جلسه ۷۱ درس فلسفه، کتاب اسفار

موضوع: جلسه ۷۱ درس فلسفه، کتاب اسفار

استاد حضرت آیت الله حاج سیّد محمّد محسن حسینی طهرانی

متن جلسه:

درس ۷۱

بسم الله الرحمن الرحیم‏

وجود رابط چیزى نیست جز ارتباط بین موضوع و محمول و نسبت بین این دو

عرض شد، وجود رابط به آن معنایى که مرحوم صدر المتالهین بیان این مى‏کنند چیزى نیست جز ارتباط بین موضوع و محمول و نسبت بین این دو که خارج از نسبت حکمیّه نخواهد بود. و به عبارت دیگر مفاد کان ناقصه صرفاً ایجاد نسبت حکمیّه بین موضوع و بین محمول است. غیر از این چیزى نیست. وقتى که مى‏گوئیم- کان زیدٌ عالماً.- معنایش این است که یک نسبتى بین عالم و بین زید محقّق است سواى عالمیّت و سواى زیدیّت. چون مى‏توانیم تصور عالم بدون زید را بکنیم کما اینکه مى‏توانیم تصور زید بدون عالم را بکنیم اما ایجاد نسبت بین این دو، به واسطه- کان- محقّق مى‏شود مى‏گوئیم:- کان زیدٌ عالما-، بناء على هذا، ما چیزى اضافه بر مفاد کان ناقصه که آقایان از آن تعبیر به وجود رابط مى‏کنند با قضیه بسیطه- کان زیدٌ موجوداً- نداریم کان زید موجوداً این- کان- همان- کان- ناقصه است که بین وجود و بین زید ارتباط برقرار مى‏کند. و فرقش با کان تامه این است که- در ناقصه- کان زیدٌ موجوداً- ما- موجود- را ظاهر مى‏کنیم اما اگر بگوئیم- کان زیدٌ- دیگر- موجود- را ظاهر نمى‏کنیم. همان کان زید یعنى زید. در اولى، زید را ماهیت مستوى الطرفین به نسبت به وجود و به عدم مى‏گیریم و مى‏گوئیم:- کان زید موجود-. پس بنابراین زید در اینجا ماهیت مستوى الطرفین بالنسبه به وجود و عدم مى‏شود. موجوداً مى‏آید و این را از مرحله استوإ در مى‏آورد. عرض این است که بین- کان زید موجودا- و بین- کان زید عالما- چه فرقى هست و چه ارتباطى بین این دو هست که در صورت کان ناقصه، ارتباط اضافى بین موضوع و محمول است یعنى‏

وقتى مى‏گوئیم:- کان زیدٌ موجودا- همین ارتباطى هست که مى‏گوئیم- کان زید عالما-، یک وقتى هست ما نفس الوجود موضوع مورد نظرمان هست و ما- موجود- را نمى‏آوریم خود زید دلالت بر وجود مى‏کند. یعنى از خود- کان- موجود بودن او استفاده مى‏شود وقتى مى‏گوئیم کان زید، اى وجد زید، وقتى مى‏گوئیم کان زید موجوداً. این- کان- دلالت بر وجود مى‏کند منتهى وجودى که به معناى ماضى هست و صرف تعلّق بین موضوع و محمول را، مى‏خواهد اثبات کند. چون موجود خودش بعداً خواهد آمد. پس این- کان- در صورت هلیّه بسیطه که عبارت الأخراى- کان زید- هست. این وجودى که از- کان- استفاده مى‏شود این وجود، وجود مکرّر مى‏شود و به زید کارى ندارد کان زید موجوداً. یعنى زید، موجود بود. زید موجود بود بنابراین زید در هر حالى از استواى طرفین نمى‏افتد. یعنى وقتى که مى‏گوئیم: کان زید موجوداً. کان نمى‏آید زید را موجود کند و موجود دوم، مکرّر بشود. این- کان- به معناى تحقّق این موجود را مى‏رساند. یعنى این موجودیّت زید در زمان گذشته بود، فقط تحقّق را مى‏رساند. نه اینکه وجودى از- کان- بیاید تاثیرى در زید بگذار، شما این معنا را نمى‏فهمید. ما معناى- کان زید- را با- کان زید موجودا- را دو تا مى‏دانیم در- کان زیدٌ- موجود بودن را از زید مى‏دانیم اما در کان زید موجوداً فقط زمان گذشته و ماضى را ما مى‏دانیم. بناءً على هذا ما چیز اضافه در قضیه هلیّه مرکبه نداریم تا اسم او را وجود رابط بگذاریم این مطالبى که عرض شد و اما بنابر فرمایش صدرالمتالهین اگر فرض را بر این بگذاریم که وجود رابط داریم. خب چطور ایشان در هلیّه مرکبه قائل به وجود رابطه شدند و در هلیّه بسیطه قائل به رابطه نشدند؟ چون بنابر مبناى ایشان که اتحاد بین صورت و ماده را انضمامى مى‏دانند نه اتّحادى. به خلاف مرحوم حاجى که اتّحاد بین صورت و ماده در عالم خارج را، اتّحادى مى‏دانند. یعنى الفت بین این دو، این اتحادى است. یعنى ما در خارج یک چیز بیشتر نداریم و یک تعیّن و تحقّق در خارج بیشتر نیست. ذهن است که از تحقّق خارج، یک ماده‏اى را انتزاع مى‏کند و اسم او را استعداد، اسم او را قوه، اسم او را هیولا، و اسم او را ماده و امثال ذلک مى‏گذارند. این ماده است. و یک صورتى را انتزاع مى‏کنند که اسم این صورت را فعلیّت مى‏گذارند. وقتى که من، به‏

این کاغذ نگاه مى‏کنم، این در دست من یک تحقّق بیشتر نیست. این کاغذ یک واحد است و شما مى‏بینید که یک واحد بیشتر نیست، بعد ذهن مى‏آید وقتى نگاه به قرطاس مى‏کند آرام که نمى‏نشیند. شروع، به ور رفتن با این کاغذ مى‏کند. نگاه مى‏کند مى‏بیند که رنگش سفید است اینکه رنگش سفید است مى‏گوید اسم این سفیدى را لون وکیف مى‏گذاریم. بسیار خوب این لون عارض بر این موضوع شده است. پس یک موضوعى دارد. پس بنابراین اسم یکى از اینها را لون و کیف مى‏گذاریم و اسم دیگرى را موضوع مى‏گذاریم. موضوعش چیست؟ من باب مثال، موضوعش پنبه و قطن است. این موضوع براى چیست؟ براى لون است. و این یک انتزاع و تحلیلى است که ذهن مى‏کند و تحلیل بین عرض و معروض را به وجود مى‏آورد. یک تحلیل دیگر ذهن مى‏کند و مقدم بر این است و آن تحلیل این است مثلًا که این کاغذ در دست من است و این یک ماده‏اى دارد که آن ماده ثقل دارد و اگر ماده نبود، ثقل نداشت، حالا آن ماده که ثقل دارد. ممکن است فرش هم ثقل داشته باشد، ممکن است کائوچو هم ثقل داشته باشد. پس معلوم مى‏شود غیر از این رنگ و غیر از این قرطاسیّت و کاغذیّت، غیر از این یک مسأله‏اى هست و آن ماده بودن مى‏باشد که به واسطه ماده بودن ثقل پیدا مى‏کند و این وزن پید ا مى‏کند،. اسم آن را ماده مى‏گذارد. یعنى آن چیزى که موجب مى‏شود این، در دست من سنگینى کند، فرضاً این کتاب نیم کیلو وزن دارد. آن چیزى که موجب مى‏شود این کتاب ثقل و وزن پیدا کند به او ماده مى‏گوید. این کتاب ماده است فرش ماده است، آجر ماده است، شجر ماده است، حجر ماده است همه اینها ماده هستند این ماده که وزن و ثقل دارد، این ماده آیا مى‏شود در خارج بدون صورت تحقّق پیدا کند؟ یعنى شما یک ماده‏اى در خارج نشان دهید که آن ماده نه در ضمن قرطاس باشد نه در ضمن فرش باشد نه در ضمن کائوچو باشد نه در ضمن خشب باشد، و در هیچ نوعى این ماده نگنجد. نمى‏توانید نشان دهید چرا؟ چون ماده عبارت است از هیولا و استعداد. هیولا و استعداد تا به مرحله فعلیّت نرسند قابل اشاره نیستند، قابل شیئیّت نیستند. شى‏ء به چیزى مى‏گویند که قابل اشاره باشد. المشى‏ء وجود باشد. تحقق خارج داشته باشد اما ماده بدون اینکه صورت نوعى به خود بگیرد تحقّق خارجى ندارد.

ماده تنها که تحقّق ندارد. بله! ما احساس مى‏کنیم ماده آن است که وزن را، به وجود مى‏آورد. ما این احساس را داریم ولى صحبت در این است که آن ماده را نمى‏توانیم درخارج بدون صورت قرطاسیّت یا صورت دیگر او را محقّق کنیم. اینجاست که احتیاج به صورت دارد. صورت مى‏آید و آن ماده را به فعلیّت و تحقّق خارجى در مى‏آورد. یعنى این ماده‏اى که نه صورت داشت و نه رنگ داشت و نه بو داشت و نه خاصیّت داشت حالا در خارج، چیست؟ هم رنگ دارد، هم شکل دارد، به او کاغذ مى‏گوئیم و آن قیمت پیدا مى‏کند، او را مى‏خریم، او را مى‏فروشیم.[۱]

صحبت ما در این است که: بنابر فرمایش مرحوم حاجى- که قول صحیح این است- ارتباط بین صورت و ماده در خارج، این ارتباط، ارتباط اتّحادى است یعنى در عالم خارج نه در عالم ذهن، در ذهن خود مرحوم آخوند هم قائل هستند- که عقل اینها را تحلیل مى‏کند و به هر دو امر، ماده و صورت، هیولا و فعلیّت او را بر مى‏گرداند و دو، مفهوم جدا انتزاع مى‏کند ولى در عالم خارج و در تعیّن خارج غیر از یک چیز وجود ندارد- و این بسیار مسأله مهمى است که ما، در وجود رابط سراغ این مى‏آئیم- جناب صدر المتأهلین مطلبى را که در اتحاد صورت و ماده در خارج در مورد وجود رابط در وجود فى نفسه مى‏دانید، چرا در اینجا براى موضوع و محمول در خارج، یک وجود رابط فرض کردید؟ اگر قرار باشد در خارج مستقلًا قائل به وجود دوئیّت و ثنویّت بین وجود فى نفسه و وجود موضوع بشویم مستقلًا پس بنابراین در اتّحاد بین صورت و ماده در آنجا به طریق اولى باید قائل، به اتّحاد بشویم. ما آنچه را که در خارج مى‏بینیم یک امر بیشتر نیست و آن فعلیّت شى‏ء در خارج است و ما آن را مى‏بینیم یعنى مى‏بینیم که کتاب در خارج موجود است نه اینکه ماده‏اى وجود دارد، صورتى هم وجود دارد، جاعل، جعل ربط، مى‏کند. به عبارت دیگر جاعل در مقام جعل وجود رابط است. بنابر این فرمایش، نقض مرحوم آخوند هست. نه اینکه ماده‏اى وجود دارد به صورت وجود فى نفسه و مستقل و صورتى هم وجود دارد، وجود فى نفسه و مستقل و لنفسه و لغیره،- حالا لنفسه عرض مى‏شود- این صورت و ماده دو تا وجود دارند و کارى که جاعل در مقام فعلیّت شى‏ء مى‏کند و تعیّنى که در خارج مى‏کند این است که ربط بین این و بین این برقرار مى‏کند. ما اسم این را وجود رابط مى‏گذاریم، اگر وجود رابط داشته باشیم، یعنى یک ماده‏اى هست یک صورتى هم هست خدا یک تکه از این صورت برمى‏دارد، یک تکه هم از این ماده برمى‏دارد مثل کوفته اینها را به همدیگر

مى‏چسباند. این زید، کتاب، قطن، خشب، حجر و امثال ذلک مى‏شود. این که اینطور نیست.

مرحوم آخوند، در ربط بین صورت و ماده در خارج قائل به ربط انضمامى هستند. انضمامى یعنى دو شى‏ء با هم منضم شدند. جاعل اعطاء صورت مى‏کند به ماده‏اى که خود، او را به وجود آورده است پس ماده را به وجود آورده، صورت را هم به وجود آورده است. بعد بین این دو صورت آشتى بر قرار مى‏کند. این را ربط انضمامى مى‏گویند.[۲]

حالا ما این مبنا را بر قول مرحوم آخوند قرار مى‏دهیم. مرحوم علامه و مرحوم حاجى قائل به وجود انضمامى در خارج نیستند[۳]. مرحوم آخوند که قائل بر ربط انضمامى بین صورت و ماده ربط هست، اگر این طور باشد چاره‏اى ندارد که وجود رابط را در هلیّه بسیطه هم قبول کند چون اشکال ایشان آن است که مى‏گویند: در عالم خارج، رابط، ربط بین موضوع که زید است و بین عالمیّت که نعت است مى‏دهد یعنى دو وجود مستقل فى نفسه هستند منتهى یکى از آنها لنفسه هست و یکى لغیره است، وجود نعت وجود لغیره است، یعنى گرچه وجود فى‏نفسه دارد ولى براى خودش نیست، براى غیر است، بیاض گرچه وجود فى نفسه دارد اگر وجود فى نفسه نداشت که ما تصوّر نمى‏کردیم این که تصوّر فى نفسه بیاض را مى‏کنید این بیاض در ذهن شما بدون موضوع وجود دارد یک حمره در ذهن شما بدون موضوع وجود دارد یک اصفرار در ذهن شما بدون موضوع وجود دارد پس بنابراین وجود الوان و وجود اعراض وجود فى نفسه هستند اگر نبودند که شما نمى‏توانستید تصوّر کنید و من از شما یک سؤال مى‏کنم، آیا مى‏توانید ذاتیات یک شى‏ء را از یک شى‏ء سلب کنید؟ و لو در ذهن خودتان؟ یک زیدى را تصوّر کنید که این زید گاو باشد؟

اگر شما زید را درست مى‏کنید دیگر نمى‏توانید به صورت گاو در بیاورید یعنى زیدى که واقعاً زید است، این زید باید به شکل انسان باشد، شما زید را در ذهن بیاورید که این حیوان ناطق نباشد فرض کنید شتر باشد، این را نمى‏توان تصوّر در ذهنتان کنید، البته در بعضى از موارد مى‏شود یعنى در آن بحث‏هایى که داشتیم در تبدّل انواع و جواهر و هم در عالم مثال، و مى‏شود که آن مربوط به مباحث عرفان نظرى هست. اما شما نمى‏توانید فعلًا ذاتیات را از یک شى‏ء سلب کنید، وقتى که ن‏توانید سلب کنید پس بنابراین چطور مى‏توانید یک ماده‏اى را از یک صورت جدا کنید؟ در حالتى که در خارج اینها یکى هستند. این چطور ممکن است؟ وقتى که شما بین موضوع و بین محمول- که صفت است- یک وجود دیگرى قائل هستید که این وجود دیگر، بین این محمول و بین موضوع ربط برقرار مى‏کند. اسم این را وجود رابط مى‏گذاریم. ما اسمش را نسبت حکمیّه مى‏گذاریم. شما اسمش را وجود رابط مى‏گذارید. مناقشه در اصطلاح که نداریم. همین حرف رادر هلیّه بسیطه مى‏زنیم مى‏گوئیم در هلیّه بسیطه، جاعل جعلش به چه تعلق مى‏گیرد؟ شما مگر قائل به انضمام نیستید.- قائل به انضمام بین فعل و ماده و صورت هستید.- مى‏گوئید صورت موجود است، ماده هم موجود است کسى نیست که بین این دو را جمع کند. جاعل، جعلش به ارتباط بین صورت و ماده، تعلق مى‏گیرد. تمام اینها به خاطر این است که اینها یک ماده‏اى دارند و یک صورتى دارند. ماده اینها که بین همه شریک است. ماده قرطاسیّت فرش و خشب و حجر، بین همه مشترک است. فقط اختلاف در صورت نوعیّه است. لذا مى‏گویند حقیقت شى‏ء به صورته لا بمادته.- یعنى ماده بنده و ماده سرکار البته نه آن ماده.- همین ماده انسانیت که حجر زیر بناى اینها است. و بین همه مشترک هست یعنى بین این کاغذ و بین خشب و بین درخت و بین چیزهاى دیگر، در ماده بودن شریک هستیم. آنچه که هست این است که صورت مى‏آید و این ماده را به هر شکلى که خودش بخواهد و مقتضاى ذاتى خودش است، این صورت را در مى‏آورد. به قول یک آقایى مى‏گفت که جو، جو است، این جو را مشهدى حسن بخورد، مشهدى حسین در مى‏آورد. همین جو را خر بخورد، کرّه خر در مى‏آورد. جو فرقى نمى‏کند. جو ماده است. بسته به این است که این جو را که‏

بخورد؟- فعلًا که جو خور زیاد است. بسته به این که جو را چه کسى بخورد؟ به هر صورت که آن ماده فرق نمى‏کند این ماده، در این، شکم برود، کرّه الاغ در مى‏آید. کرّه ها تفاوت پیدا مى‏کنند. حالا یکى اسمش زید است و کرّه زید است و این هم کرّه خر است. و الّا به هرحال همه، کرّه هستند. این مال اشتراک در ماده است.

بناءً على هذا پس جعل در مورد صورت و ماده،- بنابر عقیده صدر المتالهین- خورده به رابط بین صورت و ماده یعنى کسى که قائل به انضمام است نمى‏تواند از این مسئله دست بر دارد. باید قائل وجود رابط بین قضایاى هلیّه بسیطه بشود. این اشکال اول.

اما مسأله دیگرى که مرحوم آخوند مطرح مى‏کنند این است که بین وجود رابط و بین وجود فى نفسه که اعم از وجود محمول یا وجود نعتى است.- که وجود نعتى، همان وجود فى نفسه است مثل این که مى‏گوئیم- البیاض موجود- همان طورى که مى‏گوئیم- زید موجود.- که بین این دو جمله فرق نیست فقط اثبات وجود براى این دو جمله مى‏شود. بین این دو تباین است به تباین نوعى. این اشکال سوم بود که فراموش شد. اشکال دومى که به وجود رابط وارد مى‏شود این است که بنابر قول تشخّص در وجود که در بعضى از آن موارد خود مرحوم صدرالمتالهین به آن اشاره کردند،- اینجا همان جائى است که ما را به این نکته در فرمایشات مرحوم سید احمد کربلایى مى‏رساند، گرچه مرحوم آخوند در بعضى از موارد کتاب و در موارد اسفار یک اشاراتى دارد به بحث تشخّص، در وجود و وحدت بالصرافه وجود، وحدت بالصرافه را قائل هستند ولى مسأله تشخّص در وجود و عدم قول به تشکیک در وجود بنابر یکى از دو مبنایى که عرض شد، گرچه این است. اما چون این معانى واقعاً و حقیقتاً به ذات و سرّ این بزرگوار نرسیده است در خیلى از اوقات، مطالب از دست در مى‏رود و براساس مبنا بنا قرار نمى‏گیرد. این یکى از آن مطالبى است که این طور به نظر مى‏رسد.- خب ممکن است ما هم اشتباه کرده باشیم در تقریر و در بیان و اشتباه ناشى از ما باشد.- در بحث تشکیک در وجود و تشخّص در وجود صحبت در اینجاست که الوجود مساوقٌ بالتشخیص والشیئیّه، هر جا وجود است در آنجا تشخص است و در هر جا که تشخص است در آنجا وجود است. یعنى اگر ما از

عالم مفاهیم و از عالم انتزاعات عقلى بیرون بیائیم، در هر جا از اعیان خارجى که وجود هست در آنجا تشخّص است و در هر جا که تشخّص است در آنجا استقلال است. معنا ندارد در یکجا تشخّص باشد و آنجا وجود فى غیره باشد. وجود فى نفسه نباشد و معناى حرفى داشته باشد. معناى حرفى یک معناى انتزاعى است در عالم خارج ما اصلًا معناى حرفى نداریم؟ شما یک بصره و یک کوفه و یک سیر را دارید سیر یک معناى مستقل و فى نفسه است. حرکت یک وصفى است که موضوع متصف به آن وصف است و معروض براى وصف است این یک معناى فى نفسه است. خود مکان یک معناى فى‏نفسه و مستقل است و ارتباطى با موضوع که ندارد. خب این سیر ابتدائیتش از کجا است حرکتش از یک مکانى است اسم اینجا را ابتدا مى‏گذارید. چون یک نوع ارتباطى بین شما و بین این مکان برقرار شده است، لذا شما اسم اینجا را ابتدا مى‏گذارید. پس ابتدا و انتها یک امرانتزاعى است. امر واقعى که و حقیقى نیست. بر فرض که ما ابتدائیّت را یک مکانى بدانیم که واقعیت دارد، وجود، وجود فى نفسه مى‏شود. و وجود فى غیره نیست. خود سیر هم یک معناى فى نفسه است. یعنى وجود، تشخّص استقلالى دارد، پس بنابراین معناى حرفى را شما در خارج به من نشان بدهید که کجا است؟ ما یک سیرى داریم که خودمان داریم حرکت مى‏کنیم و جلو مى‏آئیم. یک ابتدائیّت هم داریم که این ابتدائیّت از اول بصره است مثلًا این مکان، این میدان، این میدانى که در اول بصره است این اول سیر ما است. مى‏گویم سرت از این مکان و از این میدان، الى الکوفه، این مکان، که ابتدائیّت نیست. این مکان، مکان است و اسمش میدان است من باب مثال، میدان بهارستان، میدان صفائیه است نه ابتدائیّت و نه انتهائیّت در او هست. هیچکدام نیست. یعنى در عالم خارج مى‏خواهیم اینطور بگوئیم. سیر، که سیر است، من هم که از میدان صفائیه حرکت مى‏کنم و به سمت حرم مى‏روم مقصد من حرم است یعنى ابتداى سیر من، میدان صفائیه است، شما ابتدائیّت را در میدان صفائیه به من نشان بدهید. این ابتدائیّت کجاست؟ این یک متر را به او مى‏گویند ابتدائیت؟ این یک متر که مکان است، این که ابتدائیّت نیست. پس بنابراین معناى ابتدائیّت چه فى نفسه باشد که ما یخبر عنه است، یا معناى حرفى باشد که لا یخبر عنه هست اگر اینطور

باشد همه اینها، که انتزاعات عقلى از مفاهیم عقلیه است که از ارتباط بین دو وجود فى نفسه در خارج انتزاع مى‏شود. اما در خارج چیزى غیر از دو وجود فى نفسه نیست. یک سیر است، دوم میدان است. دیگر ابتدائیّت که ما نداریم. این شد معناى انتزاعى که بدست آمد. پس بنابراین در هر جا که وجود تشخّص داشته باشد، تشخّص خارجى باید باشد. نه ذهنى. ذهن مى‏آید و انتزاع مى‏کند. خب انتزاع بکند، ما باید ببینیم در خارج هست یا نیست. قائلین به وجود رابط، قائل به وجود او در خارج هستند. یعنى مى‏گویند در خارج یک موضوعى داریم و یک محمولى داریم، البته ما وجود رابط را به یک معناى بسیار عالى حمل مى‏کنیم. نه آن معنایى که در اینجا هست.

وجود رابط عندالاستاذ

ما قائل به وجود رابط هستیم، اما وجود رابط، به این معنا که بین موضوع و محمول باشد ما این وجود رابط را قبول نداریم، ما یک وجود رابط، که تمام اشیاء را تعلقات محض و صرف و مندک در همان اضافه اشراقیه است و غیر از آن ظهور چیزى نیست آن وجود رابط را که بسیار معناى عالى است قبول داریم، که همان را مرحوم صدر المتالهین بیان مى‏کند. ما از حق نگذریم و از انصاف خارج نشویم که مرحوم صدرالمتالهین در باره حقایق اشیاء، قائل به حقایق تعلّقى و ربطى است و اسم او را وجود رابط، به یک معناى بسیار عالى مى‏گذارد که ما به آن کارى نداریم. ما فعلًا بحث را به نحو کلاسیک و دو دو تا، چهار تا جلو مى‏آئیم در بحث کلاسیک که مطرح شده است بین موضوع و بین محمول در هلیّه مرکبه وجود رابط نمى‏بینیم همان طور که در هلیّه بسیطه هم نمى‏بینیم اما به یک معناى دیگر وجود رابطى را که به معناى وجود نعتى است قبول داریم. وجود ربط را به این معناى کل اشیاء را تعلقات بدانیم و اضافه را، اضافه اشراقیّه بدانیم و غیر از ظهور آن حقیقت چیزى نباشد آن را قبول داریم.- آنها به جاى خودش محفوظ است، مى‏خواهم بگویم خلط بین مباحث نباید بشود.- بنابراین هر جا که وجود در آنجا پایش را مى‏گذارد تشخّص خارجى هست. شما در خارج به ما یک وجود رابط را نشان بدهید. وجود رابط در خارج کدام است؟ شما یک زید دارید و یک علمى که مستند به زید است و

بر این زید حمل مى‏شود. حالا یا عارض بر زید است یا نفس زید خودش موجد و موجب این علم است که عبارت است از آن صور علمیّه. هر کدام از این دوتا باشد وجود رابطش کدام است؟ اگر زید باشد زید که وجود رابط نیست وجود فى نفسه است. اگر علم است، اگر علم را جدا مى‏گیرید آن هم وجود فى نفسه دارد. اگر علم را مستند به ذهن و مستند به نفس مى‏گیرید آن هم مخلوق براى ذهن است. پس وجود رابط در اینجا چه شد؟ در حالى که شما وجود رابط را یک حقیقت خارجى و یک تعیّن فى نفسه خارجى مى‏دانید وجود وقتى که با خودش تشخص مى‏آورد تشخص هم با خودش فى نفسه را مى‏آورد نه اینکه فى غیره را بیاورد. اصلًا با تشخص منافات دارد چگونه شما قائل به تشخص هستید در حالى که وجود او را وجود فى نفسه مى‏گیرید؟ اگر بگوئید تشخص در ضمن موضوع و محمول پیدا مى‏شود یعنى موضوع وقتى خودش متشخّص به ذات است محمول هم که متشخّص به ذات است. ارتباط بین موضوع و محمول این تشخّص به ارتباط برمى‏گردد و این تشخّص موجب تمیز است و به این مقدار ما تشخّص مى‏گوئیم.

ما مى‏گوئیم باید از تشخص استقلال را به دست بیاوریم. تشخص یعنى شخصیّت یعنى قوام به شخص بودن، و قوام به نفس داشتن و روى پاى خود ایستادن و قیوم به ذات بودن است. منتهى در اینجا بغیره است. یعنى قوامش روى پاى خودش باشد. این را ما معناى تشخص مى‏دانیم اما آن معنایى که وجودش اصلًا فهمیده نمى‏شود مگر در ضمن غیر، و اصلًا براى خودش فى نفسه وجود ندارد و لا یخبر عنه هست کسى به این تشخّص نمى‏گوید و این مطلب یکى از ادله بر عدم وجود رابط است که از راه تشخص در وجود پیدا مى‏شود.[۴]

 

 

حواشی و سوالات مطرح شده:

[۱] – سؤال: ثقل مال کدام است؟ مال صورت است یا مال ماده؟

جواب: همیشه ثقل مال ماده است.

سؤال: ماده که، به فعلیّت نرسیده است؟

جواب: اصلًا صورت که ثقل ندارد.

سؤال: قبل از اینکه به فعلیّت برسد ماده ثقل دارد؟

جواب: بله ثقل دارد، بالأخره بدون صورت که نمى‏شود.

شما که مى‏گوئید قبل از اینکه به فعلیّت برسد منظورتان این است که قبل از این که تحقق خارجى داشته باشد.

سؤال: معناى فعلیّت همین است.

جواب: مگر ممکن است که ماده به فعلیّت برسد و بدون هیچ صورتى باشد. و اگر با صورت باشد وزن هم دارد.

سؤال: ذهن ماده را تحلیل مى‏کند و صورت جدا مى‏کند.

جواب: یک آثارى را به ماده نسبت مى‏دهد، یک آثارى را به صورت نسبت مى‏دهد. آن که مربوط به ماده است ثقل است. آن که مربوط به شیئیّت خارج است آن مربوط به صورت است. اما صحبت در این است که ماده بدون صورت اصلًا وزن ندارد. چون اصلًا تحقق خارجى ندارد.

سؤال: پس وزنش از کجا آمده است؟

جواب: وزنش مال مادیتش است. مال خود ماده است. خود ماده فى‏حدّ نفسه یعنى همان هیولا آن فى‏حدّ نفسه همیشه وزن را با خود مى‏کشد لذا اگر صورتش عوض بشود وزن هم سر جایش است. هر چه مى‏خواهد صورت تبدّل پیدا کند وزن، به صورت کارى ندارد.

سؤال: وقتى صورت نباشد فعلیّت ندارد؟

جواب: ثقل از آثار تعیّن است. تا ماده، متعیّن و محقّق نشود، ثقل ندارد این درست است ولى صحبت در این است که ما از نقطه نظر اتصاف ماده و صورت به اوصاف، نسبت و صفت را به کدام مى‏دهیم؟

یک پسرى هست که این پسر، عالم است، پسر بکر هم هست. این پسر از نقطه نظر اینکه پسر بکر است از آن جهت عالم مى‏باشد ندارد، این پسر خودش عالم است. ما انتساب را باید در نظر بگیریم، زید بن ارقم داراى خصوصیاتى است اول: اینکه شوهر صغرا خانم است دوم: اینکه، عالم است، سوم: اینکه، پسر ارقم است چهارم اینکه، پسر ام‏حلیس است، الآن اوصاف متعددى را، بر موضوع واحد، که زید بن ارقم است حمل مى‏کنیم. ولى جهات جهات، متفاوت است. از نظر اینکه بچه ام‏حلیس است، ربطى به فرزند زید بن ارقم ندارد. چون ممکن است زید بن ارقم باشد ولى از یک زن دیگر باشد. پس الآن هیچ ارتباطى با زید بن ارقم ندارد. از نظر اینکه انتساب به ارقم پیدا مى‏کند ارتباطى به ام‏حلیس ندارد. خب این الآن انتسابش به آن است. از نقطه نظر اینکه این پسر عالم است ارتباطى به هیچکدام ندارد. چون ممکن است پسر ارقم باشد و یا پسر فلانى باشد، ولى عالم نباشد. پس عالم بودن، به خودش بر مى‏گردد، به انتساب به این و آن داشتن بر نمى‏گردد. از نظر اینکه شوهر فلان است، به هیچ کدام مربوط نیست. ممکن است شوهر فلانى باشد در عین اینکه جاهل است. یعنى انتساب پسر به این زن، موجب اتصاف این به عالم نیست. منظور من این است، هر حیثیّتى اقتضاء یک اتصافى را مى‏کند و هر کدام از اینها واسطه در عروض، به یک وصف خواهند بود. یعنى انتساب به ارقم واسطه در عروض است و هر کدام از اینها واسطه در عروض به یک اتصاف خاص به خود هستند. حالا من صحبتم در این است که، ما این کتاب را مى‏بینیم که داراى وزن و لون است. آیا این کتاب چون پنبه هست، رنگش قرمز است؟ اگر پنبه نبود رنگش سفید بود و اگر پنبه نبود این، سفید نبود؟ ما مى‏گوئیم این خشب است و رنگش سفید است. پس از جهت قطن بودن سفید نشده است بلکه سفید شدن آن به خاطر علّت دیگرى است که آمده سفیدى را بر این حمل کرده است. از نظر صورت کتابیّت، وزن ندارد چون پنبه را شما تبدیل به قماش هم مى‏کردید تبدیل به قمیس مى‏کردید، باز آن وزن داشت. بله، آنچه که موجب شده است که این وزن در خارج پیدا کند همان موجب شده است که در خارج، رنگ سفید پیدا کند. حالا رنگ نه، آن که مربوط به عروض اتصاف است و موجب شده است که به صورت قرطاسیّت در خارج در بیاید، پس تعین شى‏ء در خارج، همه اینها را با خود مى‏آورد حالا علت تعین چیست؟ ما نمى‏دانیم و به آن کار نداریم حالا علّت تعین یا صورت است و یا ماده است. البته صورت است و نمى‏شود ماده باشد. ولى ما به آن جهت و به حیثیّت تعین کارى نداریم. ما به اتصاف وزن و ثقالتى که پیدا مى‏کند کار داریم که آن هم بواسطه صورت نیامده است. خود ماده این را دارد. ماده هم، بدون صورت، در خارج نمى‏شود. پس نگوئید قبل از اینکه صورت به ماده تعلق بگیرد، باید وزن داشته باشد. چون بدون تعلق صورت اصلًا ماده‏اى وجود ندارد. پس ماده هیولاى محض و استعداد محض است و معناى استعداد هم همین است. معناى استعداد یعنى قابلیّت محض، و صورت مى‏آید این ماده را از قابلیّت در مى‏آورد و بالفعل مى‏کند. حالا که بالفعل شد، وزنش مال چیست؟ وزنش مال ماده است. صورت قرطاسیّت مال کدام است؟ این مال صورت است. این ها هر کدام باید از هم جدا بشود.

[۲] – سؤال: پس لازمه‏اش، فعلیّت دوباره داشتن خود ماده مى‏شود؟

جواب: بله، خیلى اشکالات به وجود مى‏آید این اشکالات زیاد است. یکى‏اش همین مسأله‏اى است که شما مى‏فرمائید که فعلیّت داشتن ماده است و نقض قول، به استعداد و هیولا است بله در صورت انضمامى بودن ما همین مطلب را مى‏گوئیم.

[۳]

[۴] – سؤال: لازمه‏اش این است که ما به الاختلافش یا فى غیره باشد یا فى‏نفسه؟

جواب: بله، بله. شما معیّن هستید.

علت این که این مطالب یک قدرى طول مى‏کشد به خاطر این است که مرحوم آخوند آمده است در اینجا خیلى مطالب را همین طور سربسته گفته‏اند و رفته‏اند و از روش خودشان جدا شده‏اند.

سؤال: یک رساله‏اى را مرحوم آقاى مدرس دارند.

جواب: بله، در بحث وجود، که کوچک است. ایشان هم بسیار مرد بزرگى بوده‏اند. در تخت فولاد خیلى از بزرگان هستند.

سؤال: بزرگ فلاسفه میرداماد است که مال اسدآباد است میر فندرسکى هم که مال اسد آباد است. ملا على نورى که اصلًا مال نور است. سید على حیدر آملى هم که مال آمل است

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن