودشان را به رنج انداخته‏اند تا یک چیزى گیرشان بیاید، یک معنویتى گیرشان بیاید، یک فضاى روحانى بر اینها حاکم بشود، آن وقت خواهیم دید که دیگر فضا چه فضایى خواهد شد، چه وضعى پیش خواهد آمد.

مرحوم ملامحمدتقى مجلسى پدر ملامحمدباقر مجلسى صاحب بحارالانوار و عالم بزرگ و جلیل‏القدر که واقعا فردى است که جامعه شیعه بسیار نسبت به او وام‏گذار مى‏باشد و خیلى حق دارد این مرد بزرگ به شیعه و به معارف شیعه، چه قدر ایشان زحمت کشید، چه قدر افراد را تربیت کرد، چه قدر اموالش را … چون مرد بسیار ثروتمندى بود و تمام ثروت خودش را براى تحصیل و گردآورى احادیث اهل‏بیت خرج مى‏کرد، در مناطق دوردست مثل آفریقا و … شاگردانش را مى‏فرستاد که از کتابخانه‏ها کتب را جمع آورى کنند و برگردنند و منابع شیعه را تنظیم کنند، واقعا این کتاب بحارالانوار، بحارالانوار است، البته فرد صاحب نظر باید نظر کند چون روایات مختلف هستند و برخى روایات مخدوش هست و در این کتاب هم وجود دارد و باید افرادى که صاحب فن هستند نظر کنند و از این نظر اشکالى بر ایشان وارد نمى‏شود، پدر ایشان مرحوم ملامحمدتقى مجلسى علاوه بر مقام علمى و معرفتى و اعتقادى بسیار مرد صاحب دلى بود نمى‏خواهم بگویم از آن عرفاى به اصطلاح کملین بود ولى بسیار مرد صاحب دلى بود، مرد وارسته‏اى بود، مرد اهل دلى بود و اهل سیر و سلوک بود و مرد راه رفته‏اى بود و به مقاماتى رسیده بود، ایشان در کتابى که در شرح کتاب من‏لایحضرفقیه مرحوم شیخ صدوق دارد در آن جا- در کتاب لوامع صاحب قرانیه- دارد که یکى از وظایف خطیب نماز جمعه این است که با آوردن مثالها و پندها و اندرزها و طُرَف و مطالب ظریف و از جمله خواندن اشعار آبدار مثنوى، اشعارِ آبدارِ مثنوىِ ملامحمدبلخى‏رومى رضوان‏الله‏علیه باید مردم را آن هم با صداى بلند به سر حال بیاورد و به سر وجد بیاورد و به سر کیف بیاورد درست، این نماز جمعه که مورد توجه ملائکه مقربین و نفوس قدسیه ملاء اعلاء قرار مى‏گیرد تا هفته آینده بر نفوس مجتمعین در صلاهجمعه به نحوى حاکم و غالب و قاهر باشد که امور آنها را تا هفته دیگر در اختیار بگیرد و در کارهاى آنها اثر بگذارد، بر رفتارشان اثر بگذارد و بر تفکرات و تخیلات آنها تأثیر بگذارد، أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ‏ پس چه است؟ الصلاه قربان کل تقى پس چه است؟ این همه احادیث که آمده که هر کسى که غسل کند و حرکت کند و عطر استعمال کند و بهترین لباس خود را بپوشد و نظیف ترین لباس را بپوشد و در نماز جمعه شرکت کند، باید وضعیت او

وضعیتى باشد که اطرافیان از وضعیت او متأذّى نشوند بلکه به مصاحبت با او راغب باشند و به مجالست با او راغب باشند. لذا بهتر است که غسل روز جمعه را قبل از حرکت به نماز جمعه انسان انجام بدهد و ثواب بیشترى دارد، نه اینکه صبح انجام بدهد وساعت یازده حرکت کند به نماز جمعه، و عطر استمال کند و خود را بیاراید و به نماز جمعه برود، کسى که این کار را انجام بدهد تمام گناهانى که در هفته گذشته مرتکب شده خدا مى‏آمرزد، مال همین است آیا ما این مطالب را در نظر مى‏گیریم؟ نماز جمعه این مسائل است؟ یا این که باید در همه چیز ما باید تغییر و تحول ایجاد کنیم، یکى هم در نماز جمعه است، باید تغییر ایجاد بشود، تحول ایجاد شود، آن چه را که براى ما بیان شده همان جور باید در اختیار افراد گذاشته بشود، دخل و تصرف نباید بکنیم، گزینشى نباید برخورد بکنیم، این‏ها همه امورى است که از شاخه‏ها مى‏زنیم آن شاخه را مى‏زنیم.

یک جریانى بود حالا بالاجمال مى‏گویم، جریانى بود مى‏بایست جریان انجام بشود، احساس مى‏کردیم بر خلاف دارد انجام مى‏شود مى‏آمدیم صحبت مى‏کردیم افراد دیگر خوب تذکر مى‏دادیم، بیان مى‏کردیم مسائل را، کم‏کم احساس کردیم مثل اینکه این مطالب ما ناگوار است و ثقیل است، احساس این بود که آن تمایل اول که براى بیان مسائل است دیگر این تمایل وجود ندارد و به سختى و سنگینى این مطالب شنیده مى‏شود، آن چه که بیشتر مورد نظر است این است که مسائلى گفته بشود که خوشایند طرف باشد و طرف خوشش بیاید، بشر همین گونه است لازمه بشر بودن همین است، مسائلى گفته شود که نفس خوشش بیاید، از تنقید خوشش نمى‏آید، اگر بگویند آقا این چه طرز صحبت کردن است؟ درست صحبت کنید! مى‏گوید: کسى بهتر از من نمى‏تواند حرف بزند و این مطالب را بگوید، کسى نیست این حرفها را بزند، این حرف یعنى چه؟ نخیر فلان کار من درست است …. ببینید این مطالب را نداریم، ما در اسلام این را نداریم، أمیرالمؤمنین علیه‏السّلام اول مخلوق عالم خلقت پس از رسول خدا یعنى شخص دوم عالم وجود، آن چنان باز بود، آن چنان براى همه آسان بود، آن چنان موقعیتش براى همه افراد سهل‏الوصول بود، که پاى صحبت او و پاى منبر او شخص بلند مى‏شد و ایراد

مى‏گرفت و حضرت جواب مى‏دادند نمى‏گفتند خفه شو، بگیر بشین، پدرت را درمى‏آورم، زندان مى‏اندازم تو را، نه این حرفها نبود و گوش مى‏دادند و جواب مى‏دادند و بعد به صحبت ادامه مى‏دادند این اسلام ما است، این آن چیزى است که به ما گفته شده این است و ما هم آن را دیدیم و حق هم همین است و غیر از این باطل است. حق همین است، این اسلام، اسلام است و این اسلام اسلامى است که جذب مى‏کند و غیر از این دفع مى‏کند. خوب حالا هى آدم این طرف بکند آن طرف بکند مسائلى ایجاد کند فایده ندارد، باید به اسلام برگشت، باید خود را با بقیه مثل دانه‏هاى یک شانه دید، دید، دید، دید نه شوخى کرد، أمیرالمؤمنین علیه‏السّلام خودش را با آن زن یتیم شوهر از دست داده فقیر به نان شب محتاج، در حد و در اندازه دانه‏هاى یک شانه مى‏دید، او امام بود او دروغ نمى‏گفت او با خدا بازى نمى‏کرد و با مردم دورو نبود واقع همین بود، این موقعیت باید براى افراد توضیح داده شود، این مسائل بایستى که براى همه توضیح داده شود.

مرحوم آقا که در آن زمان این نحو استقبال مى‏کردند خوب براى رسیدن به یک همچنین مرتبه‏اى بود براى رسیدن به این جا بود دیگر این شعف و شوقى را که ایشان داشتند براى همین مطلب بود یک وقت با خود مرحوم اقا در یکى از همین نماز جمعه‏ها شرکت کردیم در یک از همین شهرستانها بنده در خدمت ایشان بودم از اول تا آخر خطبه‏ها که شخص خطیب مى‏خواند یا به این گفت یا به آن گفت! این چه نماز جمعه‏اى است؟ چه فایده‏اى بر این مسئله مترتب است؟ چه چیزى با این جور صحبت‏ها مى‏خواهیم ثابت کنیم؟ چه عقده‏ایى از دل خود مى‏خواهیم با این حرفها باز کنیم؟ یعنى این همه جمعیت که آمده، این همه افراد آمده، اشخاص آمده، براى خدا بلند شدند حرکت کردند در آن گرمایى که نشسته بودیم و همین طورى عرق مى‏ریختیم از اول تابه آخر همین طور عرق ریختیم یک مشت حرفهایى که هیچ فایده‏اى ندارد نه به درد دنیا خورد نه به درد آخرت خورد، این‏

چه وضعى است؟ اینها مسائلى است که از انسان سوال مى‏کنند، از انسان این مطالب را مورد بازخواست قرار مى‏دهند، انشاءالله رفقا این مطالبى که مرحوم آقا در آن کتاب بسیار واقعا ارزشمند صلاهالجمه آورده‏اند و در آنجا مطلب به این جا رسید که نظر مرحوم آقا در این رساله آن بود که حتى در زمان غیبت امام و در زمان غیرحکومت اسلام نماز جمعه مستحب است، در زمان حضور امام علیه‏السّلام نماز جمعه واجب واجب عینى و تعیینى است- در قبال تخییرى-، در زمان حکومت اسلام هم نماز جمعه واجب است، در این دو فرض واجب است، و در غیر حکومت اسلام مثل اینکه در بلاد دیگر نماز جمعه مستحب است، این نظر ایشان بود، ولى بنده با توجه به برخى از مطالبى که در این زمینه در خود زمان مرحوم آقا با ایشان مباحثاتى در این مسئله داشتیم- یکى دو جلسه- و البته آن مطالب دیگر استمرار پیدا نکرد و بنده توفیق نداشتم به آن مسائل ادامه بدهم و با توجه به همان ادله‏اى که ایشان ذکر کردند بنده در همان جا بحث استنباطى و اجتهادى صلاهجمعه را به این جا کشاندیم که صلاهجمعه و نمازجمعه نمازى است که در همه زمانها چه در زمان رسول خدا، چه زمان ائمه علیهم‏السلام، چه زمان خلافت به حق ائمه علیهم‏السلام یا غیر خلافت آنها از خلفاى دیگر و چه در زمان حکومت اسلام و در بلده اسلام که مثل فرض کنید ایران که خوب حکومت اسلام در این جا حاکم است یا این که در غیر از این جا مثل سایر بلاد که در آن جا حکومت اسلام نیست، در تمام زمانها نمازجمعه واجب عینى و تعیینى است و در هر جا اگر مومنین‏

اجتماعى داشته باشند که آن اجتماع به هفت نفر برسد- آن اجتماع در سفر واجب نیست گرچه اشکال ندارد و مى‏شود در سفر هم نمازجمعه اقامه کند- در هر کجا که بودند وقتى که اجتماع به هفت نفر مى‏رسد که یک نفر از آن هفت نفر مى‏تواند نماز را به پا کند، البته لازم نیست که فرد فصیح و واعظ باشد، همین قدر که صحبت کند، روایتى بخواند، نصیحتى بکند، داراى اطلاعات به اصطلاح مفیدى باشد، اشکال ندارد و براى همان افراد اقامه صلاهجمعه واجب است، گرچه معمم هم نباشد یعنى در میان آنها معممى نباشد، نماز جمعه در هر شرایطى واجب است واجب عینى و تعیینى، این آن تزییلاتى بود که بنده در زیر کتاب صلاهجمعه مرحوم آقا عرض کردم والعُهده عَلى القَارِى، دیگر هر کسى هر چه را که بسته به نظر او در این مسئله هست … على کل حال مسئله بسیار مسئله مهمى است و خیلى مهم است.

این یکى از مطالبى است که خلاصه حکومت اسلام باید خیلى بیش از اینها به آن بها بدهد، خیلى بیش از اینها باید در این زمینه مایه بگذارد و خیلى بیشتر باید از نظر فرهنگى مردم را به آثار و به تبعات نمازجمعه و به برکات نمازجمعه و به خصوصیات نمازجمعه خیلى بیش از آنچه که تا به حال بوده باید مردم را آشنا کند و افراد بیایند و مطالبى را که احساس مى‏کنند و مى‏بینند و مى‏فهمند بدون مسائل انحرافى بدون مطالب صارفه و مطالب مانعه باید در اختیار مردم بگذارند، خوب صحبت راجع به این کلام امام سجاد علیه‏السّلام بود که امشب رفتیم در قضیه نمازجمعه خوب على کل حال بالاخره اینها مطالب را بایستى که بدانند.

عرض شد که امام علیه‏السّلام امام است و امام معصوم است و معصوم گرچه خطا نمى‏کند ولکن باید ببینیم که مطالبى را هم که مى‏گوید آن مطالب هم مزاح نیست، بله امام علیه‏السّلام خطا نمى‏کند و گناه از او متمشّى نمى‏شود و تمام وجود او وجود مطهر و وجود مقدس است و به طهارت مطلقه رسیده است، خوب این مطالبى هم که امام علیه‏السّلام این مطالب را عرض مى‏کند به پروردگار و از آن حضرت در خطاب به پروردگار سر مى‏زند خوب این فقط یک جنبه تعارف دارد؟ یک جنبه‏اى که فرض کنید مثل اینکه شاگردى در کنار استادش نشسته و هى به استاد مى‏گوید ببخشید من در قبال شما چه بگویم! در حالى که هیچ فرق و تفاوتى بین او و بین آن استاد نیست چون بالاخره یک وقتى این شاگرد او بوده ولى الان هر چه که او دارد به این یاد داده و فقط فرقشان سن است که سن او بالاتر است و اولویتى دارد که به واسطه تعلیم به او پیدا کرده ولى از نظر تعلیمات تفاوتى ندارند و در یک سطح قرار دارند و این ادب است نه اینکه یک مطلب واقعى است، واقع این است که یکسان هستند، شاید شاگرد بیشتر از استاد هم بداند، خیلى از شاگردها هستند که بیشتر مطالعه کرده‏اند، مدارک بیشترى را خوانده‏اند

و مراجع بیشترى را دیده‏اند ولى در عین حال جنبه خضوع و راهنمایى و جنبه‏اى که” ما در قبال شما نیستیم”، و جنبه تواضع همه وجود دارد و باید هم باشد، بالاخره شاگردى گفته‏اند، استادى گفته‏اند، اینها حساب و کتابى دارد، پدرى، پسرى …. رعایت این مسائل واقعا مهم است.

من در این ارتباط بین شاگرد و استاد مسائلى از مرحوم آقا دیدم که واقعا براى من عجیب بود، عجیب، خیلى بسیار عجیب، در یک مجلسى بودیم که در آن مجلس دو نفر از اساتید مرحوم آقا حضور داشتند جمعى بودند از بزرگان و فضلا همه پیرمرد و در مشهد این قضیه اتفاق افتاد، به مناسبتى افرادى که در مشهد بودند نسبت به مرحوم آقا ارادت خاصى داشتند البته از شاگردان ایشان نبودند ولى ارادتى داشتند و نسبت به مسئله علمیت مرحوم آقا هم معتقد بودند دو تا از اساتید ایشان حضور داشتند- نهار دعوت داشتیم- ولى اصلا قابل مقایسه هم نیستند حالا البته اگر هم اغراق باشد لااقل آن اختلاف فاحشى است و اختلاف کمى نیست، وقتى یکى از پزشکانى که در آن جا بود سوال اعتقادى کرد و از میان این جمع خطاب او به مرحوم آقا بود ایشان هیچ جوابى نداند و ساکت نشستند چون استادشان در این جا بودند، دوباره سوال کرد باز هم ساکت بود، نگفتند مى‏دانم، نگفتند نمى‏دانم، نگفتند از آقایان بپرسید، بالاخره اگر از آنها مى‏پرسیدند طبعا دوباره مجبور بودند قضیه را به خود آقا ارجاع بدهند، خیلى ایشان دقیق بودند، دقیق، چنان دقیق بودند در رعایت این مسائل و اینها براى ما همه نکته است آن چه که ایشان را علامه طهرانى کرد و آن چه که ایشان سیدالطائفتین کرد و آن چه که ایشان را عارف بالله کرد و ولى الهى کرد رعایت همین نکته‏ها بود والا همینطورى که آدم مثل جوجه نیست که شب بخوابد و فردا سر از تخم دربیاورد …. کار دارد، شرایط مختلف را تجربه کردن دارد، در مسائل مختلف انسان از آن مسیر مستقیم خودش این طرف و آن طرف نیامدن و متمایل نشدن دارد، دیشب و پریشب عرض کردم خدمت رفقا همیشه سر سفره برنج زعفرانى نیست، قضیه این جا به دست نمى‏آید صد میلیون سال هم انسان باشد چیزى گیرش نمى‏آید شرایط مختلف و فراز و نشیب و صعود و حضیض، در موارد مختلف آن ممشى را انسان در همه موارد مختلف در نظر بگیرد، در بعضى از موارد حتى نسبت به انسان کسر شأن داشته باشد، مى‏گویند بلد نبود جواب بدهد، خوب بگویند، حالا یکى ممکن است بداند که حتما قضیه‏اى است یک مطلبى است.

قضیه مرحوم علامه طباطبایى را نمى‏دانم براى رفقا گفتم یا نه که چند نفر آمدند پیش ایشان یکى نقل مى‏کرد از یک فردى که در این جریان بود که در زمان مرحوم علامه طباطبایى ایشان مردى بود که از هوى گذشته بود و عالم و عامى معترف به این مسئله بودند، دوست و دشمن این قضیه را مطرح مى‏کردند که مرحوم علامه طباطبایى از نفس گذشته، و هر کسى وقتى ایشان را مى‏دید دیگر نیازى به‏

تأمل نداشت که در ایشان تأمل کند و ایشان را تست کند و بالا و پایین کند که ببیند که قضیه چیست از قیافه ایشان و وضعیت ایشان و احوال ایشان همان پنج دقیقه اول پیدا بود که در عالم دیگرى سیر مى‏کند و مربوط به این عالم نیست اصلا در فضاى دیگرى حرکت مى‏کند مشخص بود- در زمان سابق، زمان شاه، از طرف دانشگاه انجمن فلسفه و حکمت آمدند گفتنند چند نفرى از خارج آمدند و اشخاصى بودند حالا اسامى آنها را نمى‏برم بعضى در قید حیات هستند از افرادى که در این مجلس بودند و الان از نقطه نظر علمى مراتبى دارند و دارى جایگاههاى خاص خودشان هستند بعضى در اینجا هستند و بعضى در خارج هستند، متفاوت هستند، آمدیم پیش شما که مرد حکمت و فلسفه را به ما نشان بدهید دیگر آخرین تیرى که در ترکش دارید به اصطلاح به ما نشان بدهید، گفته بودند الان که کسى هست علامه است برویم ببینیم و سوال کنیم ببینیم مطلب چه بوده است، جمعه‏اى آمدند پیش ایشان ناقل مى‏گفت که آمدند نشستند و چایى آوردند و خوردند بعد یکى از آنها سوالى کرد و آن افراد ترجمه کردند براى علامه این مسئله چه است؟ ایشان وقتى که ترجمه تمام شد گفتند نمى‏دانم، عجب این که مهمى نبود این به آن نگاه کرد گفتند درست شنیدیم؟ چه شد؟ به هم نگاه کردند ایشان مى‏گویند نمى‏دانم، دوباره سوال کرد و مطلب دیگرى پرسید گفت اینها ترجمه کردند و دوباره فرمودند نمى‏دانم، قضیه چه است؟ گفتند امروز علامه از چه دنده‏اى از خواب بلند شده مسئله‏اى اتفاق افتاده ما با این همه تعریف و تمجید و فلان ما که را داریم، فرض کنید اولئک آبائى فجئنى بمثلهم، اذا جمعتنا یا جریر المجامع، در کجاى مطول است؟ در مغنى هم هست ظاهرا، یک مدتى گذشت خود خارجیها برایشان عجیب بود که این قضیه چیست؟ این مسئله؟ بعد دیگر براى سوم باز هم اینها حالا اگر اجازه بدهید، اگر لطف کنید، دست خالى نرویم، از این هندوانه‏هایى که زیر بغل ما مى‏گذارند، البته شما براى ما نمى‏گذارید و بار ما را سنگین نمى‏کنید انشاالله، از این هندوانه‏هاى ۳۵ کیلویى که خلاصه نصف مى‏کنند و در آن لباس مى‏شورند راست میگن؟ ما اینجورى شنیدیم که در بعضى از جاها هندوانه هاى بزرگى است- از اینها مى‏گذارند نه بابا بغل آدم مى‏گذاردند ۳۵۰ کیلو و این بیچاره این هندوانه را بر مى‏دارد و مى‏گذارد و با خودش حمل مى‏کند خبر ندارد چه بر سرش مى‏آید … از این مطالب گفتند و گفتند خوب الحمدلله دل علامه را نرم کردیم این دفعه سوال بکنیم دیگر نمى‏گوید نمى‏دانم، صحبت کردند وقتى تمام شد دوباره گفتند نمى‏دانم، خوب فهمیدیم، بلند شویم برویم و رفتند بیرون فقط قیافه آنها تماشایى بود که وقتى بیرون مى‏رفتند با این افراد و مهمان‏هایى که براى آنها آمده بودند چه بساطى و چه وضعى، دست از پا درازتر به سمت تهران برگشتند، البته ما نمى‏دانیم چه قضیه‏اى بوده ولى علامه کار بى‏حساب نمى‏کند اگر ما بودیم شلوغ مى‏کردیم داد سخن دادن فرض کنید اگر یک چیزى بلد بودیم ده تا روى آن مى‏گذاشتیم‏

چرند و پرند و هر رطب و یابسى را به هم مى‏بافتیم که بیشتر بالا برویم و اوج بگیریم: از حضرت آقا فلان را سوال کردیم جوابى دادند که ما تا به حال نشنیدیم که به ما اینطورى جواب بگویند، مى‏گوییم: هان خوب شد، البته خواهش مى‏کنم لطف پروردگار است و … دروغ نگو پدرسوخته لطف نفس است نه پروردگار! که با این مسائل که نمى‏داند چه بلائى بر سرش مى‏آید.

مرحوم آقا هم ساکت نشستند، سوال بعدى، سوال بعدى، دیدند نه، ایشان فهمیدند مطلب را، فهمیدند که با وجود اساتید ایشان، همین اساتید حوزوى و اساتید علوم رایج و دارج حوزوى ایشان مطلب نمى‏گوید و صحبت نمى‏کند این طور بود که به این جا رسیدند این بزرگان به این جا رسیدند.

من خودم شاهدم بر این در یک مجلس افطارى بودیم که بعضى از بزرگان بودند اساتید بودند و شاگردانشان هم بودند و تازه صاحب اسم و رسم شده بودند و وقتى صحبتى مى‏شد اینها بر آنها خودشان را مقدم مى‏کردند ببینید تفاوت از کجا است تا به کجا؟ اینها بر آنها خودشان را مقدم مى‏کردند و حتى در یک جا کار به طعنه و استهزاء رسید که آقا شروع کرد:” این مسائل احتیاج به دقت دارد، احتیاج به تحقیق دارد”، به به به این درس درس خدا است؟ این مى‏شود درس امام صادق؟ امام صادق اگر در این مجلس بود اگر بلند نمى‏شد یک کشیده تو گوش تو بزند لااقل مى‏گفت بیاندازیدش بیرون، بنده از طرف امام صادق این مطلب را مى‏گویم و روى آن هم مى‏ایستم یعنى اگر بلند نمى‏شد یکى تو گوش تو بزند با این بى تربیتى تو مى‏گفت بیاندازیدش بیرون و یا خودشان هم مى‏رفت بیرون.

این طور است؟ رعایت پدر و رعایت پسر …. در جایى ما بودیم شخصى بود البته با اسم و رسمى است در مجلس وقتى که وارد شدند اول او آمد پشت سرش پدرش آمد، آمد پیش من که با من معانقه کند، رو کردم به او گفتم آقاى فلان شما با پدرت برگرد بیرون،- من هم کنار مجلس ایستاده بودم من باید مى‏ایستادم و به مهمانها خیر مقدم مى‏گفتم-، برگرد بیرون اول پدرت بیاید گفتم مى‏دانى چرا این را به تو مى‏گویم؟ به خاطر اینکه از این مجلس فیض ببرى براى این گفتم خیلى خلاصه متأثر شد و با پدرش رفت بیرون و گفتش کارى دارم، و دوباره موقع آمدن پدرش اول آمد معلوم شد قضیه پدر فهمید که این مسئله یک جریانى بوده براى اینکه این اتفاق بیافتد خیلى بنده خدا منفعل شد و آمد به او گفتم حالا این مجلس براى تو نور دارد اگر با آن وضع مى‏آمدى این مجلس براى تو کدورت داشت، شرکت در این مجلس براى تو ضرر داشت، نمى‏دانست بنده خدا، اطلاع نداشت، متوجه نبود چون در یک وضعیت و فرهنگ دیگرى بود. چقدر مسئله مهم و مسئله دقیق است.

زمانى ما در خدمت مرحوم آقا بودیم- حیفم مى‏آید این قضیه را نگویم- در کربلا بودیم خدمت آقاى حداد سماور نفتى بود کنار که خودمان بلند مى‏شدیم روشن مى‏کردیم و بعد هم چایى درست‏

مى‏کردیم، ما نشسته بودیم و مرحوم حداد آن طرف و پدرم و بنده و اخوى بزرگتر من سلمه‏الله آن طرف بود چایى که درست شد اخوى ما بلند شد که چایى بریزد و بیاورد من نشسته بودم اصلا توجه نداشتم ایشان چایى ریخت در استکان و آوردند یکى جلوى آقاى حداد گذاشتند و یکى جلوى مرحوم آقا و یکى هم جلوى ما و یکى هم براى خودشان و یکى هم براى شخص دیگرى که ظاهرا بودند، وقتى که گذاشتند چایى را، یک مرتبه دیدم آقاى حداد فرمودند وقتى که برادر کوچکتر هست نباید اجازه بدهد که برادر بزرگتر بلند شود و براى او کار انجام دهد او باید برخیزد و در این گونه امور احترام و ادب نسبت برادر بزرگتر را انجام دهد، دیدم اى داد بیداد عجب کارى کردم، بلند شدیم این دو تا چاى که بود ریختیم در قورى یکى مال خودمان و یکى هم چاى ایشان، ایشان آمد که … گفتم نمى‏شود آقاى حداد اینجا نشسته فعلا حالا تذکر آیین‏نامه‏اى است، بخواهیم انجام ندهیم برنامه بعدى چک و لگد است، حساب کار دستمان باشد، شما بنشینید، و بلند شدیم چایى ریختیم و آمدیم، آقاى حداد فرمودند احسنت، بارک‏الله این روش روش اولیاء خدا است حساب و کتاب دارد این عالم حساب دارد این عالم کتاب دارد، باید ادب را حفظ کرد باید احترام را حفظ کرد، که تمام اینها بر اساس تکلیف تنظیم شده تشریع ما بر اساس تکوین است این مقدمه‏اى بود که انشاءالله براى بعد اگر خدا بخواهد. دیشت گفتیم اگر خدا بخواهد، خدا نخواست و ما در یک جریان دیگرى قرار گرفتیم، باز در عین حال مى‏گوییم شد فردا شب ادامه مى‏دهیم نشد باز یک حرف دیگر پیش خواهد آمد، الان من هى چیز نمى‏دانم.

خدا رحمت کند مرحوم آقا دستغیب رضوان الله علیه یکى از دوستان مى‏گفت ما صداى ایشان را ضبط مى‏کردیم یک شب یک ساعت صحبت ایشان ضبط نشد- بسیار مرد بزرگى بود و بسیار مرد باصفایى بود من خیلى از اوقات نوارها و صحبتهاى ایشان را گوش مى‏دهم اصلا یک صفایى یک نورانیت خاصى داشتند من هر وقت گوش کردم براى من مفید بود و متأثر مى‏شوم حیف که اینها رفتند و کسى به جاى اینها نیامد، رفتند رفتند این بزرگان و کسى به جاى ایشان نیامد- بله مى‏گفت آمدم منزل دیدم ضبط کار نکرده فردا شب بود که ما رفتیم به مجلس- شبهاى ماه رمضان بود که مرحوم دستغیب صحبت مى‏کردند- رفتم و گفتم که این صحبت دیشب ضبط نشده اگر مى‏شود خواهش کنم نصفه دیگر را تکرار کنید اگر من آن جا بودم مى‏گفتم آخر مرتیکه من به خاطر ضبط تو باید مردم علاف کنم به جهنم که ضبط نکرده مردم چه گناهى کردند که تاوان ضبط تو را تحمل کنند او که نگفت چیز دیگرى گفت ایشان گفت آقاى فلان من که نمى‏دانم امشب چه مى‏خواهم بگویم همین طورى مى‏آید من چه مى‏دانم دیشب چه گفتم و امشب چه مى‏گویم من بالاى منبر مى‏نشینم هر چه خودش آمد من هم همان را مى‏گویم خیلى مرد با صفا و بزرگى بود خدا همه را رحمت کند و ما را هم پوینده راه آنها قرار بدهد. انشاءالله.

اللهم صلى على محمد و آل محمد

[۱] – سوره هود( ۱۱) آیه ۱۰۷

 

دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن