طلاق عایشه بعد از تیرباران کردن جنازه امام حسن علیهالسلام
پس از آنکه عایشه از دفن جنازه امام حسن علیهالسّلام جلوگیرى کرد و آن جنایت و فاجعه را مرتکب شد و دستور تیراندازى به بدن مطهّر امام علیهالسّلام را صادر کرد، که گویند چوبههاى تیر بر بدن حضرت فرو رفته بود، امام حسین علیهالسّلام پیکى را به سوى عایشه فرستادند و فرمودند:” به او بگو که: من تو را طلاق دادم و از این پس دیگر زوجه رسول خدا نخواهى بود.” زیرا رسول خدا طلاق زنهاى خویش را پس از رحلتش در اختیار أمیرالمؤمنین علیهالسّلام قرار داده بود و أمیرالمؤمنین این اختیار را به فرزندش امام حسن مجتبى علیهالسّلام تفویض کرده بود و حضرت این اختیار را در اختیار برادرش حضرت سیدالشّهداء علیهالسّلام قرار داده بودند |
تفصیل این مطلب را از کتاب اسرار ملکوت ؛ ج۳ ؛ ص۲۱۷ بخوانید:
«یا نِساءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلًا مَعْرُوفاً* وَ قَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّهِ الْأُولى وَ أَقِمْنَ الصَّلاهَ وَ آتِینَ الزَّکاهَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ» ……
«اى زنان پیامبر! شخصیت و شأن شما مانند شأن و ارزش بقیه از زنان نیست، و اگر تقواى پروردگار را پیشه خود سازید اجر بیشترى را نصیب خود کردهاید. پس هنگام سخن گفتن صداى خود را نازک نکنید که این امر موجب تحریک افراد مریض و آلوده خواهد شد، و پیوسته با کلام نیکو و سخن مناسب با مردم تکلّم نمایید تا شأن و شخصیت پیامبر در رفتار شما محفوظ بماند.* و همچنین در منزلهاى خود مستقرّ باشید و بىجهت از منزل خارج نشوید و مانند زنهاى دوران جاهلیت با زر و زیور و آرایش نامناسب خود را به مردم ننمایانید و حجاب و عفاف را همیشه مراعات کنید و نماز را بهپا دارید و زکات اموال خود را بپردازید (مانند سایر افراد به احکام و تکالیف التزام داشته باشید و نگویید: ما ازواج رسول خدا هستیم، پس حکم و تکلیفى بر عهده ما نمیباشد.) و از خدا و رسول او اطاعت و فرمانبردارى نمایید ….»
مسئولیّت خطیر اولاد و ازواج و ارحام اولیاء خدا نسبت به سایرین در این آیات خداوند مسئولیت زنان پیامبر را بیش از سایر افراد قرار داده است، و به همان درجه از قرب که انتساب و ارتباط با رسول خدا براى آنها فراهم مینماید و موقعیت و شأن آنان را نزد مردم افزون میسازد، به همان مقدار در صورت تمرّد و سرپیچى از اوامر الهى و ابراز خودسرى و اظهار انانیت و مقابله با حکم و تکلیف و دستور الهى، موجبات سخط و غضب و قهر و دورباش از رحمت خدا را ایجاب مینماید؛ و این مسأله کاملًا درباره منتسبین به یک عارف بالله و ولى الهى صادق و منطبق است.
اولاد و ازواج و ارحام یک ولى خدا و عارف بالله باید بدانند که به واسطه این اقتراب و انتساب مسئولیت بیشترى از سایر افراد متوجّه آنها خواهد بود و باید در قبال این مسئولیت پاسخگو باشند. آنها چه بخواهند و چه نخواهند به واسطه این انتساب، دیدگاه مردم و تمایل آنها به آنان صورت دیگرى به خود خواهد گرفت، و خداى نکرده چه بسا به واسطه ابراز سلیقههاى فردى و تفکّرات شخصى آمیخته با انگیزههاى نفسانى و حبّ و بغضها، سرنوشت و مسیر یک فرد دستخوش خطرات و آسیبهاى جبران ناپذیر خواهد شد.
تمام فتنهاى که پس از مرگ عثمان و دوران خلافت و حکومت أمیرالمؤمنین علیهالسّلام براى آن حضرت و مسلمانان تا به امروز واقع گردید، ناشى از سرپیچى عایشه زوجه رسول خدا از حکم و تکلیف الهى او بود. و به جاى اینکه او در خانه بنشیند و کارى به کار خلافت و حکومت امیر مؤمنان نداشته باشد، از خانه بیرون آمد و اتّهام قتل عثمان را بر خلیفه و جانشین رسول خدا، على مرتضى وارد نمود و با فرستادن رسائل و پیکها به سران قبایل آنان را بر علیه دستگاه خلافت علوى تحریک نمود و از شأن و مرتبتِ خود و انتسابش به رسول خدا براى شکستن صولت و اقتدار و شکست أمیرالمؤمنین علیهالسّلام بهره برد و مردم را به هلاکت افکند، و همینطور این قضیه جنگ صفّین را به وجود آورد تا جایى که أمیرالمؤمنین علیهالسّلام به شهادت رسیدند.
اجازه طلاق ازواج رسول خدا به دست أمیرالمؤمنین و اوصیاء او
لذا جالب است که بدانیم رسول خدا به أمیرالمؤمنین علیهالسّلام وصیت کردند که: «اى على، هرگاه دیدى که یکى از زوجات من از تحت حکم و تکلیف الهى خارج گشتند، تو میتوانى او را طلاق دهى و در این صورت دیگر اطلاق امّالمؤمنین بر او نخواهد بود.»
در مناقب ابن شهر آشوب، جلد یک، صفحه ۳۹۶ چنین آورده است:
الأصبَغُ بنُ نُباتَهَ قالَ: بَعَثَ عَلِىٌّ علیهالسّلام یَومَ الجَمَلِ إلَى عائِشَهَ، ارجِعى و إلّا تَکَلَّمتُ بِکَلامٍ تَبرَءِینَ مِنَ اللَهِ و رسولِهِ. و قالَ أمیرُالمؤمنینَ لِلحَسنِ: «اذهَب إلَى فُلانَهَ فَقُل لَها قالَ لَکِ أمیرُالمُؤمنینَ:” و الَّذى فَلَقَ الحَبَّهَ و النّوى و بَرَأ النَّسَمَهَ، لَئِن لَم تَرحَلى السّاعَهَ لَأبعَثَنَّ إلَیکِ بِما تَعلَمینَ.”»
فَلَمّا أخبَرَها الحسنُ بِما قالَ أمیرُالمؤمنینَ، قامَت ثُمَّ قالَت: «رحِّلونى!» فَقالَت لها امرَأهٌ مِنَ المَهالِبَهِ: «أتاکِ ابنُ عَبّاسٍ شَیخُ بنیهاشمٍ و حاوَرتِیهِ و خَرَجَ مِن عندِکِ مُغضَبًا و أتاکِ غُلامٌ فَأقلَعتِ؟»
قالَت: «إنَّ هَذا الغُلامَ ابنُ رسولِ اللَهِ فَمَن أرادَ أن یَنظُرَ إلَى مُقلَتَى رسولِ اللَهِ فَلیَنظُر إلَى هَذا الغُلامِ، و قَد بَعَثَ إلَىَّ بِما عَلِمتِ.»
قالَت: «فَأسألُکِ بِحَقِّ رَسولِ اللَهِ عَلَیکِ، إلّا أخبَرتینا بِالَّذى بَعَثَ إلَیکِ.»
قالَت: «إنَّ رسولَ اللَهِ جَعَلَ طَلاقَ نِسائِهِ بِیَدِ عَلِىٍّ، فَمَن طَلَّقَها فى الدُّنیا بانَت مِنهُ فى الآخِرَهِ.»
«اصبغ بن نباته گوید: در جنگ جمل، أمیرالمؤمنین علیهالسّلام پیکى را به سوى عایشه فرستاد و به او فرمود: برگردد و دست از جنگ بشوید و الّا سخنى را بر زبان جارى خواهم ساخت که دیگر بین تو و خدا و رسولش هیچ رَبط و تعلّقى باقى نخواهد ماند. أمیرالمؤمنین علیهالسّلام به فرزندش امام حسن علیهالسّلام فرمود:
” برو نزد عایشه و به او بگو: أمیرالمؤمنین به تو میگوید: قسم به آن ذات لایزالى که دانه را شکافت و جاندار را بیافرید، اگر هماکنون از اینجا بیرون نروى و از این معرکه فاصله نگیرى، سخنى را درباره تو بر زبان خواهم راند که تو از آن اطّلاع دارى.”
وقتى که امام حسن علیهالسّلام پیغام أمیرالمؤمنین را به او رساند، فوراً از جاى خود برخاست و به اطرافیان گفت:” مرا از این نقطه بیرون برید و کوچ دهید.”
در این وقت یکى از زنهاى مهالبه به او گفت:” چه شده است تو را؟ ابن عبّاس که بزرگ خاندان بنىهاشم است پیش تو آمد و تو با او سخن گفتى و او در حال غضب و قهر از نزد تو خارج شد، ولى الآن یک نوجوان تو را اینچنین پریشان نمود که فوراً از جاى خود کنده شدى؟”
عایشه در پاسخ گفت:” این نوجوان فرزند رسول خداست، پس کسى که میخواهد به جگرگوشه رسول خدا نگاه کند به این جوان نظر بیندازد، و او پیغامى براى من آورد که من خود میدانم چیست.”
آن زن گفت:” تو را به حقّ رسول الله بر تو قسم میدهم که مرا از آن پیغام مطّلع نمایى.”
عایشه گفت:” رسول خدا طلاق زنان خویش را در دست على قرار داده است؛ پس هر زنى از زنهاى رسول خدا را که على طلاق دهد، آن زن در آخرت از رسول خدا جدا خواهد بود.”»
وفى رِوایَهٍ: کانَ النَّبِىُّ یَقسِمُ نَفلًا فى أصحابِهِ فَسَألناهُ أن یُعطِیَنا مِنهُ شَیئًا و ألحَحنا عَلَیهِ فى ذَلِکَ. فَلامَنا عَلِىٌّ فَقالَ: «حَسبُکُنَّ، ما أضجَرتُنَّ رَسولَ اللَهِ!» فَتَهَجَّمناهُ، فَغَضِبَ النَّبِىُّ مِمّا استَقبَلنا بِهِ عَلِیًّا، ثُمَّ قالَ: «یا عَلِىُّ، إنِّى قَد جَعَلتُ طَلاقَهُنَّ إلَیکَ، فَمَن طَلَّقتَها مِنهُنَّ فَهِىَ بائِنَهٌ.» و لَم یُوَقِّتِ النَّبِىُّ فى ذَلِکَ وَقتًا فى حَیاهٍ و لا مَوتٍ، فَهِىَ تِلکَ الکَلِمَهُ فَأخافُ أن أبِینَ مِن رَسولِ اللَهِ.
«و نیز در روایت دیگرى آمده است: رسول خدا اموالى را بین اصحاب خود تقسیم میکردند. عایشه میگوید:
ما از حضرت تقاضا کردیم از آن اموال سهمى هم به ما بدهد، و به او اصرار میورزیدیم. در این هنگام على ما را مورد ملامت قرار داد و گفت:” آزار و اذیتى که به رسول خدا میدهید کافى نیست، اینجا هم میخواهید او را بیازارید؟” ما به على پرخاش کردیم و با درشتى با او برخورد نمودیم. رسول خدا از این کردار ما با على ناراحت و غضبناک شد و رو کرد به على و فرمود:
” اى على، من طلاق زنهاى خود را به دست تو سپردم؛ پس هر کدام از آنها را که طلاق دادى او دیگر عیال من نخواهد بود.” و رسول خدا زمانى را براى این مطلب تعیین نکرد، نه در زمان حیات خویش و نه پس از رحلت. پس آن کلمهاى که على گفت، همین مسأله بود. و من میترسم که از رسول خدا به واسطه این کلمه (طلاق به وسیله على) براى همیشه جدا گردم.»
و همچنین در خبرى دیگر چنین آمده است:
فَقالَ رَسولُ اللَهِ صلّى الله علیه و آله و سلّم: «یا أبا الحَسَنِ، إنَّ هَذا الشَّرَفَ باقٍ لَهُنَّ ما دُمنَ لِلَّهِ عَلَى الطّاعَهِ، فَأیَّتُهُنَّ عَصَتِ اللَهَ بَعدى بِالخُروجِ عَلَیکَ فَأطلِق لَها فى الأزواجِ و أسقِطها مِن شَرَفِ أُمومَهِ المُؤمنینَ.»
«پیامبر اکرم به أمیرالمؤمنین علیهماالسّلام فرمود: اى أبا الحسن، شرافت و احترام براى زنان من تا وقتى است که از اطاعت پروردگار خارج نشوند. پس هر زنى که از تحت اطاعت خدا خارج شد و معصیت او را در مقابله با تو و نبرد با تو و خروج بر تو پس از مرگ من نمود، او را طلاق بده و علقه ازدواج او را با من قطع نما، و او را از شرافت و عنوان مادر مؤمنین ساقط کن.»
طلاق عایشه به دست امام حسین انجام شد
جالب توجّه اینکه گرچه این قضیه توسّط أمیرالمؤمنین علیهالسّلام انجام نشد، ولى در زمان امامت و زعامت سیدالشّهداء علیهالسّلام به وقوع پیوست و این زن به واسطه طلاقى که حضرت اجرا نمودند از زوجیت با رسول خدا ساقط گشت و دیگر عنوان امّ المؤمنین بر او نخواهد بود.
در إثبات الهداه بالنّصوص و المعجزات و نیز در إثبات الوصیه چنین آوردهاند:
ورُوِى أنَّ الحسینَ علیهالسّلام بعدَ ما فعلَت عائشهُ، یعنى: مَنع الحسینِ علیهالسّلام من دفنِ الحسن عند جَدّه، وجَّه إلیها بطلاقها، و کان رسولُ الله صلّى الله علیه و آله و سلّم جَعل طلاقَ أزواجِه من بعده إلى أمیرِالمؤمنین، و جَعله أمیرُالمؤمنین إلى الحسنِ، و جعله الحسنُ إلى الحسینِ، و قال رسولُ الله صلّى الله علیه و آله و سلّم: «إنَّ فى نِسائى مَن لا تَرانى یَوم القیامَهِ، و هى الّتى یُطَلِّقها الأوصیاءُ بعدى.»
«در خبر آمده است که پس از آنکه عایشه از دفن جنازه امام حسن علیهالسّلام جلوگیرى کرد و آن جنایت و فاجعه را مرتکب شد و دستور تیراندازى به بدن مطهّر امام علیهالسّلام را صادر کرد، که گویند چوبههاى تیر بر بدن حضرت فرو رفته بود، امام حسین علیهالسّلام پیکى را به سوى عایشه فرستادند و فرمودند:” به او بگو که: من تو را طلاق دادم و از این پس دیگر زوجه رسول خدا نخواهى بود.” زیرا رسول خدا طلاق زنهاى خویش را پس از رحلتش در اختیار أمیرالمؤمنین علیهالسّلام قرار داده بود و أمیرالمؤمنین این اختیار را به فرزندش امام حسن مجتبى علیهالسّلام تفویض کرده بود و حضرت این اختیار را در اختیار برادرش حضرت سیدالشّهداء علیهالسّلام قرار داده بودند.
و رسول خدا صلّى الله علیه و آله و سلّم فرموده بودند: ” بعضى از زنان من در روز قیامت مرا نخواهند دید (با من نامحرم میباشند)، و او آن زنى است که یکى از اوصیاى پس از من او را طلاق داده است.”»
استثناء حکم طلاق ازواج النبى بعد از رحلت ایشان از حکم عام طلاق
البته این مسأله بر اساس یک اصل فقهى است که عبارت است از بقاى عقد نکاح پس از فوت همسر؛ زیرا عقد ازدواج صرفاً به دو بدن و دو جسد تعلّق نمیگیرد، بلکه به دو روح و دو نفس در طرفین واقع میشود و پس از مرگ همسر (شوهر) این تعلّق باقى خواهند ماند و از بین نمیرود، مگر در صورتى که زن بخواهد با فرد دیگرى ازدواج نماید که در این صورت آن علقه و عقد ازدواج قبلى فسخ و باطل خواهد شد. و این عدّهاى که به عنوان عدّه وفات، چهار ماه و ده روز باید رعایت شود، صرفاً به جهت احترام به همسر است؛ و لذا اگر شوهر در مکانى بعید از زوجه خود درگذشته باشد و مدّتها از این قضیه بگذرد و سپس خبر فوت شوهر به گوش زن برسد، باید از همان وقت وصول خبر، عدّه فوت را قرار بدهد، نه از زمان وفات شوهر.
و این قانون در همه افراد به جز رسول خدا سارى و جارى است، حتّى همسران ائمّه علیهم السّلام نیز پس از شهادتشان میتوانند با فرد دیگرى ازدواج کنند، و فقط همسران رسول خدا از این قاعده مستثنى میباشند؛ یعنى آن علقه زوجیت و عقد ازدواج پس از رسول خدا قابل فسخ و بطلان نیست،
و همسر رسول خدا تا زمانى که زنده است تحت حباله نکاح رسول خدا قرار دارد و فقط از رؤیت ظاهرى رسول خدا محروم است؛ مثل زنى که همسر او در شهر دیگرى است و او در شهر دیگر، و یا اینکه چند روزى او و یا همسرش به مسافرت بروند، آیا با رفتن شوهر و یا زن به یک سفر، ازدواج آنها باطل خواهد شد و پس از مراجعت باید دوباره عقد ازدواج جارى گردد؟!
عین همین مسأله براى افراد عادى نیز میباشد؛ یعنى فرضاً اگر همسر یک زن از دنیا برود، به مجرّد فوت بین آن دو انفصال ازدواج و انفساخ عقد نکاح واقع نمیشود، و آن زن پیوسته همسر آن شوهر متوفّى باقى میماند؛ و لذا اگر پس از مدّتى دوباره روح به بدن مرد تعلّق بگیرد و آن شخص زنده شود، نیازى به عقد
ازدواج مجدّد نیست. چنانچه شواهد بسیارى بر این مسأله تا کنون وجود داشته است، مثلًا فردى یک ساعت در حالت مرگ کامل واقع شده و سپس روح به بدن او بازگشته است. بنده خود چند مورد میشناسم که مرگ قطعى و فوت حقیقى و واقعى براى فردى حاصل شده است و بدن او سرد شده و تمام آثار یک مرگ واقعى پدید آمده، ولى پس از ساعتى و یا چند دقیقه دوباره روح به جسد بازگشته است. حال که چنین است، چه تفاوتى است بین چند دقیقه و بین چند سال و بین دو ساعت و بین مدّت طولانىتر؛ همه یکى است.
و لذا پس از اعاده روح یک مرد در بدن و کالبد مادّى، چه خود به خود صورت پذیرد و یا توسّط اعجاز پیامبر و یا امام علیهالسّلام باشد و یا به واسطه یک ولى خدا این امر تحقّق پیدا کند، در همه این احوال، آن زوجیت و عقد نکاح بین او و همسرش به قوّت خود باقى است و نیازى به اجرا و انشاى عقد مجدّد نمیباشد.
و فقط در صورتى این عقد ازدواج باطل میشود که زن درصدد ازدواج مجدّد برآید، که به این طریق دیگر علقهاى بین او و بین مرد اوّل باقى نمیماند؛ درست مانند زمان حیات آن دو که بخواهند با طلاق از یکدیگر جدا شوند و پس از طلاق دیگر علقه زوجیت نخواهد بود و براى ایجاد زوجیت نیاز به عقد مجدّد است.
آرى، فقط در مورد رسول خدا این فرق وجود دارد که زن پس از رحلت رسول خدا نمیتواند با فرد دیگرى ازدواج نماید؛ زیرا بقاى علقه ازدواج با رسولخدا مانع از اختیار نکاح با فرد دیگر میباشد. و به همین جهت حرام است با فرد دیگر ازدواج کند، و به همین جهت عنوان أُمّالمؤمنین بر آنها صادق است، و به همین جهت حرمت و شأن و شرافت همسرى رسول خدا براى آنها تا زمان مرگ محفوظ میماند و کسى حقّ ندارد به آنها بیحرمتى روا دارد.
امّا در مورد عایشه از آنجا که حضرت سیدالشّهداء علیهالسّلام به اختیار ولایى او را از همسرى با رسول خدا ساقط نمودند و طلاق او را اجرا کردند، دیگر او زوجه رسول خدا نمیباشد و آن حرمت و شرافت را از دست داده است و اطلاق امّالمؤمنین بر او بدعت و حرام میباشد.
منبع: کتاب اسرار ملکوت ؛ ج۳ ؛ ص۲۱۷
گردآوری شده توسط سایت پرمطلب > دین و اندیشه
www.pormatlab.com
سلام بر ال رسول الله که از این اختیار طلاق هم برخوردار بوده اند
با عرض سلام
سایتتون خیلی پرمحتواست , در پناه خدا و اهل بیت علیهم السلام باشید .