أعوذُ بِاللَهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم
بِـسْـمِ اللَهِ الـرَّحْمَـنِ الـرَّحـيم
الْحَمْدُ للَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ و الصَّلَوةُ والسَّلامُ عَلَي سَيِّدِنا مُحَمَّدٍ وءَالِهِ الطّاهِرينَ
و لَعْنَةُ اللَهِ عَلَي أعْدآئِهِمْ أجْمَعينَ مِنَ الآنَ إلَي قيامِ يَوْمِ الدّينِ
و لا حَوْلَ و لا قُوَّةَ إلاّ بِاللَهِ الْعَليِّ الْعَظيم[1]
قال اللهُ الحكيمُ في كتابِه الكريم:
وَ تَرَي الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً وَ هِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ صُنْعَ اللَهِ الَّذِيٓ أَتْقَنَ كُلَّ شَيْءٍ إِنَّهُ و خَبِيرُ بِمَا تَفْعَلُونَ.
(هشتاد و هشتمين آيه، از سورۀ نمل: بيست و هفتمين سوره از قرآن كريم)
آياتي كه دلالت دارد بر آنكه هنگام پيدايش قيامت، آسمان و زمين و كوهها و درياها و موجودات آسمان و زمين همه از بين ميروند و خراب و ضايع و فاني ميگردند، در قرآن مجيد بسيار است و ما مقداري از آنرا اخيراً ذكر كرديم.
در سورۀ نَبَأ داريم:
ص 4
وَ فُتِحَتِ السَّمَآءُ فَكَانَتْ أَبْوَ'بًا * وَ سُيِّرَتِ الْجِبَالُ فَكَانَتْ سَرَابًا. [2]
«آسمان باز ميشود، و درهائي ميشود. و كوهها به گردش در ميآيند، و سراب ميگردند.»
سراب به معناي باطل است، در مقابل آب. سراب يعني آب خيالي و آب توهّمي.
سراب به چيزي ميگويند كه حقيقت ندارد و در تخيّل انسان خود را به صورت واقع نشان داده و جلوه كرده است.
سراب كه در بيابانهاست آب نماست، كه از نور و حرارت خورشيد به زمين، نقاط صيقلي كه از شن و ماسه پوشيده شده است، از دور به منظرۀ مَيَعان و لَمَعان، آب جلوه ميكند و بيننده ميپندارد كه آب است. و چون نزديك ميرود معلوم ميشود كه آب نيست و آبِ باطل است و آب خيالي است.
در اين آيه ميفرمايد: كوهها سراب ميشود يعني باطل ميشود، در حاليكه اگر كوهها خُرد شوند و مانند پشم زده شده در ميان فضا و آسمان و زمين پراكنده شوند و يا در دريا ريخته شوند، باز باطل نخواهند بود بلكه حقيقتي است كه از يك صورت و يك شكل به شكل ديگري در آمده است.
آيهاي كه در مَطلَع بحث ذكر شد دنبالۀ آيۀ نفخ صور است:
وَ يَوْمَ يُنفَخُ فِي الصُّورِ فَفَزِعَ مَن فِي السَّمَـٰوَ'تِ وَ مَن فِي
ص 5
الارْضِ إِلَّا مَن شَآءَ اللَهُ وَ كُلٌّ أَتَوْهُ دَ'خِرِينَ * وَ تَرَي الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً وَ هِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ صُنْعَ اللَهِ الَّذِيٓ أَتْقَنَ كُلَّ شَيْءٍ إِنَّهُ و خَبِيرُ بِمَا تَفْعَلُونَ. [3]
«... در آن هنگام كوهها را ميبيني و چنين گمان ميكني كه جامدند (يعني ساكن و بدون حركت ميباشند) در حاليكه چنين نيست؛ اين كوهها در گردش هستند مانند گردش ابرها بر فراز آسمان.»
اين آيه به قرينۀ اينكه در دنبال آيۀ نفخ صور وارد شده، ميخواهد منظري از مناظر قيامت را نشان دهد؛ و آن منظره اينست كه كوهها در گردشند.
اگر اين گردش، گردش واقعي است، در آن زماني كه آسمانها شكافته شود، زمين شكافته شود، درياها به جوش آيد و شعله از روي آب دريا برخيزد و زلزلۀ ساعت آمده و مردم را به شدّت تكان ميدهد، بطوريكه زنان شيرده بچّههاي خود را فراموش كنند و زنان آبستن جنين خود را بر زمين گذارند؛ ديگر تَحْسَبُهَا جَامِدَةً معني نداشت.
چون ميدانيم كه كوهها در حركت و گردش و ارتعاش و تزلزل و اندكاك است، و در اينصورت بايد بفرمايد: وَ تَرَي الْجِبالَ مُتَحَرِّكَةً مُتَزَلْزِلَةً لا تَسْتَقِرُّ بِشَيْءٍ؛ و از اينكه ميفرمايد: كوهها را جامد ميبيني وليكن جامد نيستند و مانند ابر در مرور و حركتند، معلوم ميشود كه كوهها همان ظاهر خود را حفظ كرده و با همان صلابت و عظمت و
ص 6
متانت بر جاي خود قرار دارند وليكن در واقع در گردشند و حكم سراب را دارند و با وجود تكويني خود نشان ميدهند كه در حقيقت، استقلال وجودي ندارند. وجود استقلالي آنها سَراب، و وجود حقيقي آنان همان ربط به حضرت حقّ است.
شاهد بر اين معني ذيل آيه است كه ميفرمايد:
صُنْعَ اللَهِ الَّذِي أَتْقَنَ كُلَّ شَيْءٍ.
«اين صنع خداست كه هر چيزي را متقن و محكم آفريده و از سستي و بيبنيادي و بياعتباري مبرّي داشته است.»
اين ذيل شاهد بر استحكام و استقرار كوههاست، نه از بين رفتن و مندكّ شدن و خراب گشتن.
از اين آيه ميتوانيم استفاده كنيم كه در طليعۀ قيامت، موجودات در نزد انسان به صورت سراب جلوه ميكنند. موجودات جامد كه ظاهرشان استقلال در وجود است، در حال سير و حركت و انقراض نشان داده ميشوند.
آن اُبَّهت و جلال و عظمت و استقلال كه در اشياء مشهود بود، ديگر از بين ميرود و اشياء، ديگر استقلال در موجوديّت ندارند و اين در حقيقت سراب بودن و بطلان موجودات است.
موجودات همگي بدون استثناء قبل از ظهور قيامت و طليعۀ آن كه قبل از انكشاف حقائق است، در نزد مردم و شاهدين آنها، موجودات مستقلّه و داراي تشخّص و هويّات خاصّهاي بودند كه آيۀ كريمۀ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً براي افادۀ اين حقيقت است.
ص 7
ولي در هنگام ظهور و بروز مقدّمات و آثار قيامت، در نزد مردم اين معني را از دست ميدهند و به صورت سراب درآمده، مُهر عاطل و باطل و فناء به همۀ آنها ميخورد.
و آيۀ كريمۀ: صُنْعَ اللَهِ الَّذِي أَتْقَنَ كُلَّ شَيْءٍ دلالت بر حقيقت ربط آنها به خدا دارد كه در كمال اتقان و استحكام بوده و بهيچوجه مِنالوُجوه اين ربط، زوال پذير نيست.
اين آيه نميخواهد بفهماند كه در نزد آن كسي كه ميخواهد از دنيا برود، آسمان و زمين و خورشيد و ماه چنين و چنان مينمايد.
مثلاً بگويد كه: خورشيد به جاي خود ثابت است ولي كسي كه ميخواهد فوت كند و قيامت او برپا شود، خورشيد در چشم او تاريك ميگردد، ماه در نزد او منخسف است، و در حال سَكَرات موت با حالتي منقلب و پريش كه ندامت و حسرت گريبانش را گرفته، در برابر عمري را كه در دنيا گذرانده و به اين دنيا دل داده، نور درخشان خورشيد و با صفا و لَمَعان ماه و تماشاي ستارگان درخشان و منظرههاي با طراوت و سرسبز و آبهاي روحافزا كه در دنيا در برابر او بودند و با تمام اين آثار و غير آن اُنس و آشنائي پيدا كرده و حال بايد بالمرّه آنها را بگذارد و برود و يكسره آنان را به خاك نسيان بسپارد؛ اين ارتحال و مرگ براي او به اندازهاي شديد و ناگوار است كه خورشيد در نزد او تاريك است، ماه تابان تاريك است، ستارگان فروميريزند، آبهاي دريا به صورت آتش در ميآيد.
مثل اينكه ما در محاورات خود ميگوئيم: در اثر فلان حادثه اين
ص 8
زمين براي من شكافته شد؛ آسمان بر سر من خراب شد؛ روز روشن در چشمان من تاريك شد. و واقعاً در نزد بعضي از افراديكه به يك ضايعه و مصيبتي گرفتار شدهاند، اين مطالب مشهود است. روز روشن حقيقةً در برابر ديدگان آنها تاريك است و غذاي لذيذ در كام آنها زهر است.
مادري كه بچّۀ خود را از دست داده، اگر او را به گردش ببرند و در كنار نهر آب و يا استخر با صفائي بنشانند كه تفريح كند، اين لمعان و موج آب در نزد او لمعان آتش و شرارۀ دوزخ است؛ بادي كه بر برگهاي درخت و علفها ميوزد، هر كدام براي جان او نيشتري است؛ او تفريح چه ميفهمد؟ او الآن در فراق عزيزترين دلبستگانش در آتش ميسوزد؛ دنيا در نزد او خراب و تاريك است، سقف عمارتهاي مجلّل و با شكوه بر سر او فرود آمده، صداي دلنواز مرغان و بلبلان زمزمه پرداز و غزل خوان، به صورت صداي بوم و كلاغ براي او دلخراش است.
آيا آيۀ كريمه: وَ سُيِّرَتِ الْجِبَالُ فَكَانَتْ سَرَابًا ميخواهد اين معني را برساند؟
نه؛ آيۀ شريفه براي بيان اين منظور نيست.
آيه ميفرمايد: كوهها باطل ميشوند؛ كوهها را كه ميبيني جامد و مستقرّ در جاي خود قرار گرفته و داراي استقلال و عزّت در وجود و اُبَّهت و عظمت هستند، اينك چون سراب، بيخاصيّت و بيارزش و ذليل، و چون ابرهاي پراكنده و متفرّق شونده در آسمان ثبات و بقائي
ص 9
ندارند. و اين صنع خداست كه هر موجودي را متقن و محكم آفريده و هر چيز را بر اساس استحكام بنا نهاده است.
بنابراين، اين اتقان و إحكام راجع به جنبۀ ربط آنها با خداست و وجهۀ باطني و ملكوتي موجودات را ميفهماند؛ و اين سراب بودن آنها از نقطۀ نظر خلقت و ديدگاه موجوديّت استقلالي، عين ثبات و بقاء و اتقان از نقطۀ نظر ربط با خدا و ديدگاه موجوديّت ربطي با خدا و عدم استقلال آنها در حَيِّز وجود است.
پس در هنگام بروز و ظهور قيامت عالم عوض ميشود و وجهۀ موجودات بطور كلّي تغيير ميكند.
موجودات كه قبل از بروز علائم قيامت داراي استقلال در وجود بودند و خود را مستقلّ و متّكي به خود نشان ميدادند و جنبۀ ربط آنها با خدا مختفي و پنهان بود، اينك اين عالم عوض ميشود و حقيقت امر در نزد ارتحال كنندگان به قيامت به صورت ديگري در ميآيد.
موجودات، خود را فاني و سراب نشان داده و ابداً در خود استقلال، و اتّكائي به خود ندارند و جنبۀ ربط آنها با خدا روشن و آشكار ميگردد.
و اينست معناي صُنْعَ اللَهِ الَّذِيٓ أَتْقَنَ كُلَّ شَيْءٍ.
در قرآن مجيد آيات بسياري وارد است كه بايد روي هر يك از آنها با دقّت و تأمّل نظر كرد:
يَوْمَ هُم بَـٰرِزُونَ لَا يَخْفَي' عَلَي اللَهِ مِنْهُمْ شَيْءٌ لِمَنِ الْمُلْكُ
ص 10
الْيَوْمَ لِلَّهِ الْوَ'حِدِ الْقَهَّارِ. [4]
«در روز بازپسين، همۀ مردم ظهور و بروز دارند و چيزي از آنها در نزد خدا پنهان نيست.
در آن روز قدرت و عظمت و مُلك اختصاص به كه دارد؟ اختصاص به خداوند واحد قهّار دارد.»
آيا موجودات، در آن روز ظهور و بروز دارند براي خدا، و اينك بر خدا ظاهر نيستند؟ و قدرت و عظمت و مُلك امروز اختصاص به خدا ندارد؟ و در آن وقت در آن صحنه و عالم اختصاص به خدا پيدا ميكند؟ اين مطالب چيست كه در آن روز مِلكيّت و مُلكيّتِ مطلقه را بخدا نسبت ميدهد و ميگويد: در آن روز مالكيّت و عظمت و قدرت و مَلِكيّت مختصّ به خداست؟
يَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِينَ مَا لَكُم مِنَ اللَهِ مِنْ عَاصِمٍ. [5]
«در آنروز شما پشت نموده و فرار ميكنيد؛ و هيچ مصونيّت و عصمتي نداريد، كه شما را از دست خدا برهاند!»
آيا اين عدم مصونيّت اختصاص به آن روز دارد، يعني امروز مردم ميتوانند از دست خدا بگريزند؛ رفيقي دارند، شريكي دارند، معاون و مددكاري دارند كه جلوي خدا را بگيرد؟ و در آن روز اين رفقا و شركاء و أعوان و مددكاران از بين ميروند و قدرت مستقيماً به خدا بر ميگردد؟ و عظمت و اقتدار خدا ظاهر ميشود؟
ص 11
مَا لَكُم مِن مَلْجَإٍ يَوْمَئذٍ وَ مَا لَكُم مِن نَكِيرٍ. [6]
«در آن روز هيچ پناهگاهي براي شما نيست و هيچ حامي و مدافعي براي شما نميباشد!»
كه شما را در پناه خود در آورد و از شما حمايت نموده، و از شما در مقابل خدا دفاع كند!
يَوْمَ لَا يُغْنِي مَوْلًي عَن مَوْلًي شَيْـًا وَ لَا هُمْ يُنصَرُونَ. [7]
«در آن روز هيچ وليّي و دوستي و هيچ سرپرست و مراقبي نميتواند دستي از دوست و كسي كه در تحت سرپرستي اوست بگيرد، بهيچوجه. و در آن روز مردم مورد اعانت و ياري واقع نخواهند شد.»
وَ اتَّقُوا يَوْمًا لَا تَجْزِي نَفْسٌ عَن نَفْسٍ شَيْـًا وَ لَا يُقْبَلُ مِنْهَا عَدْلٌ وَ لَا تَنفَعُهَا شَفَـٰعَةٌ وَ لَا هُمْ يُنصَرُونَ. [8]
«و بپرهيزيد از روزي كه هيچ صاحب نفسي نميتواند به عنوان مساعدت بديگري، در مقام او قرار گيرد و به عوض او پاداش داده شود و او را كفايت كند. و از آن صاحب نفس، عِدل قبول نميگردد كه چيزي را يا كسي را به جاي خود بقبولاند تا از او صرف نظر گردد، و شفاعت براي آن نفس فائده ندارد، و ابداً ايشان مورد اعانت و كمك قرار نميگيرند.»
ص 12
وَ اتَّقُوا يَوْمًا لَا تَجْزِي نَفْسٌ عَن نَفْسٍ شَيْـًا وَ لَا يُقْبَلُ مِنْهَا شَفَـٰعَةٌ وَ لَا يُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَ لَا هُمْ يُنصَرُونَ. [9]
«و بپرهيزيد از روزي كه هيچ نفسي نميتواند براي پاداش و مجازات جاي نفس ديگري قرار گيرد، و از او شفاعت قبول نميشود و عِدل نيز پذيرفته نميگردد؛ و كمك و ياري كرده نخواهند شد.»
يَوْمَ لَا تَمْلِكُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَيْـًا وَ الامْرُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ. [10]
«در آن روز هيچ نفسي قدرت و اراده و اختيار بهيچوجه نسبت به نفس ديگر ندارد؛ و امر در آنروز مختصّ خداست.»
يَوْمَ يَأْتِ لَا تَكَلَّمُ نَفْسٌ إِلَّا بِإِذْنِهِ. [11]
«در آنروز هيچ نفسي قدرت بر تكلّم ندارد مگر به اذن و اجازۀ خدا.»
يَوْمَئِذٍ يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ عَصَوُا الرَّسُولَ لَوْ تُسَوَّي' بِهِمُ الارْضُ وَ لَا يَكْتُمُونَ اللَهَ حَدِيثًا.[12]
«در آن روز افرادي كه كفر ورزيدند و مخالفت اوامر رسول خدا را كردند، دوست دارند زمين آنها را فرو برد و پس از نهفتن در زير زمين، زمين با آنان يكسان گردد. و در آن روز نميتوانند هيچ گفتاري را از خداوند پنهان كنند.»
ص 13
اين آيات همگي دلالت دارند بر آنكه در روز قيامت هيچ نفسي نميتواند به نفس ديگر كمك كند، و رفع حوائج و گرفتاريهاي او را بكند، و از چنگال عذاب نجات دهد و در مقام دفاع بر آيد. در آن روز قدرت و سلطنت و مَلِكيّت اختصاص به خدا دارد؛ امر و نهي به دست اوست و بس.
در حاليكه ميدانيم هميشه قدرت و عظمت و مالكيّت و مَلِكيّت اختصاص به خدا دارد، و امر و نهي پيوسته به دست اوست؛ و هيچگاه هيچكس در مقابل پروردگار نميتواند در مقام دفاع بر آيد و بر امر خدا سبقت گيرد.
خداوند هميشه سلطان است. و انسان، هيچوقت پناهي جز خدا ندارد، و هيچكس قدرتي و مِلكيّتي و شفاعتي جز به اذن خدا ندارد؛ امروز و فردا، و دنيا و آخرت، در اين موضوع تفاوتي ندارند.
خداوند قادر است و قهّار و مستقلّ بالذّات و ذوالجلال و الإكرام، خدا جبّار است و غفّار، خدا غفور است و رحمان، امروز و فردا ندارد.
خدائي كه امروز قدرت داشته باشد و فردا نداشته باشد، يا امروز نداشته باشد و فردا داشته باشد، خدا نيست. خدائي كه امروز بدون اذن او و امر و نهي او كار انجام گيرد و فرداي قيامت با اذن و اجازۀ او بوده باشد خدا نيست. خدائي كه امروز در تدبير امور و تكوين مستقلّ نباشد و فردا حائز استقلال گردد خدا نيست.
ص 14
وَ هُوَ الَّذِي فِي السَّمَآءِ إِلَـٰهٌ وَ فِي الارْضِ إِلَـٰهٌ.[13]
«و خداوند آن كسي است كه در آسمان خدائيّت و الوهيّت دارد، و در زمين خدائيّت و الوهيّت دارد.»
قُلْ هُوَ اللَهُ أَحَدٌ * اللَهُ الصَّمَدُ * لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ * وَ لَمْ يَكُن لَهُ و كُفُوًا أَحَدٌ. [14]
«بگو اوست كه در ذات و صفات، احديّت دارد. و او به پاي خود استوار و بينياز از جميع موجودات است. موجودات از او بيرون نيامدهاند و خود او نيز بيرون آمدۀ از چيزي نيست؛ و هيچ فردي براي او شريك و انباز نيست.»
اين صفات حضرت احديّت اختصاص به آخرت ندارد، پيوسته چنين بوده و خواهد بود. و اگر كسي قائل به تفاوت اين صفات در امروز و فردا، و در اين عالم و عالم قيامت شود، اين عين شرك است.
پس اين آيات چه ميخواهد بگويد؟
اين آيات ميخواهد براي ما روشن كند كه قدرت و عظمت خدا، مالكيّت و مَلِكيّت خدا، امر و نهي خدا، سلطنت و قهّاريّت خدا، در آن روز براي شما آشكارا ميگردد.
آنروز، روز ادراك و تفهّم است، روز معرفت و كشف حقائق است، روز بروز و ظهور است. امروز نميتوانيد حقيقت توحيد ذات
ص 15
باري تعالي شأنه العزيز و اسماء حُسني و صفات عُلياي او را دريابيد و به حقّ المعرفه ادراك كنيد. امروز نميتوانيد اختصاص اين صفات را به خدا مَسّ كنيد و لمس نمائيد. آن روز اين حقيقت و اختصاص براي شما روشن و قابل فهم ميشود.
امروز بواسطۀ حجابهاي نفساني و علاقۀ به مادّه و طبع نميتوانيد ادراك كنيد كه موجودات همه سَرابند، و اين سلسلۀ علل و معلولات با اين نظم شِگرف خود، ديدۀ شما را از حقيقت معطوف به خود داشته، و نميتوانيد تعقّل كنيد كه آنچه اتقان و استحكام دارد فقط جنبۀ وجهُ اللهي و ربط موجودات به خالق خود ميباشد، و موجودات في حدّ ذاتها سرابند، باطلند، عدمند، نيستِ محضند. در آنروز كه نور حقيقت ذات مقدّس حضرت احديّت طلوع ميكند مييابيد كه در تمام عوالمِ امكان و نشـ آت آفرينش، غير از ذات مقدّس او، صاحب اراده و اختيار و قدرت و عظمت نيست.
آن روز مييابيد كه وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَيِّ الْقَيُّومِ [15] معنايش چيست، و قول معروف لَيْسَ في الدّارِ غَيْرَهُ دَيّارٌ چه حقيقتي را ميخواهد بيان كند!
آن روز در مييابيد كه شعر لَبيد كه رسول خدا صلّي الله عليه وآله و سلّم آنرا أَصْدَقُ شِعْرٍ قَالَتْهُ الْعَرَبُ خواند معنايش چيست؛ آنجا كه لَبيد ميگويد:
ألا كُلُّ شَيْءٍ ما خَلا اللَهَ باطِلٌ وَ كُلُّ نَعيمٍ لا مَحالَةَ زآئِلٌ
ص 16
«آگاه باشيد كه غير از خدا هر چه هست باطل است و هر نعمتي لا محاله زائل شدني است.»
أ كُـوسٌ تَلَالَاتْ بِمُدامٍ أمْ شُموسٌ تَهَلَّلَتْ بِغَمامٍ
از صفاي مي و لطافت جام در هم آميخت رنگ جام و مُدام
همه جام است و نيست گوئي می يا مُدام است و نيست گوئي جام [16]
در آن روز واضح ميگردد كه همۀ كاخ آفرينش متجلّيات به جمال خدا، و مُتدَلّيات به جلال او هستند.
حُسنِ ازل پرده ز رُخ باز كرد فاش و نهان جلوهاي آغاز كرد
نور و ظُلَم شد همه ظاهر ازو گشت عيان جمله مظاهر ازو
بافت به هم سلسلۀ جزو و كلّ يافت از آن مرتبه هر خار و گل
فاش و نهان هر چه بود در نظر مَظهر حُسنند همه سر به سر
در آنوقت ميفهمند كه خدا مَـٰلِكِ يَوْمِ الدِّينِ است. بلكه ميفهمند كه الْمُلْكُ لِلَّهِ، الْعِزَّةُ لِلَّهِ، الْعِلْمُ لِلَّهِ، اْلْقُدْرَةُ لِلَّهِ، الْحَيَوةُ لِلَّهِ؛ همۀ صفاتِ مُلك و سلطنت و عزّت و علم و حيات و قدرت
ص 17
اختصاص به ذات مقدّس خدا دارد.
پس نتيجۀ مطلب آنكه آياتي كه اين صفات را به خداوند در روز قيامت نسبت ميدهد، نه از نظر قيام اين صفات به آن ذات مقدّس در آن روز است، بلكه از جهت بروز و ظهور اين صفات در آن روز است بطوريكه تمام خلائق در قيامت ادراك اين معني را ميظهور نور توحيد در
نمايند.
وَ لَوْ يَرَي الَّذِينَ ظَلَمُوٓا إِذْ يَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا وَ أَنَّ اللَهَ شَدِيدُ الْعَذَابِ * إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا وَ رَأَوُا الْعَذَابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الاسْبَابُ.[17]
«اي كاش مردم ظالم و ستمگر ميدانستند كه در هنگام بروز عذاب خدا ميبينند كه تمام قدرت دربست اختصاص به خدا دارد و خداوند شديد العذاب است.
در آن وقتي كه اشخاص مُجرم از رؤسا و حكّام و ظالمان كه در دنيا متبوع بوده و عدّهاي از آنان تبعيّت ميكردند، از تابعان خود تبرّي جسته؛ و در آن وقتي كه عذاب را مشاهده نموده، و سلسله روابط و اسباب بطور كلّي به روي آنان بسته گردد.»
پيروان و تابعان به اميد آنكه متبوعانِ آنها در دنيا پشت و پناه آنها بودند، و به اميد پاداش از پيروي و تبعيّتي كه از آنها در جرائم و ستمها و معصيتها نمودهاند، در روز قيامت براي رفع عذاب به آنها متوسّل ميگردند.
رؤسا و متبوعان كاري از دستشان ساخته نيست، زيرا در آنجا
ص 18
قدرت و قوّت اختصاص به خدا داشته و تمام روابط و راههائي كه بتوانند به پيروان خود كمك كنند قطع شده است؛ و بنابراين در پاسخ ميگويند: ما اگر قدرت داشتيم عذاب را از خودمان دور ميكرديم. ماهم همانند شما بيچاره و فاقد قدرتيم، فاقد اراده و اختياريم، فاقد وسيله و اسبابيم.
وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الاسْبَابُ ميرساند كه تمام سلسلۀ روابط اعتباري متعلّق به دنيا بود؛ عنوان تابعيّت و متبوعيّت، آمريّت و مأموريّت، رياست و مرؤوسيّت، همه برداشته شده است.
اين روابط و اسباب، ديگر آنجا نيست. در آنجا فقط و فقط مخلوقات، از جنبۀ ربط با خداي خود زندگي و حيات دارند و همه به نور توحيد بستگي و تعلّق دارند و هيچ موجودي از خود، گرچه بهقدر سر سوزن باشد، در مقابل هستي پروردگار هستي ندارد.
وَ صَرِّحْ بِإطْلاقِ الْجَمالِ وَ لا تَقُلْ بِتَقْييدهِ مَيْلاً لِزُخْرُفِ زينَةِ
فَكُلُّ مَليحٍ حُسْنُهُ مِنْ جَمالِها مُعارٌ لَهُ بَلْ حُسْنُ كُلِّ مَليحَة[18]ِ
«و پيوسته به اطلاق جمال تصريح كن؛ و آنرا به جهت ميل به زخارف دنيا و زينتهاي عالم غرور تقييد مكن.
پس هر مليحي و بلكه هر مليحهاي حسن و زيبائي او از جمال حضرت احديّت است كه به او به عنوان عاريه داده شده است.»
ص 19
و عدم قبول عدل و شفاعت بدون اذن خدا كه وَ لَا يُقْبَلُ مِنْهَا عَدْلٌ وَ لَا تَنفَعُهَا شَفَـٰعَةٌ بر آن دلالت دارد، نيز در اين عالم و آن عالم تفاوت ندارد؛ غاية الامر استشفاع در اين عالم چون به غير خدا صورت گيرد و اثر كند، در حقيقت از خداست؛ ولي در آن عالم مشهود است كه از هر كه كاري بر آيد منوط و مربوط به خدا و اذن حضرت اوست.
و براي اينكه مطالب گفته شده بهتر روشن و واضح گردد، ناچار از ذكر مقدّمهاي هستيم:
اين عالم: عالم مادّه و طبع، كه از سُنن و اسبابي برخوردار است، و حقائقي چون خورشيد و ماه و ستارگان و دشت و صحرا و كوه و دريا و باد و باران و تغييرات فصول و اختلاف ليل و نهار، با آثار و خواصّ بيشمار و روابط و نسب لا تُعدّ و لا تُحصي اين دنيا را تشكيل داده است، دو صورت و دو وجهه دارد:
يك وجهۀ خلقي و يك وجهۀ خدائي؛ يك صورت خَلقي و يك صورت امري كه آنرا وجهُ اللهي گويند. پس اين ظاهر يك باطن دارد و اين ظاهر حجاب و پردۀ ادراك حقائق باطنيّه است.
ظاهر همان است كه با حواسّ ظاهريّۀ ما مشهود است: از ديدنيها و شنيدنيها و بو كردنيها و چشيدنيها و لمس كردنيها كه همه پيدايش و فقدانشان، و حدوث و انعدامشان، روي يك سلسله علل و معلولات و اسباب و مسبّبات است كه ابداً در اين عالم قابل تغيير و تبديل نيستند.
ص 20
وَ لَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَهِ تَبْدِيلاً. [19]
«اي پيغمبر! هيچگاه در سنّت خدا تبديلي نخواهي يافت.»
وَ لَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَهِ تَحْوِيلاً.[20]
«و اي پيغمبر! هيچگاه در سنّت خدا تحويل و جابجائي نخواهي يافت.»
تمام اين عالم با اين نظم عجيب، و اين سلسله روابط متين و دقيق بدون اندكي تخلّف، بر اساس اين سنّت الهيّه شروع به كار ميكند.
اگر دانهاي بر زمين بيفتد، بدون آنكه آب به آن بدهند نميرويد. در قفسۀ عطّار در شيشۀ تخم خشخاش، خشخاش نميرويد، ولي اگر همين تخم خشخاش را در تحت يك سلسله علل طبيعيِ روئيدن قرار دهيم: آن را بر زمين بريزيم، آب دهيم، هوا مساعد باشد، خورشيد بتابد؛ آن دانه سبز ميشود.
و ميبينيم كه اين دانه در تحت يك سلسله اسباب لايتغيّر، زنجيروار گرفتار است كه هيچ از آن تخلّف نميتواند بورزد.
اين دانه علاوه بر شرائط مناسب محيط، از نقطه نظر تغذّي بايد دچار حشرات و آفات نگردد، سيل آنرا نبرد، و طعمۀ مورچه و گنجشك نگردد، تا سبز شود و رشد كند.
ص 21
نطفه بايد در رَحِم ريخته شود، موادّ غذائي به آن برسد تا دوران تكامل خود را طيّ كند، و بچّهاي مستوي داراي هوش و استعداد پابه جهان بگذارد.
غير از اين طريق كه بايد، دانۀ خشخاش سبز نميشود و جنين، طفلِ تمام عيار نميگردد.
خورشيد اگر نباشد درخت سبز نميگردد، محيط زيست براي انسان و حيوان تهيّه نميشود. قوّۀ جاذبه و دافعه نباشد عالم نيست. قوّۀ جذب به مركز و گريز از مركز نباشد عالم نيست. اگر حركت اتم نباشد عالم نيست. اگر حركت جوهريّه نباشد عالم نيست.
ما تمامي موجودات را از روي قوانين صحيح منطقي و فلسفي به اين سلسله علل و معلولات نسبت ميدهيم، و تمام اين سلسلۀ علل صحيح است و غير قابل تغيير.
امّا از اين سلسلۀ علل بيائيد بالا! و آن صورت خدائي و وجه اللهيِ موجودات را تماشا كنيد!
ميبينيد: تمام اين موجودات به دست اراده و قدرت خداست
ملكوتش به دست خداست، حقيقتش ربط با خداست. و با يك لفظ «كُنْ» ايجاد فرموده و نگهداري ميكند؛ و اين موجودات از نقطۀ نظر هستي بدون آن ربط سرابند و باطل. اگر افاضۀ رحمتي بنمايد همه موجودند، و گرنه همه معدوم.
عيناً مانند يك كارخانهاي است اين عالم، چون در آن داخل ميشويد ماشينهاي متعدّد را ميبينيد كه هر كدام مشغول انجام كار
ص 22
مخصوصي هستند. يك ماشين موادّ اوّليّه را ميگيرد و تبديل به چيز دگري ميكند و پس از تبديل، به ماشين ديگر تحويل ميدهد. آن ماشين نيز تغيير خاصّي در آن ميدهد، و به ماشين ديگر تحويل ميدهد.
همچنين هر ماشيني در آن اثري ميگذارد تا به ماشين آخر ميرسد، و آن پس از تكميلِ آن مادّۀ مورد نظر، آنرا به خارج داده و براي استفاده در معرض ميگذارد.
شما وقتي آن جنس را ميبينيد تعجّب ميكنيد! كه چطور اين ماشينها خود به خود بدون كمك دست و مراقبت انساني چنين مرتّب و منظّم، هر كدام روي اين مادّه عملي انجام داده و سرانجام به شكل مرغوب و مطلوبي مهيّا و آمادۀ استفاده نمودند؟
ولي وقتي از كارخانه بيرون آمده و در كمپاني ميرويد، ميبينيد: آن كسي كه اين كارخانه را به حركت در آورده و روي اين معيار و اسلوب دقيق تنظيم نموده است يك شخص است، كه به ارادۀ او اين كارخانه عمل ميكند و با ارادۀ او خاموش ميشود و از كار ميافتد.
اين از باب تمثيل بود، ليكن حقيقت امر وجه اللهي نسبت به موجودات بسيار عاليتر، و ربط بسيار قويتر است.
در اين دنيا تمام سلسلۀ علل و معلولات، بسيار دقيق و منظّم كار خود را انجام ميدهند. پدر، مادر، رفيق، شريك، زن، فرزند، رئيس و حاكم، زمين، باران، رودخانه، آفتاب، ماه، ستاره، جزر ومدّ دريا و... همگي در جاي خود قرار گرفته و براي تأمين حيات ما مؤثّرند.
ص 23
بطوريكه در اين سلسله و در اين روابط اسباب و حوادث، اگر يك حلقۀ آن از ميان برود عالم بكلّي خراب و معدوم ميگردد.
اين وِجهۀ خَلقي است.
امّا وِجهۀ الهي آن، ربط كامل تمام اين سلسله و هر يك از حلقات اين سلسله به خداست، كه فقط و فقط نور توحيد از تُتُق عالم غيب بر اين هياكل تابش نموده و اين كارخانۀ عالم وجود را به گردش درآورده است، و تمام اين سلسله مأمور به امر خدا و مطيع فرمان او هستند، و مظاهر آيات جمال و جلال او.
در قيامت اين جنبۀ وجه اللهي مشاهَد و محسوس است و وجه خلقي باطل و سراب است.
فَسُبْحَـٰنَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ. [21]
«پس پاك و منزّه است آن كسي كه ملكوت و جان هر موجودي به دست اوست، و بازگشت شما بسوي او خواهد بود.»
روند در جائي كه اين طبيعت و اسباب و مسبّبات بدون اثر است، ميفهمند كه حقيقت از چه قرار است كَانَ اللَهُ وَ لَمْ يَكُنْ مَعَهُ شَيْءٌ خداست و چيزي با خدا نبوده است.
و معلوم است كه افعالي كه به خدا نسبت داده ميشود براي ثبات است و هميشگي است، در عالم الوهيّت ماضي و مضارع معني
ص 24
ندارد، بنابراين جمله وَ الانَ كَمَا كَانَ از خود اين حديث شريف استنتاج ميشود و نيازي به حديث ديگر نداريم. خداوند پيوسته بوده و چيزي با خدا نبوده است و هم اكنون چنين است، چيزي با خدا نيست. چگونه موجودات سرابيّۀ باطله در مقابل وجود و ذات حضرت حقّ جلّ و علا اظهار وجود كنند، كه غيرت حضرت حقّ و اسم جلالش بنيادشان را بر خواهد كند؟
خداوند هميشه بوده و خواهد بود و صفات خدا پيوسته با اوست. خداوند در ذات خود و در اسماء و صفات خود و در افعال خود واحد است و هميشه اين توحيد با او بوده و خواهد بود. خداوند در همۀ عوالم واحد است و موَحَّد، و تأثير صفات او در عالم توحيد، در قيامت تنها نيست؛ در اينجا واحد است و در قيامت نيز واحد است.
چيزي با خدا نبوده و نخواهد بود وَ الانَ كَمَا كَانَ. پس زيد و عمرو كيستند؟ عِلل و اسباب چيست؟
همه هر چه هستند از آن كمترند كه با هستيش نام هستي برند
يَـٰٓأَيـُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَآءُ إِلَي اللَهِ وَ اللَهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ. [22]
ص 25
«اي مردم! شما همگي نيازمندان و محتاجانيد بسوي خدا! و خداوند تنها اوست كه بينياز است؛ و اوست تنها كسي كه محمود و پسنديده و مورد ستايش و تعريف است.»
در وقت ظهورِ نور توحيد، مشاهده ميشود كه اين كوههاي سخت، به قدر يك پَر كاه از خود قدرت و عظمت ندارند، در حاليكه اگر واقعاً مانند عِهن منفوش (پشم زده شده) در هوا متلاشي ميشدند باز وجودي داشتند.
ولي جبال و همۀ موجودات بدون استثناء موجوديّت و شخصيّت خود را در قبال ظهور نور توحيد از دست ميدهند. و در عالمِ طلوع نور توحيد، شمعهاي نيم سوختۀ ضعيف چه نوري دارند؟
چون عالم عوض ميشود همۀ موجودات، هستي خود را ميبازند. عيناً مانند قطعات بزرگ يخ كه بر درّهها و عَقَبات و توچالها، در فصل زمستان با نهايت صلابت از خود اظهار وجود نموده، ولي همينكه آفتاب تَموز بر آنها بتابد رفته رفته آب شده و بكلّي شخصيّت خود را از دست ميدهند.
طَلَعَ الشَّمْسُ أيُّها الْعُشّاقْ فَاسْتَنارَتْ بِنورِهِ الافاقْ
«اي عاشقان و دلباختگان لقاء و جمال حضرت احديّت! اينك بدانيد كه خورشيد طلوع كرده است! و تمام افقها به نور او روشن و منوّر گرديدهاند!»
پاورقي
[1] ـ مطالب گفته شده در روز بيست و هفتم ماه مبارك رمضان.
[2] ـ آيۀ 19 و 20، از سورۀ 78: النّبأ
[3] ـ آيۀ 87 و 88، از سورۀ 27: النّمل
[4] ـ آيۀ 16، از سورۀ 40: غافر
[5] -قسمتي ازآيه 33 از سوره 40: غافر
[6] ـ ذيل آيۀ 47، از سورۀ 42: الشّورَي
[7] ـ آيۀ 41، از سورۀ 44: الدّخان
[8] ـ آيۀ 123، از سورۀ 2: البقرة
[9] - آيه 48 ازسوره 2: البقره
[10] ـ آيۀ 19، از سورۀ 82: الانفطار
[11] ـ قسمتي از آيۀ 105، از سورۀ 11: هود
[12]ـ آيۀ 42، از سورۀ 4: النّسآء
[13] ـ قسمتي از آيۀ 84، از سورۀ 43: الزّخرف
[14]ـ آيات سورۀ 112: الإخلاص
[15] ـ قسمتي از آيۀ 111، از سورۀ 20: طه
[16] ـ «ديوان شيخ عراقي» ص 123
[17] ـ قسمتي از آيۀ 165 و آيۀ 166، از سورۀ 2: البقرة
[18] - از اشعار نظم السلوك تائيه كبري ابن فارض ص69 و 70
[19] ـ ذيل آيۀ 62، از سورۀ 33: الاحزاب؛ و قسمتي از آيۀ 43، از سورۀ 35: فاطر (به عبارت فَلَن تَجِدَ)؛ و ذيل آيۀ 23، از سورۀ 48: الفتح
[20] - ذيل آيه 43 از سوره 35: فاطر
[21]ـ آيۀ 83، از سورۀ 36: يسٓ