وَ بِهِ نَسْتعِين
وَ لاحَولَ وَ لاقُوَّةَ إلاّ باللَه العليِّ العظيمِ
والْحَمدُللَّه ربِّ العالَمين وصلَّي اللهُ عَلي سيِّدِنا محمَّدٍ وَءَالِه الطّاهرينَ
وَ لَعنةُ اللَه علَي أعدآئِهم أجمعينَ مِنَ الآنَ إلَي يَوم الدّين.
قال اللهُ الحكيمُ في كتابِه الكريم:
وَ مَا تَكُونُ فِی شَأْنٍ وَ مَا تَتْلُواْ مِنْهُ مِن قُرْءَانٍ وَ لَا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلَّا كُنَّا عَلَيْكُمْ شُهُودًا إِذْ تُفِيضُونَ فِيهِ وَ مَا يَعْزُبُ عَن رَّبِّكَ مِن مِّثْقَالِ ذَرَّةٍ فِی الارْضِ وَ لَا فِی السَّمَآءِ وَ لَآ أَصْغَرَ مِن ذَ'لِكَ وَ لآ أَكْبَرَ إِلَّا فِی كِتَـٰبٍ مُّبِينٍ.
(آيه شصت و يكم، از سورۀ يونس: دهمين سوره از قرآن كريم)
يك دسته از كساني كه بر اعمال انسان گواهند و در روز قيامت براي أداء شهادت حاضر ميشوند ملائكه هستند. در مجلس قبل پيرامون كيفيّت شهادت رسول خدا و ائمّۀ طاهرين عليهم السّلام بحث شد، و اين مجلس در كيفيّت شهادت ملائكه است؛ اين آيۀ مباركۀ قرآن ميفرمايد:
«در هيچ شأني و حالي نميباشي و هيچ آيهاي را از قرآن تلاوت
ص 156
نميكني و هيچ عملي را انجام نميدهيد مگر آنكه در آن هنگامي كه وارد آن عمل ميشويد، ما بر شما و فعل شما حضور داريم و مشاهده آن فعل را مينمائيم! و به اندازه سنگيني و وزن يك ذرّه، از پروردگار تو در زمين و در آسمان پنهان نيست؛ و نه كوچكتر از وزن ذرّه و نه بزرگتر از آن مگر آنكه همه در كتاب آشكار پروردگار كه لوح محفوظ و علم خداست ميباشند.»
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَـٰنَ وَ نَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بهِ نَفْسُهُ و وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ * إِذْ يَتَلَقَّیَ المُتَلَقِّيَانِ عَنِ الْيَمِينِ وَ عَنِ الشِّمَالِ قَعِيدٌ * مَّا يَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ * وَ جَآءَتْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذَ لِكَ مَا كُنتَ مِنْهُ تَحِيدُ * وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ ذَ'لِكَ يَوْمُ الْوَعِيدِ * وَ جَآءَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَّعَهَا سَآئِقٌ وَ شَهِيدٌ * لَّقَدْ كُنتَ فِی غَفْلَةٍ مِّنْ هَـٰذَا فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَآءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ. [101]
«ما ب�� تحقيق كه انسان را آفريديم، و بر تمام خاطرات و افكاري كه بر او وارد ميشود و وساوسي كه نفس او ميكند و خواطري كه بر ذهن او خطور ميكند اطّلاع داريم؛ و ما از رگ گردن و رگ حياتي او به او نزديكتر هستيم؛ در آن وقتي كه آن دو مَلك گيرنده و متلّقي كه از يمين و شمال او نشستهاند آن اعمال و الفاظ و افكار را كه از او صادر ميشود و از خود خارج ميكند ميگيرند و حفظ مينمايند؛ آن دو فرشتهاي كه در طرف راست و چپ، در طرف سعادت و شقاوت
ص 157
كه كنايه از اعمال و رفتار خير و از اعمال و رفتار شرّ است كه انسان را به أصحاب اليمين ميرساند و يا به أصحاب الشّمال ميرساند، نشسته و هر كرداري كه انجام دهد و هر گفتاري كه پرتاب كند، گرچه يك كلمه خوب و يا زشت بوده باشد، آن را ميگيرند، و فرشتگان عتيد و رقيب آن را ضبط و ثبت مينمايند. و سكرات مرگ و حالات بيخودي و مدهوشي و اضطراب و پريشاني موت به حقّ ميرسد، و اين همانست كه تو از آن فرار ميكردي و دور ميشدي! و در صُور دميده ميشود، و اين همان وعده روز ميعاد است كه به لقاء پروردگار و زيارت حقّ ميشتابي و سرعت ميكني. و تمام نفوس و جانها در حالي كه با آنها سوق دهنده و شهادت دهندهايست به پيشگاه خدا و مقام و موقف عدلِ او رهسپار ميشوند؛ براي هر نفس يك سائقي است، يعني راننده و سوق دهنده كه بر اساس حركت و هدايت او نفوس به آن سمت ميروند؛ و براي هر نفس يك شهيد و گواهي است كه بر تمام اعمال و افكار او نه تنها اطّلاع دارد، بلكه اعمال و رفتار او را گرفته و ضبط كرده و صورت و حقيقت عمل را به نحو تامّ و تمام در خود نگاه داشته و حفظ كرده كه براي چنين موقف و موقعيّتي بيايد و ادا كند و شهادت خود را در اين معرض نشان دهد.
اي پيغمبر ما! تو از اين مطلب و حقيقتِ امر در غفلت بودي! و ما پرده و حجاب معني را از برابر ديدگان تو برداشتيم! و بنابراين چشمان تو امروز تيز بين و حادّ شده، و حقائق ماوراي حجاب مادّه و طبع را ميبيند! بطوريكه نه تنها به ظواهر اعمال و رفتار و وقايع امور و حوادث مينگري، بلكه بر حقائق و بواطن و نيّات و ملكات و اخلاقيّات و وجهه آنها از نقطه نظر خير و شرّ، و سعادت و شقاوت، و حقّ و باطل، با خبر
ص 158
ميگردي و مطّلع ميشوي!»
اين آيات دلالت دارد بر اينكه انسان ملَكي دارد موكّل بر خود او، و هر شخص ملائكه خاصّي براي ثبت و ضبط اعمال خود دارد؛ البتّه فرشتگاني كه پروردگار خلق فرموده داراي مأموريّتهاي مختلف هستند، بعضي براي علمند بعضي براي حيات؛ اين دسته از ملائكهاي كه خداوند در اين آيات ياد ميكند، براي روزي كه در قيامت اداي شهادت كنند در اين دنيا تحمّل ميكنند؛ يعني اعمال را ميگيرند و در خود ضبط ميكنند: إِذْ يَتَلَقَّیَ الْمُتَلَقِّيَانِ عَنِ الْيَمِينِ وَ عَنِ الشِّمَالِ قَعِيدٌ، چه اعمال خوب و چه اعمال بد را، اين متلقّيان هميشه با انسان ملازمند و جدا نيستند؛ در خواب و بيداري، در سكون و حركت هميشه با انسان هستند و حتّی اگر يك جمله از دهان انسان بيرون پَرَد فوراً آنرا ميگيرند، و هيچ براي آنها غفلت و فراموشي و فتور و سُستي و تكاهل در انجام مأموريّت نيست.
مَا يَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ. بعضي از بزرگان چون صاحب «مجمع البيان» و علاّمۀ طباطبائي مدّ ظلّه السّامي فرمودهاند كه: رقيب و عتيد دو ملك نيستند كه عنوان رقيب و عتيد علَم براي آنها باشد، بلكه دو صفت هستند كه به معناي مراقبت و حفظ و سرپرستي است، و به معناي حاضر و شاهد و مهيّا و آماده ميباشند.
و هر جملهاي كه از دهان بيرون آيد و صادر گردد، هر لفظي كه خارج شود، خير باشد يا شرّ، آن فرشتگان مراقب و مهيّا فوراً ميگيرند و در خودشان اخذ ميكنند؛ كما اينكه بر اين مفاد داريم:
ص 159
وَ إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحَـٰفِظِينَ * كِرَامًا كَـٰتِبِينَ * يَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ. [102]
«بدرسيتكه مُسيطر و مُهيمن بر شما فرشتگاني هستند بزرگوار كه شما را محافظت ميكنند و تمام حركات و سكنات شما را مينويسند و آنچه را كه به جاي آوريد ميدانند.»
ولي از آنجائي كه سابقاً در بعضي از مباحث گفتيم كه هر صنف از فرشتگان مأموريّت خاصّي دارند، فرشته علم و فرشته حيات و فرشته روزي و حكمت و حفظ و قوّت و ضبطِ اعمال و غيرها، و هر صنف از آنها براي آن مأموريّت آفريده شدهاند و به هيچ وجه از مأموريّت خود كه همان خلقت آنهاست نميتوانند تجاوز كنند؛ اگر رقيب و عتيد دو صفت مختلف باشد كه به معناي مراقب و آماده ميباشد، بنابراين اين دو صفت دلالت بر دو ذات مختلف نموده و با علَميّت نيز منطبق خواهند بود.
باري ما ديگر در امروزه با وجود همين آلاتي كه اختراع شده است با آنكه مادّي است نه معنوي و روحاني، ميبينم چگونه كلمات و صورت انسان را ضبط ميكنند و قرنها ميتوانند در خود نگاهداري كنند، نبايد شكّي و ترديدي به خود راه دهيم در اينكه فرشتگان زنده الهي اعمال را و صُورَ را ضبط ميكنند.
در اين عالم مادّه كه در مشت عالم ملكوت و معناست، اين صور و الفاظ ديده ميشود تا چه رسد به موجودات ملكوتيّه و روحانيّه كه بر انسان و اعمال او مسيطر و مطّلع هستند.
ولي اين نكته قابل دقّت است كه آيا همانطور كه انسان
ص 160
داراي درجات و مراتب متفاوتي است آن فرشتگان هم داراي درجات و مراتب مختلفي هستند، يا نه؟
آري، آنها نيز داراي درجات مختلف ميباشند، بعضي از اصناف آنها از ملائكۀ مقّربند، مانند جبرائيل و ميكائيل و إسرافيل و عزرائيل. و بعضي زيردست آنها هستند و جنود و لشگريان آنها به شمار ميآيند، تا برسد به ملائكه جزئيّه كه هر شخص يك ملك مخصوص به خود دارد. فرشتگان رقيب و عتيد موكّل بر اعمال انسان هستند ولي اعمال و كيفيّت و درجه آنها تفاوت دارد؛ از نقطه نظر صحّت و مقدار تقرّب و خلوص در نيّت متفاوت هستند.
افراد عادي گناهشان همين معاصي است كه انجام ميدهند؛ زنا، دروغ، قمار، شرب خمر، تعدّي به نواميس و حقوق و اعراض مرم؛ عامّۀ افراد مردم از اين قبيل گناهان انجام ميدهند، و امّا مؤمنين چنين نيستند يعني ملكه عدالت در آنها پديد آمده است و آن ملكه نفس آنها را از ارتكاب اينگونه معاصي كبيره منع ميكند. اينان از خواصّ مردمان ميباشند، ولي گناهاني كه براي آنها است يك شكل ديگر است؛ اشتغال بغير الله است. توجّه به غير خدا براي آنان گناهست؛ يعني خواصّ در مرتبه و مقامي هستند كه اگر در شبانه روز ساعتي از خدا غفلت كنند بايد توبه كنند، چون آن توجّه به غير براي آنها گناه است.
وقتي كه اين صفت را در خود ملكه كردند و غرق در اسماء و صفات حقّ شدند و غفلت از حقّ پيدا نكردند، خداوند آنان را به درجه بالاتر و والاتري ترقّي ميدهد و از أصفياء خود ميگرداند.
ص 161
و در اين مرحله از آنان امتحاناتي به عمل ميآورد و ابتلائاتي در پيش ميآورد تا آنكه از اين درجه هم صعود دهد، و بايد از عهده اين آزمايشها بر آيند؛ بعضي از آن امتحانها بسيار مشكل است. و چه بسا در كشاكش و گير و قوس شدائد و مصائب دعا ميكنند: خدايا اين مشكلات را از ما بردار، خدايا ما خسته شديم! و پيوسته در دل راه فراي ميجويند؛ اين براي آنها گناه است؛ يعني چون وظيفه فعليّه ايشان اينست كه واردهاي كه بر آنها پيدا ميشود، چون از طرف حقّ است بايد با كمال تحمّل و صبر و شكيبائي و استقامت آن مرحله را بگذرانند و تقاضاي رفع آنرا ننمايند كه از آن رنج و شدّت رهائي پيدا كنند، و لذا اگر بگويند: خدايا ما را از اين مرحله خارج كن، ما خسته شديم! اين براي آنان گناه است. و بر همين اساس ميگويند: توبۀ اصفياء از تَنفيس است يعني غمزدائي، يعني غم و غصّه را از ما بردار!
و چون در اين مرحله نيز موفّق شدند و مظفّرانه و كامياب بيرون آمدند، خداوند آنها را به درجۀ أولياء ميرساند. و افرادي كه بدين درجه فائز ميگردند ديگر براي آنها گناه عامّ و گناه خاصّ و نه گناه اصفياء معني ندارد، و از همۀ اين مراحل پاك شده و عبور كردهاند، و در اين موقف و منزل گناه آنان تلويث خاطر است. يعني چه؟
يعني ذهن آنها، خاطرات آنها، صفحۀ تفكّر و تذكّر آنها پيوسته بايد پاك باشد و هيچ خاطرهاي در ذهن خطور نكند و پيوسته آن ذهن در پيشگاه و برابر حقّ چون آئينه درخشان، و هيچ چيز در او جز جمال حضرت حقّ ندرخشد؛ و اگر خاطرهاي در ذهن خطور كند
ص 162
براي آنها گناه است.
ميدانيم كه انسان در موقع نماز بايد حضور قلب داشته باشد؛ يعني كاري كند و توجّهي به ذات پروردگار به هم رساند كه برايش در حال نماز فكري و خاطرهاي پيدا نشود و ذهن او مُلوَّث نگردد و پاك باشد.
اولياي خدا كساني هستند كه نه تنها در حال نماز، بلكه در تمام شبانهروز يك لحظه نبايد خاطره براي آنها پيدا شود؛ و نه فكري و خيالي، مگر آن فكري كه به امر خدا باشد و صالح باشد و در اين صورت ورود چنين خاطرهاي به اذن قلب آنها پيدا ميشود، و اگر براي آنان در بعضی از اوقات تشویشی پیدا شود و ذهن ملوث گردد، تین برای آنان گناه است و بايد از اين گناه توبه كنند.
وَ تَوْبَةُ الأوليآء مِنَ التَّلويثِ. و از اين به درجه بالاتر ارتقاء مييابند و به مقامي ميرسند كه ديگر هيچ خاطرهاي نميتواند در ذهن آنها خطور كند و طائر و پرنده خاطرات أبداً در حول و حوش ذهن آنها اجازه ورود و نشستن را ندارد.
إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَواْ إِذَا مَسَّهُمْ طَـٰئِفٌ مِّنَ الشَّيْطَـٰنِ تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ. [103]
«مردمان با تقوی كساني هستند كه به مقام و درجهاي نائل آمدهاند كه هر وقت شيطان اراده كند در اطراف دل آنها گردشي بنمايد و طوافي كند، و به قول عامّه چرخي بزند، و سپس در دل آنها فرود آيد و بنشيند و خاطرهاي ايجاد نمايد، آنان به حربه ذكر و ياد حضرت
ص 163
حقّ جلّ و عزّ متذكّر ميشوند و با ياد خدا و ذكر حقّ شيطان را دفع ميكنند.»
هنگامي كه ذهن در اينجا پاك شد، اين درجه قوّت پيدا ميكند كه ديگر هيچ خاطرهاي از شيطان نميتواند در آن راه يابد. ولي اگر در بعضي از احيان، وجود او و حقيقت او اضطرابي پيدا كند اين براي آنها گناه است؛ اين را اضطراب سرّ گويند، و آن از قبيل گناهان خارجي نيست، از گناهان فكري و ذهني نيست، از گناهان نيست، تنفيس و اشتتغال به غير خدا نيست؛ اينها هيچكدام نيست. و امّا در شدائد و امتحانات سخت و عجيب بايد نفوس آنان چون آب درياي صاف و لطيف و آرام به هيچوجه موجي در آن پيدا نشود و مضطرب و مشوّش نگردد.
اگر أحياناً در اثر امتحاني، در اثر حادثهاي اين نفوس اضطراب و تشويشي پيدا كند و مانند آب ساكن دريا تكاني بخورد، بادي بوزد و جنبش و اضطرابي در آن ايجاد كند، اين براي آنان گناه است و بايد از اين گناه توبه نمايند، و اين توبه از اضطراب سرّ است.
در «مصباح الشّريعة» وارد است كه: تَوْبَةُ الأنْبيآءِ مِنِ اضْطِرَابِ السِّرِّ، وَ تَوْبَةُ الأوْلِيَآءِ مِنْ تَلَوُّثِ الْخَطَرَاتِ، وَ تَوْبَةُ الأصْفِيَآءِ مِنَ التَّنْفِيسِ، وَ تَوْبَةُ الْخآصِّ مِنَ الإشْتِغَال بغَيْرِاللهِ، وَتَوْبَةُ الْعَآمِّ مِنَ الذُّنُوبِ. [104]
در ضمن روايتي كه در اين كتاب به حضرت صادق عليه السّلام منسوب
ص 164
است چنين وارد است كه: «توبه پيامبران از اضطراب سرّ آنهاست، و توبه اولياء از آلودگي نفس بواسطه خواطر، و توبه اصفياء از غم و غصّه زدائي و طلب راحتي كردن است، و توبه خواصّ از اشتغال به غير خدا، و توبه عوامّ از گناهان است.»
باري، از مرحله اضطراب سرّ هم كه ميگذرد، درجه خاصّي است كه اختصاص به مُخلَصين دارد، در آن مرحله اضطراب سرّ هم نيست، آنجا آرامش محض و سكون مطلق است.
و از اينجا به دست ميآيد كه آن فرشتگاني كه گماشته بر انسان هستند، آنان نيز داراي درجات و مقامات مختلفي هستند: يك عدّه از فرشتگان جزئيّه فقط ميتوانند اعمال را ثبت كنند؛ يك عدّه بايستي كه درجهشان كاملتر باشد و بفهمند كه انسان چه موقع اشتغال به خدا دارد؛ و چه موقع اشتغال به غير خدا، و در آن مرحله خصوصيّات مُدرَكات ذهني انسان را ثبت و ضبط مينمايند؛ و يك عدّه مقامشان از اين رفيعتر و آنان موكّل بر اصفياء هستند و تنفيس آنها را در مواقع گرفتاري و امتحان ثبت ميكنند و حالات آنانرا در امتحانات و ابتلائات و ساير شؤون ثبت؛ و يك عدّه مقامشان نيز عاليتر از اينست، و فرشتگاني هستند كه موكّل بر اولياء ميباشند و مراتب شؤون و حالات و تلويث خاطري اگر برايشان پيدا گردد، در هر حال ضبط ميكنند؛ و بنابرآنچه گفته شد جميع فرشتگان در يك درجه و يك مقام نيستند.
و ليكن انسان داراي مقامي است كه در آن مقام هيچيك از ملائكه قدرت ندارند كه آن حال دقيق و مقام و موقف لطيف او را ضبط
ص 165
كنند. چرا؟
براي اينكه انسان در مرحله صعود و در مقام قرب به جائي ميرسد كه هيچ موجودي از انسان بالاتر نميتواند باشد، حتّی ملائكه مقرّب. گويند انسان اشرف مخلوقات است. آن انساني كه در مقام تذكيه و تزكيه و تهذيب به جائي رسيده است كه ديگر از حيطه علم و قدرت ملائكه مقرّب بالاتر آمده و بين او و ذات اقدس پروردگار هيچ حجاب و فاصلهاي نيست، در آنجا فرشتهاي توان ورود را ندارد؛ انديشه و خاطره، علم و سعه قدرت مَلَكي راه ندارد كه ثبت و ضبط آن دقائق خلوت مؤمن را با حضرت حقّ بكند.
در روايات داريم كه معصومين عليهم السّلام فرمودهاند: لِي مَعَ اللهِ وَقْتٌ لَا يَسَعُهُ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ. «براي هر يك از ما با خدا وقت و موقعيّتي است كه آن در سعه و گنجايش هيچ فرشته مقرّبي نيست.» و ادراك عالي و فكر بلند پرواز هيچ ملكي قدرت ندارد آن حالت را ادراك كند و دستش بدان برسد؛ أميرالمؤمنين عليه السّلام در دعائي كه به كميل بن زياد نخعي تعليم فرمودند، به پروردگار عرض ميكند:
وَ كُلّ سَيِّئَةٍ أَمَرْتَ بإثْبَاتِهَا الْكرَام الْكَاتِبينَ الَّذِينَ وَكَّلْتَهُمْ بحِفْظِ مَا يكُونُ مِنِّي وَ جَعَلْتَهُمْ شُهُودًا عَلَیّ مَعَ جَوَارِحي وَ كُنْتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَیّ مِنْ وَرَآئِهِمْ وَالشَّاهِدَ لِمَا خَفِيَ عَنْهُمْ.[105]
«بيامرز اي خداي من بر من هر كار زشتي را كه انجام دادهام، آن كاري كه فرشتگان بزرگوار و نويسنده خود را كه براي حفظ و ثبت
ص 166
و ضبط آنچه در من است گماشتي! و آنانرا با اعضاء و جوارح من، گواهاني بر عمل من قرار دادي! و خودت بر فراز آنها رقيب و محافظ و محاسب من بودي و شاهد بر آنچه از آنها پنهان ميمانده است.»
اين فرموده حضرت اشاره به گناهاني است كه راجع به انبياء و اولياء است كه اطّلاع بر آن گناهان براي ملائكه غير مقدور است، و جز ذات اقدس حقّ تعالی شأنُه كسي بر خصوص آن گناهان علم ندارد، و آمرزشش رفع اضطراب سرّ است؛ يعني خداوند بايد عنايت كند و بنده مومن را كه به آن درجه رسيده است او را آن چنان در حرم خود نگاهداري كند و پذيرائي كند، تا بطوريكه در يك لحظه در تمام مدّت عمرش از آن هنگام تا وقت مرگ براي او اضطراب سرّ حاصل نشود.
اين هم راجع به آن افرادي كه چنين گناهاني دارند و ملائكه اعمال آنانرا بدين طريق ثبت و ضبط ميكنند؛ و امّا راجع به آن افرادي كه اهل معصيتند، ملائكه به همه كارهاي آنها اطّلاع دارند، بر گناهان خاصّه و عامّه، ملائكه اطّلاع دارند و بر سائر كارهاي آن مردم؛ ولي در اضطراب سرّ يا تلويث خاطر و يا تنفيس كه اختصاص به متّقيان دارد ملائكه بر بعضي از خصوصيّات آنان اطّلاع حاصل نميكنند.
در روايات داريم كه انسان در روز دو ملك دارد، و در شب نيز دو ملك ديگر دارد.
ملائكه روز از اوّل طلوع فجر صادق ميآيند و ملازم انسان هستند
ص 167
و در شانه راست و شانه چپ قرار ميگيرند؛ ملك موجودِ مادّي نيست كه محلّ بخواهد، ولي چون تعلّق به مادّه ميگيرد نسبت و اضافهاي با مادّه پيدا ميكند، مثل روح ما كه مادّي نيست ولي بواسطه تعلّق به بدن اضافه و نسبت خاصّي با بدن حاصل ميكند، آمدن دو فرشته آسماني و قرار گرفتن بر دو شانه هم نظير تعلّق نفس به بدن است. و راست و چپ كنايه از سعادت و شقاوت است؛ يعني آن فرشتگان يكي أعمال خوب را ثبت ميكند و انسان را به كارهاي نيك دعوت ميكند و الهام ميبخشد، و ديگري اعمال بد را ضبط مينمايد و انسان را از اعمال زشت باز ميدارد و نهي ميكند.
و ملائكه شب از اوّل غروب آفتاب ميآيند و با انسان ملازمند تا سپيده صبح؛ هر وقت اينها ميآيند آنها ميروند و هر وقت آنها ميآيند اينها ميروند.
اين فرشتگان را ملائكه ليليّه و نهاريّه گويند.
مرحوم آية الله الاعظم آقاي حاج ميرزا جواد آقا مَلِكيّ تبريزيّ أعلی الله تعالی مقامَه الشّريف كه از اكابر علماء اتقياء و افاضل اولياء و اصفياء بودهاند و داراي مقامات و درجات و كراماتاند در دو كتاب خود كه بنام «أسرار الصّلوة» و «أعمال السّنه» يا «مراقبات» است ميفرمايد:
شب كه انسان ميخوابد ملائکه موكّل بر انسان، انسان را بيدار ميكنند براي نماز شب، و بعد چون انسان اعتنا نميكند و دوباره ميخوابد باز او را بيدار ميكنند، دوباره ميخوابد باز او را بيدار
ص 168
ميكنند؛ اين بيداريها از روي مصادفه و اتّفاق نيست، بلكه بيداريها ملكوتي است كه بوسيله فرشتگان انجام ميگيرد، اگر انسان استفاده كرد و برخاست آنها تقويت و تأييد ميكنند و روحانيّت ميدهند، و اگر نه متأثّر ميشوند و كسل ميگردند. آن مرحوم ميفرمايد: اگر از خواب برخاستيد، آن ملائكه را كه نميبينيد، أقلاّ به آنها سلام كنيد و دعا كنيد و تحيّت و تكريم بگوئيد و تشكّر نمائيد!
و دعائي در آن كتاب به عنوان سلام و تحيّت براي آن فرشتگان نقل ميكند كه چون انسان از خواب بيدار ميشود آن دعا را بخواند، و حمد خدا را بجا آورد كه چنين موجودات ملكوتي را ملازم با او قرار داده تا او را براي انس و خلوت و مناجات با پروردگار تأييد كنند و از تعلّقات عالم مادّه و رذائل اخلاق و شهوات پاك کنند و توجّه به خدا دهند.
يكي از برادران ايماني نقل ميكرد كه: شبي نزديك اذان صبح در حرم حضرت سيّد الشّهداء عليه السّلام بودم و همه مردم به عبادت مشغول و هر كس به كار خود بود: خود يكي از ارباب مكاشفه و صاحب حال كه او را ميشناختم، او هم در بالاي سر مطهّر به تفكّر و تعمّق فرو رفته بود، مردم منتظر بودند كه اذان بشود و نماز صبح را بخوانند؛ من آمدم نزد آن مرد و گفتم: آقا نماز صبح شده است!؟ يك نگاه به من كرد و گفت: مگر تو كوري؟ نديدي كه ملائكه شب رفتند و ملائكه صبح آمدند!؟
آن شخص مراقب و متفكّر راست ميگويد، او ميبيند، چون چشم ملكوتيش باز شده است، امّا ديگران نميبينند. چشم منحصر به اين دو
ص 169
چشمي كه در كاسه سرِ انسان است نيست، اين چشم مُلكي است كه انسان بواسطه آن ميتواند با موجودات عالم طبع و مادّه ارتباط پيدا كند؛ انسان چشم ملكوتي هم دارد كه بواسطه آن ميتواند با موجودات عالم معنی و فرشتگان ارتباط پيدا كند.
و علَی كُلّ تقدير، اين ملائكهاي كه اعمال انسان را ثبت و ضبط ميكنند، علمشان جدا از علم خدا نيست و شهادتشان جدا از شهادت خدا نيست. در كتاب آسماني ما قرآن مجيد فلسفه توحيدي الهي بر اين اساس پايهگذاري و بيان شده است كه تمام موجوداتي كه مصدر أعمال هستند كارشان عين كار خداست، نه جداي از كار خدا؛ مثلاً همين فرشتگاني كه اعمال را ثبت و ضبط مينمايند كارشان عين كار خداست، نه آنكه خدا يك اطّلاع و علمي دارد و اينها يك اطّلاع و علمي جداي از علم خدا.
نه اينطور نيست كه خدا گواه بر اعمال انسان است و اينها هم جدا از حكومت و سيطره پروردگار شهادت بر اعمال دهند. علم خدا بر موجودات علم حضوري است نه حصولي، و بنابراين نفس فرشتگان و عمل آنها در نزد خداي متعال حاضر است و اين حضور همان علم خداست، پس علم فرشتگان عين علم خداست. شهادت فرشتگان چه از نقطه نظر تحمّل و چه از نقطه نظر أداء، عين حضور در محضر حقّ متعال و عين احاطه و سيطره الهيّه، وجوديّه و حضوريّه به آنهاست؛ پس عين علم و شهادت حضرت حقّ است.
و به عبارت سادهتر: فرشتگان از خود استقلال ندارند، اينها آلت
ص 170
محض هستند، آئينه و آيت محض هستند، و علم پروردگار در آنها تجلّي كرده و ظهور نموده و اينها بواسطه علم حقّ تعالی ميبينند و تحمّل مينمايند و سپس اداء ميكنند؛ پس به نظر مقام كثرت انتساب اين امور براي فرشتگان است، و به نظر مقام وحدت براي حقّ تبارك و تعالی، و به نظر مقام وحدت در كثرت براي حقّ است كه در اين آئينهها ظهور نموده و متجّلي شده است، و به نظر مقام كثرت در وحدت براي فرشتگان است كه به علّت تحقّق به حقّ پديد آمده است.
و به عبارت سادهتر از اين: علم و اطّلاع ملائكه و شهادت آنها عين علم و اطّلاع خدا و شهادت خداست و وسائط بطور كلّي از خود استقلال ندارند، بلكه طلوع و ظهور علم خدا از آئينه وجود اين وسائط است بدون آنكه وسائط مختصر دخالتي از خود در آن داشته باشند؛ و اينست معناي حقيقي توحيد. خداوند ميفرمايد:
وَ مَا يَعْزُبُ عَن رَبِّكَ مِن مِّثْقَالِ ذرَّةٍ فِي الأرْضِ وَ لَا فِي السَّمَآءِ وَ لا أَصْغَرَ مِن ذَ'لِكَ وَ لا أَكْبَرَ إِلَّا فِي كِتَـٰبٍ مُّبِينٍ. [106]
«اي پيغمبر! از پروردگار تو به قدر سنگيني يك ذرّه در زمين و در آسمانها، و نه كوچكتر از يك ذرّه و نه بزرگتر از آن پنهان نميشود! بلكه همه آنها در كتاب آشكار خدا موجود است.»
يعني چه؟ كتاب آشكار خدا كه عالم تكوين و آفرينش است عين علم خداست؛ پس علم خدا جداي از علم آفرينش و كتاب تكوين
ص 171
و نفس عالم آفرينش نيست، و عالم تكوين و شهادت نيز جدا از علم خدا نيست.
أَمْ يَحْسَبُونَ أَنَّا لَا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْوَ'هُم بَلَي' وَ رُسُلُنَا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُونَ. [107]
«آيا اين مردم چنين ميپندارند كه ما رازها و پنهانيها و آهسته سخن گفتنهاي آنانرا نميشنويم؟ آري! و فرستادگان ما كه نزد آنان هستند همه را مينويسند.»
در اين آيه كريمه ملاحظه ميشود كه با آنكه ملائكه را نويسنده اعمال قلمداد ميكند، ميفرمايد: ما از سرّ و رازِ آنان اطّلاع داريم. و نيز ميفرمايد:
وَ لَقَدْ خَلَقنَا الإنسَـٰنَ وَ نَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ * إِذْ يَتَلَقّی الْمُتَلَقّيَّانِ عَنِ الْيَمِينِ وَ عَنِ الشِّمَالِ قعِيدٌ.[108]
«ما انسان را آفريديم و از وساوس و خواطر نفس او آگاهيم، و از حبل الوريد او به او نزديكتر هستيم!» در اينجا ملاحظه ميشود كه با آنكه اين علم و اطّلاع را حضرت حقّ به خود نسبت ميدهد و بلكه از حبل الوريد انسان، خودش را به انسان نزديكتر ميبيند، بلافاصله ميفرمايد: «در آن وقتي كه آن دو فرشته، اعمال او را تلّقي نموده ميگيرند و ثبت ميكنند و از راست و چپ هر سخني را كه بيفكند، بلادرنگ رقيب و عتيد آن را ميگيرند و نگاهداري مينمايند.» يعني كار فرشتگان كار ماست؛ و اخذ و نگاهداري آنها علم ماست.
ص 172
علم كلّي احاطيِّ ما در اين شبكهها و قالبها و آلات و آئينهها تجّلي كرده و ظهور نموده است، در هر فرشتهاي به اندازه سعه خود از علم ما پيدا شده است؛ پس علم آنها عين علم ماست.
و جالب اينست كه جملۀ إِذْ يَتَلَقّی الْمُتَلَقّيَّانِ در محلّ تعليل آمده است؛ يعني چرا ما از حبل الوريد به انسان نزديكتريم؟ و چرا علم و آگاهي به وساوس و افكار و نيّات و خاطرات القاء شده از نفس او داريم؟ چون متلقّيان ما از راست و چپ نشسته و تمام اقوال و افعال او را نگاهداري و حراست ميكنند.
پس نفسِ حراست و نگاهداري آنها عين علم و اطّلاع ماست.
و از همين قبيل است جمله: وَ سَتُرَدُّونَ إِلَی' عَـٰلِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَـٰدَةِ فَيُنَبِّئُكُم بمَا كُنتُم تَعْمَلُونَ.[109]
پس از آنكه فرموده است: خدا و رسول خدا و مؤمنان اعمال شما را ميبينند، در اينجا ميفرمايد: «سپس بسوي خدا بازگشت ميكنيد و شما را به آنچه عمل كردهايد آگاه ميسازد.» يعني ديدنِ رسول خدا و مومنان عين آگاهي حضرت حقّ است جلّ و عزّ.
نظير اين آيات كريمه كه عمل موجودات و فرشتگان را خداوند تبارك و تعالی به خود نسبت ميدهد در قرآن كريم بسيار است؛ و حقيقت توحيد همين است و بس.
انسان بايد ملاحظه كند، در هر آن از ساعات شبانه روز متوجّه باشد كه در عالم تكوين مُهمَل خلق نشده.
ص 173
قرآن مجيد ميفرمايد: أَيَحْسَبُ الإنسَـٰنُ أَن يُتْرَكَ سُدیً. [110]
«آيا آدمي چنين ميپندارد كه مهمل آفريده شده است؟»
انسان ميپندارد كه رها شده و يله و واگذار شده است؟ نه اينطور نيست؛ انسان رها نشده، انسان موجوديست از موجوداتي كه پروردگار تبارك و تعالی او را از روي علم و حكمت ايجاد كرده، و هر ذرّه از موجوداتي كه بدن انسان را تشكيل داده، روح انسان را ايجاد كرده، سرّ انسان را تحقّق بخشيده است، ظاهر و باطن انسان را كامل نموده است؛ روي حساب و حكمت بوده و انسان مسؤول در پيشگاه حقّ متعال است.
اگر بر صراط حقّ و بر مسير عدالت مستقيمي كه بايد طيّ كند، طيّ كند؛ بر طبق همان نظريّه تشريعيّه آفرينش راه را پيموده است.
انسان نبايد چنين تصوّر كند كه مهمل و رها بوده، يك ساعت به طريق راست حركت كند و ساعت ديگر منحرف شود، در يك شب رو به خدا آرد و در شب ديگر غفلت ورزد، ماه رمضان دروغ نگويد و بعد از ماه رمضان دست به معصيت بيالايد.
اي مركزِ دائره امكان وي زُبده عالم كون و مكان
تو شاهِ جواهرِ ناسوتي خورشيدِ مظاهرِ لاهوتي
تا كي ز علائق جسماني در چاه طبيعت خود ماني
تا چند به تربيتِ بدني قانع به خزف ز دُرِ عَدَني
ص 174
صد مُلك ز بهر تو چشم به راه اي يوسف مصر بر آ از چاه
تا والي مصر وجود شوي سلطان سرير شهود شوي
در روز ألَست «بَلَی» گفتي و امروز به بسترِ «لا» خفتي
تا كي ز معارف عقلي دور به زخارف عالمِ حسّ مغرور
از موطن اصلي نياري ياد پيوسته به لهو و لعب دلشاد
نه اشك روان نه رخ زردي الله الله تو چه بيدردي
يكدم به خودآ و ببين چهكسي؟ بهچهبسته دلو به كههمنفسي؟
زين خواب گران بردار سري ميپرس ز عالمِ دل خبري
زين رنج عظيم خلاصي جوي دستي به دعا بردار و بگوي
ياربّ ياربّ به كريميِ تو به صفات و كمالِ رحيميِ تو
يا ربّ به نبيّ و وصيّ و بتول يا ربّ يا ربّ به دو سبطِ رسول
يا ربّ با عبادت زين العباد به زهادت باقرِ علم رَشاد
يا ربّ يا ربّ به حقّ صادق به حقّ موسی به حقّ ناطق
يا ربّ ياربّ با رضا شَهِ دين آن ثامن و ضامن اهل يقين
يا ربّ به تقيّ و مقاماتش يا ربّ به نقيّ و كراماتش
يا ربّ به حسن شهِ بحر و برّ به هدايتِ مهدي دين پرور
كين بنده مجرمِ عاصي را وين غرقه بحرِ معاصي را
از قيد علائق جسماني وز بند وساوس شيطاني
لطفي بنما و خلاصش كن وز اهل كرامت خاصش كن
يا ربّ ياربّ كه بهائي را آن بيهده گَرد هوائي را
كهبهلهوولعبشدهعمرشصرف ناخوانده ز لوح وفا يك حرف
ص 175
زين غم برهان كه گرفتار است در دست هوی و هوس زار است
در شغل زخارف دنیی دون مانده به هزار أملِ مفتون
رحمي بنما به دلِ زارش بگشا ز كرم گره از كارش
از پيش مران ز رهِ احسان به سعادت ساحتِ قُرب رسان
وارسته ز دنيی دونش كن سرحلقه اهل جنونش كن[111]
حقّاً اگر انسان با خدا باشد و براي رضاي خدا عملي انجام دهد، به خوبي خواهد يافت كه خداوند او را يله نگذارده و در مواقع ضرورت به فريادش ميرسد، و ارواح طيّبه حيّه و جنود ملائكه براي كمك و صيانت او بسيج ميشوند؛ چون عالم كون زنده و بيدار است.
وَ عِنْدَنَا كِتَـٰبٌ حَفِيظٌ. [112]
قضيّهاي در همين يكي دو ساله اخير در ايّام حجّ اتّفاق افتاد كه شايان دقّت است، اين قضيّه متعلّق به صبيّه شيخ الطّائفة الاعلام آية الله آقاي آقا ميرزا محمّد علي أراكي دام ظلّه العالي است كه از علماء برجسته و طراز اوّل حوزه مقدّسۀ علميّه قم و از زهّاد و عبّاد و عُدولي است كه در متانت و شخصيّت و تقواي ايشان در نزد خاصّه و عامّه جاي ترديد و گفتگو نيست.
ايشان ميفرمودند: اين صبيّه من از زنان صالحه و متديّنه است، و من خودم مستقيماً از زمان صباوت متكفّل امور شرعيّه و تعليم و آداب و تربيت او شدهام و همه كارهاي او زير نظر من بوده است و در صدق گفتار او هيچ ترديدي نيست. در موسم حجّ عازم بيت الله الحرام
ص 176
شد تنها، و شوهرش با او نبود. و آنقدر عفيف و با حيا، و از برخورد با مردان تجنّب دارد كه اين سفر به تنهائي براي او ايجاد نگراني نموده بود و پيوسته در تفكّر بود كه خدايا چگونه من تنها بروم؟ من كه تا به حال به زيارت بيت الله مشرّف نشدهام؟ و از مناسك و آداب حجّ عملاً چيزي نميدانم، من چگونه طواف كنم و سعي كنم؟ تا اينكه در آستان سفر قرار گرفت، و من در موقع حركت به او گفتم: اين ذكر را پيوسته بگو و برو: يا عَليمُ يا خَبيرُ! خدا از تو دستگيري خواهد نمود؛ چون اين سفر واجب است و البتّه خداوند از ميهمانان خود كه راه را نميشناسند و آشنائي ندارند حمايت مينمايد.
صبيّه ما بحمدالله و المنّه سفر خود را به خوبي و به سلامتي و موفّقيت به پايان رسانيد و مراجعت كرد، و براي ما واقعه خود را در مكّه مكرّمه هنگام ورود به بيت الله الحرام براي انجام طواف چنين تعريف كرد:
من پس از آنكه از ميقات احرام بستم و وارد مسجد الحرام شدم كه طواف را بجاي بياورم، ديدم در اطراف كعبه آنقدر جمعيّت متراكم است كه أبداً من قدرت ندارم طواف كنم، حجر الاسود را كه نقطه ابتداي شروع طواف است پيدا كردم و هر چه خواستم از آنجا شروع كنم و به گرد خانه كعبه طواف كنم، ديدم أبداً مقدور نيست. بيچاره شدم، گفتم: خدايا من براي طواف خانه تو آمدهام و ميبيني كه با اين ازدحام و انبوه جمعيّت قدرت ندارم، خدا چكنم، نميتوانم!؟
در اينحال ناگهان ديدم از مكان مُحاذي حجر الاسود فضائي به
ص 177
شكل استوانه باز شد و كسي به گوش من گفت: خودت را به امام زمانت بسپار و در اين فضا با او طواف كن!
من وارد اين محلّ خالي استوانهاي شدم؛ و ديدم در جلو، حضرت امام زمان مشغول طواف هستند و پشت سر آن حضرت كمي به طرف دست چپ شخص ديگري است، و من وارد شدم و پشت سر آن دو مشغول طواف شدم و از حجر الاسود شروع كردم و تا هفت شوط را به همين منوال تمام كردم. و در اين مدّت نه تنها احساس جمعيّت نميكردم بلكه ابداً حتّی انگشت كسي به دست يا بدن من اصابت نكرد و در تمام هفت شوط حالِ طواف متوسّل به آن حضرت بودم و دست روي شانههاي آن حضرت ميماليدم و التماس و تضرّع داشتم، ولي چهره آن حضرت را نميديدم چون روي آن حضرت به طرف جلو و در حال اشتغال به طواف بودند.
و چون هفت شوط طواف به پايان رسيد خود را خارج از آن حلقه نگريستم، و ديگر أبداً امام زماني و شخص ديگري نبود و ديگر آن حضرت را نديدم. و من از اين قضيّه فقط يك تأسّف دارم و آن اينكه من چرا به آن حضرت سلام نكردم تا جواب سلام آن حضرت را نيز دريافت كنم.
آيه الله أراكي ��دّ ظلّه السّامي ميفرمودند: اين نتيجه انقطاع به خداست؛ و خود را عاجز و فقير ديدن و تبتّل و ابتهال بسوي او نمودن. و من در سفر حجّ كه مشرّف شدم بسيار مشتاق بودم كه حجرّ الاسود را استلام كنم، و يك روز با جمعي از دوستان همراه براي طواف رفتيم كه
ص 178
شايد به كمك و مساعدت آنان قدري جمعيّت راه دهند و ما بتوانيم براي يكبار استلام حجر را بنمائيم، همينكه با آن همراهان و ياوران به نزديك حجر رسيديم و نزديك بود استلام كنيم كه ناگهان يك فشار انبوه جمعيّت چنان ما را از آنجا بر كنار زد كه هر كدام به گوشهاي پرتاب شديم! و اين نتيجه عدم انقطاع به خدا و همان فيالجمله اعتماد و اتّكائي بود كه به آن همراهان داشتيم!
آية الله أراكي هم اكنون در قيد حيات هستند، پيرمردي نوراني و معمّر و شايد قريب نود سال از عمرشان ميگذرد، و در قم ساكن و بسياري از مشتاقان، اين قضيّه را از خود ايشان شنيدهاند، و كساني هم كه مايل باشند ميتوانند در سفري كه به قمّ مشرّف ميشوند به حضورشان رفته و بدون واسطه بشنوند، و صبيّه ايشان نيز در قيد حياتند و ميتوانند مخدّرات از ايشان استماع و استفاده نمايند.
باري، عالم تكوين و تحقّق خارج بيدار است و وليّ كارخانه خدا زنده است و انسان هميشه بايد در صراط مستقيم و عدالت حركت كند؛ يعني تمام شراشر وجود انسان از اعمال خارجي و از افكار ذهنيّه و از خاطرات قلبيّه تمام بايد در صراط هدايت حقّ باشد. و خلاصه انسان بايد به تمام معني متحقّق به حقّ باشد و از باطل اجتناب ورزد، و الاّ روزي ميرسد كه براي انسان حسرت و ندامت بسيار خواهد بود، و در روز بازپسين كه اعمال انسان را ميآورند و ملائكه نشان ميدهند انسان فرياد برميدارد:
وَ وُضِعَ الْكِتَـٰبُ فتَرَیَ الْمُجْرِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا فِيهِ وَ يَقُولُونَ
ص 179
يَـٰوَيْلَتَنَا مَالِ هَـٰذَا الْكِتَـٰبِ لَا يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَ لَا كَبيرَةً إِلَّا أَحْصَـٰهَا وَ وَجَدُواْ مَا عَمِلُواْ حَاضِرًا وَ لَا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَدًا.[113]
«و نامه عمل قرار داده ميشود، و اي پيغمبر! ميبيني كه مجرمين از آنچه در آنست سخت هراسناك و دهشتزدهاند و ميگويند: اي واي بر ما! به چه سبب اين نامه عمل از شمارش هيچ عمل كوچك و يا عمل بزرگ دريغ نكرده است؟ و آنچه كه در دنيا بجا آوردهاند همه را حاضر مييابند؛ و البتّه اي پيامبر! پروردگار تو به كسي ستم روا نميدارد.»
آن وقت وقتِ سرافكندگي و خجالت است و آن موقف، موقفِ شرمساري و ذلّت و مسكنت است.
انسان در اين دنيا چون كبكي كه در برف سر فرود آورد براي آنكه صيّاد او را نبيند، هر عمل زشتي كه به جا آورد چنين ميپندارد كه خدا نميبيند، و اگر خود را به غفلت زند عالم كون هم به غفلت ميروند، و اگر اين جهان را كور و جاهل و عالم مادّه و طبع را بدون شعور تصوّر كند و ملائكه را مسيطر و مهيمن بر اين جهان نبيند، ميپندارد حقيقت امر هم چنين است، غافل از اينكه اين جز پنداري و توهّمي بيش نيست؛ بلكه عالم، زندگي و حيات دارد.
إنشآءالله در مجلس آينده كه در بحث معاد در پيرامون كيفيّت شهادت جمادات گفتگو به عمل ميآيد روشن ميشود كه در و ديوار هم از اعمال ما خبر دارند و آنها هم ثبت و ضبط مينمايند، و اين خود داستاني است مفصّل و مستقلّ بر اساس يك فلسفه و نگرش
ص 180
ديگري.
و به هر حال، أَيَحْسَبُ الإنسَـٰنُ أَن يُتْرَكَ سُدًی. «آيا انسان چنين گمان دارد كه يله و رها واگذار شده است؟» أميرالمؤمنين عليه السّلام كه اين آيه را قرائت ميكردهاند، تكرار مينمودهاند.
أميرالمؤمنين عليه السّلام ميبيند و ميداند كه چه خبرها هست. با آن چشم بصيرت مينگرد كه تمام موجودات عالم مُلكي در تحت قيومت موجودات عالم ملكوتي است، عالم جسم و طبع محكوم عالم روح است، عالَم ظاهر محكوم عالَم باطن است، عالم شهادت محكوم عالم غيب است، بدن محكوم نفس است، تمام جهان محكوم آن روح كلّي و ولايت كلّيّه است كه بر تمام موجودات سيطره دارد؛ بنابراين اگر با اين خصوصيّات انسان خود را به غفلت زند، فردا دچار حسرت و ندامت عميق خواهد شد؛ و وَا حَسْرَتا عَلَی ما فرَّطْتُ في جَنْبِ الله او بلند ميشود.
ميگويد: من در پيشگاه پروردگار غفلت كردم، من چنين مقامي را داشتم و خودم را نرساندم، من به خدا خيانت كردم، خدائي كه از هر جانب مراعات حال مرا كرد، مرا به وجود آورد، مرا به مقام رُشد رسانيد. ما به مقام كمال و علم و قدرت رسيديم و اين دنيا را با نگاه كوچك نگريستيم و به شهوات و غفلات خود را بازي داديم تا عمر به سر آمد و از اين عالم حركت كرديم با دست خالي؛ اينجا موقف ندامت است.
أميرالمؤمنين عليه السّلام امام ماست؛ معناي امام اينست كه او جلودار است و ما به دنبال. لازمه امامت اينست كه مأموم طبق حركات و سكنات
ص 181
او كارهاي خود را تطبيق دهد و الاّ ايتمام صدق نميكند. اگر كسي امام جماعت گردد، ولي چون امام به ركوع رود مأموم بايستد، و چون سجده رود مأموم حمد و سوره بخواند؛ و چون قنوت بگيرد مأموم به سجده رود، و چون بايستد مأموم بنشيند؛ اين را ايتمام نميگويند، بلكه ايتمام پس از نيّت صادق و قصد ايتمام براي خدا، عبارت است از پيروي در تمام اعمال و افعال و اقوال.
أميرالمؤمنين عليه السّلام امام ماست و در آن شكّي نيست، ولي بايد ديد چقدر ما مأموم او هستيم؟ در تمام حالات و لحظات، آيا فقط در افعال خارجي، يا در خاطرات ذهني، و يا در معاني و وجدانيّات قلبي؟ آيا ما حاضر شدهايم چون آن حضرت خود را پاك كنيم؟
يا نَديمي ضاعَ عُمْري وَ انْقَضَی قمْ لإسْتِدْراكِ وَقْتٍ قدْ مَضَی
وَاغْسِلِ الأدْناسَ عَنّی بالْمُدامْ وَ امْلَاء الأقْداحَ مِنْها يا غُلامْ
أعْطِنی كَأسا مِنَ الخَمْرِ الطَّهورْ إنَّها مِفْتاحُ أبْوابِ السُّرورْ
خَلِّصِ الأرْواحَ مِنْ قَيد الْهُمومْ أطْلِقِ الأشْباحَ مِنْ أَسْرِ الْغُمومْ
كاندرين ويرانه پر وسوسه دل گرفت از خانقاه و مدرسه
نه ز خلوت كام بردم نه ز سِيْر نه ز مسجد طرف بستم نه ز دير
ص 182
عالمي خواهم از اين عالم بدَر تا به كام دل كنم سير دگر [114]
پاورقي
[101] ـ آيات 16 تا 22، از سورۀ 50: قٓ
[102] ـ آيه 10 تا 12، از سوره 82: الإنفطار
[103] ـ آيه 201، از سوره 7: الاعراف
[104] ـ «رساله لقاء الله» طبع انتشارات هجرت، ص 41، به نقل از «مصباح الشّريفة»
[105] ـ «بحار الانوار» جلد 18، ص 360
[106] ـ ذيل آيه 61، از سوره 10: يونس
[107] ـ آيه 80، از سوره 43: الزّخرف
[108] ـ آيه 16 و 17، از سوره 50: ق
[109] ـ ذيل آيه 105، از سوره 9: التّوبه
[110] ـ آيه 36، از سوره 75: القيامة
[111] ـ كتاب مجموعه شيخ بهائي «شير و شكر» ص 23