خطبه نهج البلاغه: الحمد لله الواصل الحمد بالنعم و النعم بالشکر
الحَمدُ لِلَّهِ الواصِلِ الحَمدَ بِالنِّعَمِ و النِّعَمَ بِالشُّکرِ. نَحمَدُهُ عَلَى آلائِهِ کَما نَحمَدُهُ عَلَى بَلائِهِ.
تمام مراتب حمد و سپاس اختصاص به خداوندى دارد که حمد را به نعمتها و نعمتها را به شکر متّصل و پیوند فرموده است. بر آلاء و نعمتهایش او را حمد مىکنیم همچنانکه بر بلایش او را حمد مى نماییم.
و نَستَعِینُهُ عَلَى هَذِهِ النُّفُوسِ البِطاءِ عَمّا أُمِرَت بِهِ، السِّراعِ إلَى ما نُهِیت عَنهُ.
و بر این نفوس کُند و کاهل نسبت به آنچه که مأمور به انجام آن شده است و بر این نفوس شتابکننده به آنچه که از بجا آوردن آن نهى شده است، از او کمک و یارى درخواست مىنماییم.
و نَستَغفِرُهُ مِمّا أحاطَ بِهِ عِلمُهُ و أحصاهُ کِتابُهُ؛ عِلمٌ غَیرُ قاصِرٍ و کِتابٌ غَیرُ مُغادِرٍ.
و غفران و آمرزش از او مىطلبیم براى گناهانى که علم او به آنها احاطه دارد، و کتاب او همه آنها را إحصاء و شمارش کرده؛ علمى که قاصر و کوتاه نیست و کتابى که چیزى را ترک نکرده و جا نینداخته است.
و نُؤمِنُ بِهِ إیمانَ مَن عاینَ الغُیوبَ و وَقَفَ عَلَى المَوعُودِ؛ إیمانًا نَفَى إخلاصُهُ الشِّرکَ و یقِینُهُ الشَّکَّ.
و به او ایمان مىآوریم ایمان کسى که امور غیبى و پنهانى را بالعیان مشاهده کرده، و به آنچه که وعده داده شده واقف گردیده است؛ ایمانى که اخلاص آن شرک را زدوده و یقین و باور آن شک و تردید را از بین مىبرد.
و نَشهَدُ أن لا إلَهَ إلّا اللَه وَحدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ و أنَّ مُحَمَّدًا عَبدُهُ و رَسُولُهُ؛ شَهادَتَینِ تُصعِدانِ القَولَ و تَرفَعانِ العَمَلَ، لا یخِفُّ مِیزانٌ تُوضَعانِ فیه و لا یثقُلُ مِیزانٌ تُرفَعانِ عنه.
و شهادت و گواهى مىدهیم که معبود و مؤثّرى نیست غیر از الله که تنها و واحد است و شریکى براى او نیست، و شهادت مىدهیم که محمّد صلّى الله علیه و آله، بنده و فرستاده او است. و این دو شهادت، قول و گفتار را بالا مىبرند و عمل و کردار را اوج داده و به درگاه الَهى مىرسانند. کفّه میزانى که شهادتین را در آن مىنهند سبک نمىشود و کفّه میزانى که شهادتین را از آن بردارند سنگین نمىگردد.
أُوصِیکُم عِبادَ اللَه بِتَقوَى اللَه الَّتِى هِى الزّادُ و بِها المَعادُ [المعاذ]؛ زادٌ مُبَلِّغٌ و مَعادٌ [معاذ]؛ مُنجِحٌ. دَعا إلَیها أسمَعُ داعٍ و وَعاها خَیرُ واعٍ؛ فَأسمَعَ داعِیها و فازَ واعِیها.
اى بندگان خدا! من شما را به تقواى خداوند وصیت مىنمایم، تقوایى که زاد و توشه آخرت است و عود و بازگشت انسان به سوى خدا به سبب آن است؛ تقوا زادى است که انسان را به سرمنزل مقصود مىرساند و عود و بازگشتى است که حاجت و نیاز انسان را برآورده مىکند. شنوانندهترین دعوت کننده و بهترین کسى که مىتوانست مردم را به تقوا دعوت کند، دعوت فرمود و بهترین حفظ کننده آن را حفظ کرد و در خود فرا گرفت؛ پس دعوت کننده آن، آن را به گوش رساند و حفظ کننده آن رستگار گردید.
عِبادَ اللَه! إنَّ تَقوَى اللَه حَمَت أولِیاءَ اللَه مَحارِمَهُ و ألزَمَت قُلُوبَهُم مَخافَتَهُ حَتَّى أسهَرَت لَیالِیهُم و أظمَأت هَواجِرَهُم؛ فَأخَذُوا الرّاحَهَ بِالنَّصَبِ، و الرِّى بِالظَّمَإ، و استَقرَبُوا الأجَلَ فَبادَرُوا العَمَلَ، و کَذَّبُوا الأمَلَ فَلاحَظُوا الأجَلَ.
اى بندگان خدا! تحقیقاً تقواى الَهى اولیاء خدا را از ارتکاب محارم مانع شد و قلوب آنان را ملازم خوف و ترس از خدا نمود تا آنکه خواب شبهاى ایشان را از چشمشان ربود و روزهاى گرم آنان را به روزه و تشنگى واداشت؛ بنابراین آسایش آخرت را به رنج و خستگى دنیا و سیرابى آن روز را به تشنگى در دنیا بهدست آوردند، و أجل و مرگ را نزدیک دانسته پس به انجام عمل نیکو مبادرت و شتاب نمودند، و آمال و آرزوها را تکذیب کرده و أجل و بسر رسیدن عمر را ملاحظه نموده و در نظر گرفتند.
ثُمَّ إنَّ الدُّنیا دارُ فَناءٍ و عَناءٍ و غِیرٍ و عِبَرٍ. فَمِنَ الفَناءِ أنَّ الدَّهرَ مُوتِرٌ قَوسَهُ، لا تُخطِئُ سِهامُهُ و لا تُؤسَى جِراحُهُ. یرمِى الحَى بِالمَوتِ، و الصَّحِیحَ بِالسَّقَمِ، و النّاجِى بِالعَطَبِ. آکِلٌ لا یشبَعُ و شارِبٌ لا ینقَعُ.
پس حقّاً که دنیا خانه فانى شدن و مصیبت کشیدن و محل تغییر و عبرت گرفتن است.
و از فناء دنیا همین بس است که روزگار تیرش را به کمان نهاده، تیرهاى آن به خطا نمىرود و جراحتهاى آن مداوا نمىشود. تیر مرگ را به زنده، و تیر بیمارى را به صحیح، و تیر هلاکت را به نجاتیافته مىاندازد. خورندهاى است که سیر نمىشود، و نوشندهاى است که سیراب نمىگردد.
و مِنَ العَناءِ أنَّ المَرءَ یجمَعُ ما لا یأکُلُ و یبنِى ما لا یسکُنُ ثُمَّ یخرُجُ إلَى اللَه تَعالَى لا مالًا حَمَلَ و لا بِناءً نَقَلَ.
و از مصائب و مشکلات دنیا همین بس است که انسان گرد مىآورد چیزى را که نمىخورد و مىسازد خانههایى را که در آن نمىنشیند، و پس از آن به سوى خدا بیرون مىرود درحالىکه با خودش نه مالى را برده است و نه بنایى را منتقل نموده است.
و مِن غِیرِها أنَّکَ تَرَى المَرحُومَ مَغبُوطًا و المَغبُوطَ مَرحُومًا؛ لَیسَ ذَلِکَ إلّا نَعِیمًا زَلَّ و بُؤسًا نَزَلَ.
و از تغییر و دگرگونى دنیا همین بس است که مى بینى شخصى را که به او رحم مىکردند اکنون به او غبطه مىبرند و دیگرى را که به اوغبطه مىبردند اکنون به بیچارگىاش رحم مىنمایند؛ این نیست مگر به جهت نعمتهایى که به سرعت از بین رفته و سختىهایى که نازل گردیده است.
و مِن عِبَرِها أنَّ المَرءَ یشرِفُ عَلَى أمَلِهِ فَیقتَطِعُهُ حُضُورُ أجَلِهِ؛ فَلا أمَلٌ یدرَکُ و لا مُؤَمَّلٌ یترَکُ.
و از عبرتهاى دنیا همین بس است که انسان بر آرزوى خود نزدیک مىشود و ناگهان حضور مرگ او را از امیدش قطع مىکند؛ پس در آن حال نه به آرزویى دست یافته و نه آرزومند رها مىگردد.
فَسُبحانَ اللَه ما أغَرَّ [أعَزَّ] سُرُورَها و أظمَأ رِیها و أضحَى فَیئَها. لا جاءٍ یرَدُّ و لا ماضٍ یرتَدُّ. فَسُبحانَ اللَه ما أقرَبَ الحَى مِنَ المَیتِ لِلِحاقِهِ بِهِ، و أبعَدَ المَیتَ مِنَ الحَى لِانقِطاعِهِ عَنهُ.
پس سبحان الله! سرور و خوشى دنیا چه فریبنده و سیراب شدنش چه عطشآور و سایه آنچه گرم و سوزنده است! نه آنچه مىآید رد مىشود و نه گذشته بازمىگردد. پس سبحان الله! چه بسیار نزدیک است زنده به مرده به جهت ملحق شدن به او، و چه بسیار دور است مرده از زنده به جهت جدایى همیشگى از او!
إنَّهُ لَیسَ شَىءٌ بِشَرٍّ مِنَ الشَّرِّ إلّا عِقابُهُ، و لَیسَ شَىءٌ بِخَیرٍ مِنَ الخَیرِ إلّا ثَوابُهُ. و کُلُّ شَىءٍ مِنَ الدُّنیا سَماعُهُ أعظَمُ مِن عِیانِهِ، و کُلُّ شَىءٍ مِنَ الآخِرَهِ عِیانُهُ أعظَمُ مِن سَماعِهِ؛ فَلیکفِکُم مِنَ العِیانِ السَّماعُ و مِنَ الغَیبِ الخَبَرُ.
تحقیقاً هیچ چیزى از شر و بدى بدتر نیست مگر عقاب آن، و هیچ چیزى خوبتر از خوبى نیست مگر ثواب آن. و هر چیزى از امور و شئون دنیا شنیدنش از دیدن آن بزرگتر و هر چیزى از امور آخرت دیدنش از شنیدن آن بزرگتر است؛ پس (اینک در این دنیا) باید به جاى دیدن امور آخرت، شنیدن آن و به جاى امور غیب و پنهان، خبر آن، شما را کفایت کند.
و اعلَمُوا أنَّ ما نَقَصَ مِنَ الدُّنیا و زادَ فى الآخِرَهِ خَیرٌ مِمّا نَقَصَ مِنَ الآخِرَهِ و زادَ فى الدُّنیا؛ فَکَم مِن مَنقُوصٍ رابِحٍ و مَزِیدٍ خاسِرٍ.
و بدانید که حقّاً آنچه از دنیا کاسته شود و در آخرت افزوده گردد بهتر است از آنچه از آخرت بکاهد و در دنیا افزوده گردد؛ پس چه بسا کم شدهاى که سودمند است و چه بسا زیاد شدهاى که زیانآور است.
إنَّ الّذى أُمِرتُم بِهِ أوسَعُ مِنَ الّذى نُهِیتُم عَنهُ، و ما أُحِلَّ لَکُم أکثَرُ مِمّا حُرِّمَ عَلَیکُم؛ فَذَرُوا ما قَلَّ لِما کَثُرَ و ما ضاقَ لِما اتَّسَعَ.
به تحقیق آنچه که به آن امر شده اید وسیعتر و گستردهتر است از آنچه که از آن نهى شدهاید و آنچه که براى شما حلال گشته بیشتر است از آنچه که بر شما حرام گردیده؛ پس آنچه اندک است را بهخاطر آنچه بسیار است و آنچه تنگ و محدود است را بهخاطر آنچه وسیع و گسترده است، رها کنید و انجام ندهید.
قَد تَکَفَّلَ لَکُم بِالرِّزقِ و أُمِرتُم بِالعَمَلِ؛ فَلا یکُونَنَّ المَضمُونُ لَکُم طَلَبُهُ أولَى بِکُم مِنَ المَفرُوضِ عَلَیکُم عَمَلُهُ. مَعَ أنَّهُ و اللَه لَقَدِ اعتَرَضَ الشَّکُّ و دَخَلَ الیقِینُ حَتَّى کَأنَّ الّذى ضُمِنَ لَکُم قَد فُرِضَ عَلَیکُم و کَأنَّ الّذى فُرِضَ عَلَیکُم قَد وُضِعَ عَنکُم.
حقّاً که خداوند روزى شما را بر عهده گرفته و شما را به عمل صالح امر فرموده؛ پس طلب روزى ضمانت شده براى شما، هرگز نباید اولى باشد از بجا آوردن عمل صالح که بر شما فرض و واجب گردیده است. با اینحال سوگند به خدا که شک و تردید بر شما عارض شده و یقینتان متزلزل گشته تا به مرتبهاى که گویا آنچه که براى شما ضمانت شده (روزى) واجب گردیده و آنچه که بر شما واجب بوده (عمل صالح) ساقط گشته است.
فَبادِرُوا العَمَلَ و خافُوا بَغتَهَ الأجَلِ؛ فَإنَّهُ لا یرجَى مِن رَجعَهِ العُمُرِ ما یرجَى مِن رَجعَهِ الرِّزقِ.
پس به انجام دادن اعمال صالحه سبقت بگیرید و مبادرت کنید، و از ناگهان رسیدن أجل و مرگ بترسید؛ زیرا که به بازگشت عمر چنانکه به بازگشت رزق امید است، امیدى وجود ندارد.
ما فاتَ الیومَ مِنَ الرِّزقِ رُجِى غَدًا زِیادَتُهُ و ما فاتَ أمسِ مِنَ العُمُرِ لَم یرجَ الیومَ رَجعَتُهُ. الرَّجاءُ مَعَ الجائِى و الیأسُ مَعَ الماضِى فاتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ
آنچه از روزى امروز فوت شود امید به فزونى آن در فردا است، و آنچه از عمر دیروز انسان گذشت و فوت گردید، امروز امیدى به بازگشت آن وجود ندارد. امیدوارى با آینده (روزى فردا) است و نومیدى با گذشته (گذشتن عمر) است؛ بنابراین: «اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ» تقواى خدا را آنطور که باید و شاید و سزاوار مقام تقواى اوست بجاى آورید، و مبادا مرگ شما را فرا گیرد مگر آنکه شما در درجه اعلاى اسلام و تسلیم باشید.”» (سوره آل عمران ذیل آیه ۱)
منبع ترجمه: کتاب مطلع انوار، ج۱۲، پاورقی صفحه ۴۰۷