کتاب مهرتابناک ج۱: مرحوم قاضی رضوان الله علیه از منظر بزرگان

بسم الله الرّحمن الرّحیم

کتاب مهرتابناک، ج۱، ص ۱۱۵ | بازگشت به فهرست

توصیف علاّمه طهرانی از شخصیّت مرحوم قاضی

«مرحوم قاضی ـ رحمه الله علیه ـ وَتَد روی زمین بود.»[۱]

مرحوم قاضی دارای دو جنبۀ‌ علم و عرفان بود؛ یعنی در علوم ظاهریّه فقیهی عظیم و عالمی جلیل، و در علوم باطنیّه عارفی واصل و انسانی کامل بود که أسفار اربعه را طیّ نموده و جمع میان ظاهر و باطن و شریعت و طریقت، او را بتمام معنی الکلمه به وادی حقیقت علی التّحقیق رهبری نموده بود.

و به علمایی که پیوسته به نوشتن کتب ظاهری و بحث‌های بلاطائل و مفصّل اصولِ فقه می‌پرداختند و بالنّتیجه دستشان از معرفت تهی می‌ماند، خرده می‌گرفت و در نزد شاگردان خود این طریقه را تقبیح می‌نمود.

و هم‌چنین با دراویش و متصوّفه‌ای که به ظاهر شرع اهمیّت نمی‌دهند سخت در معارضه و نبرد بود و می‌فرمود:

«سلوک راه خدا با عدم اعتنای به شریعت که نفسِ راه و طریق است، جمع میان متضادّین و یا متناقضین است.»

خودش به قدری در إتیان مستحبّات و ترک مکروهات، ساعی و کوشا بود که در نجف أشرف در این امر ضرب‌المثل بود؛ به طوری که بعضی از معاندین و کور چشمانی که قدرت تابش این نور و حقیقت را نداشتند و همیشه در حوزه‌ها و بالأخصّ در نجف هم، کم و بیش یافت می‌شوند و لانه می‌نمایند و تا بتوانند به واسطۀ اتّهامات می‌خواهند چهرۀ حقیقی عارفی جلیل و انسانی وارسته را مسخ کنند، می‌گفتند:

«این درجۀ زهد و عبادت و التزام به مستحبّات و ترک مکروهاتِ قاضی، برای گول زدن عامّه و شبهه در طریق است؛ و گرنه وی یک صوفی است که به هیچ چیز معتقد نیست و ملتزم نیست.»[۲]

فقر و تهی‌دستی از جانبی، و از جانب دیگر از استقامت و تمکین و شادابی مرحوم قاضی داستان‌ها و حکایت‌ها بر سر زبان‌هاست، و این نیست مگر خروج وی از جزئیّت و پیوستن او به کلّیّت به طوری که از تعلّقات مادّه و زمان و مکان بیرون آمده و به ولایت مطلقۀ إلهیّه پیوسته و مصداق حقیقی ﴿أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون‏﴾[۳] دربارۀ او تحقّق یافته است.[۴]

مرحوم‌ قاضی‌ در تهذیب‌ نفس‌ و اخلاق‌ و سیر و سلوک‌ در معارف‌ الهیّه، و واردات‌ قلبیّه‌، و مکاشفات‌ غیبیّۀ سبحانیّه‌، و مشاهدات‌ عینیّه‌، فرید عصر و حسنۀ دهر و سلمان‌ زمان‌ و ترجُمان‌ قرآن‌ بود.

چون‌ کوهی‌ عظیم‌ سرشار از اسرار الهی‌ بود، و به‌ تربیت‌ شاگردان‌ در این‌ قسمت‌ همّت‌ می‌گماشت‌. و روزها در مجالس‌ خصوصی‌ که‌ در منزل‌ داشت‌، شاگردان‌ ساعتی‌ مجتمع‌ می‌شدند و آن‌ مرحوم‌ به نصیحت‌ و موعظه‌ و پند و ارشاد می‌پرداخت‌.

جمع‌ کثیری‌ از اعلام‌ به‌ یمن‌ تربیت‌ او در احقاب‌ مختلف‌، در مسیر حقیقت‌ قدم‌ برداشتند و صاحب‌ کمالات‌ و مقامات‌ گشتند، و از وارستگان‌ و پاکان‌ و آزادگان‌ شدند؛ و به نور معرفتِ توحید منوّر، و در حرم‌ امن‌ وارد، و عالم‌ کثرت‌ و اعتبار را در هم‌ نوردیدند.[۵]

کتاب مهرتابناک، ج۱، ص ۱۱۷ | بازگشت به فهرست

مرحوم حدّاد: «از صدر اسلام‌ تا به‌ حال‌، عارفی‌ به‌ جامعیّت‌ مرحوم‌ قاضی نیامده‌ است»

حضرت‌ آقای‌ حاج‌ سیّد هاشم حدّاد ـ رحمه الله علیه ـ می‌فرمود:

«از صدر اسلام‌ تا به‌ حال‌، عارفی‌ به‌ جامعیّت‌ مرحوم‌ قاضی نیامده‌ است‌.»[۶]

حضرت آقا حاج‌ سیّد هاشم‌، طریقۀ حلاّج‌ را ردّ می‌کردند و می‌فرمودند:

«در آنچه‌ از او نقل‌ شده‌ مطالبی‌ است‌ که‌ دلالت‌ بر نقصان‌ او دارد. از صدر اسلام‌ تا کنون‌ کسی‌ به‌ جامعیّت‌ مرحوم‌ آقا (قاضی) نیامده‌ است‌؛ و ابداً از ایشان‌ و یا احدی‌ از شاگردانشان‌ این‌گونه‌ مطالب‌ دیده‌ نشد.»[۷]

کتاب مهرتابناک، ج۱، ص ۱۱۷ | بازگشت به فهرست

تبحُّر مرحوم قاضی در علوم مختلف در کلام مرحوم حدّاد

می‌فرمود:

«مرحوم‌ آقا (قاضی) یک‌ عالمی‌ بود که‌ از جهت‌ فقاهت‌ بی‌نظیر بود. از جهت‌ فهم‌ روایت‌ و حدیث‌ بی‌نظیر بود. از جهت‌ تفسیر و علوم‌ قرآن‌ بی‌نظیر بود. از جهت‌ ادبیّات‌ عرب‌ و لغت‌ و فصاحت‌ بی‌نظیر بود؛ حتّی‌ از جهت‌ تجوید و قرائت‌ قرآن‌؛ و در مجالس‌ فاتحه‌ای‌ که‌ احیاناً حضور پیدا می‌نمود، کمتر قاری‌ قرآن‌ بود که‌ جرأت‌ خواندن‌ در حضور وی‌ را داشته‌ باشد، چرا که‌ اشکال‌های‌ تجویدی‌ و نحوۀ قرائتشان‌ را می‌گفت‌.[۸]

کتاب مهرتابناک، ج۱، ص ۱۱۸ | بازگشت به فهرست

کمال علمی مرحوم قاضی

مرحوم‌ قاضی‌ از مجتهدین‌ عظام‌ بود، ولی‌ مقیّد بودند که‌ در منزل‌ خود درس‌ بگویند؛ و دوره‌هایی‌ از فقه‌ درس‌ داده‌اند. و نماز جماعت را نیز برای شاگردان خود در منزل اقامه می‏نموده‏اند، و نماز ایشان بسیار با طمأنینه بود و طول می‏کشید. و پس از نماز مغرب که در اوّل استتار شمس تحت الاُفق اقامه می‏کردند، تا وقت عشاء به تعقیبات مغرب می‏پرداختند؛ و قدری طول می‏کشید.[۹]

مرحوم‌ قاضی‌ در لغت‌ عرب‌ بی‌نظیر بود؛ گویند: چهل‌ هزار لغت‌ از حفظ‌ داشت‌. و شعر عربی‌ را چنان‌ می‌سرود که‌ اعراب‌ تشخیص‌ نمی‌دادند سرایندۀ این‌ شعر عجمی‌ است‌.

روزی‌ در بین‌ مذاکرات‌، مرحوم‌ آیه الله‌ حاج‌ شیخ‌ عبدالله‌ مامَقانی‌ ـ رحمه الله علیه ـ به‌ ایشان‌ می‌گوید: «من‌ آن‌قدر در لغت‌ و شعر عرب‌ تسلّط‌ دارم‌ که‌ اگر شخص‌ غیر عرب‌، شعری‌ عربی‌ بسراید من‌ می‌فهمم‌ که‌ سراینده‌ عجم‌ است‌؛ گرچه‌ آن‌ شعر در أعلی‌ درجۀ از فصاحت‌ و بلاغت‌ باشد.»

مرحوم‌ قاضی‌ یکی‌ از قصائد عربی‌ را که‌ سراینده‌اش‌ عرب‌ بود شروع‌ به خواندن‌ می‌کند. و در بین‌ آن‌ قصیده‌، از خود چند شعر بالبَداهَه‌ اضافه‌ می‌کند؛ و سپس‌ به‌ ایشان‌ می‌گوید: «کدام‌ یک‌ از اینها را غیر عرب‌ سروده‌ است‌؟»

و ایشان‌ نتوانستند تشخیص‌ دهند.[۱۰]

کتاب مهرتابناک، ج۱، ص ۱۱۹ | بازگشت به فهرست

علاّمه طباطبایی می‌فرمودند: «تفسیر آیه به آیه را ما از مرحوم قاضی آموختیم»

مرحوم‌ قاضی‌ در تفسیر قرآن‌ کریم‌ و معانی‌ آن‌ یَد طولایی‌ داشت‌. و مرحوم‌ استاد ما علاّمه طباطبایی می‌فرمودند:

«این‌ سبک‌ تفسیر آیه‌ به‌ آیه‌ را مرحوم‌ قاضی‌ به ما تعلیم‌ دادند، و ما در تفسیر، از مسیر و ممشای‌ ایشان‌ پیروی‌ می‌کنیم‌. و در فهم‌ معانی‌ روایات‌ وارده‌ از ائمّۀ معصومین‌ ذهن‌ بسیار باز و روشنی‌ داشتند، و ما طریقۀ فهم‌ احادیث‌ را که‌ «فِقهُ الحدیث‌» گویند از ایشان‌ آموخته‌ایم‌.»[۱۱]

روش‌ تفسیری‌ علاّمه طباطبایی‌ ـ قدّس‌ سرّه ـ طبق‌ روش‌ تفسیری‌ استادشان‌ در عرفان‌ و علوم‌ باطنیّۀ الهیّه‌، مرحوم‌ آیه الله‌ حاج‌ میرزا علی‌ آقای قاضی‌ بوده‌ است‌ که‌ تفسیر آیات‌ به‌ آیات‌ است‌؛ یعنی‌ مُفاد و محصّل‌ آیۀ قرآن‌، از خود قرآن‌ استنتاج‌ می‌گردد. مرحوم‌ آیه الله‌ قاضی‌ بدین‌ سبک‌، تفسیری‌ از ابتدای‌ قرآن‌ تا سورۀ انعام‌ را نوشته‌اند، و به‌ تلامذۀ خود این‌طور کتاب‌ الهی‌ را تعلیم‌ می‌نموده‌اند. مرحوم‌ استادمان‌ حضرت‌ علاّمه‌ کراراً می‌فرمودند: «ما این‌ روش‌ تفسیری‌ را از مرحوم‌ قاضی‌ داریم‌.»[۱۲]

کتاب مهرتابناک، ج۱، ص ۱۲۰ | بازگشت به فهرست

شدّت تکریم و تجلیل علاّمه طباطبایی نسبت به مرحوم قاضی

مرحوم‌ قاضی‌ از بنی‌ اعمام‌ ایشان‌ (علاّمه طباطبایی) بوده‌اند، و در نجف أشرف به‌ تربیت‌ شاگردان‌ الهی‌ و وارستگان‌ و شوریدگان‌ جمال‌ الهی‌ و مشتاقان‌ لقاء و زیارت‌ حضرت‌ احدیّت‌ مشغول،‌ و در آن‌ خطّه‌، عالِم‌ وحید و یگانه‌ در این‌ فنّ بوده‌اند؛ به ‌طوری‌که‌ ایشان‌ نام «استاد» را فقط‌ بر او می‌بردند، و هر وقت‌ استاد به طور اطلاق‌ می‌گفتند مراد مرحوم‌ قاضی‌ است‌؛ و گویا در مقابل‌ مرحوم‌ قاضی‌، تمام‌ اساتید دیگر با وجود آن مقام‌ و عظمت‌ علمی‌، کوچک‌ جلوه‌ می‌کردند.

لیکن‌ در مجالس‌ عمومی‌ اگر مثلاً سخن‌ از اساتید ایشان‌ به‌ میان‌ می‌آمد، از فرط‌ احترام‌، نام‌ «قاضی‌» را نمی‌بردند و او را هم‌ردیف‌ سایر اساتید نمی‌شمردند؛ هم‌چنان‌که‌ در مقالۀ مختصر و کوتاهی‌ که‌ به قلم‌ خود ایشان‌ دربارۀ زندگانی‌ ایشان‌ آمده‌، و در مقدّمه مجموعه‌ مقالات‌ و رسائل‌ ایشان‌ به نام‌ بررسی‌های‌ اسلامی‌ منتشر شده‌ است‌، نامی‌ از مرحوم‌ قاضی‌ در ردیف‌ اساتید به چشم‌ نمی‌خورد.[۱۳]

حضرت‌ علاّمه طباطبایی‌ در ابتدای ورودشان‌ به‌ قم‌ به‌ قاضی‌ معروف‌ بودند، چون‌ از سلسلۀ سادات‌ قاضی‌ مشهور در آذربایجان‌ هستند؛ لیکن‌ از نقطۀ نظر آنکه‌ ایشان‌ از سادات‌ طباطبایی هستند، خود ایشان‌ ترجیح‌ دادند که‌ به‌ طباطبایی معروف‌ شوند.

و اخیراً برای‌ حقیر (علاّمه طهرانی) چنین‌ منکشف‌ شده‌ است‌ که‌: شاید ایشان‌ خواسته‌اند لقب‌ قاضی‌ منحصراً به‌ یگانه‌ استاد ارجمندشان‌ مرحوم‌ حاج‌ سیّد علی‌ آقای‌ قاضی‌ منحصر گردد؛ و ایشان‌ از جهت‌ تکریم‌ و تجلیل‌ از مقام‌ استاد، در شهرت‌ و معروفیّت‌، با وی‌ شریک‌ نباشند.[۱۴]

ایضاً ایشان (علاّمه طباطبایی)‌ می‌فرمودند:

«ما هرچه‌ داریم‌ از مرحوم‌ قاضی‌ داریم‌.»[۱۵]

کتاب مهرتابناک، ج۱، ص ۱۲۱ | بازگشت به فهرست

طلب نصیحت کردن آقا سیّد جمال‌الدّین گلپایگانی از مرحوم قاضی

و نیز [آیه الله قوچانی] نقل کردند:

«روزی در خدمت مرحوم آقای قاضی ـ رضوان الله علیه ـ بودم و فتوحات می‌خواندم، ناگاه آقای آقا سیّد جمال‌الدّین گلپایگانی ـ مدّ ظلّه ـ وارد شدند [تا] راجع به وکالتی که در خرید زمینی آقای قاضی به ایشان داده بودند، مذاکره کنند. من کتاب را بسته و کنار گذاردم.

ایشان مذاکرات خود را به اتمام رسانیده، هنگام رفتن به آن مرحوم اظهار داشتند: ”مرا نصیحتی کن که از آمدنم بی‌بهره نباشم!“

آن مرحوم اظهار کردند: ”شما با این مقام شامخ چه نیاز به نصیحت من دارید با اینکه من تهی‌دستم؟!“

ایشان اصرار کردند تا بالأخره مرحوم قاضی اظهار کردند:

”قبل از تشریف فرمایی سرکار، کتابی راجع به حالات علمای تبریز ـ که سیّد محمود نامی آورده و می‌خواند ـ خوانده می‌شد؛ مِن جمله حالات یکی از آنها را می‌نوشت که: هنگام شب که قرص نان و یک شربه آب برای شام او حاضر می‌نمودند، هر چقدر که میل داشت می‌خورد و مابقی را همان شبانه به مستحقّش می‌رسانید و صبر نمی‌کرد تا صبح شود!“

کنایه از اینکه شما که عالم ظاهری و مرجع تقلید نیز هستید باید مواظب این نکات باشید! یک مرتبه چهرۀ آقای گلپایگانی برافروخته شد و این کلام در ایشان اثر مهمّی نمود و خداحافظی نمودند و رفتند.»[۱۶]و[۱۷]

کتاب مهرتابناک، ج۱، ص ۱۲۳ | بازگشت به فهرست

کلام رهبر عظیم انقلاب آیه الله خمینی دربارۀ مرحوم قاضی و مرحوم ملکی تبریزی

جناب دوست و رفیق ارجمند و گرامی دیرین ما، مرحوم شهید آیه الله حاج شیخ مرتضی مطهّری ـ أعلی الله تعالی مقامه ـ نقل کردند برای حقیر که:

«حضرت آیه الله خمینی ـ مدّ ظلّه ـ بسیار به مقام و منزلت مرحوم قاضی ارج می‌نهند و شنیدم روزی از ایشان که می‌فرمود:

”مرحوم قاضی کوهی از عظمت بود.“

و ایضاً از ایشان شنیدم که می‌فرمود:

”در قبرستان قم یک نفر خوابیده است و او آیه الله حاج میرزا جواد آقا ملکی تبریزی است.“»[۱۸]

کتاب مهرتابناک، ج۱، ص ۱۲۳ | بازگشت به فهرست

عظمت مرحوم قاضی از دیدگاه مرحوم سیّد محمّد کلانتر

و ایشان (مرحوم قوچانی) ایضاً نقل کردند از آقای سیّد محمّد کلانتر (یکی از طلاّب معروف آن زمان و یکی از علمای فعلی این زمان نجف أشرف) که:

«در ماه‌های مبارک رمضان، مرحوم قاضی در منزل خود چهار ساعت از شب گذشته تا دو ساعت، مجلسی برای رفقای خود داشتند. یک شب من هم رفتم ببینم چه خبر است، ولی در داخل اطاق نرفتم و در ایوان مجاور نشستم و به فرمایشات ایشان گوش می‌دادم.

حالتی در آن شب بر من دست داد که چون بیرون آمدم و از کوچه‌های نجف عبور می‌نمودم با خود می‌گفتم: یا من امشب دیوانه شده‌ام؛ و یا تمام مردم نجف غیر از من، همه دیوانه‌اند!»[۱۹]و[۲۰]

کتاب مهرتابناک، ج۱، ص ۱۲۴ | بازگشت به فهرست

فرق بین حضرت قاضی با دیگران، فرق بین خورشید با شب تار است

فرق بین قاضی و دیگران در دروس علمی و کتب فقهی و تفسیری و رجالی نیست، و ملاک برتری و فضیلت در او اعلمیّت ظاهری در این علوم نیست؛ زیرا این اعلمیّت در هر عصری جبراً موجود است، و به قاعدۀ «امکان ‏اشرف» بالأخره یک نفر در بین یک جماعت بر دیگران تفضیل دارد، و این که مسألۀ مهمّی نیست. حال یکی اندکی پایین‏تر و یکی اندکی بالاتر، مطلب چندان تأثیری در کردار و اعمال مکلّفین به وجود نمی‏آورد. و این مسأله تا آنجا سهل و غیر قابل اهتمام است که بسیاری از فقهاء در وجوب تقلید از اعلم تشکیک کرده‏اند، و یا ملاک تقوا و ضبط و بصیرت در امور ظاهری را بر مسألۀ اعلمیّت ترجیح داده‏اند. و تازه این مسأله به تشخیص خود مقلّد مربوط می‏شود. یک مقلّد فردی را اعلم تشخیص می‏دهد، و فرد دیگر شخص دیگری را، و فرد ثالث شخص ثالث و همین‌طور، تا جایی که امروزه مشاهده می‏کنیم ده‏ها نفر هر کدام خود را نسبت به دیگری اعلم، و تقلید از خود را ارجح و اولی بر تقلید از غیر می‏داند؛ در حالی‌که در عالم واقع و متن نفس‏الأمر یکی از اینها بر دیگران ترجیح دارد. و همین‌طور مطلب رو به تنزّل می‏گذارد تا به آن فرد آخر برسد که او هم خود را از دیگران أعلم می‏داند!!

بر این اساس دیگر مسألۀ اعلمیّت و افضلیّتی این‌چنین، چه امتیازی محسوب می‏شود و چه ارزش مضاعف و غیر متعارف به وجود می‏آورد؟! اعلمیّتی که با دو سال تدریس اضافی حاصل شود و چند اصطلاح را بیشتر توضیح دهد و در بیان مطالب طلیق‌اللّسان و گویاتر باشد، آیا اعلمیّت است؟! تازه اگر اعلمیّت بر این امور استوار باشد، نه بر پایۀ اشاعات و تبلیغات و مجاری غیر علمی و غیر منطقی، که در آن‌صورت مسأله صورت دیگری پیدا خواهد نمود.

باری فرق بین مرحوم قاضی با دیگران فرق بین شخص بینا و بصیر است در شب تار و ظلمانی که در دست او چراغ قرار دارد و دقیقاً راه را از چاه بازمی‏شناسد و طریق مستقیم را از راه‌های انحرافی و خطرناک و مهالک تشخیص می‏دهد و خود و دیگران را به سلامت و صحّت به منزل مقصود می‏رساند، و بین شخص أعمیٰ و کور که با عصایی در دست می‏خواهد خود را از این مهالک و چاه‌ها و درّه‏ها و طوفان و صاعقه و گردبادها و گرداب‏ها نجات دهد، و با این وضع حرکت می‏کند و دیگران را به حرکت درمی‏آورد؛ و خدا می‏داند که نتیجۀ این قیام و اقدام به کجا خواهد رسید!

فرق بین حضرت قاضی با دیگران، فرق بین خورشید با شب تار است؛ نه بین خورشید و ماه و یا بین ماه و ستارگان. قاضی می‏بیند و دیگران نمی‏بینند؛ قاضی لمس می‏کند و دیگران در تخیّل و وهم بسر می‏برند؛ قاضی حقیقت را با جان خود مسّ و با قلب خود مشاهده می‏کند و دیگران تیری در شب تار می‏پرانند؛ قاضی به حقّ متحقّق گشته است و اصالت یافته است و بقیّه در اعتباریّات و تصوّرات منغمرند.

البتّه این مسأله به این‌صورت نیست که در میان بزرگان افرادی یافت نشوند که خود را در مقام تهذیب و تزکیه قرار نداده‏اند و تا حدّ وسع و همّت و توان، خود را به مرام و مقصد و غایت اولیای الَهی و عرفای بالله نزدیک نکرده باشند. این مطلب مربوط است به آن دسته از افراد که سهم خود را از تدریس و تدرّس و اشتغال به علوم اهل بیت علیهم‏ السّلام صرفاً غایات و مقاصد ظاهریّه قرار داده‏اند و عمر خود را مصروف این هدف ساخته‏اند، و سرمایه‏های وجودی و خدادادی را به هدر داده‏اند و تباه نموده‏اند.[۲۱]

کتاب مهرتابناک، ج۱، ص ۱۲۶ | بازگشت به فهرست

نصب کردن مرحوم مطهّری تصویر مرحوم قاضی را در اطاقشان

مرحوم‌ مطهّری‌ از بنده‌ (علاّمه طهرانی) عکس‌ و تصویر آقای‌ حدّاد را خواست‌ تا در اطاقش‌ بگذارد و نصب‌ کند.

من‌ به‌ او گفتم‌: تصویر ایشان‌ را به‌ شما می‌دهم‌ ولی‌ نزد خود نگهدارید و در اطاق‌ نصب‌ نکنید، و به‌جای‌ آن،‌ تصویر مرحوم‌ قاضی‌ را نصب‌ نمایید؛ چرا که‌ آقا حاج‌ سیّد هاشم‌ مرد ناشناخته‌ای‌ است‌ و شما مرد سرشناس‌، و رفت‌ و آمد با همۀ طبقات‌ دارید؛ چنانچه‌ تصویر ایشان‌ را ببینند برای‌ آنها مورد سؤال‌ واقع‌ می‌شود که‌ این‌ مرد کیست‌؟ و به‌ چه‌ علّت‌ در اینجا آمده‌ است‌؟ در آن‌ وقت‌ هم‌ برای‌ شما ضرر دارد و هم‌ ایشان‌ نمی‌پسندند که‌ نامشان‌ مشهور گردد. امّا تصویر مرحوم‌ قاضی‌ چنین‌ نیست‌.

حقیر یک‌ روز که‌ منزل‌ آن‌ مرحوم‌ رفته‌ بودم‌، دیدم‌ سه‌ عکس‌ در اطاق‌ خود نصب‌ کرده‌اند: تصویر مرحوم‌ پدرشان‌ آقا شیخ‌ محمّد حسین‌ مطهّری‌، و تصویر مرحوم‌ حاج‌ شیخ‌ میرزا علی‌ آقا شیرازی‌، و تصویر مرحوم‌ آیه الله‌ حاج‌ میرزا سیّد علی‌ آقا قاضی‌ طباطبایی؛‌ قَدّسَ اللهُ أسرارَهُم‌ و أعلَی‌ اللهُ دَرجَتَهُم‌ و مَقامَهُم‌ جَمیعًا.[۲۲]

کتاب مهرتابناک، ج۱، ص ۱۲۷ | بازگشت به فهرست

آیه الله خویی: «خود من در شب فوت مرحوم قاضی دیدم در آسمان تناثر نجوم اتّفاق افتاده است!»

گویند: شب ارتحال این رجل الَهی در آسمان شهر نجف تناثر نجوم (فرو ریختن ستارگان) اتّفاق افتاد.

بنده (سیّد محمّد محسن حسینی طهرانی) روزی به اتّفاق مرحوم والد، علاّمه طهرانی ـ قدّس الله سرّه ـ به ملاقات مرحوم آیه الله سیّد عبدالعزیز طباطبایی در قم رفتیم و در اثناء صحبت ایشان فرمودند:

«مرحوم آیه الله خویی ـ رحمه الله علیه ـ به من و چند نفر دیگر فرمودند:

”خود من در شب فوت مرحوم قاضی دیدم در آسمان تناثر نجوم اتّفاق افتاده است!“

ما به ایشان عرض کردیم: آقا چه ربطی بین فوت مرحوم قاضی و فرو ریختن ستارگان است؟ ایشان فرمودند:

”من مشاهدۀ خود را می‌گویم، شما خواه بپذیرید خواه نپذیرید.“»[۲۳]

کتاب مهرتابناک، ج۱، ص ۱۲۷ | بازگشت به فهرست

آیه الله حاج آقا حسین قمی: «ما نسبت به علوم ایشان کور باطن هستیم!»

مرحوم آیه الله حاج شیخ عبّاس (وصیّ مرحوم قاضی) می‌فرمودند:

«پس از رحلت مرحوم قاضی، در نجف از ایشان تجلیلی به عمل نیامد؛ فقط یک مجلس ختم و فاتحه از طرف آیه الله العظمی حاج آقا حسین قمی طباطبایی گرفته شد.

مرحوم حاج آقا حسین در برابر مرحوم قاضی إظهار ادب می‌نمود، و علاوه بر آنکه منهج و روش وی را نفی نمی‌نمود، بلکه تأیید می‌کرد و بعضی از اوقات می‌فرمود: ”ما نسبت به علوم ایشان کور باطن هستیم!“

آیه الله آقا سیّد أبوالحسن اصفهانی که تدریس علوم حکمت و عرفان را در نجف ممنوع نموده بود، تولدش ۱۲۸۴ ه‍ . ق و وفاتش در ۹ ذوالحجّه ۱۳۶۵ ( نُقباء البشر، جلد ۱، صفحه ۴۱، شماره ۹۲) یعنی سه ماه منهای سه روز، زودتر از ارتحال مرحوم آیه الله و مرآه الحق و العرفان آقای قاضی صورت گرفت؛ چون میلاد مرحوم قاضی در سنۀ ۱۲۸۵ و رحلتشان در ۶ ربیع الأول سنۀ ‌۱۳۶۶ تحقّق یافت.

امّا آیه الله حاج آقا حسین قمّی که تولّدشان در قم سنۀ ۱۲۸۲ واقع شد، فوتشان در بیمارستان بغداد در روز ۱۴ شهر ربیع الأول ۱۳۶۶ ( نُقباء البشر، جلد ۲، صفحه ۶۵۳، شماره ۱۰۸۹) یعنی هشت روز پس از مرحوم قاضی صورت گرفت[۲۴].[۲۵]

کتاب مهرتابناک، ج۱، ص ۱۲۹ | بازگشت به فهرست

تفاوت سِنّی مرحوم قاضی با مرحوم انصاری

عارف واصل و فقیه وارسته آیه الله حاج شیخ محمّد جواد انصاری همدانی ـ قدّس الله نفسه ـ در زمان حیات مرحوم قاضی دو بار برای زیارت به اعتاب مقدّسه مشرّف شدند؛ ولی در هیچ مرتبه، ملاقات میان این دو بزرگوار حاصل نشد؛ با آنکه تفاوت سنّ آنها سی و پنج سال بوده است. زیرا مرحوم آیه الله انصاری در روز جمعه دوّم ذی‌القعده، دو ساعت از ظهر گذشته، سنۀ ۱۳۷۹ در سنّ پنجاه و نه سالگی لباس تن را خلع نمود؛ و آیه الله قاضی در شب ششم ربیع الأوّل ۱۳۶۶، در سنّ هشتاد و یک سالگی به جامۀ أبدیّت مخلّع گشت؛ بنابراین تفاوت میان سنوات رحلتشان سیزده سال [است]؛ و چون عمر مرحوم قاضی از مرحوم انصاری بیست و دو سال بیشتر بوده است و مرحوم انصاری سیزده سال دیرتر فوت کرده است، لهذا سی و پنج سال تفاوت سنّ دارند:

۳۵ = ۱۳ + ۲۲       ۲۲ = ۵۹ – ۸۱

و علی‌هذا مرحوم انصاری در زمان ارتحال مرحوم قاضیّ ۴۶ ساله بوده است: ۴۶ = ۳۵ – ۸۱ [۲۶].[۲۷]

کتاب مهرتابناک، ج۱، ص ۱۳۲ | بازگشت به فهرست

ملاقات آقای حاج محمّد حسن بیاتی با مرحوم قاضی

مرحوم انصاری در زمان حیات [مرحوم] قاضی شاگردانی داشته و در راه عرفان و توحید حضرت أحدیّت سیر می‌داده است.

یکی از شاگردان ایشان که بحمد الله و المنّه فعلاً در قید حیاتند و قریب هشتاد سال از عمرشان می‌گذرد، جناب صَدیق ارجمند و برادر گرامی، سالک پختۀ واصل، و رهبر راه رفته مُجدّ و مشتاق، حاوی اسرار إلهیّه، آقای حاجّ محمّد حسن بیاتی همدانی است که در سفر اخیر مرحوم انصاری به أعتاب عالیه در معیّت ایشان بوده، و جزء شاگردان وی محسوب می‌شده است.[۲۸]

ایشان می‌گویند:

«روزی که با مرحوم استاد انصاری و شاگردانشان به کوفه برای أعمال مسجد کوفه می‌رفتیم. در هنگام مراجعت با واگن آمدیم؛ واگن‌های دو طبقه که با اسب بر روی ریل حرکت می‌کرد. حضرت آقای انصاری با شاگردان همه در طبقۀ اوّل نشستند. من که در آخر آنها بودم چون وارد شدم، این طبقه پر شده بود؛ لذا به طبقۀ‌ بالا رفتم؛ و دیدم آن طبقه خالی است، فقط یک سیّد جلیل المنزله و عظیم القدر و نورانی در صدر واگن نشسته است، چون چشمش به من افتاد؛ فرمود: ”بیا! بیا اینجا!“ من سلام کردم و در کنار وی نشستم.

از احوال من پرسید و بسیار به من محبّت کرد و گرم گرفت، و تا به نجف رسیدیم پیوسته با من گفتگو داشت؛ و دستوراتی به من داد و فرمود: ”به اینها عمل کن!“ و من با آنکه تا آن لحظه او را ندیده بودم، چنان شیفته و دلباختۀ او شدم که قابل وصف نیست!

واگن به نجف رسید، مرحوم آقای انصاری که با شاگردان در طبقۀ‌ پایین بودند، پیاده شدند و رفتند؛ و من که در طبقۀ‌ بالا بودم و دنبال آن سیّد جلیل می‌آمدم، و او نیز خیلی آرام و آهسته پایین می‌آمد. چون به پایین رسیدم، از او خداحافظی کردم و رفتم تا خود را به آقای انصاری برسانم؛ تا چشم ایشان به من افتاد، فرمود: آیا آن سیّد را شناختی؟!

عرض کردم: نه، ولی بسیار عظیم و کریم و عالمی بود از عظمت و متانت و تمکین!

فرمود: ایشان قاضیّ است. آیا به تو دستوری هم دادند؟!

عرض کردم: آری، چنین و چنان!

فرمود: آیا به آن عمل می‌کنی؟!

عرض کردم: من چون اینک در تحت ولایت شما هستم، منوط به اذن شماست!

فرمود: أحسنت، راه همین است!»

جناب برادر ارجمند آقای حاج محمّد حسن بیاتی می‌فرمایند:

«همان تخمی که در آن چند لحظه مرحوم قاضی در دل من کاشت، به تدریج به ثمر نشست؛ و پس از ارتحال مرحوم قاضی و ارتحال مرحوم انصاری و اتّصال با حضرت آقای حاج سیّد هاشم حدّاد، چنان رو به تزاید و رشد و نموّ‌ است که در هر لحظه، توحید حضرت حقّ مشهود، و عالم بقاء‌ بعد الفناء نصیب، و بحول و قوّۀ حضرت أحدیّت، جامعیّت أسماء و صفات، و طلوع مقام ولایت از کنه ذات، از آثار و نتایج آن است.»[۲۹]

[divider style=”dashed” top=”20″ bottom=”20″]

پاورقی:

[۱]ـ آیین رستگاری، ص ۱۵۲.

[۲]ـ مطلع انوار، ج ۲، ص ۵۴.

[۳]ـ سوره یونس (۱۰) آیه ۶۲.

[۴]ـ مطلع انوار، ج ۲، ص ۵۱.

[۵]ـ مهر تابان، ص ۲۷.

[۶]ـ روح مجرّد، ص ۱۷۶.

[۷]ـ همان مصدر، ص ۴۶۲.

[۸]ـ همان مصدر، ص ۵۰۱.

[۹]ـ مهر تابان، ص ۲۶.

[۱۰]ـ همان مصدر، ص ۲۷.

[۱۱]ـ همان مصدر.

[۱۲]ـ همان مصدر، ص ۶۲.

[۱۳]ـ همان مصدر، ص ۲۲.

[۱۴]ـ همان مصدر، ص ۱۳، تعلیقه ۱.

[۱۵]ـ همان مصدر، ص ۲۶.

[۱۶]ـ مطلع انوار، ج ۲، ص ۴۰ و ۸۵.

  • [۱۷]ـ آیه الله حاج سیّد جمال‌الدّین گلپایگانی در سال ۱۲۹۵ ه‍ . ق در سعید آباد گلپایگان، در یک خانوادۀ روحانی متولّد شد. وی مقدّمات حوزوی را نزد برادران خود آموخت. سپس برای ادامۀ تحصیل عازم حوزۀ علمیۀ اصفهان شد، و در آنجا از محضر جهانگیرخان قشقایی و آخوند کاشی درس سیر و سلوک آموخت و از آنها دستورهای اخلاقی و تهذیب نفس گرفت. وی پس از اینکه به نجف أشرف عزیمت نمود، به تحصیل دروس سیر و سلوک و عرفان نزد اساتیدی همچون شیخ محمّد علی نجف آبادی و سیّد احمد کربلایی پرداخت، تا اینکه از جهت عظمت و مقام و تهذیب نفس از افراد انگشت شمار معاصر به حساب آمد.

ایشان اهل نماز شب و مناجات و راز و نیاز با پروردگار خویش بود. همسایگان وی از صدای گریه‌های نیمه شب و مناجات او حکایاتی دارند، او در تهذیب به مرتبه‌ای رسیده بود که نقل شده: وقتی از شهر اصفهان به نجف رهسپار شد، مردم را به صورت‌های برزخی آنان می‌دید و خودش فرموده است: «مردم را به صورت وحوش و حیوانات آن‌قدر دیدم که ملول شدم. وقتی به حرم مطهّر علیّ علیه السّلام مشرّف شدم، از حضرت خواستم که این حالت را از من بگیرد. حضرت هم آن حال را از من گرفت. از آن به بعد مردم را به صورت‌های عادی می‌دیدم.»

ایشان خیلی به خواندن دعاها اهمیت می‌داد، به طوری که بیشتر اوقات به مطالعۀ صحیفۀ سجّادیه، مناجات خمسه عشر و به خواندن مناجات المریدین می‌پرداخت.

علاّمه طهرانی در مطلع انوار، ج ۲، ص ۴۱۹ می‌فرمایند:

«روزی به جهت عیادت بعدازظهر خدمت ایشان رسیدم؛ زیرا مرحوم آقا سیّد جمال‌الدّین مدّتی بود که به بیماری پروستات مبتلا و بستری بودند، و از طرفی برای یکی از فرزندان ایشان حادثه مولمه‌ای پیش آمده بود که موجب نگرانی ایشان و اهل منزل شده بود، و از طرفی فقر و مضیقه به شدّت اهل خانه را تحت تأثیر قرار داده بود.

هنگامی که خدمت ایشان رسیدم دیدم در بستر خوابیده و صحیفۀ سجّادیّه را می‌خوانند و همین‌طور گریه می‌کنند؛ من رفتم و کنار ایشان نشستم و از این وقایعی که برای ایشان پیش آمده بود می‌خواستم ابراز تأسّف و تألّم کنم که دیدم ایشان صحیفه را بستند و رو کردند به من، فرمودند:

”آقا سیّد محمّد حسین! کسی که عرفان ندارد، نه دنیا دارد و نه آخرت! مرا که می‌بینی با این گرفتاری‌ها، خوشم و هیچ احساس ناراحتی و شِکوه ابداً و ابداً ندارم.“»                                  ^

^ سرانجام این عالم ربّانی کالبد تن را در عصر دوشنبه ۲۹ محرّم الحرام ۱۳۷۷ ه‍ . ق وداع گفته و به ملکوت أعلی پیوست؛ رحمه الله علیه. (محقّق)

[۱۸]ـ روح مجرّد، ص ۲۸۵؛ مطلع انوار، ج ۲، ص ۷۲.

[۱۹]ـ مطلع انوار، ج ۲، ص ۳۷.

[۲۰]ـ عالم فاضل، سیّد محمّد کلانتر، ملقّب به نورالدّین، در سال۱۳۴۱ ه‍ . ق در سامرّا متولّد شد. وی تحصیلات ابتدایی را در سامرّا گذرانده، و سپس به حوزۀ علمیۀ نجف وارد و از تلامیذ مرحوم آیه الله آقا سیّد ابوالحسن اصفهانی گشتند، و از ایشان اجازه اجتهاد گرفتند.

از خدمات ایشان تأسیس مدرسۀ علمیّه به نام «جامعه النجف الدینیّه» در نجف است که مرکز تربیت و تعلیم طلاّب علوم دینی است، و شخصاً مسئولیّت سرپرستی آن را برعهده داشت. از کارهای دیگر ایشان تأسیس و تعمیر درب‌های طلای حرم مطهّر مولی الموحدین حضرت أمیرالمؤمنین علی علیه السّلام است. این فاضل جلیل تألیفاتی در فقه و اصول و صرف و نحو دارد، که از آن جمله: دراسات فی اصول الفقه ـ که شرحی است بر کفایۀ مرحوم خراسانی ‌ـ‌ ، حاشیه بر تذکره الفقهاء علاّمه حلّی، حاشیه بر شرح لمعه شهیدین، می‌باشد؛ رحمه الله علیه. (محقّق)

[۲۱]ـ اسرار ملکوت، ج ۲، ص ۳۹۳.

[۲۲]ـ روح مجرّد، ص ۱۶۱.

[۲۳]ـ مطلع انوار، ج ۲، ص ۲۸.

[۲۴]ـ همان مصدر، ص ۷۴.

[۲۵]ـ مرحوم آیه الله حاج سیّد حسین طباطبایی قمی فرزند حاج سیّد محمود قمی از مراجع بزرگ تقلید، در شهر قم در رجب سال ۱۲۸۲ ه‍ . ق دیده به جهان گشود. آیه الله قمی تحصیلات ابتدایی خود را در قم شروع کرد و تا اوان بلوغ در قم به تحصیل مبادرت ورزید، و سپس در پی تکمیل تحصیلات راهی طهران شد و درس‌های دورۀ سطح را نزد اساتید آن حوزه خواند، و سپس در ۲۲ سالگی راهی سامرّاء شد و در جلسه درس آیه الله میرزا محمّد حسن شیرازی شرکت کرد، و پس از دو سال اقامت در سال ۱۳۰۶ ه‍ . ق بار دیگر به طهران بازگشت و از محضر اساتید بزرگی همچون: آقا علی مدرّس،‌ میرزا ابوالحسن جلوه، میرزا علی اکبر حکمی یزدی، شیخ فضل الله نوری و میرزا محمّد حسن آشتیانی کسب فیض کرد، و پس از پنج سال تحصیل، طهران را به مقصد عراق ترک کرد. حاج آقا حسین در شهر مقدّس نجف أشرف در محفل درس اساتیدی چون: میرزا حبیب الله رشتی، حاج آقا رضا همدانی، آخوند ملا علی نهاوندی،‌ آخوند محمّد کاظم خراسانی، سیّد محمّد کاظم یزدی و دیگر بزرگان کسب فیض کرد. سپس در سال ۱۳۲۱ ه‍ . ق وارد سامرّاء گردید و در درس‌های آیه الله میرزا محمّد تقی شیرازی شرکت جست و مراتب عالی علمی را یکی پس از دیگری پشت سر نهاد. استاد بزرگوارش نیز عنایت خاصّی به وی داشت و مقلّدان خود را در مسائل احتیاطی به ایشان ارجاع می‎داد، که این امر به این معنی بود که آیه الله قمی پس از میرزا، اعلم مجتهدان آن زمان می‎باشد. از آنجایی که مرحوم حاج آقا حسین نسبت به اقدامات ضد مذهبی رضاخان همیشه موضع سختی می‏گرفت، سرانجام پس از قیام خونین مسجد گوهرشاد، رژیم ستم شاهی پهلوی مدّتی ایشان را در طهران توقیف، و نهایتاً ^ ^ در سال ۱۳۵۴ ه‍ . ق به عراق تبعید کرد. به همین علّت از این سال به بعد مرجعیّت ایشان به کربلا منتقل شد. علما و مجتهدان نجف أشرف با از دست دادن آیه الله اصفهانی در پی مرجع عامّ دیگری، برای سپردن مرجعیّت عامّه و سرپرستی حوزه نجف أشرف به او بودند. پس از اصرار فراوان ایشان چاره‎ای جز قبول ندید و این امر را قبول کرد. حضرت آیه الله قمی پس از چند ماه از فوت آیه الله اصفهانی، در چهاردهم ربیع‏الأول سال ۱۳۶۶ ه‍ . ق در نجف از دنیا رفت و در جوار مرقد حضرت مولی الموحدین علی (علیه السّلام) به خاک سپرده شد. مرحوم آیه الله سیّد محمّد هادی میلانی نقل می‏کند:

«به حرم سیّدالشّهداء مشرّف شدم، حاج آقا حسین قمی بالای سر مطهّر نشسته بودند، به من اشاره نموده، نزد ایشان رفتم و آقا اظهار داشتند: ”ریاست و مرجعیّت دینی بعد از آقا سیّد ابوالحسن به من روی آورده و من می‎ترسم به دینم لطمه بخورد! من دعا می‎کنم شما آمین بگویید: خدایا! اگر این ریاست به دین من مضرّ است، جان مرا بگیر!“ سپس آن‌قدر گریه کردند که زمین از آب دیدۀ ایشان تر شد.» (گنجینه دانشوران، سال ۱۳۳۹ ه‍ . ش)

[۲۶]ـ مطلع انوار، ج ۲، ص ۶۷.

  • [۲۷]ـ مطلع انوار، ج ۲، ص ۲۹۵:

«فرید عصر و حسنۀ دهر، ترجمان قرآن و سلمان زمان، آیه الله العظمی، عالم عابد زاهد ناسک، عالم بالله و بأمر الله، مرحوم فردوس وساده، حاج شیخ محمّد جواد انصاری همدانی ـ رضوان الله علیه ـ فرزند مرحوم حجه الإسلام حاج مولی فتحعلی همدانی که نیز از بزرگان علمای عصر خود بوده‌اند، در سنۀ ۱۳۲۰ هجریّه قمریّه چشم به جهان بگشود. در همان دوران طفولیّت تحت سرپرستی والد ماجد، مقدّمات علوم ادبیّات فارسی و عربی و منطق را فراگرفت، و در دوران شباب فقه و اصول فقه را نزد علمایی کم‌نظیر مانند: مرحوم حجّه الإسلام خلخالی و حجّه الاسلام حاج سیّد علی عرب که از برجستگان علماء و اعاظم فقهاء‌ بوده‌اند در شهر خود فرا گرفت. و رشته‌های طبّ خمسۀ یونانی و ابوبکر زکریّای رازی و دیگران را نزد دانشمند عالی‌قدر، طبیب حاذق و حکیم متبحّر، مرحوم حاج میرزا حسین کوثر همدانی آموخت و در این زمینه نیز به مرتبۀ عالی رسید.

مرحوم حاج شیخ محمّد جواد پس از اتمام تحصیلات فوق به جهت تکمیل فقه و اصول و نیل به درجۀ اجتهاد، در حدود سی سالگی رهسپار دیار مقدّس قم گردید و در حوزۀ مقدّسۀ علمیّه مدّت‌ها در محضر درس مرحوم استاد بی‌بدیل، مرجع وقت، حضرت آیه الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری ـ أعلی الله مقامه الشّریف ـ حاضر می‌شد و بهره‌ها می‌برد تا در این رشتۀ تخصّصی نیز به مقام عالی نائل آمده و به اجازات اجتهادِ متعدّدی از مراجع ذی‌قیمت وقت فائز، و در مسائل فقهیّه صاحب فتوا گردید، به طوری که بعضی از دوستان و آشنایان از ساکنین همدان و غیره از آن مرحوم تقلید نموده‌اند.

در همین ایّام بود که نسیم نفحات قدسیّه الَهی بر دلش وزید و بارقۀ جذبات عالم علوی بر قلبش رسید و به مصداق کلام مولی الموحّدین أمیرالمؤمنین علیه السّلام: ”حَتّی دَقَّ جَلیلُه و لَطُف غَلیظُه و بَرقَ لَهُ لامِعٌ کَثیرُ البَرق“* یک‌باره شراشر وجودش دگرگون شد و جذبۀ عالم قدس تار و پود وجود او را بر باد داده، با نور الَهی به دنبال گمشدۀ خود برای رسیدن به حرم امن و امان، اضطراب و تشویشی بس هائل در او پدید آمد! خواب و خوراک او را ربود، روزها در بیابان‌ها و کوه‌های اطراف قم می‌رفت و تا شبانگاه به تماشای مظاهر جمال و حیات می‌پرداخت، و با تنهایی و خلوت اُنسی عجیب گرفت.

و چون سالیانی چند از رحلت عالم نحریر و عارف بی‌بدیل استاد کامل اخلاق و معارف الهی، انسان العین و عین الانسان مرحوم حاج میرزا جواد آقا ملکی تبریزی ـ أعلی الله مقامه الشّریف ـ ^ ^ می‌گذشت، هرچه نزد شاگردان معروف او تردّد نموده و برای فتح و گشایش رفت و آمد کرد اثری نیافت، تا رفته رفته آتش عشق در نهاد او رو به فزونی گذارد و هموم و غموم فراق جان او را مشتعل ساخت، نالۀ جانسوز او هر بیننده‌ای را متأثّر می‌کرد و گریۀ جان‌گداز او هر نظر کننده‌ای را می‌گداخت، که ناگهان پردۀ غیب بالا رفت و حجاب‌های ظلمانی و نورانی بر کنار شد، نسیم جانبخش رحمت از حرم الَهی بوزید و آب حیات جاودانی به بقای حقّ بر دل سوختۀ او بعد از فنای او از مراحل نفس سرازیر شد و از جزئیّت به کلّیت پیوست.

در این هنگام به‌ موطن اصلی خود همدان مراجعت نموده برای دستگیری عاشقان و دلباختگان حرم انس الَهی سکنی گزید. با نهایت آرامش و سکون برای رسانیدن حقّ و تبلیغ شریعت غرّاء‌ و ابلاغ احکام و مسائل شرعیّه و معارف الهیّه و تربیت نفوس ناقصه اهتمامی عجیب نمود.

در هر مسجدی که خالی و مخروبه بود اقامۀ جماعت می‌نمود. بسیاری از اوقات در مسجد پیغمبر، و اخیراً در زاویه‌ای از مسجد جامع شهر اقامۀ جماعت داشت. مأمومین او غالباً مردمان پاکدل و پاکیزه ضمیر و عاری از هویٰ و هوس بودند. در جلسات شبانه و روزانۀ سیّار در منزل شیفتگان حقایق تردّد می‌نمود، و شاگردانی بس ارجمند و عالی‌قدر تربیت نمود که هر یک از آنان در همدان موجب عبرت همگان و حجّت الَهی بر مردمان در اخلاق و کردار بودند. در روزهای جمعه با معیّت شاگردان به صحرا می‌رفت و با یک دنیا از خلوص و صفا و حقیقت به تماشای آیات الَهی در مظاهر امکان و افق وسیع حیات می‌پرداخت.

مرحوم انصاری ـ رضوان الله علیه ـ برای برآوردن نیازمندی‌های مسلمانان اهتمامی وافر داشت و در امر به معروف و نهی از منکر ساعی بود و در کمک و مساعدت به فقرا و مسکینان و ارباب حوائج بی‌اختیار بود، و در بذل و انفاق بی‌نظیر بود، به بسیاری از خانواده‌های مستمند که در گوشه و کنار شهر بودند و ابداً کسی از حال آنان اطّلاع نداشت مساعدت‌ها می‌نمود و با دست خود برای آنان غذا و لباس و فراش می‌برد، و در اخفای این امور به حدّی دقیق بود که حتّی از شاگردان خاصّ خود مخفی می‌داشت.

بنابراین اگر گفته شود که مرحوم انصاری ـ قدّس سرّه ـ یکی از اولیای برجسته قرن اخیر بود که قولاً و عملاً و اعتقاداً و سرّاً در ممشای ائمّه طاهرین صلوات الله علیهم أجمعین قدم می‌زد و نمونه‌ای بود که سیره و اخلاق و معارف آن بزرگواران را به عصر خود معرّفی می‌نمود، سخن به گزاف نرفته است.

مرحوم انصاری ـ رحمه الله ـ مدّت بیست و پنج سال در همدان به‌ همین منوال زندگی نمود تا بالأخره به واسطۀ عارضۀ قلبی در روز جمعه، دوّم شهر ذوالقعده الحرام ۱۳۷۹ هجریّه قمریّه، دعوت الَهی را لبّیک گفت و مرغ روحش به آستان قدس پرواز نمود. در تشییع جنازۀ او تعطیل ^ ^ عمومی شد و اکابر علمای متّقی و پرهیزگار همدان شرکت کردند و سه روز در مسجد جامع مجلس ترحیم برپا بود. جنازۀ او را به قم حمل و در یکی از مقبره‌های شمالی در جوار قبر حضرت علی بن جعفر سلام الله علیهما به‌ خاک سپردند.»

*. نهج البلاغه، ج ۲، ص ۲۰۴.

[۲۸]ـ مرحوم آقای حاج محمّد حسن بیاتی ـ رضوان الله علیه ـ که از زمرۀ مبرّزترین شاگردان مرحوم انصاری همدانی به شمار می‌رفت، در سنه ۱۴۰۸ ه‍ . ق به رحمت خدا پیوسته و رحل اقامت خویش را در دیار باقی گسترانید و جنب مزار مرحوم انصاری مدفون گردید. (محقّق)

[۲۹]ـ مطلع انوار، ج ۲، ص ۶۷.

دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن