داستانى زیبا در فضیلت زیارت امام حسین علیه السلام
روایات در ثواب زیارت حضرت سیّد الشهداء علیه السّلام زیاده از حدّ إحصاء است؛ لیکن در اینجا یک حکایت لطیفى را از مرحوم شیخ[۱] محمّد بن المشهدى که در کتاب «مزار کبیر» خود آورده است نقل مىکنیم:
سلیمان أعمش گوید که: در کوفه منزل داشتم و مرا در آنجا همسایهاى بود که طریق اهل بیت نداشت؛ من بعضى از اوقات با او مىنشستم و مذاکره مىنمودم. در شب جمعهاى به او گفتم: تو چه مىگوئى در زیارت حسین علیه السّلام؟ گفت: بدعت است و هر بدعت ضلالت است و هر ضلالت در آتش است.
من با نهایت خشم از نزد او برخاستم و به منزل آمدم، و با خود گفتم: چون سحر شود به نزد او مىروم و از فضایل مولا أمیرالمؤمنین آنقدر براى او نقل مىکنم که از شدّت حزن و غصّه چشمانش گرم شود. سحر به منزل او رفتم و در زدم، صدا از پشت در آمد که در منزل نیست و به زیارت حسین به کربلا رفته است. تعجّب نمودم و به شتاب به سمت کربلا حرکت کردم. آن شیخ را دیدم که سر به سجده گذارده، و از رکوع و سجود خستگى نداشت. بدو گفتم: تو مىگفتى که زیارت حسین بدعت است و هر بدعت ضلالت و هر ضلالت در آتش است! چه شد که خود به زیارت آمدى؟!
گفت: اى مرد! مرا ملامت مکن که من از حقّانیّت اهل بیت خبرى نداشتم. دوش که به خواب رفتم مردى را در خواب دیدم که نه بلند بود نه کوتاه، و از نهایت حسن و بهاء نمىتوانم توصیف کنم. او راه مىرفت و اطراف او را هالهوار جماعتى احاطه کرده بودند. و جلوى این جماعت مردى بر اسبى سوار بود که دم اسب او چند بافت داشت، و این مرد تاجى بر سرش بود که چهار گوشه داشت، و بر هر گوشه جواهرى رخشان بود که در ظلمات شب هر کدام مسافت سه روز راه را روشن مىکرد. پرسیدم: آن مرد که دور او را گرفتهاند کیست؟ گفتند: محمّد بن عبدالله خاتم النبیّین است. پرسیدم که: این سوار که در جلو مىرود کیست؟ گفتند: أمیرالمؤمنین علىّ بن أبىطالب است. آنگاه بر آسمان نظر افکندم دیدم ناقهاى از نور، و بر آن هودجى است و در هوا حرکت مىکند. گفتم: این از آنِ کیست؟ گفتند: از آنِ خَدیجَه بنت خُوَیلِد و فاطمه زهراء. گفتم: آن جوان کیست؟ گفتند: حضرت حسن مجتبى. گفتم: این جماعت و این هودج همگى به کجا مىروند؟ گفتند که: شب جمعه است و همگى به زیارت کشته شده به تیغ ستم، سیّد الشّهداء حسین بن على به کربلا مىروند.
آنگاه متوجّه هودج شدم، دیدم رقعههائى از آن به زمین مىریزد و بر روى هر یک از آنها نوشته است:
أمانٌ مِنَ النّارِ لِزُوّارِ الحُسَینِ علیه السّلام فى لَیلَه الجُمُعَه؛[۲]
آن وقت هاتفى ندا کرد ما را که: آگاه باشید که ما و شیعیان ما در درجه عالیهاى در بهشت قرار خواهیم داشت! اى سلیمان! من از این مکان مفارقت نمىکنم تا روح از بدنم مفارقت کند.[۳]
رقعه هائى که از آسمان به زمین مى آید براى امان زائر أباعبدالله علیه السّلام
مرحوم شیخ نورى گوید که: مرحوم طُرَیحى آخرِ این خبر را چنین نقل کرده است که: آن شیخ گفت: ناگاه دیدم رقعههائى از بالا به زمین مىریزد. سؤال کردم که: چیست؟ گفتند که: این رقعههاى امان است براى زوّار حسین علیه السّلام در شب جمعه. من یکى از آنها براى خود طلب کردم. گفتند: این رقعهها حقّ تو نیست! تو مىگوئى: زیارت حسین بدعت است! هرگز از این رقعهها نخواهى یافت تا آنکه زیارت کنى حسین علیه السّلام را و اعتقاد کنى به فضل و شرافت او! پس من از خواب بیدار شدم و هراسان بودم، و در همان ساعت قصد زیارت سیّد خودم حسین علیه السّلام را نمودم.
منبع: کتاب انوار الملکوت، ج۱، ص: ۲۷۲-۲۷۴
پاورقی:
[۱] این حکایت را مرحوم حاج میرزا حسین نورى در نجم الثاقب در ذیل حکایت تشرّف حاج على بغدادى بخدمت امام زمان علیه السّلام در ص ۵۳ آورده است.
[۲] [ امان از جانب پروردگار است براى زائرین حسین علیه السّلام در شب جمعه از آتش دوزخ. مترجم]
[۳] – بحار الأنوار، ج ۴۵، ص ۴۰۱٫