غزل ۲ حضرت حافظ: صلاح کار کجا و من خراب کجا
صلاحِ کار کجا و من خراب کجا؟ | ببین تفاوتِ ره کز کجاست تا به کجا! |
دلم ز صومعه بگرفت و خرقهى سالوس | کجاست دیر مغان و شرابِ ناب کجا؟ |
چه نسبت است به رندى صلاح و تقوا را؟ | سماعِ وعظ کجا، نغمهى رَباب کجا؟ |
ز روىِ دوست دلِ دشمنان چه در یابد | چراغِ مرده کجا، شمع آفتاب کجا؟ |
چو کُحل بینش ما خاکِ آستان شماست | کجا رویم بفرما از این جناب کجا؟ |
مبین به سیب زنخدان که چاه در راه است | کجا همىروى اى دل بدین شتاب کجا؟ |
بشد- که یاد خوشش باد- روزگارِ وصال | خود آن کرشمه کجا رفت و آن عتاب کجا؟ |
قرار و خواب ز حافظ طمع مدار اى دوست! | قرار چیست؟ صبورى کدام و خواب کجا؟ |
ترجمه ابیات:
۱- تشخیص صلاح کار کجا و من مست از خود بىخبر کجا؟ ببین تفاوت راه از کجاست تا به کجا! ۲- از صومعه و جامهى تزویر و ریاکارى صومعه داران، دلم گرفته است! دیر مغان کجا و شراب ناب کجاست (که سرمستم کند و از این دلتنگى مرا برهاند؟)
۳- رندى و لاابالیگرى، چه تناسبى با صلاح و تقوا دارد؟ شنیدن سخن واعظان کجا و دل سپردن به نواى خاص رباب کجا؟ [رباب، که نوعى ساز است، در اینجا بر مفهوم عام موسیقى دلالت دارد.
مصراع دوم در واقع تمثیلى است براى حکم مصراع اول: به پند واعظان گوش سپردن کار اهل تقوا و دل به صداى موسیقى دادن و به شادى و لهو و لعب پرداختن کار رندان است و این دو هیچ مناسبتى با یکدیگر ندارند!]
۴- دل دشمنان از چهرهى زیباى دوست چه بهرهاى مىبرد؟ زیرا که دل دشمنان مانند چراغ خاموش و چهرهى دوست مانند خورشید درخشان است. [بنابراین، بین تاریکى و روشنایى هیچ تناسبى وجود ندارد!]
۵- وقتى که خاک آستان شما، مانند سرمه، روشنگر چشم ماست، ما از این بارگاه به کجا مىتوانیم برویم؟
۶- اى دل، با این شتاب به کجا مىروى؟ این قدر به سیب زنخدان یار نگاه مکن و آگاه باش که چاه بر سر راه توست. [تورفتگى چانه را به چاهى تشبیه مىکند و به عاشق هشدار مىدهد که فریفته و شیفتهى زیبایى چانۀ یار مشو که در چاه زنخدان مىافتى و گرفتار مىشوى.]
۷- روزگار وصال- که یادش به خیر باد- گذشت و رفت. به راستى آن ناز و غمزه و آن خشم و سرزنش یار کجاست؟ [از روزگار خوش وصال یاد مىکند و این که هم خشم و عتاب و هم ناز و غمزۀ یار خواستنى بود و از این که اکنون از آن همه محروم مانده به حسرت یاد مىکند!]
۸- اى دوست، از حافظ، آرام و قرار انتظار نداشته باش. (در این وضعى که من هستم) قرار و شکیبایى و خواب کجاست؟ [نشان عاشقى، بىقرارى است. چگونه مىتوان از عاشق، انتظار صبر و قرار داشت؟]