غزل ۴ حضرت حافظ: صبا بلطف بگو آن غزال رعنا را

صبا، به لطف بگو آن غزال رعنا را که سر به کوه و بیابان تو داده‌اى ما را
شکرفروش که عمرش دراز باد چرا تفقُّدى نکند طوطى شکرخا را؟
غرور حسنت اجازت مگر نداد اى گل که پرسشى نکنى عندلیب شیدا را!
به خُلق و لطف توان کرد صیدِ اهل نظر به بند و دام نگیرند مرغ دانا را
ندانم از چه سبب رنگ آشنایى نیست سهى‌قدان سیه‌چشمِ ماه سیما را؟
چو با حبیب نشینى و باده‌پیمایى به یاد دار مُحبّان بادپیما را
جز این قدَر نتوان گفت در جمال تو عیب که وضع مهر و وفا نیست روى زیبا را
در آسمان نه عجب گر به گفته‌ى حافظ سرود زهره به رقص آورَد مسیحا را!

ترجمه ابیات:

۱- اى باد صبا، از روى لطف به آن آهوى زیباى فریبا- دلبر ما- بگو که تو ما را آواره‌ى کوه و بیابان کرده‌اى. [مقصود از غزال رعنا، به استعاره، دلبر است.]

۲- آن دلبر- که سراپاى وجودش شیرینى است- چرا از عاشق شیرین سخن خود دلجویى نمى‌کند؟ [شکرفروش، استعاره از دلبر شیرین حرکات شیرین سخن و طوطى شکرخا، خود شاعر است.]

۳- اى معشوق، به یقین غرور زیبایى به تو اجازه نمى‌دهد که از عاشق سرگردان خود سراغ بگیرى و از احوال او جویا شوى! [گل، استعاره از معشوق و عندلیب شیدا، استعاره از عاشق- خود شاعر است.]

۴- با خوش‌خویى و مهربانى مى‌توان صاحب نظران را به خود جذب و آنان را شکار خود کرد. آرى، پرنده‌ى زیرک را با بند و دام، شکار نمى‌کنند. [برخى نسخه‌ها در مصراع دوم به جاى بند و دام، دام و دانه ضبط کرده‌اند که مناسب‌تر است و ترجیح دارد. در هر حال مصراع دوم تمثیلى براى مصراع اول است.]

۵- نمى‌دانم چرا در وجود دلبران بلندقامت و سیه‌چشم و ماهرو، از مهرورزى و آشنایى، رنگ و نشانه‌اى نیست!

۶- هنگامى که در کنار دوست مى‌نشینى و شراب مى‌نوشى، از عاشقانى یاد کن که از دیدار دوست محروم هستند. [باد پیمودن، کنایه از کار بیهوده و رنج بى‌حاصل است. بنابراین، مقصود شاعر از

محبّان بادپیما، عاشقانى است که تلاش آن‌ها براى دیدار دوست بى‌حاصل بوده و از لذت دیدار محروم مانده‌اند. جناس زیبا و وسوسه برانگیز باده و باد نیز مد نظر شاعر بوده است.]

۷- بر زیبایى تو، جز این عیبى نمى‌توان گرفت، که نشانى از مهر و وفا در چهره‌ى زیباى تو دیده نمى‌شود. [وضع به معنى حالت و موقعیت است. در عین حال، مفهوم نهادن و قرار دادن نیز (که معناى دیگر واژه است) مناسب معنى بیت هست. یعنى در چهره‌ى زیباى تو، عنصر مهر و وفا نهاده نشده است.]

۸- اگر سرود خوانى زهره در آسمان با شعر حافظ، مسیحا را به رقص آورد تعجبى ندارد! [شعر حافظ، آن قدر دلکش و زیباست که خنیاگر آسمان- یعنى ستاره‌ى زهره- آن را به آواز و سرود مى‌خواند و مسیحا در آسمان چهارم، از شنیدن این سرود به رقص در مى‌آید!]

گردآوری شده توسط سایت پرمطلب > شعر > غزلیات حضرت حافظ 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا