جلسه ۱۲۳ درس خارج فقه، مبحث حج

موضوع: جلسه ۱۲۳ درس خارج فقه، مبحث حج

استاد: حضرت آیت الله حاج سیّد محمّد محسن حسینی طهرانی

متن جلسه:

مجلس ۱۲۳

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم‏

بسم الله الرحمن الرحیم‏

در باب احرام عرض شد که احرام یک فعلى است نفسى که ارتباطى با سایر اجزاء خارجى ندارد و آن فعل نفسى همان عقد نُسک مخصوص است که شخص ناسک آن عقد را در نفس خود نسبت به آن عملى که در پیش دارد ایجاد مى‏کند این عقد را؛ احرام مى‏گویند.

به عبارت دیگر، یک مسئله نفسى است که در نفس این قضیه پیدا مى‏شود که به واسطه این مطلب شخص، خود را از حالتى جدا مى‏کند و به حالت دیگر وارد مى‏کند و این مسئله در اختیار مکلّف است و دل بخواهى نیست که انسان یک تغییر و تحوّلى ایجاد کند بدون اینکه نظر واقعیش این‏طور باشد. باید واقعا نسبت به این مسئله جزم داشته باشد. بعضى‏ها مى‏گویند: ما پنج روز در سفر مى‏مانیم آیا مى‏توانیم قصد ده روز کنیم؟ کسى که پنج روز مى‏ماند قصد ده روز کردن معنا ندارد. این قصد یک عمل لغوى خواهد بود، یعنى این‏طور نیست که تصور شود به صرف نیتِ ده روز و علم به اقامت خمسه ایام، عشرهایام صدق مى‏کند. آن مسئله نفسى و آن عقد نفسى بایستى با محکى خود که عبارت است از همان نیتِ شخص قاطن و متوطن نسبت به آنها باید تفاوت داشته باشد.

این مسئله در ما نحن فیه هم همین‏طور است. بعضى‏ها اصلا مسئله احرام براى آنها جا نیافتاده است مثلا تصور مى‏کنند همین که یک لباسى به تن کنند احرام محقق مى‏شود گرچه یکى دو روز در این احوال بمانند یا برگردند. نه، مسئله احرام عبارت است از همان حالتى که انسان آن حالت را در وجود خودش احساس مى‏کند. البته مى‏تواند قبل از این که لبیک بگوید التزام به لوازم احرام نداشته باشد

چون هنوز فعلیّت یا تنجّز پیدا نکرده است. نیت احرام یعنى جزم بر احرام؛ نه این که من مى‏خواهم احرام ببندم آنکه دیگر نیت نیست. نیت احرام، یعنى همان نیت فعلیّه نه نیتِ مستقبله، همان نیت فعلیّه که من الان محرم شدم. مثلا شخصى مسجد شجره، جحفه، تنعیم رفته و نیت مى‏کند که خدایا من محرم شدم و خود را به احرام درآوردم این را مى‏گویند نیت احرام. آخر این نیتِ احرام هنوز به مرتبه تنجز نرسیده است، فعلى شده است ولى تنجز پیدا نکرده است، یعنى از مقام انشاءگذشته به فعلیّت رسیده و محقق شده است ولى تنجزّى که گریبان او را بگیرد و او را نسبت به لوازم احرام ملزم کند هنوز به این مرتبه نرسیده است.

این مسئله یک مسئله‏اى است که ما در خیلى موارد مى‏بینیم این قضیه هست و به نظر مى‏رسد خیلى‏ها از این نکته غافل هستند و به همین خاطر مشکلاتى پیدا مى‏شود که یکى از آن مشکلات مسئله بلوغ است.

در قضیه بلوغ که صبحت آن قبلا هم شده است روایات زیادى داریم که مى‏فرمایند: طمث از علائم بلوغ است یا این که مضى تسع سنوات از علائم بلوغ است، ولى در مقابل آن، روایات دیگرى هم داریم که سن و سال بالاترى براى بلوغ، ذکر مى‏کنند. این روایت را اگر در نظر بگیرید اولًا بلا اول، آیا مى‏توانیم با رؤیت طمث یا با بلوغ تسع سنوات (قمرى) حکم به تنجز کنیم؟

حکم به تنجز، یعنى التزام به لوازم؛ التزام به لوازم، یعنى ترتّب تبعات افعالِ مکلّف بر فعل، یعنى اگر یک دختر نُه ساله، قتلى مرتکب شد بایستى او را اعدام کرد؟! مسئله که فقط مسئله نمازخواندن نیست همه احکام تکلیفیّه مترتب خواهد شد. در حالتى وقتى انسان نگاه مى‏کند مى‏بیند دختر نُه ساله اصلا شعور ندارد، نمى‏فهمد، درک ندارد؛ به بابایش مى‏گوید یا باید براى من عروسک بخرى یا نماز نمى‏خوانم بابا هم به خاطر اینکه نماز بخواند مى‏رود براى او عروسک مى‏خرد. یا

اینکه باید براى من فلان کتاب داستان را بخرى یا فلان کتاب نقاشى را بخرى و الا من این کار را نمى‏کنم، دخترى که نمى‏فهمد اصلا نماز چیست آن وقت چگونه بر ترک صلاتش عقاب مترتب است؟ چطور تصور مى‏شود که اگر این دختر آن شب یا فردا بمیرد به عنوان تارک صلات، مورد عقاب قرار مى‏گیرد؟ این مسئله اصلا مسخره است. از افراد عادى مسخره است کیف به حکیم على الاطلاق که بخواهد به این قضیه ترتیب اثر بدهد. اصلا دختر نُه ساله کارهایش ممضى نیست. در مسئله بلوغ یک قضیه‏اى را که مطرح مى‏کنند مسئله عقل است. دختر نُه ساله که عقل ندارد آن عقلش فقط این است که مشقش را بنویسد آن هم تازه با هزار تا دردسرکه براى مادرش دارد و یا خواهرش و برادرش وادارش کنند که دیکته و مشق بنویسد و الا آن را هم کنار مى‏گذاشت و مى‏خوابید، این میزان شعورش است که توپى بردارد با او بازى کند یا با هم سن و سال خودش به دنبال همدیگر بدوند و همدیگر را پیدا کنند، این نهایت ادراکش هست. این تکلیفى که ثواب و عقاب بر ترک آن مترتب است آیا آن تکلیف الان متوجه این دختر است؟! این مسخره است اصلا قابل درک نیست چه برسد به این که انسان بخواهد روى آن فکر کند.

پس روایاتى که امام صادق مى‏فرماید: ما پسران خود را امر مى‏کنیم که در شش‏سالگى و در ده‏سالگى در هفت‏سالگى نماز بخوانند و شما از هفت سالگى امر به نماز کنید پس این کجا رفته است؟ یا این که دختران خود را امر مى‏کنیم که از پنج‏سالگى و شش‏سالگى نماز بخوانند و شما از هفت‏سالگى بگذارید که اینها نماز بخوانند تا این که اینها بتوانند در هنگام بلوغ نمازشان را بجاى بیاورند. پس این مطالب چه مى‏شود؟ یعنى واقعا یک وقتى تکلیف است تکلیف وجوب صلات است بدون پیامدهاى او و بدون التزام به لوازمش این اشکال ندارد. حالا دختر بر او نماز واجب است ترک هم کرد طورى نیست مسئله‏اى نیست. آیا براى ما هم بر

ترک نمازچیزى تعلق نمى‏گیرد؟ پس تکلیف در اینجا فرق مى‏کند. اما اگر گفتیم مسئله تکلیف مسئله‏اى است که شرط اصلى آن باور و التزام و فهم خود تکلیف است. ما باید سراغ این برویم که این تکلیف چه وقتى تعلق پیدا مى‏کند و جنبه فعلیّت پیدا مى‏کند؟ این مطلب را اگر ما در نظر گرفتیم آن وقت دیگر مسئله سن و آثار و بعضى از ظهورات، فقط عنوان مشیرى دارند نه این که موضوعیّت داشته باشند، اینها عنوان مشیر به حالت فعلیّه هستند که در آن حالت، تلبّس مکلّف به آن حالت اقتضاى ترتّب را مى‏کند، یعنى وقتى که مکلف شعور و فهم پیدا کند بر این که تعدّى به حقوق غیر، صحیح نیست آنگاه خدا از او مى‏خواهد که در آن حالت تعدّى به غیر و غصب حرام مى‏شود.

ولى اگر مکلّف به اینها نرسد مثلا بچه‏اى که اسباب‏بازى دیگرى را برمى‏دارد یا این که سر کمد دیگرى مى‏رود هنوز به این شعور نرسیده که این کار تعدّى به مال غیر است و این تعدّى اشکال دارد. اگر این‏طور است بنابراین تکلیفى بر او مترتّب نیست حالا چه سن او بیست سال باشد یا پنج سال باشد بحث در سن نیست.

همین قاعده عقلانى را مى‏بینیم که در مورد مسئله‏ وَ ابْتَلُوا الْیَتامى‏ حَتَّى إِذا بَلَغُوا النِّکاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوالَهُمْ … النساء، ۶ اول باید آنها را امتحان کنید، محک بزنید با ایشان صحبت کنید و او را در جریان یک معامله‏اى قرار بدهید و از میزان رشد عقلى او مطمئن شوید، مسئله یک قران و دو قران نیست مسئله سرمایه عظیمى است که از پدر، به ارث رسیده و همه آن اموال را مى‏خواهید در اختیار او قرار بدهید. آن بچه سرمایه را خرج هوا مى‏کند. چند سال پیش بود در جایى یک موردى پیدا شد از من سؤال کردند که در این مورد نظر شما چیست؟ گفتم حرام است پول‏هاى این پدر را به بچه بدهید. پسرى بود نوزده ساله که چهار

سال هم از بلوغش گذشته بود. گفتند نه نوزده سالش است گفتم حرام است. به وصى گفتم که حرام است که به این پسر پول بدهید. پول‏ها را برداشت و رفت و چیزهایى گرفت و در به داغون کرد تمام آنها را تقریباً حدود چهار پنجم آن را به هوا داد. گفتم در کارى که این کرده همه شما ضامن هستید. فرزند وقتى که در شرایط غیرعادى رشد کند و از آن طرف هم همه چیز در اختیارش باشد بلندپروزاى هم براى انسان پیدا مى‏شود و توقعاتى پیدا مى‏شود، رفته طیاره شخصى خریده است و یک بساطى درست شد. وَ ابْتَلُوا الْیَتامى‏ حَتَّى إِذا بَلَغُوا النِّکاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً وقتى که احساس کنید که این به مرتبه رشد رسیده و قدر مال را مى‏داند و قدر آینده و حیات مستقبل خو د را درک مى‏کند، نه این که فقط همه را در حال ببیند آینده خود را و سعادت خود را درک کند این اموال را باید به او بدهید. لذا چهل سالش هم بشود شاید نداند. وقتى که در یک همچنین موقعیتى است و نمى‏داند نباید به او بدهیم بایستى براى او کار کنید. این مسئله‏اى است که خود شارع در اینجا بیان مى‏کند.

چطور ممکن است که شارع به آن بچه نُه ساله تکلیف کند آن بچه نه ساله شعور ندارد که اصلا تکلیف را بفهمد. آن بچه بر اساس تقلید از نمازى که پدر و مادر مى‏خوانند آن هم چادر سرش مى‏کند و نماز مى‏خواند. چطور شارع بر آن اساس آن تکلیفى که عقاب بر ترک آن مترتب است متوجه این بچه مى‏کند؟ این مسخر ه است که یک همچنین ترتّبى و تحمیل یک همچنین تکلیفى که اصلا اشبه به نزاع است، حالا از افراد عادى، فکیف به حکیمى‏که همه افعالش بر اساس حکمتى است که حتى از نقطه نظر شدت و عمق، انسان به آن عمق و آن ظرافت پى نمى‏برد این که دیگر بدیهى البطلان است. من یاد دارم یک بنده خدایى دختر نُه‏ساله خودش را اجبار بر روزه مى‏کرد و آن دختر غش مى‏کرد، یعنى از حال مى‏رفت و

مى‏گفت باید روزه بگیرد چون نه سالش شده است باید روزه بگیرد. بابا مى‏میرد این که دیگر شوخى ندارد!. اینها همه حکایت از عدم فهم دینى مى‏کند. آن وقت اینجا انسان متوجه مى‏شود که همان‏طورى که من عرض کردم در بحث بلوغ که إن‏شاءالله اگر خدا توفیق بدهد آن بحث بلوغ را یک وقتى ما به آن بپردازیم، تکلیف دو جور است: یک تکلیف فعلى است و یک تکلیف تنجزى است در تکلیف فعلى که هنوز به مرتبه تنجّز نرسیده است الزام هست، یعنى الزام شروع مى‏شود ولى عقاب مترتب نیست، در آنجا باید افرادى که هستند بیایند و مکلّف را وادار کنند بر انجام یک عملى، ولى اگر انجام نداد؛ نداد خدا کارى به او ندارد. اما یک تکلیف، تکلیف تنجّزى است این تکلیف در آنجایى است که عقاب است، در آنجا مطلب دیگرى است. لذا همین قضیه در مورد بالاتر هم صدق مى‏کند پسرى که پانزده سالش شده است الان شما این فرد را مکلّف به صلات و به امثال ذلک مى‏دانید، آیا واقعاً همه افراد در یک سطح هستند؟ گاهى اوقات انسان با بعضى‏ها صحبت مى‏کند که اصلا با یک گوسفندى که او را بسته‏اند تفاوتى نمى‏کند! اصلا نمى‏فهمد تکلیف چیست، مى‏گوید این نماز را ما باید بخوانیم، یعنى اگر نخوانیم خدا بدش مى‏آید، حالا اگر نخوانیم خدا بدش مى‏آید. خدا به این بزرگى که اگر ما نماز بخوانیم یا نخوانیم به نماز ما که نگاه نمى‏کند؛ پانزده سالش هم تمام شده است تمام شده است، با این حرف‏ها به فتواى فقها باید گردنش را هم بزنند، تکلیف است پانزده سالش هم تمام است ولى نگاه مى‏کنى هِر را از بِر تشخیص نمى‏دهد نمى‏فهمد و در این فضا نیست التفات کردید. اینجاست که تکلیف فعلى و تنجّزى مى‏آید و مراتب پیدا مى‏کند، هر کسى در هر افقى و هر مقدارى و به هر اندازه‏اى، مقوله مشکّکه مى‏شود، یعنى تکلیفى که افراد دارند و الزامى‏که در اینجا هست از قبیل یک مقوله نیست بلکه یک مقوله مشککه و مَقول به تشکیک است.

به همان مقدار از فهم و ادراک تکلیف پیدا مى‏کند. حالا صحبت ما این است که امام زمان علیه السلام در چند سالگى به امامت رسید؟ پنج سالگى، آیا در آن موقع مکلف به نماز بود یا نبود؟ هنوز که ده سال دیگر تا پانزده سال فاصله دارد. امام جواد در چند سالگى به امامت رسید؟ مسئله امامت یک مسئله‏اى هست که ربطى به نماز ندارد. همان‏طورى که درمورد حج، تا وقتى که استطاعت نباشد حج واجب نمى‏شود نماز هم تا وقتى که آن آثار نباشد آن هم واجب نمى‏شود. پس بنابراین چرا امام جواد نماز مى‏خواند امام جواد در سن یازده سالگى بود یا نه سالگى بوده است، امام هادى در سن یازده سالگى یا ده سالگى بودند.

یک طفلى که در سن نه سالگى است، جریان مأمون را شنیده‏اید که آمد و رد شد و همه بچه‏ها رفتند دید یک طفلى هنوز سرجایش ایستاده و نرفته گفت چرا نرفتى؟ حضرت گفتند: براى چه بروم؟ گفت: همه رفتند. حضرت گفتند: همه ترسیدند. گفت: تو چطور؟ گفتند: من نمى‏ترسم سرجایم هم ایستاده‏ام. دید ا حضرت یک جور دیگر حرف مى‏زند با بقیه فرق مى‏کند. خلاصه متوجه این جریان شد. یا این که وقتى حضرت امام رضا را، آن ملعون شهید کرد أباصلت مى‏گوید در منزل بسته بود، دیدم یک طفلى وارد شد، گفتم که شما از کجا وارد شدید؟ اباصلت دیده که حضرت طفل هستند و آدم بزرگ که ندیده است. امام جواد آن موقع که رشید و مستوى‏القامه که نبوده طفل بوده است در آن موقع نه سال حضرت سن داشت. حالا نه ساله چطورى به بلوغ مى‏رسد در کدام روایت ما داریم که بعضى از اطفال مستثنى هستند یک استثنا در روایات به من نشان بدهیدکه گفته باشد سن طبیعى بلوغ پانزده سال تمام است الا بعضى از افراد که در ده سالگى بلوغ مى‏شوند. امام هادى علیه‏السلام در مدینه بودند که پدرشان امام جواد را در بغداد، شهید کردند یک‏دفعه حضرت فرمودند: الان پدرم را شهید کردند. افراد گفتند از

کجا گفتند؟ حضرت فرمودند: جلالت خدا را یک‏دفعه در نفس خود احساس کردم. جلالت چیست؟ جلالتى که امام هادى مى‏فرماید در نفس خود احساس کردم چیست؟ یعنى من در مجراى فیض اراده و مشیّت خدا که در کل عالم وجود دارد قرار گرفتم این معنا معناى احساس جلالت و عظمت در نفس است. حضرت چگونه بیاید به ما از این حرف‏ها بگوید؟

حضرت مى‏فرماید جلالت خدا و عظمت را احساس کردم، ما مى‏آییم همین را مى‏گوییم. حالا سؤال بنده از فقها این است که آیا براى امام هادى که هنوز به سن بلوغ نرسیده آیا نفس رسیدن به امامت اقتضاى وجوب مى‏کند؟ اگر این‏طور است پس نفس رسیدن به امامت هم اقتضاى حج مى‏کند براى چه به حج نمى‏رود چرا حج را صبر مى‏کند که مستطیع شود وقتى که امام مستطیع نشده آیا باید به حج برود؟ مى‏بینیم امام مى‏گذارد سال‏هاى بعد مى‏رود. آیا نفس رسیدن به امامت اقتضاى دفع زکات مى‏کند؟ نه باید زراعتى باشد، زمینى باشد، محصولى باشد تا این که آن هم به حدّ نصاب برسد ممکن است امام کشاورزى داشته باشد و لیکن محصولش، آن سال به حدّ نصاب نرسد، آفت بخورد چکار کند. ائمه هم تجارت مى‏کردند و پول به این افراد مى‏دادند و کارشان حساب و کتاب داشت. گاهى مى‏گفتند چرا سود زیاد گرفتى این را نمى‏خواهیم قبول نداریم آنها هم دفع خمس مى‏کردند.

حالا امام، امام است همه تکالیف بر او مترتب است!! حالا چون امام، امام است حتما باید روزه بگیرد؟ نه اگر بدن او سالم باشد روزه واجب است اگر سالم نباشد بر خود امام هم حرام است روزه بگیرد، خود امام بر او حرام است. این نیست که چون امام است و به هر کیفیت اگر بیفتد و غش کند روزه بر او واجب است مگر مى‏شود امام روزه نگیرد؟ بله مى‏شود مثل سایر افراد تکلیف دارد. در

مورد نماز هم بگویید ببینم امام که حالا به امامت رسیده است لیکن اگر تکلیفِ مترتب بر این نماز، بلوغ باشد امام که هنوز بالغ نشده ده سال مانده، امام زمان ده سال مانده که بالغ شود و به سن پانزده سالگى برسد آیا حضرت در این مدت نماز نمى‏خواند یا نماز را تعبّدى، یعنى مثل تکالیف تمرینیّه و دست‏گرمى مى‏خواند؟ امام این است! یعنى ما باید این حرف را نسبت به امام بگوییم!؟ یا این که نه تکلیف به فهم و عقل مترتب است همین نماز که در سن پانزده سالگى براى سایر افراد مى‏خواند اگر یک بچه‏اى در سن ده سالگى به همان رشدى رسید از نقطه نظر فهم و تشخیص تکلیف، به همان حدّى رسید که یک پانزده ساله مى‏رسد آن موقع بر او واجب است، یعنى خدا مى‏گوید تو چرا به بقیه نگاه مى‏کنى؟ سن تکلیف ملاک است یا این که نه سن تکلیف و رشدِ هر کدام به عنوان جزء العله دخیل در تحقق موضوع هست، یعنى هم سن تکلیف که خمسه عشر سنوات باشد و هم آن فهم باید به این کیفیت باشد؟ خدا مى‏گوید اگر این‏طور هست بنابراین امام علیه السلام که سن تکلیف را فاقد است و آن جزء دیگر که فهم و ادراک مقام تکلیف است را به نحو اتمّ واجد است، لذا هنوز تکلیف به امام نرسیده است، پس بنابراین نمازهایى که امام مى‏خواند جنبه استحبابى دارد؟ این واضح البطلان است.

منتهى مى‏گوییم مگر مى‏شود امام نماز نخواند! چه کسى گفته که امامت مساوى با نمازخواندن است؟ مگر امامت مساوى با حج رفتن است یا امامت مساوى با روزه گرفتن است امامت براى خودش شأنى دارد حسابى دارد، کارى دارد یک جریانى هست، یک مسائلى هست یک ارتباطى هست،” حبلٌ ممدودٌ بین الخلق و ربّه” است، مجراى فیض است، اینها به جاى خود محفوظ تکلیف هم به جاى خود محفوظ هر چیزى جاى خودش را دارد. لذا ما به این نتیجه مى‏رسیم این‏طور نیست که تکلیف، بلوغ به سنِّ خاص باشد این مسئله به عنوان جزءالعله

براى تکلیف است. این تکلیف به عنوان مشیر است عنوان مشیر، یعنى اغلب افراد در یک همچنین فضایى به این ادراک و شعور مى‏رسند و ممکن است یکى نرسد. ممکن است یکى نسبت به این قضیه فهمش نرسد تا بیست سالگى هم اصلا نمى‏فهمد، کم دارد بعضى‏ها هستند وقتى صحبت مى‏کند آدم مى‏گوید بابا تو کى بزرگ مى‏شوى، تو کى مى‏خواهى بزرگ شوى!! ندیده‏اید بعضى هستند بیست سالشان شده یک حرف‏هایى مى‏زنند که آدم به آنها مى‏گوید: تو کى مى‏خواهى بزرگ شوى، کى مى‏خواهى از این بچگى دست بردارى، کى مى‏خواهى از این آب نبات و پفک خوردن دست بردارى؟ اینها بالغ نیستند نماز هم بر ایشان واجب نیست. بله بایستى که پدر و مادر اینها را همچنین سرشوق بیاورند. پس اینها چیزهایى است که نمى‏شود اعلان کرد، هر چیزى را نمى‏شود به مردم گفت. اینها را مجتهد باید بداند، اینها از آن مسائلى است که باید مجتهد بداند تا در ارتباط با مردم و قضاوت در قضایاى مختلف و حکم در مطالب گوناگون نسبت به افراد بتواند جایگاه خودش را پیدا کند.

این قضیه در مورد احرام هم همین‏طور است وقتى که نیت احرام شد این‏طور نیست که دیگر مسئله تمام شده باشد. وقتى کسى نیت احرام کرد مى‏تواند کار مغایر با احرام را انجام بدهد بعد دوباره نیت احرام بکند. چون وقتى که انسان نیت احرام کند، عمل مغایر با احرام او را از آن فضا درمى‏آورد. خود شما احساس نمى‏کنید وقت کسى مى‏خواهید نیت نماز کنید وقتى که نیت نماز مى‏کنید و اقامه مى‏بندید یکدفعه فرض کنید که تلفن زنگ مى‏زند مى‏گویید که بروم ببینم کیست؟ کار فورى فوتى نداشته باشد خدا را ولش کن حالا خدا هست بعداً مى‏رویم سراغش این فوت مى‏شود این الان زنگ زده و من الان مى‏خواهم نماز بخوانم و کارش فوت مى‏شود خدا را ول مى‏کند مى‏رود تلفن را برمى‏دارد وقتى برمى‏گردید

حالتان چه جورى است خراب شد، یعنى از احرام درآمدى. لذا در روایت داریم دوباره باید اقامه را تکرار کنى به خاطر این است، چون در آمدى و خراب شد، رفتى در دنیا و ما فیها دیگر حال تکبیره الاحرام براى شما نیست باید دوباره اقامه را انجام بدهى. این مسئله هم در مورد احرام هست وقتى که نیت احرام کرد مثلا براى انسان ضرورتى پیش مى‏آمد فرض کنید مثل کفّ نفس از نساء و امثال ذلک، یک وقتى ضرورتى پیش آمد وخلاصه عمل منافى به اصطلاح متحقق شد باید دوباره نیت احرام را تکرار کند.

تلمیذ: در میقات که نیست کجا مى‏خواهد احرام ببندد؟

استاد: رد شده است اشکال ندارد، با نیت احرام رد شده و انجام داده است منتهى اگر مى‏تواند دوباره برگردد آنجا نیت کند چون که” لایجوز التجاوز عن المیقات الا و انت محرماً” این در آنجا صدق مى‏کند اگر نمى‏تواند از همان جا نیت احرام کند چون تلبیه نگفته است مى‏تواند نیت احرام کند.

تلمیذ: نیت با همان مقدمات غسل و ..

استاد: غسل‏ها را کرده است حالا صحبت در این است کسى که یک غسل کند و بعد عمل منافى انجام بدهد این ناقض غسل نیست.

تلمیذ: ببخشید راجع به بلوغ اجازه هست سؤالى کنم؟ بلوغ افراد بستگى دارد که در چه شرایطى تربیت شده است لذا حضرت مى‏فرمایند که ما در پنج سالگى امر مى‏کنیم. فضایى که در خانه امام رشد پیدا مى‏کند تفاوت دارد با خانه‏اى که غیر امام علیه السلام است. لذا مى‏فرمایند شما از هفت سالگى شروع کنید این نشان مى‏دهد که پس پدر و مادر مکلف هستند و وظیفه دارند که آن فضا را ایجاد کنند. ما خودمان داریم مى‏بینیم فرضاً یکى چهارده ساله و پانزده ساله است سؤال مى‏کند و مى‏فهمد حتى در جلسات مى‏آید مى‏پرسد و مطالب دقیقى را مى‏گوید.

یک جلسه‏اى ما مى‏بودیم شما وقتى صحبت کردید یک بچه‏اى بود آمد و گفت: بابا من از مطالب آقا که فرمودند این را فهمیدم، یعنى لبّ مطلب را گرفته بود على أى حالٍ، تا حدى متوجه مى‏شوند. چرا؟ چون فضایى قرار گرفته است اما آن فضایى که پدر و مادر آن فضا را ایجاد نمى‏کنند، یعنى در اینجا قاصر هستند یا مقصر هستند. از حضرتعالى در سایت سؤال شده و شما فرموده‏اید چهارده سالگى این براى خانه شما و بنده و رفقا نیست خصوصا پدر ومادرى که با این مکتب آشنا شده‏اند. فرزندى که الان رشد کرده و مى‏فهمد و در این جلسات آمده مطالب را شنیده و مطالعه کرده است و پدر و مادرى دارد که با همدیگر صحبت مى‏کنند این مى‏شنود این تغییر کرده ذهنیّت همان مبناى شما است. منتهى اینجا پدر و مادر مسئول هستند که آن فضا را ایجاد کنند تا این که ما بلوغ پسر را روى شانزده و هفده سالگى و دختر را روى چهارده سالگى نبریم.

استاد: البته در روایات هم هست که باید پدر و مادر، نسبت به آنها کوتاهى نکنند. در عین حال شما یک مطلب را در خود خانواده امام هم متفاوت مى‏بینید مثلا بچه‏هاى امام نسبت به درک یک مسئله متفاوت هستند. یک پسر امام موسى بن جعفر درمى‏آید و یک پسر اسماعیل درمى‏آید، یک پسرِ امام، عبدالله ابطح درمى‏آید. این‏طور نیست که همه یک فهم و یک تفکّر و یک تعلّق دینى داشته باشند. ما در خود فرزندان امام هم این اختلاف را مى‏بینیم اختلاف هست در حالتى که تربیت یکى است فضاى همه یک فضا است این که این از امام مى‏بیند او هم مى‏بیند ولى اینها متفاوتند. ما خودمان در همان زمانى که خدمت مرحوم آقا بودیم چند نفر بودیم هر کدام از ما در منزل یک برداشت داشت و همان برداشت برداشتى بوده که بعداً مسئله ساز شد. مرحوم پدر ما یک مطلبى را مى‏فرمودند من یک جور برداشت مى‏کردم و افراد دیگر یک جور دیگر برداشت مى‏کردند و برا ساس آن‏

برداشت ما ترتیب اثر مى‏د ادیم، یعنى دو برداشت مقابل یکدیگر که صد و هشتاد درجه در قبال هم واقع مى‏شد از یک پدر و مادر بودیم. افراد در این مسئله متفاوت هستند و همه یک قسم نیستند نفسانیات و خصوصیات نفسانیات نه به معناى بدش بلکه به معناى آثار خصوصیات و شاکله فردى هر شخص نسبت به تلقى مطالب و باورش نسبت به مسائل اینها خیلى تفاوت مى‏کند خیلى تفاوت مى‏کند، یعنى تفاوت فاحشى مى‏کند. بر این اساس تکلیف هم روى همان قضیه مى‏آید تکلیف هم روى همان مسئله و میزان باورى که به اصطلاح آن فرد دارد مى‏آید یعنى در یک سطح نیست. لذا امام مى‏فرماید در آنجا ما بچه‏هاى خود را ول مى‏کنیم این نه این که بچه‏هاى ما بهتر مى‏فهمند، نه این که بهتر مى‏فهمند یعنى اهتمام ما نسبت به این مسئله بیشتر از شما است ما در واقع یک فشار بیشترى را مى‏آوریم ما یک التزام بیشترى را در اینجا رعایت مى‏کنیم که آن التزام برداشته شده است شما یک فُرجه بدهید به بچه‏هاى دیگر و بگذارید یک‏خرده‏اى راحت‏تر باشند ولى ما نه ما مثلا زودتر شروع مى‏کنیم بالاخره اهتماممان بیشتر است. بیت هم طبعاً بیت امام است و تحفّظ بر این مسئله بیشتر است. مسائل را مى‏فهمند، درک مى‏کنند، خوب درک مى‏کنند، دقیق نکته برمى‏دارند، منتهى حال و هواى هر کدام از اینها یک جور دیگر است. در عین درک مى‏بینیم که یک بچه حال و هوایش اصلا در این چیزها نیست ولى یک بچه را مى‏بینیم که چشمهایش را آن جورى مى‏کند دقت مى‏کند مثلا توجه خاصى دارد. بعضى بچه‏ها هستند که نسبت به مسائل حجاب و اینها بیغ هستند این اصلا به تربیت و اینها کار ندارد بیغ هستند اصلا در عالم دیگر هستند راجع به خود بزرگان مگر ندیدیم که در کتاب چه نوشته‏اند؟ که اصلا مى‏گفتندچند سال مى‏رفتند و مى‏آمدند و اصلا نمى‏دیدند که این کیست؟

یک نفر از در نیامده و وارد نشده یکى یکى دارد اهل خانه را مى‏پاید اینها هر کدام تفاوت مى‏کند تازه در خود بچه‏ها این قضیه محسوس است به تربیت کارى ندارد سنخیّت این، این است و سنخیّت آن این است. لذا وقتى که از من سؤال مى‏کنند راجع به مسئله تمیز که از کى باید رعایت کرد؟ پاسخ من این است که باید ببینیم که خود روحیه بچه چه اقتضا مى‏کند؟ یک وقتى یک بچه است که در خیال این حرف‏ها نیست یک‏خرده انسان راحت‏تر است گرچه باید در اینجا هم آن‏طور نباشد که بعداً برایش خاطره باشد چون گرچه بچه الان متوجه نیست ولى بعداً خاطره مى‏ماند. بچه‏ها از این نقطه نظر متفاوت هستند بعضى از بچه‏ها هستند که سنین چهارسالگى یادشان مى‏آید بعضى‏ها سنین سه سالگى حتى بعضى‏ها زودتر یادشان مى‏آید آن وقت آنها که خیال مى‏کنند این یادش نمى‏آید برمى‏دارند بچه را این طرف و آن طرف مى‏برند. این بچه‏ها قشنگ همه را ضبط مى‏کند تا بعداً از آن استفاده کند عین کامپیوتر. یک نفر نه، تا چهارسالگى بیغ است اصلا هیچى حالیش نیست و نمى‏فهمد انسان خودش مى‏تواند تشخیص بدهد. لذا یک قاعده در شرع آمده که براى رعایت حجاب سن تمیز را در نظر بگیرید. من دیدم که یک کسى بچه‏اش ده سالش بود مى‏گفت: بچه ده ساله که تمیز نیست چون سر دو تا نان قندى بر سر هم مى‏زنند. نه، سن تمیز که این نیست که پشت میز دادگاه بنشیند و قضاوت کند! منظور این است عکس‏هایى که برمى‏دارد بعداً اینها را تجزیه و تحلیل کند این صور را تجزیه کند که آن منظورش چه بود این منظورش چه بود. و الا نگفتیم که بیاید در اینجا کتاب شفا درس بدهد این بچه ده ساله که سن تمیز براى او هست. آن وقت این نکته را باید رعایت کرد. در سن تمیز وقتى که مى‏رسیم باید حجاب را رعایت کنیم. خلاصه نباید همه این آداب را کنار گذاشت باید ملاحظه کرد. الان برادرهاى ما قضایایى که در چهارسالگى هست شاید خیلى به یاد ندارند

اما بنده قضایایى که در یک سال و هشت ماهگى است در ذهنم است یک سال و هشت ماه، یعنى وقتى که از والده‏ام سؤال مى‏کنم فلان مجلس عروسى مى‏گویند تو از کجا مى‏دانى، قشنگ یادم است مى‏گوید تو یک سال و هشت ماهت بود. التفات مى‏کنید؟ اصلا به فکرش مى‏آید که این بچه دارد عکس برمى‏دارد البته ما بعد تجزیه و تحلیلى نکردیم لذا از اول‏delete کردیم. خلاصه همین‏جا افراد خودشان را نشان مى‏دهند که با همدیگر فرق مى‏کنند.

تلمیذ: آیه‏ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاهَ وَ أَنْتُمْ سُکارى‏ حَتَّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ … النساء، ۴۳ آن جهت خبث باطن را لحاظ کرده است یا جهتِ ادراک و شعور لحاظ شده و بچه‏اى که ادراک و شعور ندارد، نماز ندارد.

استاد: شاید خبث باطنى هم نباشد ولى گفت چى مستى و راستى …

تلمیذ: مرحوم آقا تمیز پسرها را از سه سالگى مى‏دانستند.

استاد: بله سه سالگى و بعد هم این حرف درآمد … قضیه ادراک خیلى مهم است که چطور فضا و جوّ ادراک انسان را تغییر مى‏دهد آن‏طورى که شما اشاره کردید این نقش مهمى دارد که فضا و جوّ ادراک انسان را عوض مى‏کند و تغییر مى‏دهد. شما در یک جایى یک مدتى زندگى کنید که افراد آنجا نسبت به حجاب بى خیال هستند کم‏کم کم‏کم احساس مى‏کنید که شما هم دارید بى خیال مى‏شوید، یعنى نفس‏الحضور در یک همچنین فضا و مکانى کم‏کم کم‏کم باید طول بکشد یک روز دو روز سه ماه و چهار ماه کم‏کم، انسان احساس مى‏کند که دارد سُر مى‏خورد هى سُر مى‏خورد. آن وقت ممکن است یکى ده سال هم بماند، پانزده سال هم بماند آن صلابت خودش را حفظ کند ولى این دلیل نمى‏شود که فضا تأثیر نمى‏گذارد این فرد یک خصوصیّتى دارد که در او نیست، ولى به طور کلى من افراد کثیره‏اى را دیده‏ام که در این زمینه یک همچنین حالى را دارند. در همه چیز همین‏طور است،

شما در یک فضایى بروید که در آن فضا همه کلک و دروغ باشد اصلا بروید در یک جایى که با همدیگر که حرف مى‏زنند دروغ مى‏گویند خودشان هم مى‏دانند، همه سر همدیگر کلاه مى‏گذارند، خیلى بدتان مى‏آید روز اول بدتان مى‏آید مى‏گویید برویم بیرون حالم به هم خورد، اگر روز دوم بروید مى‏گویید به به، روز سوم کم‏کم خوشتان مى‏آید و یک چیزتان مى‏شود اصلا تا روزى چند تا دروغ نگویید، یعنى اصلا حالت دروغ و کلک مى‏آید نفس را مى‏گیرد و یک چیز عادى مى‏شود. ما اصلا دیده‏ایم بعضى‏ها دروغ مى‏گویند تعجب مى‏کنیم با خودمان مى‏گوییم اصلا مگر مى‏شود طرف صاف صاف در چشم آدم نگاه کند و دروغ بگوید، اصلا انگار نه انگار یعنى براى ما خیلى عجیب است، ولى عجیب نیست چون در این فضا قرار نگرفته‏ایم براى ما عجیب است اگر ما هم در این فضا قرار بگیریم یک مدتى بگذریم ما هم مى‏شویم آن، یعنى شخصیّت مى‏شود آن شخصیّت دیگر مى‏شود آن شخص دیگر و فرد دیگر.

فلهذا مى‏گویند با صَدیقى رفت و آمد کن که تو را به فهم و عقل و دیانت و تقوا نزدیک کند چون صَدیق، اثر روى صدیق خود مى‏گذارد، یعنى من حیث لایشعر اثر مى‏گذارد؛ یک مدت مى‏گذرد انسان حالات او را پیدا مى‏کند. الصدیق من صدقک لا صدّقک‏[۱] این صدیق آن تأثیر را مى‏گذارد و آن شخص را کم کم برمى‏گرداند. این دستورات سلوکى خیلى جالب است در زمینه مسائل اجتماعى و در زمینه رابطه و در زمینه اتخاذ همسر به اصطلاح زوج و زوجه که چه زنى را مثلا انسان اختیار کند که چه خصوصیاتى داشته باشد هم نسبت به مرد هم نسبت به زن.

بنده موارد عدیده‏اى مى‏شناسم از دخترهایى که اینها نماز شبشان ترک نمى‏شد، یعنى در فضایى بودند و به واسطه ازدواج با غیر مناسب، از جلوى دوست‏هاى شوهرشان چیزشان را هم برمى‏داشتند. ببینید از کجا به کجا رسیده است دخترى که نماز شب او ترک نمى‏شود به واسطه وارد شدن در فضاى نامناسب جلو دوستان شوهرش روسرى را هم برمى‏دارد. بر عکس آن هم هست. نماز شب او فوت نمى‏شد مادرش قسم مى‏خورد مى‏گفت این دختر نماز شبش فوت نمى‏شد، یعنى این قدر تأثیر دارد. خیلى دستورات سلوکى عجیب است.

خیلى از مسائلى که در آنجا مطرح شده به نحو مبسوط بحثش را نکردیم؛ مباحث قوه و فعل است که خیلى مهم است علت و معلول و بحث علیّت است؛ بحث تشکّک در وجود است. همان‏طورى که باید و شاید در آنجا خیلى مورد نیاز است.

جلسه عصر جمعه‏اى در مشهد بود در منزل یکى از رفقا، مرحوم آقا فرمودند دعاى جوشن بخوان؛ ما هم این فراز از دعاى جوشن را خواندیم که: یا نوراً بعد کل نور، یا نوراً قبل کل نور، یا نوراً فوق کل نور، بعد ایشان به ما فرمودند که حالا بعضى از این فقرات را شما معنا کن- آقا مثل این که چیزیشان مى‏شده گاهى اوقات ما چیزهایى مى‏دیدیم تعجب مى‏کردیم و الان مى‏فهمیم که آنها مثل این که آرام نمى‏نشستند- ما شروع کردیم به معنا کردن و ترجمه کردن و مسئله وحدت وجود در آنجا مطرح شد؛ این فقرات حکایت از قضیه وحدت وجود دارد وحدت وجود و موجود.

افرادى در آن مجلس بودند یکى از افرادى که آنجا بود رو مى‏کند به آن کسى که کنارش نشسته و مى‏گوید:- به پشتى تکیه داده بود- پشتى خدا است، این آقا دارد مى‏گوید، پس من دارم به خدا تکیه مى‏دهم حواست باشد، آن بنده خدا

که این را به او گفته بود بعد از یک چند دقیقه آمد و نشست پیش مرحوم آقا- من هم کنار نشسته بودم- گفت: آقا این مطلبى را که ایشان گفتند الان این آقا مى‏گوید که این خدا است و من هم خدا و خدا دارد به خدا تکیه مى‏کند من دارم به آن خدا تکیه مى‏دهم این چه جورى است؟ حالا در جلسه جاى صحبت نیست آقا چند جمله‏اى فرمودند. ظاهرا این فرد رفت و شبهه‏اى در این وارد شد. بله آن وقت دیدیم یک قل هو الله دارد مى‏آید. دیگر همین کارش را ساخت، مدتى بعد دیدیم که این با بعضى از آقایان که مدعى علم هستند و به حکمت در بحث‏هایشان تعرّض دارند؛ تعرض جاهلانه، دیدیم با ایشان دارد رفت و آمد مى‏کند، یعنى من خودم دیدم گفتم کارش تمام شد. بعد یک وقت دیدیم که در جلسه نماز مغرب و عشا که مى‏خوانند بعد مى‏آید آن پشت مى‏ایستد و نمازش را اعاده مى‏کند نمازِ پشت سر آقا، یک مدت دیگر گذشت آن را هم نخواند، یعنى همین‏طورى مراتب را طى مى‏کرد … اصلا هى مى‏رفت بالا، دیگر پشت سر آقا و بعد هم رفت که رفت خدا حافظ، که ما این مطالب را قبول نداریم و این خلاف ضرورت من الدین است اینها را از کى یاد گرفته است؟ خلاف ضرورت من الدین است. یک روز بعد از فوت مرحوم آقا- ایشان هم جزو کسانى بود که امضا نکرد یک مجلس فاتحه‏اى که پزشکان مشهد براى مرحوم آقا گرفتند خیلى‏ها امضا کردند؛- انسان واقعا مى‏فهمد به این ظاهر نیست؛ چه کسانى بودند و چه نیاتى و چه مسائلى داشتند- از جمله آن پزشکان رفیقمان جناى آقاى دکتر بیرجندى بود که معروفند و جراح مغز هستند و ایشان خیلى براى اقامه مجلس پافشارى مى‏کردند، همچنین دکتر خوارزمى براى اقامه مجلس پافشارى مى‏کردند، خدا همه اینها را حفظ کند بسیار بسیار افراد شریف و افراد بسیار وزین بودند، دکتر توسلى بود که مى‏گفت من دیگر بدون آقا اصلا ایران نمى‏مانم. ولى بعضى از افرادِ اهل علم که موقعیّت اجتماعى آنها را آقا به‏

وجود آورده بودند در مجلس فاتحه ایشان شرکت نکردند و گفتند استخاره کردیم بد آمد؛ از این بازى‏ها که شما بلد هستید. به من گفت که ما مى‏خواهیم خدمت شما برسیم من گفتم هر وقت که وقت داشتم به شما اطلاع مى‏دهم. ایشان از افرادى بود که براى فاتحه گرفتن امضا نکرده بودند ولى شرکت کرده بودند گفته بودند من شرکت مى‏کنم ولى امضا نمى‏کنم- بعد از فوت مرحوم آقا یک روز من به اتفاق بستگان رفته بودم براى بازدید؛ نشسته بودیم یکدفعه این بنده خدا، قضیه وحدت وجود را مطرح کرد که این نظر، خلاف است گفتم این مطلبى که شما مى‏گویید این را چه کسى گفته است؟ گفت یکى از افراد معروف در مشهد و از اهل علم. گفتم: ایشان به اندازه یک صفحه منظومه هم سواد فلسفى ندارد. گفت آقا چطور شما این مطلب را مى‏فرمایید ایشان شاگرد …؟!!! گفتم: ایشان شاگرد هر کسى مى‏خواهد باشد به اندازه یک صفحه منظومه هم نمى‏فهمد. شما از طرف بنده وکیل هستید که یک مجلس مناظره بگذارید بین بنده و ایشان و همه هم بیایند راجع به مبانى فلسفى و وحدت وجود و مباحث عرفانى مناظره کنیم، من منتظر پاسخ شما هستم. سال‏ها گذشت و ما همچنان در انتظار تشکیل و انعقاد این مناظره بودیم تا این که آن بنده خدا که قرار بود بیاید ایشان فوت مى‏کند. آدم بى‏سوادى بود ولى بالاخره فعلا دور، دور اینهاست، و دیگر مسئله منتفى مى‏شود به همین راحتى به همین راحتى خداحافظ شما، ما رفتیم!!! اینها خلاف شرع است اول نمازشان را اعاده مى‏کنند، از اینها یاد گرفتند که آقا، نماز پشت سر اینها باطل است. اول چه کار مى‏کند؟ نماز را قضا مى‏کند بعد هم بدبخت بیچاره بلند مى‏شود و مى‏رود.

اللهم صلى على محمد و آل محمد

 

 

[۱] – فهرست غرر الحکم ص ۴۵۷٫( الصدیق من صدقک وده و بذل لک رفده. نهج السعاده، ج ۷، ص ۴۱۹)

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن