جلسه ۱۲۴ درس خارج فقه، مبحث حج
موضوع: جلسه ۱۲۴ درس خارج فقه، مبحث حج
استاد: حضرت آیت الله حاج سیّد محمّد محسن حسینی طهرانی
متن جلسه:
مجلس ۱۲۴
أعوذ بالله من الشیطان الرّجیم
بسم الله الرحمن الرَّحیم
صحبت در بساطت و عدم بساطت احرام بود. که آیا احرام بسیط است، یا اینکه مرکب است از تلبیه و تلبّس به لُبس إحرام، و همینطور نیت و التزام نفسى براى ترک محرمات و اتیان به واجبات و أجزاء عمره یا حج؟
نمىدانم در سال گذشته در این مسئله تا کجا مطلب را عرض کردیم ولى تا آنجایى که ذهنم و ذاکرهام اجازه مىدهد، ظاهرا صحبت بود که این مسئله بسیط است و مرکب نیست و در این زمینه روایاتى هم داریم که با توجه به قرائن و شواهد، حکایت از بساطت إحرام دارد و نیت دارد. و در نظرم هست که عرض شد که قضیه شبیه به تکبیرات افتتاحیه در صلاه هست؛ و وقتى که مصلّى تکبیرات افتتاحیه را مىگوید، نیت صلاه را مىکند به عنوان مقدمه … این یک وقتى اشتباه نشود کسى که مىخواهد آن تکبیرات را بگوید، به عنوان مقدمه تکبیر بگوید و بعد نیت نماز را بکند؛ نه! این غلط است. اگر بخواهد با این نیت تکبیر بگوید، اصلا تکبیر به عنوان تکبیرات افتتاحیه، تلقى نمىشود. وقتى که شخص مصلى تکبیر مىگوید، یا اولى را به عنوان شروع در صلاه قرار مىدهد، یا آخرى را، یا وسط را؛ هرکدام که به اصطلاح به حسب تمایلش است. ولى تکبیرى را که مىگوید، این تکبیر به عنوان نیت در صلاه است. به عنوان نیت در نماز است. اول باید نیت در نماز و ورود در صلاه را مصلى در خود ایجاد کند، و بعد تکبیرات را به عنوان تکبیرات إنجاز، و تاکید آن نیت، و إحراز و إثبات آن صلاتیت، باید انجام بدهد. نه اینکه از اول فرض بکنید که نیتش این باشد که تکبیر هفتم، آن تکبیر، تکبیرِ آخر، آن تکبیر، تکبیره الإحرام است، و این شش تا تکبیر را به عنوان استحباب همینطور
مىگوید الله اکبر.
مثل این که فرض بکنید که چطور اقامه داخل در نماز نیست؛ البته بنا بر بعضى از روایات یا وجوه. کسى که اقامه مىگوید، این خودش را داخل در نماز به حساب نمىآورد، بلکه براى مقدمه براى نماز است؛ مثل اذان. البته اقامه یک قدرى اکیدتر است. و حتى در روایت داریم کسى که فراموش کرده، مىتواند نماز را بشکند و اقامه انجام بدهد تا قبل از رکوع البته؛ ولى اذان دیگر اینطور نیست. اذان را یک شخصى که مىگوید، اذان را به نیت یک عمل مستحب استقلالى را مىگوید. ولى اقامه را وقتى که انسان شروع مىکند به گفتن، دیگر در اقامه نیت نماز فرق مىکند، این حالتش فرق مىکند، یعنى دیگر من قصد نماز دارم. ولى کسى ممکن است اذان بگوید ولى بگوید، من نیم ساعت دیگر نماز مىخوانم. ولى نه اینکه کسى اقامه بگوید و بعد بگوید یک ربع دیگر نمازش را مىخوانم؛ در نیت اقامه، نیت شروع در نماز است. مىبینید دارد همینطور نیت تقویت مىشود تا اینکه برسد آن به تکبیره الإحرام، که در آنجا دیگر تنجیز براى ورود در صلاه براى مصلى حاصل مىشود. دیگر منجّز شد و دیگر ثابت شد و به عنوان طرد احتمال خلاف آن تکبیره الإحرام را مىگوید. احتمال خلاف براى صلاه و فعل منافى با صلاه، دیگر با تکبیره الإحرام این احتمالش منتفى مىشود؛ ولى در اذان اینطور نیست. در اذان انسان اذان مىگوید و این احتمال فعل منافى در آن مستمرّ است. ولى خب در عین حال اذان مىگوید. اقامه هم حتى مىگوید؛ انسان اقامه مىگوید ولى در عین حال باز هنوز آن احتمال فعل منافى به بیست درصد رسیده؛ اما در مورد اذان، آن احتمال منافى حتى به هفتاد درصد هم مىرسد که با خود نماز در افتراق است. ولى همین که به اقامه مىرسد، آن احتمال مىرسد به سى درصد. به تکبیرات افتتاحیه که مىرسد، آن احتمال مىرسد به پنج درصد.
ببینید! انسان مىآید جلو، از نظر تنجیز، تنجیز در فعل مىآید جلو. اما انسان مىبیند که نه، بعضىها هستند فرض بکنید که شروع مىکنند الله اکبر و اینها را گفتن، ولى ذهنشان و فکرشان به همان اقامه است، به کیفیت اقامه است، یا مثلا به کیفیت اذان است، نه! اینطور نیست. نیت براى صلاتیت در تکبیرات افتتاحیه، از همان اول حاصل مىشود. منتها خب این تکبیره الإحرام را مىگوید و منافاتى هم با چیز ندارد.
از اینجا ما استفاده مىکنیم که نفس نیت در صلاه امر بسیط است. خودِ صلاه، یعنى ورود در این ارتباط خاص؛ آن طورى که در نظرم هست مثل اینکه قبلا صحبتش شد، ورود در ایجاد یک نوع ارتباط خاص؛ این نیت صلاتیت در آن هست. البته این ارتباط خاص هم، خصوصیاتش، خودش لحاظ مىشود. ارتباطى که باید در آن حمد باشد، در آن بسمله باشد، ارتباطى که باید در آن رکوع و سجود باشد، در این ارتباط قیام هست، خضوع به معناى رکوع هست، خضوع به معناى سجود هست، تشهّد هست. لحاظ مراتب کثرت در مظاهر غیب هست؛ صلاه بر انبیاء، صلاه بر پیغمبر، صلاه بر پیغمبر و آل پیغمبر. این صلاتى که بر پیغمبر است، اینها همه توجه به مراتب نزول فیض است دیگر. یعنى در این نحوه ارتباط خاص، هم نفس خود ذات پروردگار حضور دارد، و هم تجلیات او و مظاهر اسماء و صفات او، و وسائط فیض او. همه اینها در همین ارتباط خاص [حضور دارند] همانطورى که شافعى مىگوید: من لم یصَلِّ علیهم فلا صلاهَ له.
این نحوه وساطت، باید در این جهت ربطیه لحاظ بشود. این نحوه از ربط، ملازم با اتصال به ولایت معصومین و ائمه است. پس کسى که ولایت ائمه را ندارد، نماز ندارد! فلا صلاه له! اینهایى که با بغض معصومین نماز مىخوانند، اصلا نماز ندارند؛ فلا صلاه لهم. وقتى که شما در تشهّد مىگویید: اللهم صلّ على محمّد و آل
محمّد، و واجب است که بگویید و از اذکار واجبه هست، این معنایش چیست؟ معنایش این است که این صلاتى که الآن دارم مىخوانم، این ربطى که دارم ایجاد مىکنم، این ربط در زیر ولایت امام حى دارد انجام مىشود.
الآن اللهم صلّ على محمّد و آل محمّد به که دارد برمىگردد؟ به امام زمان دارد برمىگردد دیگر. بله؟ [به] پیغمبر و الآن آن کسى که متجلى حى در ولایت است، امام حى همان امام زمان است. پس خودمان داریم اقرار مىکنیم، اعتراف داریم مىکنیم که نماز ما و ارتباط ما، باید در زیر مجموعه ولایت امام زمان علیهالسلام تحقق پیدا بکند، و إلّا فلا صلاه لنا. نماز ما نخواندهایم! اعتراف داریم مىکنیم.
شما همینطور خیال مىکنید گفتهاند بگو که اشهد أن لا إله إلّا الله، و أشهد أن محمداً عبده و رسوله، اللهم صل على محمد و آل محمد، بحول الله و قوته …؛ همینطور یک چیزى بگوییم و اذکارى و تمام بشود؟ این اذکار حساب و کتاب ندارد؟ سبحان ربّى الأعلى و بحمده، حساب و کتاب ندارد؟ سبحان ربّى العظیم و بحمده، حساب و کتاب ندارد؟ اذکار تشهد بىحساب است؟ یا نه، هرکدام از این ذکر روى حساب است. السلام علیک أیها النبى و رحمه الله و برکاته، السلام علینا و على عباد الله الصالحین، سلامى که الآن داریم مىدهیم و با این سلام خارج مىشویم، چرا این ذکر باید باشد؟ چرا این صلاه بر پیغمبر و انبیاء باید باشد؟ چرا صلاه بر ملائکه و اینها باید باشد در این قضیه؟ روى این قضیه برویم فکر بکنیم که نماز هر لحظهاش اتحاد با همه مظاهر پروردگار است، در همه افقها و در همه مراتب … این نماز مىشود نمازى که خیرُ موضوعٍ، فمن شاء استکثر فمن شاء
استقلّ.[۱] این نماز مىشود إن قُبِلَت قُبِل ما سواها، و إن رُدّت رُدَّ ما سواها.[۲]
چون ارتباط با ذات پروردگار، در همه مراتب کثرت- کثرتِ غیبى، و کثرتِ شهودى- در همه آنها انسان این ارتباط را مىخواهد برقرار کند با نماز، با همه آنها. وقتى که یک دفعه نگاه مىکنى یکى دارد آنطرف نماز مىخواند، آن طرف که اصلا هیچ ربطى ندارد و هیچ ارتباطى ندارد و هیچ اسمى از آن ندارد، یک دفعه مىبینید این شخص در آن طرف حالت انبساط پیدا کرد. او که مىگوید السلام علیکم و رحمه الله، مىخورد به چه؟ مىخورد به این! که اصلا نه اسمى از او مىداند، نه رسمى مىداند، نه هیچ حساب و کتابى مىداند! یک لحظه پرده را بالا بزنند، آنوقت همهمان ببینیم که در موقع نماز، این چه تغییر و تحولاتى پیدا مىشود. و اینقدر نماز را دیگر شوخى نگیریم. اینقدر دیگر همینطورى یک وضویى بگیریم و یک مهرى از آنجا برداریم و- مثل خود ما!- برداریم بیاییم آنجا و نمازى بخوانیم و فلان، اینطور نیست. به حساب نیاوریم. یک لحظه، یک ذره، یک ذره بزنند پرده را بالا، خلاصه مطالبى روشن مىشود که قابل وصف نیست.
آنوقت در تکبیرات افتتاحیه، آن تکبیرى که موجب خودِ ورود در نماز است و تنجّز آن اجزاء صلاتیه را ایجاد مىکند، همان نیت بر آن تکبیره الإحرام است که آن دیگر، احتمال عمل منافى را انسان نفساً از خودش دفع مىکند. نفساً از خودش منتفى مىکند آن احتمال عمل منافى را.
در مورد حج هم همینطور است. این نیت براى احرام، باید در کجا قرار
بگیرد؟ در مواقیت. قبل از مواقیت شما نمىتوانید نیت احرام داشته باشید، مگر اینکه حالا نذرى باشد یا …. [نیت در احرام] باید در مواقیت باشد، به چه لحاظى؟ به لحاظ این احادیثى که در اینجا داریم: لا تجاوزها إلّا و أنت مُحرِمٌ.[۳] در حال احرام باید در میقات انسان عبور بکند. پس نیت در میقات، این نیت لازم است. شما بعد از میقات نمىتوانید نیت احرام کنید. اگر بعد از میقات نیت احرام کردید، این نیت چیست؟ باطل است، باید قبل باشد. مگر آن موارد خاص و استثنایى که اینها همه را عرض کردیم که در چه مواردى است. البته حالا شاید بعدا هم بخواهیم دوباره بگوییم [مانند] مرض و خوف و امثال ذلک. پس بنابراین روایاتى که در اینجا هست، یک دسته از روایات دارد که اینها را سال گذشته عرض کردیم، حالا به عنوان مرور گفتم امروز عرض مىکنیم تا اینکه فردا برویم سراغ مسئله دیگر.
روایاتى که در اینجا براى احرام در میقات داریم، این روایات به دو دسته است. یک عده روایاتى است که باید عبور از میقات در حال احرام باشد. حالا اگر ما قائل بر ترکّب در احرام باشیم، و بساطت احرام را ما در اینجا قبول نداشته باشیم، خب معناى این روایات لا تجاوِزها إلّا و أنت محرمٌ، چه مىشود؟ معناى این حدیث این مىشود که نیت و لبس إحرامین و نیت التزام بر عدم ارتکاب موانع و مبطلات احرام و همینطور تلبیه باید در خودِ میقات تحقق پیدا بکند. این معنا، معناى چیست؟ معناى ترکب است. پس احرام مىشود نیت، به اضافه لُبس ثوبین، و همینطور تلبیه و نیت بر ترک محرمات، این مجموعاً من حیث المجموع و انجام آن اجزاء عمره و اجزاء حج. خب در اینجا به این کیفیت خواهد شد.
اگر اینطور است، ما روایات دیگرى که در مقابل داریم، که نیت را انجام بده، تلبیه را به تأخیر بینداز، آن روایات را ما در اینجا چه کنیم؟
تأخیر در تلبیه که مستحب است؛ راوى از امام علیهالسلام سؤال مىکند که … و حضرت مىفرماید که: حتى تأتى البیداء فَلَبِّه.[۴] بعضىها گفتهاند منظور از روایات، جهر به تلبیه است. جهر به تلبیه نداریم! ما در روایات جهر نداریم. تصریح به خود تلبیه است. جهر به تلبیه علاوه بر این خودش روایات دیگرى دارد. کارى به این ندارد. پس بنابراین چه مىشود؟ اینجا ست که ما مىبینیم بعضى از فقهاء، آمدهاند این روایات را حمل بر جهر به تلبیه کردهاند. که مقصود از روایات تأخیر در تلبیه، این منظور امر به تأخیر، این عبارت از جهر است. و اما خود إحرام که بدون تلبیه این در اینجا محقق نمىشود. چون وقتى که انسان تلبیه مىگوید، دیگر باید ملتزم به انجام آن امور محرزه و نفى امور منهیه باید باشد. خب دیگر در اینجا محقق نمىشود. خب بعضىها به این کیفیت [گفتهاند] درحالتىکه مسئله، مسئله خلاف است.
پس بنابراین، راه و چاره براى این جمع بین این دو حدیث، بین این دو دسته از احادیث، جمعش این است که خودِ نیت باید در میقات باشد، علاوه بر اینکه ما روایاتى که دالّ بر تلبیه در خود میقات هست هم داریم. در آن شکى نیست. مثلا ولبّى رسول الله فى ذىالحُلَیفَه.[۵] خب این را ما در آنجا داریم.
از آنطرف مىگویند که: إن کنت ماشیا، فلبّ فى ذى الحلیفه فى الشجره، و
إن کنت راکبا، فلبّ فى البیداء، إذا تصل إلى البیداء.[۶] خب بیدا هم یک میل است، یک مایل در واقع. یک مایل بین مسجد شجره و بین بیداء فاصله دارد. یعنى وقتى ماشین آن بالا مىآید، آن وقتى که دیگر مىرود ارتفاع تپه را طى مىکند و سرازیر مىشود؛ در آن سرازیر، آن را مىگویند بیداء. تقریبا بیش از یک کیلومتر هم فاصله است؛ که إن کنت راکبا، فلبّ فى البیداء. اگر اینطور است، بین رکوب و بین مشى چه فرقى مىکند؟ اگر قرار بر این باشد که تلبیه در احرام مرکب باشد، پس بنابراین بین آن فاصله افتاده و دیگر در اینجا احرام حاصل نشده است. خب چه فرق مىکند بین اینکه در حال رکوب باشد یا در حال مشى باشد؟ اگر در حال مشى باشد، احرام در اینجا محقق شده؛ اگر در حال رکوب باشد، احرام در آنجا محقق نشده است. پس بنابراین، این مىتواند بین مسجدالشجره و بین آنجا عمل منافى در اینجا انجام بدهد و هو خلاف الفرض. و کسى نتوانسته است که یک همچنین مسئلهاى را بپذیرد.
اما همانطورى که عرض شد در سال گذشته، جمع بین این روایات، این است که احرام در مواقیت انجام بشود و در همه مواقیت احرام انجام مىشود. و در تلبیه که به عنوان همان تنجیز براى احرام است، آن در بیداء حاصل بشود، خب این چه اشکالى دارد؟ لذا احرام به همین دلیل در بساطت خودش باقى خواهد ماند؛ دیگر ترکیب در آنجا معنا ندارد. لذا در سایر مواقیت هم به این مسئله ما اشاره داریم.
و از اینجا استفاده مىشود- اینجا این نکته را هم بگوییم- که تأخیر در تلبیه، نسبت به بیداء، أمرٌ مستحبٌّ. یعنى بر خلاف آنچه که الآن متداول است که در مسجد شجره الآن تلبیه هم مىگویند، اتفاقا بهتر است که انسان از مسجد شجره، یا همانجا، فرقى نمىکند؛ نه اینکه نقطه خاصى مسجد شجره ندارد، از آن محل نیت احرام را مىکند و وقتى که یک مقدارى خارج بشود، همین که ماشینش یک میل، یک کیلومتر حرکت مىکند، به آن سرازیرى که مىرسد، تلبیه را آنجا بگوید. این، امر مستحب این است. البته باز مىتواند به نحو دیگرى هم انجام بدهد. آنجا تلبیه را بگوید، به آن بیداء که مىرسد جهر به تلبیه آنجا براى او حاصل بشود.
تلمیذ: فرمودید تأخیر در جواز تلبیه دلالت بر بساطت احرام نمىکند، به خاطر اینکه ما شبیه آن را در غسل هم داریم. در غسل هم تبعّض را داریم و نیت شخص امر واحد است، یک قسمتش را مىشود شست، با فاصله دوباره مىتوان بقیه اجزاء را شست. آنوقت آن فاصله بین اجزاء بشود، فاصله بین احرام مرکب و فاصله بین اجزاء دیگر.
استاد: خب ما در مورد غسل هم گفتیم نیت بسیط است. مگر نگفتیم در همه عبادات همینطور است؟
تلمیذ: مىخواهم بگویم تبعّض و عدم تبعّض دلالت بر بساطت نمىکند.
استاد: نه، بنده عرضم این بود که فاصله انداختن در یک امر ترکیبى، موجب إخلال به آن به [امر مىشود]. خب ببینید وقتى که شما خودتان بنا را دارید بر اینکه … و قائل هستید، حالا در مورد احرام قائل به این مسئله هستید؛ در مورد غسل هم این مطلب هست. در مورد غسل هم این مسئله را در آنجا هم ما مىگوییم. گرچه بعضىها مىگویند نه اگر در حین غسل، حدثى سربزند، مىگویند که غسل باطل نیست، بلکه باید جزء بقیهاش را بعد از تطهیر از حدث، انسان باید
انجام بدهد. ولیکن این موجب بطلان غسل است. چون وقتى که حدث سر مىزند، آن حدث منافى با یک طهارت حاصله که نیست؛ این بعد از حصول آن طهارت، آن موقع حدث مؤثر باشد. نه! این حدث تأثیر مىگذارد در همان اثرى که این فعل ایجاد کرده. این فعلى را که شخص سر و گردنش را مىشوید براى غسل، اینطور نیست که سر و گردن را بشوید، این هیچکار انجام نمىدهد؛ سمت راست را هم بشوید باز هیچکار انجام نمىدهد، این منضمّ به این، سمت چپ را هم مىشوید هیچ انجام نمىدهد، همین که مىرسد به سر آخر ناخن پاى چپ، یکدفعه این مىشود چه؟ یک دفعه این مىشود متطهراً و آن رفع حدث مىشود. نه؛ وقتى که شخص شروع مىکند به غسل کردن، وارد در طهارت مىشود، منتها این ورود در طهارت، تا آن مرتبه فعلیت که بخواهد برسد، باید یک راهى را طى کند. فرض کنید که رأس و رقبه باید باشد، سمت طرف أیمن باید باشد، بعد هم طرف أیسر باشد، تا اینکه این به آن فعلیت تامه بخواهد برسد و به آن حد بخواهد برسد. اگر اینطور باشد، آنوقت، آن فاصلهاى که اگر بیافتد مثلا فراموش کند نیمساعت دوباره برگردد اشکال ندارد. چون هنوز باقى مانده؛ آن اثر نفسى، آن باقى مانده و بعد ادامهاى که مىدهد، آن ادامه او را به آن فعلیت طهارت مىرساند.
ولى اگر نه، این یک دو امرى باشد هیچ ارتباطى به هم نداشته باشند؛ سر و گردن اصلا هیچ ارتباطى به طرف راست ندارد؛ طرف راست هیچ ارتباطى به طرف چپ ندارد و همینطور دو امر لغوى است که فرض کنید که شخص انجام داده بدون هیچ تأثیرى و بعد نیم ساعت هم بگذرد و بعد بیاید یکى دیگر را انجام بدهد. خب این اصلا با اصل و ذات آن فعل که باید انسجام داشته باشد، این منافات دارد.
لذا به خاطر این مسئله است که در مورد خود حج هم همینطور است که اگر شخصى مثلا طوافش را انجام بدهد، این که گفتند مىتواند در آنجا تراخى پیدا
بشود اشکال ندارد، و توالى در آنجا شرط نیست، نه اینکه فرض کنید که اگر کسى حالا سه شوط و نیم را در آنجا انجام داد، بلند شود برود و دو هفته دیگر بیاید سه شوط و نیم دیگر را انجام بدهد؛ نه! این غلط است. یعنى در همان روز، اگر تأخیر انداخت، این اشکال ندارد. این اگر به تأخیر بیافتد، با آن اصل انسجام خودِ فعل، منافات پیدا مىکند.
در مورد این اجزاء غسل هم همینطور است. این شخصى که الآن مىتواند تأخیر بیندازد حالا مثلا بعد بیاید انجام بدهد، این به خاطر این است که این یک اثرى را گذاشته، یک تأثیرى را گذاشته و بعد این تأثیر ادامه دارد. شما مىتوانید نیم ساعت دیگر، یک ساعت دیگر … حالا عمدا هم مىشود انسان به تأخیر بیندازد. این اثر در او باقى است، وقتى که مىآید آن ثلث آخر را مىآید انجام مىدهد، آن منضمّ مىشود و این مسئله به فعلیت مىرسد. و این حکایت از این مىکند که خود نیت غسل، امر بسیط است، خودِ نیت یعنى نیت براى غسل که انجام مىدهد. گرچه این نیت، نیتِ براى انجام سه جزء از بدن است، ولى آن نفسِ نیتى که اراده بر این مسئله است، آن یک امرى که باید همراه باشد با اغسال، آن نیست. چرا؟ چون از نقطه نظر آن حیثیت و اعتبار عرفى، و حتى اعتبار شرعى، باید آن انسجام بین نیت و بین سایر اجزاء محفوظ باشد. اگر قرار باشد خودِ نیتى که شما دارید الآن مىخواهید غسل انجام بدهید، امر مرکب باشد، از یک عقد قلبى و یک عمل خارجى الآن که بین عقد قلبى و بین عمل خارجى انفصال پیدا شده، این چطور مىتواند باشد؟ پس بنابراین نیت جداست براى خودش.
تلمیذ: نیت …؟
استاد: نیت یک امر جدایى است. احرام هم همین! بنده هم همین را مىگویم. مىگویم و این هم دلیل بر این است، این روایت دلیل بر این است که
احرام یک امر بسیط است. آن برمىگردد به آن نیتى که شما آن نیت را براى ورود در این نُسک مخصوص، که عبارت است از لُبس و تلبیه و سایر اعمال، آن نیت، ورود در این، آن نیت مىشود چه؟ امر بسیط. حالا بین آن نیت و بین آن اعمال فاصله بیافتد، آن دیگر اشکال ندارد؛ چون نیت حاصل شده است. در تحقق نیت بالفعل و در تعلّق این عنوان بر او، ترتّب امر دیگرى دخالت ندارد. اگر امر دیگرى دخالت داشت، خب بین او انفصال [پیدا] شده، چطور در یک امرى که منفصل از این عنوان [است] را شما مىتوانید بار بکنید؟
تلمیذ: اگر احرام امر بسیطى باشد، پس چرا باید انسان لباس مخصوص را دربیاورد و لباس ساده بپوشد؟ خودِ این امر دلالت بر ترکّب مىکند نه دلالت بر بساطت. چون نیت را ما با تقارن عمل باید انجام بدهیم.
استاد: خب بله.
تلمیذ: …؟
استاد: خب بله. شما وقتى که نیت احرام را انجام مىدهید، خب این در این نیت احرام، نیت بر چیست؟ نیت بر این ورود در این عمل مخصوص، در این عبادت مخصوص، که یک همچنین شرایطى را دارد. چطور شما مىتوانید که منافاتى با شرایط نیت کنید؟ چطور شما مىتوانید نیت صلاه کنید بعد فرض کنید که استدبار قبله انجام دهید؟
تلمیذ: مثل همین که الآن اجزاء را ما تأخیر مىدادیم، چطور مىتوانیم تأخیر در اجزاء بدهیم درحالتىکه …
استاد: چون بسیط است. به خاطر این که نیت بسیط است. اگر نیت مرکب بود که نمىتوانستید به تأخیر بیندازید. شما وقتى که الآن دارید نیت براى صلاه مىکنید، باید در تکبیرات افتتاحیه صلاه، خود نیت صلاتیه را که الآن دارید شما در
اینجا متمشّى مىکنید در خودتان، آیا در اینجا، در نظر مىگیرید که خب من الآن هم [نیت] مىکنم و هم استدبار مىکنم و بلند مىشوم فلان کتاب را برمىدارم، مىگذارم، بعد بقیه نماز را [مىخوانم]، آیا یک همچنین مسئلهاى را در نظر مىگیرید؟- درحالىکه دارید نیت مىکنید- بله؛ احتمال این را مىدهید که شارع به شما چون اجازه داده است قبل از إنجاز تکبیره الإحرام، عمل منافى با صلاه انجام دهید [مىشود عمل منافى را انجام داد]؛ [لکن] این احتمال، احتمال فعلى نیست. یعنى شما این احتمال را در نفستان به فعلیت درنمىآورید، و الّا منافات با نیت دارد. چطور شما نیت در صلاه دارید در عین اینکه مىدانید یک دقیقه دیگر، قبل از اینکه تکبیره الإحرام را بگویید، باید بروید از توى آشپزخانه فرض کنید یک لیوان آب و داروىتان را بردارید بخورید؟ پس در آن صورت نیت منعقد نشده است. وقتى شما نیت صلاتیهتان منعقد مىشود، که دیگر احتمال عمل منافى در نفستان فعلیت پیدا نکرده باشد؛ به عنوان احتمال فقط بماند.
کى این احتمال منتفى مىشود؟ وقتى تکبیره الإحرام بگویید. اما خودِ نیت در صلاه، خودش نافى این فعلیت احتمال است. پس این مىشود بسیط. اگر قرار باشد که آن نیت مرکب باشد، یعنى اصل آن نیت منعقد نشود، إلّا بالترکیب، خب از اول منعقد نشده! چون شما دارید بعد انجام مىدهید. شما دارید یک فعلش را بعد انجام مىدهید و بین آن انفکاک است. پس اصلا منعقد نشده. یعنى صحت انفکاک جزئى از نیت و اجزاء، خودش دلیل بر این است که بین نیت و بین اجزاء، [دوئیت است].
تلمیذ: کسى قائل به ترکّب نیت نیست، همه نیت را بسیط مىدانند. بحث روى عمل است. ما روى عمل …
استاد: نه! نه! چرا! عرض کردیم. حالا فردا مىخواهید بیایید … گفتیم!
گفتیم که بعضىها قائل به ترکباند. اصلا لبس را هم حتى جزو إحرام مىدانند.
تلمیذ: خب! جزو احرام! نه نیت احرام!
استاد: همان! یعنى جزو نیت احرام، این را مىدانند. جزو نیت احرام، مع اقتران اللبس و مع اقتران التکبیر و مع اقتران … مع اقتران یعنى چه؟ یعنى نیت بدون اقتران، نیت نیست.
اللهمَّ صلِّ عَلى محمَّد و آلِ مُحمَّد
پاورقی:
[۱] الکافى، ج ۶، ص ۵۲۹٫
[۲] فلاح السائل و نجاح المسائل، ص ۱۲۷٫
[۳] وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص ۳۱۱٫
[۴] وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص ۲۷۵٫
[۵] وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص ۲۱۴٫
[۶] من لایحضره الفقیه، ج ۲، ص ۵۲۸: … فَإِذَا اسْتَوَتْ بِک الْأَرْضُ رَاکباً کنْتَ أَوْ مَاشِیاً فَأَعْلِنِ التَّلْبِیهَ وَ ارْفَعْ صَوْتَک بِهَا وَ إِنْ کنْتَ أَخَذْتَ عَلَى طَرِیقِ الْمَدِینَهِ وَ أَحْرَمْتَ مِنْ مَسْجِدِالشَّجَرَهِ فَلَبِّ سِرّاً بِهَذِهِ التَّلْبِیاتِ الْأَرْبَعِ الْمَفْرُوضَاتِ حَتَّى تَأْتِى الْبَیدَاءَ وَ تَبْلُغَ الْمِیلَ الَّذِى عَلَى یسَارِ الطَّرِیقِ فَإِذَا بَلَغْتَهُ فَارْفَعْ صَوْتَک بِالتَّلْبِیهِ وَ لَا تَجُزِ الْمِیلَ إِلَّا مُلَبِّیاً …