حکایت مرد صابون فروش و فرمایش امام زمان عجل الله تعالى فرجه: رُدّوه فإنه رجلٌ صابونى

آقاى حاج آقا معین نقل کردند که:

مردى صابون فروش بسیار اشتیاق زیارت حضرت ولى عصر را داشت و در فرج حضرت بى‏صبر و قرار بود، همیشه گریان و لقاى آن حضرت را مشتاق بود.

روزى یکى از ابدال حضرت به نزد او رسیده گفت: بیا برویم خدمت حضرت! مرد صابون فروش با کمال اشتیاق حرکت نموده سر از پا نشناخت، او را مقدارى راه برد، سپس به دریا رسیدند، از دریا او را عبور مى‌‏داد، در بین دریا که قدم روى آب مى‌‏گذاشت و مى‏رفت باران سختى درگرفت.

مرد صابونى یادش آمد که صابون‏‌هائى را که پخته است و روى بام خانه خود پهن نموده هم‏اکنون همه آنها لِه شده و آب مى‌‏شود و از ناودان پائین مى‌‏ریزد، به مجرّد این خیال پایش در آب فرورفت و نزدیک بود غرق گردد!

آن شخص مصاحب فرمود: توجه به خدا داشته باش و از حضرت استمداد کن و فکر صابون را از کلّه‌‏ات بیرون ببر! همین‏که متوجه خدا شد دوباره روى آب قرار گرفت و مشغول حرکت شدند تا آنکه از دریا عبور نموده خدمت حضرت رسیدند؛

همین‏که آن مصاحب که از ابدال بود خواست رخصت دخول و تشرّف‏ براى رفیق خود بگیرد حضرت فرمودند: رُدّوه فإنه رجلٌ صابونىٌ‏[۱]

 

[۱] – الزام الناصب فى اثبات الحجه الغائب، ج ۲، ص ۳۱، حکایت ۲۰

 

منبع: کتاب مطلع انوار، ج۱، ص: ۱۱۹ / جنگ ۱۰، ص ۵۶ و ۵۷

 

pormatlab.com

 

برچسب ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن