جلسه ۱۲۳ درس خارج فقه، مبحث حج
موضوع: جلسه ۱۲۳ درس خارج فقه، مبحث حج
استاد: حضرت آیت الله حاج سیّد محمّد محسن حسینی طهرانی
متن جلسه:
مجلس ۱۲۳
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
در باب احرام عرض شد که احرام یک فعلى است نفسى که ارتباطى با سایر اجزاء خارجى ندارد و آن فعل نفسى همان عقد نُسک مخصوص است که شخص ناسک آن عقد را در نفس خود نسبت به آن عملى که در پیش دارد ایجاد مىکند این عقد را؛ احرام مىگویند.
به عبارت دیگر، یک مسئله نفسى است که در نفس این قضیه پیدا مىشود که به واسطه این مطلب شخص، خود را از حالتى جدا مىکند و به حالت دیگر وارد مىکند و این مسئله در اختیار مکلّف است و دل بخواهى نیست که انسان یک تغییر و تحوّلى ایجاد کند بدون اینکه نظر واقعیش اینطور باشد. باید واقعا نسبت به این مسئله جزم داشته باشد. بعضىها مىگویند: ما پنج روز در سفر مىمانیم آیا مىتوانیم قصد ده روز کنیم؟ کسى که پنج روز مىماند قصد ده روز کردن معنا ندارد. این قصد یک عمل لغوى خواهد بود، یعنى اینطور نیست که تصور شود به صرف نیتِ ده روز و علم به اقامت خمسه ایام، عشرهایام صدق مىکند. آن مسئله نفسى و آن عقد نفسى بایستى با محکى خود که عبارت است از همان نیتِ شخص قاطن و متوطن نسبت به آنها باید تفاوت داشته باشد.
این مسئله در ما نحن فیه هم همینطور است. بعضىها اصلا مسئله احرام براى آنها جا نیافتاده است مثلا تصور مىکنند همین که یک لباسى به تن کنند احرام محقق مىشود گرچه یکى دو روز در این احوال بمانند یا برگردند. نه، مسئله احرام عبارت است از همان حالتى که انسان آن حالت را در وجود خودش احساس مىکند. البته مىتواند قبل از این که لبیک بگوید التزام به لوازم احرام نداشته باشد
چون هنوز فعلیّت یا تنجّز پیدا نکرده است. نیت احرام یعنى جزم بر احرام؛ نه این که من مىخواهم احرام ببندم آنکه دیگر نیت نیست. نیت احرام، یعنى همان نیت فعلیّه نه نیتِ مستقبله، همان نیت فعلیّه که من الان محرم شدم. مثلا شخصى مسجد شجره، جحفه، تنعیم رفته و نیت مىکند که خدایا من محرم شدم و خود را به احرام درآوردم این را مىگویند نیت احرام. آخر این نیتِ احرام هنوز به مرتبه تنجز نرسیده است، فعلى شده است ولى تنجز پیدا نکرده است، یعنى از مقام انشاءگذشته به فعلیّت رسیده و محقق شده است ولى تنجزّى که گریبان او را بگیرد و او را نسبت به لوازم احرام ملزم کند هنوز به این مرتبه نرسیده است.
این مسئله یک مسئلهاى است که ما در خیلى موارد مىبینیم این قضیه هست و به نظر مىرسد خیلىها از این نکته غافل هستند و به همین خاطر مشکلاتى پیدا مىشود که یکى از آن مشکلات مسئله بلوغ است.
در قضیه بلوغ که صبحت آن قبلا هم شده است روایات زیادى داریم که مىفرمایند: طمث از علائم بلوغ است یا این که مضى تسع سنوات از علائم بلوغ است، ولى در مقابل آن، روایات دیگرى هم داریم که سن و سال بالاترى براى بلوغ، ذکر مىکنند. این روایت را اگر در نظر بگیرید اولًا بلا اول، آیا مىتوانیم با رؤیت طمث یا با بلوغ تسع سنوات (قمرى) حکم به تنجز کنیم؟
حکم به تنجز، یعنى التزام به لوازم؛ التزام به لوازم، یعنى ترتّب تبعات افعالِ مکلّف بر فعل، یعنى اگر یک دختر نُه ساله، قتلى مرتکب شد بایستى او را اعدام کرد؟! مسئله که فقط مسئله نمازخواندن نیست همه احکام تکلیفیّه مترتب خواهد شد. در حالتى وقتى انسان نگاه مىکند مىبیند دختر نُه ساله اصلا شعور ندارد، نمىفهمد، درک ندارد؛ به بابایش مىگوید یا باید براى من عروسک بخرى یا نماز نمىخوانم بابا هم به خاطر اینکه نماز بخواند مىرود براى او عروسک مىخرد. یا
اینکه باید براى من فلان کتاب داستان را بخرى یا فلان کتاب نقاشى را بخرى و الا من این کار را نمىکنم، دخترى که نمىفهمد اصلا نماز چیست آن وقت چگونه بر ترک صلاتش عقاب مترتب است؟ چطور تصور مىشود که اگر این دختر آن شب یا فردا بمیرد به عنوان تارک صلات، مورد عقاب قرار مىگیرد؟ این مسئله اصلا مسخره است. از افراد عادى مسخره است کیف به حکیم على الاطلاق که بخواهد به این قضیه ترتیب اثر بدهد. اصلا دختر نُه ساله کارهایش ممضى نیست. در مسئله بلوغ یک قضیهاى را که مطرح مىکنند مسئله عقل است. دختر نُه ساله که عقل ندارد آن عقلش فقط این است که مشقش را بنویسد آن هم تازه با هزار تا دردسرکه براى مادرش دارد و یا خواهرش و برادرش وادارش کنند که دیکته و مشق بنویسد و الا آن را هم کنار مىگذاشت و مىخوابید، این میزان شعورش است که توپى بردارد با او بازى کند یا با هم سن و سال خودش به دنبال همدیگر بدوند و همدیگر را پیدا کنند، این نهایت ادراکش هست. این تکلیفى که ثواب و عقاب بر ترک آن مترتب است آیا آن تکلیف الان متوجه این دختر است؟! این مسخره است اصلا قابل درک نیست چه برسد به این که انسان بخواهد روى آن فکر کند.
پس روایاتى که امام صادق مىفرماید: ما پسران خود را امر مىکنیم که در ششسالگى و در دهسالگى در هفتسالگى نماز بخوانند و شما از هفت سالگى امر به نماز کنید پس این کجا رفته است؟ یا این که دختران خود را امر مىکنیم که از پنجسالگى و ششسالگى نماز بخوانند و شما از هفتسالگى بگذارید که اینها نماز بخوانند تا این که اینها بتوانند در هنگام بلوغ نمازشان را بجاى بیاورند. پس این مطالب چه مىشود؟ یعنى واقعا یک وقتى تکلیف است تکلیف وجوب صلات است بدون پیامدهاى او و بدون التزام به لوازمش این اشکال ندارد. حالا دختر بر او نماز واجب است ترک هم کرد طورى نیست مسئلهاى نیست. آیا براى ما هم بر
ترک نمازچیزى تعلق نمىگیرد؟ پس تکلیف در اینجا فرق مىکند. اما اگر گفتیم مسئله تکلیف مسئلهاى است که شرط اصلى آن باور و التزام و فهم خود تکلیف است. ما باید سراغ این برویم که این تکلیف چه وقتى تعلق پیدا مىکند و جنبه فعلیّت پیدا مىکند؟ این مطلب را اگر ما در نظر گرفتیم آن وقت دیگر مسئله سن و آثار و بعضى از ظهورات، فقط عنوان مشیرى دارند نه این که موضوعیّت داشته باشند، اینها عنوان مشیر به حالت فعلیّه هستند که در آن حالت، تلبّس مکلّف به آن حالت اقتضاى ترتّب را مىکند، یعنى وقتى که مکلف شعور و فهم پیدا کند بر این که تعدّى به حقوق غیر، صحیح نیست آنگاه خدا از او مىخواهد که در آن حالت تعدّى به غیر و غصب حرام مىشود.
ولى اگر مکلّف به اینها نرسد مثلا بچهاى که اسباببازى دیگرى را برمىدارد یا این که سر کمد دیگرى مىرود هنوز به این شعور نرسیده که این کار تعدّى به مال غیر است و این تعدّى اشکال دارد. اگر اینطور است بنابراین تکلیفى بر او مترتّب نیست حالا چه سن او بیست سال باشد یا پنج سال باشد بحث در سن نیست.
همین قاعده عقلانى را مىبینیم که در مورد مسئله وَ ابْتَلُوا الْیَتامى حَتَّى إِذا بَلَغُوا النِّکاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوالَهُمْ … النساء، ۶ اول باید آنها را امتحان کنید، محک بزنید با ایشان صحبت کنید و او را در جریان یک معاملهاى قرار بدهید و از میزان رشد عقلى او مطمئن شوید، مسئله یک قران و دو قران نیست مسئله سرمایه عظیمى است که از پدر، به ارث رسیده و همه آن اموال را مىخواهید در اختیار او قرار بدهید. آن بچه سرمایه را خرج هوا مىکند. چند سال پیش بود در جایى یک موردى پیدا شد از من سؤال کردند که در این مورد نظر شما چیست؟ گفتم حرام است پولهاى این پدر را به بچه بدهید. پسرى بود نوزده ساله که چهار
سال هم از بلوغش گذشته بود. گفتند نه نوزده سالش است گفتم حرام است. به وصى گفتم که حرام است که به این پسر پول بدهید. پولها را برداشت و رفت و چیزهایى گرفت و در به داغون کرد تمام آنها را تقریباً حدود چهار پنجم آن را به هوا داد. گفتم در کارى که این کرده همه شما ضامن هستید. فرزند وقتى که در شرایط غیرعادى رشد کند و از آن طرف هم همه چیز در اختیارش باشد بلندپروزاى هم براى انسان پیدا مىشود و توقعاتى پیدا مىشود، رفته طیاره شخصى خریده است و یک بساطى درست شد. وَ ابْتَلُوا الْیَتامى حَتَّى إِذا بَلَغُوا النِّکاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً وقتى که احساس کنید که این به مرتبه رشد رسیده و قدر مال را مىداند و قدر آینده و حیات مستقبل خو د را درک مىکند، نه این که فقط همه را در حال ببیند آینده خود را و سعادت خود را درک کند این اموال را باید به او بدهید. لذا چهل سالش هم بشود شاید نداند. وقتى که در یک همچنین موقعیتى است و نمىداند نباید به او بدهیم بایستى براى او کار کنید. این مسئلهاى است که خود شارع در اینجا بیان مىکند.
چطور ممکن است که شارع به آن بچه نُه ساله تکلیف کند آن بچه نه ساله شعور ندارد که اصلا تکلیف را بفهمد. آن بچه بر اساس تقلید از نمازى که پدر و مادر مىخوانند آن هم چادر سرش مىکند و نماز مىخواند. چطور شارع بر آن اساس آن تکلیفى که عقاب بر ترک آن مترتب است متوجه این بچه مىکند؟ این مسخر ه است که یک همچنین ترتّبى و تحمیل یک همچنین تکلیفى که اصلا اشبه به نزاع است، حالا از افراد عادى، فکیف به حکیمىکه همه افعالش بر اساس حکمتى است که حتى از نقطه نظر شدت و عمق، انسان به آن عمق و آن ظرافت پى نمىبرد این که دیگر بدیهى البطلان است. من یاد دارم یک بنده خدایى دختر نُهساله خودش را اجبار بر روزه مىکرد و آن دختر غش مىکرد، یعنى از حال مىرفت و
مىگفت باید روزه بگیرد چون نه سالش شده است باید روزه بگیرد. بابا مىمیرد این که دیگر شوخى ندارد!. اینها همه حکایت از عدم فهم دینى مىکند. آن وقت اینجا انسان متوجه مىشود که همانطورى که من عرض کردم در بحث بلوغ که إنشاءالله اگر خدا توفیق بدهد آن بحث بلوغ را یک وقتى ما به آن بپردازیم، تکلیف دو جور است: یک تکلیف فعلى است و یک تکلیف تنجزى است در تکلیف فعلى که هنوز به مرتبه تنجّز نرسیده است الزام هست، یعنى الزام شروع مىشود ولى عقاب مترتب نیست، در آنجا باید افرادى که هستند بیایند و مکلّف را وادار کنند بر انجام یک عملى، ولى اگر انجام نداد؛ نداد خدا کارى به او ندارد. اما یک تکلیف، تکلیف تنجّزى است این تکلیف در آنجایى است که عقاب است، در آنجا مطلب دیگرى است. لذا همین قضیه در مورد بالاتر هم صدق مىکند پسرى که پانزده سالش شده است الان شما این فرد را مکلّف به صلات و به امثال ذلک مىدانید، آیا واقعاً همه افراد در یک سطح هستند؟ گاهى اوقات انسان با بعضىها صحبت مىکند که اصلا با یک گوسفندى که او را بستهاند تفاوتى نمىکند! اصلا نمىفهمد تکلیف چیست، مىگوید این نماز را ما باید بخوانیم، یعنى اگر نخوانیم خدا بدش مىآید، حالا اگر نخوانیم خدا بدش مىآید. خدا به این بزرگى که اگر ما نماز بخوانیم یا نخوانیم به نماز ما که نگاه نمىکند؛ پانزده سالش هم تمام شده است تمام شده است، با این حرفها به فتواى فقها باید گردنش را هم بزنند، تکلیف است پانزده سالش هم تمام است ولى نگاه مىکنى هِر را از بِر تشخیص نمىدهد نمىفهمد و در این فضا نیست التفات کردید. اینجاست که تکلیف فعلى و تنجّزى مىآید و مراتب پیدا مىکند، هر کسى در هر افقى و هر مقدارى و به هر اندازهاى، مقوله مشکّکه مىشود، یعنى تکلیفى که افراد دارند و الزامىکه در اینجا هست از قبیل یک مقوله نیست بلکه یک مقوله مشککه و مَقول به تشکیک است.
به همان مقدار از فهم و ادراک تکلیف پیدا مىکند. حالا صحبت ما این است که امام زمان علیه السلام در چند سالگى به امامت رسید؟ پنج سالگى، آیا در آن موقع مکلف به نماز بود یا نبود؟ هنوز که ده سال دیگر تا پانزده سال فاصله دارد. امام جواد در چند سالگى به امامت رسید؟ مسئله امامت یک مسئلهاى هست که ربطى به نماز ندارد. همانطورى که درمورد حج، تا وقتى که استطاعت نباشد حج واجب نمىشود نماز هم تا وقتى که آن آثار نباشد آن هم واجب نمىشود. پس بنابراین چرا امام جواد نماز مىخواند امام جواد در سن یازده سالگى بود یا نه سالگى بوده است، امام هادى در سن یازده سالگى یا ده سالگى بودند.
یک طفلى که در سن نه سالگى است، جریان مأمون را شنیدهاید که آمد و رد شد و همه بچهها رفتند دید یک طفلى هنوز سرجایش ایستاده و نرفته گفت چرا نرفتى؟ حضرت گفتند: براى چه بروم؟ گفت: همه رفتند. حضرت گفتند: همه ترسیدند. گفت: تو چطور؟ گفتند: من نمىترسم سرجایم هم ایستادهام. دید ا حضرت یک جور دیگر حرف مىزند با بقیه فرق مىکند. خلاصه متوجه این جریان شد. یا این که وقتى حضرت امام رضا را، آن ملعون شهید کرد أباصلت مىگوید در منزل بسته بود، دیدم یک طفلى وارد شد، گفتم که شما از کجا وارد شدید؟ اباصلت دیده که حضرت طفل هستند و آدم بزرگ که ندیده است. امام جواد آن موقع که رشید و مستوىالقامه که نبوده طفل بوده است در آن موقع نه سال حضرت سن داشت. حالا نه ساله چطورى به بلوغ مىرسد در کدام روایت ما داریم که بعضى از اطفال مستثنى هستند یک استثنا در روایات به من نشان بدهیدکه گفته باشد سن طبیعى بلوغ پانزده سال تمام است الا بعضى از افراد که در ده سالگى بلوغ مىشوند. امام هادى علیهالسلام در مدینه بودند که پدرشان امام جواد را در بغداد، شهید کردند یکدفعه حضرت فرمودند: الان پدرم را شهید کردند. افراد گفتند از
کجا گفتند؟ حضرت فرمودند: جلالت خدا را یکدفعه در نفس خود احساس کردم. جلالت چیست؟ جلالتى که امام هادى مىفرماید در نفس خود احساس کردم چیست؟ یعنى من در مجراى فیض اراده و مشیّت خدا که در کل عالم وجود دارد قرار گرفتم این معنا معناى احساس جلالت و عظمت در نفس است. حضرت چگونه بیاید به ما از این حرفها بگوید؟
حضرت مىفرماید جلالت خدا و عظمت را احساس کردم، ما مىآییم همین را مىگوییم. حالا سؤال بنده از فقها این است که آیا براى امام هادى که هنوز به سن بلوغ نرسیده آیا نفس رسیدن به امامت اقتضاى وجوب مىکند؟ اگر اینطور است پس نفس رسیدن به امامت هم اقتضاى حج مىکند براى چه به حج نمىرود چرا حج را صبر مىکند که مستطیع شود وقتى که امام مستطیع نشده آیا باید به حج برود؟ مىبینیم امام مىگذارد سالهاى بعد مىرود. آیا نفس رسیدن به امامت اقتضاى دفع زکات مىکند؟ نه باید زراعتى باشد، زمینى باشد، محصولى باشد تا این که آن هم به حدّ نصاب برسد ممکن است امام کشاورزى داشته باشد و لیکن محصولش، آن سال به حدّ نصاب نرسد، آفت بخورد چکار کند. ائمه هم تجارت مىکردند و پول به این افراد مىدادند و کارشان حساب و کتاب داشت. گاهى مىگفتند چرا سود زیاد گرفتى این را نمىخواهیم قبول نداریم آنها هم دفع خمس مىکردند.
حالا امام، امام است همه تکالیف بر او مترتب است!! حالا چون امام، امام است حتما باید روزه بگیرد؟ نه اگر بدن او سالم باشد روزه واجب است اگر سالم نباشد بر خود امام هم حرام است روزه بگیرد، خود امام بر او حرام است. این نیست که چون امام است و به هر کیفیت اگر بیفتد و غش کند روزه بر او واجب است مگر مىشود امام روزه نگیرد؟ بله مىشود مثل سایر افراد تکلیف دارد. در
مورد نماز هم بگویید ببینم امام که حالا به امامت رسیده است لیکن اگر تکلیفِ مترتب بر این نماز، بلوغ باشد امام که هنوز بالغ نشده ده سال مانده، امام زمان ده سال مانده که بالغ شود و به سن پانزده سالگى برسد آیا حضرت در این مدت نماز نمىخواند یا نماز را تعبّدى، یعنى مثل تکالیف تمرینیّه و دستگرمى مىخواند؟ امام این است! یعنى ما باید این حرف را نسبت به امام بگوییم!؟ یا این که نه تکلیف به فهم و عقل مترتب است همین نماز که در سن پانزده سالگى براى سایر افراد مىخواند اگر یک بچهاى در سن ده سالگى به همان رشدى رسید از نقطه نظر فهم و تشخیص تکلیف، به همان حدّى رسید که یک پانزده ساله مىرسد آن موقع بر او واجب است، یعنى خدا مىگوید تو چرا به بقیه نگاه مىکنى؟ سن تکلیف ملاک است یا این که نه سن تکلیف و رشدِ هر کدام به عنوان جزء العله دخیل در تحقق موضوع هست، یعنى هم سن تکلیف که خمسه عشر سنوات باشد و هم آن فهم باید به این کیفیت باشد؟ خدا مىگوید اگر اینطور هست بنابراین امام علیه السلام که سن تکلیف را فاقد است و آن جزء دیگر که فهم و ادراک مقام تکلیف است را به نحو اتمّ واجد است، لذا هنوز تکلیف به امام نرسیده است، پس بنابراین نمازهایى که امام مىخواند جنبه استحبابى دارد؟ این واضح البطلان است.
منتهى مىگوییم مگر مىشود امام نماز نخواند! چه کسى گفته که امامت مساوى با نمازخواندن است؟ مگر امامت مساوى با حج رفتن است یا امامت مساوى با روزه گرفتن است امامت براى خودش شأنى دارد حسابى دارد، کارى دارد یک جریانى هست، یک مسائلى هست یک ارتباطى هست،” حبلٌ ممدودٌ بین الخلق و ربّه” است، مجراى فیض است، اینها به جاى خود محفوظ تکلیف هم به جاى خود محفوظ هر چیزى جاى خودش را دارد. لذا ما به این نتیجه مىرسیم اینطور نیست که تکلیف، بلوغ به سنِّ خاص باشد این مسئله به عنوان جزءالعله
براى تکلیف است. این تکلیف به عنوان مشیر است عنوان مشیر، یعنى اغلب افراد در یک همچنین فضایى به این ادراک و شعور مىرسند و ممکن است یکى نرسد. ممکن است یکى نسبت به این قضیه فهمش نرسد تا بیست سالگى هم اصلا نمىفهمد، کم دارد بعضىها هستند وقتى صحبت مىکند آدم مىگوید بابا تو کى بزرگ مىشوى، تو کى مىخواهى بزرگ شوى!! ندیدهاید بعضى هستند بیست سالشان شده یک حرفهایى مىزنند که آدم به آنها مىگوید: تو کى مىخواهى بزرگ شوى، کى مىخواهى از این بچگى دست بردارى، کى مىخواهى از این آب نبات و پفک خوردن دست بردارى؟ اینها بالغ نیستند نماز هم بر ایشان واجب نیست. بله بایستى که پدر و مادر اینها را همچنین سرشوق بیاورند. پس اینها چیزهایى است که نمىشود اعلان کرد، هر چیزى را نمىشود به مردم گفت. اینها را مجتهد باید بداند، اینها از آن مسائلى است که باید مجتهد بداند تا در ارتباط با مردم و قضاوت در قضایاى مختلف و حکم در مطالب گوناگون نسبت به افراد بتواند جایگاه خودش را پیدا کند.
این قضیه در مورد احرام هم همینطور است وقتى که نیت احرام شد اینطور نیست که دیگر مسئله تمام شده باشد. وقتى کسى نیت احرام کرد مىتواند کار مغایر با احرام را انجام بدهد بعد دوباره نیت احرام بکند. چون وقتى که انسان نیت احرام کند، عمل مغایر با احرام او را از آن فضا درمىآورد. خود شما احساس نمىکنید وقت کسى مىخواهید نیت نماز کنید وقتى که نیت نماز مىکنید و اقامه مىبندید یکدفعه فرض کنید که تلفن زنگ مىزند مىگویید که بروم ببینم کیست؟ کار فورى فوتى نداشته باشد خدا را ولش کن حالا خدا هست بعداً مىرویم سراغش این فوت مىشود این الان زنگ زده و من الان مىخواهم نماز بخوانم و کارش فوت مىشود خدا را ول مىکند مىرود تلفن را برمىدارد وقتى برمىگردید
حالتان چه جورى است خراب شد، یعنى از احرام درآمدى. لذا در روایت داریم دوباره باید اقامه را تکرار کنى به خاطر این است، چون در آمدى و خراب شد، رفتى در دنیا و ما فیها دیگر حال تکبیره الاحرام براى شما نیست باید دوباره اقامه را انجام بدهى. این مسئله هم در مورد احرام هست وقتى که نیت احرام کرد مثلا براى انسان ضرورتى پیش مىآمد فرض کنید مثل کفّ نفس از نساء و امثال ذلک، یک وقتى ضرورتى پیش آمد وخلاصه عمل منافى به اصطلاح متحقق شد باید دوباره نیت احرام را تکرار کند.
تلمیذ: در میقات که نیست کجا مىخواهد احرام ببندد؟
استاد: رد شده است اشکال ندارد، با نیت احرام رد شده و انجام داده است منتهى اگر مىتواند دوباره برگردد آنجا نیت کند چون که” لایجوز التجاوز عن المیقات الا و انت محرماً” این در آنجا صدق مىکند اگر نمىتواند از همان جا نیت احرام کند چون تلبیه نگفته است مىتواند نیت احرام کند.
تلمیذ: نیت با همان مقدمات غسل و ..
استاد: غسلها را کرده است حالا صحبت در این است کسى که یک غسل کند و بعد عمل منافى انجام بدهد این ناقض غسل نیست.
تلمیذ: ببخشید راجع به بلوغ اجازه هست سؤالى کنم؟ بلوغ افراد بستگى دارد که در چه شرایطى تربیت شده است لذا حضرت مىفرمایند که ما در پنج سالگى امر مىکنیم. فضایى که در خانه امام رشد پیدا مىکند تفاوت دارد با خانهاى که غیر امام علیه السلام است. لذا مىفرمایند شما از هفت سالگى شروع کنید این نشان مىدهد که پس پدر و مادر مکلف هستند و وظیفه دارند که آن فضا را ایجاد کنند. ما خودمان داریم مىبینیم فرضاً یکى چهارده ساله و پانزده ساله است سؤال مىکند و مىفهمد حتى در جلسات مىآید مىپرسد و مطالب دقیقى را مىگوید.
یک جلسهاى ما مىبودیم شما وقتى صحبت کردید یک بچهاى بود آمد و گفت: بابا من از مطالب آقا که فرمودند این را فهمیدم، یعنى لبّ مطلب را گرفته بود على أى حالٍ، تا حدى متوجه مىشوند. چرا؟ چون فضایى قرار گرفته است اما آن فضایى که پدر و مادر آن فضا را ایجاد نمىکنند، یعنى در اینجا قاصر هستند یا مقصر هستند. از حضرتعالى در سایت سؤال شده و شما فرمودهاید چهارده سالگى این براى خانه شما و بنده و رفقا نیست خصوصا پدر ومادرى که با این مکتب آشنا شدهاند. فرزندى که الان رشد کرده و مىفهمد و در این جلسات آمده مطالب را شنیده و مطالعه کرده است و پدر و مادرى دارد که با همدیگر صحبت مىکنند این مىشنود این تغییر کرده ذهنیّت همان مبناى شما است. منتهى اینجا پدر و مادر مسئول هستند که آن فضا را ایجاد کنند تا این که ما بلوغ پسر را روى شانزده و هفده سالگى و دختر را روى چهارده سالگى نبریم.
استاد: البته در روایات هم هست که باید پدر و مادر، نسبت به آنها کوتاهى نکنند. در عین حال شما یک مطلب را در خود خانواده امام هم متفاوت مىبینید مثلا بچههاى امام نسبت به درک یک مسئله متفاوت هستند. یک پسر امام موسى بن جعفر درمىآید و یک پسر اسماعیل درمىآید، یک پسرِ امام، عبدالله ابطح درمىآید. اینطور نیست که همه یک فهم و یک تفکّر و یک تعلّق دینى داشته باشند. ما در خود فرزندان امام هم این اختلاف را مىبینیم اختلاف هست در حالتى که تربیت یکى است فضاى همه یک فضا است این که این از امام مىبیند او هم مىبیند ولى اینها متفاوتند. ما خودمان در همان زمانى که خدمت مرحوم آقا بودیم چند نفر بودیم هر کدام از ما در منزل یک برداشت داشت و همان برداشت برداشتى بوده که بعداً مسئله ساز شد. مرحوم پدر ما یک مطلبى را مىفرمودند من یک جور برداشت مىکردم و افراد دیگر یک جور دیگر برداشت مىکردند و برا ساس آن
برداشت ما ترتیب اثر مىد ادیم، یعنى دو برداشت مقابل یکدیگر که صد و هشتاد درجه در قبال هم واقع مىشد از یک پدر و مادر بودیم. افراد در این مسئله متفاوت هستند و همه یک قسم نیستند نفسانیات و خصوصیات نفسانیات نه به معناى بدش بلکه به معناى آثار خصوصیات و شاکله فردى هر شخص نسبت به تلقى مطالب و باورش نسبت به مسائل اینها خیلى تفاوت مىکند خیلى تفاوت مىکند، یعنى تفاوت فاحشى مىکند. بر این اساس تکلیف هم روى همان قضیه مىآید تکلیف هم روى همان مسئله و میزان باورى که به اصطلاح آن فرد دارد مىآید یعنى در یک سطح نیست. لذا امام مىفرماید در آنجا ما بچههاى خود را ول مىکنیم این نه این که بچههاى ما بهتر مىفهمند، نه این که بهتر مىفهمند یعنى اهتمام ما نسبت به این مسئله بیشتر از شما است ما در واقع یک فشار بیشترى را مىآوریم ما یک التزام بیشترى را در اینجا رعایت مىکنیم که آن التزام برداشته شده است شما یک فُرجه بدهید به بچههاى دیگر و بگذارید یکخردهاى راحتتر باشند ولى ما نه ما مثلا زودتر شروع مىکنیم بالاخره اهتماممان بیشتر است. بیت هم طبعاً بیت امام است و تحفّظ بر این مسئله بیشتر است. مسائل را مىفهمند، درک مىکنند، خوب درک مىکنند، دقیق نکته برمىدارند، منتهى حال و هواى هر کدام از اینها یک جور دیگر است. در عین درک مىبینیم که یک بچه حال و هوایش اصلا در این چیزها نیست ولى یک بچه را مىبینیم که چشمهایش را آن جورى مىکند دقت مىکند مثلا توجه خاصى دارد. بعضى بچهها هستند که نسبت به مسائل حجاب و اینها بیغ هستند این اصلا به تربیت و اینها کار ندارد بیغ هستند اصلا در عالم دیگر هستند راجع به خود بزرگان مگر ندیدیم که در کتاب چه نوشتهاند؟ که اصلا مىگفتندچند سال مىرفتند و مىآمدند و اصلا نمىدیدند که این کیست؟
یک نفر از در نیامده و وارد نشده یکى یکى دارد اهل خانه را مىپاید اینها هر کدام تفاوت مىکند تازه در خود بچهها این قضیه محسوس است به تربیت کارى ندارد سنخیّت این، این است و سنخیّت آن این است. لذا وقتى که از من سؤال مىکنند راجع به مسئله تمیز که از کى باید رعایت کرد؟ پاسخ من این است که باید ببینیم که خود روحیه بچه چه اقتضا مىکند؟ یک وقتى یک بچه است که در خیال این حرفها نیست یکخرده انسان راحتتر است گرچه باید در اینجا هم آنطور نباشد که بعداً برایش خاطره باشد چون گرچه بچه الان متوجه نیست ولى بعداً خاطره مىماند. بچهها از این نقطه نظر متفاوت هستند بعضى از بچهها هستند که سنین چهارسالگى یادشان مىآید بعضىها سنین سه سالگى حتى بعضىها زودتر یادشان مىآید آن وقت آنها که خیال مىکنند این یادش نمىآید برمىدارند بچه را این طرف و آن طرف مىبرند. این بچهها قشنگ همه را ضبط مىکند تا بعداً از آن استفاده کند عین کامپیوتر. یک نفر نه، تا چهارسالگى بیغ است اصلا هیچى حالیش نیست و نمىفهمد انسان خودش مىتواند تشخیص بدهد. لذا یک قاعده در شرع آمده که براى رعایت حجاب سن تمیز را در نظر بگیرید. من دیدم که یک کسى بچهاش ده سالش بود مىگفت: بچه ده ساله که تمیز نیست چون سر دو تا نان قندى بر سر هم مىزنند. نه، سن تمیز که این نیست که پشت میز دادگاه بنشیند و قضاوت کند! منظور این است عکسهایى که برمىدارد بعداً اینها را تجزیه و تحلیل کند این صور را تجزیه کند که آن منظورش چه بود این منظورش چه بود. و الا نگفتیم که بیاید در اینجا کتاب شفا درس بدهد این بچه ده ساله که سن تمیز براى او هست. آن وقت این نکته را باید رعایت کرد. در سن تمیز وقتى که مىرسیم باید حجاب را رعایت کنیم. خلاصه نباید همه این آداب را کنار گذاشت باید ملاحظه کرد. الان برادرهاى ما قضایایى که در چهارسالگى هست شاید خیلى به یاد ندارند
اما بنده قضایایى که در یک سال و هشت ماهگى است در ذهنم است یک سال و هشت ماه، یعنى وقتى که از والدهام سؤال مىکنم فلان مجلس عروسى مىگویند تو از کجا مىدانى، قشنگ یادم است مىگوید تو یک سال و هشت ماهت بود. التفات مىکنید؟ اصلا به فکرش مىآید که این بچه دارد عکس برمىدارد البته ما بعد تجزیه و تحلیلى نکردیم لذا از اولdelete کردیم. خلاصه همینجا افراد خودشان را نشان مىدهند که با همدیگر فرق مىکنند.
تلمیذ: آیه یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاهَ وَ أَنْتُمْ سُکارى حَتَّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ … النساء، ۴۳ آن جهت خبث باطن را لحاظ کرده است یا جهتِ ادراک و شعور لحاظ شده و بچهاى که ادراک و شعور ندارد، نماز ندارد.
استاد: شاید خبث باطنى هم نباشد ولى گفت چى مستى و راستى …
تلمیذ: مرحوم آقا تمیز پسرها را از سه سالگى مىدانستند.
استاد: بله سه سالگى و بعد هم این حرف درآمد … قضیه ادراک خیلى مهم است که چطور فضا و جوّ ادراک انسان را تغییر مىدهد آنطورى که شما اشاره کردید این نقش مهمى دارد که فضا و جوّ ادراک انسان را عوض مىکند و تغییر مىدهد. شما در یک جایى یک مدتى زندگى کنید که افراد آنجا نسبت به حجاب بى خیال هستند کمکم کمکم احساس مىکنید که شما هم دارید بى خیال مىشوید، یعنى نفسالحضور در یک همچنین فضا و مکانى کمکم کمکم باید طول بکشد یک روز دو روز سه ماه و چهار ماه کمکم، انسان احساس مىکند که دارد سُر مىخورد هى سُر مىخورد. آن وقت ممکن است یکى ده سال هم بماند، پانزده سال هم بماند آن صلابت خودش را حفظ کند ولى این دلیل نمىشود که فضا تأثیر نمىگذارد این فرد یک خصوصیّتى دارد که در او نیست، ولى به طور کلى من افراد کثیرهاى را دیدهام که در این زمینه یک همچنین حالى را دارند. در همه چیز همینطور است،
شما در یک فضایى بروید که در آن فضا همه کلک و دروغ باشد اصلا بروید در یک جایى که با همدیگر که حرف مىزنند دروغ مىگویند خودشان هم مىدانند، همه سر همدیگر کلاه مىگذارند، خیلى بدتان مىآید روز اول بدتان مىآید مىگویید برویم بیرون حالم به هم خورد، اگر روز دوم بروید مىگویید به به، روز سوم کمکم خوشتان مىآید و یک چیزتان مىشود اصلا تا روزى چند تا دروغ نگویید، یعنى اصلا حالت دروغ و کلک مىآید نفس را مىگیرد و یک چیز عادى مىشود. ما اصلا دیدهایم بعضىها دروغ مىگویند تعجب مىکنیم با خودمان مىگوییم اصلا مگر مىشود طرف صاف صاف در چشم آدم نگاه کند و دروغ بگوید، اصلا انگار نه انگار یعنى براى ما خیلى عجیب است، ولى عجیب نیست چون در این فضا قرار نگرفتهایم براى ما عجیب است اگر ما هم در این فضا قرار بگیریم یک مدتى بگذریم ما هم مىشویم آن، یعنى شخصیّت مىشود آن شخصیّت دیگر مىشود آن شخص دیگر و فرد دیگر.
فلهذا مىگویند با صَدیقى رفت و آمد کن که تو را به فهم و عقل و دیانت و تقوا نزدیک کند چون صَدیق، اثر روى صدیق خود مىگذارد، یعنى من حیث لایشعر اثر مىگذارد؛ یک مدت مىگذرد انسان حالات او را پیدا مىکند. الصدیق من صدقک لا صدّقک[۱] این صدیق آن تأثیر را مىگذارد و آن شخص را کم کم برمىگرداند. این دستورات سلوکى خیلى جالب است در زمینه مسائل اجتماعى و در زمینه رابطه و در زمینه اتخاذ همسر به اصطلاح زوج و زوجه که چه زنى را مثلا انسان اختیار کند که چه خصوصیاتى داشته باشد هم نسبت به مرد هم نسبت به زن.
بنده موارد عدیدهاى مىشناسم از دخترهایى که اینها نماز شبشان ترک نمىشد، یعنى در فضایى بودند و به واسطه ازدواج با غیر مناسب، از جلوى دوستهاى شوهرشان چیزشان را هم برمىداشتند. ببینید از کجا به کجا رسیده است دخترى که نماز شب او ترک نمىشود به واسطه وارد شدن در فضاى نامناسب جلو دوستان شوهرش روسرى را هم برمىدارد. بر عکس آن هم هست. نماز شب او فوت نمىشد مادرش قسم مىخورد مىگفت این دختر نماز شبش فوت نمىشد، یعنى این قدر تأثیر دارد. خیلى دستورات سلوکى عجیب است.
خیلى از مسائلى که در آنجا مطرح شده به نحو مبسوط بحثش را نکردیم؛ مباحث قوه و فعل است که خیلى مهم است علت و معلول و بحث علیّت است؛ بحث تشکّک در وجود است. همانطورى که باید و شاید در آنجا خیلى مورد نیاز است.
جلسه عصر جمعهاى در مشهد بود در منزل یکى از رفقا، مرحوم آقا فرمودند دعاى جوشن بخوان؛ ما هم این فراز از دعاى جوشن را خواندیم که: یا نوراً بعد کل نور، یا نوراً قبل کل نور، یا نوراً فوق کل نور، بعد ایشان به ما فرمودند که حالا بعضى از این فقرات را شما معنا کن- آقا مثل این که چیزیشان مىشده گاهى اوقات ما چیزهایى مىدیدیم تعجب مىکردیم و الان مىفهمیم که آنها مثل این که آرام نمىنشستند- ما شروع کردیم به معنا کردن و ترجمه کردن و مسئله وحدت وجود در آنجا مطرح شد؛ این فقرات حکایت از قضیه وحدت وجود دارد وحدت وجود و موجود.
افرادى در آن مجلس بودند یکى از افرادى که آنجا بود رو مىکند به آن کسى که کنارش نشسته و مىگوید:- به پشتى تکیه داده بود- پشتى خدا است، این آقا دارد مىگوید، پس من دارم به خدا تکیه مىدهم حواست باشد، آن بنده خدا
که این را به او گفته بود بعد از یک چند دقیقه آمد و نشست پیش مرحوم آقا- من هم کنار نشسته بودم- گفت: آقا این مطلبى را که ایشان گفتند الان این آقا مىگوید که این خدا است و من هم خدا و خدا دارد به خدا تکیه مىکند من دارم به آن خدا تکیه مىدهم این چه جورى است؟ حالا در جلسه جاى صحبت نیست آقا چند جملهاى فرمودند. ظاهرا این فرد رفت و شبههاى در این وارد شد. بله آن وقت دیدیم یک قل هو الله دارد مىآید. دیگر همین کارش را ساخت، مدتى بعد دیدیم که این با بعضى از آقایان که مدعى علم هستند و به حکمت در بحثهایشان تعرّض دارند؛ تعرض جاهلانه، دیدیم با ایشان دارد رفت و آمد مىکند، یعنى من خودم دیدم گفتم کارش تمام شد. بعد یک وقت دیدیم که در جلسه نماز مغرب و عشا که مىخوانند بعد مىآید آن پشت مىایستد و نمازش را اعاده مىکند نمازِ پشت سر آقا، یک مدت دیگر گذشت آن را هم نخواند، یعنى همینطورى مراتب را طى مىکرد … اصلا هى مىرفت بالا، دیگر پشت سر آقا و بعد هم رفت که رفت خدا حافظ، که ما این مطالب را قبول نداریم و این خلاف ضرورت من الدین است اینها را از کى یاد گرفته است؟ خلاف ضرورت من الدین است. یک روز بعد از فوت مرحوم آقا- ایشان هم جزو کسانى بود که امضا نکرد یک مجلس فاتحهاى که پزشکان مشهد براى مرحوم آقا گرفتند خیلىها امضا کردند؛- انسان واقعا مىفهمد به این ظاهر نیست؛ چه کسانى بودند و چه نیاتى و چه مسائلى داشتند- از جمله آن پزشکان رفیقمان جناى آقاى دکتر بیرجندى بود که معروفند و جراح مغز هستند و ایشان خیلى براى اقامه مجلس پافشارى مىکردند، همچنین دکتر خوارزمى براى اقامه مجلس پافشارى مىکردند، خدا همه اینها را حفظ کند بسیار بسیار افراد شریف و افراد بسیار وزین بودند، دکتر توسلى بود که مىگفت من دیگر بدون آقا اصلا ایران نمىمانم. ولى بعضى از افرادِ اهل علم که موقعیّت اجتماعى آنها را آقا به
وجود آورده بودند در مجلس فاتحه ایشان شرکت نکردند و گفتند استخاره کردیم بد آمد؛ از این بازىها که شما بلد هستید. به من گفت که ما مىخواهیم خدمت شما برسیم من گفتم هر وقت که وقت داشتم به شما اطلاع مىدهم. ایشان از افرادى بود که براى فاتحه گرفتن امضا نکرده بودند ولى شرکت کرده بودند گفته بودند من شرکت مىکنم ولى امضا نمىکنم- بعد از فوت مرحوم آقا یک روز من به اتفاق بستگان رفته بودم براى بازدید؛ نشسته بودیم یکدفعه این بنده خدا، قضیه وحدت وجود را مطرح کرد که این نظر، خلاف است گفتم این مطلبى که شما مىگویید این را چه کسى گفته است؟ گفت یکى از افراد معروف در مشهد و از اهل علم. گفتم: ایشان به اندازه یک صفحه منظومه هم سواد فلسفى ندارد. گفت آقا چطور شما این مطلب را مىفرمایید ایشان شاگرد …؟!!! گفتم: ایشان شاگرد هر کسى مىخواهد باشد به اندازه یک صفحه منظومه هم نمىفهمد. شما از طرف بنده وکیل هستید که یک مجلس مناظره بگذارید بین بنده و ایشان و همه هم بیایند راجع به مبانى فلسفى و وحدت وجود و مباحث عرفانى مناظره کنیم، من منتظر پاسخ شما هستم. سالها گذشت و ما همچنان در انتظار تشکیل و انعقاد این مناظره بودیم تا این که آن بنده خدا که قرار بود بیاید ایشان فوت مىکند. آدم بىسوادى بود ولى بالاخره فعلا دور، دور اینهاست، و دیگر مسئله منتفى مىشود به همین راحتى به همین راحتى خداحافظ شما، ما رفتیم!!! اینها خلاف شرع است اول نمازشان را اعاده مىکنند، از اینها یاد گرفتند که آقا، نماز پشت سر اینها باطل است. اول چه کار مىکند؟ نماز را قضا مىکند بعد هم بدبخت بیچاره بلند مىشود و مىرود.
اللهم صلى على محمد و آل محمد
[۱] – فهرست غرر الحکم ص ۴۵۷٫( الصدیق من صدقک وده و بذل لک رفده. نهج السعاده، ج ۷، ص ۴۱۹)