ص 161
ص 163
بسم الله الرحمن الرحيم
و صلى الله على محمد و آله الطاهرين
و لعنة الله على اعدائهم اجمعين من الآن الى قيام يوم الدين
و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم.
قال الله الحكيم فى كتابه الكريم:
«يوم ندعوا كل اناس بامامهم فمن اوتى كتابه بيمينه فاولئك يقرؤن كتابهم و لا يظلمون فتيلا-و من كان فى هذه اعمى فهو فى الاخرة اعمى و اضل سبيلا»[213]
در بسيارى از روايات از طريق اهل بيت، سلام الله عليهم اجمعين، و از طريق عامه وارد است كه پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمودند: لا يجوز احد الصراط الا من كتب له على الجواز[214]
هيچكس از صراط نمىتواند عبور كند، مگر آن كسى كه على براى او پروانه عبور بنويسد.
ما قبل از اينكه اين روايات را نقل كنيم براى فهميدن معنى صراط و كيفيت نوشتن پروانه عبور، ناچار مقدمهاى را ذكر مىكنيم، و آن اينكه:
تمام موجودات همانطور كه سابقا اشاره شد ظاهرى دارند و باطنى، و از جمله انسان و اخلاق و افعال انسان نيز داراى ظاهر و باطنى هستند.
ص 164
ظاهر آن را خلق و ملك، و باطن آن را امر و ملكوت گويند. ظاهر مشهود و محسوس، ولى باطن در اين عالم مختفى است.
ميزان جزا و پاداش اعمال بر ملكوت و حقيقت اعمال است نه بر ظاهر آنها، مثلا نمازى را كه شخص مىخواند از نقطه نظر ظاهر ممكن است تمام خصوصيات آداب واجبه و مستحبه از وضو، و طهارت، و قيام، و استقبال و سجده، و انگشتر عقيق، و عطر، و مسواك، و لباس سفيد، و عمامه، و غيرها همه در او رعايت شود ولى گاهى نيت، همان تقرب به سوى خدا بوده و گاهى منظور خودنمائى و ريا باشد، گر چه در هر دو صورت ظاهر نماز تفاوتى ندارد، ولى جان و حقيقت او كه عبارت از انگيزه و داعى نمازگزار است روح اين نماز را در دو بعد متفاوت قرار داده است:
يكى تقرب به خدا، و ديگرى تقرب به هواى نفس، در صورت اول نماز، انسان را به خدا نزديك مىكند، و در صورت دوم دور مىگرداند، در صورت اول به بهشت مىبرد، و در صورت دوم به دوزخ. روزه و جهاد، و زكوة، و حج، و امر به معروف، و نهى از منكر، و قرائت قرآن، و عيادت مريض، و ساير اعمالى كه ظاهر آن ستوده است همه داراى اين ملكوت و حقيقت هستند، و به مقدار شدت و ضعف نيت بجاى آورنده آنها، قدرت ايصال آنها به خدا تفاوت مىكند، به شدت و ضعف متغير مىگردد، و اگر نيت غير خدا باشد، نه تنها انسان را نزديك نمىكند، بلكه دور مىگرداند.
معاصى و گناهان نيز داراى جان و روحى هستند كه اختلافات شدت و ضعف، كيفر بر اساس شدت و ضعف داعى شخص گناهكار بر معصيت است، و احيانا ممكن است كسى صورت گناه انجام دهد، ولى از روى عمد نباشد، بلكه از روى خطا باشد در اين صورت آن فعل عنوان عصيان نداشته و دور كننده نخواهد بود.
در عالم حس و شهادت يعنى عالمى كه ما با حواس ظاهر بدان ارتباط پيدا مىكنيم، كه منظور همين عالم است، ملكوت و واقعيت اعمال مخفى است، و آنچه ظاهر و مشهود است همان پيكره و كالبد فعل است، و لذا از نقطه نظر ظاهر معيار بزرگى و كوچكى اعمال در نظر گرفتاران در چاه طبيعت همان بزرگى و كوچكى عمل است، نماز خواندن فراوان، روزه گرفتن بسيار، تظاهر بورع و تقوى نمودن، حالت خضوع و فروتنى به خود بستن، نرم و آرام
ص 165
سخن گفتن بسيار مطلوب، و غير آن نامطلوب، ولى در عوالم معنى و ملكوت مطلب كاملا به عكس خواهد بود، در آنجا ظاهر اعمال از نقطه نظر بزرگى و كوچكى ابدا مورد نظر نيست.
آنچه معيار و ميزان مطلوبيت و مرغوبيت است همان نيت و اخلاص و روحى است كه عمل دارا بوده است، در آنجا ظاهر اعمال مختفى و ملكوت و باطن اعمال ظهور دارد، در اينجا ظاهر معلوم و باطن مخفى مىباشد مانند عالم خواب و عالم بيدارى.
در عالم بيدارى آنچه مشهود است و محسوس، به كلى در عالم خواب از بين مىرود، و شخص كه سر بر بستر خواب مىگذارد تمام ظهورات و آثار عالم بيدارى و خصوصيات و كيفيات اين عالم را به كلى محو و نابود مىبيند، مثل آن كه اصلا در تمام مدت عمرش چنين عالمى را نديده است، و چون بيدار مىشود، و اين عالم، خود را بر او عرضه مىكند تمام خصوصيات عالم خواب را اعتبارى پنداشته، و مثل آن كه اصلا در آن عالم نرفته است.
تا هنگامى كه انسان به عالم ملكوت را پيدا نكرده است غير از مظاهر اين عالم طبيعت و كالبد و پيكره ظاهر اعمال چيزى ادراك نمىكند، ولى چون به واسطه مرگ طبيعى يا غير آن اتصال با عوالم ملكوت پيدا مىكند، در آنوقتحقيقت و واقعيتهاى اعمال بر او طلوع نموده، و سر و كارش ديگر با آنها خواهد بود، عالم شهادت دستخوش نسيان واقع شده و ظهورات نيتها و واقعيتها يك عالم نوين را با هزاران برابر آثارى قويتر از عالم حس بر انسان عرضه مىدارند.
انسان در دنيا بوسيله نفس، و صفات آن، و استخدام افعال راهى را در معنى طى مىكند، و چون بازگشت نفوس به سوى خداست، اين راه در ملكوت و نفس انسان نيز به سوى خدا خواهد بود.
افراد بنى آدم در پيمودن اين راه بر حسب اختلاف قواى معنوى متفاوتند، بعضى راه آنان بسيار مستقيم و بعضى كم و بيش منحرف و برخى كاملا در جاده انحراف در حركت هستند.
چون انسان از اول عمر خود تا آخرين لحظه حيات، حالات متفاوتى دارد و ملكات روحيه و نفسيه او از حالات مختلفه، كه نتيجه اعمال متفاوته است حاصل
ص 166
مىشود، دائما از حالى به حال ديگر منتقل مىشود، تا آن كه اگر كاملا حالاتش پسنديده و ممدوح باشد، و فعلش صالح و نيتش تقرب به خدا بوده اخلاص در عمل نمايد، دائما از حالى به حالى و از كمالى به كمالى انتقال يافته و از مقربين درگاه او شده، و از سابقين مىگردد، چنانچه لطف و عنايت خدا دست او را گيرد از كملين خواهد شد،و اگر از متوسطين باشد، يعنى نتواند يك باره غير خدا را فراموش كند، بلكه گاه گاهى نفس اماره و شهوت بر او غالب آمده، و سير او را متوقف يا احيانا كمى به عقب حركت دهد، ولى غالبا فعلش و گفتارش صالح و نيتش خالص باشد از اصحاب يمين خواهد بود، و اگر نفس اماره هميشه رهبر او باشد، و تمام سير او در خلاف وصول به مراحل كمال انسانى صورت گيرد، از اشقياء و از اصحاب شمال مىگردد.
و اين اختلاف راههائى كه مردم دارند موجب اختلاف ملكوت آنها مىگردد، لذا بعضى راه را به سرعت طى مىكنند، و بعضى به بطوء، و بعضى با نهايت مشقت و گرفتارى.
اين ملكوت در قيامت ظهور مىنمايد و آنجا كه عالم حقيقت است، مردم در درجات متفاوتى واقعند، جهنمى كه افروخته مىشود، ظهور و بروز عوالم شهوت، و غضب، و استكبار، و شخصيت طلبى، و اعراض از خدا، و انغمار در معاصى است، كه به عبارت قرآن از او به حيات دنيا تعبير مىشود.
بنابراين جهنم ملكوت دنياست، و صراطى كه بر روى آن كشيده مىشود راهى است كه انسان بايد در نفس خود طى كند، تا به مقصود كه خداست نائل گردد، و چون اين راه را انسان در دنيا طى مىكند، لذا اين صراط نيز بر روى جهنم قرار مىگيرد، و چون هر كس حتما بايد با مجاهده نفس (در دنيا) با شهوات، بر مقصود فائز آيد لذا عبور از جهنم براى تمام افراد حتى انبياء و اولياى خدا ضرورى است.
وقتيكه آيه كريمه نازل شد: «و ان منكم الا واردها كان على ربك حتما مقضيا ثم ننجى الذين اتقوا و نذر الظالمين فيها جثيا»[215] از رسول خدا سئوال كردند:
ص 167
شما هم وارد جهنم مىشويد؟فرمود بلى و لكن ما مانند برق خاطف از آن عبور خواهيم نمود.
بنابراين چون همه در دنيا آمدهاند، و همه نيز در نفس خود راهى به خدا داشتهاند، لذا بايد همه در جهنم وارد شده، و همه بايد از صراط عبور كنند.
آن كسانى كه دل به دنيا ندادند، و عقل خود را منكوب ننمودند، و لحظهاى غير خدا نپرسيدند، مانند برق خاطف از روى جهنم كه صراط است عبور مىكنند، بقيه افراد به حسب اختلاف حالشان در اخلاص، سرعت آنها متفاوت است، بعضى بسيار كند و بطئى حركت مىكنند، و بعضى كه از زمره اشقياء بوده، و راه آنها كاملا منحرف بوده از صراط غلطيده، و در آتش مىافتند.
از عبدالله بن مسعود روايت است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: يرد الناس النار، ثم يصدرون باعمالهم، فاولهم كلمح البرق، ثم كمر الريح، ثم كحضر الفرس، ثم كالراكب، ثم كشد الرجل ثم كمشيه[216] مردم همه در آتش داخل مىشوند و پس از آن به واسطه اعمالشان از آن خارج ميگردند، اولين كسى كه خارج مىشود مثل سرعتبرق زدن بيرون میآيد و پس از آن مثل وزيدن باد، و پس از آن مثل دويدن اسب، و پس از آن مثل شخص سواره و پس از آن مثل شخصى كه مىدود و پس از آن مثل كسى كه راه مىرود.
و از تفسير قمى از حضرت صادق عليه السلام روايتست كه: الصراط ادق من الشعر و احد من السيف، فمنهم من يمر عليه مثل البرق، و منهم من يمر عليه مثل عدو الفرس، و منهم من يمر عليه ماشيا و منهم من يمر عليه حبوا و منهم من يمر عليه متعلقا، فتاخذ النار منه شيئا و تترك شيئا[217] صراط از مو باريكتر، و از شمشير برندهتر است، بعضى از مردم مثل برق از آن عبور مىكنند، و برخى مثل دويدن اسب، و جماعتى مثل شخص پياده، و گروهى مثل افرادى كه به چهار دست و پا به روى زمين راه مىروند، و دستهاى در آتش آويزان شده و بدين قسم عبور مىكنند پس آتش مقدارى از آنها را در خود مىگيرد، و مقدارى را رها ميكند.
ص 168
بنابراين معنى صراط، عبور از ملكات، و اخلاق رذيله و صفات ناستوده است، هر كه اصلا آلوده نشد چون برق خاطف عبور كند، و اگر فى الجمله آلوده شد چون شخصى اسب سوار و همچنين تا آنكه بسيار آلوده گردد در جهنم به صراط آويزان شده، و آتش او را فرا گيرد.
امام عليه السلام كه در دنيا صراط و راه انسان را به سوى خدا معين مىكند، و سيطره بر نفس و ملكوت انسان دارد، در قيامت نيز كه ظهور صفات و ملكات است، سرعت و بطئ حركت انسان را از صراط معين فرموده، و طبق سرعت و بطئى كه در حركتبه سوى خدا در دنيا داشته است، به همان ميزان اجازه سرعت، يا عدم سرعتحركت او را از صراط مىدهد، و به افرادى كه اتصال با مقام معنى و ولايت نداشته، و روح شرف و فضيلت انسانيت را در وجود خود معدوم نمودهاند، اجازه حركت نداده و به جهنم امر مىكند آنان را خود فرو گيرد.
چون امام در دنيا بر ملكوت مؤمنين و غير مؤمنين احاطه دارد، در آنجا نيز بر فراز محلى بلند و مكانى رفيع، كه بر بهشت و جهنم مستولى است قرار مىگيرد، و مكان و منزلت هر يك از افراد نيك را در بهشت معين و منزل و مكان هر شخص فاسق و منحرف را در دوزخ تعيين مىكند.
آن مقام والا در قرآن مجيد تعبير به اعراف شده است.
«و بينهما حجاب و على الاعراف رجال يعرفون كلا بسيماهم»[218]
اعراف در لغت دو معنى دارد يكى قسمتبالاى حجاب و پرده را گويند، و ديگرى قسمتبالاى كوه و تل را گويند، و هر دو معنى در اينجا مناسب است، يعنى حجابى بين بهشتىها و جهنمىها واقع مىشود، در بالاترين نقطه از آن حجاب امام قرار مىگيرد، چون در دنيا او در عالىترين نقطه از حالات روحى و معنوى قرار گرفته بود، و از آنجا به تمام چهرهها و سيماهاى امتخود نگريسته، و حالات روحى و ملكوت آنان را از سيمايشان مشاهده مىكند، همانطور كه در دنيا بر ملكوت آنها احاطه داشت، و آنها را از راه ملكوت به واقعيت و مقصد آنها سير
ص 169
مىداد، آنجا نيز طبق همين واقعيت و ملكوت آنها را در نقاط مختلف بهشت، يا در دركات متفاوت دوزخ قرار مىدهد.
بنابر آنچه ذكر شد اولا حقيقت ظهور جهنم و ثانيا حقيقت صراط و ثالثا مقام اعراف در امام و رابطه كيفيت ادخال جهنمىهاى در جهنم به دستور امام و سر آن واضح شد بحمد الله و قوته.
حال مىگوئيم كه رواياتى كه در اين باره راجع به اميرالمؤمنين عليه السلام از طريق شيعه وارد شده است، بسيار زياد است، و ليكن ما براى آنكه معلوم شود اين مطالب مسلم و در نزد اهل تسنن نيز جاى ترديد نيست، بنابر آن گذاشتيم كه فضائل آن حضرت را غالبا از كتب آنها نقل نمائيم.
ابن حجر هيتمى شافعى گويد: كه روايت كرده است ابن السمان ان ابابكر قال له (اى لعلى عليه السلام) سمعت رسول الله صلى الله عليه و آله يقول: لا يجوز احد الصراط الا من كتب له على الجواز[219]
ابن سمان مىگويد كه ابوبكر به حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام گفت: از پيغمبر خدا شنيدم كه هيچكس نمىتواند از صراط عبور كند مگر كسى كه على براى او اجازه عبور نوشته باشد.
و سپس ابن حجر كه اين حديث را از سنن دار قطنى نقل كرده است، مىگويد كه: ان عليا عليه السلام قال للستة الذين جعل عمر الامر شورى بينهم كلاما طويلا من جملته: انشدكم الله هل فيكم احد قال له رسول الله صلى الله عليه و آله: يا على انت قسيم الجنة و النار يوم القيمة غيرى؟قالوا اللهم لا، و معناه ما رواه عنتره عن الرضا عليه السلام انه صلى الله عليه و آله قال له: انت قسيم الجنة و النار فى يوم القيمة تقول للنار هذا لى و هذا لك
ابن حجر براى تاييد روايتى كه از ابوبكر نقل كرده كلام اميرالمؤمنين را در شورى شاهد آورده و كلام حضرت رضا عليه السلام را به عنتره، مفسر و مبين كلام اميرالمؤمنين عليه السلام قرار داده است.
و نيز محب طبرى شافعى عين روايت را بدين مضمون از قيس بن ابى حازم
ص 170
نقل مىكند:
عن قيس ابن ابى حازم قال: التقى ابوبكر و على بن ابيطالب رضى الله عنهما، فتبسم ابوبكر فى وجه على فقال له مالك تبسمت؟ قال: سمعت رسول الله صلى الله عليه و آله يقول: لا يجوز احد الصراط الا من كتب له على الجواز، اخرجه ابن السمان فى كتاب الموافقة[220]
مىگويد كه قيس بن ابى حازم گفت: برخورد كردند با يكديگر ابو بكر و على بن ابيطالب، در اين حال ابوبكر در چهره على تبسمى نمود، حضرت فرمود چرا تبسم نمودى؟
گفت: از رسول خدا شنيدم كه مىفرمود: كسى از صراط عبور نمىكند مگر آنكه على پروانه خروج براى او بنويسد.
و نيز عين اين روايت را از ابوبكر، موفق بن احمد خوارزمى در كتاب مناقب خود نقل مىكند[221]
علامه ميرزا نجم الدين شريف عسگرى در كتاب «مقام الامام اميرالمؤمنين عند الخلفاء»، در ص 5 گويد: اين حديث را از ابوبكر بسيارى از بزرگان در كتب خود نقل كردهاند:
1-ابراهيم بن محمد حموينى شافعى در «فرائد السبطين» ج 1 الباب الرابع و الخمسين،
2-محب طبرى شافعى ايضا در كتاب ديگر خود به نام «الرياض النضره فى فضائل العترة» (ج 2 ص 173 و 177 و ص 244)، و او گفته است كه حاكمى در اربعين خود اين حديث را روايت كرده است
3-ابن ابى عدسه در تاريخ خود به اين لفظ آورده است كه قال ابوبكر لعلى: سمعت رسول الله صلى الله عليه و آله يقول: لا يجوز احد الصراط الا من كتبت له الجواز
4-شيخ سليمان حنفى قندوزى در «ينابيع المودة» ص 86 و ص 112،
5-ابن مغازلى شافعى در كتاب «مناقب» خود آورده است همچنانكه در
ص 171
«غاية المرام» آورده است،
6-خطيب بغدادى در «تاريخ بغداد» ج 3 ص 161 عن ابن عباس
7-قاضى عياض در «شفاء»
8-علامه سيد ابوبكر ابن شهاب الدين العلوى الحسينى الشافعى در كتاب «رشفة الصادى من بحور فضائل بنى الهادى»
9-قرشى در «شمس الاخبار»
10-علامه شيخ عبدالله شبراوى شافعى در «الاتحاف بحب الاشراف»
11- «اسعاف الراغبين»، سپس گويد: اين حديث را جماعتى ديگر از صحابه غير ابوبكر، مانند ابن عباس و ابن مسعود روايت كردهاند.
البته از اين افراد نامبرده شده، حموينى و محب طبرى و ابن ابى عدسه و سليمان قندوزى حديث را تخريج و بقيه فقط در كتاب خود روايت كرده اند[222]
ليكن چون به «ينابيع المودة» مراجعه شد در ص 112 و 86 اينحديث را از ابوبكر روايت نمىكند اما در صفحه 112 اينحديث را به اميرالمؤمنين، و عبدالله بن عباس، و عبدالله بن مسعود، و انس بن مالك، و ابى سعيد الخدرى نسبت مىدهد، و مىگويد: الحموينى بسنده عن مالك بن انس عن جعفر الصادق عن آبائه عن على بن ابيطالب رضى الله عنهم عن النبى صلى الله عليه و آله قال: اذا جمع الله الاولين و الاخرين يوم القيامة نصب الصراط على جهنم لم يجزعنها احد الا من كانت معه براة بولاية على بن ابيطالب. چون خداوند، اولين و آخرين را در روز قيامت جمع كند، صراط را بر روى جهنم نصب مىكنند، و هيچكس نمىتواند از روى آن عبور كند مگر كسيكه در دستش پروانه عبور بولايت اميرالمؤمنين على بن ابيطالب باشد.
ايضا اخرج هذا الحديث موفق بن احمد بسنده عن الحسن البصرى عن ابن مسعود.
ايضا اخرجه موفق بسنده عن مجاهد عن ابن عباس رضى الله عنهما.
ايضا ابن المغازلى اخرج هذا الحديث بسنده عن مجاهد، عن ابن عباس و عن طاووس عن ابن عباس.
ص 172
ايضا بسنده عن انس بن مالك و بسنده عن ابى سعيد الخدرى رضى الله عنهم.
و اما در صفحه 86 و همچنين در ص 113 از ابن مسعود بمتن ديگرى از موفق بن احمد با اسناد خود از حسن بصرى از ابن مسعود روايت كرده است كه:
قال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله اذا كان يوم القيمة يقعد على على الفردوس و هو جبل قدعلا على الجنة و فوقه عرش رب العالمين، و من سفحه تنفجر انهار الجنة، و تتفرق فى الجنان، و على جالس على كرسى من نور، يجرى بين يديه التسنيم، لا يجوز احد الصراط الا و معه سند بولاية على و ولاية اهل بيته فيدخل محبيه الجنة و مبغضيه النار ابن مسعود گفته است كه: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرموده است: چون روز قيامت فرا رسد، على در فردوس مىنشيند، و فردوس كوهى است كه بر تمام بهشت برترى و تفوق دارد، و بالاتر از او عرش پروردگار جهانيان است، و از دامنه اين كوه نهرهاى بهشت جارى است و در ميان بهشتها پخش مىشود.
على بر روى يك كرسى از نور نشسته، و چشمه تسنيم در مقابل او جارى است و هيچكس از صراط عبور نمىكند مگر آنكه با او سندى نسبت به ولايت على و ولايت اهل بيتش بوده باشد.
على دوستان خود را به بهشت و دشمنان خود را به جهنم داخل مىكند .
و نيز اين كيفيت از مضمون روايت را خوارزمى در مقتل خود طبع نجف ج 2 ص 39 نقل مىكند.
بارى اين حديث مقام اميرالمؤمنين عليه السلام را در اعراف بيان مىكند، كه در آخرين درجات فرق كه از آنجا عالم كثرت شروع مىشود، يعنى در حقيقت ولايت كه حجاب اقرب است قرار دارد، و از دامنه اعراف، تسنيم كه نهرى است در بهشت جارى است.
اين نهر از ولايت سرچشمه گرفته، و فروعاتش در قلوب شيعيان جارى و سارى، و در آن عالم ظهور ملكوت، در بهشتهاى آنان جارى مىشود، و اميرالمؤمنين كه حقيقت ولايت استبه حسب ميزان جريان تسنيم، مقامات بهشتيها را معين نموده، از صراط عبور و به منازل خود مىرسند، و آنهائى كه از ولايتبهره ندارند
ص 173
جايگاه آنان را در دوزخ معين مىفرمايد.
ابن شهرآشوب گويد: ابن عباس و انس از پيغمبر اكرم حديث نمودهاند كه: قال: اذا كان يوم القيمة، و نصب الصراط على جهنم، لم يجز عليه احد الا من معه جواز فيه ولاية على بن ابيطالب، و ذلك قوله تعالى: و قفوهم انهم مسئولون[223] رسول اكرم فرمودند: چون روز باز پسين برپا شود، و صراط بر جهنم نصب گردد، هيچكس از آن عبور نمىكند مگر كسيكه با او پروانهاى باشد كه در آن ولايت على بن ابيطالب نوشته شده باشد، و اينست معناى گفتار خدايتعالى،: و متوقف سازيد آنها را چون بايد سئوال شوند.
و نيز گويد كه پدر من شهرآشوب با اسناد خود از رسول الله روايت كرده است كه: لكل شىء جواز، و جواز الصراط حب على بن ابيطالب[224] از براى وصول بهر چيزى پروانهايست و پروانه عبور از صراط محبت على بن ابيطالب است.
و نيز در تاريخ خطيب، ليث از مجاهد از طاووس از ابن عباس روايت ميكند: قلت للنبى: يا رسول الله!للناس جواز؟قال: نعم، قلت: و ما هو؟قال: حب على بن ابيطالب[225] به پيغمبر عرض كردم:اى رسول خدا!براى مردم در روز قيامت جواز عبور است؟فرمود: آرى! عرض كردم: چيست آن جواز؟فرمود: محبت على بن ابيطالب.
و در حديث وكيع قال ابوسعيد: يا رسول الله ما معنى براة على؟قال: لا اله الا الله، محمد رسول الله، على ولى الله[226] ابوسعيد مىگويد: برسول خدا عرض كردم: معناى برات على چيست؟فرمود: شهادت بر توحيد خدا، و بر نبوت محمد رسول الله، و بر ولايت على ولى الله.
و پيغمبر اكرم از جبرائيل سئوال نمود: كيف تجوز امتى الصراط، فمضى و عاد، و قال: ان الله تعالى يقرئك السلام و يقول: انك تجوز الصراط بنورى و على بن ابيطالب يجوز الصراط بنورك، و امتك تجوز الصراط بنور على، فنور امتك من نور على، و نور على من نورك، و نورك من نورالله[227] چگونه امت من از صراط مىگذرد؟ جبرائيل رفت و برگشت و گفت: خداوند تعالى
ص 174
بر تو سلام مىرساند و مىگويد: تو از صراط به نور من عبور مىكنى!و على بن ابيطالب از صراط به نور تو عبور مىكند، و امت تو از صراط به نور على عبور مىكنند!پس نور امت تو از نور على است، و نور على از نور توست، و نور تو از نور خداست و در خبر است كه، و هو الصراط الذى يقف على يمينه رسول الله، و على شماله اميرالمؤمنين و ياتيهما النداء من الله القيا فى جهنم كل جبار عنيد.[228]
و آن صراطى است كه در طرف راستش رسول خدا مىايستد و در طرف چپش اميرالمؤمنين، و به آن دو از طرف خداوند ندا مىرسد، بيفكنيد در جهنم هر شخص جبار و معاندى را!
و حسن بصرى از عبدالله، از حضرت رسول الله، در خبرى ديگر روايت كرده است كه: و هو جالس على كرسى من نور يعنى عليا، يجرى بين يديه التسنيم، لا يجوز احد الصراط الا و معه براه بولايته و ولاية اهل بيته يشرف على الجنة و يدخل محبيه الجنة و مبغضيه النار.[229] على بن ابيطالب در روى يك كرسى از نور مىنشيند، و چشمه تسنيم در مقابلش جارى است و هيچكس نمىتواند از صراط عبور كند مگر آنكه با او پروانه عبور به ولايت او و ولايت اهل بيتش بوده باشد، على بن ابيطالب بر تمام بهشت اشراف دارد، و محبان خود را به بهشت، و مبغضان خود را به جهنم مىاندازد.
و چقدر خوب شاعر اهل بيت سيد اسمعيل بن محمد حميرى گويد:
1-قول على لحارث عجب |
كم ثم اعجوبة له حملا |
2-يا حار همدان من يمت يرنى |
من مؤمن او منافق قبلا[230] |
3-يعرفنى طرفه و اعرفه |
بعينه و اسمه و ما فعلا |
4-و انت عند الصراط تعرفنى |
فلا تخف عثرة و لا زللا |
5-اسقيك من بارد على ظماء |
تخاله فى الحلاوة العسلا |
6-اقول للنار حين توقف للعر |
ض على جسرها ذرى الرجلا |
ص 175
7-ذريه فلا تقربيه ان له |
حبلا بحبل الوحى متصلا |
8-هذا لنا شيعة و شيعتنا |
اعطانى الله فيهم الاملا[231] |
1-گفتار على بن ابيطالب به حارث همدانى بسيار عجيب است، چون آن گفتار چه بسيار از عجائب و غرائب را در بر داشته است:
2-اى حارث همدانى هر كس بميرد، مرا خواهد ديد، چه از مردمان مؤمن باشد و چه از مردمان منافق دوبين و خودپسند.
3-آن متوفى مرا با چشمان خود مىشناسد، و من او را نيز به اسم و رسم، و به شخصيت و كردارش مىشناسم.
4-و تو در هنگام عبور از صراط مرا مىشناسى!پس از هيچ خطا و لغزش مهراس.
5-من در آن حالت آشفتگى و حرارت و تشنگى، چنان آب سرد خوشگوارى به تو خواهم داد، كه از شدت شيرينى و حلاوت، آنرا به منزله عسل بپندارى!
6-در آن وقتيكه تو را بر روى جسر و پل جهنم براى عرض نگاه مىدارند و متوقف مىكنند، من به آتش مىگويم: اين مرد را واگذار، و رها كن!
7-او را واگذار!و به او نزديك مشو!چون براى او ريسمانى است كه به ريسمان وحى اتصال داشته و ارتباط دارد
8-اين مرد از شيعيان ماست و خداوند درباره شيعيان ما به من وعده داده است كه آرزوهاى آنان را برآورده كند:
اين كلام را حضرت به حارث همدانى فرمودند.
ابن شهرآشوب از «امالى» طوسى با اسناد خود از حارث همدانى از اميرالمؤمنين عليه السلام روايت ميكند، كه قال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله اذا كان يوم القيمة اخدت بحجزة من ذى العرش، و اخذت انتيا على بحجزتى و اخذت ذريتك بحجزتك و اخذت شيعتكم بحجزتكم فما يصنع الله بنبيه؟و ما ذا يصنع نبيه بوصيه؟الى ان قال: خذها اليك يا حار قصيرة من طويلة انت
ص 176
مع من احببت و لك ما اكتسبت[232] شيخ طوسى در «امالى» خود بدنبال گفتار اميرالمؤمنين بحارث همدانى روايت كرده است كه آنحضرت بحارث نيز فرمودهاند: رسول خدا فرمود: چون روز قيامتبرپا شود من دستبدامان آن پروردگارى كه صاحب عرش است مىزنم، و تواى على، دستبدامان من مىزنى، و اولاد و ذريه تو دستبدامان تو مىزنند، و شيعيان شما دستبدامانهاى شما ميزنند،
پس در اينحال خدا با پيغمبرش چكار خواهد كرد؟و پيغمبرش با وصيش چكار خواهد كرد؟تا آنكه مىفرمايد:
اى حارث!آنچه براى تو گفتم بگير، و در دل بسپار، اندكى بود از بسياراى حارث!تو با محبوب خودت هر چه هست معيت دارى، و از براى توست آنچه را كه كسب ميكنى!حارث همدانى (بسكون ميم) و اقوام او كه همه از قبيله همدان كه قبيلهايست در يمن بودهاند، در يوم صفين بسيار مجاهده نموده، و از دين خدا و امامشان حمايت كردند، و بمشكلات سختى مواجه شدند، بطوريكه اميرالمؤمنين عليه السلام درباره آنها فرمود:
فلو كنت بوابا على باب جنة لقلت لهمدان ادخلى بسلام[233]
اگر من دربانى بر در بهشت بودم هر آينه بتمامى قبيله همدان
ميگفتم: بسلامت داخل شويد
و نيز سيد حميرى گويد:
ولدى الصراط ترى عليا واقفا يدعو اليه وليه المنصورا
الله اعطى ذا عليا كله و عطاء ربى لم يكن محظورا[234]
پاورقي
[213] سوره اسراء: 17 - آيه 71 - 72
[219] الصواعق المحرقه چاپ مصر ص 78
[220] ذخائر العقبى ص 71
[221] مناقب خوارزمى ص 222
[222] مقام الامام اميرالمؤمنين ص 6
[223] مناقب ابن شهرآشوب ج 1 ص 346 طبع سنگى
[224] همان
[225] همان
[226] همان
[227] همان
[228] مناقب ج 1 ص 346
[229] همان
[230] رايته قبلا و قبلا و قبلا و قبيلا و قبليا:اى عيانا و مقابلة
[231] ديوان حميرى ص 325 و اصل آنرا از اعيان الشيعه ج 21: 263 و كشف الغمة 124 و مناقب ج 3: 237 و شرح نهج البلاغه ج 1/299 آورده است.
[234] ديوان سيد ص 212 و اصل او را از عن عيان الشيعه و المناقب آورده است