صفحه قبل


ص 141

 

درس هشتم:

ولايت تكوينى امام به اذن خدا بر نفوس سعدا و اشقياء

 


ص 143

بسم الله الرحمن الرحيم

و صلى الله على محمد و آله الطاهرين

و لعنة الله على اعدائهم اجمعين من الآن الى قيام يوم الدين

و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم

قال الله الحكيم فى كتابه الكريم:

«يوم ندعوا كل اناس بامامهم، فمن اوتى كتابه بيمينه فاولئك يقرؤن كتابهم و لا يظلمون فتيلا و من كان فى هذه اعمى فهو فى الاخرة اعمى و اضل سبيلا»[182]

هر موجودى از موجودات خارجى، حتى افعال انسان دو جنبه دارد، يك جنبه ظاهر كه مشهود و محسوس است و آنرا جنبه خلقى و ملكى گويند، و يك جنبه باطن كه مشهود و محسوس نيست و آنرا جنبه امرى و ملكوتى نامند.

جنبه ملكوتى و امرى، جنبه ‏ايست كه به وسيله آن جنبه ملكى و خلقى پيدا مى‏ شود، مانند اراده انسان كه به وسيله آن افعال را در خارج انجام مى‏دهيم.

امام كسى است كه بتواند بنى آدم را از جنبه ملكوتى به سوى خدا هدايت كند، و آن هدايت‏به امر است كه زمانى و مكانى نيست، آيه شريفه: «و جعلناهم ائمة يهدون بامرنا»[183] اين افراد را معرفى مى ‏نمايد.

اين آيه مى‏رساند كه آنچه را كه امر هدايت‏به آن مربوط است كه عبارت از قلب و عمل باشد، باطن و حقيقت آن بدست امام است و آن باطن و حقيقت كه جنبه امرى آنست هميشه در نزد امام حاضر بوده و غائب نخواهد بود.


ص 144

و لازمه اين مقام اطلاع بر اسرار ملكوت است كه يقين از لوازم آن خواهد بود بنابراين مقام امامت از نبوت اشرف است.

بازگشت به فهرست

مقام امامت اشرف از نبوت است

در «كافى‏» از حضرت صادق عليه السلام وارد است كه: ان الله عز و جل اتخذ ابراهيم عبدا قبل ان يتخذه نبيا و ان الله اتخذه نبيا قبل ان يتخذه رسولا، و ان الله اتخذه رسولا قبل ان يتخذه خليلا، و ان الله اتخذه خليلا قبل ان يتخذه اماما، فلما جمع له الاشياء قال: انى جاعلك للناس اماما. قال: فمن عظمها فى عين ابراهيم قال: و من ذريتى؟قال لا ينال عهدى الظالمين قال: لا يكون السفيه امام التقى.[184]

چون معنى نبوت اتصال قلب به عالم ملكوت و تلقى وحى از جبرئيل است، در رسول اين معنى قويتر و رؤيت ملائكه و فرشتگان وحى هم خواهد بود، ولى در عين حال ممكنست كه هيچكدام از آنها سيطره بر ملكوت بنى آدم نداشته باشند، تا بتوانند با آن، دل‏ها را به مطلوب برسانند، ولى در امام به سبب اين سيطره و احاطه بر قلوب، آنها را به كمال و مقام واقعى خود سير مى‏دهند.

مقام انبياء و مؤمنين و علماء، فقط مقام ارشاد و تبليغ و ارائه طريق است و بس.

قال الله تعالى: «و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه ليبين لهم فيضل الله من يشاء و يهدى من يشاء»[185]

اين آيه حيطه ماموريت آنها را بيان مى‏كند، كه مجرد بيان نمودن و ارائه طريق كردن است، و اما اضلال و هدايت‏به دست‏خداست، و آنها را از آن بهره‏اى نيست، به خلاف امام كه او به اذن خدا خودش هدايت مى‏كند.

در اين باره همچنين ميفرمايد: «و قال الذى آمن يا قوم اتبعون اهدكم سبيل الرشاد»[186]

مؤمن آل فرعون گفت: فقط از من پيروى كنيد تا من طرق رشاد را بشما


ص 145

بنمايانم، و نشان دهم، و نيز فرمود: «فلولا نفر من كل فرقة منهم طائفة ليتفقهوا فى الدين و لينذروا قومهم اذا رجعوا اليهم لعلهم يحذرون‏»[187]

چرا از هر جمعيت و فرقه‏اى، دسته‏اى از آنان كوچ نمى‏كنند و براى تعلم احكام و معالم دين به مراكز علم نمى‏روند، تا از معارف الهيه و احكام و معالم دين خبير و دانا شده، و در حين مراجعت ‏به قوم و قبيله خود آنها را از عواقب وخيم گناه و انحراف برحذر دارند.

بارى اينها همه ارائه طريق است نه منصب امامت.

بازگشت به فهرست

معناى امام

بنابراين، گفتار و اقوال فقها فقط از باب نقل روايت و بيان حكم است نه از جهت‏حجيت راى و فعل و قول، و غلط است كه كسى به آنها امام بگويد، امام آنست كه بواسطه وصول به مقام يقين، و كشف ملكوت، هيمنه بر عالم امر پيدا نمود، و باطن افعال بر او مشهود گردد، و بتواند با سيطره بر باطن، قلوب را به مقاصد و غايات رهبرى كند.

امر، همان اذن است كه به وسيله آن از انبياء بزرگ معجزه سر ميزند، مرده زنده كرده‏اند، و كارهاى خارق العاده انجام داده‏اند.

حضرت عيسى بن مريم على نبينا و آله و عليه السلام به بنى اسرائيل فرمود:

«انى قد جئتكم بآية من ربكم انى اخلق لكم من الطين كهيئة الطير فانفخ فيه فيكون طيرا باذن الله و ابرئ الاكمه و الابرص و احيى الموتى باذن الله و انبئكم بما تاكلون و ما تدخرون فى بيوتكم ان فى ذلك لآية لكم ان كنتم مؤمنين‏»[188]

من براى شما از خدا، نشانه و علامتى بر پيغمبرى خود آورده‏ام: من از گل براى شما پرنده‏اى مى‏سازم سپس در او ميدمم به اذن خدا، به پرواز در ميآيد، و من كور مادرزاد را شفا ميدهم، و مرض پيسى را شفا مى‏دهم، و مردگان را زنده مينمايم به اذن خدا، و از آنچه خورده ‏ايد و در خانه‏هاى خود ذخيره نموده‏ايد بشما خبر مى‏دهم، اگر حاضر براى ايمان آوردن شويد، در اين كارهائيكه ميكنم نشانه و


ص 146

علامتى است از صدق دعواى من.

در اين آيه خوارق عادت را نسبت‏به عيسى بن مريم منوط به اذن خدا دانسته است و چون اذن خدا، اجازه و امر اعتبارى و ترخيص خارج از ملكوت نيست، بنابراين به عيسى بن مريم قوه تصرف در امر ملكوت داده شده است كه با اراده ملكوتيه خود در ملكوت اشياء تصرف نموده، و ماهيت را تبديل و تغيير دهد، مرده را زنده كند، و مرض پيسى و كورى را شفا بخشد، بدون اسباب و اعداد مقدمات در خارج.

بازگشت به فهرست

در امام بايد قوه ملكوتيه نسبت به امور باشد

در ائمه عليهم السلام حتما بايد اين نيرو باشد تا از نقطه نظر ظاهر و باطن مقتداى بشر بوده، و همه را به كمال تكوين و تشريع خود سوق دهند.

ائمه نه تنها افراد خوب را هدايت نموده و به كمال خود ميرسانند، افراد شقى و بدبخت و زشت كردار را نيز هدايت نموده و به كمال خودشان ميرسانند.

«يوم ندعوا كل اناس بامامهم فمن اوتى كتابه بيمينه فاولئك يقرؤن كتابهم و لا يظلمون فتيلا و من كان فى هذه اعمى فهو فى الآخرة اعمى و اضل سبيلا»[189]

روزى خواهد آمد كه ما تمام افراد بشر را به توسط امامهاى خودشان خواهيم خواند، كسانى كه نامه عمل بدست راست آنان داده شود، كتاب و نامه عمل خود را ميخوانند، و مى‏دانند كه باندازه آن خط كوچك كه روى درز و شق هسته خرما قرار دارد، به آنها ظلم ننموده‏ايم، و اما كسانيكه در اين دنيا چشم دل خود را كور نموده‏اند آنان در آخرت كور و راه آنان گم خواهد بود.

اين آيه اولا مى‏رساند كه: تمام افراد مردم در هر زمان و مكان داراى امام هستند، زيرا كه بنحو اطلاق و عموم مى‏فرمايد: تمام افراد بشر را توسط امامشان به قيامت وارد خواهيم ساخت، پس در هر زمان و مكان امامى است كه او مربى امت‏خود بوده و اشقياء و سعدا، بسبب او داخل در بهشت و دوزخ مى‏شوند، يك دسته از امت اصحاب يمينند، يعنى اهل سعادت، و دسته‏اى ديگر كور كه اهل شقاوتند، مراد از اين دسته همان اصحاب شمالند كه در بعضى از آيات قرآن بدان تصريح شده


ص 147

است.

«و اما من اوتى كتابه بيمينه فسوف يحاسب حسابا يسيرا»[190]

و كسانيكه نامه عمل بدست راست آنان داده شود از آنان بزودى حساب كشيده خواهد شد بسيار آسان.

«و اما من اوتى كتابه وراء ظهره فسوف يدعوا ثبورا»[191]

و كسانى كه نامه عمل از پشت‏سر به آنها داده خواهد شد آنان بدنبال هلاكت و بوار خواهند رفت.

اين دو دسته همان اصحاب يمين و شمالند كه در هر قومى موجود بوده و بتوسط امامشان بدين مراحل خواهند رسيد، پس مراد از اين دو دسته تمام افراد امت‏بدون امام خواهد بود.

و اما اگر بخواهيم افراد بشر را چنان تقسيم كنيم كه امام نيز داخل آنها باشد بايد به تقريب ديگر مردم را سه دسته نمود يك دسته مقربون، و دسته دوم اهل سعادت، و اصحاب يمين، دسته سوم اهل شقاوت و اصحاب شمال،

«فاصحاب الميمنة ما اصحاب الميمنة‏»[192]

و اصحاب يمين چقدر بزرگ و پراهميتند اصحاب يمين.

«و اصحاب المشئمة ما اصحاب المشئمة‏»[193] و اصحاب شمال، چقدر بدبخت و سيه روزند اصحاب شمال؛

«و السابقون السابقون اولئك المقربون فى جنات و نعيم‏»[194]

و آن كسانى كه در سير به سوى خدا از همه سبقت گرفته‏اند، آنان مقربين درگاه الهى هستند، از حساب و كتاب و عرض و سئوال و ميزان و صراط و دوزخ گذشته، از مقربين خدا گشته و در حرم امن و امان الهى سكنى گزيده‏اند.

«فى مقعد صدق عند مليك مقتدر. »[195]

آنان در دنيا اين عقبات را طى كرده، و در وقتى كه افراد بشر سرگرم


ص 148

‏مشتهيات نفسانى بوده‏اند مشغول تصفيه حساب بوده، و با سر و اندرون خود با خدا راز و نيازى داشته ‏اند، و ائمه عليهم السلام مسلما از اين طبقه خواهند بود.

اما اصحاب يمين، خوبانند كه افعال آنان طبق منطق عقل و دستور امام بوده، از راستى و صدق و امانت و عبادت و كسب و كارهاى خير تجاوز ننموده‏اند، لذا آنان اهل بهشت و نامه عمل از طرف راست كه كنايه از طرف سعادت و فوز و نجات است‏به آنها داده خواهد شد، و ليكن چون هنوز به حجابهاى قلبى محجوب بوده و نتوانسته‏اند يكسره غير خدا را فراموش كنند، و پا بر عالم باطل و زينتهاى دلفريب دنيا بزنند، بايد محاسبه شوند و آنان را در مقام و محل مقربين منزل و مقامى نيست.

اما اصحاب شمال، همان افرادى هستند كه دستور عقل و انبياء را بكار نبسته، و بر عليه خود قيام نموده، و از ستم به خويش خوددارى نكرده‏اند، آنها اهل فسق و فجور و خيانت و كذب و جنايت هستند، كه البته نامه عمل از طرف دست چپ كه كنايه از ناحيه شقاوت و ظلمت و دوزخ است‏به آنها داده مى‏شود، چون ظهور و بروز اين خيرات و بركات در مؤمنين و اين فجور و خيانتها در فاسقين به علت ظهور ولايت امام بوده است، بنابراين همه افراد امت‏بوسيله امامشان به بهشت‏يا دوزخ مى‏روند.

لذا در روايات بسيارى وارد است كه على قسيم الجنة و النار[196]

على تقسيم كننده بهشت و دوزخ است.

اين روايات نه تنها از طريق اهل بيت ‏سلام الله عليهم اجمعين وارد شده است، بلكه از طريق عامه نيز رواياتى در اين باره وايت‏شده است.

ما براى اين روايات سه معنى مى‏كنيم كه آنها نيز مترتب بر يكديگر مى‏باشند. يعنى در سه مرحله متفاوت از نقطه نظر ظهور و خفا آنها را تفسير مى‏نمائيم:

بازگشت به فهرست

معناى روايات وارده بر اينكه علي قسمت كننده بهشت و جهنم است

اول: از نقطه نظر عمل، و آن اينكه اميرالمؤمنين كه از طرف خدا داراى مقام ولايت و امامت‏ بوده، فعل و گفتارش حجت است ‏يعنى افراد مسلمان بلكه تمام افراد بشر، بايد در تمام شئون حياتى خود به آن حضرت اقتدا كنند.


ص 149

بنابراين هر كس از آن حضرت پيروى كند مسلما اهل صدق، و صفا، و عبادت، و تسليم، و جهاد، و جود، و ايثار خواهد بود، و معلوم است كه چنين شخصى اهل بهشت است، چون بهشت ظهور افعال و ملكات نيك در عوالم ديگر است، و هر كس دعوت آن حضرت را رد كند و اقتدا بسيره آن حضرت ننمايد دروغ، و خيانت، و كم ‏فروشى، و رباخوارى، و زياده ‏طلبى، و شهوت‏ پرستى، و نفع‏ طلبى، و هواخواهى، و اعراض از ذكر خدا را دنبال كند مسلما اهل دوزخ است، چون دوزخ نيز ظهور ملكات و افعال زشت در آن عوالم است، و آنچه موجب تفريق و جدائى اين دو دسته از هم گرديده است امر و نهى مقام ولايت است كه دسته‏اى پذيرفتند و دسته‏اى رد كردند.

بنابراين على قسمت كننده بهشت و جهنم خواهد بود، مانند معلمى كه شاگردانى تربيت مى‏كند، و به آنها دروس را تعليم مى‏كند، يك دسته كوشش ميكنند، و دروس را ياد مى‏گيرند و دسته ديگر، تن به تنبلى داده، و از تعلم و ياد گرفتن، ابا مى‏كنند. معلم يك دسته را قبول و دسته ديگر را مردود مى‏كند، پس صحيح است كه بگوئيم معلم دسته‏اى را به مقام بالا فرستاده و دسته‏اى را در مكان سابق خود زندان نموده است، همچنين صحيح است كه بگوئيم: على قسيم الجنة و النار.

دوم: از نقطه نظر حب و بغض، چون نتيجه و روح عمل، محبت است، لذا افرادى كه داراى محبت نباشند، بلكه عياذا بالله بغض آن حضرت را در دل بپرورانند آنها از حقيقت و واقع بسيار دورند، كسى كه چيزى را دوست داشته باشد مسلما آثار او را نيز دوست دارد كسانى كه اميرالمؤمنين را دوست دارند، از افعال و گفتار و سيره آن حضرت نيز مسرور، و محبت اين آثار را دارند، و بالعكس كسانى كه اميرالمؤمنين را دشمن دارند، سيره و سنت آن حضرت را نيز مبغوض دارند، لذا كردارشان طبعا كردارى خشن و ناپسند است، و چون افعال نيك در انسان ايجاد محبت و صفا و نور مى‏كند، و افعال زشت موجب ظلمت، و تاريكى قلب، و قساوت مى‏گردد، بنابراين دوستان اميرالمؤمنين طبعا مردمى با حقيقت و با صفا و با محبت‏بوده، قلب آنان پاكيزه و روح آنان نورانى‏تر و نفس آنان سبكتر است، و دشمنان اميرالمؤمنين، طبعا مردمى از حقيقت و صفا دور، قلب آنان تاريك، و نفس آنان خسته، و سنگين، و روح آنان آلوده است.


ص 150

و چون نتيجه اعمال نيك همان صفا و نورانيت و محبت‏به خداست، و نتيجه اعمال زشت ظلمت و قساوت و اعراض از خداست، بنابراين امير المؤمنين به سبب تقسيم نمودن افراد مردم را به دو دسته محب و مبغض، آنها را به دو دسته بهشتى و دوزخى تقسيم فرموده است.

قندوزى حنفى از ابوصلت هروى روايت مى‏كند، كه مامون از حضرت على بن موسى الرضا عليه السلام سئوال كرد: كه مرا خبر ده بچه علتى جدت اميرالمؤمنين على عليه السلام قسيم جنت و نار است؟

حضرت رضا فرمودند: آيا خودت از پدرانت از عبدالله بن عباس روايت نمى‏كنى كه او گفت: سمعت رسول الله يقول: حب على ايمان و بغضه كفر

از رسول خدا شنيدم كه مى‏فرمود حب على ايمان و بغض على كفر است؟

در جواب گفت: آرى،

حضرت رضا فرمودند: چون بهشت جاى مؤمنين و جهنم جاى كافرين است، اگر بنا بشود تقسيم ايمان و كفر بر مدار حب و بغض على باشد بنابراين على قسيم بهشت و جهنم شده است.

مامون گفت: لا ابقانى الله بعدك انك وارث جدك رسول الله خداوند مرا بعد از تو زنده نگذارد (كه بر من مشكلى پيدا شود و تو نباشى كه آن مشكل را حل كنى)، حقا تو وارث جدت رسول خدا هستى!

ابوصلت مى‏گويد: چون حضرت رضا عليه السلام از مجلس مامون به منزل خود مراجعت فرمود، عرض كردم: فدايت‏شوم چقدر خوب پاسخ مامون را داديد حضرت فرمود:اى ابا صلت!اين كلامى بود كه بدون تامل قبلى يك مرتبه بر زبان من جارى شد، و لقد سمعت ابى يحدث عن آبائه عن على عليهم السلام انه قال رسول الله صلى الله عليه و آله: يا على انت قسيم الجنة و النار يوم القيمة تقول للنار: هذا لى و هذا لك[197] من از پدرم شنيدم كه از پدرانش نقل مى‏كرد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله درباره على عليه السلام فرموده است:اى على تو قسمت كننده بهشت و جهنمى در روز قيامت، به آتش ميگوئى: اين براى من است، و آن براى تو.

و نيز خوارزمى موفق بن احمد مكى با اسناد خود از نافع از ابن عمر روايت


ص 151

‏كرده است كه او گفت: قال رسول الله صلى الله عليه و آله لعلى: اذا كان يوم القيامة يؤتى بك يا على بسرير من نور، و على راسك تاج، قد اضاء نوره و كاد يخطف ابصار اهل الموقف، فياتى النداء من عندالله جل جلاله: اين وصى محمد رسول الله؟

فتقول:ها انا ذا!

فينادى المنادى: ادخل من احبك الجنة و ادخل من عاداك فى النار فانت قسيم الجنة و النار[198]

حضرت رسول الله به اميرالمؤمنين فرمودند: چون روز بازپسين شوداى على!تو را به روى يك تختى از نور در محشر بياورند، و بر سرت تاجى است كه نور او صحراى محشر را روشن كند، بطورى كه نور چشمهاى اهل موقف از شدت نور آن نزديك مى‏شود كه از بين برود،در اين هنگام ندا از جانب خداوند جل و علا ميآيد كجاست وصى محمد رسول خدا؟

تو مى‏گوئى منم اينجا!منادى ندا در مى‏دهد:اى على داخل كن در بهشت هر كه تو را دوست دارد، و داخل كن در دوزخ هر كه تو را دشمن دارد،اى على بنابراين تو قسمت كننده بهشت و جهنم خواهى بود.

و نيز ابن مغازلى شافعى با سند خود از ابن مسعود روايت كرده است كه قال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله: يا على انك قسيم الجنة و النار، انت تقرع باب الجنة و تدخلها احبائك بغير حساب[199]

بازگشت به فهرست

دنباله متن

پاورقي


[182] سورة اسراء: 17 - آيه 71 - 76

[183] سوره انبياء: 21 - آيه 73

[184] «اصول كافى‏» جلد 1 ص 175

[185] سوره ابراهيم: 14 - آيه 4

[186] سوره مؤمن: 40 - آيه 41

[187] سوره توبه: 9 - آيه 123

[188] سوره آل عمران: 3 آيه 49 - 50

[189] سوره اسراء: 17 - 72

[190] سوره انشقاق: 84 - آيه 7 - 8

[191] سوره انشقاق: 84 - آيه 10 - 11

[192] سوره واقعه: 56 – آيه 8

[193] سوره واقعه: 56 – آيه 9

[194] سوره واقعه: 56 - آيه 10 - 12

[195] سوره قمر: 54 - آيه 55

[196] ينابيع المودة 83 - 85

[197] ينابيع المودة ص 85

[198] ينابيع المودة ص 83

[199] همان كتاب صفحه 84

بازگشت به فهرست

دنباله متن