کتاب نوروز در جاهلیت و اسلام: فصل چهارم، نقد و بررسی مؤیّدات و شواهد دیگر نوروز

بسم الله الرّحمن الرّحیم

حال در اینجا می‌پردازیم به ادلّه و شواهد و مؤیّدات دیگری که بعضی برای اثبات این روز به عنوان عید، ذکر کرده‌اند، و میزان صحّت و سقم آنها را با موازین و مبانی شرع، مورد ارزیابی و سنجش قرار می‌دهیم.

کتاب نوروز ص۲۰۱ | بازگشت به فهرست

تمسّک به مسألۀ تسامح در ادلّۀ سنن و روایات «من بلغ» جهت اثبات نوروز، و ردّ آن

 حکم به تسامح در ادلّۀ سنن با استناد به روایات «من بلغ»، و نقد آن

از جملۀ این مطالب، مسألۀ تسامح در ادلّۀ سنن است. و در این باب روایت مشهوری است که می‌فرماید:

مَن بلَغه شَی‏ءٌ مِن الثّوابِ علیٰ شَی‏ءٍ مِن الخَیرِ فعمِله، کانَ له أجرُ ذلک، و إن کان رسولُ اللهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم لَم یقُله.[۱]

«اگر به شخصی خبر و حدیثی برسد که دلالت بر ترتّب ثواب بر انجام عمل خیری کند و آن شخص بدان عمل خیر اقدام نماید، خداوند اجر آن عمل خیر را به او خواهد داد اگرچه رسول خدا نفرموده باشد.»

در این روایت ـ چنانچه ملاحظه می‌شود ـ آمده است: کسی که بر ترتّب ثواب و پاداش بر انجام عملی مطّلع گردید و به جهت تحصیل رضای پروردگار به انجام آن عمل مبادرت ورزید، خداوند عمل او را بی‌پاداش نخواهد گذارد و به آن ثواب که مدّ نظر او است خواهد رسید، گرچه در واقع چنین قضیّه‌ای صحّت نداشته باشد.

برای توضیح و بحث در این روایت که به صُور مختلف در اتقان و ضعف، وارد شده است مناسب است سخن مرحوم والد ـ رضوان الله علیه ـ را در جلد پانزده امام شناسی (در نقد کلام مرحوم آیه الله سیّد محسن امین عاملی که در قرائت ادعیه‌ای که سند آنها ضعیف می‌باشد، تمسّک به قاعدۀ تسامح در ادلّۀ سنن کرده است) بیاوریم:

در اینجا مرحوم امین می‌خواهد استناد کند در جواز قرائت ادعیۀ ضعیفه السّند، به قاعدۀ تسامح در مستحبّات؛ و در این استناد اشکال است. توضیح آنکه در وسائل الشّیعه، مجموعاً ۹ روایت نقل می‌نماید در این باب.

اوّل آنها این روایت است که:

«من بلَغه شیءٌ من الثّواب علی شیءٍ من الخیر فعمِل به، کان له أجر ذلک، و إن کان رسولُ الله صلّی الله علیه و آله و سلّم لم یقُله» ـ الحدیث.

علمای أعلام بدین روایات عمل نموده‌اند؛ زیرا که اصل صدور آنها از معصوم مسلّم می‌باشد، بعضی از آنها صحیحه و بعضی موثّقه و بعضی ضعیفه هستند. و چون صدورشان قطعی است ما در آن تردید و شک نداریم، ولی اشکال در دلالت آنها می‌باشد که چقدر توسعه دارد؟ و دایرۀ شمول آنها چقدر گسترش دارد؟ آیا فرا می‌گیرد هر عمل مستحبّی را که راوی ضعیف و مجهول الحال و خارج از وثوق و اعتماد روایت کرده باشد، گرچه یزید بن معاویه باشد و ما را با جعل روایتی بر اساس تسامح در ادلّۀ سنن به مقاصد و منویّات خود سوق دهد و این روایت موجب بدعت‌ها گردد و آیین و سنّت اسلام را واژگون نماید؛ همان‌طور که امروزه دیده می‌شود با نقل روایت ضعیف از معلّی‌ بن خنیس عید نوروز را رسمیّت داده‌اند و غسل و دعا را در آن مستحب پنداشته‌اند، و به قدری این تسامح قوّت گرفته است تا ستون‌های عظیم سنّت‌های محقَّقه را فرو کوفته و منهدم نموده است. و یا اینکه اصولاً مصبّ این روایات و دلالت آنها و شمول آنها جای دگری است.

کتاب نوروز ص ۲۰۲ | بازگشت به فهرست

انقیاد، هم‌درجۀ اطاعت است، همان‌طور که تجرّی همانند معصیت می‌باشد

مفاد این روایات مفاد بحثی است اصولی که انقیاد، هم‌درجۀ اطاعت است همان‌طور که تجرّی، هم‌وزن معصیت می‌باشد.

بنابراین اگر از روی حجّت‌های شرعیّه، ثواب بر عملی به کسی رسید و او هم طبق آن عمل کرد ولی در حقیقت خلاف آن معلوم شد، اجر و پاداش عامل به آن محفوظ می‌باشد و خداوند او را بی‌بهره نمی‌گذارد.

در عباراتِ روایت، کلمۀ «من بلَغه» وارد است و بلوغ در جایی صدق می‌کند که مانند وصول خارجی، در عالم اعتبارْ وصول تعبّدی صورت گیرد و حجّت به عمل آورده شود، مانند لفظ بلوغ در آیۀ کریمۀ: یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ[۲] و مانند آیۀ شریفۀ: هَـذَا بَلَاغٌ لِّلنَّاسِ ؛[۳] و فقط شامل مواردی می‌شود که از جهت اعتبار مطلب تمام باشد ولی اتّفاقاً در سند سهوی رخ داده است که طبق واقع در نیامده است. بنابراین اصولاً ادلّۀ تسامح، شامل روایات مرسله و مقطوعه و ضعیفه السّند نمی‌گردد، و بالأخص در ادعیه که مهم‌ترین ارکان ربط مخلوق با خالق می‌باشد.

مطلب در اینجا گسترش دارد و إن‌شاءالله تعالی تفصیل آن را در کتاب النّیروز بِدعَهٌ و ضَلالهٌ[۴] خواهید یافت؛ بحول الله و قوّته و لا حولَ و لا قوّهَ إلاّ بالله العلیّ العظیم.[۵]

کتاب نوروز ص ۲۰۳ | بازگشت به فهرست

کلام مرحوم مامقانی در ممنوعیّتِ انتساب اخبار به ائمّه علیهم السّلام بدون طریق معتبر

نظیر این مطلب از مرحوم مامقانی ـ رحمه الله علیه ـ نقل شده است که فرموده است:

نسبت دادن خبری به معصوم علیه السّلام بدون طریق معتبر و ورود اذن و رخصت بر مسامحه در ادلّۀ سنن، از پیامبر مختار یا ائمّۀ اطهار ممنوع است؛ و اخباری که قائلان به قاعدۀ تسامح، به آنها استدلال می‌کنند از افادۀ مطلوب قاصر است، گرچه بیشتر علما در استدلال به آن توافق کرده‌اند، امّا در موقع تأمّل و تحقیق معلوم می‌شود که در فهم آن اشتباه کرده‌اند.[۶]

کتاب نوروز ص ۲۰۴ | بازگشت به فهرست

تسامح در ادلّۀ سنن یعنی بی‌اعتبار کردن کلام معصوم علیه السّلام

و امّا حقیر گوید: علّت پذیرش روایات ضعیف و عدم فهم صحیح از قاعدۀ تسامح در ادلّۀ سنن، سهل‌انگاری و عدم وجود حسّاسیّت نسبت به معارف دینی و ساده‌انگاری مبانی و قواعد شریعت است که انسان را به این سو می‌کشاند و سوق می‌دهد.

اگر فردی نسبت به دین و شئون زمامداران دینی و اولیای حقّ، غیرت و حسّاسیّت داشته باشد، نه به خود و نه به دیگران چنین اجازه‌ای نمی‌دهد که هر روایت و حدیثی، گرچه مشحون از مهملات و ناشایستی‌ها باشد، به امام معصوم علیه السّلام نسبت دهد و با سهل‌انگاری از کنار آن بگذرد.

اگر مقدار اندکی از غیرتی را که ما نسبت به خویشان و نزدیکان خود داریم نسبت به پیشوایان و اولیای دین داشته باشیم، دیگر نمی‌گوییم با وجود خزعبلات و ترّهاتی که در بسیاری از این روایات ضعیف و مجهول وجود دارد آن را به امام علیه السّلام منتسب نماییم و به مقتضای قاعدۀ تسامح در ادلّۀ سنن بگوییم که معصوم چنین گفته است و چنان فرموده است، بدون اینکه ملاحظه‌ای در جهات منفی و احتیاط در حکم و قضاوت و تبعات آن داشته باشیم.

تسامح در ادلّۀ سنن یعنی بی‌اعتبار کردن کلام معصوم علیه السّلام و از بین بردن شئون امامت و شخصیّت ولایت، و او را تا حدّ شئون افراد عادی پایین آوردن، و کلام وحی را با انگیزه‌های حیوانی و شهوات نفسانی آمیختن، و فاصلۀ بین عالم غیب و عالم دنیا را برداشتن، و غیب را هم‌طراز با عالم شهوات و نفسانیّات و اوهام دانستن.

اگر یک فرد عالم در مقابل ایراد و اشکال یک فرد مسیحی که می‌گوید: شما به چه حجّت و دلیل منطقی به مطلبی که از جهات اعتبار عرفی و سیرۀ عقلاء مردود شمرده می‌شود عمل می‌نمایید، قرار بگیرد چه پاسخی می‌تواند بدهد؟ خصوصاً اینکه آن مطلب از امور خطیره و قابل توجّه در آثار دینی ما باشد، مانند ادعیه و زیارات که از امور بسیار عظیم و خطیر است.

مرحوم والد ـ قدّس سرّه ـ در این‌باره در کتاب ولایت فقیه در حکومت اسلام در نقد کسانی که کتاب مصباح الشّریعه را به عنوان تسامح در ادلّۀ سنن مدّ نظر قرار داده‌اند و در واقع آن را از درجۀ اعتبار ساقط نموده‌اند، چنین گویند:

در اینجا باید عرض کرد: خیلی جای تأسّف و تأثّر است که با تمسّک به احادیث تسامح در ادلّۀ سنن، کتاب را از درجۀ اعتبار ساقط نموده، مطالب عظیم و عمیق عرفانی و اخلاقی را، که بر فقه و اعمال جوارح حکومت دارد و سازندۀ عقاید و ایمان و سرّ و ولایت انسان است، از فقه ظاهری پایین‌تر و کمتر بشماریم و حکم آن را حکم مستحبّات عادی و اعمال عادی بدانیم و بگوییم: چون راجع به اخلاقیّات است و اخلاقیّات هم خیلی مهم نیست، لذا از این جهت عمل کردن به مضمون آن کتاب اشکالی ندارد! در حالی‌که این حساب، حساب امور متعارفۀ شخصی و اخلاقیّات عادی نیست، بلکه رموز و اسرار عرفانی است، این سرّ و حقیقت و هویّتِ عروج انسان به مقام تقرّب و بیان بواطن و حقایق قرآن است. ما چگونه می‌توانیم جواز عمل به آنها را با تسامح در ادلّۀ سنن ثابت کنیم؟!

هر جایی که دیدید می‌گویند: از باب تسامح در ادلّه، یعنی آن را به کناری بیندازید و اعتبار ندهید، این است معنی آن!

این محمل و این‌گونه حمل به جهت آن است که: اخباری که در این کتاب آمده است دارای معانی بلند و عمیقی است که انسان به حقیقت آن معانی نرسیده است، آن‌وقت چون نمی‌تواند خودش را در آن سطح بیاورد و وجود خود را با آن معانی دقیق و ظریف تطبیق بدهد، لذا می‌گوید از امام نیست و آن را انکار می‌کند، و خلاصه خودش را راحت می‌نماید. این کار، کار صحیحی نیست و این طریقه در واقع نه تنها اسقاط این روایات، بلکه به طور کلّی اسقاط تمام معارف و دقایق و لطایفی است که از سطح افکار عادیّۀ مردم بالاتر و در روایات به کار برده شده است.[۷]

در اینجا مشاهده می‌کنیم که معنا و مفهوم تسامح در ادلّه یعنی آن را از درجۀ اعتبار ساقط کردن و از جهت ترتّب اثر وقعی ننهادن.

کتاب نوروز ص ۲۰۶ | بازگشت به فهرست

بی‌اصل و اساس بودن قاعدۀ تسامح در ادلّۀ سنن

بنابراین قاعدۀ تسامح در ادلّۀ سنن که نزد بسیاری از اهل علم مورد عمل و تأیید است، در واقع هیچ اصل و اساسی ندارد؛ و عمل بدان در موارد ضعیف و نادرست، عملی است خطا و ناصواب که تبعات و آثار سوءِ همان عملی را دارد که انسان از روی عمد و انکار، به مسأله‌ای ناصواب ملتزم و متعهّد گردد.

کتاب نوروز ص ۲۰۶ | بازگشت به فهرست

مورد و جایگاه استدلال به روایات «من بلغ»

و چنانچه مرحوم والد و نیز مرحوم مامقانی فرموده‌اند: مضمون و مفهوم احادیثِ من بلغ، همان احادیثی است که از جهت سند و متن با موازین و اصول محاوره و سیرۀ عقلائیّه در پذیرش اخبار و آثار دیگران، منطبق باشد و واجد شرایط وثاقت و قبول باشد و تردید و شبهه‌ای در انتساب آن به معصوم علیه السّلام وجود نداشته باشد، که در این صورت است که مضمون این احادیث ـ که همان بلوغ و بلاغ است ـ متحقّق می‌شود و بالنّتیجه شرایط قبول و التزام به آن مهیّا می‌گردد و می‌توان نسبت به آن اقدام نمود و ترتیب اثر داد.

حال اگر در چنین شرایطی به جهتی از جهات، مثلاً اشتباه راوی در نقل صحیح برخی از کلمات، انسان به آنچه عمل می‌کند غیر از آن چیزی باشد که از معصوم علیه السّلام وارد شده باشد، خداوند عمل آن فرد را ضایع و باطل نمی‌گرداند و اجری را که بر آن عمل در صورت صحّت و واقعیّت مترتّب بود، بر عمل آن فرد مترتّب می‌نماید. این است معنا و مفهوم احادیث من بلغ، نه آنچه در السنه و افواه معروف و مشهور شده است.

کتاب نوروز ص ۲۰۷ | بازگشت به فهرست

نقد استدلال به روایات «من بلغ» برای اثبات نوروز

ولی با ملاحظۀ مطالب گذشته متوجّه می‌شویم که: استدلال بر این روایت در مسألۀ عید نوروز وجهی ندارد؛ زیرا:

اوّلاً: مورد این روایت جایی است که دلیل برای رساندن مفاد و مضمون خویش تامّ باشد یا اینکه حدّاقل موجب وثوق و اطمینان و قابلیّت ترتیب اثر بدان را داشته باشد، و در این حالت است که مکلّف در مواجهۀ با این دلیل، احساس رضایت الهی و خشنودی پروردگار را می‌نماید. و این مسأله در مواردی است که انسان یا خود به وثاقت و قابلیّت دلیل می‌رسد و یا اینکه به واسطۀ نقل برخی از بزرگان و افرادی که مورد وثوق او می‌باشند و از کلام آنها اطمینان خاطر حاصل می‌گردد، مسأله‌ای را برای انسان بازگو نمایند، و یا در نوشته‌ای این مطلب را درج کنند، و انسان با توجّه به حصول اطمینان در کلام آنها دیگر نیازی به تفحّص و پیگیری از سند و مدرک آنها نمی‌بیند و قضیّۀ صحّت و سقم دلیل را بر عهدۀ خود آنها می‌گذارد و از اینکه شخصیّتی این‌چنین، مسأله‌ای را در کتاب و یا سخنش نقل نموده است قضیّه را تمام شده به حساب می‌آورد، تو گویی که کلام او را مانند کلام خود فرض نموده است و تحقیق او را چون فحص و تحقیق خود انگاشته است و به همان نتیجه و مطلوبی رسیده است که آن شخص مورد وثوق ذکر کرده است؛ زیرا در غیر این صورت، وصف و عنوان بلاغ محقّق نشده است، چنان‌که گذشت.[۸]

کتاب نوروز ص ۲۰۸ | بازگشت به فهرست

عدم وثاقت احادیث به صرف درج آنها در بحار الأنوار

بنابراین صرف درج این روایت در کتاب بحار الأنوار با توجّه به این موضوع که ایشان (مرحوم مجلسی، رحمه الله علیه) در مقام درج اخبار موثّق نبوده‌اند بلکه مقصود و منظور ایشان گردآوری جمیع روایات و آثار باقی‌مانده از اهل بیت علیهم السّلام است، چه صحیح و چه سقیم، دیگر نمی‌تواند برای مجتهد و حتّی عامی و مقلّد، دستاویزی جهت عمل و ترتیب اثر گردد؛ بلکه صرفاً باید به مطالب و مندرجات این اثر شریف به عنوان طریق و ارائۀ وسیله و واسطۀ مطلوب نگریست و مجتهد خود باید به دنبال فحص از دلیل و مستند معتبر برود. چنان‌که هیچ فقیهی پس از مرحوم مجلسی به صرف وجود روایتی در بحار، به آن فتوا نداده است و آن را از حیث حیازت شرایط استنباط کافی ندانسته است.

کتاب نوروز ص ۲۰۸ | بازگشت به فهرست

خبط و غلط فقها در استناد به روایت معلّیٰ برای تحصیل رضای خداوند

البتّه در اینکه خود مرحوم مجلسی در مواجهه با این روایت دچار خبط و استنباط غلط شده‌اند شکّی نیست، چنان‌که بسیاری از بزرگان و فقها نیز بدان مبتلا گردیده‌اند.

ثانیاً: مفاد روایت این است که انسان در اثر اطّلاع بر مسأله و حکمی که احساس می‌کند عمل بدان موجب خشنودی پروردگار خواهد شد بدان عمل نماید، خداوند پاداش او را خواهد داد. حال از افرادی که به این روایت بر استحباب برگزاری عید نوروز و اعمال عبادی آن پای می‌فشارند، سؤال می‌کنیم: آیا به اعتقاد و نظر شما ممکن است فردی با توجّه به روایت وارده از موسی بن جعفر علیهما السّلام در ردّ عید نوروز، دیگر احساسی برای تحصیل رضایت و خشنودی الهی در قلب و وجدان خویش داشته باشد؟!

مگر ممکن است شخصی به مبانی و موازین شرع مطّلع باشد و از کراهت و طرد سنن جاهلیّت و آداب شرک و کفر و عدم امضای شارع آگاه باشد، باز نسبت به برگزاری چنین عید و مراسمی رضا و رغبت الهی را احساس نماید؟!

و مگر می‌شود کسی به خبر و روایت وارده از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم که فرمودند: «به‌جای نوروز و مهرجان، من دو عید فطر و اضحیٰ را جایگزین می‌نمایم»[۹] اطّلاع یابد باز در این حال، رضای پروردگار را در چنین عیدی مشاهده نماید؟

و مگر امکان دارد شخصی عدم اعتنای زمام‌داران خویش را در طول قریب سه قرن، نسبت به این مسأله بنگرد و باز احساس رضایت الهی را در این قضیّه داشته باشد؟![۱۰]

کتاب نوروز ص ۲۰۹ | بازگشت به فهرست

استناد به تنقیح ملاک در کراهت و ناخرسندی خداوند از نوروز

ثالثاً: به تنقیح ملاک و مناط، هم‌چنان‌که رضا و خشنودی پروردگار می‌تواند سبب اقدام بر فعل و عملی گردد، کراهت و ناخرسندی الهی نیز می‌تواند موجب پرهیز و دوری گزیدن از کاری شود؛ پس این روایت، هم ناظر بر انجام امر مطلوب شارع، و هم ناظر بر ترک فعل مکروه الهی خواهد بود و صرفاً دلالت بر انجام امور مستحبّه ندارد.

حال با توجّه به روایت موسی بن جعفر علیهما السّلام و نیز روایت وارده از رسول خدا و نیز روایت منسوب به أمیرالمؤمنین علیه السّلام، جای شک و شبهه‌ای نمی‌ماند که اقدام بر چنین امری موجب ناخرسندی و سخط پروردگار و زعمای دین و شریعت خواهد بود؛ پس چگونه است که در این مسأله به روایت معلّی بن خنیس مبنی بر برگزاری جشن و سرور و انجام عبادات مخصوصه عمل می‌شود، ولی به روایات مخالف که قطعاً صریح‌تر و رساتر از آن در ایفای به مقصود و منظور خواهند بود ترتیب اثری داده نمی‌شود؟

کتاب نوروز ص ۲۰۹ | بازگشت به فهرست

ترجیح جانب کراهت بر استحباب در مواقع تعارض

رابعاً: در تعارض بین استحباب یک امر و کراهت آن چیز، در نظر شارع قطعاً جانب کراهت اولیٰ و ارجح است ـ چنانچه در موضع خود در اصول ذکر شده است ـ تا چه رسد به شبهۀ حرمت و نهی اکید از ناحیۀ شارع، چنانچه در روایت موسی بن جعفر علیهما السّلام مذکور است، و در این صورت مجتهد قطعاً باید جانب احتیاط را در پیش گیرد و اجازۀ انجام چنین امری را به مقلّدین خویش ندهد.

بنابراین تمسّک به تسامح در ادلّۀ سنن و روایات من بلغ، نمی‌تواند در این مورد وجهی داشته باشد و فقیه نباید بدان ملتزم شود، و اگر قرار باشد که به آن ترتیب اثر داده شود قطعاً جانب پرهیز از برگزاری عید نوروز ترجیح خواهد داشت.

کتاب نوروز ص ۲۱۰ | بازگشت به فهرست

تمسّک به مسألۀ معاشرت و صلۀ رحم در تأیید نوروز، و ردّ آن

یکی از مؤیّدات بر جواز برگزاری مجالس عید نوروز، چه از نظر عرفی و چه از ناحیۀ شرعی، مسألۀ معاشرت و صلۀ رحم و دید و بازدید است که در شرع مقدّس نیز بسیار بدان تأکید شده است، و امری است ممدوح و قابل پذیرش به عنوان یک سنّت و روش.

اهمّیت بسیار صلۀ رحم و حسن معاشرت، در تعالیم دینی

مسألۀ صلۀ رحم و معاشرت با دوستان و اطّلاع از احوال خویشان و بستگان، امری است بسیار پسندیده و شایسته که نیازی به شرح و بیان آن از ناحیۀ شرع نمی‌باشد، و برای اهمّیت این موضوع، توصیۀ أمیرالمؤمنین علیه السّلام در آخرین وصیّت‌نامۀ خویش ساعاتی پیش از ارتحال به سرای آخرت، در این‌باره کفایت می‌کند که فرمود:

أُوصِیکما و جمیعَ وُلدی و أهلی و مَن بلَغه کتابی بتَقوی اللهِ و نَظمِ أمرِکُم و صَلاحِ ذاتِ بَینِکُم؛ فَإنِّی سَمِعتُ جَدَّکُما صلّی الله علیه و آله و سلّم یَقول: «صَلاحُ ذاتِ البَینِ أفضَلُ مِن عامَّهِ الصَّلاهِ و الصِّیامِ.»

اللهَ اللهَ فی الأیتامِ، فلا تُغِبّوا أفواهَهُم و لا یَضیعُوا بِحَضرَتِکُم؛ و اللهَ اللهَ فی جیرانِکُم فَإنّهُم وَصِیَّهُ نَبِیِّکُم ما زالَ یُوصی بِهِم حتّی ظَنَنّا أنّه سَیُوَرِّثُهُم‏ … .

و عَلَیکُم بِالتَّواصُلِ و التَّباذُلِ، و إیّاکُم و التَّدابُرَ و التَّقاطُع.[۱۱]

«به شما دو نفر (امام حسن و امام حسین علیهما السّلام) و جمیع فرزندانم و خویشانم و هر کسی که این نوشته به دست او برسد وصیّت می‌کنم به تقوا و اطاعت از رضای پروردگار، و اینکه در امور خویش نظم و انسجام ببخشید، و به اصلاح روابط و رفع کدورت و نقار در بین خود بپردازید، چنان‌که خود از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم شنیدم که می‌فرمود: ”رفع کدورت و خصومت از میان خویشاوند، از عبادت یک سال به نماز و روزه نزد خداوند برتر و بالاتر است.“

خدا را در نظر آورید نسبت به رسیدگی به امور ایتام و اطعام آنان؛ این‌چنین نباشد که روزی به سراغشان روید و دیگرروز از آنان غفلت ورزید، در حالی‌که میان شما زندگی می‌کنند از امورشان غافل و آنان را به دست نسیان و فراموشی بسپارید.

خدا را در نظر آورید دربارۀ همسایگان؛ زیرا وصیّت پیامبر شما این‌چنین بوده است، پیامبر آن‌قدر به آنان سفارش می‌نمود که ما گمان کردیم می‌خواهد آنان را وارث یکدیگر قرار دهد… .

و بر شما باد به دوام ارتباط و پیوند (با خویشان و دوستان و افراد اجتماع) و هدیه دادن به یکدیگر و تحفه برای همدیگر بردن. و زنهار از دوری گزیدن و پشت کردن و قطع رحم و ارتباط نمودن.»

در اینجا ملاحظه می‌شود که در آخرین دقایق حیات، آن حضرت چگونه به صلۀ رحم و ارتباط با خویشان و دوستان و رسیدگی به امور ایتام و سرکشی از احوال همسایگان توصیه و تأکید نموده است؛ رسیدگی به امور همسایگان و ارتباط با آنها را در حدّی ذکر فرموده است که تصوّر می‌رفته همسایه از همسایه ارث خواهد برد.

و نیز در وصیّت‌نامۀ خود به امام حسن علیه السّلام در حاضرین می‌فرمایند:

و لا یَکُونَنَّ أخوکَ أقوَی عَلیٰ مُقاطَعَتِک مِنکَ عَلیٰ صِلَتِهِ، و لا یَکونَنَّ عَلیٰ الإساءَهِ أقویٰ مِنکَ عَلیٰ الإحسان.‏[۱۲]

«و هیچ‌گاه برادر (ایمانی) تو در قطع رفاقت و ارتباط، بر تو در ایجاد نزدیکی و صداقت و ربط، پیشی نگیرد و بر تو غالب نشود؛ و نیز بر انجام امور ناشایست و نامناسب، بر تو در احسان و نیکی به او تفوّق و برتری نیابد.»[۱۳]

و در آیۀ قرآن می‌بینیم که فرموده است:

وَالَّذِینَ یَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّـهُ بِهِ أَن یُوصَلَ وَیَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَیَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ.[۱۴]

«و آن کسانی که ربط و نزدیکی ایجاد می‌کنند در آن مورد و جایی که خداوند امر کرده است به ارتباط و وصل و پیوند، و از خدای خود در خشیت بسر می‌برند و از عذاب ناگوار در بیم و هراس می‌باشند.»

کتاب نوروز ص ۲۱۲ | بازگشت به فهرست

کثرت روایات وارده از حضرات معصومین دربارۀ ارتباط با خویشان و دوستان

روایات و آثار وارده از حضرات معصومین علیهم السّلام دربارۀ ارتباط با خویشاوندان و دوستان و مؤمنین حتّی در مورد معاشرت با سایر فرق و مذاهب، در صورت عدم وجود مانع و احتمال سوء استفاده، آن‌قدر بسیار است که در هیچ‌یک از ادیان الهی به این مقدار نیامده است.

و نیز روایات بسیار دربارۀ رفع مکروه از سیمای درمانده و گرفتار و قضای حوایج مؤمنین و ایجاد سرور و بهجت در قلب اشخاص، الی ماشاءالله در کتب و منابع شیعی موجود می‌باشد.[۱۵] و شکّی نیست که در اسلام از هر فرصت و موقعیّتی برای ایجاد این سنّت و روش پسندیده، استقبال شده است و می‌شود.

در قضای حاجت مؤمن، چنان تأکیدی وارد است که امام صادق علیه السّلام در هنگام طواف، به یکی از اصحاب می‌فرمایند:

چرا طواف خود را نمی‌شکنی و برای قضای حاجت مؤمن که از تو تقاضا کرده است اقدام نمی‌کنی؟[۱۶]

بزرگان از اهل معرفت نیز آن‌قدر که بر این نکته در توصیه‌های سلوکی و اخلاقی خویش تأکید ورزیده‌اند، بر دیگر نکته‌ای به این مقدار اصرار نکرده‌اند.

کتاب نوروز ص ۲۱۲ | بازگشت به فهرست

تأثیر اکید قضای حاجت مؤمن و ایجاد مسرّت در قلب او برای صعود به مراتب کمال

مرحوم علاّمۀ والد ـ قدّس سرّه ـ از استاد اخلاق و سلوکی خود، مرحوم آیه الله انصاری ـ رضوان الله علیهما ـ نقل می کردند که:

روزی از ایشان پرسیدم: برای تسریع در سیر إلی الله و صعود به مراتب کمال و تقرّب به حریم اُنس إله، چه عمل و رفتاری از همۀ امور و اعمال مناسب‌تر و کارسازتر است؟

مرحوم انصاری فرمودند: «پس از انجام واجبات و ترک محرّمات، هیچ عملی برای این مقصود، از قضای حاجت مؤمن و ایجاد مسرّت و ابتهاج در قلب مؤمن، نیکوتر و مؤثّرتر نمی‌باشد.»[۱۷]

تمام این مسائل و مطالبی که دربارۀ لزوم معاشرت و ایجاد ارتباط و حسن رفتار با ارحام و دوستان و غیره و رفع گرفتاری از آنان و رسیدگی به امور فقرا و ایتام و نیازمندان گفته شد، همه و همه به جای خود صحیح و راست و متقن می‌باشد، چه از نظر عرف و چه از ناحیۀ شرع و عقل.

کتاب نوروز ص ۲۱۳ | بازگشت به فهرست

 توجّه به تمام جهات و مصالح، جهت حکم به حُسن و مقبولیّت یک امر نزد شارع

ولی سخن اینجاست که آیا حُسن و مقبولیّت یک موضوع در نزد مردم و شرع می‌تواند دلیل بر مقبولیّت آن در همه جا و همۀ موارد باشد؟ یا اینکه صرف نظر از خود آن فعل و روش باید به سایر جهات و مصالح و مفاسد آن در مناسبت‌های مختلف توجّه نمود؟

اینکه صلۀ رحم و دیدار با خویشان و ارحام امری است پسندیده، دلیل نمی‌شود که انسان ساعت یازده و دوازده شب سرزده به خانۀ آنها برود و دو سه ساعت را به گفت و شنید و مزاح و غیره بگذراند و خواب و آسایش و برنامۀ زندگی آنان را مختلّ و درهم سازد.

و یا اگر گفته شود که احوال‌پرسی و گفت و شنید با تلفن، نیمی از ملاقات حضوری است و چه نیکو است که انسان با تماس تلفنی موجب انبساط خاطری شود، توجیه‌پذیر نخواهد بود که در ساعات استراحت ـ بعدازظهر و اواخر شب ـ به فکر ارتباط و تماس با افراد بیفتد. و یا اینکه در مجلس ترحیم به مطایبه و مزاح با صاحبان مصیبت بپردازد، که هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد.

و به قول مولانا:

گفت شخصی خوب وِرد آورده‌ای لیک سوراخ دعا گم کرده‌ای[۱۸]

درست مانند مدّاح‌ها که در مناسبت‌های جشن و سرور ائمّۀ معصومین علیهم السّلام به ذکر مصیبت و نوحه‌سرایی می‌پردازند و مجلس جشن و عید را به ماتم و عزا تبدیل می‌نمایند!

حال سخن این است که آیا رضایت شارع مقدّس و اولیای دین به برقراری مجالس انس و صلۀ رحم و دیدار مؤمنین، دلیل آن می‌شود که در هر جا و هر زمانی این معاشرت‌ها و ارتباط‌ها انجام پذیرد؟

امروزه مردم برای امور اعتباری خویش به چه اوهام و تخیّلات و اعتباریاتی که متوسّل نمی‌شوند؛ سنّت مؤکّد ازدواج و زفاف را به خاطر فوت یکی از افراد فامیل، تا یک اربعین و برخی تا یک سال بدون هیچ توجیه شرعی و منطقی به تأخیر می‌اندازند، درحالی‌که طبق سنّت اسلام و دستور صریح رسول خدا مراسم ترحیم برای متوفّا بیش از سه روز نباید ادامه پیدا کند و صاحبان عزا باید پس از سه روز از حالت عزا و مصیبت خارج شوند و به وضع عادی و زندگی متعارف خویش بازگردند. و جالب اینکه اگر کسی بخواهد بر خلاف این اعتباریّات و توهّمات گام بردارد، با اعتراض شدید و توهین و توبیخ سایرین مواجه می‌شود!

کتاب نوروز ص ۲۱۴ | بازگشت به فهرست

انطباق با موازین دین، دلیل مقبولیّت معاشرت‌ها و دید و بازدیدها

بنابراین از منظر و دیدگاه یک فرد مسلمان و ملتزم به آداب شرع، آن معاشرت و دید و بازدیدی مورد رضا و پذیرش است که در مرتبۀ اوّل با موازین و معتقدات شرع منطبق باشد؛ نه اینکه به صرف ممدوحیّت و پذیرش نزد عرف، بدون توجّه و التفات به موازین شرعی، نسبت به انجام آن اقدام نماید.[۱۹] و وقتی ما مشاهده می‌کنیم که در روایت موسی بن جعفر علیهما السّلام نهی اکید شده است،[۲۰] و در روایت رسول خدا نیز فرموده شده است که: «به‌جای نوروز و مهرجان، دو عید فطر و قربان را من جایگزین نمودم»[۲۱] و در روایت معهوده از امیر مؤمنان فرموده‌اند: «برای ما نوروز تمامی روزها خواهد بود»،[۲۲] دیگر چه جای شکّ و تردیدی می‌ماند که برگزاری مراسم جشن و سرور در این روز مشخّص، از ناحیۀ زعمای دین مورد رضایت و امضا نبوده است، و رفت و آمد افراد در این ایّام چه بخواهند و یا نخواهند، به حساب این روز گذاشته خواهد شد؛ و این درست همان چیزی است که مورد نهی و تحذیر اولیای دین قرار گرفته است.

کتاب نوروز ص ۲۱۵ | بازگشت به فهرست

اشکال اساسی قائلین به جمع روایات موافق و مخالف نوروز

و لهذا اینکه می‌بینیم برخی از افراد در مقام جمع بین روایات موافق با برگزاری عید ـ البتّه به زعم و توهّم آنان ـ مانند روایت معلّی بن خنیس، و بین روایات مخالف و مقابل عید نوروز مانند روایت مناقب ابن شهر آشوب دربارۀ موسی بن جعفر علیهما السّلام و روایت رسول خدا و غیره، برآمده‌اند و گفته‌اند:

روایات موافق به جهت انجام امور و کارهایی است که مورد نظر شارع است هم‌چون صلۀ رحم و زیارت دوستان و آشنایان، و روایات مخالف عید به جهت انجام اموری است که مورد نظر و رغبت شارع نمی‌باشد.[۲۳]

بسیار در اشتباه و غفلت افتاده‌اند؛ زیرا در روایات مخالف خصوصاً روایت موسی بن جعفر علیهما السّلام، نهی و تحذیر از خود عید به عنوان یک سنّت جاهلی شده است و ارتباطی به دید و بازدید افراد ندارد. و اگر در روایات موافق به زعم اینان تحفه و هدیه‌ای مطرح بوده است، در روایات مخالف چیزی در میان نبوده است و امر خلافی در بین نبوده است که به خاطر آن از برقراری مجالس عید و جشن و سرور مخالفت بنمایند!

کتاب نوروز ص ۲۱۶ | بازگشت به فهرست

توجیهات غلط برخی افراد سبب دور کردن مردم از دسترسی به مبانی و حقایق مکتب

این‌گونه توجیهات به‌جای نزدیک‌ کردن به مرام و منهاج اولیای دین، انسان را دور، و از دایرۀ اتّصال و ربط با آنان بیرون می‌اندازد، و مردم را از دسترسی به مبانی مکتب حق محروم می‌سازد و مغز و قلب و ضمیر آنان را به‌جای اندوختن حقایق وحیانی و ارتباط با مشرب یقین و سرچشمۀ حیات، با امور اعتباریّه و تخیّلیّه و هواهای نفسانیّه اشباع می‌نماید.

دید و بازدید و معاشرت خوب است امّا نه آن دید و بازدیدی که در معرض نهی و تحذیر شارع قرار بگیرد، دیگر آن چه فایده‌ای دارد؟

کتاب نوروز ص ۲۱۶ | بازگشت به فهرست

لزوم برقراری دید و بازدیدها و معاشرت‌ها در مناسبت‌های دینی

و اگر قرار است معاشرت و ارتباطی برقرار شود چرا این مسأله در اعیاد و مناسبت‌های دینی ما واقع نشود؟ و به‌جای احیای سنّت‌های باستان و زنده کردن حال و هوای مراسم پیشینیان، چرا به احیای ذکر اولیای دین و مراسم عید اسلامی همچون عید فطر و قربان و غدیر و مبعث پرداخته نشود؟ چرا در روزی انجام نشود که در قنوت نماز آن روز می‌خوانیم:

أسألک بحقّ هذا الیومِ الّذی جَعَلتَه للمسلمین عیدًا و لمحمّدٍ صلّی الله علیه و آله ذُخرًا و شَرَفًا و کَرامهً و مزیدًا.[۲۴]

«پروردگارا! تو را سوگند می‌دهم به حقّ امروز، روزی که آن را برای جمیع مسلمانان و پیروان مکتب خاتم المرسلین عید قرار دادی، و برای محمّد صلّی الله علیه و آله ذخیرۀ حسنات و تجلّیات جمالیّۀ ذات اقدست، و شرافت و کرامت و نعمات و برکات لایزال گردانیدی.»

چرا در روزی این مراسم و دید و بازدیدها انجام نشود که رسول خدا دربارۀ آن روز که روز عید غدیر خم است فرمود: «یومُ غَدیرِ خُمّ أفضَلُ أعیادِ أُمَّتی؛[۲۵] با فضیلت‌ترین عید از اعیاد امّت من، روز عید غدیر خم است»؟ چرا برای احیای این روز عظیم که مانند او در تاریخ از حیث عظمت و جلال و نزول برکات و نعمات الهیّه بر بندگان خویش سابقه نداشته است، اقدام نگردد؟

کتاب نوروز ص ۲۱۷ | بازگشت به فهرست

خطا بودن تجدید خاطرات و اسم و رسم افراد پس از گذشت سال‌ها از فوت ایشان

امروزه از هر فرصتی برای تجدید خاطره و نگه‌داشتن یاد و اسم و رسم و جریانات و قضایای یک فرد متوفّا استفاده می‌کنند، و به انحاءِ وسایل و اسباب در این راستا متشبّث می‌گردند و بر خلاف دستور و سنّت شریعت، به برگزاری مراسم سال و سال‌های پس از آن، حتّی با گذشت ده‌ها سال از فوت یک فرد هنوز دست از سر او برنمی‌دارند و به تجدید خاطرات و اسم و رسم او می‌پردازند، در حالی‌که احیای ذکر در مکتب تشیّع باید منحصراً مربوط به معصومین علیهم السّلام باشد نه شخص دیگر. و اگر چنین رسمی از طرف شرع و زعمای دین مورد تأیید و رضایت بود قطعاً در طول قریب سه قرن حیات ائمّۀ معصومین علیهم السّلام نسبت به این مسأله اقدام می‌شد و ما از آن مطّلع می‌گشتیم.[۲۶] و البتّه پر واضح است که در این‌گونه مراسم، بیش از اهتمام به شئون و شخصیّت آن متوفّا آنچه مدنظر است، تثبیت موقعیّت و امیال نفسانی خود آن برگزارکنندگان می‌باشد.

کتاب نوروز ص ۲۱۸ | بازگشت به فهرست

احیای واقعۀ غدیر و برگزاری جشن و سرور در ایّام غدیریّه

مرحوم علاّمۀ والد ـ قدّس سرّه ـ نسبت به احیای واقعۀ غدیر و تثبیت آن در قلوب و نفوس جامعه اهتمامی بلیغ داشتند. البتّه این مسأله در همۀ اعصار بین بزرگان از اهل معرفت خصوصاً اولیای الهی و عرفای بالله، رایج و دارج بوده است و نسبت به برگزاری مراسم عید و جشن و سرور این روز عظیم، همگی قیام و اقدام می‌نمودند.

مرحوم والد در زمان حیات خویش، پنج روز را به عنوان ایّام غدیریّه مقرّر کرده بودند و به شاگردان و ارادتمندان خود توصیه می‌کردند که این پنج روز را به برگزاری مراسم جشن و سرور و دید و بازدید و زیارت خویشاوندان و اقربا و دوستان و همسایگان و سایر مؤمنین بپردازند، و اطفال خود را نسبت به شرکت در این مراسم تشویق و ترغیب نمایند. و بحمد الله و المنّه این مقصود و منظور برآورده شد و اکنون نیز در بسیاری از شهرها حتّی کشورهای خارج نیز به این موضوع پرداخته می‌شود، و إن‌شاءالله روز به روز گسترده‌تر و باشکوه‌تر و درخشان‌تر خواهد شد.

ضرورت برپایی مراسم جشن عید فطر و قربان، جهت ایجاد اتّحاد و ائتلاف فرق اسلامی

بر تمامی جامعۀ مسلمین خصوصاً شیعیان لازم است که نسبت به انجام چنین موضوعی اهتمام بلیغ داشته باشند و در ایّام دو عید سعید فطر و قربان با برپایی مراسم جشن و سرور و تعطیل چند روز، یکی از زمینه‌ها و مظاهر اتّحاد و ائتلاف و استیناس بین فِرَق اسلامی را به منصّۀ ظهور بگذارند، و به صرف فرستادن تبریک به یکدیگر اکتفا نکنند، خصوصاً جوامع شیعی از ایران و غیر آن که پیوسته پیشگام و پیشتاز در عرصۀ ولای اهل بیت علیهم السّلام و مطیع و منقاد مرتبت ولایت و وصایت ائمّۀ هدیٰ صلوات الله علیهم أجمعین بوده‌اند، انتظار می‌رود که با کنار نهادن سنّت جاهلی نوروز، و با پرداختن به این سنّت و روش پسندیده و ممضای شرع و مرضیّ اولیای دین، به احیای ذکر و مرام و مکتب و مدرسۀ تشیّع راستین اقدام نمایند و با برپایی جشن و مراسمی باشکوه و پیاپی، چند روز را تعطیل نمایند و به دید و بازدید و تفریح و سرور بپردازند و روح ولایت و جان امامت را در نفوس و قلوب جامعه، بالخصوص اطفال و نوجوانان و جوانان، غرس نمایند و آنان را با حسّ و درک باطنی ولایت در تمامی مراحل زندگی و حیات ظاهری و باطنی، قرین و مألوف نمایند که قطعاً مورد رضای ولی نعمت و صاحب اختیارمان حضرت ولیّ عصر عجّل الله تعالی فرجه‌ الشّریف خواهد بود.

کتاب نوروز ص ۲۱۹ | بازگشت به فهرست

درک ناچیز جوانان از حقیقت ولایت و محوریّت آن

متأسّفانه امروزه درک جوانان ما از حقیقت ولایت و محوریّت آن در جمیع شئون زندگی، مخصوصاً در توجّه به ساحت مقدّس حضرت ولیّ عصر أرواحنا فداه، اندک است و در این مورد توجّه و تلاش کافی صورت نگرفته است، و صرفاً به ذکر و یاد آن بزرگوار در روزهای ولادت و امید به ظهور و دعا برای تعجیل در فرج آن حضرت بسنده می‌شود، و دیگر سخنی از دایرۀ معرفت و شناخت نعمات و برکات او تا سال دیگر و مناسبتی دیگر گفته نمی‌شود.

امروزه آن‌قدر که مردم و جوانان و نوجوانان و اطفال ما طالب فرا رسیدن سال جدید و برقراری جشن و سرور و مبتهج از آثار و تبعات آن، از قبیل تفریح و گردش و دید و بازدید و گذراندن روزهای تعطیل هستند، آیا به مقدار یک دهم آن مشتاق فرا رسیدن ایّام غدیر و نیمۀ شعبان و غیره می‌باشند؟! آیا این جز این است که ما خود به دست خویش زمینۀ این اشتیاق و سرور و ابتهاج را در این ایّام سال جدید فراهم کرده‌ایم، و از یاد و خاطره و مراسم مناسبت‌های اصیل و مذهبی غفلت ورزیده‌ایم؟!

کتاب نوروز ص ۲۱۹ | بازگشت به فهرست

دست‌های پنهان و آشکار در احیای سنن خرافۀ جاهلی

از همۀ اینها گذشته، متأسّفانه امروزه مشاهده می‌شود که دست‌های پنهان و بعضاً آشکار، در صدد احیاء و استمرار این سنّت خرافۀ جاهلی و مقابل با سنن اسلام و روح شریعت در میان جامعۀ ما، توسّط افراد و مسئولین می‌باشد و در حال حرکت و پیشروی و تلاش است.

برگزاری مراسم جشن و سرور، خود ارائه دهندۀ عِلَل خویش است و با صدای رسا و بلند به همه اعلام می‌دارد که در چه جهت و هدف و منظوری این مراسم شکل گرفته است. بنابراین اشتباه بزرگی که بسیاری مرتکب شده‌اند و راه به خطا پیموده‌اند و دلیل جواز برگزاری این مراسم را به عنوان عید، وجود جهات مثبت و ممدوح همچون صلۀ رحم و دیدن آشنایان و بهجت و سرور دانسته‌اند، کاملاً روشن و آشکار شد؛ زیرا برگزاری و اقدام به مراسم جشن و شادی، معلول علّت غایی این قضیه است که همانا مصادفت با تحویل سال و روز نوروز است، نه اینکه خود علّت غایی و غیره برای جواز عید بودن این روز باشد، و از این جهت است که در شرع و توسّط اولیای دین مورد نهی و مذمّت و طرد قرار گرفته است.

کتاب نوروز ص ۲۲۰ | بازگشت به فهرست

اختصاص اربعین در فرهنگ شیعه به أباعبدالله علیه السّلام

نظیر این مسأله، برگزاری مجالس اربعین و سال برای متوفّا است که می‌گویند: چه اشکالی دارد که در یک محفل، افراد فامیل و آشنایان جمع شوند و برای روح متوفّا طلب مغفرت نمایند، و در ضمن صلۀ رحم و دیدار دوستان و اقوام حاصل گشته است، مطلبی که در شرع نه تنها از آن نهی نشده بلکه مورد تأکید و دقّت قرار گرفته است؟

پاسخ این استدلال روشن است؛ زیرا در توجیه این‌گونه مجالس پیش از آنکه به سراغ مبانی و دستورات شرع بروند بدون توجّه به آنها، به سراغ دیدار و صلۀ رحم و ملاقات با یکدیگر که در ابتدا توجیهی است مقبول و مورد پذیرش و مطابق با خواست و امیال شخصی، می‌روند. ولی باید توجّه داشت که اگر منظور از برگزاری این مجالس طلب مغفرت و ترحیم است، که این مسأله در همان سه روز اوّل پس از فوت انجام شده است، و متوفّا نیازی ندارد که مجلس ترحیم او بر خلاف دستور شرع و زعمای دین برگزار شود و روح او از اقدام به چنین مراسمی به شدّت متنفّر و آزرده است. مضافاً به اینکه در هر وقت و هر مکانی می‌توان برای او طلب مغفرت نمود و روح او را به قرائت فاتحه‌ای شاد و خرّم ساخت.

و اگر منظور دیدن و ملاقات آشنایان است، چرا این دیدار در اوقات دیگر انجام نشود، مثلاً پس از گذشت سه ماه از فوت و یا شش ماه؟ چرا باید در روز اربعین باشد که مختصّ به سیّدالشّهداء علیه السّلام است؟ و یا چرا باید در سالگرد فوت او تحقّق یابد که این مسأله در مورد اولیای دین و لواداران مکتب حق باید انجام پذیرد؟

حال می‌آیند و برای توجیه امیال و خواست‌های خود، که مقابل با اراده و خواست شریعت است، به طلب مغفرت و دیدار ارحام و مجلس اُنس و اُلفت استدلال و استشهاد می‌نمایند، و کراهت در شرع را بدین شواهد پوچ و عامیانه کم‌رنگ و بی‌اهمّیت جلوه می‌دهند؛ در حالی‌که وظیفه و مسئولیّت یک فقیه و یک عالم دینی ارائۀ منویّات و خواست و ارادۀ شرع و پروردگار است نه موافقت و مرافقت با خواست‌های مردم و به‌دست آوردن دل آنها ولو به قیمت مخالفت و تقابل با روح و مبانی دین. و در اینجاست که مسئولیّت مبلّغین و زعمای دین فوق‌العاده خطیر و حسّاس می‌شود و باید به فکر عاقبت کار و تبعات گفتار و کردار خود برآیند و برای روز بازپسین در پیشگاه عدل الهی، پاسخ لایق را آماده سازند.[۲۷]

کتاب نوروز ص ۲۲۱ | بازگشت به فهرست

وجوب ترویج و توجّه به سنن و آداب اسلامی در قبال آیین و سنن جاهلی

از جمله نکات و مطالب مهم در راستای مطلب پیشین، پرداختن به سنن و آداب اسلام در قبال آیین‌ها و سنّت‌های جاهلی است.

باید توجّه داشت که معنای سنّت، فرهنگ و روش خاص در میان جامعه است و کسی که از این روش پیروی می‌کند به عنوان فردی قلمداد می‌شود که ملتزم به آن فرهنگ و پایبند به آن روش می‌باشد، و در این مسأله نوعی اعتقاد قلبی و انقیاد در قبال آن فرهنگ و روش جریان دارد.

در این قضیّه برای افرادی که به آن عمل پایبند می‌شوند نه تنها خود انجام کار، بلکه احساس ورود در فضایی خاص مطرح می‌باشد که تخلّف از آن فضا، گرچه همراه با انجام آن کار در شرایط دیگر باشد، موجب عوارض و تبعات خاصّ خودش می‌گردد.[۲۸]

کتاب نوروز ص ۲۲۱ | بازگشت به فهرست

توحید، یگانه محور نظام ادیان الهی در افعال و اعتقادات انسانی

در نظام ادیان الهی محوریّت در افعال و اعتقادات بر اساس توحید و توجّه به ذات پروردگار است و بس،[۲۹] حتّی خود آن پیامبر و یا ولیّ الهی هیچ نقشی در این محوریّت به اندازۀ سر سوزنی ندارد؛ و در آیات قرآنیّه مکرّراً روی این نکته تأکید شده است و نقش انبیای الهی صرفاً به عنوان یک رسول و بلاغ حکم و ارادۀ الهی مطرح شده است نه بیشتر، و خود آن رسول و پیامبر نسبت به اداءِ تکلیف، با سایر بندگان خدا تفاوتی ندارد و میل و خواست او در این امر مهم رسالت دخیل نمی‌باشد و باید پیوسته چشم و گوش و قلب و ضمیر خویش را به سمت و سوی مبدأ هستی و ذات أحدیّت بسپارد و ببیند از آنجا چه حکم و دستوری فرا می‌رسد.[۳۰]

در آیۀ شریفه می‌فرماید:

إِنَّکَ لَا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَـکِنَّ اللَّـهَ یَهْدِی مَن یَشَاءُ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ؛[۳۱] «تو هر که را که دوست داشته باشی نمی‌توانی هدایت کنی، و لکن فقط خداست که هر که را بخواهد هدایت می‌کند.»

کتاب نوروز ص ۲۲۲ | بازگشت به فهرست

عدم دخالت میل و خواست افراد در مسألۀ هدایت و شریعت

یعنی در مسألۀ هدایت و شریعت، پای خواست و میل و محبّت به افراد در میان نیست و صرفاً اراده و مشیّت حقّ است که سخن اوّل و آخر را می‌زند، و همه باید این نکته را در تبلیغ رسالت خویش مدّ نظر قرار دهند.

برای یک پیامبر هیچ تفاوتی نمی‌کند که فرد مخاطب او از قوم و خویش باشد یا از دورترین بلد از بلاد و مناطق بعیده، سفید باشد یا سیاه، فقیر باشد یا غنی، صاحب شوکت و جاه باشد یا غریب و تنها، زن باشد یا مرد؛ مهم این است که تا چه اندازه در مقام تسلیم و اطاعت، پا به میان می‌گذارد و رضای محبوب را در نظر می‌آورد. و این است حقیقتِ دیانت و شریعت و مکتب الهی، و از اینجا فرق و تفاوت بین ادیان الهی و سایر مکتب‌ها و گرایش‌ها و حزب‌ها و قومیّت‌ها و ملّت‌ها با تمام خصوصیّات و مظاهر آنها روشن می‌شود.

در هیچ آیه‌ای از آیات قرآن، ما پیدا نمی‌کنیم که میزان تقرّب و نزدیکی با خداوند بر اساس ملّیّت و قومیّت و نژاد قرار گرفته باشد، بلکه تصریحاتی که در آیات شریفه و کلمات معصومین علیهم السّلام مخصوصاً در زبان رسول خدا وجود دارند همگی بر این نکته تأکید می‌ورزند.

کتاب نوروز ص ۲۲۳ | بازگشت به فهرست

هیچ فخری برای عرب بر عجم نیست مگر به معیار و میزان تقوا

رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم از همان ابتدای تبلیغ رسالت خود خطاب به أشراف مکّه و قریش فرمود: «هیچ فخری برای عرب بر عجم نیست مگر به معیار و میزان تقوا.»[۳۲]

مؤذّن خود را یک بندۀ آزاد شدۀ سیاه به نام بلال حبشی برگزید، و مشاورِ خویش را در امور مملکتی یک اسیر ایرانی به نام سلمان فارسی قرار داد و در شأن او فرمود که: «اگر ایمان در ثریّا باشد، مردانی از ایران همچون سلمان فارسی بدان راه خواهند یافت.»[۳۳]

در خطاب‌های قرآنی، تمام با لفظ مؤمنین و مؤمنات شروع می‌شود و یا با کلمۀ الناس مردم مورد خطاب واقع می‌شوند؛ یایها الناس اتقو ربکّم[۳۴] و یا اینکه: یا ایها الناس اتقو ربَّکم… .

سنّت کتاب الهی و روش رسول خدا و ائمّۀ معصومین علیهم السّلام در تخاطب و ارتباط و معاشرت با مردم، فقط و فقط بر اساس توحید و حذف ملّیّت‌گرایی و نژادپرستی بوده است، و این روش در رفتار و گفتار اولیای الهی و عرفای بالله کاملاً مشهود و ملموس است.

کتاب نوروز ص ۲۲۳ | بازگشت به فهرست

مطرود بودن قومیّت و ملّیّت در قبال محوریّت و مرکزیّت توحید

بنابراین هر حادثه و روشی که به نحوی بتواند مسألۀ قومیّت و ملّیّت را در قبال محوریّت و مرکزیّت توحید و یک‌رنگی و برابری و وحدت اقوام و ملل، به وجود بیاورد و مطرح سازد، از نظر ادیان الهی و خصوصاً دین اسلام مطرود و مذموم می‌باشد و شریعت الهی با آن معارضه و مقابله خواهد نمود.

رسول خدا در تمامی شئون زندگی و عبادی و اجتماعی خود، به این اصل اساسی و محوری که توحید است توجّه می‌نمود؛ مسجدی را که در مدینه بنا نمود نمونۀ ظهور و تجلّی توحید و توجّه نفس فقط و فقط به ذات اقدس باری بود و از آثار و ظواهر دنیوی و مادّی هیچ نشانه‌ای در آن به چشم نمی‌خورد، و افرادی که در آن مسجد حضور می‌یافتند به چیزی جز توجّه به پروردگار و حضور قلب و ادراک حقیقت عبودیّت و ذلّت در برابر خدای یگانه التفات نمی‌کردند، درست به عکس آنچه امروزه در بین ملل و اقوام مسلمین رایج و دارج می‌باشد.

کتاب نوروز ص ۲۲۴ | بازگشت به فهرست

زوال روح عبودیّت و بندگی در برخی مساجد و مشاهد کهن

و بر همین اساس مشاهده می‌شود که مساجد قدیم و کهن، همچون مسجد شیخ لطف الله و مسجد شاه و مسجد جامع در اصفهان و نیز مساجد یزد و شیراز و تبریز و طهران و غیره که جنبۀ قدمت و هنر معماری در آنها بارز و برجسته است، به محلّ تردّد و بازدید افراد مختلف، از اصناف گوناگون و ادیان و به هر صورت و جلوه‌ای، درآمده است و افراد با کفش و زیّ نامناسب و زنان با هر حال و موقعیّتی در آنها به تفرّج و تماشا می‌پردازند، و به تنها مطلبی که فکر نمی‌کنند جنبه و حیثیّت عبادی و تقدّس این امکنه است که باید به بهترین شکل و نمایی مورد توجّه قرار گیرد.

اگر مشاهده می‌کنیم که در سایر کشورها مساجدی مانند ایاصوفیه و سلطان احمد در استانبول، و مساجد قرناطه و قرطبه در اسپانیا، محلّ تردّد افراد با آن زیّ و شمایل است، عجبی نیست؛ چرا که آنها مدّعی معرفت دینی و رسالت نبوی و الهی نمی‌باشند و جز پرداختن به مسائل اقتصادی و جلب و جذب توریست، اندیشه و دغدغه‌ای در سر نمی‌پرورانند؛[۳۵] و این مسأله بسیار جای تأسّف و تألّم دارد.

مسجد هر کجا و به هر صورت، وقف برای عبادت و پرستش خدای یگانه است و خروج از مفاد وقف و مقتضای آن شرعاً حرام می‌باشد. ورود به مساجد با کفش و زیّ نامناسب، شرعاً حرام است و جلوگیری از این حرامِ بیّن، و تبلیغ مبانی شریعت بر عهدۀ مسئولین امر می‌باشد.

و در این راستا و بر همین قیاس می‌نگریم که آرامگاه و مقابر اولیای الهی و عرفای بزرگ از قبیل شیخ محمّد فریدالدّین عطّار نیشابوری و خواجه شمس‌الدّین محمّد حافظ شیرازی و حکیم نامدار و فیلسوف عالی مقدار ابوعلی حسین بن عبدالله سینا در همدان و خواجه باباطاهر عریان، محلّ دید و بازدید افراد با آن شکل و شمایل و با کفش و سایر وسایل حمل و نقل شده است، مردم با البسۀ نامناسب و زننده بر مزار عارف بالله و افتخار توحید و تشیّع، حضرت خواجۀ شیراز حاضر می‌شوند و به خنده و شوخی و عکس‌برداری و غیره می‌پردازند. لااقلّ اگر در قونیّه مزار مولانا جلال‌الدّین محمّد بلخی ـ رضوان الله علیه ـ را به موزه تبدیل کرده‌اند، از ورود افراد با کفش جلوگیری می‌کنند و لباس و پوشش مناسبی در اختیار بانوان قرار می‌دهند.

کتاب نوروز ص ۲۲۵ | بازگشت به فهرست

علّت تشویق و ترغیب به زیارت قبور اولیای الهی

علّت تشویق و ترغیب به زیارت قبور اولیای الهی و عرفای بالله، بهره‌گیری از فضای نورانی و آثار نفوس قدسی آن بزرگواران است. حضور بر سر تربت خواجۀ شیراز و استمداد از نفس ملکوتی او برای حرکت و سیر به سوی تجرّد و توحید، بی‌شک در تصحیح مسیر و برنامۀ زندگی و قطع تعلّقات از دنیای دنیّ و توجّه به مقصد اعلیٰ، تأثیری شگرف و اثری سازنده خواهد داشت؛ چنانچه خود او فرمود:

بر سر تربت ما چون گذری همّت خواه که زیارتگه رندان جهان خواهد بود[۳۶]

البتّه تعجّبی ندارد، جایی که بزرگان دینی و علمای ظاهر ما در قبرستان بقیع با کفش و نعل، در کنار قبور مطهرۀ امامان و پیشوایان ما به زیارت و دعا می‌ایستند، دیگر عجبی نیست که مردم عادی و به دور از فرهنگ و آموخته‌های تشیّع و عرفان بر مزار این بزرگان با کفش و غیره حضور یابند و به قرائت شعر و تفأّل و شوخی و مزاح و عکس‌برداری بپردازند!

کتاب نوروز ص ۲۲۶ | بازگشت به فهرست

محل تردّد توریست و کسب درآمد شدن قبور اولیای الهی

آرامگاه عطّار نیشابوری و خواجه حافظ شیرازی و بابا طاهر عریان همدانی و غیره، به محلّ تردّد توریست و کسب درآمد و رونق اقتصاد تبدیل شده است و هیچ خبری و اثری از مقامات و درجات و مراتب علیای آنان در حال و هوای آنجا به چشم نمی‌خورد. و به‌جای اینکه مسئولین به فکر تبلیغ و ترویج و نشر معارف و آثار این اولیای الهی برآیند و فضای آنجا را برای استفاده و استفاضه از انوار و فیوضات و روحانیّت محیط آماده سازند، به فکر تظاهر و جلوه‌های دنیوی و به رخ کشیدن هنر و صنعت و نمادهای جاذبۀ دنیوی برآمده‌اند.

مرحوم والد ما حضرت علاّمۀ طهرانی ـ رضوان الله علیه ـ هنگامی که به زیارت مرقد حضرت خواجه حافظ ـ رحمه الله علیه ـ رفتند، نعلین خود را قبل از جایگاه او از پای درآوردند و مدّتی را در کنار قبر او به قرائت فاتحه و غیره مشغول گشتند.[۳۷]

هنگام تشرّف به مدینۀ منوّره کفش‌های خود را همیشه بیرون از قبرستان بقیع از پای در می‌آوردند و با پای برهنه بر مزار ائمّۀ بقیع و سایر بزرگان از ذراری رسول خدا و اصحاب آن حضرت حاضر می‌شدند.

کتاب نوروز ص ۲۲۶ | بازگشت به فهرست

متفاوت بودن میزان درک و معرفت افراد نسبت به ولایت و امامت

آری، و امّا سایر افراد، میزان درک و شعور و معرفتشان از ولایت و امامت به همان گنبدهای طلایی و درب‌های مزیّن به طلا و نقره و ضریح مذهّب و بارگاه با جلال و عظمت ائمّه علیهم السّلام منحصر و خلاصه شده است، و اگر صحن و سرای رسول خدا را نیز مانند ائمّۀ بقیع تخریب نمایند و با خاک یکسان کنند، همین علما را می‌بینی که با نعلین و کفش در کنار مرقد مطهّر رسول الله ایستاده و به زیارت و قرائت ادعیه مشغول می‌باشند.

در اینجاست که به مفاد روایات معروف از والیان امر دربارۀ کیفیّت ترتّب ثواب بر زیارت مراقد مطهّرۀ معصومین علیهم السّلام همراه با معرفت آنان، پی می‌بریم و اینکه چرا مراتب متفاوت افراد در ترتّب ثواب بر زائرین دخالت و تأثیر مستقیم دارد.

کتاب نوروز ص ۲۲۷ | بازگشت به فهرست

وجوب بازگشت مساجد و مراقد اولیای الهی به حال و هوای توحیدی

مسجدها و مراقد اولیای الهی باید به روش و سنّت پیشین بازگردند، و این فرهنگ و آیین مادّی باید جای خود را به تبلیغ و ترویج شعائر دینی و توحیدی بسپارد. مزار اولیای الهی نباید محلّ درآمد و کسب و جمع درهم و دینار گردد، بلکه باید به طور رایگان در اختیار واردین و اصحاب بینش و دانش قرار گیرد و از واردین به بهترین وجه پذیرایی شود و از آثار و بروزات قلم و بیان قدسی آنان، به حاضرین اهدا گردد تا حضور در این اماکن متبرّکه تأثیر روحی در نفس و روان آنان بگذارد، و زائرین را متوجّه افق و عوالم دیگری که این بزرگان در آنها سیر می‌کردند بنماید.

مردم در این زمینه چندان تقصیر ندارند، زیرا مقام و موقعیّت ممتاز این مردان الهی چنانچه باید و شاید برایشان آشکار نشده است و دیدگاه آنان به ایشان از حدّ یک هنرمند و شاعر فراتر نرفته است. مقام و منزلت شخصیّتی بی‌نظیر همچون خواجۀ شیراز در نزد مردم، با موقعیّت شاعر و سخن‌پردازی چون رودکی و امثال او تفاوتی ندارد. شخصیّت مولانا جلال‌الدّین رومی، آن عارف عرش‌نشین، با فردوسی تفاوتی نمی‌کند. منزلت و مرتبت خواجه فریدالدّین عطّار نیشابوری در نزد عوام، با نظامی گنجوی و سعدی شیرازی در یک رتبه قرار دارد؛ و بر همین قیاس …

کتاب نوروز ص ۲۲۸ | بازگشت به فهرست

وظیفه و تکلیف علمای راستین در احیای مساجد و قبور اولیا

وظیفه و تکلیف علمای راستین در این قضیّه، کاملاً مشخّص و روشن می‌شود. مطّلعین بر مرام و ممشای بزرگان باید مردم را نسبت به معارف و مبانی این بزرگان آشنا سازند و قدر و منزلت آنان را بنمایانند، و از طعن و استهزا و هجویّات مخالفین نهراسند و فقط به خدای متعال و عنایات او اتّکاء و عنایت داشته باشند.

در اندیشه و تفکّر یک رجل الهی، فخر و مباهات بر اساس تقوا و معیارهای اخلاقی و تقرّب به ذات پروردگار می‌باشد؛ افراد صاحب مکنت و جاه و ثروت و حشمت جایی در این دایره ندارند، پادشاهان و رؤسای جمهور و ارباب زر و زور، خارج از این محوریّت و به دور از معیارها و ارزش‌های الهی قرار دارند. افتخار به نیاکان و اجداد تا وقتی ممدوح و پسندیده است که معیار در فخر، تقرّب به پروردگار و مراتب معرفت و صلاح باشد نه زورگویی و پهلوانی و ثروت و ریاست و حشمت.

کتاب نوروز ص ۲۲۹ | بازگشت به فهرست

اشکالات وارد بر فردوسی در تدوین شاهنامه

فردوسی با سرودن این شاهنامه چه تاجی بر سر ما ایرانیان زده است؟ سی سال از عمر خود را صرف سرودن خوشگذرانی‌های رستم و زال و افراسیاب و سودابه و غیره و جنگ‌ها و لشکرکشی‌ها و خون‌ریزی‌ها و عیّاشی‌های پادشاهان و زر و زورمداران کرد برای چه و به چه منظور و دستاوردی؟

بسی رنج بردم در این سال سی عجم زنده کردم بدین پارسی[۳۸]

سرودن این اشعار چه دردی از دردهای این ملک و ملّت دوا نمود و چه تأثیری در ارتقای فرهنگ و اخلاق این مردم به جای گذارد؟! و شما چند نفر سراغ دارید که این شاهنامه را از اوّل تا به آخر خوانده باشد؟ و یا اگر خوانده باشد به فرهنگ و معنویّت و انسانیّت او کمک کرده باشد؟ حال این کتاب را در مقابل کتاب وحی الهی بگذاریم و ببینیم که آیا شمّه‌ای از آن تخیّلات و اوهام و قومیّت‌‌گرایی و نژادپرستی در آن یافت می‌شود؟

کتاب نوروز ص ۲۲۹ | بازگشت به فهرست

پشیمانی فردوسی از تدوین و تألیف شاهنامه

در اینجا مناسب می‌بینم مقاله‌ای را که دربارۀ فردوسی و روش او در اعتقادات و مکتب نگاشته‌ام و در پاورقی کتاب شریف مطلع انوار از مرحوم علاّمۀ والد ـ قدّس سرّه ـ مجلّد دهم آورده شده است، در اینجا نیز بیاورم، البتّه لازم به ذکر است ـ چنان‌که در این مقاله آمده است ـ فردوسی در اواخر عمر از تألیف شاهنامه پشیمان گشته و اشعاری در مذمّت آن سروده است[۳۹]:

کتاب نوروز ص ۲۲۹ | بازگشت به فهرست

عصر غزنویان عصر شکوفایی علمی و نهضت ترقّیات

فردوسی از شعرای حماسی و ناموران ادب پارسی، در زمان سلطنت سلطان محمود غزنوی در طوس می‌زیسته است. عصر و دورۀ سلطنت شاه غزنوی را باید دورۀ شکوفایی علمی و نهضت ترقّیات و پژوهش‌های معرفتی در قلمرو حکومت ایرانیان دانست. بزرگانی چون بوعلی و ابوریحان بیرونی و ابن‌مسکویه و ابوسعید ابوالخیر و غیرهم به اعتلای فرهنگ و دانش این سرزمین، در زمینه‌های مختلف عرفان و فلسفه و تاریخ و فقه و ریاضیّات و نجوم و موسیقی و طبّ و علوم غریبه، رونقی چشم‌گیر بخشیده و درخششی خیره‌کننده آفریده‌اند، به طوری که از آثار متعالی آن دوره تا کنون طالبان علم و هنر و معرفت هرگز مستغنی و بی‌‌نیاز نبوده‌اند. و طبیعتاً بزرگان و دانشمندان این دوره به خصوص به واسطۀ تأثّر از مبانی و معارف اسلام بود که توانستند صیت و شهرت این خطّه را به اقصیٰ نقاط دنیای آن روز برسانند و دانشوران اقالیم دوردست را به این مهد علم و معرفت بکشانند. و لذا مشاهده می‌کنیم که بسیاری از تألیفات و آثار به جای مانده از این قرون و دوران، به زبان عربی تدوین گشته است گرچه خود مؤلّفان، پارسی‌گوی و در بلاد محروسۀ فارسی زاد و نموّ یافته‌اند.

کتاب نوروز ص ۲۲۹ | بازگشت به فهرست

علل تدوین کتب محوری و مهمّ دانشمندان به زبان عربی

بوعلی‌ سینا دانشمند کم نظیر، اکثر کتب خویش را به زبان عربی نگاشته است، و ابوریحان ریاضی‌دان و هَیوی معروف نیز به زبان عربی می‌نگاشته است. حکمای اسلام چه قبل از این دوره و چه پس از آن، کتب نفیس و قویم خود را به زبان عربی می‌نوشتند و منجّمین و اطبّاء نیز اکثراً از این سنّت پیروی می‌نمودند. و امروزه ما مشاهده می‌کنیم بدون اطّلاع و بصیرت به لغت عربی و رموز بلاغت و فصاحت و احاطه بر مفاهیم و مصادیق الفاظ عرب، دسترسی به بسیاری از فنون و علوم و مطالب علمی و معرفتی غیر ممکن می‌باشد.

البتّه باید توجّه داشت که علّت گرایش دانشمندان و بزرگان علم و ادب پارسی، به نگارش مؤلّفات خویش به زبان عربی در دو مطلب بوده است:

کتاب نوروز ص ۲۳۰ | بازگشت به فهرست

تمایل و اشتیاق بشر برای فراگیری و استعمال الفاظ و لغت آیین الهی

مطلب اوّل: پذیرش دین اسلام به عنوان دین و آیین فرهنگ‌ساز جامعه و انطباق سنن و آداب ایرانی بر سنّت‌ها و روش‌ها و آموزه‌های دینی است. صد البته ملّت و جامعه‌ای که روش و ادب حیات دنیوی و اخروی خویش را با روش و ادبِ آیین الهی پیوند زده است و آن را مایۀ رستگاری و فلاح دارین می‌پندارد، بالفطره و طبیعتاً به سمت و سوی فراگیری آموزه‌های وحیانی و استفاده و استعمال گزینه‌ها و اصطلاحات و تعابیر و کلمات و واژه‌‌های به‌کار رفته در آن آیین و مکتب وحیانی، پیش می‌رود و خواهی نخواهی در مراودات و ارتباطات اجتماعی خویش سعی بر استعمال آن جملات و کلمات دارد؛ چه اینکه اگر فردی در سازمان و یا نهادی و یا حزب و فرقه‌ای قرار گیرد مشاهده می‌شود به طور طبیعی در محاوره، از اصطلاحات و تعابیر و کنایه و مجازها و مفاهیم آن محیط استفاده خواهد کرد و انسان با گفتگوی با چنین فردی می‌تواند حدس بزند که آن فرد در چه سازمان و یا محیطی مشغول به فعّالیّت می‌باشد، و هم‌چنین است در مورد شخصی که به فردی علاقه و محبّت شدید پیدا نموده است که دیده می‌شود در سخنان خود از تعابیر محبوب، زیاد استفاده می‌کند.

بنابراین تمایل و اشتیاق بشر برای فراگیری واستعمال الفاظ و لغت آیین الهی خویش که با تمام وجود در ظاهر و باطن و سرّ و فکر و قلب و ضمیر، خود را بدان وابسته و مرتبط و مندک می‌گرداند یک امر طبیعی و کاملاً منطقی و بدیهی است؛ خواه این مکتب و آیین در لغت عبرانی تجلّی یابد و یا در لغت عربی و تازی.

طبیعتاً از آنجا که دین مقدّس اسلام إنزال کتاب مبین را بر لغت عربی قرار داده است، باید نگرش و تمایل قلبی و فکری ملّت اسلام، چه فارس و ترک و انگلیسی زبان و چینی و غیره، بر فراگیری و ادراک دقیق و عمیق این مفاهیم و معانی در قالب لغت عربی استوار گردد؛ زیرا قرآن کریم تنها منبع و مبدأ هدایت و تکامل بشری در وصول به سعادت دارین است، چنانچه از خود آیات و نیز آثار پیشوایان دین این نکته به وضوح آشکار می‌باشد.

علاوه بر این، کلمات و فرمایشات و احادیث و ادعیۀ وارده از رسول خدا و ائمّۀ دین، اهل بیت معصومین سلام الله علیهم أجمعین، تماماً در لغت عربی به منصّۀ ظهور رسیده است و تا کسی خبرویّت و اطّلاع عمیق از مواضع لغت عرب و موارد استعمال آن نداشته باشد کجا می‌تواند از این دریای بی‌کران معارف وحیانی جرعه‌ای نوشد و روان تشنۀ خود را با ماءِ معین مشارب آن سیراب گرداند؛ هیهات.

کتاب نوروز ص ۲۳۱ | بازگشت به فهرست

مرهون بودن ترقّیات نوابغ علمی و مشاهیر و بزرگان ایران به آموزه‌های معرفتی مکتب اسلام

تمامی نوابغ علمی و مشاهیر از بزرگان ایران‌زمین، به این حقیقت معترف‌اند که هستی حیات معنوی و علمی خود را مرهون مبانی و آموزه‌های مکتب معرفتی اسلام می‌دانند و اگر این دین و آیین نبود، کجا امثال فارابی و بوعلی و صدرالمتألّهین شیرازی و خواجه عطار نیشابوری و حافظ ‌شیراز و مولانا جلال‌الدّین بلخی و استاد سخن و ادب، نابغۀ بلاغت و فصاحت، شیخ مصلح‌الدّین سعدی شیرازی ـ که الحق تا کنون ادیب و صاحب ذوق و ظرافتی چون او پا به عرصۀ وجود نگذاشته است ـ می‌توانسته‌اند این‌چنین تلألؤ و درخششی در عالم معرفت و فنون علوم و ادب و بلاغت بیافرینند؟!

بنا بر این مطلب درمی‌یابیم که چرا باید فرهنگ و زبان ایرانیان باستان که هیچ تناسب و اشتراکی با زبان و لغت عربی نداشته است، این‌چنین در زبان تازی و فرهنگ اسلام حل شده باشد که تألیفات فارسی بزرگان و دانشوران نامی ایران مشحون از لغات و تعابیر زبان عرب بوده است، و نه تنها در این مورد هیچ‌گونه احساس تحمیل و تضییقی مشاهده نمی‌شود بلکه ایراد الفاظ و اصطلاحات لغت تازی را نوعی افتخار و مباهات ادبی برمی‌شمردند.

کتاب نوروز ص ۲۳۲ | بازگشت به فهرست

دواعی و انگیزه‌های مشاهیر شعر ایرانی در سرودن اشعار عربی

به راستی چه انگیزه‌ای نابغۀ ادب پارسی حضرت شیخ اجل، سعدی شیراز را بر آن داشت تا در مدح رسول گرامی اسلام اشعار خود را به عربی بسراید؛ در آنجا که می‌فرماید:

بَلَغَ العُلیٰ بکمالِه کَشَفَ الدُّجیٰ بِجَمالِه
حَسُنَتْ جَمیعُ خِصالِه صَلُّوا علیه و آلِه

و چه داعی و هدفی، یگانه شاعر عرصۀ عرفان و بلاغت و ادب در تاریخ ایران و ایرانیان، حضرت حافظ شیرازی ـ رضوان الله علیه ـ را مُلزم به انشاد مطلع غزل معروف، و مَخرجِ آن به زبان عربی نمود:

ألا یا أیُّها السّاقی أدِرْ کأسًا و ناوِلْها که عشق آسان نمود اوّل ولی افتاد مشکل‌ها

*  *  *

حضوری گر همی خواهی از او غافل مشو حافظ
متی ما تلقَ مَن تهویٰ دَعِ الدنیا و أهمِلْها

و چگونه است که در اشعار ناموران ادب پارسی همچون مولانا جامی و شیخ فریدالدّین عطّار و گوهر بی‌مانند حکمت و تربیت و عرفان، جلال‌الدّین محمّد بلخی و حکیم سنایی که موجب افتخار ایران‌زمین و تفوّق علمی و ادبی آن بر سایر ملل و بقاع گشته‌اند، سراسر اشعار عربی و اصطلاحات و تعابیر تازی به چشم می‌خورد، در حالی‌که آنان مانند فردوسی می‌توانسته‌اند عبارات و اشعار خویش را بدون ایراد کلمات و الفاظ تازی نیز بنگارند؟

به نظر می‌رسد تنها انگیزه از این سبک نگارش در این مجموعۀ بدیع و بی‌مانند و گنجینۀ بی‌‌مثال بزرگان ایران‌زمین، فقط و فقط عشق و علاقۀ غریب به این مکتب انسان‌ساز و حیات‌بخش اسلام و باور قلبی و عقلانی و شهودی به مبانی و اصول آن بوده است.

کتاب نوروز ص ۲۳۳ | بازگشت به فهرست

 تدوین کتب توسّط بوعلی و ابوریحان به زبان عربی علیٰ‌رغم ایرانی بودن ایشان

آیا شخصیّتی مانند ابوعلی ‌عبدالله سینا که افتخار علمی این خطّه و سرزمین تا کنون بوده و خواهد بود، مگر به غیر از زبان پارسی سخن می‌گفت و در غیر از این بقاع به دنیا آمده بود؟ و مگر ابوریحان بیرونی دانشمند نامدار حکمت و نجوم, در بلاد عربی متولّد گشته بود؟[۴۰] و مگر حکیم والامقام و علاّمۀ ذوالفنون معلّم ثانی، ابونصر فارابی که به زبان ترکی تکلّم می‌نمود، در بلاد عرب پا به عرصۀ وجود گذارده بود که جمیع یا اکثر نوشتجات خویش را به زبان عربی تحریر نموده است؟

آیا این مسأله نهایت بی‌انصافی و ناجوانمردی نیست که عدّه‌ای خرافه‌پرست بیایند و بنشینند و خزعبلاتی سر هم کنند و در مقام انتساب این بزرگان به سرزمین و خطّۀ ایران، به هر رطب و یابسی دست یازند و بوعلی را که در بلخ و یا بخارا به دنیا آمده است از مردم و ملّت ایران شمرند تا مبادا در مقام مباهات و فخرفروشی نسبت به ملل و اقوام دیگر، کفّۀ ترازو در معیار سنجش و میزان به نفع دیگران سنگین‌تر شود؛ امّا در مقام تمایل و اهتمام به مبانی دینی و پذیرش ملّت و مکتب اسلام آنها را در تحت فشار و یا اغوای حکّام و امرای دست‌نشاندۀ خلفای عبّاسی قلمداد نمایند؟ اگر شخصیّتی همانند بوعلی و فارابی و سعدی شیرازی و خواجه حافظ شیراز و فخرالدین رازی و سنایی غزنوی و حکیم ملاّصدرای شیرازی و دیگران، به اغواء و فریب دیگران و جامعه، اغواء شوند پس خاک بر سر آن سرزمین و ملّتی که بزرگانش این‌چنین بی‌مایه و مُهمَل، تحت تأثیر اقوام عرب و خلفای بنی‌امیّه و عبّاسی و حکّام دست‌نشاندۀ آنان، خود را از سنن و فرهنگ و زبان اصلی و مادری خویش تهی کرده‌اند و زمینه و بستر را برای نفوذ و دخالت دیگران در فرهنگ و زبان جامعۀ ایرانی فراهم آورده‌اند![۴۱]

کتاب نوروز ص ۲۳۴ | بازگشت به فهرست

غنا و قوّت و توانایی بالای زبان عربی در تأدیۀ مراد و رساندن مفاهیم

و امّا مطلب دوّم: در علّت گرایش دانشمندان ایرانی به نگارش زبان عربی، میزان غنا و قوّت و توانایی زبان عربی در تأدیه و رساندن مفاهیم، نسبت به سایر زبان‌ها است.

این نکته بر اهل بصیرت و آشنا به لغات ملل و اقوام پوشیده نیست که: قوی‌ترین زبان در دنیا زبان عربی می‌باشد، و گویند پس از آن زبان فرانسه غنی‌ترین زبان‌های موجود است.

اگر در زبان فارسی برای حیوان درّنده‌ای چون شیر فقط یک لغت یافته‌اند باید دانست که در زبان عربی، چند لغت و کلمه برای این حیوان در حالات و رفتار مختلف وضع نموده‌اند؛ و همین‌طور اگر در لغت فارسی برای روح و روان آدمی شاید بتوان گفت یک یا دو لغت که روان و جان است، استعمال می‌شود، در لغت عرب برای تمام مراتب نفس و روح آدمی لغت و واژه آورده‌اند. و لذا می‌بینیم که ورود لغت عرب در زبان فارسی نه فقط به خاطر عنایت و اهتمام دانشمندان و مفاخر ایران در استفاده از زبان عربی بوده است، بلکه خود اقوام و ملل ایرانی از روی فهم و درایت و بینش نسبت به غنا و قدرت این زبان، از ورود آن استقبال نموده و پذیرای آن گشتند. و لذا می‌بینیم که در قرآن کریم به قوّت و استقامت زبان عربی در میان سایر لغات اشاره شده است: انّا انزلناه قرانا عربیّا.[۴۲] ویا در جای دیگر: بلسان عربّی مبین.[۴۳]

کتاب نوروز ص ۲۳۴ | بازگشت به فهرست

جهان‌شمولی مکتب اسلام و خاتمیّت رسالت پیامبر اکرم

و بنابر این که در جای‌جای قرآن، تصریح به خاتمیّت رسالت پیامبر و جهان‌شمولی مکتب اسلام و بی‌اَمَد و مدّت بودن شریعت اسلام شده است، چه دلیلی دارد که خداوند قرآنی را که برای تمامی افراد بشر ـ از هر نژاد و خطّه و از هر فرهنگ و آیین هستند ـ فرو فرستاده وحجّت قرار داده است، به زبان عربی نازل کند و چرا به زبان فرانسه و فارسی نازل نکرد! و چرا در قرآن به نزول آیات به زبان عربی اشاره دارد؟ این تصریح برای چیست؟

آیا صرفاً چنانچه گفته می‌شود، برای این است که مطابق با زبان محیط و قبایل موجود در زمان پیامبر باشد تا مشکلی در فهم و تفهیم پیش نیاید؟ این که مسخره است، خب چه اشکال داشت قرآن مثل تورات و انجیل به زبان دیگری باشد و چه محذوری به وجود می‌آمد؟

بلی، اگر شریعت اسلام مختصّ خطّۀ عربستان بود و ارتباطی به سایر ملل و اقوام نداشت، این توجیه صحیح می‌نمود؛ امّا در جایی که ما می‌بینیم رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرستادۀ خویش را به سمت سلطان روم و پادشاه ایران و حاکم مصر و سایر اماکن و بلاد گسیل می‌دارد و آنان را به شریعت و آیین اسلام فرا می‌خواند، دیگر چه جای این‌گونه تخیّلات و توهّمات است؟

بر این اساس، همان گونه که اصل شریعت اسلام اکمل ادیان و نهایت سیر طبیعی تکامل شرایع می‌باشد، طبیعتاً قرآن که ریشه و جوهرۀ این شریعت متکامل است، می‌بایست به فصیح‌‌ترین و بلیغ‌ترین و متکامل‌ترین لغات، نزول پیدا کند که همان زبان عربی است.[۴۴]

کتاب نوروز ص ۲۳۵ | بازگشت به فهرست

مخالفت‌های زیاد با ترویج و ورود زبان عربی در فرهنگ و لغت فارسی

البتّه ناگفته نماند که مخالفت با ترویج و ورود زبان عربی در فرهنگ و لغت فارسی از دیرباز در بین برخی از افراد و قبایل ایرانی مشاهده می‌شود، و اشخاصی که با سلطه و حکومت خلفای بنی‌امیّه و بنی‌مروان و عبّاسی در ممالک غیر عربی مخالفت می‌ورزیدند و با آنان به مقابله وستیز برمی‌خاستند، چه بسا با نشر و گسترش و رواج لغت عربی مخالفت می‌ورزیدند و آن را موجب تقویت سلطه و حکومت دستگاه خلافت به شمار می‌آوردند، خواه خود به کیش و آیین زرتشت بوده و یا به شریعت و دین اسلام متشرّع بودند، که از جملۀ آنان می‌توان به ابوالقاسم فردوسی طوسی اشاره نمود.

فردوسی شاعری توانا و زبردست در بیان وقایع تاریخی و توضیح آداب و سنن اجتماعی است. البتّه در اشعار خویش از طرح فضایل و خصایل محسّنه دریغ ندارد و گاهگاهی در ضمن توضیح واقعه‌ای ـ حال چه راست و چه دروغ ـ به بیان نتیجه و استفادۀ نکته و اشارتی اخلاقی مبادرت می‌ورزد، که البتّه از این جهت ارزش تقدیر دارد.

کتاب نوروز ص ۲۳۶ | بازگشت به فهرست

تصریح فردوسی به گزینش مذهب شیعه و تشیّع خویش

شکّی نیست که فردوسی فردی متمایل و منتحل به تشیّع و اهل بیت رسول خدا بوده است، چنانچه در ابتدای شاهنامه چنین می‌سراید:

چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی خداوند امر و خداوند نهی
که خورشید بعد از رسولان مه نتابید بر کس ز بوبکر به
عمر کرد اسلام را آشکار بیاراست گیتی چو باغ بهار
پس از هر دوان بود عثمان گزین خداوند شرم و خداوند دین
چهارم علی بود جفت بتول که او را به خوبی ستاید رسول
که من شهر علمم علیّم در است درست این سخن، گفتِ پیغمبر است
گواهی دهم کاین سخن راز اوست تو گویی دو گوشم بر آواز اوست

از این اشعار به وضوح به‌دست می‌آید که فردوسی شیعه بوده و سرودن اشعار در مدح خلفای ثلاثه از روی جبر و تقیّه است.

و همین‌طور در اشعاری که در هجو سلطان غزنوی می‌سراید، به مذهب تشیّع خویش و محبّت رسول خدا و علی مرتضی افتخار می‌کند و از دشمنان و مخالفین اهل بیت ابراز انزجار و برائت می‌نماید:

ایا شاه محمود کشور گشای ز کس گر نترسی بترس از خدای
که پیش از تو شاهان فراوان بدند همه تاجداران کیهان بدند
فزون از تو بودند یکسر به جاه به گنج و سپاه و به تخت و کلاه
نکردند جز خوبی و راستی نگشتند گرد کم و کاستی

*  *  *

هر آن شه که در بند دینار بود به نزدیک اهل خرد خوار بود

*  *  *

ندیدی تو این خاطر تیز من نیندیشی از تیغ خونریز من
که بد دین و بد کیش خوانی مرا منم شیر نر، میش خوانی مرا
مرا غمز کردند کان بد سخن به مهر نبیّ و علیّ شد کهن
هر آن کس که در دلش کینِ علی است از او در جهان خوارتر گو که کیست
منم بندۀ هر دو تا رستخیز اگر شه کند پیکرم ریز ریز
من از مهر این هر دو شه نگذرم اگر تیغ شه بگذرد بر سرم
منم بندۀ اهل بیت نبیّ ستایندۀ خاک پای وصیّ
مرا بیم دادی که در پای پیل تنت را بسایم چو دریای نیل
نترسم که دارم ز روشن‌دلی به دل مهر جان نبیّ و علیّ
چو باشد تو را عقل و تدبیر و رأی به نزد نبیّ و علی گیر جای

*  *  *

گرت زین بد آید گناه من است چنین است و این رسم و راه من است
به این زاده‌ام هم بدین بگذرم چنان دان که خاک پی حیدرم

فردوسی که امید خود را در تحریر شاهنامه از دست رفته می‌دید و انتظار پاداش و صلۀ موعود سلطانی را بر باد رفته می‌‌دانست، در هجو شاه غزنوی چنین می‌سراید:

بسی رنج بردم در این سال سی عجم زنده کردم بدین پارسی
به دانش نبد شاه را دستگاه و گرنه مرا بر نشاندی به کاه
اگر شاه را شاه بودی پدر به سر بر نهادی مرا تاج زر
و گر مادر شاه بانو بُدی مرا سیم و زر تا به زانو بُدی
چو اندر تبارش بزرگی نبود نیارست نام بزرگان شنود

*  *  *

چو نه مادرش مطبخی زاده است بهای دو من نان به من داده است
پشیزی بِه از شهریاری چنین که نه کیش دارد نه آیین، نه دین
پرستارزاده نیاید به کار اگر چند دارد پدر شهریار
درختی که تلخ است وی را سرشت گرش در نشانی به باغ بهشت
ور از جوی خلدش به هنگام آب به بیخ، انگبین ریزی و شهد ناب
سرانجام گوهر به کار آورد؟ همان میوۀ تلخ بار آورد

فردوسی به واسطۀ نقار و کدورتی که با وزیر اعظم سلطان غزنوی، خواجه حسن میمندی، پیدا کرده بود مورد سعایت او نزد سلطان واقع شد. خواجه حسن میمندی که فردی سنّی و شدید التّعصب بود، نسبت به خاندان رسالت علناً عناد می‌ورزید و از این روی فردوسی را خوش نیامد که با وی سر آشتی بردارد و باب مراوده و رفاقت مفتوح نماید، و هر چند ناصحان به او سفارش بر تقرّب با وزیر نمودند، نپذیرفت و در جواب می‌گفت: «مرا با دشمن آل رسول کاری نیست.»

کتاب نوروز ص ۲۳۸ | بازگشت به فهرست

احترام و اعزاز فردوسی در تمایل او به اهل بیت علیهم السّلام

بنابراین، باید نسبت به اعتقاد فردوسی در تشیّع و تمایل او به اهل بیت علیهم السّلام به دیدۀ احترام و اعزاز نگریست، ولی نسبت به شیوۀ رفتار او و کیفیّت استفاده از ذوق و ادب و دانش او در احیای تاریخ سلاطین ایران و شرح حکایات و تاریخ روابط با سایر ملل، که هر رطب و یابسی را به‌هم بافته و با بزرگ‌نمایی دروغ‌پردازانه به ذکر و بیان قضایا و حکایات تخیّلی و توهّمی پرداخته، قویّاً انتقاد و سرزنش نمود و او را در این تألیف مورد مذمّت و نکوهش قرار داد.

کتاب نوروز ص ۲۳۹ | بازگشت به فهرست

احیای زبان فارسی، علّت تدوین شاهنامه توسط فردوسی

فردوسی علّت تدوین شاهنامه را با همۀ دروغ‌های شاخ‌دارش، احیای زبان فارسی در مقابل هجوم ملّت عرب و استیلای زبان عربی و ورود آن در فرهنگ فارسی می‌داند، و به این نکته توجّه نمی‌کند که با ورود در این عرصه و عدم انفکاک غصب خلافت در خلفای ثلاثه و عدول حکومت اسلام از محوریّتی که رسول خدا به دستور جبرائیل امین از ناحیۀ پروردگار مقرّر فرموده بود، مقبولیّت و شرعیّت اصل نظام اسلام را زیر سؤال برده است.

فردوسی می‌بایست بین خلافت غاصبانۀ خلفای عبّاسی و بین آیین اسلام و زبان عربی که ظرف و بستر مناسبی برای نزول مبانی وحی و آیات قرآنی است، افتراق قائل شود؛ و این کار را نکرد.

باید از ایشان سؤال نمود که: احیای نام پهلوانان و سلاطین باده‌خوار و عشرت طلب، چه تاج افتخاری نصیب مردم ایران نموده است؟! آیا ارزش و افتخار یک ملّت، به داشتن پهلوانان و شاهان خون‌ریز و عیّاش و فرصت طلب است و مثلاً اگر در سرزمینی پهلوانی چون زورمداران ایران‌زمین یافت نشود، آن کشور و ملّت از ارزش و ملاکات تعالی انسانی به دور هستند؟!

کتاب نوروز ص ۲۳۹ | بازگشت به فهرست

اشتباه فردوسی در تشخیص ملاک مباهات و فخرفروشی ملل

آیا ملاک مباهات و فخرفروشی یک ملّت، وجود افرادی چون رستم و زال و سهراب و کیومرث و گرشاسب است؟ آیا وجود امثال خسروپرویز با آن حرم‌سرای کذایی را باید از علل افتخار ایرانیان و مباهات آنها در ظهور چنین پادشاهان عیّاش، بر سایر ملّت‌ها و کشورها دانست؟! آیا بهتر نبود که جناب فردوسی به‌جای پرداختن به قصص و حکایات پادشاهان عیّاش و عشرت‌طلب و خون‌ریز ـ که سرمایۀ ملّت‌ها و جوانان این مرز و بوم را برای یک اهانت کوچک و یا عدم رعایت احترام متوقّع، بر باد می‌دادند و با ادّعای مسخرۀ حفظ سلطنت و شاهنشاهی و احترام به شئون هویّت پادشاهی، چه خون‌ها که ریخته نمی‌‌شد و چه خانمان‌ها که بر باد نمی‌رفت و چه سرمایه‌ها از ملّت‌ها که به تاراج نمی‌رفت و چه مصیبت‌ها که تا قرن‌ها بر ملّت‌ها فرود نمی‌آمد ـ به ذکر تاریخ علما و حکما و انسان‌های نمونه و اُسوگان انسانیّت و اخلاق می‌پرداخت؟ آیا ذکر این وقایع هنر است و باعث افتخار ایرانیان و فرهنگ موروث گذشتگان، یا ذکر و شرح بیان تاریخ بزرگان علم و ادب و ناموران عرصۀ اخلاق و اصول متعالی بشریّت؟!

باید از ایشان سؤال نمود که: شما که در تدوین این شاهنامه سی سال به رنجه و تعب افتادید تا به قول خود زبان فارسی را زنده کنید و از ورود فرهنگ و لغت اسلام ـ که زبان عربی است ـ در میان مردم ایران‌زمین جلوگیری کنید، چقدر از مردم ایران از شاهنامۀ شما بهره بردند و چند لغت از شاهنامه در فرهنگ و ادبیات خود تاکنون به‌کار برده‌اند؟ آیا شاهنامه در میان ایرانیان بیشترین خواننده را داشت یا دیوان حافظ و گلستان و بوستان سعدی شیراز؟

کتاب نوروز ص ۲۴۰ | بازگشت به فهرست

تسخیر قلب و فکر ایرانیان با تدوین مثنوی معنوی

آیا شاهنامه بیشتر توانست قلب و روح و فکر ایرانیان را به تسخیر خود درآورد یا مثنوی مولانا جلال‌الدّین محمّد بلخی؟ آیا نقل داستان‌های چرند و پرند شاهنامه توانست بیشترین شنونده را به خود اختصاص دهد یا تاریخ بزرگان اسلام و پیشوایان تشیّع و حادثۀ کربلا؟ آیا وقایع به‌هم بافتۀ رستم و سهراب، قلوب ایرانیان را تسخیر کرد یا حماسۀ بی‌مانند واقعۀ عاشورا و فداکاری اصحاب و اهل بیت فرزند رسول خدا؟ آیا شرح داستان‌های تخیّلی و عیّاشی‌های منیژه و تهمینه و سودابه و توضیح هم‌بستری‌های آنان، تاج افتخار بر سر ایرانیان زد یا شرح بیان نهضت ظلم‌ستیز و کاخ‌برانداز قهرمان بانویِ تاریخ بشریّت، زینب کبریٰ؟ کدام‌یک؟!

کتاب نوروز ص۲۴۰ | بازگشت به فهرست

تأسّف فردوسی بر عمر بر باد رفته خویش پس از تدوین شاهنامه

در اینجا باید اعتراف کرد که جناب فردوسی پس از اتمام شاهنامه و صرف عمر در این تألیف بی‌محتوا و عبث و پس از شکست در رسیدن به توقّعات صله و پاداش از پادشاه غزنوی، تنبّهی پیدا کرد و تذکّری، و بر عمر بر باد رفته متأسّف و از نگاشتن شاهنامه اظهار ندامت و پشیمانی می‌نمود و در مقدّمۀ تفسیر سورۀ یوسف که به شعر درآورده است، خود این‌گونه اقرار و اعتراف می‌نماید و از کردۀ خود ابراز پشیمانی می‌کند:

سخن‌های پیغمبران خدای بگویم بدان کش بود عقل و رأی
من از هر دری گفته دارم بسی شنیدند گفتار من هر کسی
سخن‌های شاهان با رأی و داد به سخت و به سست و بلند و گشاد
بسی گوهر داستان سفته‌ام بسی نامۀ باستان گفته‌ام
به بزم و به رزم و به کین و به مهر یکی از زمین و یکی از سپهر
سپردم بسی راه دل‌خستگان زدم پردۀ مهر پیوستگان
به نظم آوریدم بسی داستان ز افسانه و گفتۀ باستان
همی دون بسی رانده‌ام گفتگوی ز خوبان شکّر لب ماه‌روی
ز هر گونه نظم آراستم بگفتم در او آنچه خود خواستم
اگر چه دلم بود از آن با مزه همی کاشتم تخم رنج و بزه
از آن تخم کشتن، پشیمان شدم زبان و دهان را گره بر زدم
نگویم کنون نام‌های دروغ سخن را ز گفتار ندهم فروغ
نکارم کنون تخم رنج و گناه که آمد سپیدی به جای سیاه
دلم سیر گشت از فریدون گُرد مرا زانچه کو تخت ضحّاک برد
گرفتم دل از ملکت کی‌قباد همان تخت کاوس کی برد باد
ندانم چه خواهد بُدن جز عذاب ز کیخسرو و جنگ افراسیاب
برین می‌سزد گر بخندد خرد ز من خود کجا کی پسندد خرد
که یک نیمه از عمر خود کم کنم جهانی پر از نام رستم کنم
دلم گشت سیر و گرفتم ملال هم از گیو و طوس و هم از پور زال

*  *  *

ز من دست گیتی بدزدید مشک بجایش پراکنده کافور خشک

*  *  *

کنون چاره‌ای بایدم ساختن دل از کار گیتی بپرداختن
گرفتن یکی راه فرزانگان نرفتن به آیین دیوانگان
سر از راه واژونه بر تافتم که کم شد ز من عمر و غم یافتم
کنون گر مرا روز چندی بقاست دگر نسپرم جز همه راه راست
نگویم دگر داستان ملوک دلم سیر شد ز آستان ملوک
نگویم سخن‌های بیهوده هیچ به بیهوده گفتن نگیرم بسیج
که آن داستان‌ها دروغ است پاک دو صد زان نیرزد به یک مشت خاک
ز پیغمبران گفت باید سخن که جز راستیشان نبد بیخ و بن

کتاب نوروز ص ۲۴۲| بازگشت به فهرست

طرح مبانی ناسیونالیستی و پی‌ریزی فرهنگ پان ایرانیسم توسّط فردوسی

ملاحظه می‌شود که فردوسی از تمام دروغ‌پردازی‌ها و بزرگنمایی‌ها و گزافه‌گویی‌ها که برای تجدید و ابقای فرهنگ ایرانیان و لغات فارسی دری انجام داده است، نادم و پشیمان گشته و در صدد جبران آن همه تعب و رنج، دست در دامان کتاب وحی یازیده به شرح و تبیین داستان پیامبران و اولیای الهی روی آورده است.

متأسّفانه فردوسی با طرح مبانی ناسیونالیستی و پی‌ریزی فرهنگ پان ایرانیسم و مقابله با فرهنگ اسلام، تا آنجا پیش رفت که ورود نهضت عالم‌گیر و انسان‌ساز و نورانی اسلام را در فتح ممالک ایران به دست سپاه اسلام، به زشتی یاد می‌کند و آن حمیّت جاهلی و تعلّق به سرزمین ایران و اتّکاء بر گذشتۀ نیاکان نامیمون خویش را در مشوّه گردانیدن چهرۀ اسلام و ناموجّه جلوه دادن پذیرش آیین جدید، ظاهر می‌سازد؛ چنانچه در فتح قادسیّه از زبان رستم فرّخزاد چنین می‌گوید:

ز شیر شتر خوردن و سوسمار عرب را به جایی رسیدست کار
که تاج کیان را کند آرزو تفو باد بر چرخ گردون تفو

و اینک می‌بینیم عدّه‌ای از خدا بی‌خبر و لامذهب در حالی‌که کمر به محو و بوار اسلام بسته‌اند، با تمسّک به همین اشعار در مقام مقابله با ملّت و آیین اسلام برآمده‌اند و از سایر اشعار فردوسی که ذکر شد تغافل می‌ورزند.

کتاب نوروز ص ۲۴۲ | بازگشت به فهرست

مبارزۀ اکید و شدید رژیم طاغوت با زبان عربی

کتاب نوروز ص ۲۴۲| بازگشت به فهرست

دفاع از وطنیّت و رجوع به فرهنگ قهقرایی توسّط برخی از کوته‌نظران دوآتشه

مسألۀ عربی‌زدایی و جایگزینی واژه‌های فارسی به‌جای عربی از زمان رژیم طاغوتی شاه، وارد مرحلۀ جدیدی گشت و ایشان در یکی از نطق‌های خود گفته بود: «وظیفۀ من حذف فرهنگ و لغت بیگانه از زبان فارسی است.» و مسلّم بود که مقصود و منظور از بیگانه، نه لغات و اصطلاحات غربی و زبان‌های خارجی، که فقط زبان عربی بوده است. پیگیری ستیز با زبان اسلام که همان زبان عربیّت است، در رژیم گذشته به نحوی کاملاً مشهود و روشن در دستور روش و منش دولت قرار گرفت تا جایی که از آدم ملحدی چون جبّار باغچه‌بان که به سخریّه جملۀ: ایّاک نعبد و ایّاک نستعین را به صدای بع بع گوسفندان تشبیه می‌نمود، به تجلیل و تکریم یاد می‌شد و متأسّفانه این تجلیل در حکومت فعلی نیز مشاهده شده است!![۴۵] و امروزه نیز همین روش نامیمون و ناپسند با شدّت دنبال می‌شود و به‌جای کلمات دل‌پذیر و جذّاب و شیرین و متعارف و پذیرفته شدۀ در فرهنگ و ادب پارسی از زبان عربی، کلمات و واژه‌‌های خنده‌دار و من‌درآوردی و مستهجن قرار گرفته است!

و بعضی از کوته‌نظران دوآتشه که سنگ دفاع از وطنیّت و رجوع به فرهنگ قهقرایی را نه تنها بر سینه، که بر فرق خود می‌کوبند، برای پیش‌تازی در این صحنه و سبقت از روش و منش دیگران، به تألیف مقالات و نوشتارهایی به زبان فارسی سره با عباراتی بس سخیف و ردیء دست می‌زنند که خواننده برای فهم آن کلمات باید به لغت‌نامۀ جدید مراجعه نماید و با کنکاش در کلمات جدید التّأسیس، به فهم مطلب برسد. خود این حقیر به نوشتۀ یکی از اساتید دانشگاه برخورد کردم که به چنین کار ابلهانه‌ای پرداخته و دگران را به تفحّص در مقاله و پیدا کردن لغت عربی، به شرط‌بندی انداخته بود! حال صرف نظر از اینکه بیش از ده لغت عربی در آن یافتم که حکایت از عدم اطّلاع نویسنده بر ریشه و مصدر لغت می‌نمود، برای رسیدن به فهم و مراد مقاله سرسام گرفتم و از ادعیۀ خالصانه چندی نثار صاحب مقاله نمودم.

متأسّفانه این روش ناپسند حتّی به میان حوزه‌های علمیّه و نشریّات آنها نیز سرایت نموده و به‌جای «مجمع تحقیق»، عبارت: «پژوهشکده»، و یا به‌جای «بحث»، کلمۀ: «گفتمان»، و یا عوض «اجتماع»، واژۀ: «گردهمایی» و امثال اینها را قرار می‌دهند؛ در حالی‌که لغت عرب، لغت قرآن است و عوض اینکه این مجامع علمی و دینی، خود پیشتاز در تقدیم و تبلیغ فرهنگ اصیل اسلام و قرآن باشند و زبان اهل بیت رسول خدا را در میان مردم ترویج نمایند و آن را به درون فرهنگ عوام سرایت دهند، مشاهده می‌کنیم که مثلاً برای اثبات و اظهار هم‌رنگِ جماعت و جامعه شدن و به عبارت امروزی «به روز بودن»، خود را از ماهیّت و هویّت اسلامی تهی می‌گردانند و میدان سباق در عرصۀ فرهنگ و معرفت را به حریف نکته‌دان و زیرک واگذار می‌نمایند؛ که از این جمله، باید به ترجمۀ قرآن کریم به فارسی سَرِه و بی‌مزه و سخیف اشاره نمود.

کتاب نوروز ص ۲۴۴ | بازگشت به فهرست

مبارزۀ أکید و شدید مرحوم علاّمه طهرانی با عربی‌زدایی

مرحوم والد معظّم، علاّمه طهرانی ـ ‌قدّس الله سرّه‌ ـ در زمان حیات خویش شدیداً با این روش و برنامۀ استعماری به مقابله برخاسته، از هر فرصتی جهت تبیین و افشای دسیسه‌های شیطنت‌آمیز دست‌های پشت پرده و مخفی از انظار، دریغ نمی‌ورزید و در این زمینه سخنانی بس ارزشمند از ایشان به جای مانده است؛ امیدواریم به فضل و توفیق الهی در آینده‌ای نه چندان دور، نسبت به نشر و تنظیم و تدوین آنها اقدام نماییم.

کتاب نوروز ص ۲۴۴ | بازگشت به فهرست

استناد صدرالمتألّهین به کلام فردوسی در باب وحدت شخصیّۀ وجود

جالب توجّه اینکه برخی در مقام دفاع از شخصیّت و آثار فردوسی، به سخنان فیلسوف کبیر، مرحوم صدرالمتألّهین شیرازی ـ قدّس سرّه ـ استناد می‌کنند و بدین‌سان نسبت به مرام و ایدۀ او مهر تأیید می‌نهند.

مرحوم صدرالدّین شیرازی در مقام سخن از وحدت شخصیّۀ وجود، به کلام فردوسی استناد می‌کند و با عنوان: «فصل ۲۹، فی أوّل ما یُنشَأُ مِن الوجودِ الحقّ»، این شعر او را متذکّر می‌شود:

جهان را بلندی و پستی تویی ندانم چه‌ای، هرچه هستی تویی[۴۶]

البتّه منکر این مطلب نمی‌توان شد که فردوسی مردی دانش‌آموخته و نسبت به مبانی معرفتی فردی مطّلع و تا حدودی آگاه بوده است و در کتاب شاهنامۀ او اشعار فراوانی در مسائل اخلاقی و اجتماعی و سیاسی و حتّی اعتقادات و مبانی توحیدی وجود دارد؛ ولی نکته اینجاست که ایشان از این ذخیرۀ علمی و اندوختۀ معلومات، در چه مسیری و چه هدفی استفاده کرده است؟!

مسألۀ مهمّ و اساسی در ارتباط با بزرگان و اهل اطّلاع، عدم فهم و ادراک و جهل به علوم و فنون نمی‌باشد، بلکه نحوۀ به‌کارگیری و کیفیّت استفاده از اندوختۀ علمی و اطّلاعات است که این همه مصیبت و فاجعه در تاریخ به وجود آورده است. نکتۀ بسیار حایز اهمّیت این است که نفس تجمّع اطّلاعات و ذخیرۀ علوم در ذهن و نفس آدمی نمی‌تواند موجب صفای ضمیر و استقامت راه انسان گردد، و انسان برای تصفیۀ قلب از زنگارهای مادّی و نفسانی، چاره‌ای به جز پرداختن به تهذیب و مراقبه و متابعت از دستورها و برنامه‌های سلوکی و اخلاقی اولیای الهی و عرفای بالله ندارد.

کتاب نوروز ص ۲۴۵ | بازگشت به فهرست

سوء استفادۀ دولت‌مردان، از بزرگان و علمای اهل اطّلاع

در هر زمان و دوره‌ای، حکّام ظلم و دولت‌مردان ستم‌پیشه با سوء استفاده از همین علما و بزرگان اهل اطّلاع، توانسته‌اند در مسیر تعدّی و اجحاف و ظلم به رعیت، به استمرار حیات و بقای ننگین خود، جامۀ عمل بپوشانند؛ و این علمای سوء، توجیه کنندۀ مسیر باطل و غرور گردند و با ابزار و وسایل و دلایل علمی به تحقّق اهداف شوم و منویّات شهوانی آنان کمک و مساعدت نمایند.

کتاب نوروز ص ۲۴۵ | بازگشت به فهرست

دیدگاه مولانا در مقام فرق بین شاهنامه و قرآن

در اینجاست که مولانا در مقام فرق بین شاهنامه و قرآن گوید:

شاهنامه یا کلیله پیش تو هم‌چنان باشد که قرآن از عُتُوّ
فرق آنگه باشد از حقّ و مجاز که کند کحل عنایت چشم باز
ورنه پِشک و مُشک پیش اخشمی هر دو یکسانند چون نبود شمی[۴۷]

بنابراین، محوریّت در همۀ ادیان الهی بالخصوص آیین مقدّس اسلام، بر تساوی و برابری همۀ افراد عالم از هر صنف و طبقه و از هر ملّت و نژاد است؛ و یک مسلمان چه ایرانی و چه امریکایی و فرانسوی و انگلیسی و آفریقایی و عرب و غیره، باید در همۀ امور، محوریّت را بر مبانی و آیین آسمانی دین قرار دهد و از روش و سنّتی که بوی ملّیّت و قومیّت و امتیاز او را از سایر ملل و اقوام می‌دهد، بگریزد و آن را به کناری واگذارد. و اگر بخواهد به رسومات و سنّت‌هایی که دایرۀ حیات و زندگی اجتماعی او را از سایر دوایر جدا می‌کند بپردازد، طبیعتاً از محوریّت اسلام فاصله گرفته است، و آن روش و سنّت بر خلاف آیین و مذهب اسلام خواهد بود و مورد نکوهش و مذمّت اولیای دین می‌باشد.

کتاب نوروز ص ۲۴۶ | بازگشت به فهرست

ناپسندی صلۀ رحم و اهدای هدایا در فضای پیروی از سنن باستان و آیین کهن

ارتباط با قوم و خویش و صلۀ رحم بسیار خوب و پسندیده است امّا همین ارتباط اگر در فضای چنین سنّتی قرار بگیرد، دیگر ممدوح و پسندیده نیست. هدیه دادن و عیدی دادن به یکدیگر و خصوصاً اطفال بسیار مناسب و شایسته است امّا این هدیه و عیدی اگر در فضای پیروی از سنّت باستان و آیین کهن باشد، دیگر صحیح نخواهد بود. دلجویی از گرفتاران و مستمندان همیشه مناسب و شایسته است و هیچ‌گاه نباید این مسأله فراموش شود و از آن غفلت شود، ولی این کار با عنوان محوریّت این آیین، دیگر مناسب نیست.

نظیر آنچه امروزه در بین اجتماعات ما ـ چه در ایران و یا در سایر کشورها ـ مرسوم شده است که هنگام اذان، بلندگوهای بسیار قوی بر بالای مأذنه‌ها قرار می‌دهند و موجبات ناراحتی و آزار همسایگان را در هنگام اذان صبح و حتّی بعدازظهر و غیره، فراهم می‌کنند، و یا صدای سخنران با قدرت و قوّت به اطراف منتشر می‌گردد و چه بسا باعث اذیّت و زحمت بیماران و اطفال گردد.

کتاب نوروز ص ۲۴۶ | بازگشت به فهرست

اشکال وارد بر دستجات سینه‌زنی و سخنرانی‌ها و پخش اذان از بلندگوها

دستجات سینه‌زنی با صدای گوش‌خراش طبل و بلندگوهای قوی تا نیمه‌های شب و حتّی پس از آن، خواب و استراحت از دیدگان بیماران و اطفال و زحمت‌دیدگان می‌ربایند. پخش صدای اذان و سخنان سخنران و مراسم عزاداری و سوگواری سالار شهیدان همه به جای خود شایسته و لازم است، ولی اگر موجب اذیّت و آزار مردم گردد دیگر مناسب نخواهد بود، و مورد رضا و تشویق اولیای دین واقع نمی‌گردد.

فضای دیانت، فضای توحید و نورانیّت است، فضای انبساط و سبکی و روحانیّت است؛ در این فضا است که روح می‌تواند به معارج و مدارج عالیه صعود کند و قفل‌های تعلّقات به دنیا و تعصّبات و انانیّت‌ها را که بر جان و قلب و فکر زده است یکی پس از دیگری بگشاید، و با همّت و نفس والیان امر و متولّیان مُلک و ملکوت به سوی عوالم قدس عروج نماید. و تا انسان بتمام معنی الکلمه دست از همۀ تعصّبات و جهالت‌ها و خودمحوری‌ها و امتیازهایی که برای خود ترسیم کرده و دایره‌ای که به دور خود کشیده برندارد، راهی به سوی آن عوالم پیدا نخواهد کرد، و حالت تجرّد و توحید در نفس و ضمیر او متجلّی نخواهد گشت.

ائمّۀ ما صلوات الله علیهم أجمعین هنگام غذا با همۀ غلامان و افراد حاضر، بر سر یک سفره می‌نشستند و غذا می‌خوردند و مواظب بودند مبادا کسی نیامده باشد.

کتاب نوروز ص ۲۴۷ | بازگشت به فهرست

استمرار بخشیدن به آیین مجوس، علّت اصلی نهی از برگزاری مراسم نوروز

علّت اینکه در روایات از برگزاری مراسم عید نوروز نهی شده است و آن را از سنّت‌ها و آیین جاهلی برشمرده‌اند، نه به خاطر دید و بازدید و صلۀ رحم و اهدای هدیه به یکدیگر و جشن و سرور است، بلکه به جهت استمرار و پایداری همان سنّت‌های گذشته از آیین مجوس است که خواهی نخواهی افراد را در آن فضا و حال و هوا قرار می‌دهد و ربط آنان را از محوریّت اسلام و توحید و حال و هوای آیین الهی قطع می‌کند، و رشتۀ اتّصال قلب و ضمیر ایشان را به آثار و خصوصیّات عالم ملکوت گسسته می‌نماید، و دایرۀ حیات اجتماعی آنان را از سایر دوایر ملل و نحل اسلام جدا و متمایز می‌سازد.

و بر همین اساس، تمام آیین‌ها و جشن و سرورهایی که در سراسر دنیا برپا می‌‌شود و در آن رایحه‌ای از نژادپرستی و قومیّت‌گرایی وجود دارد، از نظر ادیان الهی مطرود و مذموم می‌باشد. و در مقابل، هر آیینی که این مسأله در آن مشهود نباشد ولی در اسلام هم به طور دقیق و مصداقی، ذکری از آن نشده است و با کلّیات و ملاکات کلّی اسلام و موازین الهی انطباق دارد، از نظر اسلام ممدوح و قابل اجرا و انجام خواهد بود.

کتاب نوروز ص ۲۴۸ | بازگشت به فهرست

مدح برخی سنن غیر مخالف با مبانی شریعت و ملاکات دینی

از جملۀ آن موارد، جشن تکلیف است که خداوند بنده‌ای از بندگانش را عقل و درایت عطا کرده است که بتواند در تحت اوامر و نواهی الهی درآید و مدارج صعود و عروج به مقامات قرب را بپیماید.

و از جملۀ این مناسبت‌ها تعیین روزی در سال به نام روز علم و تعظیم دانش، و یا روز صلح و دوستی، و یا روز خلع سلاح از روی زمین، و یا روز بهداشت محیط زیست و امثال اینها که همگی شایسته و مناسب و صحیح و مورد رضا و امضای پروردگار است و هیچ اشکالی بر آنها وارد نمی‌شود، و ایرادی که بر مناسبت عید نوروز وارد بود بر اینها نخواهد بود.

و نیز در ایران، نام‌گذاری روز میلاد أمیرالمؤمنین علیه السّلام به نام روز پدر و نیز تولّد حضرت صدّیقۀ کبریٰ سلام الله علیها به نام روز مادر و روز تولّد حضرت زینب کبریٰ به نام روز پرستار و غیره است، ولی البتّه باید در نظر داشت که در مرتبۀ اوّل باید عنوان همان روز به نام و انتساب به آن معصوم علیه السّلام مدّ نظر باشد، و در ضمن اگر عنوان دیگری پیدا نمود نباید آن انتساب و عنوان اوّل را تحت‌الشّعاع خود قرار دهد، که در این صورت صد در صد غلط بوده و نقض غرض خواهد بود.

نام‌گذاری روزی را به نام مادر و پدر و پرستار و غیره خوب است ولی یا باید در زمانی جدای از زمان منتسب به معصومین علیهم السّلام باشد و یا اینکه اگر در همان زمان است، انتساب آن زمان را به صاحبان اصلی که معصومین علیهم السّلام هستند تحت‌الشّعاع قرار ندهد.

و بر همین قیاس برقراری مناسبت‌های عزا و حزن و نیز جشن و سرور ملّی و اجتماعی در یک کشور باید بر اساس ضابطۀ مذکور باشد.

کتاب نوروز ص ۲۴۸ | بازگشت به فهرست

عدم جواز برگزاری اعیاد ملّی و عزاهای عمومی در صورت تقارن با اعیاد و وفیات اسلامی

اگر در مملکتی به مناسبتی روزی را عزای عمومی اعلام کرده باشند و در یک سال، همان روز مصادف شود با یکی از اعیاد اسلامی مانند عید قربان و یا عید فطر و یا غدیر و امثال ذلک، دیگر جایز نیست که در آن روز اعلان عزا شود و نما و سیمای مملکت، حالت عزا و ماتم به خود بگیرد و خبری از ظهور و بروز این عید در میان اجتماع نباشد.

و همین‌طور اگر روزی را به عنوان عید ملّی قرار دادند و آن روز مصادف با روز مصیبت و عزای تشیّع باشد، حرام است مراسم جشن و سرور به‌پا کنند و آن مصیبت و عزا فراموش شود و تحت‌الشّعاع آن عید ملّی قرار گیرد. این فدا کردنِ شئون و شخصیّت ولایت در برابر شأن و شخصیّت یک مسألۀ عادی و طبیعی است و بالنتیجه فدا کردن و ذبح کردن مکتب است در مقابل یک حادثه و پدیدۀ عادی.

اگر روز مجلس ترحیم یکی از بستگان مصادف شد با روز میلاد یکی از معصومین علیهم السّلام، نباید پرچم سیاه و پارچه‌های سیاه و عزا بر در و دیوار آن مجلس آویخت و مجلس را به صورت یک محفل ماتم و مصیبت درآورد، بلکه باید علایم جشن و میلاد آن امام علیه السّلام مشهود و ظاهر باشد و مردم از مشاهدۀ این امور و ظواهر، به یاد میلاد و شخصیّت آن امام علیه السّلام بیفتند و آن حضرت را مدّ نظر خود قرار دهند.

البتّه می‌توان به‌جای صرف شیرینی، از انواع دیگر مأکولات و نوشیدنی‌ها استفاده کرد؛ زیرا افرادی که در مجلس حضور پیدا کرده‌اند اغلب مصیبت‌زده و صاحب عزا می‌باشند و قلوب آنها جریحه‌دار شده است، که در این صورت به واسطۀ رعایت حال آنها می‌توان از برخی آثار و مظاهر عید کاست، در عین اینکه نفس آن مناسبت و ظواهر آن هم‌چنان برای آن امام همام علیه السّلام محفوظ و ثابت باشد.[۴۸]

کتاب نوروز ص ۲۵۰ | بازگشت به فهرست

وجوب إحیای سنن حسنه و پرهیز از سنن سیّئه

بنابراین به‌جای‌نهادن سنّت حسنه، از افضل اعمال و نیکوترین روش‌ها و آیین‌هاست؛ چنان‌که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود:

من سَنَّ سُنّهً حسنهً عَمِلَ بها مَن بعده، کان له أجرُه و مثلُ أُجورهم من غیرِ أن ینقُص من أُجورهم شیءٌ؛ و مَن سَنَّ سُنّهً سیّئهً فعَمِلَ بها بعده، کان علیه وزرُه و مثلُ أوزارِهم مِن غیر أن یَنقُص من أوزارهم شیءٌ.[۴۹]

«کسی که سنّت و روش پسندیده‌ای را بنا نهد که پس از او بدان عمل کنند، اجر و ثواب آن را پروردگار برای آن شخص و نیز اجر و ثواب تمام کسانی که بدان عمل می‌کنند به حساب و پروندۀ او ثبت می‌نماید. و کسی که سنّت سیّئه و ناپسندی بنا نهد که پس از او بدان عمل می‌نمایند، وزر و وبال برای خود او و نیز وزر و وبال تمام کسانی که بدان عمل می‌کنند را به حساب او خواهند گذارد.»

از این رو لازم نیست که هر سنّتی اصل و مبدأ آن در اسلام بوده باشد، بلکه همین‌قدر که مطابق با موازین و ملاکات کلّیّۀ مدوّنه در آثار معصومین علیهم السّلام بوده باشد کافی است.

کتاب نوروز ص ۲۵۰ | بازگشت به فهرست

روزه گرفتن بنی‌امیّه در روز عاشورا

البتّه باید توجّه داشت در اموری که انجام آنها برای سایر اقوام و ملل به عنوان یک سنّت و دارای هدف و قصد خاص مطرح بوده است، باید رعایت احتیاط و اجتناب به عمل آید، گرچه در زمان فعلی آن عمل به آن نیّت و غرض خاص انجام نپذیرد.

مثلاً در زمان گذشته بنی‌امیّه و بنی‌مروان به شکرانۀ غلبه بر فرزند رسول خدا و کشتن اولاد و ذراری آن حضرت در روز عاشورا، آن روز را روزه می‌گرفتند؛ و در زیارت عاشوراء می‌خوانیم:

اَللّهُمّ إنّ هذا یَومٌ تبرَّکَت به بَنوأُمیّه و ابنُ آکِلهِ الأکباد … ؛ «پروردگارا امروز روزی است که بنی‌امیّه و فرزند هند جگرخوار، آن را مبارک و میمون می‌شمارند … .»

فلهذا روزه در روز عاشورا از جانب ائمّۀ دین علیهم السّلام منع شده است،[۵۰] گرچه یک شیعۀ روزه‌دار در روز عاشورا هیچ‌گاه نیّت و قصد معاندین را در دل نمی‌پروراند، و بلکه آنان را مورد لعن و سبّ قرار می‌دهد، ولی همین‌که این روزه در اوقاتی واقع شده است که معاندین اهل بیت علیهم السّلام به جهت تیمّن و تبرّک کشتن فرزند رسول خدا آن روز را روزه می‌دارند، خواهی نخواهی اذهان به آن سمت متوجّه خواهد شد و آن حرکت ناپسند و قبیح در خاطرها مجسّم می‌گردد؛ و بدین لحاظ است که روزه در آن روز منع شده است.

کتاب نوروز ص ۲۵۱ | بازگشت به فهرست

تبدّل موضوع و تغییر جهت روزه در روز عاشورا

امّا در زمان ما که دیگر روزه‌ای بدین جهت گرفته نمی‌شود و اثری از آن آداب و رسوم گذشته موجود نمی‌باشد، دیگر منعی برای روزه گرفتن در روز عاشورا وجود نخواهد داشت و استحباب روزه به حکم اوّلی و بدوی خویش به حال خود باقی خواهد بود؛ زیرا نه روزه‌داری به چنین قصدی دیگر وجود دارد و نه روزه‌داری چنین نیّت و قصدی خواهد نمود[۵۱].[۵۲]

کتاب نوروز ص ۲۵۱ | بازگشت به فهرست

بقا و استمرار حرمت پوشیدن کراوات تا این زمان

ولی در بعضی از موارد دیگر چنین تغییر و تحوّلی رخ نداده است؛ مانند پوشیدن کراوات. کراوات همان صلیب است که نصاریٰ در زمان گذشته به کمر خود می‌بسته‌اند و در جنگ‌ها برای پیروزی و غلبه بر دشمن بدان تبرّک می‌جستند؛ و پس از اینکه دریافتند ممکن است توهین تلقّی شود، آن را بر گردن خود انداختند و بعضی از یهود و اقوام دیگر به آنان تأسّی نمودند و بدون التفات به این نکته و مقصود، آن را در زمرۀ البسۀ خویش درآوردند و این روش هم‌چنان پابرجا مانده است. البتّه بسیاری از اقوام یهود چون این نکته را دریافتند تا کنون از پوشیدن کراوات امتناع ورزیده‌اند.

و امّا فرق بین روزۀ روز عاشورا و بین پوشیدن کراوات این است که نفس روزه ـ صرف نظر از زمان آن ـ مورد تشویق و ترغیب شارع قرار گرفته و امری است مستحبّ و دارای فواید ظاهری و باطنی، ولی در پوشیدن کراوات هیچ فایده و منفعتی جز فشار بر گردن و گرفتگی عروق و تنگی تنفّس وجود ندارد، مضافاً به اینکه این سنّت در بین نصاریٰ هم‌چنان باقی است؛ ولی سنّت روزه نسبت به روزۀ روز عاشورا از بین رفته است.

کتاب نوروز ص ۲۵۲ | بازگشت به فهرست

حرمت تشبّه به کفّار در لباس و طعام

بنابراین، مسألۀ تشبّه به کفار که مورد نهی و تحریم شارع واقع شده است، نسبت به بستن کراوات به قوّت خود باقی است و پوشیدن کراوات حرام می‌باشد.

سَکونی از امام صادق علیه السّلام روایت می‌کند که حضرت فرمودند:

أوحَی اللهُ تعالی إلی نبیٍّ من أنبیائِه: «قُل للمؤمنین لا تَلبِسوا لِباسَ أعدائی و لا تَطعَموا طَعامَ أعدائی و لا تَسلُکوا مَسالِکَ أعدائی، فتَکونوا أعدائی کَما هُم أعدائی.»[۵۳]

«خداوند متعال به پیامبری از پیامبرانش وحی نمود که به مؤمنین بگوید: ”لباس دشمنان مرا نپوشید و از غذای مخصوص و منحصر آنان که به داعی و نیّت خاصّی طبخ می‌شود اطعام نکنید و راه و مسیر آنان را در زندگی و امور روزمرۀ خود نپیمایید، که در این‌صورت دشمنان من خواهید شد، هم‌چنان‌که آنان دشمنان من می‌باشند.“»

کتاب نوروز ص ۲۵۲ | بازگشت به فهرست

حرمت قرار دادن دست‌ها بر روی هم در نماز

و نیز در خصال از أمیرالمؤمنین علیه‌ السّلام نقل می‌کند:

لا یَجمَعُ المُسلِمُ یدَیه فی صلاته و هو قائم بین یَدَی الله عزّوجلّ یتشبَّهُ بأهل الکُفر، یَعنی المَجوسَ.[۵۴]

«مسلمان هنگام نماز، دست‌های خود را روی هم نمی‌گذارد (مانند اهل سنت که هنگام ایستادن دست‌های خود را روی هم می‌گذارند، و این سنّت از زمان عمر بن خطّاب خلیفۀ دوّم بدعت گردید) در حالی‌که در برابر خدای عزّ و جلّ ایستاده و به عبودیّت او اشتغال دارد؛ زیرا این عمل، سنّت اهل کفر و مجوس است که هنگامی که در برابر آتش می‌ایستند و آن را عبادت می‌کنند، دست‌های خود را به جهت تعظیم و تکریم آتش، روی هم قرار می‌دهند.»

و نیز زراره از امام باقر علیه السّلام روایت می‌کند که فرمودند:

لا تُکَفِّرْ فإنّما یَفعَلُ ذلک المَجوسُ؛[۵۵] «دست خود را با دست دیگر مپوشان؛ زیرا این روش سنّت اهل مجوس است.»

و از این روایات استفاده می‌شود: گرچه مراسم نوروز به نیّت و قصد متابعت و پیروی از سنّت و آیین گذشتۀ مجوسیان نباشد ولی همین تشبّه و همانند بودن، برای حرمت آن کفایت می‌کند.

البتّه ممکن است در بعضی از موارد افراط‌هایی صورت پذیرد ولی با ادراک و تشخیص صحیح ملاک، می‌توان بین موارد مختلف را تمیز داد.

کتاب نوروز ص ۲۵۳ | بازگشت به فهرست

علّت مخالفت علمای راستین با به دست گرفتن چنگال

از جمله مواردی که در زمان گذشته صرفاً به جهت پیروی از آداب غرب و افتخار به آن بدان رفتار می‌نمودند، غذا خوردن با چنگال بوده است. تا پیش از سفر ناصرالدّین شاه به فرنگ، کسی در ایران از چنگال استفاده نمی‌نمود و مردم غذا را با دست یا قاشق‌های مسی و یا چوبی تناول می‌کردند، ولی پس از بازگشت از سفر فرنگ دستور داد که در مهمانی‌های دربار از چنگال استفاده شود و به پیروی از او وزرا و درباریان و امراء و بزرگان لشگری و کشوری در منازل و مهمانی‌های خصوصی از چنگال استفاده می‌کردند و بدان فخر و مباهات می‌نمودند. کم‌کم مردم آن زمان نیز به این شیوه عمل نمودند و هدف نیز همان پیروی و دنباله‌روی فرهنگ مغرب‌زمین بوده است، گرچه به حسب ظاهر در کیفیّت تغذیه و تسهیل در تناول نیز بی‌تأثیر نبوده است.

به همین جهت است که می‌بینیم بسیاری از بزرگان در آن زمان استفاده از چنگال را مناسب نمی‌دیدند و از آن جلوگیری می‌کردند. ولی پس از گذشت ازمنۀ طولانی دیگر آن حیثیّت و جنبۀ پیروی از فرهنگ غرب و آداب کفر، رخت بربسته است و کسی در استفاده از چنگال به این مسأله نمی‌اندیشد و به خاطر فخر و مباهات از آن استفاده نمی‌کند و صرفاً جهت تسهیل در تناول از آن استفاده می‌شود لا غیر.

و بدین لحاظ آن خصوصیّت و شاخصه‌ای که باعث آن می‌گردید که بزرگان استفاده از آن را در آن دوران مناسب ندانند دیگر از بین رفته است و جای خود را به رفتاری منطقی و عرفی سپرده است، و آن محظور دیگر وجود ندارد.

آری هم‌چنان‌که سنّت رسول الله بر استفاده از دست راست برای خوردن غذا بوده است به نظر می‌رسد که تناول غذا با دو دست راست و چپ هم‌زمان، با جنبۀ تواضع بنده هنگام تناول از نعمت الهی منافات داشته باشد، و به همین جهت بوده است که در سفرۀ بزرگان، چنگال دیده نشده است. و امّا تناول میوه و یا غذا با دست راست به واسطۀ چنگال، دیگر محظوری نخواهد داشت.

کتاب نوروز ص ۲۵۴ | بازگشت به فهرست

مقابلۀ برخی از علما و بزرگان در زمان گذشته با استفاده از بلندگو

یکی دیگر از موارد افراط در این قضیّه، استفاده از بلندگو در زمان گذشته بوده است. گویند هنگامی که بلندگو به ایران آمده بود بسیاری از مساجد و حسینیّه‌ها از آوردن آن امتناع می‌ورزیدند و حتّی خطبا نیز از استفادۀ میکرفون و بلندگو اجتناب می‌کردند، و حتّی نام «بوق شیطان» را به آن داده بودند. تا اینکه کم‌کم این ذهنیّت و برداشت مرتفع گردید و مردم عملاً و عیناً به فواید آن پی بردند و به استفاده از آن اقدام نمودند.

مرحوم والد ـ رضوان الله علیه ـ می‌فرمودند:

در همان دورانی که مردم نسبت به استفاده از میکرفون و بلندگو نظر مساعدی نداشتند، مرحوم حاج هادی ابهری ـ رحمه الله علیه ـ (که دارای نفسی روشن و صافی‌ضمیر و محبّ اهل بیت و اهل ولاء بود و با مرحوم آیه الله حاج سیّد محمّد هادی میلانی ـ رضوان الله علیه ـ مرتبط و رفیق و نیز عقد اخوّت دینی بسته بود) به مشهد مشرّف می‌شود و برای زیارت برادر ایمانی و رفیق بزرگوار خود به منزل ایشان می‌رود، و مشاهده می‌کند که در جلوی ایشان میکرفون گذاشته‌اند و مشغول صحبت می‌باشند.

پس از اتمام سخن رو می‌کند به ایشان و می‌گوید: «جناب آیه الله! این چیست که در مقابل خود گذاشته‌اید؟»

مرحوم میلانی پاسخ می‌دهد: «این بلندگو است که برای رساندن صدا به افراد ساخته شده است، و مانند عینک برای فرد ضعیف البَصَر است.»

مرحوم حاج هادی می‌گوید: «چشم سالم که نیاز به عینک ندارد!»

حقیر گوید: جا داشت که مرحوم میلانی به مرحوم حاج هادی چنین پاسخ می‌داد که: جناب حاجی! درست است که چشم سالم نیاز به عینک ندارد، ولی همین چشم سالم آیا می‌تواند اشیاءِ بعیده را نیز همان‌طور که اشیاءِ قریبه را مشاهده می‌کند ببیند؟ پس این دوربین‌ها و تلسکوپ‌ها را برای چه ساخته‌اند؟ آیا شما می‌توانید فاصلۀ سه کیلومتری خود را به وضوح تماشا کنید؟ بلندگو هم حکم همان دوربین و تلسکوپ را دارد. مگر یک نفر چقدر می‌تواند صدای خود را به گوش افراد برساند؟ و آیا برای آنان که در فاصله‌های دورتر نشسته‌اند قابل درک می‌باشد؟! و نیز برای آنان که در دو طبقه قرار گرفته‌اند ـ مردها و خانم‌ها ـ می‌توان بدون این وسیله سخنرانی کرد؟!

باز مرحوم والد ـ قدّس الله سرّه ـ می‌فرمودند:

در عراق زمانی بسیاری از شهرها آسفالت نشده بود و فقط خیابان‌های بغداد را آسفالت کرده بودند، بنا شد که حکومت خیابان‌های شهر نجف را آسفالت کند. بسیاری از علما از این قضیّه ناراحت بودند و می‌گفتند: «این کار از دستاوردهای فرنگ است و می‌خواهند وضع طبیعی شهر و خیابان‌ها را از بین ببرند.» و سر و صدایی در بین مردم نیز به وجود آورده بودند.

بعضی از شاگردان مرحوم قاضی ـ رضوان الله علیه ـ این مسأله را با ایشان در میان گذاشتند و نظر او را خواستار شدند. ایشان فرمودند: «چه ایرادی دارد که خیابان‌ها از این وضع درآید و گرد و خاک کمتری به سر و سینۀ افراد برود؟»

سپس فرمودند:«این مسائل موجب آسایش و راحتی بیشتر سالکان خواهد بود و باید از این امور استقبال کرد.»

و این است فرق بین دیدگاه یک عارف و بین ظاهرنگران و کوته‌بینان که دیدگاه و افق فهم و ادراکشان از محدودۀ امور ظاهری و حواسّ خارجی و عالم وهم و خیال تجاوز نمی‌کند.

کتاب نوروز ص ۲۵۶ | بازگشت به فهرست

خلاف سنّت پیامبر بودن استفاده از تریبون در مساجد و حسینیّه‌ها

در مقابل این مسأله، استفاده از تریبون در مساجد و حسینیّه‌ها و هم‌اکنون در مجامع علمی و مذهبی و اقامۀ نماز جمعه است. پیامبر اسلام دستور دادند برای خطبه و سخنرانی در مسجد مدینه یک منبر سه پلّه بسازند، و خود بر فراز آن می‌رفتند و برای مردم صحبت می‌کردند. و بر همین روش در زمان ائمّه علیهم السّلام انجام شده بود. البتّه در زمان معاویه منبری بیش از سه پله و مرتفع‌تر در مسجد اموی قرار دادند، و پس از او منبرهای خلفا مرتفع‌تر از منبر زمان رسول خدا بوده است.[۵۶]

کتاب نوروز ص ۲۵۶ | بازگشت به فهرست

تأسّف از احیای آیین گذشتگان و جشن و پای‌کوبی برای آن به‌جای عید غدیر

جای بسی تأسّف است که امّت اسلام مخصوصاً شیعیان ایران، به‌جای پرداختن به بزرگ‌ترین عید اسلام و برپایی جشن و سرور در روزهای متوالی و تعطیلی آن ایّام، که بنا به فرمودۀ رسول خدا: «یومُ غدیر خم أفضلُ أعیاد أُمّتی؛[۵۷] افضل اعیاد امّت من عید غدیر خم است»، به برپایی آیین گذشتگان و جشن و پای‌کوبی و تبریک و تهنیت به یکدیگر می‌پردازند؛ و ارج و قیمتی مناسب و لایق آن روز عظیم بر آن نمی‌نهند.

مرحوم والد بزرگوار ما ـ قدّس الله سرّه ـ در کتاب شریف امام شناسی، صفحاتی دربارۀ اهمّیت عید غدیر و اهتمام به برگزاری آن به نیکوترین وجه و باشکوه‌ترین مرتبت نگاشته‌اند که حقّاً باید گفت که مطلب را تمام نموده‌اند و حقّ این مسأله و حادثۀ عظمیٰ را در این عبارات بجای آورده‌اند؛ و ما در اینجا به جهت تیمّن و تبرّک به درج نصّ این عبارات می‌پردازیم و زاید بر آن چیزی نمی‌گوییم:

باری، عید غدیر را عید گویند به جهت آنکه آن خاطرات و مسائل مهمّه که در آن روز در خمّ غدیر به وقوع پیوست، و آن خطبۀ رسول الله، و گرفتن دو بازوی علی را به طوری که سپیدی زیر بغل هر دو معلوم شد، و نشان دادن و معرّفی نمودن به مردم، و سپس امر به تسلیم به لفظ: «السَّلامُ عَلَیکَ یا أمیرَالمُؤمِنین» به پیرو نصبِ آن حضرت را به خلافت رسول الله، و إعطای ولایت کلّیۀ الهیّه، و نزول آیۀ إکمال دین و إتمام نعمت، و آیۀ تبلیغ و انقیاد و تسلیم مخالفان در برابر آن عظمت و اُبّهت و شکوه واقعی و ظاهری، و سپس مخالفت کردن آنها به مجرّد رحلت رسول‏ خدا، و بالأخره آن پی‏آمدهای سریع و غیرها، همگی در روز عید غدیر برمی‏گردد و عَوْد می‏کند، و خود را نشان می‏دهد، و آن برکات نازله پیوسته بر أهلش فرو می‏آید و می‏ریزد.

کتاب نوروز ص ۲۵۷ | بازگشت به فهرست

معنای عید در لغت و در اصطلاح مردم‏ و ملل و نحل

زیرا که کلمۀ «عِید» از مادۀ «عَوْد» است یعنی: بازگشتن. در أقرب الموارد گوید: «عِید به موسم و هر روزی که در آن اجتماعی و یا تذکار و یادبودی از صاحب فضیلتی بوده باشد گفته می‏شود، و بعضی گفته‏اند: ”برای هر حادثۀ مهمّی.“

ابن‌أعرابی گوید: ”برای آنکه در هر سالی آن واقع و حادثه، با فرح و سرور مجدّدی عَود می‏کند. اصل کلمه عِید، عِوْد بود، چون واو ساکن بود و ما قبلش مکسور بوده، آن را به یاء قلب نمودند، عید شد. و جمع آن أعْیاد و تصغیر آن عُیَید آید، که از واحد إعلال شده بنا کرده‏اند، یا به جهت آنکه مفردش عید شده است، و یا به جهت فرق میان آن و میان کلمۀ عُود که به معنای چوب است، و جمع آن أعواد و تصغیر آن عُوَیْد می‏آید.“

و در أصل مادّه گوید: ”عادَ إلی کذا، یَعودُ عَودًا و عَودَهً و مَعادًا: یعنی برگشت، و به سوی آن چیز شد. و گفته شده است: بعد از إعراض و انصراف بازگشت کرد.“»

و نظیر همین گفتار را در صحاح اللُّغَه و در مِصباحُ المُنیر ذکر کرده است، و در مصباح اضافه کرده است که: «و عَیَّدتُ تَعییدًا: یعنی من در مراسم عید حضور پیدا کردم.»

حال که معنای عید را در لغت دانستیم، ببینیم در اصطلاح مردم و طوایف و ملل و نحل کلمۀ عید را به چه معنا استعمال می‏کنند؟ و برای وضوح این مطلب می‏گوییم: در نزد هر طایفه و جماعت، و هر ملّت و مذهبی، یک چیز مخصوص دارای اهمّیت است که چون سالگرد آن واقعه و حادثه، و یا آن خاطره برسد به جهت بزرگداشت و تجلیل از روح و معنای آن، آن خاطره را تجدید می‏کنند و به سرور و فرح در یادبود آن واقعه می‏گذرانند، و با آنکه نفس آن حادثه گذشته است ولی با یادبود و خاطرۀ موجود باقیماندۀ از آن در ذهن، خود را به روح و جان آن حادثه نزدیک می‏کنند و نفس و روح خود را از یادبود آن إشراب و متمتّع‏ می‏سازند.

دنیاپرستان چون وصول به منافع دنیوی فقط مورد نظر و هدف آنهاست، در وقت بروز و ظهور حادثۀ دنیوی عید می‏گیرند؛ پادشاهان پس از لشکرکشی و خون‏ریزی و غلبه بر حریف و سلطه بر اقوام مورد نظر جشن می‏گیرند و طاق نصرت می‏بندند، و آن خاطرۀ پیروزی را همه ساله إعاده می‏کنند.

ایرانیان قدیم، نوروز را عید می‏گرفتند به جهت آنکه سبزه از زمین می‏روید و درخت‏ها سبز می‏شود و فصل خرّمی و شادابی زمین است، فصل خزان و زمستان سپری شده و اینک زمین رو به رشد و نمو است.

این منطق کسانی است که ابداً با معنویات و روحانیّات سر و کار ندارند، و ارزش‏های انسانی را فقط در مادّه و سبزه می‏جویند؛ و در حقیقت با عید بهائم که آنها در فصل بهاران شاد و شادابند و در مَرغزارها و مراتع می‏چرند و در فصل زمستان افسرده و کسل و خزیده هستند، چه تفاوتی دارد؟ آنها بدان صورت، انسان هم بدین صورت. حقیقت و واقعیّت یکی است، برای آنها بدان شکل و برای این انسان دو پا بدین شکل.

کتاب نوروز ص ۲۵۹ | بازگشت به فهرست

عید گرفتن سیّد ابن طاووس (ره) روز بلوغ فرزندش را

سیّد ابن طاووس در کتاب کشف المحجّه، روز تولّد پسرش را عید نمی‏گیرد، بلکه روز بلوغ و به شرف تکلیف درآمدن او را عید می‏گیرد که قابل خطاب خداوندی شده و قلم تکلیف بر او جاری شده است. او در فصل صد و سوّم گوید: «ای فرزند من، محمّد! چون به زمانی رسیدی که خداوند جلّ جلاله تو را به کمال عقل مشرّف کرد، و خداوند جلّ جلاله در استصلاح حال تو برای هم‌نشینی و گفتگوی با خودش و برای دخول در محضر مقدّس خودش برای اطاعت او مفاخره و با فرشتگان ملاعنه می‏کند، آن وقت را تاریخ زده و محفوظ بدار! زیرا که از أفضل اوقات أعیاد است. و در هر سالی از سال‌ها که خداوند عمر با برکت تو را به آن تاریخ برساند، شکر خداوند را تجدید کن و صدقات و خدمات برای خداوند بخشندۀ عقل و خرد بجای آور، که او تو را بر شرف دنیا و آخرت دلالت کرده است. و بدان که من خواهر تو را (شرف الأشراف) کمی پیش از آنکه به سن بلوغ برسد در نزد خود خواندم و آنچه می‏دانستم از احوال او که خداوند جلّ جلاله به او اجازه داده است که در خدمت او به کم و بسیار قیام کند، برای او شرح دادم و آن را در کتاب البَهجَه لِثَمَرَهِ المُهجَه ذکر کرده‏ام.»

فصل صد و چهارم: «و اگر خداوند همان‌طور که مرا عادت داده است که در رحمت و عنایت او بسر برم، زنده باقی گذارد، من روز بلوغ تو را که مشرّف به شرف تکلیف می‏شوی عید می‏گیرم و یک‌صد و پنجاه دینار تصدّق می‏دهم که در مقابل هر سال از عمر تو ده دینار واقع شود اگر بلوغ تو بر حسب سال باشد. و با این مال، من در خدمت خداوند اشتغال ورزم؛ زیرا که مال، مال اوست و من مملوک او هستم و تو هم بندۀ او هستی! پس ما این مال را مصرف می‏کنیم در آن جایی که خداوند جلّ جلاله دوست دارد در آنجا مصرف شود.»[۵۸]

ولی ادیان الهی برای پیروان خود بر اساس ارزش‏های انسانی و وصول به اهداف ایمانی و خروج از شرک و آزادی از دست جبّاران و طاغیان زمان که بشر را استخدام نموده و برای منافع استکباری خود از او متمتّع می‏شده‏اند، اعیاد را پایه‏ریزی کرده‏اند.

کتاب نوروز ص ۲۶۰ | بازگشت به فهرست

جایگاه و منزلت عید فطر و قربان در دین مقدّس اسلام

در دین مقدّس اسلام روز فطر و روز قربان، عید است. امّا در فطر به جهت‏ آنکه در یک‌ماه تمام مردم دست از زیاده روی در شهوات برداشته، روزها روزه و شب‏ها به قیام مشغول، و با بهره‏هایی بیش از سایر ایّام همچون انفاق در راه خدا و تلاوت بیشتری از کلام خدا و چشم‏پوشی از محرّمات و مکروهات، نفس أمّارۀ خود را تزکیه و تطهیر نموده‏اند، حالت روحانیّت و معنویّت در ایشان بالا رفته است و سبکی و تجرّد و امکان عروج به عوالم قدس برای آنها امکان بیشتری پیدا کرده است؛ زیرا طعام و شهوت و غضب، کلید جهنّم و سلطۀ شیطان است. و در این ماه که خداوند مائدۀ آسمانی میهمانان خود را جوع و گرسنگی قرار داده است معلوم می‏شود که بهترین تحفه از جانب ربّ الأرباب است.

اندرون از طعام خالی دار تا در او نور معرفت بینی

در این موقع که موقع گرفتن نتیجه و مزد است، آن روز را باید عید گرفت و از خداوند کریم و رحیم عیدی دریافت کرد. امّا عید گرفتن نه به معنای ساز و دهل زدن است و نه به معنای شیرینی خوردن و رنگارنگ پوشیدن و تفریح و تفرّج بهیمانه کردن، بلکه به معنای یک درجه از تزکیه و تطهیر بالاتر، و یک صیقل بهتر به نفس دادن تا آمادۀ برکات و نزول موائد آسمانی گردد.

شب عید فطر دو غسل دارد: یکی در اوّل شب و یکی در آخر شب، و آن شب احیاء و زنده‏داری است یعنی تا به صبح به عبادت و قیام و ذکر و یاد محبوب و معشوق ازلی و حبیب سرمدی مشغول بودن. و در روز عید نیز غسل دارد.

و رفتن برای نماز عید، و با تمام مردم در صحرا بجای آوردن، و آن را با کیفیّتی خاصّ، در دو رکعت و با نُه قنوت بجای آوردن، و زبان به ذکر تهلیلات گشودن که: اللهُ أکبرُ، اللهُ أکبرُ، لا إلهَ إلّا اللهُ و اللهُ أکبرُ، اللهُ أکبرُ و لِلهِ الْحَمدُ، و الحمدُ لِله عَلی ما هَدانا، و لَهُ الشُّکرُ عَلیٰ ما أولانا.

و امّا در قربان، به جهت آنکه مردم به عشق لقاء و دیدار وجه الله، دست از خانه و لانه و وطن و کسب و کار و شهرت و جاه و جمیع علایق شسته، و به سوی بیت الله الحرام مِن کُلِّ فَجٍّ عَمیقٍ روان شده، و طواف و سعی و وقوف در عرفات را که خارج از حرم است، بجای آورده، سپس داخل در حرم و مشعر آمده و شب را به إذن دخولی که از حضرت او دریافت کرده است در مزدلفه آرمیده، و سپس به مِنیٰ آمده و شیطان را هفت بار سنگ زده و قربانی کرده و سر تراشیده، و در این مدّت پای و سر برهنه به دنبال حبیب در جستجو و در تکاپو بوده است.

اینک جای آن دارد که موقع خروج از إحرام است، به شکرانۀ قبولی أعمال و پذیرش این اعمال سخت و در عین حال شیرین و لذّت بخش، عید بگیرد و الحَمدُ لِلّه بگوید و به مراسم عید که آن هم باز، ذکر خدا و تطهیر بیشتری است مهیّا گردد، نماز عید بخواند و زبان به تقدیس و تمجید الهی بگشاید، و از جمال و جلال او بیان کند و از محاسن و زیبایی‏های او إعلان وحدت و توحید ذات و أسماء و صفات و أفعال را در عالم منتشر کند، و بگوید: اللهُ أکبرُ، اللهُ أکبرُ، لا إلَه إلّا اللهُ و اللهُ أکبرُ، اللهُ أکبرُ و لِله الحَمدُ، اللهُ أکبرُ عَلی ما رَزَقَنا مِن بَهیمَهِ الأنعامِ، الحَمدُ لِلهِ عَلَی ما أبلانا.

و نه تنها خود حُجّاج بلکه جمیع مسلمین در سراسر بقاع عالم بدین موهبت عظمایی که نصیب برادرانشان در آن مواقف کریمه شده است عید بگیرند، و به دنبال أعمالی که در ذُو القعده و ده روز از ذوالحجّه بجای آورده‏اند، قربانی کنند و نماز عید بخوانند و برای جماعت با امام، پای برهنه به صحرا روند.

کتاب نوروز ص ۲۶۲ | بازگشت به فهرست

تطهیر و نماز جمعه و استماع خطبه‌ها، علّت عید شدن روز جمعه

روز جُمعَه عید است چون روز اجتماع مردم به نماز جمعه و شنیدن خطبه‏ها و تطهیر است. و به همین جهت اسلام نام آن را جُمعَه گذارد، یعنی روز اجتماع و به‌هم پیوستگی اُمّت مسلمان. و در قبل از اسلام آن را یَومُ العُروبَه می‏گفتند. اسلام نماز جمعه را واجب کرد، به وجوب عینی تعیینی در هر زمان تا روز قیامت، و تارک آن را لعنت فرستاد؛ و لیکن شرط صحّت آن، با جماعت و در تحت نظر و امامت امام عادل و یا منصوب از ناحیۀ اوست. در زمان حضور، امام خودش اقامه می‏کند و در زمان غیبت بر فقیه عادل جامع الشّرائط که به ادلّۀ نیابت عامّه، متکفّل وظایف امام است واجب است اقامه کند.

نماز جمعه واجب است به وجوب مطلق، نه به وجوب مشروط مانند حج نسبت به استطاعت،[۵۹] بلکه مانند نماز ظهر است نسبت به طهارت و غسل و وضوء. و بنابراین امام و حاکم شرع، شرط انعقاد و صحّت و شرط واجب است نه شرط وجوب. فلهذا اگر امام در غیبت بود و فقیه جامع الشّرائط قدرت بر حکومت نداشت و در تقیّه بسر می‏برد، به واسطۀ ترک نماز جمعه همۀ مردم گنهکارند به جهت ترک نماز عینی تعیینی که حایز اهمّیت سرشاری است.

و بر همۀ آنها واجب است قیام کنند و تشکیل حکومت اسلامی دهند تا آن امام غایب ظهور کند و یا فقیه مقبوض الید، مبسوط الید گردد و بتواند اجرای حدود کند و منع از ثغور اسلام بنماید. و از جملۀ وظایف حاکم، تشکیل نمازهای جمعه در قلمرو حکومت اوست.

افرادی که در زمان حکومت جائره نماز جمعه نمی‏خوانند، معذّب می‏شوند که: چرا تشکیل حکومت اسلامی نداده‏اید که بتوانید نماز جمعه بخوانید؟! گرچه با نداشتن حاکمی چنین، نماز از آنها صحیح نیست و مردود است.

و به همین جهت که روز جمعه، روز عید و اجتماع است و مردم پاک و پاکیزه می‏شوند و از خطاها و گناهان یک هفتۀ گذشته بیرون می‏آیند، دعاها در آن روز مستجاب، و شب جمعه نیز دارای اهمّیت و خصوصیّتی برای تهیّؤ و آمادگی وظایف روز می‏شود، که از سایر شب‏ها ممتاز می‏گردد.

کتاب نوروز ص ۲۶۳ | بازگشت به فهرست

عید غدیر، روز عبودیّت و تسلیم در برابر حق‏

امّا عید غدیر، که اشرف و افضل اعیاد است، به جهت ربط امّت با امام، و وحدت دل‏های آنان با ولایت، و ورود در سلک سالکان راه و روندگان طریق مودّت و محبّت و ایثار و انفاق و عقل و شعور، و گسترش نور ربّانی، و نفحات قدسیّۀ سبحانی، و ارتباط مُلک با ملکوت است.

عید غدیر، روز عبودیّت و تسلیم در برابر حق و خروج از فرعونیّت نفس أمّاره، و انداختن ریسمان ذُلِّ رِقّیّت حضرت سبحان است، و إقرار و اعتراف به یگانه خاصّه از خواصّ درگاه با عظمت او، و قدم در صراط مستقیم ایقان نهادن، و گام استوار و راستین در ترک تجاملات نمودن و بدون شائبه و تعارف، به حقّ و حقیقت و واقعیّت در آمدن، و از زمرۀ بهائم خارج شدن و به صفّ انسان پیوستن است.

کتاب نوروز ص ۲۶۳ | بازگشت به فهرست

عید غدیر پاسخ دادن به ندای حضرت قدّوس و پذیرش کلام رسول خدا در حصر ولایت

عید غدیر، ندای حضرت قدّوس و سبّوح را به حصر ولایت در قرآن کریم به: یا ایّها الرّسول بلّغ ما انزل الیک [۶۰] پاسخ صحیح دادن، و گفتار حضرت پیامبر أعظمش را به: «مَن کنتُ مَولاهُ فعلیٌّ مَولاهُ» با جان و دل پذیرفتن، و در تحت دعای: «اللّهم والِ مَن‏ والاهُ» قرار گرفتن، و از نفرین خانمان‌سوز: «و عادِ مَن عاداهُ» بیرون شدن، و استقبال از: «وَ انْصُر مَن نَصَرَه» و استدبار از: «وَ اخْذُل مَن خَذَلَه» نمودن است.

عید غدیر، تماشای جمال ملکوتی مَولی المَوالی أمیرالمؤمنین علیه السّلام را بر روی دو دست پیغمبر معظّم، در فراز منبر برآمده بر پالان‌های اشتران، در زیر درختان سَمَراتِ وادی جُحفَه در غدیر خمّ، و نمایش دادن ولایت را به کافّۀ مردم، و نزول ملکوت و جبروت در این عالم مُلک است که: هان ای دشمنان علی و ای مخالفان اهل بیت که پیوسته رسول خدا را با شکایت‏هایی که از علی می‏کردید آزار و اذیّت می‏رسانیدید، اینک بدانید که: علی سزاوار شکایت نیست، و در خور اذیّت و آزار نیست.

او والی ولایت، و یگانه شاه‌باز بلند پرواز سِدْره‌نشین کاخ عرفان است. او از خود شما به جان‏های شما نزدیک‌تر است، و ولایتش بیشتر است. او تکویناً و تشریعاً سَیّد و سالار و سرور و سپه‌سالار شماست!

کتاب نوروز ص ۲۴۶ | بازگشت به فهرست

 تشبیه بلند نمودن رسول خدا أمیرالمؤمنین را روی دست، به نشان دادن زلیخا یوسف را به زنان

پیغمبر علی را به أطراف بگردانید تا همه ببینند، همچون زلیخا که یوسف را به زنان مصری نشان داد که: ای زنانی که مرا در عشق این جوان، مورد ملامت قرار داده‏اید و می‏گویید: تو که ملکۀ عزیز مصر هستی، ملکۀ وجاهت و زیبایی، آخر حیف نیست که مفتون یک جوان گمنام که بندۀ شما و زر خرید شماست شده‏ای؟!

زلیخا زنان مصر را دعوت کرد و در یک خانۀ دو دَر قرار داد، و به هریک از آنها یک ترنج و یک کارد داد که: «یوسف می‏آید و از اینجا عبور می‏کند، شرط ادب شما این است که همین‌که او را دیدید با این کارد یک قطعه از ترنج، ترنج خوشبو و معطّر ببرید و به او به رسم هدیه تعارف کنید!»

زلیخا یوسف را از یک در وارد کرد، از جلوی زنان مصری عبوری نموده و از در دیگر خارج شد. همین‌که زنان، چشمشان به آن جمال که نمونه‏ای از جمال حضرت حق بود افتاد و خواستند ترنج را ببرند و به یوسف تقدیم کنند، سر از پا نشناختند و دست از ترنج نشناختند، دست‌های خود را به جای ترنج بریدند و خون جاری شد و نفهمیدند.

گرش ببینی و دست از ترنج بشناسی روا بود که ملامت کنی زلیخا را

یوسف که خارج شد، زلیخا زنان مصری را گفت: «این چه وضعی است؟ این چه کیفیّتی است؟! چرا لباس‌های سپید خود را خونین کرده‏اید؟! چرا دست‌هایتان را بریده‏اید؟!»

زنان نگاهی به دست‏ها و به دامن‏های خود نمودند، و یک‌باره گفتند: حَاشَ لِلَّـهِ مَا هَـذَا بَشَرًا إِنْ هَـذَا إِلَّا مَلَکٌ کَرِیمٌ؛[۶۱] «سُبحانَ اللهِ، این جوان نیست مگر فرشته‏ای بلندپایه!»

زلیخا گفت: فَذَلِکُنَّ الَّذِی لُمْتُنَّنِی فِیهِ؛[۶۲] «این همان جوان زر خرید و بندۀ ماست که شما مرا دربارۀ او به ملامت و سرزنش کشیده بودید!»

پیامبر هم علی را به روی دست بلند کرد تا همۀ مردم ببینند و بدانند که آن جوانی که از او بدگویی می‏کردند، و بغض و کنیه و أحقاد بَدریّه و حُنَینِیّه و شرف و منزلت عظیم او از جهت شجاعت و علم و عرفان و ایثار و حالات روحی و جَذَبات سبحانی و غیرها، به آنها اجازه نمی‏داد در مقابل او خاضع باشند و اُبّهت و جلالت او را گردن نهند و حسدهای دیرین، مانع می‏شد که بند طوعِ او را بر گردن نهند؛ اینک بر روی دست‌های پیامبر خاتم الأنبیاء و المرسلین، سیّد وُلد آدم، شفیع پیغمبرانِ سَلَف و شاهد آنها در پیشگاه موقف الهی، ارائه می‏شود که: اسلام و ایمان در او منطوی است، و عملی مقبول نیست مگر به پیروی از او و از منهاج او و سنّت او، اوست قسیم بهشت و دوزخ، اوست میزان عدل و نَصِفَت، اوست مخزن اسرار و گنجینۀ معرفت، اوست از هر مؤمنی به او أولاتر و نزدیک‌تر، اوست حامل قرآن، اوست فرقان بین حقّ و باطل، اوست مأمور به جنگ بر تأویل کتاب خدا هم‌چنان‌که پیامبر مأمور بود به جنگ بر تنزیل آن، اوست لوادارِ دفع و قلع و قمع ناکثین و قاسطین و مارقین، اوست شهید در محراب عبادت در بیت خدا همان‌طور که میلادش در کعبه و بیت خدا بود.

عید غدیر نمایشگر این تجلّیات، و بروز و ابراز و ظهور و اظهار این واقعیّات‏ است.

کتاب نوروز ص ۲۶۶ | بازگشت به فهرست

زنده نگاه داشتن عید غدیر توسّط أئمّۀ اطهار و شیعیان ایشان

و به همین جهت عنایت خداوندی بر آن شد که حدیث غدیر، شهرۀ آفاق گردد و در زبان‏ها ساری و جاری شود و روز غدیر، موسم پر اهمّیت گردد تا حجّتی قائم برای متابعان امام حق و مقتدای امّت شود. فلهذا پیوسته أئمّۀ طاهرین سلام الله علیهم، این واقعه را زنده نگه می‏داشته‏اند و با مخالفان، به آن احتجاج می‏نمودند، و اصحاب بزرگوار و گرامی و تابعین ذَوی العزَّه و الاحترام و علمای سلف، خَلَفاً عن خَلَف در مجالس و محافل و در مجتمعات، با ذکر اشعار و قصاید آبدار، به رغم مرور دهور و گردش ایّام، این واقعه را تازه و جدید و طَرِیّ به نسل‏های آینده می‏سپرده‏اند.

امامان معصومین سلام الله علیهم أجمعین، شیعیان خود را امر به شادی و سرور و تهنیت و تبریک و تسلیم و روزه و انفاق در این روز نموده، و با عنوان عید و نام و نشانۀ عید با آن رفتار می‏نمودند.

و بالأخصّ طایفۀ امامیّه در این روز، اجتماع عظیمی در کنار مرقد مطهّر مولا أمیرالمؤمنین علیه السّلام در نجف اشرف دارند، و زیارتی غدیر از زیارتی‏های مخصوصۀ آن حضرت است. رجال شیعه از قبایل و شهرهای دور و نزدیک، گرداگرد قبر آن حضرت اجتماع دارند و زیارت مخصوصۀ او را که از ائمّۀ طاهرین روایت شده و حاوی جمیع کمالات و بیانگر همۀ مقامات و درجات اوست می‏خوانند، و از کتاب و سنّت آنچه را برای دفع مخالفان است، با حجّت‏های دامغه بازگو می‏کنند.

و در تمام شهرها و حتّی قریٰ و قَصَبات، روز غدیر، روز عید رسمی است و ملیون‏ها مرد و زن مسلمان أعم از شیعه و سنّی، این روز را محترم می‏شمارند و به آداب عبادی و اُمور حِسبی و قُربی مشغول می‏شوند.

سنّت عید گرفتن در روز غدیر به این داستان، خلود و دوام بخشیده است و متن غدیر را ثابت و محقّق، و گذشتگان آن را به آیندگان می‏سپارند. بیداری به عبادت در شب غدیر و صلۀ ارحام و ضعفاء و توسعۀ بر عیال و زینت بستن و لباس‏های نو و جامه‏های پاک و پاکیزه پوشیدن و احسان و برّ و گسترش خیرات و مبرّات در این روز، همه و همه از موجبات بقای این اثر جاوید است تا مردم‏ به دنبال ریشه و سرچشمۀ غدیر بروند و تفحّص و تجسّس از اصل قضیّه بنمایند، و شاخه‏های ایمان در دل‏های ایشان رشد کند و قوی گردد.

و چقدر زیباست که ایرانیان، امروزه که در اثر غرب‌زدگی مبتلا به آداب و رسوم ملّی باستانی و عیدهای مجوسی و زردشتی شده‏اند، و غالباً در ایّام نوروز برای خود و خانوادۀ خود لباس نو تهیه می‏کنند و جشن و سرور دارند، این بدعت زشت را ترک نموده و عید غدیر را که ستون ایمان است، به عنوان تعطیل رسمی تا چند روز برای دیدن‏ها و سرورها و تجدید لباس‏های کهنه به لباس‏های نو قرار دهند تا یکسره دیو زشت طبیعت، جای خود را به فرشتۀ رحمت دهد؛ و شیعه که پیوسته کارهایش از روی تعقّل و حساب بوده است، در این مقطع نیز بی‏حساب و غافل‌گیر در دام نیفتد.

عید غدیر، سلسلۀ مکتب تشیّع را در هر سال، گذشته را به آینده متّصل می‏کند و رشته را دوام می‏بخشد، و پیوسته دیو شوم و غول استکبار و خودسری را منکوب، و مبارزۀ با آن را جاودان می‏کند.

در اینجا ذکر دو نکته لازم است:

کتاب نوروز ص ۲۶۷ | بازگشت به فهرست

عید غدیر، در نزد سایر مسلمین از عامّه‏

اوّل آنکه: این عید اختصاص به شیعه ندارد، گرچه در شیعه مزید عنایت و علاقۀ خاصی به آن است امّا از نقطه نظر اصل احترام و عید قرار دادن، سایر افراد مسلمین غیر از نواصب و خوارج، این روز را محترم می‏شمارند و عید می‏گیرند؛ و روی همین اصل است که مسعودی گفته است:

«پیامبر اکرم دربارۀ أمیرالمؤمنین علی بن أبی‌طالب رضِی اللهُ عنه، در غدیر خم گفت: ”مَن کُنتُ مَولاهُ فَعَلیٌّ مَولاه.“ و این در روز هجدهم از ماه ذوالحجّه بوده است. و غدیر خم نزدیک آبی است که معروف است به خرار در ناحیۀ جحفه، و وُلدُ عَلیٍّ و شیعَتُهُ یُعَظِّمونَ هذا الیومَ؛ و اولاد علی و شیعیان او این روز را معظّم می‏دارند.»[۶۳]

و محمّد بن طلحه شافعی گوید: «تِرمَذی در صحیح خود با اسناد خود از زید بن ارقم روایت کرده است که رسول خدا فرمود: ”مَن کُنتُ مَولاهُ فَعَلیٌّ مَولاهُ.“ و با این لفظ، فقط تِرمذی آورده و چیزی بر آن نیفزوده است، ولی غیر ترمذی نیز روزی را که این جمله را رسول خدا گفت و موضعی را که در آن بیان کرد، آورده‏اند؛ و آن هنگام بازگشت رسول خدا از حِجَّه الوَدَاع بود در روز هجدهم از ذوالحجّه، و موضع ما بین مکّه و مدینه در محلّی که به آن خمّ می‏گفتند در غدیری که آنجا بود، و به همین مناسبت آن را روز را غدیر خمّ نام نهادند. و خود أمیرالمؤمنین در شعری که سروده‏اند ـ و ما در گذشته آوردیم ـ نام غدیر خم را برده‏اند. و این روز عید شد و موسم و محل اجتماع مردم قرار گرفت، چون وقتی بود که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم علی را به این منزلت رفیع تخصیص و تشریف داد، و احدی از مردم را در این منزله و مرتبه با علی شریک نگردانید.»[۶۴]

و ابن‌خَلَّکان در ترجمۀ احوال المُستَعلی پسر المُستَنصر بالله، آورده است که: «بُویِعَ فی عیدِ غَدیرِ خمٍّ و هو الثامن عشر من ذی الحجّه سنهَ سبعٍ و ثمانینَ و أربَع‌مائه؛[۶۵] مُستَعلی در روز عید غدیر خم، مردم با او به خلافت بیعت کردند، و آن روز روز هجدهم از شهر ذوالحجّه سنۀ ۴۸۷ از هجرت بود.»

و علاّمه امینی گوید که: «ابن‌خَلَّکان نیز در ترجمۀ المستنصر بالله عبیدی آورده است که: ”او در شب پنجشنبه، دوازده شب مانده به آخر ماه ذوالحجّه سنۀ ۴۸۷ وفات یافت.“

آنگاه ابن‌خلَّکان گوید: ”این شب همان شب عید غدیر است، یعنی شب هجدهم از ذوالحجّه، و آن غدیر، غدیر خمّ است (با ضمّ خاء و تشدید میم) و من جماعت کثیری را دیده‏ام که می‏پرسند: این شب در چه موقع از ذوالحجّه بوده است؟ و این مکان بین مکّه و مدینه است و در آنجا غدیر آبی (برکه و آب‌گیر) است و گفته می‏شود که در آنجا نیزاری هم بوده است. و چون پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم از مکّه ـ شرّفَها الله تعالی ـ در سال حجّه الوداع باز می‏گشتند و به این مکان رسیدند، بین خود و علی بن أبی‌طالب عقد برادری بستند و گفتند:

عَلِیٌّ مِنیِّ کَهارونَ مِن‏ موسیٰ. اللّهُمَّ والِ مَن والاه، و عادِ مَن عاداهُ، وَ انصُر مَن نَصَرَهُ، وَ اخذُل مَن خَذَلَهُ.

و شیعیان به این روز تعلّق و وابستگی بزرگ دارند.

و حازمی گوید: غدیر خم یک وادی است بین مکّه و مدینه در جُحفَه که در آنجا غدیری است و پیامبر در آنجا خطبه خواندند، و آن وادی معروف است به شدّت وخامت و ترس، و زیادی حرارت.“ ـ الخ، کلام ابن‌خلّکان.

و ثَعالِبیّ در ثِمار القلوب بعد از آنکه شب غدیر را از شب‌های مشهوره و معروفه در نزد امّت شمرده است، گوید: ”و آن شب شبی است که فردای آن، رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم بر روی جهاز اشتران خطبه خواندند، و در آن خطبه گفتند:

مَن کُنتُ مَولاهُ فَعَلیٌّ مَولاهُ. اللّهُمّ والِ مَن والاهُ، و عادِ مَن عاداهُ، و انصُر مَن نَصَرَهُ، و اخذُل مَن خَذَلَه.

و شیعه این شب را بزرگ می‏دارد و به قیام و عبادت تا به صبح می‏گذراند.“»[۶۶]

کتاب نوروز ص ۲۶۹ | بازگشت به فهرست

تهنیت گفتن شیخین و زنان رسول خدا به أمیرالمؤمنین در روز غدیر

و از مؤیّدات این عید، تبریک و تهنیتی است که شیخین و امّهات المؤمنین (زن‌های رسول خدا) و دیگران از صحابه، به امر رسول خدا به أمیرالمؤمنین علیه السّلام گفتند، و معلوم است که تهنیت از خواصّ عید و ایّام سرور است.

دوّم آنکه: تاریخ زمان این عید، به زمانی دوردست برمی‏گردد که همین‌طور متّصلاً تواریخ نشان می‏دهد، تا می‏رسد به زمان و عصر رسول خدا که ابتدایش همان روز عید غدیر سنۀ دهم از هجرت بعد از حجّه الوداع است، که رسول خدا برای برپاکردن این مراسم در بیابان وسیع و در حضور جماعات مُعظَم از مسلمین، مقرّ و مستقرّ حکومت خود را بعد از خود، از جهت وجهۀ دنیویّه و دینیّه معیّن کرد و برای حضّار از آنها مستوای شامخ و مَمشای واضح را جیلاً بعد جیل و نسلاً بعد نسل مشخّص نمود، و فرمود: «فَلیُبَلِّغِ الشّاهِدُ الغائِبَ؛ باید حضّار به غایبین برسانند، و این مشهد عظیم را بعد از ورود خود در أوطان بازگو کنند.»

و علی‌هذا آن روز، موسم عظیم و روز مشهودی بود که هر شخص منتحل و متعلّق‏ به اسلام را در برابر چنین بنیان‌گذاری متین برای امامت و خلافت مسلمانان مسرور و فرحمند می‏ساخت، و بدین موهبت کبریٰ مبتهج و خوشحال می‏نمود که راه شریعت و انوار احکام آن ادامه می‏یافت، به طوری که آراءِ فاسده و اهواءِ کاسده نتوانند آن را منحرف کنند، و نفوس مشتاق و ارواح شائق به وصول معنویّات بتوانند با این منهج تا روز بازپسین، در مسیر خود حرکت کنند و به کمال نفسانی و تمامیّت خود از قوّه و استعداد به فعلیّت نائل آیند.

و کدام روزی درخور آن است که از غدیر، اعظم و اکبر و اشرف باشد؟ با آنکه اکمال دین و اتمام نعمت و بیان شاه‌راه طریق و تمسّک به عُروه الوُثقای حق، در این روز مقرّر شد. پس عیدی اعظم است که قرآن کریم به توسّط جبرائیل، حامل امین وحی الهی با زبان و ارشاد و خطابه و امر و انشاءِ حضرت رسول اللهی، آن را پایه ریزی کرده و بر این اساس متین، استوار ساخته است.

کتاب نوروز ص ۲۷۰ | بازگشت به فهرست

لزوم جایگزینی عید غدیر به‌جای روز تاج‌گذاری و به سلطنت رسیدن شاهان

اگرچه امروزه شاهان به خطا و زَلَّت، و جفا و غفلت، روز قرار بر اریکۀ سلطنت و بر عریشۀ حکومت خود را عید می‏گیرند، و محفل و محافلی پر از سرور و حُبور و چراغانی و نُقل پاشی، و القای خطبه‏ ها و سرودن قصاید و شعرها و گستردن سفره‌های رنگین طعام، تشکیل می‏دهند و در بین اقوام و أجیال این رویّه مرسوم است؛ و لیکن سزاوار و شایسته است که دیگر دست از این اعتباریّات بردارند و از این مجازها عبور کنند و همگی مجتمعاً و متّفق الکلمه، روز غدیر را که روز حکومت عدل، و امارت انصاف، و روز پیشوایی حقّ و ولایت عظمای خداوندی است، عید بگیرند و مردم و امّت را به این راه و روش دعوت کنند؛ فَنِعمَ المَنهَجُ القَویمُ.

در آن روزی که نص از جانب رسول خدا که: وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى [۶۷] می‌باشد، آمد که عید بگیرند و بتمام معنی الکلمه تبجیل و تجلیل و تکریم آن را به عمل آرند؛ و چون عید دینی و مذهبی و الهی است، در زیادی کارهای مقرّب الی الله از روزه و نماز و دعا و ملاقات برادران دینی و تبریک و تهنیت گفتن، خودداری نکنند و کف دست راست خود را بر کف دست راست برادران ایمانی قرار داده، مصافحه کنند و با شکر و سپاس حضرت ایزد منّان‏ به پاس چنین موهبتی بگویند:

الحَمدُ لِلّهِ الذی جَعَلَنا مِنَ المُتَمَسِّکینَ بِوَلایَهِ أمیرِالمُؤمِنینَ و الأئِمّهِ عَلَیهِمُ السّلام؛ «حمد و سپاس، اختصاص به خداوندی دارد که ما را از تمسّک‌کنندگان به ولایت أمیرالمؤمنین و ائمّه علیهم السّلام قرار داد.»

و هم‌چنین از انواع وجوه برّ و احسان، از قبیل اعطای انگشتری و خلعت و لباس، و هدیۀ عطر و عود و عبیر، و اطعام برادران مؤمن بالأخص ضعفا و فقرا و ارحام و اهل علم و طلاّبِ توأم با عمل، و سُلاّک راه خدا از شوریدگان و عاشقان مَولی الموالی علیه السّلام، بنحو أتمّ و أکمل بجای آورند.

کتاب نوروز ص ۲۷۱ | بازگشت به فهرست

مصافحه و بیعت مردم با أمیرالمؤمنین علیه السّلام در روز غدیر

و بر همین اصل بود که پس از پایان خطبه، حضرت رسول خدا امر کردند برای أمیرالمؤمنین چادری و خیمه‌ای افراشتند، و امر کردند که مؤمنین بیایند و به خود آن حضرت تبریک و تهنیت گویند، بر اثر تمامیّت نعمت و کمالیّت دین که با پیوند ولایت به نبوّت ثمر بخشیده و میوۀ تر و تازۀ حیات را ارزانی داشته است.

و امر کردند که بزرگان قریش و شیوخ انصار و مهاجرین و سرشناسان آنها بیایند و به أمیرالمؤمنین علیه السّلام تهنیت گویند و به عنوان امارت مؤمنین به لفظ: «السّلام علیک یا أمیرالمؤمنین» سلام کنند و امارت و ولایت او را گردن نهند؛ هم‌چنان‌که به شیخین: ابوبکر و عمر و زوجات خود، امر کردند که بر أمیرالمؤمنین وارد شوند و تهنیت گویند، و سلام به امامت و حکومت بنمایند، در برابر این مقام عظیمی که حایز شده است و مصدر امر و نهی در ادارۀ امور مسلمانان به عنوان خلافت رسول الله قرار گرفته است.[۶۸]

در این عبارات به خوبی کیفیّت ربط انسان با عالم قدس، در فضا و حال و هوای ولایت ترسیم شده است، و الحق صدور چنین عبارات و کلمات از جان و قلب و فکر کسی برمی‌خیزد که خود او متحقّق به حقیقت ولایت علویّه شده است و شراشر وجود او از همان مشرب و منبع وحی و ولایت حقّه اشراب می‌گردد؛ و این‌چنین شخصی می‌تواند به خوبی تأثیر پیروی از سنّت‌های جاهلی و آیین اسلامی و وحیانی را به جان و قلب و ضمیر خود بچشد و لمس کند و آن را به دیگران توصیه و بازگو نماید.

و در اینجاست که فرق بین عالم عارف و آگاه به حقایق و اسرار عالم شرع و تکوین، با سایر افراد و علمای ظاهر روشن می‌شود، کسانی که نه تنها خبری از این مراتب و مراحل قرب ندارند، بلکه در مقام تأیید و امضا و اثبات این‌گونه آیین‌ها و سنّت‌ها برمی‌آیند و به دیگران نیز توصیه می‌کنند![۶۹]

کتاب نوروز ص ۲۷۲ | بازگشت به فهرست

 نپذیرفتن أمیرالمؤمنین هدایای روز نوروز را، دلیل بر بطلان آن

و بر همین اساس مشاهده می‌کنیم که أمیرالمؤمنین علیه السّلام هدایایی را که در روز نوروز برای او می‌آوردند قبول نمی‌فرمود؛ چنانچه بخاری متولد ۲۵۶ قمری، در تاریخ کبیر خود آورده است: «ایّوب بن دینار می‌گوید: ”علی علیه السّلام هدیۀ نوروز را نمی‌پذیرفت.“»[۷۰]

آلوسی نیز در کتاب بلوغ الأرب می‌گوید:

قدِم النّبیُّ المدینهَ و لهم یومان یلعَبون فیهما، فقال: «ما هذان الیومان؟» فقالوا: «کنّا نلعَب فیهما فی الجاهلیّه.» فقال: «قد أبدَلَکم اللهُ تعالی بهما خیرًا منهما، یومَ الأضحیٰ و یومَ الفِطر.» قیل: «هما النَّیروز و المِهرَجان.»[۷۱]

«پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم وارد مدینه شدند و مشاهده کردند اهل مدینه در دو روز به جشن و شادی و تفریح می‌پردازند. حضرت سؤال کردند: ”این دو روز چه مناسبتی دارند؟“ عرض کردند: ”ما در زمان جاهلیّت در این دو روز به تفریح می‌پرداختیم.“ حضرت فرمودند: ”خداوند به‌جای این دو روز، بهتر و نیکوترش را جایگزین کرده است که همانا روز عید قربان و روز عید فطر باشد.“

گفته شده است که این دو روز، نوروز و مهرجان بوده‌اند.»

شکّی نیست که پرداختن به شادی و تفریح اشکالی ندارد، ولی از آنجا که این امور در روز و موقعی انجام می‌شد که یادآور سنن و آداب جاهلی بوده است لذا از طرف رسول خدا مورد نهی و تحذیر قرار گرفته است، و رسول خدا فرمودند: «به‌جای این دو روز، دو روز دیگر را به جشن و شادی و عید گرفتن بپردازید، که روز عید قربان و عید فطر می‌باشند.»

کتاب نوروز ص ۲۷۳ | بازگشت به فهرست

اعتراض أمیرالمؤمنین به علّت پذیرش هدایای نوروز، دلیل واضح بر بطلان آن

و از جمله ادلّۀ واضح بر بطلان عید نوروز این است که وقتی برای أمیرالمؤمنین علیه السّلام هدیه‌ای آوردند، حضرت فرمودند: «برای چه و به چه منظوری این هدیه را آورده‌اید؟» عرض کردند: «این روز، روز نوروز است.» و حضرت بدون اینکه اظهار تعجّب کنند فرمودند: «ای کاش هر روز ما نوروز باشد (تا اینکه از این نوع خوردنی‌ها هر روز نصیب گردد)!» و اگر نوروز همان‌طور باشد که در روایت مجعول و دروغ، امام صادق علیه السّلام فرموده باشند،[۷۲] باید أمیرالمؤمنین علیه السّلام نسبت به این قضیه واکنش و عکس‌العمل شگفت‌آوری نشان می‌دادند و به تعظیم و تعریف و تمجید آن می‌پرداختند، نه اینکه به طور کلّی اظهار بی‌اطّلاعی کنند و بعد این‌چنین پاسخ دهند. و این مسأله خود قرینه و شاهدی است گویا بر اینکه: در اسلام، عید نوروز اصلاً معنایی ندارد و برای او به طور کلّی ارزش و بهایی قائل نمی‌باشند.

[۱]. ثواب الأعمال، ص ۱۳۲؛ وسائل الشّیعه، ج ۱، ص ۸۰؛ بحار الأنوار، ج ۲، ص ۲۵۶.

[۲]. سوره المائده (۵) آیه ۶۷.

[۳]. سوره إبراهیم (۱۴) آیه ۵۲.

[۴]. همان‌طور که در مقدّمۀ کتاب بدان اشاره شد، مرحوم والد ـ رضوان الله علیه ـ قصد داشتند کتابی دربارۀ نوروز با این عنوان که ترجمۀ آن این است: «نوروز آیینی است بدعت‌آمیز و دارای انحراف و گمراهی و تباهی»، به رشتۀ تحریر درآورند ولی اجل مجال نداد؛ و حقیر از آنجا که اهمّیت موضوع را فی حدّ نفسه و نیز در نزد ایشان به وضوح احساس می‌کردم، به این نوشتار اقدام نمودم.

[۵]. امام شناسی، ج ۱۵، ص ۷۲، تعلیقۀ ۲.

[۶]. مقباس الهدایه فی علم الدّرایه، ج ۱، ص ۱۹۶.

[۷]. ولایت فقیه در حکومت اسلام، ج ۳، ص ۲۹.

[۸]. جهت اطّلاع بیشتر بر مبانی حضرت علاّمه طهرانی ـ رضوان الله علیه ـ که احادیث «من بلغ» مشّرِع حکم نیست و تمسّک به آن برای اثبات نوروز خطا است، رجوع شود به امام شناسی، ج ۶، ص ۲۱۵.

[۹]. مستدرک الوسائل، ج ۶، ص ۱۵۳: «القطب الراوندی فی لبّ اللباب، عن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم قال: ”إنّ الله أبدَلَکم بیومیَن، یومیَن بیوم النّیروز و المهرجان، الفطرَ و الأضحیٰ.“»

[۱۰]. تشابه این مسأله با قضیّۀ برگزاری مجلس اربعین برای اموات، چقدر نزدیک است. می‌گویند: چه اشکالی دارد که انسان صرفاً جهت طلب مغفرت و ترحیم، اقدام به برگزاری چنین مجلسی بنماید؟! که در پاسخ باید گفت: چرا ائمّۀ ما در طول سه قرن، برای طلب مغفرت اموات خویش به انعقاد چنین مجلسی اقدام ننمودند؟!

[۱۱]. نهج البلاغه (عبده)، ج ۳، ص ۷۶.

[۱۲]. همان، ص ۵۱.

[۱۳]. این وصیّت‌نامه با ترجمه و توضیح مختصری از این قلم به نام: حیات جاوید، منتشر شده است.

[۱۴]. سوره الرّعد (۱۳) آیه ۲۱.

[۱۵]. رسالۀ مودّت، ص ۴۹ ـ ۵۴، تعلیقه.

[۱۶]. تهذیب الأحکام، ج ۵، ص ۱۲۰.

[۱۷]. مطلع انوار، ج ۲، ص ۲۹۷ و ۳۲۸ و ۳۹۵.

[۱۸]. مثنوی معنوی، دفتر چهارم.

[۱۹]. به یاد می‌آورم در زمان حیات مرحوم والد ـ قدّس سرّه ـ در روز شهادت یکی از معصومین علیهم السّلام، (ظاهراً حضرت جوادالأئمّه علیه السّلام) یکی از ارادتمندان ایشان جعبۀ گزی به ^ ^ رسم هدیه برای ایشان آورد و بنده وقتی آن جعبۀ گز را خدمت ایشان بردم با عصبانیّت و تندی فرمودند: «برو و این گز را به خود او برگردان و بگو: اگر یکی از اقوام شما از دنیا می‌رفت، این کار را انجام می‌دادید؟!»

[۲۰]. مناقب آل أبی‌طالب، ج ۴، ص ۳۱۸.

[۲۱]. مستدرک الوسائل، ج ۶، ص ۱۵۳.

[۲۲]. من لا یحضره الفقیه، ج ۳، ص ۳۰۰.

[۲۳]. مفاتیح الحیاه، بخش پنجم، اشارات سنت‌‌‌ها.

[۲۴]. مصباح المتهجد، ج ۲، ص ۶۵۴.

[۲۵]. الأمالی، شیخ صدوق، ص ۱۲۵.

[۲۶]. این بنده در سال‌های گذشته رساله‌ای تحت عنوان اربعین در فرهنگ شیعه به رشتۀ تحریر درآوردم و در آنجا این نکته به اثبات رسید که: عنوان اربعین در مکتب تشیّع، منحصراً به اربعین سیّدالشّهداء علیه السّلام اختصاص دارد و ما به هیچ‌وجه من الوجوه سراغ نداریم که در تاریخ ائمّه علیهم السّلام برای هیچ‌یک از آنان ـ حتّی برای رسول خدا ـ چنین مسأله‌ای بوده است. ولی پس از مدّتی شنیدم که فردی گفته بود: «در زمان ائمّه برای آنها نیز همانند سیّدالشّهداء اربعین بوده است امّا پس از زمانی همۀ آنها متروک شد و فقط برای سیّدالشّهداء باقی مانده است.»*

یا للعجب! به کدام مدرک و مستند چنین سخنی می‌گویید؟! و چرا مردم را به انحراف و بیراهه می‌کشانید و راه و مسیر آنان را از مسیر مکتب حق دور می‌نمایید؟! این افراد در پیشگاه عدل الهی باید پاسخ این مسائل را بدهند.

* شکوفایی عقل در پرتو نهضت حسینی، ص ۲۳۱.

[۲۷]. این مسأله تا حدودی در رسالۀ اجتهاد و تقلید از مرحوم علاّمۀ والد ـ قدّس سرّه ـ با تعلیقاتی از این حقیر درج گردیده است.

[۲۸]. جهت اطّلاع بر تأثیر فرهنگ بر افکار جامعه، رجوع شود به کلام عجیب علاّمه طباطبایی‌ ـ رضوان الله علیه ـ در المیزان، ج ‌۴، ص ۹۷؛ رسالۀ اجماع، ص ۱۹ و ۲۵.

[۲۹]. رجوع شود به امام شناسی، ج ۲، ص ۷۲؛ ج ۱۴، ص ۸۹؛ اسرار ملکوت، ج ۲، ص ۲۱۰.

[۳۰]. رجوع شود به حیات جاوید، ص ۳۲.

[۳۱]. سوره القصص (۲۸) آیه ۵۶.

[۳۲]. الاختصاص، ص ۳۴۱.

[۳۳]. الوافی، ج ۳، ص ۶۷۴؛ مرآه العقول، ج ۱۲، ص ۲۷۱؛ بحار الأنوار، ج ۱۶، ص ۳۱۰.

[۳۴]. سوره النّساء (۴) آیه ۱.

[۳۵]. در سفری که حقیر به جنوب اسپانیا داشتم، روزی برای تماشای مساجد قرطبه (کوردوبا) به مسجد معروف آنجا که اکنون به کلیسا تبدیل شده است رفتم، و وقتی خواستم کفش خود را هنگام ورود دربیاورم با ممانعت پلیس مواجه شدم. و نیز هنگامی که خواستم به رسم تحیّت، دو رکعت نماز بخوانم نیز مانع گردیدند و گفتند: اگر می‌خواهی نماز بخوانی خارج از این مکان باید بروید!

[۳۶]. دیوان حافظ، غزل ۱۹۶.

[۳۷]. چقدر شبیه است فضای حاکم بر مزار خواجه حافظ و باباطاهر و بوعلی، با فضای کلیساهای ممالک غرب در عدم توجّه به خدا و معنویّت و روحانیّت آنها!

هنگام دیدن و تماشای کلیسای سنت‌پیتر در واتیکان، از ابتدای ورود آن‌چنان نقش و نگارها و مجسمه‌ها و تزیین‌ها و فراز و نشیب‌ها، چشم و گوش و حواسّ انسان را به خود جلب می‌نماید که به تنها مطلب و مسأله‌ای که فکر نمی‌کند جنبۀ عبادتگاهی آن و معبد بودن آن است؛ برای ما که چنین بوده است!

[۳۸]. شاهنامه، فردوسی.

[۳۹]. رجوع شود به ص ۲۴۱.

[۴۰]. قابل ذکر است که ابوریحان بیرونی در رابطه با شدّت علاقه‌اش به زبان عربی، کلام لطیفی را بیان می‌کند، که در مجموعه آثار شهید مطهری، ج ۱۴، ص ۴۷۹ این‌گونه نقل شده است:

«… زبان عربی را بهترین زبان‌ها برای مسائل علمی می‏داند و علاقۀ خاصّی به این زبان نشان می‏دهد؛ می‏گوید: ”اگر مرا به عربی ناسزا گویند بیشتر دوست دارم از اینکه به برخی زبان‌های دیگر مرا بستایند.“» (محقّق)

[۴۱]. جهت اطّلاع بر اهداف استعمار در مبارزه با فرهنگ عربّیت و قرآن، رجوع شود به نور ملکوت قرآن، ج ۴، ص ۱۴۲.

[۴۲]. سوره یوسف (۱۲) آیه ۲.

[۴۳]. سوره الشّعراء (۲۶) آیه ۱۹۵.

[۴۴]. جهت اطّلاع بر جهان‌شمول بودن اعجاز عربیّت قرآن، رجوع شود به نور ملکوت قرآن، ج ۴، ص ۸۷؛ تفسیر المیزان، ج ۱، ص ۵۹.

[۴۵]. فارسی بخوانیم، سال چهارم ابتدایی، درس دوم: باغچه اطفال.

[۴۶]. الحکمه المتعالیه فی الأسفار العقلیه الأربعه، ج ۲، ص ۳۳۴.

[۴۷]. مثنوی معنوی، دفتر چهارم.

[۴۸]. والدۀ ما ـ رحمه الله علیها ـ در روز اوّل رجب سنۀ ۱۴۳۳ قمری در طهران به واسطۀ پارگی آئورت، به رحمت خدا رفتند و جنازۀ ایشان همان روز به مشهد مقدّس منتقل و در روز تولّد امام هادی علیه السّلام، دوّم رجب دفن گردید. رفقا و دوستان که به بنده منزل می‌آمدند سؤال کردند که: آیا پرچم و پارچۀ سیاه بر دیوار منزل گذارده شود یا خیر؟

حقیر عرض کردم: چون امروز مصادف با میلاد امام علیه السّلام است جایز نیست گذاشته شود، ولی روز سوّم رجب که شهادت امام هادی علیه السّلام است مانعی ندارد.

[۴۹]. رجوع شود به ص ۹۱.

[۵۰]. الکافی، ج ۴، ص ۱۴۶.

[۵۱]. رجوع شود به مطلع انوار، ج ۱، ص ۸۴.

[۵۲]. مرحوم علاّمه والد ـ رضوان الله علیه ـ در بعضی از سنوات، روز عاشورا را به روزه‌داری می‌گذراندند.

[۵۳]. علل الشّرائع، ج ۲، ص ۳۴۸.

[۵۴]. الخصال، شیخ صدوق، ج ۲، ص ۶۲۲؛ بحار الأنوار، ج ۸، ص ۳۲۵.

[۵۵]. الکافی، ج ۳، ص ۲۹۹.

[۵۶]. جهت اطّلاع بیشتر پیرامون لزوم استفاده از منبر به‌جای تریبون رجوع شود به امام شناسی، ج ۱۸، ص ۲۳۵ ـ ۲۴۰.

[۵۷]. الأمالی، شیخ صدوق، ص ۱۲۵.

[۵۸]. فصل ۱۰۳ و ۱۰۴ از طبع سنگی، ص ۱۲۴ و ۱۲۵. سیّد ابن طاووس همان‌طور که در فصل سیزدهم از این کتاب می‏گوید، نام آن را کشف المَحَجّه لِثَمَرهِ المُهجَه و یا إسعادُ ثَمَره الفُؤادِ عَلَی سَعادَه الدنیا و المَعاد و یا کشف المَحَجَّه بِأکُفّ الحُجَّه گذارده است، و هم‌چنان‌که در فصل نهم از این کتاب می‏گوید، عمر او داخل در سنۀ ۶۴۹ هجریّۀ قمریه شده است، و چون روز نیمۀ ماه ^ ^ محرم قبل از ظهر در سنۀ ۵۸۹ در شهر حِلّه سَیفیّه متولد شده است، بنابراین در نیمۀ محرم سنه ۶۴۹ داخل در شصت و یک سالگی شده است، و در این وقت سن پسر بزرگ او محمّد، شش سال تمام و داخل در هفت سال شده است و سنّ پسر کوچکش علی، دو سال تمام و داخل در سه سال شده است. این کتاب را به صورت وصیت‌نامه‏ای برای دو فرزندش محمّد و علی و آن کسان از اهل او از جماعت او که امید انتفاع آنها را از این کتاب دارد، و برای صاحبان مودّت و محبّت خود نوشته است، گرچه خطابات در این کتاب با نام و خطاب وَلَدی محمد است. فلهذا شیعیان به این کتاب أرج کامل می‏نهند و علمای عامل و طلاّب فاضل پیوسته آن را در جیب خود نگه می‏داشتند و در حضر و سفر با خود داشتند، و مرحوم آیه الله میرزا محمد طهرانی، دایی پدر حقیر، توصیه به حقیر می‏نمود که همیشه این کتاب را در جیب داشته باشم. ( امام شناسی)

[۵۹]. قابل ذکر است که حضرت علاّمه طهرانی ـ رضوان الله علیه ـ و مؤلّف محترم پیرامون استطاعت در حج قائل به وجوب مطلق می‌باشند، نه وجوب مشروط. (محقّق)

[۶۰]. سوره المائده (۵) آیه ۶۷.

[۶۱]. سوره یوسف (۱۲) آیه ۳۱.

[۶۲]. سوره یوسف (۱۲) آیه ۳۲.

[۶۳]. التّنبیه و الإشراف، ص ۲۲۱ و ۲۲۲.

[۶۴]. مَطالب السئول، ص ۱۶.

[۶۵]. وَفَیات الأعیان، طبع بیروت، ج ۱، ص ۱۸۰.

[۶۶]. الغدیر، ج ۱، ص ۲۶۸ و ۲۶۹.

[۶۷]. سوره النّجم (۵۳) آیه ۳ و ۴.

[۶۸]. امام شناسی، ج ۹، ص ۱۹۹ ـ ۲۱۳.

[۶۹]. توضیح این مطلب در جلد دوّم کتاب اسرار ملکوت آمده است.

[۷۰]. تاریخ الکبیر، ج ۴، ص ۲۰۱.

[۷۱]. بلوغُ الأرَبِ فی معرفه أحوال العرب، ج ۱، ص ۳۶۴.

[۷۲]. رجوع شود به صفحۀ ۱۳۷.

دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن